صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۳  ، 
کد خبر : ۳۷۹۸۱۹
مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۱۵ مردادماه ۱۴۰۴

دشمن در چه فکریه؟!

این تحرکات جواب نمی‌دهد. پشت «دین» و «دانش» این کشور یک ملت متحد و یکپارچه ایستاده است. در توطئه بعدی دشمن، معلوم می‌شود چقدر این تحرکات قادر خواهد بود آن‌ها را از «له‌شدگی» و «بیچارگی» درآورد! اگر از ما بپرسند دشمن در چه فکریه؟ پاسخ آن است ، دشمن در فکر تکرار حماقت‌های گذشته است!

مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۱۵ مردادماه ۱۴۰۴

ملت در جنگ نرم هم دشمن‌شکن بود

عباس شمسعلی

جنگ 12 روزه با اسرائیل در کنار همه تلخی‌ها و داغ‌های سنگینی که  بر جای گذاشت، همچون یک دوره فشرده اما کارساز بسیاری از غفلت‌ها و تصورات غلط را به آگاهی باورمندانه و شک و تردید‌ها را به یقین تبدیل کرد و یک بار دیگر غبار از چهره حقیقت کنار زد.
این اثر‌گذاری پردامنه هم در داخل کشور و در بین اقشار مختلف مردم قابل مشاهده است و هم تا آن سوی مرزها نیز کشیده شده است.
این روزها چه بسیار جوانان و حتی پیرانی را دیده‌ایم که بدون تردید یا پرده‌پوشی از تغییر نگاهشان به برخی مسایل و از رسیدن به باوری جدید و متفاوت با تصورات گذشته سخن می‌گویند.
گاه افرادی از سنین مختلف را می‌بینیم که با صراحت می‌گویند؛ 
«پیش از این جنگ اعتقاد و باوری به اهمیت برخورداری از توان نظامی و موشکی نداشتیم و یا حتی با هزینه کردن برای این حوزه مخالف بودیم اما در جریان جنگ 12 روزه به این باور رسیده‌ایم که داشتن توانایی نظامی و دفاعی و مقابله‌ای نه تنها یک سیاست هزینه‎بر و زائد نیست بلکه از مهم‌ترین نیازهای جامعه است.»
همچنین فراوان هموطنانی را می‌بینیم که صادقانه تصریح می‌کنند؛ «پیش از جنگ 12 روزه و کشیده شدن تخریب و کشتار به درون مرزها، منتقد حضور منطقه‌ای مستشاران نظامی ایران در کشورهایی همچون سوریه، عراق و لبنان بوده‌ایم، حتی این کار را هدر دادن پول و امکانات کشور و بی‌توجهی مسئولان رده بالا به نیازهای داخلی می‌دانستیم، اما اکنون باور و یقین داریم که اگر نبود ایستادگی در برابر دشمن در هزاران کیلومتر دورتر از مرزها و ایستادگی جوانانی که جان خود را دادند تا مرزهای کشور دچار ناامنی نشود، باید زودتر از این‌ها شاهد وقوع جنگ و احساس ناخوشایند ناامنی در شهرها و داخل کشور خودمان می‌بودیم.»
عده‌ای هم می‌گویند؛ «ما تا پیش از جنگ اخیر تصور می‌کردیم کنار نیامدن دشمن با ایران، ریشه در ماجراجویی‌های منطقه‌ای مسئولان کشور و سرپیچی از قواعد و نظم جهانی دارد و دنیا با ما مشکلی ندارد، اما وقتی حمله ناجوانمردانه دشمن به بهانه مقابله با توان هسته‌ای ایران و صحنه‌های دلخراش شهادت کودکان و زنان و مردم بی‌گناه و تخریب منازل هموطنان یا شهادت مظلومانه دانشمندان و فرماندهانمان را دیدیم متوجه شدیم دشمن اساساً با موجودیت ایران و ایرانی و توانمند شدن و استقلال این کشور مشکل دارد.»
از سوی دیگر؛ فراوان افرادی را می‌بینیم که اذعان می‌کنند؛ «وقتی فریبکاری دشمن در جریان مذاکرات و زمینه‌سازی برای حمله به ایران در شرایطی که ما پای میز گفت‌و‌گو بودیم را مشاهده کردیم، با مرور بی‌تعهدی‌های گذشته دشمن در مذاکرات به این یقین رسیدیم که تصور این موضوع که مذاکره تنها راه‌حل مشکلات کشور است و می‌توان به خنده و امضای دشمن اعتماد کرد، اشتباه و خوش‌باورانه بوده است.»
افراد بسیاری نیز معتقدند؛ «در گذشته سخن از لزوم مراقبت در برابر نفوذ و جدی گرفتن تلاش دشمن برای بهره‌گیری از عناصر خودفروخته و وطن‌فروش را نوعی «توهم توطئه» و «آدرس غلط» می‌دانستیم اما در جریان جنگ اخیر دیدیم که چگونه عده‌ای وطن‌فروش تبدیل به عناصر میدانی دشمن برای آسیب به کشور و کشتار مردم بی‌گناه شدند.»
این چنین بود که علاوه‌بر انبوه مردم همیشه در صحنه، کسانی در جریان جنگ 12 روزه با انگیزه و آگاهی پای کار کشور و نظام آمدند که پیش از این نه تنها برای بسیاری در داخل کشور بلکه برای دشمنان و تحلیلگران خارجی هم باور حضور حمایتی آنها و یا خروج از فضای بی‌تفاوتی در این سطح دور از ذهن بود.
در خارج از کشور هم این روزها حمایت‌های گسترده جهانی از کشورمان را در بین مردم قاره‌های مختلف از قلب اروپا و استرالیا و آمریکا تا موکب‌داران عراقی پیاده‌روی اربعین بیش از گذشته می‌بینیم تا جایی که رهبر انقلاب در سخنرانی اخیر خود در مراسم بزرگداشت شهدای جنگ 12 روزه در این زمینه فرمودند: «آنچه در این 12 روز برای جمهوری اسلامی اتّفاق افتاد، علاوه‌بر افتخارات بزرگی که ملّت ایران کسب کرد ـ که امروز مردم دنیا هم دارند به آن اعتراف می‌کنند ـ [این بود که] جمهوری اسلامی و ملّت عزیز ایران قدرت خود، عزم و اراده‌ خود، استقامت خود، دست پُر خود را به دنیا نشان داد. اگر دیگران از دور چیزی شنیده بودند، از نزدیک قدرت جمهوری اسلامی را احساس کردند. علاوه‌ بر اینها، این نکته مهم است که جمهوری اسلامی استحکام بی‌نظیر پایه‌های نظام و کشور خود را به دنیا نشان داد.»
اما چه می‌شود که چنین تغییر و چرخش شگرف دیدگاه و قضاوت در بین کسانی را می‌بینیم که پیش از این انتظار آن را کمتر داشتیم؟
بی‌شک پاسخ این سؤال را باید در شفاف‌شدن صحنه، کنار رفتن فضای غیرواقعی تبلیغ منفی در داخل و خارج و افزایش علم و آگاهی از صحنه و واقعیت و قدرت قضاوت درست (همان بصیرت خودمان) بیابیم.
مگر نه اینکه داشتن توان نظامی و قدرت موشکی و دفاعی، یا هوشمندی در کشاندن دشمن به هزاران کیلومتر دور‌تر از مرزها، دقت داشتن و مراقبت برای پیشگیری از فریب دشمن و پرهیز از خوش‌خیالی بی‌منطق به مذاکره و جدی گرفتن نفوذ و توطئه چینی دشمن با کمک عناصر خودفروخته و امثال این موارد، همواره و از گذشته تاکنون اهمیت داشته و واقعیت‌هایی غیرقابل انکار بوده‌اند؛ پس چرا بسیاری تازه به اهمیت این موارد پی برده‌اند؟
واقعیت آن است که باید بپذیریم جنگ فقط «جنگ سخت» و موشک و بمب نیست. در تمام این سال‌ها تذکرات فراوانی درخصوص لزوم توجه به اهمیت «جنگ نرم» داده می‌شد اما آن طور که باید مورد توجه دستگاه‌های تبلیغاتی، رسانه‌ها، تریبون‌دارها و... قرار نمی‌گرفت، در حالی که آن طرف ماجرا جنگ نرم را جدی‌تر گرفته و از همه عناصر و ظرفیت‌های مجازی و رسانه‌ای متنوع خود برای اثرگذاری بر ذهن و باور مردم و به ویژه جوانان کشورمان بهره گرفته است.
در این شرایط بود که رهبر انقلاب بارها بر لزوم به میدان آمدن «افسران جنگ نرم» و مبارزه با جریان تحریف تاکید فرموده‌اند:
«امروز بیشترین نقشه‌ دشمنان، این است که ملّت ایران این اعتماد به نفسی را که دارد از دست بدهد. تلاش مهمّ جنگ نرم دشمن، امروز متوجّه این است که ملّت ایران امیدش را از دست بدهد.» (6 دی ماه سال 1396)
«ببینید عزیزان! شماها می‌دانید امروز جمهوری اسلامی و نظام اسلامی با یک جنگ عظیمی مواجه است، لیکن جنگ نرم؛ خوب، حالا در جنگ نرم، چه کسانی باید میدان بیایند؟ قدر مسلّم نخبگان فکری‌اند. یعنی شما افسران جوانِ جبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مقابله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ با جنگ نرمید.... باید با این جریان شیطانىِ خطرناک مقابله شود.» (4 شهریور سال 1388)
«این یکی از موارد سخت اختلاف بین ما و دشمنان ما است. دشمن، افسر جنگ نرم ما را، که جوان‌ها هستند، یک جور می‌پسندد، جمهوری اسلامی یک جور می‌پسندد... آمریکایی‌ها دلشان می‌خواهد جوان‌های ما آن شجاعت را نداشته باشند، آن امید را نداشته باشند، آن انگیزه را نداشته باشند، آن تحرّک را نداشته باشند، آن توان جسمی را نداشته باشند، آن توان فکری را نداشته باشند، نسبت به دشمن خوش‌بین باشند، نسبت به فرماندهی خودی و عقبه‌ خودی بدبین باشند؛ جوان ما را دشمن این‌جوری می‌پسندد. تبلیغات رادیویی و تلویزیونی و اینترنتی دشمن و همه‌ کارهای گوناگونی که می‌کند، که مخاطبش جوان‌های ما باشند، این است؛ جوان ایرانی را می‌خواهد تبدیل کند به آن‌چنان عنصری؛ عنصری که نه ایمان درستی دارد، نه شجاعت آن‌چنانی دارد، نه انگیزه‌ای دارد، نه امیدی دارد؛ می‌خواهد تبدیل کند به این. 
جمهوری اسلامی درست نقطه‌ مقابل [است]؛ می‌خواهد ‌این جوان تبدیل بشود به یک عنصر فعّال و اثرگذار.» (اول اردیبهشت سال 1395)
آنچه تجربه مهم جنگ اخیر بیش از پیش نشان داد این است که اهل فکر و افسران جنگ نرم و دستگاه‌های تبلیغاتی، رسانه ملی و همه انواع رسانه‌ها و همه کسانی که فضا و تریبون دارند، نظام آموزشی از ابتدائی تا عالی و همه ظرفیت‌های فکری کشور باید با آسیب‌شناسی کم‌کاری‌ها و غفلت‌های گذشته با تمام توان به سمت خنثی کردن مین‌های فکری و رهگیری و انهدام موشک‌های شبهه‌افکن دشمن در این جنگ نرم و تقویت عملیات آفندی رسانه‌ای و عقیدتی حرکت کنند.
متاسفانه یک بخش مهم ابزار شبهه‌افکنی و به اشتباه انداختن فکر و محاسبات برخی از مردم و جوانان که نمونه‌هایی از آن ذکر شد، علاوه‌بر دشمن در داخل و در برخی رسانه‌ها و فعالیت برخی چهره‌های سیاسی ریشه دارد که اگر از روی غفلت است باید به خود بیایند و اگر هدفمند است باید مورد بازخواست قرار بگیرند.
جالب آنکه این طیف این روزها از لزوم تغییر خط مشی نظام و تغییرات در چه و چه سخن می‌گویند، حال آنکه جنگ اخیر و خنثی‌شدن باورهای غلط و ذهنیت‌های نادرست ناشی از تحلیل‌های این افراد در ذهن مردم نشان داد آنچه باید تغییر کند خط مشی غلط جریانی است که سال‌ها به بزک دشمن و آدرس غلط حل مشکلات تنها با مذاکره، بدبین کردن مردم به سیاست عقب نگه داشتن دشمن در هزاران کیلومتر دورتر، پمپاژ تصور هدر دادن ثروت کشور در پای ساخت موشک و تقویت نظامی، تضعیف اتحاد ملی و ایجاد دو قطبی‌های کاذب و به طمع انداختن دشمن برای حمله مشغول بودند. 

مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۱۵ مردادماه ۱۴۰۴

جنایت هسته‌ای در هیروشیما منشأ رقابت‌های هسته‌ای در دنیا 

رسول سنائی‌راد

شهر‌های هیروشیما و ناکازاکی در روز‌های ۶ و ۹ اوت ۱۹۴۵ در دوران جنگ جهانی دوم به دستور شخص رئیس‌جمهور امریکا با بمب‌های هسته‌ای مورد حمله قرار گرفت. 
این بمباران هسته‌ای که باعث ویرانی این دو شهر ژاپنی شد، کشته شدن ۲۲۰ هزار نفر را به دنبال داشت که ۱۰۰ هزار نفر از آنان بلافاصله جان باخته و بقیه با سوختگی و جراحت شدید تا پایان آن سال به تدریج جان خود را از دست دادند. در برخی آمار‌ها تعداد قربانیان تا ۲۴۶ هزار نفر ذکر شده که فقط ۲۰ هزار نفرشان نظامی و بقیه شهروندان عادی ژاپن بوده‌اند. 
علاوه بر کشته شدگان این فاجعه سیاه، تعداد دیگری از شهروندان آثار مخرب تشعشعات رادیواکتیو را تا پایان عمر با خود داشتند و حتی کودکانی که پس از این جنایت بشری از زنان و مردان این منطقه متولد شدند نیز با عوارض وحشتناکی مواجه بودند و لذا این جنایت علیه چند نسل توسط امریکایی‌ها انجام و در تاریخ ماندگار شد. 
منتقدان این فاجعه سیاه معتقدند این عملیات هسته‌ای که با اطلاع و توافق انگلیس در جنگ جهانی و با توجیه واداشتن ژاپن به تسلیم انجام شده، هیچ توجیهی نداشته و انتخاب دو شهر بزرگ و با جمعیت بالا، نشان‌دهنده بی‌اعتنایی طراحان این عملیات ددمنشانه به جان انسان‌هایی بوده است که بیش از ۹۰ درصد آنان غیرنظامی بوده‌اند. علاوه بر این به کارگیری دو بمب با ویژگی‌های فنی متفاوت، اما برخوردار از ویژگی مشترک کشتار جمعی، به فاصله سه روز، تنها سطح کشتار و جنایات را بالاتر برده و هیچ ضرورتی برای تأثیرگذاری بر سرنوشت جنگ نداشته و چه بسا نوعی آزمایش میدانی برای این سلاح جدید و تازه کشف شده بوده که به قیمت جان صد‌ها هزار نفر انجام شده است. شاید هم این جنایت بزرگ برای کسب بازدارندگی هسته‌ای با نمایش میزان بالای ویرانی و کشتار صورت گرفته که هزینه آن به قیمت جان و سلامت هزاران انسان و جنایت علیه بشریت بوده است. قدرت بازدارندگی بمب اتم در این دوره برای امریکا و انگلیس از آن جهت اهمیت داشته که هر دو کشور نگران تصرف احتمالی اروپای غربی به دست ارتش سرخ شوروی و آینده این قدرت بوده‌اند. شاید همین نگرانی مشترک، این دو دولت غربی را برای انجام جنایتی بزرگ و استفاده از بمب هسته‌ای برای حمله به دو شهر پرجمعیت ژاپن، به توافق کشاند. 
البته این قدرت بازدارندگی، گرچه به قیمت سنگین گرفتن جان و سلامت صد‌ها هزار انسان به دست آمد، در انحصار باقی نماند و کشور‌های دیگری، چون شوروی، انگلیس، فرانسه و بعد‌ها هند، پاکستان، آفریقای جنوبی و رژیم صهیونیستی به ساخت بمب اتم روی آوردند تا از این مزیت برای تولید وحشت و بازدارندگی برخوردار باشند که بمب‌های تولید شده برای چند بار ویرانی کامل کره زمین و خالی‌سازی آن از هرگونه آثار حیات کفایت می‌کند. 
یعنی تلاش امریکا برای به دست آوردن قدرت بازدارندگی هسته‌ای نه تنها به قیمت جنایتی بزرگ علیه بشریت در سال ۱۹۴۵ در هیروشیما و ناکازاکی تمام شده، بلکه زمینه ساز رقابت برای دستیابی به سلاح هسته‌ای در بین کشور‌ها شده و با دستیابی امثال رژیم اشغالگر فلسطین با سابقه طولانی جنایت و ددمنشی به گسترش وحشت در دنیا نیز انجامیده است. 
با وجود این این روز‌ها شاهد طنزی تاریخی هستیم که کشور جنایتکار امریکا و رژیم جنایت‌پیشه صهیونیستی به بهانه جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای، دست به حمله نظامی به مراکز هسته‌ای کشورمان زدند و نه تنها قدرت‌های هسته‌ای دیگری مثل انگلیس و فرانسه نیز از این اقدام مشترک امریکا و رژیم صهیونی حمایت می‌کنند، بلکه در کنار کشور آلمان، با تهیه و صدور قطعنامه در آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای، برای این جنایت پرونده‌سازی کرده و حین حملات نیز ظرفیت‌های نظامی خود را در حمایت و پشتیبانی از ماشین ترور و جنایت رژیم صهیونی، به کار گرفتند. 
بخش دیگر این نمایش وقیحانه، دعوت حامیان رژیم صهیونیستی از جمهوری اسلامی به مذاکره و دادن تعهد همکاری به آژانس است که نه تنها مانع حمله امریکا و صهیونیست‌ها به مراکز هسته‌ای ایران نشده، بلکه هیچ اقدامی در محکومیت این حمله ددمنشانه انجام نداده و هیچ نشانه‌ای از پیگیری آنها برای ممانعت از حمله مجدد و جلوگیری از نشت و اشاعه خطر تشعشعات ناشی از حملات به مراکز هسته‌ای نیز دیده نمی‌شود. 
وجه اشتراک این حملات (حمله امریکا و رژیم صهیونی به مراکز هسته‌ای ایران) با حمله هسته‌ای به هیروشیما و ناکازاکی می‌تواند همان تشدید رقابت برای ساخت بمب هسته‌ای باشد که رفتار غیرمنطقی دولت‌های اروپایی متحد امریکا و رژیم صهیونیستی و بی‌عملی آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای و شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز به چنین رقابتی دامن زده و آن را تنها راه‌حل مهار خطر تجاوز و جنایت قدرت‌های هسته‌ای و بازدارندگی در جهان تابع قانون جنگل و نفوذ قدرت‌های وحشی مثل امریکا و رژیم صهیونی می‌دانند. 
سرچشمه این رقابت خطرناک، همان استفاده ناموجه امریکا از بمب اتم در هیروشیمای ژاپن است که وقتی رژیم جنایتکار صهیونی به پشتوانه بمب اتم، جهانی را تنها نظاره‌گر جنایت‌هایی به مقیاس هیروشیما در غزه کرده، ساخت بمب اتم را برای دیگران موجه جلوه می‌دهد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۱۵ مردادماه ۱۴۰۴

اما و اگرهای ابهام هسته‌ای

حسن بهشتی پور

پروفسور پوستول در ادامه مدعی شده است که چون ایران برای دسترسی به محتوای دوربین‌های نظارتی آژانس هنوز مجوز نداده است، امکان دارد «حتی ۱ تا ۲ درصد از سانتریفیوژهای تولیدشده مخفیانه از خط تولید خارج شده باشند.» به گفته او، در این صورت ایران با انحراف ۴ درصد از سانتریفیوژهای تولیدشده می‌تواند برای ساخت سه آبشار کامل سانتریفیوژ (۱۷۴ سانتریفیوژ) بمب هسته‌ای تولید کند.
این استدلال نادرست است، زیرا دسترسی نداشتن به محتوای دوربین‌های نظارتی — که به دلیل تخلفات طرف مقابل در برجام صورت گرفته — به معنای عدم نظارت بازرسان آژانس بر فعالیت‌های ایران نیست. همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، گزارش‌های مدیرکل آژانس نشان‌دهنده دسترسی کامل و ذکر جزئیات فعالیت‌های غنی‌سازی در ایران تا پیش از حمله آمریکا به تاسیسات تحت نظارت آژانس است. پوستول تأکید می‌کند که دستیابی ایران به اورانیوم با غنای ۶۰ درصد و ذخیره ۴۰۸ کیلوگرم، معادل رسیدن به تولید ده سلاح هسته‌ای است. اما او به‌عمد یا از روی تغافل، این نکته را نادیده می‌گیرد که برای ساخت بمب اتمی، تنها داشتن اورانیوم غنی‌شده تا ۹۰ درصد کافی نیست. مراحل بعدی، از جمله تبدیل UF₆ به فلز اورانیوم، طراحی چاشنی انفجاری دقیق و ساخت سامانه‌های کنترل از راه دور، بخش‌های حیاتی و پیچیده‌ای هستند که در تحلیل او مغفول مانده‌اند.
تمرکز اصلی پوستول صرفاً بر توانایی تولید بمب هسته‌ای بوده، بدون آنکه به موضوع پیچیده و پرهزینه نگهداری امن سلاح‌های هسته‌ای اشاره کند. مسائلی مانند مدیریت ایمنی، ایجاد محیط امن برای جلوگیری از خرابی یا سوءاستفاده و سیستم‌های نظارتی پیشرفته، بخش‌های مهندسی‌سنگین و هزینه‌بری هستند که در ادعای او کاملاً نادیده گرفته شده‌اند. این موارد برای تولیدکنندگان و نگه‌دارندگان سلاح هسته‌ای ضروری است. در حالی که ایران بر اساس بیش از ۲۰۲ گزارش مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای از سال ۲۰۰۳ تاکنون، فاقد چنین امکاناتی است.
یکی از چالش‌های فنی کلیدی در ساخت سلاح هسته‌ای، کوچک‌سازی و یکپارچه‌سازی آن با سامانه‌های پرتاب (مانند موشک‌های بالستیک) است. پوستول مدعی شده که ایران به این فناوری دست یافته، اما نه‌تنها شواهد مستندی ارائه نکرده، بلکه حتی به منابع اطلاعاتی مستقل نیز استناد ننموده است. این در حالی است که حتی کشورهای دارای تسلیحات هسته‌ای سال‌ها زمان صرف توسعه این فناوری‌ها کرده‌اند. در گزارش‌های آژانس نیز هیچ‌گاه اشاره‌ای به دستیابی ایران به چنین فناوری‌ای نشده است. بر اساس گزارش ارزیابی اطلاعات ملی ایالات متحده (NIE) در سال ۲۰۰۷، ایران برنامه نظامی خود را تا سال ۲۰۰۳ دنبال کرده، اما پس از آن هیچ شواهد قطعی دال بر ادامه آن وجود نداشته است. همچنین، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز در گزارش‌های متعدد خود، اگرچه به فعالیت‌های گذشته ایران اشاره کرده، اما مدرکی دال بر برنامه فعال تسلیحاتی پس از آن تاریخ ارائه نکرده است. بنابراین، تحلیل پوستول نه‌تنها فاقد مستندات مستقل است، بلکه با اجماع اطلاعاتی نهادهای رسمی نیز در تناقض قرار دارد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۱۵ مردادماه ۱۴۰۴

مداخلات خارجی: موفقیت‌های تاکتیکی به بهای شکست‌های راهبردی

اردوان امیراصلانی
 

آیا جنگ «پیشگیرانه» اسرائیل علیه ایران که ماه گذشته با حمایت ایالات متحده انجام شد، نوید بازگشت به مداخله‌گری افسارگسیخته غربی را می‌دهد؟ تجربه مداخله در عراق در سال ۲۰۰۳ و در لیبی در سال ۲۰۱۱، خاطره‌ای تلخ بر جای گذاشت. هر بار که کشورهای غربی درصدد تغییر چهره خاورمیانه یا شمال آفریقا برآمدند، نه‌تنها موفق نشدند بلکه با شکست‌های جدی مواجه شدند. این مداخلات همگی از یک الگوی مشترک پیروی می‌کنند: ابتدا با بهانه‌هایی اخلاقی آغاز می‌شوند، همراه با کارزارهای رسانه‌ای گسترده برای شکل‌دهی به افکار عمومی و درحالی‌که در مراحل ابتدایی پیروزی‌های نظامی چشمگیری به‌دست می‌آید، در نهایت با پیامدهایی فاجعه‌بار و خساراتی عمیق پایان می‌یابند.

ادعای این عملیات‌ها عمدتا علیه رژیم‌های دیکتاتوری صورت گرفتند. از سرکوب‌های قذافی در لیبی، تا جنایات صدام حسین علیه کردها و شیعیان در عراق و زندان‌های رژیم بشار اسد در سوریه. اما آیا رژیم‌هایی که پس از آنها به قدرت رسیدند، بهتر و انسانی‌تر عمل کردند؟

در سال ۲۰۰۳، کالین پاول، وزیر خارجه وقت آمریکا، در شورای امنیت سازمان ملل ظاهر شد و با نشان‌دادن شیشه‌ای حاوی ماده‌ای مشکوک به آنتراکس، ادعا کرد که رژیم صدام حسین در حال تولید سلاح‌های کشتارجمعی است، اما این ادعا بعدها کذب از آب درآمد.

در سال ۲۰۱۱ فرانسه و بریتانیا به بهانه حمایت از شورش بنغازی، حمله به لیبی را آغاز کردند. در مورد سوریه، رژیم اسد متهم به استفاده از سلاح‌های شیمیایی شد، اما رئیس‌جمهور وقت آمریکا، باراک اوباما، در آخرین لحظه از مداخله نظامی صرف‌نظر کرد.

در مورد ایران، بنیامین نتانیاهو نخست‌‌وزیر اسرائیل، خطر «فوری» تبدیل‌شدن ایران به یک قدرت هسته‌ای را بهانه‌ای برای حملات اسرائیل قرار داد و دونالد ترامپ را برخلاف وعده‌های انتخاباتی‌اش متقاعد کرد که به سایت‌های هسته‌ای فردو، نطنز و اصفهان حمله کند.

این مداخلات در عراق و لیبی در ابتدا با پیروزی‌های سریع نظامی همراه بود. بغداد در کمتر از یک ماه پس از آغاز حمله در مارس ۲۰۰۳ سقوط کرد. در لیبی نیز عملیات ابتدا توسط فرانسه، بریتانیا و آمریکا آغاز شد، اما به سرعت تحت فرمان ناتو قرار گرفت و با سقوط رژیم قذافی و اعدام علنی او پایان یافت.

اما این پیروزی‌ها با چه بهایی به چه نتیجه سیاسی‌ای انجامیدند؟ پس از ۹ سال اشغال و صرف صدها میلیارد دلار هزینه نظامی، نیروهای آمریکایی در سال ۲۰۱۱ از عراق که در آتش و خون غوطه‌ور بود، خارج شدند. سه سال بعد، داعش نیمی از خاک عراق را تصرف و «دولت اسلامی» را پایه‌گذاری کرد، پدیده‌ای که حتی تا فرانسه و حملات مرگ‌بار در سالن کنسرت باتاکلان در پاریس نیز امتداد یافت. در لیبی نیز پس از سقوط قذافی، کشور به سرعت در هرج ‌و مرج فرورفت و گروه‌های تندروی اسلامی با بهره‌برداری از خلأ قدرت، حضور خود را تا ساحل و منطقه دریاچه‌های بزرگ آفریقا گسترش دادند.

عملیات‌های نظامی فرانسه همچون «سروال» و سپس «برخان» در آغاز توانستند پیشروی گروه‌های جهادی را مهار کنند، اما وسعت جغرافیایی منطقه و منابع محدود در کنار کودتاهای متوالی در مالی، بورکینافاسو و نیجر، در نهایت فرانسه را وادار به عقب‌‌نشینی کرد.

درمورد سوریه، اگرچه مداخله مستقیم نظامی برای سرنگونی رژیم صورت نگرفت، اما حمایت غرب از شورشیان سوری و به حاشیه راندن کامل دولت اسد، با نگاهی سیاه و سفید به پیچیدگی‌های منطقه، موجب شد در دسامبر ۲۰۲۴ رژیم او به دست اسلام‌گرایان سقوط کند. از آن زمان، جولانی، رهبر سابق گروه جهادی هیئت تحریرالشام و رئیس‌جمهور فعلی سوریه، نه‌تنها نتوانسته وحدت کشور را بازیابد، بلکه حتی تردیدهایی جدی درباره اراده‌اش برای حفاظت از اقلیت‌ها وجود دارد.

در هریک از این مداخلات، برخی چهره‌ها سعی کردند افکار عمومی را آگاه کنند. ژان پیر شونمان، وزیر دفاع دولت میتران، در سال ۱۹۹۱ در اعتراض به مشارکت فرانسه در جنگ اول خلیج فارس، استعفا داد. در سال ۲۰۰۳، دومینیک دو ویلپن، وزیر خارجه وقت فرانسه، در نطقی تاریخی در شورای امنیت سازمان ملل، مخالفت فرانسه با حمله به عراق را اعلام کرد. این صداهای هشداردهنده، پیامدهای انسانی، ناکامی‌های راهبردی و ازبین‌رفتن اعتبار دیپلماتیک غرب را پیش‌بینی کرده بودند.

در جهانی که به‌ طور فزاینده‌ای چندقطبی شده، زبان دوگانه قدرت‌های بزرگ که خواستار احترام مطلق به حقوق بین‌الملل‌اند اما خود آن را به ‌نفع منافع‌شان نقض می‌کنند، دیگر اعتباری ندارد. آیا دونالد ترامپ که با شعار پایان‌دادن به مداخلات بی‌حدومرز پیشینیانش انتخاب شد، با حمله به ایران صرفا خواسته حسابی را تسویه کند یا رضایت اسرائیل را جلب کند و بر ایران فشار وارد کند؟ یا اینکه این کار آغاز بازگشت به سیاست‌های نظامی‌گری تحمیلی است؟ پاسخ این پرسش‌ها را سرنوشت پرونده ایران خواهد داد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۱۵ مردادماه ۱۴۰۴

دشمن در چه فکریه؟!

محمدکاظم انبارلویی
۱- انقلاب اسلامی همواره قبل و حین و بعد از وقوع، گرفتار دو جماعت احمق بوده است.
یکی دشمن خارجی و دیگری اپوزیسیون داخلی که دستشان در دست هم است و چون «پت» و «مت» روزگار می‌گذرانند.
نزدیک به نیم قرن است هرآنچه از دستشان در حوزه فریب، دروغ و اغواگری برمی‌آمده کرد‌‌ه‌اند نه‌تنها نتیجه نگرفتند بلکه هر بار سرافکنده‌تر و شکست‌خورده‌تر از قبل به وادی بیچارگی افتاده‌اند.
هر روز که می‌گذرد جوانان آنها رو به پیری و پیران آن‌ها به سوی قبر و قیامت خود می‌روند و ما امروز با یک مشت پیرمرد با آ‌رزوهای بربادرفته روبه‌رو هستیم.
ما چون حضرت سجاد (ع) بارها باید شکر این نعمت را به جای آوریم که دشمنان ملت را خداوند متعال از احمق‌ها آفریده است!
۲- نبرد ۱۲ روزه یا بهتر بگوییم تجاوز اشرار عالم به سرکردگی آمریکا و رژیم صهیونیستی به میهن مقدس ما یکی از آن حماقت‌های تاریخی است که اکنون استراتژیست‌های ناتو و فیلسوفان نظامی پنتاگون دارند ابعاد و اکناف آن را تجزیه و تحلیل می‌کنند.
هر ضربه سخت و نرمی که انقلاب اسلامی در دوران طلایی حکمرانی امامین انقلاب خورده است، در پدیداری ایران قوی، ملت متحد و منسجم، یک نقطه عطف و یک سکوی پرش ایجاد کرده است.
امروز ایران در نگاه جهانیان کشوری است که توانسته به آمریکا و رژیم روسیاه صهیونیستی سیلی سخت بزند و متجاوزان را در کمترین زمان ممکن به التماس «آتش‌بس» بیندازد.
امروز که ملت‌ها از پنج قاره جهان به عراق برای راهپیمایی اربعین می‌آیند از برق نگاه‌های تحسین‌برانگیز خود، نسبت به ایرانیان این حقیقت را می‌شود به خوبی رؤیت کرد!
۳- امروز در داخل و خارج کشور و ناظران جهانی که نیم قرن اخبار خصومت آمریکا و رژیم صهیونیستی را با ملت ایران پیگیری می‌کنند می‌دانند که استبداد و استکبار جهانی با «دین» و «دانش» ملت ما مسئله دارند. موضوع هسته‌ای ، حقوق بشر ، نفوذ منطقه‌ای و ... بهانه‌ای برای تداوم خصومت است!
درک این حقیقت خیلی نیاز به سواد ندارد.
پیش از این در برجام قرار بود همه تحریم‌ها برداشته شود و آمریکا و اروپا دست از دشمنی با ایران بردارند، اما ایران به تعهدات خود موبه‌مو عمل کرد دشمن نه‌تنها به تعهد خود عمل نکرد، بلکه قرارداد را پاره کرد و تحریم‌ها را چندبرابر کرد!
۴- امروز دشمن مشغول چه کاری است؟ امروز دشمن در فکر این است چگونه در صف پولادین اتحاد ملی که همه توطئه‌های آن‌ها را نقش بر آب کرد، رخنه کند.
یکی نسخه «تغییر پارادایم» می‌نویسد امضا ۱۸۰ نفر را که در جیب دارد پای آن می‌گذارد.
دیگری نسخه رفراندوم و تغییر قانون اساسی و تأسیس مجلس مؤسسان می‌نویسد و برمی‌گردد به مواضع منسوخ جبهه ملی و نهضت آزادی قبل از انقلاب، دیگری لشکر رسانه‌ای را به خط می‌کند تا نشر اکاذیب و تشویش اذهان را در رسانه‌های مجازی رسمیت ببخشد و به لایحه دولت تیرسه شعبه می‌زند و آن دیگری مناره می‌سازد تا ساز یک تحرک دیپلماسی را در خلأ کوک کند و ... .
این تحرکات جواب نمی‌دهد. پشت «دین» و «دانش» این کشور یک ملت متحد و یکپارچه ایستاده است. در توطئه بعدی دشمن، معلوم می‌شود چقدر این تحرکات قادر خواهد بود آن‌ها را از «له‌شدگی» و «بیچارگی» درآورد!
اگر از ما بپرسند دشمن در چه فکریه؟ پاسخ آن است ، دشمن در فکر تکرار حماقت‌های گذشته است!
اگر از ما بپرسند تکلیف چیست؟ پاسخ آن است که به توصیه مولانا از صحبت با احمق بگریز ، چون گفت‌وگو با احمق نتیجه‌اش خونریزی است.
از احمقان بگریز چون عیسی گریخت
صحبت احمق بسی خون‌ها بریخت

مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۱۵ مردادماه ۱۴۰۴

ترومای بی‌بی‌سی بودن

کبری آسوپار

از نظر بی‌بی‌سی فارسی ما ایرانیان همگی دچار مشکل روانی هستیم؛ چرا؟ چون وقتی به ایرانمان حمله شد، همه در کنار هم و پای ایران ایستادیم. آن‌ها، یعنی بی‌بی‌سی و روان‌شناسی که با او گفت‌وگو شده، نام این ایستادن ایرانیان پای وطن را «ملی‌گرایی افراطی» گذاشته‌اند و آن را نتیجه یک ترومای جمعی در میان ایرانیان دانسته‌اند. البته راه درمان آن را هم ارائه داده‌اند، راهی که نه از مسیر درمان روان‌پزشکی، بلکه طبق ادعای آن‌ها از مسیر «جنبش‌های اعتراضی و قیام‌های اجتماعی» می‌گذرد. به شکل روشنی، همه چیزی که به اسم روان‌شناسی ارائه داده‌اند، خیلی بیشتر از آنچه تصور کنیم مطابق با برنامه‌ریزی سیاسی غرب برای ایران است؛ یعنی که این بار، نه فقط رسانه، بلکه روان‌شناسی هم در خدمت سیاست غرب قرار گرفته است.  وطن‌دوستی ایرانیان در خلال جنگ با اسرائیل، بروز و ظهور بیشتری یافت. این اتفاق شاید در ظاهر صرفاً جنبه‌ای احساسی از فرهنگ ایرانی را بیان می‌کرد، اما در باطن خود توانست نقش تعیین‌کننده‌ای در جنگ ایفا کند. این نقش تعیین‌کننده ازآن‌رو بود که هر دو سوی این جنگ روی این مردم حساب باز کرده بودند و اویی نبرد را پیروز شد که مردم را با خود داشت؛ یعنی ایران که البته از ابتدا هم جدا از همدیگر نبودند. صهیونیست‌ها خیال خامی داشتند که آوار موشک و بمب‌های‌شان بر ایران، با حضور براندازانه مردم علیه نظام تکمیل می‌شود. این توهم را نتانیاهو حتی بر زبان هم آورد و در روز‌های آغازین تجاوزش که هنوز طعم موشک‌های ایرانی را به‌خوبی نچشیده بودند، پیروزمندانه گفت که باقی کار را به مردم ایران سپرده است. واقعیت اما با وهم او فاصله بسیاری داشت و مردم در میانه شوک و سوگ ناشی از حملات اسرائیل، وطن‌دوستی را فراموش نکردند و پای ایران ایستادند. 

حالا غربی‌ها می‌دانند در برنامه‌ریزی خود برای فروپاشی ایران – و نه فقط براندازی جمهوری اسلامی - در مورد نسبت مردم با ایران دچار اشتباه شده‌اند. این اشتباه محاسباتی هم البته متکی به هزینه‌ای است که پیش‌ازاین برای وطن‌زدایی از هویت ملی ایرانیان کرده‌اند و تصور می‌کردند تضعیف مفهوم «وطن» در ذهن ایرانیان و مشروع جلوه‌دادن حمله اقتصادی و نظامی به ایران را به سرانجام رسانده‌اند. اما واکنش مردم ایران نسبت به تجاوز نظامی به خاک کشورشان نشان داد که هزینه‌های آن‌ها تقریباً بربادرفته محسوب می‌شود. 

در چنین شرایطی و وقتی ملی‌گرایی ایرانی یکی از موانع اصلی غلبه نظامی دشمن بوده، غرب به فکر افتاده که چگونه این ملی‌گرایی را تضعیف کند. این بار به سراغ بهره‌گیری از روان‌شناسی می‌رود و برای پیاده‌کردن آن هم بی‌بی‌سی فارسی به‌عنوان یکی از بازو‌های جنگ روانی غرب علیه ایرانیان را به خدمت فرامی‌خواند. بی‌بی‌سی با گابور ماته مصاحبه کرده است که او را «پزشک و نویسنده‌ای سرشناس در حوزه تروما، اعتیاد و سلامت روان» معرفی می‌کند. در این گفت‌وگو او پیرامون مردم ایران، بروز خشم را به جای غم از نشانه‌های یک تروما معرفی می‌کند. در واقع آن‌ها منتظر سوگواری و انفعال مردم بودند، اما مردم و مسئولان ایران تصمیم گرفتند حداقل تا پایان جنگ، به جای سوگواری، خشمی حماسه‌آفرین علیه دشمن داشته باشند. ماته همچنین «ملی‌گرایی افراطی، ژست تهاجمی و قربانی بودن» را از نشانه‌های این ترومای جمعی معرفی می‌کند و معتقد است چنین مردمی «ترس همیشگی» را با «نمایش قدرت» پنهان می‌کنند. در واقع قدرتمندی مردم ایران را هم به جای یک ویژگی مثبت، یک نشانه روانی برای پنهان‌کردن یک معضل جا می‌زند! 

نکته جالب آنکه همه این کنش‌های ایرانیان را «احساساتی» می‌نامد که «سیاستمداران از آن سوءاستفاده می‌کنند» و برای‌آنکه حامی اسرائیل هم شناخته نشود، مسئولان ایران و اسرائیل و آمریکا را هم‌زمان با هم مورد انتقاد قرار داده و آن‌ها را دچار مشکلاتی همچون مشکلات روحی هیتلر می‌داند. اما اوج سوءاستفاده از علم روان‌شناسی آنجاست که در گزارش مذکور، راه‌حل این ترومای جمعی ادعایی، نه درمان پزشکی و راه‌حل‌های روان‌شناسانه، بلکه «جنبش‌های اعتراضی و قیام‌های اجتماعی» دانسته می‌شود و پرده از نیت اصلی مطلب برمی‌دارد. ارجاع پزشک مذکور در این بخش، به یکی از کتاب‌هایش است که تأکید می‌کند در ایران هم به فارسی ترجمه و منتشر شده است. 

در سال 98 و فردای ترور شهید حاج قاسم سلیمانی توسط دولت آمریکا و وقتی غربی‌ها با موج سوگواری ایرانیان و حتی منتقدان نظام برای حاج قاسم سلیمانی مواجه شدند، بی‌بی‌سی فارسی با ژست روان‌شناسانه به میدان آمد و این سوگواری را نشانه «سندرم استکهلم» دانست که در آن، فرد گروگان گرفته‌شده، با گروگان‌گیر خود رابطه عاطفی برقرار کرده و حتی از فقدان او دچار سوگ می‌شود. 

نکته جالب‌توجه پایانی آنکه روان‌شناس مورد گفت‌وگو در بی‌بی‌سی می‌توانست هر هویت دیگری داشته باشد، اما او یک یهودی مجارستانی و بازمانده از هولوکاست است. کسانی که با تبعات روانی جنایات هیتلر، جنایات امروز صهیونیست‌ها را توجیه می‌کنند. 

بی‌بی‌سی فارسی حرف می‌زند و ادعای ایرانی بودن دارد، اما از بزرگ‌ترین تروما‌ها می‌تواند زخم‌هایی باشد که همین بی‌بی‌سی بر روح و فکر ایرانیان وارد می‌کند و به نام ایرانی، ایران‌دوستی را به چالش می‌کشد؛ لذا رنج بی‌بی‌سی بودن اکنون بیش از هر ترومای دیگری نیاز به درمان دارد. 

مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۱۵ مردادماه ۱۴۰۴

مدیریت ضد آمایشی؛ عامل بحران کنونی

مسعود حمیدی 

چله تابستان در خشک ترین سال سه دهه گذشته، از یک‌سو ناترازی شدید انرژی و از سوی دیگر قطعی برق، حالا گردوخاک را هم اضافه کنید. دو گزاره اول خارج از اختیار و اراده ما هستند؛ این که طبیعت چهره خشن خود را نمایان کرده و تابستان امسال از بهار کلید خورد و برخلاف چند سال گذشته خبری از بارش‌های سیل‌آسای اردیبهشت نبود تا سدها نفسی تازه بگیرند نیز از اراده و اختیار ما خارج است و حتی خشکی قره قوم و گردوخاک ترکمنستان هم شاید از اراده ما خارج باشد اما آنچه در اراده ماست « مدیریت» است. درواقع شرایط فوق تقریباً بر اکثر کشورهای منطقه حاکم است اما سؤال اینجاست که آیا همه کشورها ‌مانند ما درگیر چنین بحران ناترازی عمیق می‌شوند؟ بعید می‌دانیم. به نظر نگارنده این سطور در کشور ایران ما بیشتر از این که با ناترازی یا بحران طبیعی روبه رو باشی با بحران و ناترازی مدیریت روبه رو هستیم. چرا می‌گوییم بحران مدیریت؛ اول این که به لحاظ اقلیمی استان خراسان رضوی و دشت مشهد خشک و نیمه‌خشک است؛ آیا در چنین اقلیمی می‌توان شهرنشینی در حد یک کلان‌شهر را توسعه داد؟ از این بدتر آیا در چنین اقلیمی می‌توان کشت و کشاورزی را آن‌چنان توسعه داد که امنیت غذایی کشور وابسته به آن باشد؟ این سؤال را از هرکسی بپرسید قطعاً به شما خواهد گفت خیر نمی‌شود؛ اما اتفاقا در دشت مشهد این کار برعکس اجرایی شده و از دهه۴۰ که دشت مشهد ممنوعه شد، توسعه شهرنشینی و کسب‌وکار و بدتر کشاورزی در همه بخش‌ها با شدت زیاد شتاب گرفت. آیا طبیعت و اقلیم مقصر این وضعیت است یا مدیریت انسانی؟ قطعاً مدیرانی که در ۶۰ سال گذشته متولی بوده‌اند مقصران وضع موجود استان و حتی کشور هستند و صراحتاً این که در این چند دهه نه‌تنها از آمایش سرزمینی تخطی شد بلکه راه ۱۸۰ درجه خلاف آمایش و توسعه پایدار طی شده است و کشور و استان به ورطه لبه پرتگاه کشیده شد. تصور این که خوزستان در همین اوج بحران خشکسالی با حدود ۱۸ میلیارد مترمکعب ذخایر سدها ساعت‌ها قطعی آب داشته و ساعت‌ها بدون برق باشد، شوک آور است و تصور این که دشتی که سالانه بیش از هزار میلی‌متر بارندگی دارد امروز با مشکلات آبی روبه رو شده باشد، از گنجایش ذهنی ما خارج است اما این اتفاق رخ‌داده است. تسامح و گذشت در بد مدیریتی و عملکرد تقابلی با آمایش سرزمینی، این چند دهه کشور را امروز به این لبه رسانده و نمی‌توان طبیعت یا مردم و مشترکین را مقصر آن دانست کما این که مردم همواره در بزنگاه‌ها تمام‌قد حامی سیاست‌ها و راهبردها بوده و هستند. لذا تا زمانی که سکان‌داران مدیریت بدانند، می‌توانند خلاف اسناد بالادستی به خصوص آمایش سرزمینی عمل کنند و پاسخگو نباشند، این در بر همین پاشنه خواهد چرخید. تا زمانی که مدیر در هر جایگاهی به خود اجازه می‌دهد در اوج بحران (خشکسالی و ناترازی انرژی) یک صنعت آب بر را بر گرده دشت بحران‌زده مجوز دهد و باافتخار افتتاح کند و کسی او را به صلابه نکشاند این در بر همین پاشنه خواهد چرخید و بحران نه‌تنها حل نخواهد شد بلکه تشدید هم خواهد شد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۱۵ مردادماه ۱۴۰۴

شمشیر دولبه‌ اشغال غزه

ابوالفضل ولایتی

نزدیک 3 ماه از آغاز عملیات ارابه‌های گیدئون در باریکه غزه می‌گذرد و به ‌رغم پیشروی‌های میدانی ارتش صهیونیستی، کابینه نتانیاهو در دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده درباره آزادی گروگان‌ها، از میان بردن حماس و تسلط کامل بر نوار غزه ناکام مانده است.
تایمز اسرائیل در گزارشی پیرامون عملکرد ارتش صهیونیستی اذعان کرده با وجود وعده‌های داده شده در ابتدای عملیات ارابه‌های گیدئون، هیچ‌یک از ۵۰ گروگان باقیمانده - از جمله ۲۰ نفری که گمان می‌رود زنده‌اند - آزاد نشده‌اند، جمعیت غیرنظامی غزه به ‌طور گسترده جابه‌جا نشده‌، طرح جنجالی بنیاد بشردوستانه شکست خورده، موقعیت نظامی حماس به‌رغم ضربات سنگین حفظ شده و در نهایت فرماندهان ارتش مجاب شده‌اند یا باید جنگ خاتمه یابد یا استراتژی نظامی متحول شود. بحران در سرزمین‌های اشغالی پس از انتشار ویدئویی از یکی از گروگان‌های دربند توسط جهاد اسلامی و بروز مخالفت‌هایی در ارتش درباره تداوم جنگ به اوج خود رسیده است. سرزمین‌های اشغالی در روزهای اخیر شاهد اعتراض‌های بسیار وسیعی به سیاست‌های نتانیاهو بوده و پس از تنش شب گذشته کابینه صهیونیستی با دیوان عالی بر سر برکناری دادستان کل اسرائیل، صف‌بندی‌ها شکل جدیدی به خود گرفته است. در چنین بستری، 600 نفر از مقام‌های ارشد امنیتی و نظامی پیشین رژیم صهیونیستی از ترامپ خواسته‌اند با اعمال فشار بر دولت نتانیاهو، زمینه‌ توقف جنگ در غزه را فراهم کند.
* استیصال نتانیاهو و تأکید صرف بر تداوم جنگ غزه
رسانه‌های صهیونیستی از مخالفت رئیس ستاد کل ارتش با تداوم جنگ در غزه و بیهوده خواندن آن خبر داده‌اند. به نوشته این رسانه‌ها نهادهای امنیتی رژیم نیز با انجام عملیات نظامی در مناطقی که گروگان‌ها نگهداری می‌شوند، صراحتا مخالفت کرده‌اند.
در این میان نتانیاهو دوشنبه شب به منظور سرپوش نهادن بر اختلافات در جلسه دولت گفت در هفته جاری با تشکیل کابینه امنیتی به ارتش اسرائیل دستور خواهد داد چگونه به ‌طور کامل و بدون استثنا باید به 3 هدف جنگی تعیین‌شده برسد. کانال 14 رژیم صهیونیستی در تفسیر موضع نتانیاهو نوشت: «غزه اشغال خواهد شد و دیگر مهم نیست رئیس ارتش استعفا کند یا نه!» آمیخای استین، تحلیلگر جروزالم‌پست نیز نوشته است: تصمیمی توسط نخست‌وزیر برای اشغال کامل نوار غزه، از جمله عملیات در مناطقی که گروگان‌ها در آنجا نگهداری می‌شوند، گرفته شده است. همچنین پیامی به رئیس ستاد کل ارسال شده مبنی بر اینکه «اگر این تصمیم با نظر شما سازگار نیست، باید استعفا کنید».
نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی بر این مساله واقف است که توقف جنگ در غزه به خاتمه حیات سیاسی وی منجر خواهد شد، از همین ‌رو با توسل به تداوم نزاع و امنیتی کردن فضا در پی تداوم حضور در اریکه قدرت است. پس از سلسله اقدامات‌ جنگ‌طلبانه ارتش صهیونیستی در سوریه، لبنان و ایران، قابل تصور است که نتانیاهو با توسل به حربه‌های جدید در جست‌وجوی بقای خویش گام بر دارد. پافشاری نتانیاهو بر سیاست اشغال کامل غزه در حالی است که ژنرال ایال زمیر، رئیس ستاد کل ارتش صهیونیستی از رهبران سیاسی خواسته استراتژی آینده را روشن کنند. وی هشدار داده ادامه حضور در غزه بدون چشم‌انداز مشخص، هم به نفع حماس است و هم موجب فرسایش شدید ارتش و ذخیره‌ها خواهد شد. وی در ترسیم گزینه‌های پیش‌رو درباره تداوم نبرد در غزه به 2 گزینه اشغال کامل نوار غزه و محاصره مناطق تحت کنترل حماس اشاره و اذعان کرده ارتش با اشغال کامل غزه مخالف است و برآورد می‌کند ممکن است این رویکرد سال‌ها به طول انجامد. همچنین محاصره مناطق تحت کنترل حماس به تشدید جنگی فرسایشی با نیروهای چریکی حماس منتهی خواهد شد؛ امری که تلفات انسانی سنگینی به ارتش صهیونیستی تحمیل خواهد کرد.
* ایده اشغال غزه به مثابه شمشیری دولبه
با وجود استقبال گسترده ملی‌گرایان افراطی، ارتدوکس‌های صهیونیست، حریدی‌ها، حزب لیکود و دیگر افراط‌گرایان مستقر در تل‌آویو، ایده اشغال کامل غزه می‌تواند همچون شمشیری دولبه برای نتانیاهو عمل کند. 
فارغ از شکست احتمالی نتانیاهو در دستیابی به مقصود یادشده، شرط اولیه برای پیشبرد چنین سیاستی در گرو تصویب لایحه سربازی اجباری برای همه ساکنان سرزمین‌های اشغالی است؛ لایحه‌ای که در طول هفته‌های اخیر با خشم حریدی‌ها و صهیونیست‌های مذهبی همراه شده و به خروج 2 حزب کلیدی یهودیت هتوراه و شاس منتهی شده و دولت شکننده نتانیاهو را به دولت اقلیت مبدل کرده است. بر مبنای یک باور مذهبی، یهودیان افراطی و خاخام‌ها از حضور در خدمت سربازی امتناع می‌ورزند. این مساله به یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های عرصه سیاسی اسرائیل مبدل شده است‌. قابل تصور است که تشدید تنش‌ها در غزه به نحو چشمگیری بر وضعیت لایحه یادشده تاثیر گذاشته و به انشقاق بیش از پیش احزاب و جریان‌های حاکم بر سرزمین‌های اشغالی منتهی خواهد شد.
* سیاست ترور رهبران حماس در دوحه و استانبول
از زمان استقرار رهبری حماس در قطر، در یک توافق نانوشته میان رژیم صهیونیستی و قطر، مابه‌ازای نقش دوحه در میانجی‌گری میان رژیم صهیونیستی و فلسطینیان، همچنین به منظور کاهش نفوذ تهران بر حماس، رژیم اسرائیل متعهد شده از انجام هرگونه اقدامی در خاک این کشور علیه رهبران حماس بپرهیزد.
از سویی، از زمان انعقاد «توافق وادی عربه» میان اردن هاشمی و اسرائیل، نیروهای امنیتی رژیم صهیونیستی حتی‌الامکان از انجام اقدامات تروریستی در خاک کشورهای عربی امتناع ورزیده‌اند. موارد معدودی نظیر ترور «محمود المبحوح» در دوبی یا تلاش برای ترور «خالد مشعل» در امان در طول 3 دهه اخیر از سوی موساد صورت پذیرفته، لیکن اقدامات یادشده بسیار محرمانه بوده و ناقض اصل نانوشته فوق‌الذکر نیست.
کابینه جنگ اسرائیل دوشنبه شب در بیانیه‌ای پیرامون نبرد با حماس به 2 موضوع حائز اهمیت اشاره کرده است: ترور تمام رهبران حماس در خارج از غزه و تصرف کامل نوار غزه.
هاآرتص چندی پیش در گزارشی به نقل از منابع فلسطینی درباره پیشبرد ایده ترور نوشته بود: «رهبری حماس در روزهای اخیر به دلیل نگرانی از تلاش‌های ترور علیه اعضای ارشد دفتر سیاسی خود در خارج از فلسطین، سطح هشدار‌های امنیتی خود را افزایش داده است». از همین‌رو قابل تصور است که موساد در یک اقدام بسیار خطرناک و با فرمان نتانیاهو مبادرت به ترور رهبران حماس در ترکیه، قطر و دیگر کشورهای منطقه کند؛ امری که تبعات گسترده سیاسی-امنیتی در سراسر منطقه به جا خواهد گذاشت.
* پیامدهای ترور رهبران حماس در قطر و ترکیه
حمله غیرمنتظره ارتش صهیونیستی به سوریه، به‌رغم انعطاف گسترده رهبران تحریر شام در برابر تل‌آویو و اعلام آمادگی برای الحاق دمشق به پیمان آبراهام، به وضوح بیانگر دگرگونی اولویت‌ها نزد نتانیاهو است. فارغ از تمایل شخصی نخست‌وزیر اسرائیل برای تداوم بحران، از زمان وقوع حادثه هفتم اکتبر، تحمیل صلح با توسل به سلاح به رکن کلیدی سیاست نظامی رژیم صهیونیستی در منطقه تبدیل شده و به زعم تحلیلگران صهیونیست، دیگر پیوستن رژیم‌های عربی به پیمان آبراهام دست‌کم در مقطع کنونی در اولویت نتانیاهو قرار ندارد.
نتانیاهو با اتکا به پشتیبانی تمام‌قد ترامپ، خود را در جایگاه بلامنازع ژاندارم منطقه یافته و بی‌اعتنا به موازین بین‌المللی و محذوریت‌های پیشین، هر گاه اراده کرده، قواعد نوشته و نانوشته پیشین را زیر پا نهاده است. از همین‌رو قابل تصور است که وی با آگاهی از تبعات چنین اقدامی، رسما پای جوخه‌های ترور موساد را به شیخ‌نشین‌های خلیج‌‌فارس و آناتولی باز کند.
ترور رهبران ارشد حماس توسط موساد در وهله اول با خشم بسیار گسترده رژیم‌های عربی و ترکیه مواجه خواهد شد و ممکن است تبعات ذیل را برای رژیم صهیونیستی در پی داشته باشد: 
- تعلیق برخی همکاری‌های اقتصادی میان ترکیه و دولت‌های عربی با رژیم صهیونیستی
- کاهش سطح روابط دیپلماتیک میان ترکیه و دولت‌های عربی با تل‌آویو
- ایجاد وحدت در صفوف جهان اسلام
- منتفی شدن کامل احیای پروژه سازش در کوتاه‌مدت
- تشدید فشارها از سوی دولت‌های اسلامی بر ترامپ جهت توقف سیاست‌های جنگ‌افروزانه نتانیاهو
با این حال و به‌رغم پیامدهای سهمگین یادشده، نتانیاهو به وضوح آگاه است هيچ‌گاه به شکل جدی از سوی کاخ‌سفید تحت فشار قرار نخواهد گرفت. موضع «مایک جانسون» رئیس مجلس نمایندگان آمریکا مبنی بر حمایت «ایمانی» و «متعهدانه» واشنگتن از تل‌آویو در زمان بازدیدش از «دیوار نُدبه» و اظهارات بی‌سابقه وی درباره تعلق یهودا و سامره (اصطلاح صهيونيست‌ها برای کرانه باختری) به عنوان بخشی از سرزمین‌های اشغالی، به وضوح بیانگر حمایت مطلق ترامپ از جاه‌طلبی‌ نتانیاهو و تلاش برای انسداد راه‌های منتهی به تشکیل دولت مستقل فلسطینی است.
از همین‌رو دور از ذهن نیست که نتانیاهو ریسک ترور رهبران حماس در سراسر منطقه را با هدف دستیابی به اهداف ذیل در دستور کار قرار دهد:
- امنیتی شدن بیش از پیش فضا در سرزمین‌های اشغالی و تداوم حضور نتانیاهو در قدرت
- از میان رفتن کامل رهبران حماس و احتمال سرخوردگی و شکاف در میان فلسطینی‌ها و اعضای باقیمانده جنبش
- برهم خوردن مذاکرات غیرمستقیم حماس و اسرائیل به دلیل عقب‌نشینی قطر و بی‌معنا شدن مسیر مذاکره دست‌کم در کوتاه‌مدت
- ایجاد فرصت چندهفته‌ای جهت پیشبرد سیاست‌های نظامی همزمان در غزه و سوریه
- بی‌پروایی دولت صهیونیستی در پیشبرد سیاست اخراج فلسطینی‌ها از غزه (در سایه روابط متشنج با اعراب)
- تشدید فشارها در کرانه باختری با هدف از میان بردن کامل ایده تشکیل دولت مستقل فلسطینی
به زعم نتانیاهو اگرچه چنین اقدامی، ریسک بالایی برای اسرائیل به همراه خواهد داشت، لکن پس از تثبیت دستاوردهای میدانی، انضمام غزه به سرزمین‌های اشغالی، ایجاد منطقه حائل در اطراف اسرائیل و اخراج دست‌کم بخشی از فلسطینی‌ها از نوار غزه، می‌توان بر توان دیپلماتیک و نفوذ سیاسی ایالات‌متحده بر دولت‌های منطقه حسابی ویژه باز کرد که پس از چندین ماه و تثبیت موقعیت اخذ شده، پروژه ارتقای مناسبات میان دولت‌های اسلامی با رژیم صهیونیستی و احیای مجدد پیمان آبراهام را از سر گرفت. با این حال پیچیدگی مناسبات سیاسی در سرزمین‌های اشغالی و مقاومت غیرمنتظره حماس در برابر ارتش صهیونیستی (مانند ۲۲ ماه گذشته) و احتمال تحول در مناسبات کشورهای اسلامی پس از باز شدن پای جوخه‌های ترور به سراسر منطقه و در نهایت شکل‌گیری جبهه نظامی جدیدی علیه دشمن صهیونیستی در منطقه، هر یک به تنهایی از ظرفیت لازم برای برهم زدن رویای نتانیاهو برای حکومت بر غزه و انضمام این منطقه به خاک سرزمین‌های اشغالی برخوردارند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات