* در گفتوگویی که پیش از انتخابات با شما داشتیم، تأکید کردید که مضمون انتخابات هفتم اسفندماه، باید کاهش انشقاقها و شکافهای موجود در کشور باشد. حال، آیا این مضمون در انتخابات دیده شد و اساساً مضمون انتخابات چه بوده است؟
** مضمون انتخابات در ائتلافی که شکل گرفت یا در نحوه ورود اصلاح طلبان به انتخابات، دیده و محقق شد. بنابراین، در اصل، مضمون انتخابات، کاهش شکاف بوده است و اساساً اگر مضمون، کاهش شکاف نمیبود، شاهد اتفاقاتی از این دست نمیبودیم که آقای علی مطهری یا آقای علی لاریجانی در فهرست اصلاح طلبان قرار بگیرند. اساساً در هر حوزه انتخابیه که اصولگرای معتدلی در رقابت حضور داشت، اصلاح طلبان از او حمایت کردند. و یا اینکه اصلاح طلبان در برابر ردصلاحیتها رویکرد آرامی را در پیش گرفتند، که همه اینها نشان دهنده وجود و حضور این مضمون در انتخابات است. اگر چه مضمون کاهش شکاف در انتخابات وجود داشته است، اما اینکه در ادامه چه اتفاقی خواهد افتاد و آیا این رویکرد در نهایت به کاهش شکاف منجر خواهد شد یا خیر، مسأله دیگری است.
* آنچه مدنظر شما بود، شکاف میان حاکمیت و اصلاح طلبان بود.
** تفاوتی وجود ندارد، زیرا نمیتوان حاکمیت را امر منتزع از جریانهای سیاسی دانست. اتفاقاً اینکه در انتخابات اخیر بسیاری از نامزدها ردصلاحیت شدند، اما اصلاح طلبان و حامیان دولت با این موضوع کنار میآیند و حتی با نیروهایی که بشدت به حاکمیت نزدیک هستند، ائئلاف میکنند، همین معنا را میرساند. درغیر این صورت، اساساً مگر قرار است شکاف با حاکمیت چگونه برطرف شود؟ از قضا مصادیق کاهش شکاف، همین کنشها و رویکردهایی بود که اصلاح طلبان در انتخابات در پیش گرفتند که به آن اشاره کردم. ضمن اینکه این جریان نمیتواند کار خاص دیگری انجام دهد. در شرایط فعلی نیز معتقدم همین که اکثریت قابل توجهی یا اقلیت نزدیک به اکثریتی در مجلس دهم شکل گرفت که رویکرد تعاملی دارد، سبب میشود که زمینه کاهش شکاف افزایش یابد. البته تداوم این راه به تعامل و همراهی طرف مقابل نیز وابسته است.
* چه عواملی میتواند به تداوم ائتلاف کمک کند؟
** اینکه چه باید کرد؛ در برابر پذیرش اصل تحلیل یک بحث فرعی است. اگر تحلیل را قبول داریم، آنگاه درخواهیم یافت که چه باید کرد. چگونه؟ از خلال گفتوگو، مشاوره و البته براساس تحلیل به وجود میآید. ممکن است من، شما یا هر کس دیگری در نحوه انجام این ایده، نظری داشته باشد که البته مشکلی هم نیست. مسأله اصلی این است که گفتوگو در گرفته و براساس تحلیل، عمل شود.
* برخی معتقدند با فهرست «امید» صف بندیهای سیاسی در کشور نیز تغییر کرد تا چهاندازه این دیدگاه را قبول دارید؟
** لزوماً نمیتوان این گونه گفت، البته ممکن است در آینده چنین اتفاقی رخ دهد. در پاسخ به پرسش شما، مثالی بزنم. برخی رنگها هستند که وقتی در کنار رنگ دیگری قرار میگیرند، گویی نسبت به حالت اولیه دچار تغییر رنگ میشوند، بدون اینکه اساساً این رنگ تغییری کرده باشد. زیرا هنگامی که کنار هم قرار میگیرند، بر نگاه ما تأثیر میگذارند و این سبب میشد برداشت دیگری نسبت به آن داشته باشیم. از این مثال میخواهم این طور نتیجه بگیرم که به شخصه، تاکنون ندیده ام که مرزبندیهای سیاسی، پس از ائتلاف بهم ریخته باشد، اما طبیعی است هنگامی که جریانهای سیاسی براساس موقعیت سیاسی موجود، به هم نزدیک شوند تصور از آنان تا حدی تغییر میکند. حمایت این جریانهای سه گانه از دولت یا آقای روحانی، سبب نزدیکی آنان به هم شده و کنار هم قرار گرفتهاند، اما این طور نبوده که مرزها تغییر کرده باشد.
* آیا علت ایجاد ائتلاف، میتواند انگیزهای برای ادامه آن باشد؟
** هر تحلیل و رفتار سیاسی مبتنی بر شرایط سیاسی است. روشن است که اصلاح طلبان بیرون بودن هیچ گروهی از جمله خودشان از حکومت را شرایط مطلوبی برای جامعه نمیدانند، بنابراین برای بازگشت به حکومت باید اقدامی انجام دهند. در کنار این، دولتی بر سر کار آمده است که برنامههای اعتدالی و به نسبت عقلایی خود را پیش میبرد و اجرا میکند، دولتی که اصلاح طلبان نیز در کلیت آن را تأیید میکنند. اما در چنین شرایطی، میبینیم که مجلس موجود، دقیقا مخالف این روند بود و اساساً اجازه نمیداد که دولت کار چندانی انجام دهد.
با درنظر گرفتن این دو وضعیت و نیز با توجه به موازنه قوایی که در کشور وجود دارد، اصلاح طلبان به این نتیجه میرسند که باید نیروهایی را به مجلس بفرستند تا بتوانند اکثریت مورد نظر مردم شوند، و درعین حال، به آن طیف از نیروهای اصولگرا نزدیک شوند که میخواهند به دولت کمک کنند یا حداقل، در مسیر دولت سنگ اندازی نمیکنند. از این منظر، آنان به دنبال شناسایی و معرفی نیروهایی رفتند که بتوانند ویزای تأیید صلاحیت را اخذ کنند و از این مانع رد شوند یا وضعیت آرامش هم به جامعه برگردانده شود، اینها نتایج مشخصی است که از آن تحلیل گرفته میشود. حالا ممکن است شرایط دیگری باشد و اساساً نیازی به این نوع ائتلافها وجود نداشته باشد. به عبارت دیگر، نباید فکر کنیم که مرغ نیروی سیاسی، همیشه یک پا دارد.
* یعنی احتمال دارد فضا و گروهبندیهای جدید شکل بگیرد؟
** نکته مهمی در سیاست وجود دارد و آن اینکه سیاست یک پروژه نیست. مثلاً وقتی ما تشنه هستیم، با خوردن یک لیوان آب تشنگی خود را رفع میکنیم، یا پس از 12 سال درس خواندن، در پایان با قبولی در یک امتحان نهایی میتوانید دیپلم خود را بگیرید، اما در مقابل، میبینیم که یادگیری زبان این گونه نیست. مثلاً یک کودک همواره در فرایند یادگیری قرار دارد و هرچه پیشتر میرود، بیشتر یاد میگیرد. از این رو، سیاست یک پروژه نیست که گفته شود حال که مجلس را گرفتیم، دیگر بازی و ائتلاف گذشته تمام شد. سیاست یک پروسه و فرایند است؛ به این معنی که حتی اگر از اینجا به بعد درست عمل نکنیم، ممکن است اصلاً به وضعیت گذشته و حتی بدتر از آن بازگردد. بنابراین؛ به یک تعبیر میشود گفت در این مرحله ائتلاف به اهداف خود رسیده، اما این دستیابی به اهداف، به این معنا نیست که در اینجا میتوانند با خیال راحت بخوابند، بلکه باید قدمهای بعدی را در مسیر پیشرفت و از دست ندادن مواضعی که به دست آوردهاند، تعریف کنند.
* فکر میکنید ائتلاف امید در مجلس ادامه یابد؟
** هنگامی که ائتلاف به نتایجش میرسد به طوری که فرآیند طی شده بازگشتناپذیر میشود، دیگر هیچ ضرورتی برای حفظ یا ادامه همان ائتلاف وجود ندارد. ائتلاف یک امر سیاسی، برحسب موقعیت است. تاکنون روی محورهایی چون برجام و مخالفت با تندروها ائتلاف کردهاند، از این رو تا زمانی که این مسأله اصلی هست، باید این ائتلاف را حفظ کرد. اما اگر به دلیلی وقتی این مسأله منتفی شد، هیچ دلیلی وجود ندارد که این ائتلاف وجود داشته باشد و میتواند به شکل دیگری در بیاید.
* طیفی از رقبا معتقدند اصولگرایان معتدل و اصلاح طلبان نگاه ابزاری به یکدیگر داشتهاند و به همین دلیل بزودی از هم جدا شده و مقابل هم قرار میگیرند، اما شما معتقدید که اساساً نفس شکستن این ائتلاف هیچ ایرادی ندارد...
** مگر قرار بود به صورت غیرابزاری به هم نگاه کنند؟ کسانی که این طور نقد میکنند، میان خودشان نیز به یکدیگر نگاه ابزاری دارند، اما همان ها، حال انتظار دارند که طرف مقابلشان به یکدیگر نگاه غیرابزاری داشته باشند. مفاهیم اخلاقی به معنای سادهانگارانه آن اینجا کاربرد لازم را ندارد. مسأله این است که این نیروها برای رسیدن به هدفی با هم ائتلاف کردهاند و تا آن زمان که به این هدف دست یابند، برهمین شاکله بازی خواهند کرد. اما هرگاه سر یک دوراهی قرار میگیرند، طبیعی است که هر کس به راه خود برود.
تا دیروز با هم متحد بودند، امروز از هم تفکیک میشوند و این، هیچ ایرادی ندارد. نه تنها امر بدی نیست، بلکه اصلاً قرار نیست که بد باشد بلکه اخلاقی ترین کار است. افراد گرچه با هم ازدواج میکنند، اما وقتی نمیتوانند با هم زندگی کنند، از هم جدا میشوند، چه رسد به اینکه ازدواج موقت هم باشد. هر ائتلاف یا کنش سیاسی، همانطور که زمان وصل دارد، زمان فصل خود را هم دارد. ولی این ائتلاف هنوز به این نقطه نرسیده است. مشکل ما این است که برخی زودتر از موعد دنبال فصلش باشند.
* همه تمرکزها روی پیروزی است و کمتر کسی به این تحلیل میپردازد که وضعیت تندروها چگونه خواهد بود. به نظر شما آنان پس از شکست در انتخابات، چه رویکردی را در پیش خواهند گرفت؟
** آنان روی انتخابات ریاست جمهوری تمرکز خواهند کرد یا اینکه در بیرون از مجلس تلاش خواهند کرد مشکلسازی کنند. در مجلس، اما دیگر به سهولت گذشته نمیتوانند کاری از پیش ببرند. هرچند تعدادی از آنان در مجلس دهم هم حضور دارند و ممکن است این عده بازی هایی نیز در بیاورند، اما به نظر من اصلاح طلبان باید یاد بگیرند که چگونه با آنان برخورد کنند تا اجازه ندهند که فضای تبلیغاتی به دست آنان بیفتد. اصلاح طلبان باید اجازه بدهند که این نیروها هرچه دلشان میخواهد بگویند و انجام دهند، هیچ ایرادی ندارد ولی داخل بازی آنها نشوند. در مجموع، بر این نظرم که تندروها تلاش خواهند کرد در عرصه عمومی فشار بیشتری روی دولت و اصلاح طلبان وارد کنند.
* ایده «بازیابی اصولگرایان با کمک اصلاح طلبان» را مطرح کردید، مرادتان چه بود؟
** این طور تعبیر نشود که منظور من آن بوده که اصولگرایان نیاز دارند تا اصلاح طلبان به آنان کمک کنند. منظورم این بود که اصلاح طلبان باید به گونهای رفتار کنند که مانع این بازیابی نشوند.
* بازیابی به چه معنا؟
** اصولگرایان در سال 84 در تصمیمی اشتباه با احمدینژاد متحد شدند، به عبارت دیگر، آنان از فرط ضعف به گروگان احمدینژاد درآمدند، و الا ساختار و شاکله اصولگرایان، تناسب و هماهنگی ای با احمدینژاد و جبهه پایداری ندارد. به همین دلیل اصولگرایان همواره مترصد بودهاند تا از آنان جدا شوند، اما چون فکر میکردند خطر اصلاح طلبان جدی است یا فشارهایی روی آنان وجود داشت، عزم خود برای جدایی از آن طیف را عملی نمیکردند. اما از سال 90 اندک اندک راه خود را از احمدینژاد و پایداریها جدا کردند و دیدیم که در سال 92 نیز سعی کردند این جدایی را تکمیل کنند. پس از انتخابات ریاست جمهوری 92 نیز این فرایند تاحدود زیادی طی شد.
در جمع بندی، باید بگویم به نظر من، در چنین شرایطی، چنانچه اصلاح طلبان شرایطی را فراهم کنند که اصولگرایان میانه، منفعل شده و به تبعیت از احمدی نژادیها یا پایداریها مجبور شوند، اتفاق نامبارکی خواهد بود. اصلاح طلبان اگر همین یک کار را انجام ندهند و سیاست هایی را دنبال نکنند که به این نتیجه منتهی شود، نتیجه نهایی این خواهد بود که اصولگرایان از پایداریها جدا شوند. البته این یک بخش از تغییرات است در بخش مهم تر آنان باید نگاه خود را به جامعه عوض کنند. اینکه جامعه مثل موم نیست که آنان هر طور خواستند آن را شکل دهند. باید با الزامات جامعه جدید و مطالبات عمومی مردم کنار آیند.
* بنابراین، حتی پس از انتخابات نیز یک پروژه باید تداوم تلاشها برای به حاشیه راندن تندروها با مدیریت و هدایت اصلاح طلبان باشد؟
** بیشتر یک پروسه است تا یک پروژه. در واقع فرایندی است که باید کاملاً به آن توجه داشت و این فرایند را تا جایی ادامه داد که دیگر امکان بازگشت و تکرار این اتحاد، وجود نداشته باشد.
* پس کار در انتخابات 94 تمام نشده و باید نگاهی به 96 داشت تا ائتلاف و پیروزی، باز هم تکرار شود؟
** اصلاً این گونه نگاه نکنیم که انتخابات شد یا نشد. زیرا هنوز به نتیجه نرسیده ایم و اساساً نمیدانیم که چه زمانی به نتیجه میرسیم. اما خطری که موجب شد این نیروها در قالب این ائتلاف با هم متحد شوند، نگرانی از حضور، قدرت و رفتار تندروها بود. تا وقتی که این نگرانی وجود دارد، باید با دقت لازم حرکت کرد. اما اگر همین فردا آن خطر رفع شود، دیگر نیازی نیست که به این ائتلاف برسیم یا آن را حفظ کنیم. وقتی میگوییم نیازی به ائتلاف نیست، به این معنی نیست که این نیروها با یکدیگر دشمنی کنند. معنای بینیازی به ائتلاف، این است که فقط با هم ائتلاف نمیکنند، بلکه با هم رقابت میکنند.
* استراتژی اصولگرایان در انتخابات 94 چه بود؟
** اصولگرایان در انتخابات اخیر هیچ برنامه روشنی نداشتند. اشتباهی که اصلاح طلبان پیشتر مرتکب میشدند، در این انتخابات اصولگرایان مرتکب شدند. اغلب اصولگرایان تنها به دنبال این بودند که پیروز شوند، بدون اینکه ایده، طرح و تحلیلی داشته باشند. این اشتباهی بود که اصلاح طلبان در سالهای 84 و 88 و حتی انتخابات شورای شهر دوم مرتکب شدند. اما دیدیم که در این انتخابات، اصلاح طلبان در پی آن نبودند که پیروز شوند. روشن کنم که منظور من این نیست که اصلاح طلبان اساساً برای پیروزی کار نکردند، بلکه همانند اتفاقی که در سال 76 رخ داد، در سال 94 نیز اصلاح طلبان برای پیروزی نیامده بودند، بلکه آمده بودند تا یک بازی خوب انجام دهند.
در این شرایط، هرگاه بازی خوبی انجام میدهید، نتیجه اش میتواند برد باشد، هرچند گاهی میتواند به لحاظ عددی نتیجه بخش نباشد ولی در مجموع یک گام به پیش و برد است. میبینید که در سال 92 هم همین اتفاق افتاد. در انتخابات ریاست جمهوری گذشته، اصلاح طلبان امیدی به برد نداشتند، اما بازی خوبی انجام دادند که منجر به پیروزی آنان شد. اما در مقاطع دیگر همچون سال 84 و 88 تنها برای برد آمده بودند، غیر از برد چیزی آنان را ارضا نمیکرد و به همین دلیل هم باختند. برای اینکه وقتی برای برد حاضر میشویم، در این میان بسیاری از ضرورتهای دیگر انجام یک بازی خوب را از یاد میبریم.
* چه ضرورتهایی؟
** اصول ورود به سیاست و انتخابات را از یاد میبرد و نمیداند چکار باید بکند، عین کسی که دارد غرق میشود و هی دست و پا میزند، اما نمیداند که دست و پا زدن ها، بیشتر او را خسته کرده و بیشتر او را به زیر آب میبرد. کسی که شنا بلد است، این کار را نمیکند، بسیار راحت شنا میکند و ممکن است بسیار راحت از آب عبور کند و غرق نشود. در انتخابات هفتم اسفند، جناح رقیب این گونه بازی کردند، یعنی تمام تلاش خود را روی این مسأله قرار دادند که به هر صورتی که شده اکثریت مجلس را حفظ کنند. به همین دلیل بود وقتی که با چنین باختی مواجه شدند، فضای فکری شان را در هم شکست تا جایی که آقای حدادعادل از مداخله دولت سخن گفت که البته دیدیم حتی برخی از اصولگرایان در رسانه هایشان گفتند که ایشان شوخی کرده و منظوری نداشته است.
این امر نشان میدهد که یک نیروی سیاسی هیچ گاه نباید فقط روی برد متمرکز شود، نه اینکه برای برد کار نکند، بلکه تنها برای برد بازی نکند. در بازی فوتبال، بهترین بازی خود را ارائه میکنید که ببرید، اما مسأله این است که بهترین بازی خود را ارائه میدهید، هرچند ممکن است ببرید و ممکن است ببازید، اما تمرکز شما روی بازی خوب است. به نظرم جناح رقیب با فهرستی که به جامعه ارائه کردند، نشان دادند که همه هدفشان برد بود، بدون اینکه در اساس کوشش کنند نیروهای خود را توجیه نمایند، یا کوشش کنند با ارائه فهرست مطلوبی از خود، تحلیل مشخصی ارائه کنند، بنابر این از ابتدا تا حدی روشن بود که به چنین نتیجهای منتهی میشود.
* آقای باهنر معتقد بودکه دو قطبی شدن انتخابات یکی از عوامل شکست آنه بود.
** این اشتباه نیز محصول همان رفتار و پایهای است که به آن اشاره کردم. به عبارت دیگر، اغلب راهبران جناح رقیب اصلاً دغدغه خطر دو قطبی شدن را نداشتند و حتی تحلیلی از این واقعیت نداشتند که دو قطبی شدن چگونه به ضررشان تمام خواهد شد. اساساً تحلیلی نداشتند که ممکن است چه اتفاقی بیفتد. حتی از قبل به آنان گفته شده بود که اگر فضا را دو قطبی کنید، میبازید، اما اتفاقاً آنان فقط و فقط یک فهرست ارائه دادند که نتیجه عملی اش این شد که عملاً خودشان قضیه را دو قطبی کردند. آنان فکر میکردند اگر یک فهرست داشته باشند، برنده خواهند شد، درحالی که این گونه نیست. دستیابی به وحدت با داشتن یک فهرست واحد، دو موضوع کاملاً متفاوت است. داشتن وحدت، به فهرست واحد منتهی میشود، اما داشتن یک فهرست، لزوماً به معنای داشتن وحدت نیست. اما در مقابل، دیدیم که این بار اصلاح طلبان با اعتدالیها و طیفی از اصولگرایان به وحدت دست یافتند، چنان که همه آنان از فهرست «امید» دفاع میکردند، هرچند اصلاً اسامی حاضر در فهرست را نمیشناختند.
اما برای اصولگرایان، این طور نبود که داشتن یک فهرست، به معنای داشتن وحدت هم هست. زیرا ممکن است شما این فهرست را به صورت دیگری به دست آورده باشید، مثلاً به صورت سهم خواهی. و این درحالی است که وحدت با سهم خواهی محقق نمیشود، بلکه با تحلیل به دست میآید. شما نمیتوانید در فهرست خود آقای آل اسحاق را کنار یک عضو جبهه پایداری قرار دهید. این کار اساساً محتوای این فهرست را به هم میزند، آن هم در شرایطی که برجام مسأله اصلی جامعه است و مسائل اقتصادی نیز در اولویت قرار دارد. چطور میشود که یک احمدی نژادی در کنار آل اسحاق در یک فهرست قرار بگیرند؟ این دو با هم جور در نمیآید. عین فرق یک نقاشی من و شما با نقاشی پیکاسو است. من و شما نیز برای نقاشی از قلم، آبرنگ و بوم استفاده میکنیم، اما نتیجه این میشود که نقاشی من و شما هیچ ارزشی ندارد، اما نقاشی پیکاسو میلیونها دلار میارزد. زیرا پیکاسو میتواند مفهوم یا محتوایی به محصول بوم و آبرنگ خود بدهد، اما ما توانایی چنین کاری را نداریم. لیست اصولگرایان در تهران مثل نقاشی من بود.
* اشاره کرده بودید که فصل الخطاب اصلاح طلبان از دل جامعه بیرون میآید. آیا برای سال 94 نیز شرایط به همین صورت بود؟
** برای اصلاح طلبان، این نگاهها در نیروهای پایه و بدنه آنان وجود داشت. به همین دلیل بود که باوجود نگرانی برخی از این نیروها نسبت به این که ممکن است فهرست اصلاحطلبان در جامعه مقبول نیفتد، اما دیدیم که به دلیل وجود آن پایه اشتراکی، بلافاصله همه این فهرست را پذیرفتند و از آن تبعیت کردند. دیدیم که در میان اصلاح طلبان کسی به لحاظ تحلیلی به فهرست اعتراضی نداشت، هرچند برخی به لحاظ فنی و تاکتیکی اعتراض داشتند که مثلاً فلانی باشد و فلان اسم نباشد، اما به لحاظ استراتژیکی همه این فهرست را پذیرفته بودند.
* نسبت مجلس دهم و دولت را چطور میبینید؟
** این دو قوه در وضعیت جدید قوه مقننه، میتوانند کاملاً با هم همکاری کنند. دولت فرصت خوبی دارد تا هر برنامهای که دارد، اجرا کند و دیگر دغدغه احضارهای بی مورد به مجلس را نداشته باشد. از این رو معتقدم سال 95 فرصت خوبی است که دولت کار خود را انجام دهد و اساساً دیگر نمیتواند مانعی به نام مجلس را طرح کند.
* پیشتر تأکید داشتید که اگر شکاف میان اصلاح طلبان و حاکمیت پایدار بماند، دستاوردهای دولت ناپایدار خواهد ماند. سؤال این است که پس از انتخابات، این شکاف کاهش یافته و اساساً میتوان به پایدار بودن دستاوردهای دولت امیدوار بود یا خیر؟
** تا زمانی که مردم به آینده امیدوارند، دستاوردهای دولت نیز پایدار خواهد ماند. باید بدانیم که امید، بیجهت ایجاد نمیشود. هرگاه مردم میبینند که گامی برداشته میشود و امیدی به آینده هست، مطمئناً همراهی خواهند کرد. اما اگر این امید از بین برود، داستان قدری متفاوت میشود. ضمن اینکه توجه داشته باشیم که نمیتوان امید را با حرف ایجاد کرد، امید از نخبگان به مردم منتقل میشود و نخبگان را هم با حرف خالی نمیتوان فریفت. باوجود این ها، معتقدم که هنوز امید هست، اما چندان مطمئن نیستم که اگر در سال 95 اتفاقی نیفتد، کماکان بتوان این امید را زنده نگه داشت. این امید، تا تصویب نهایی برجام، حالت صبر و انتظار داشت، با به نتیجه رسیدن برجام و انتخابات، دوباره اوج گرفت. طبیعی است که اکنون قدری کاهش یابد، اما با شکلگیری مجلس بار دیگر اندکی بالا خواهد رفت.
اما پس از آن، اگر اتفاقی نیفتد شیب کاستن از امید زیاد خواهد بود. در این وضعیت اگر اتفاق ملموسی نیفتد، دولت باید سیاستهای خود را تغییر دهد. دولت بیش از حد بر برجام متمرکز شد و آن را به عنوان تنها متغیر اساسی طرح کرد، درحالی که در مسائل ایران، برجام یک مانع بود، نه یک متغیر سازنده. به نظرم باید به متغیرهای سازنده در داخل توجه میکرد. کارهای دیگری است که باید انجام داد و دولت باید روی مسائل داخلی متمرکز شود. چند روز پیش لطیفهای خواندم که نشاندهنده نقش برجام در حل مسائل ایران بود. یک نفر که انگشتش شکسته و گچ گرفته شده بود از دکتر پرسید پس از باز شدن گچ میتوانم پیانو بزنم. دکتر گفت بله. طرف میگوید چه خوب قبلاً نمیتوانستم!! حالا حکایت انتظار ما از برجام است. باید زدن پیانو را یا بگیریم با باز شدن گچ که نمیتوان پیانو زد.
* و شکاف اصلاح طلبان و حاکمیت، در دوره مجلس دهم چه روندی را تجربه خواهد کرد؟
** به طور طبیعی از این شکاف کاسته میشود، اما هنوز از یک نقطه کیفی عبور نکرده. نمیشود گفت با آمدن اصلاح طلبان به مجلس این شکاف برطرف شده است، بلکه میتوان گفت زمینه برای برطرف شدن آن فراهم شده است، اما لزوماً برطرف نشده است. چناچه وضعیت رئیس دولت اصلاحات یا محصوران را میبینیم. طرفین باید به تفاهمی برسند و آن را حل کنند.
* نقش دولت در این میان چیست؟
** دولت تنها میتواند کاتالیزور باشد و این فرایند را تسریع کند. اما لزوماً نمیتواند خودش این کار را انجام دهد. این موضوعی است که فقط به اصلاح طلبان و حاکمیت مربوط میشود و نه شخص ثالث دیگری. اما اشخاص ثالث و از همه مهم تر دولت میتوانند نقش کاتالیزور و تعیین کننده داشته باشند و یقین هم داشته باشند که این به نفع همه است.
http://iran-newspaper.com/newspaper/page/6213/10/130299/0
ش.د9500141