روزنامه کیهان **
چرا آیتالله جنتی؟/ حسین شریعتمداری
دیروز نمایندگان مجلس خبرگان رهبری که برگزیدگان ملت از سراسرکشور و ترجمان خواست و اراده تودههای مردم هستند، آیتالله جنتی را به ریاست پنجمین دوره این مجلس انتخاب کردند. انتخاب حضرت آیتاللهجنتی با توجه به هیاهوی تبلیغاتی گسترده و پرحجمی که دشمنان بیرونی و برخی از جریانات آلوده و بدسابقه و یا فریبخورده داخلی علیه ایشان به راه انداخته بودند، میتواند برای طیفی از سیاستورزان که به سیاست بازی شهرت دارند، درسها و عبرتهایی را به دنبال داشته باشد.
1- آیتالله جنتی در دو دوره قبلی انتخابات ریاست مجلس خبرگان علیرغم اصرار فراوان نمایندگان این مجلس حاضر به نامزدی برای تصدی ریاست نشده بود و نهایتا این مسئولیت را ابتدا مرحوم آیتالله مهدویکنی و سپس آیتالله محمدیزدی برعهده گرفتند و این هر دو بزرگوار نیز از جمله اصرارکنندگان به آیتالله جنتی برای نامزدی ریاست خبرگان بودند.
اما در دوره اخیر اگرچه باز هم حضرت آیتالله جنتی از پذیرش نامزدی ریاست خبرگان سر باز میزد ولی نهایتا در مقابل اصرار فراوان بسیاری از نمایندگان، نامزدی برای ریاست خبرگان را پذیرفت، اما چرا؟! یک خبر موثق حکایت از آن دارد که نمایندگان مجلس خبرگان برای آقای جنتی توضیح داده بودند قصد دارند با انتخاب ایشان، پاسخ قاطع و پشیمانکنندهای به دشمنان بیرونی، مخصوصا انگلیس و آمریکا بدهند که حجم انبوهی از تبلیغات رسانهای خود را به پیشگیری از حضور آیتالله جنتی در مجلس خبرگان اختصاص داده بودند، چه رسد به ریاست ایشان بر این مجلس. خبرها حاکی از آن است که آیتالله جنتی علیرغم میل باطنی و خواست شخصی خود و صرفا برای سامان دادن به حرکتی که از ماهیت انقلابی و ضداستکباری مجلس خبرگان رهبری حکایت میکند، نامزدی برای ریاست مجلس خبرگان را پذیرفتهاند.
2- تقریبا تمامی اعضای مجلس خبرگان رهبری بر ضرورت برخورداری این مجلس از هویت انقلابی و ضداستکباری تأکید داشته و دارند و این ویژگی را بارها در مواضع و عملکرد خویش نشان دادهاند از این روی با جرأت میتوان گفت که انتخاب برخی دیگر از نامزدها، از جمله حضرت آیتالله امینی نمیتوانست از هویت انقلابی و ضداستکباری مجلس خبرگان رهبری بکاهد ولی از آنجا که تبلیغات گسترده دشمنان بیرونی و برخی از جریانات آلوده داخلی روی پیشگیری از حضور آیتالله جنتی در مجلس خبرگان - و صد البته جلوگیری از ریاست ایشان بر این مجلس- متمرکز شده بود، انتخاب ایشان به ریاست مجلس خبرگان برای ضرب شست نشان دادن به دشمنان موضوعیت و اهمیت ویژهای پیدا کرده بود و بایستی به دشمن کینهتوز بیرونی نشان داده میشد که خبرگان رهبری دقیقا به سمت و سویی میروند و کسی را به ریاست مجلس برمیگزینند که از آن نگران و گریزان بوده و هستید و اگر چنین ضرورتی در میان نبود، میان نامزدهای ریاست مجلس خبرگان تفاوت چندانی نبود و حضرت آیتالله جنتی نیز مانند گذشته به نامزدی برای ریاست خبرگان رضایت نمیدادند. توجه به این نکته از این جهت ضروری است که حریف پرحرف بیرونی بعد از شوک شدیدی که از انتخاب آیتالله جنتی به ریاست مجلس خبرگان دریافت کرده است، میکوشد سایر نامزدهای ریاست را غیرانقلابی و مجلس خبرگان رهبری را از این زاویه به دو بخش استکبارستیز و بیتفاوت در مقابل کینهتوزی قدرتهای استکباری معرفی کند! و البته نباید از نظر دور داشت که مواضع برخی از جریانات داخلی در امید بستن دشمن به کار آمدی این ترفند بیتاثیر نبوده و نیست!
3- «دانیل لرنر» یکی از نظریهپردازان بلندآوازه جنگ نرم در کتاب معروف خود «گذار از جامعه سنتی» مینویسد؛ «عملیات روانی باید به گونهای طراحی شود و به اجرا درآید که در نهایت، درک حریف را از رخدادها تغییر دهد و این برداشت را در ذهن طرف مقابل تقویت کند که مقاومت بیفایده است و خواستههای خود را فقط با پذیرش پیشنهادها و راهکارهای ارائه شده از سوی کشوری که آن را دشمن میداند، به دست خواهد آورد».
تبلیغات گسترده و پرحجم داخلی و خارجی علیه آیتالله جنتی، اگرچه سابقهای درازمدت دارد ولی در چند هفته نزدیک به انتخابات خبرگان، این تبلیغات، دامنه وسیع و کم سابقهای پیدا کرد، تا آنجا که بیبیسی - رسانه دولتی انگلیس - به صراحت اعلام کرد انتخاب آقایان جنتی، یزدی و مصباح میتواند به تنشهای موجود میان ایران و غرب دامن بزند و - به زعم خود - از مردم خواسته بود به آنان رأی ندهند. بعد از بیبیسی، صدای فارسیزبان آمریکا - VOA - نیز طی گزارش مفصلی بر ضرورت دست کشیدن ایران از هویت انقلابی و نزدیک شدن به آمریکا تاکید ورزیده و انتخاب آیات محترم جنتی، یزدی و مصباح را مانع این نزدیکی و از سوی دیگر، باعث ادامه حرکتهای انقلابی جمهوری اسلامی ایران در داخل کشور و منطقه ارزیابی کرده و با نشان دادن در «باغ سبز» از مردم خواسته بود، به آنان برای حضور در مجلس خبرگان رهبری رأی ندهند. انتخاب آیتالله جنتی به ریاست خبرگان تودهنی محکمی بود که قدرتهای استکباری از نمایندگان برگزیده ملت برای مجلس خبرگان دریافت کردند.
4- اشاره به این نکته نیز ضروری است که هر چند آقایان یزدی و مصباح به مجلس خبرگان راه نیافتند و دشمنان بیرونی اصرار داشتند این رخداد را به حساب توصیههای تبلیغاتی خود بنویسند ولی با جرأت میتوان گفت اعتناء به تبلیغات آمریکا و انگلیس تهمت ناروایی است که به اکثریت رأیدهندگان تهرانی زدهاند، و شواهد موجود به وضوح حکایت از آن دارد که رأیآوری لیست کامل 16 و 30 نفره موسوم به لیست امید در تهران حاصل بهرهگیری مجموعه مدعیان اصلاحات و کارگزاران و اعتدالیون از «رانت دروغین دستاوردهای برجام» بوده است. فقط نیمنگاهی به تبلیغات گسترده و پردامنه این طیف درباره «دستاوردهای برجام»! کمترین تردیدی باقی نمیگذارد که این تبلیغات در صورت باور مردم میتوانست آراء بسیاری را به سبد طیفیاد شده سرازیر کند. آفتاب تابان! فتحالفتوح! گشایش اقتصادی! پایان دوران سختی معیشت! رونق کسب و کار! سرازیر شدن سیل سرمایهگذاران خارجی به ایران! برطرف شدن سایه شوم جنگ از سر مردم! نزدیک شدن به تورم تک رقمی، عبور از رکود اقتصادی! پایان دوران بیکاری! بازگشت داراییهای مسدود شده! و...
اکنون خودتان قضاوت کنید آیا باور این وعدهها نمیتوانست آراء جمعفراوانی از تودههای مردم را به سوی لیست انتخاباتی معرفی شده از طرف وعدهدهندگان جلب کند؟! پاسخ این پرسش، به یقین و بیتردید مثبت است و رویکرد بسیاری از مردم به وعدههای طلایی جماعت یاد شده طبیعی بوده است. اما، اکنون که از آن مقطع زمانی عبور کردهایم و پوچ بودن بسیاری از آن وعدهها برای همگان آشکار شده است، آیا باز هم از فهرست انتخاباتی مورد اشاره استقبال خواهند کرد؟ جواب این سؤال نیز به وضوح منفی خواهد بود. امروزه نه فقط همگان از بیدستاورد بودن برجام باخبرند - و یا دستاورد بسیار اندکی برای آن قائلند - بلکه برخی از دولتمردان و حامیان قبلی برجام هم زبان به گلایه گشودهاند و دستاوردهای آن را «تقریبا هیچ» معرفی میکنند.
تردیدی نیست که اگر امروزه فهرست انتخاباتی موسوم به امید در میدان رأی مردم قرار بگیرد، نه فقط از استقبال قبلی برخوردار نخواهد بود، بلکه بعید نیست که بسیاری از نامزدهای معرفی شده در لیست 30 نفره و برخی از نامزدهای لیست 16 نفره رأی لازم برای ورود به مجلسهای شورای اسلامی و خبرگان را نداشته باشند. این نکته درباره لیست امید برای مجلس شورای اسلامی مصداق بیشتری دارد، چرا که بسیاری از نامزدهای معرفی شده در این لیست برای مردم ناشناخته بوده و هنوز هم ناشناخته هستند، بنابراین شناخت نسبت به نامزدهای لیست نمیتواند توضیح قابل قبولی برای رأیآوری آنها باشد، چرا که از یکسو این لیست به عنوان فهرست نامزدهایی که با برجام موافق هستند ارائه شده بود و از سوی دیگر، برجام را حلال همه مشکلات معرفی کرده بودند... و این رشته سر دراز دارد.
5- انتخاب حضرت آیتالله جنتی به ریاست مجلس خبرگان در همان ساعات اولیه پس از انتخاب ضمن ایجاد موج گستردهای از خشنودی در میان مردم، با عصبانیت همراه با نارضایتی شدید از سوی قدرتهای استکباری و برخی از جریانات داخلی روبرو شد. نیویورکتایمز، انتخاب یک روحانی تندرو - بخوانید انقلابی - به ریاست خبرگان را برای غرب ناامیدکننده دانست، بیبیسی، با عصبانیت مدعیان اصلاحات را ملامت کرد که باید علاوه بر انتخابات به فکر بعد از انتخابات هم بودند! دویچه وله، رویترز، آسوشیتدپرس، فرانسپرس و... نیز انتخاب آیتالله جنتی را نشانه ادامه بینش و منش انقلابی جمهوری اسلامی ایران تفسیر کردند و...
و بالاخره، نمایندگان مجلس خبرگان با انتخاب آیتالله جنتی به ریاست این مجلس، نشان دادند که به مصداق آیه شریفه «و من یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی» عمل کردهاند.
***************************************
روزنامه قدس **
حذف فیزیکی رهبر طالبان/پیرمحمد ملازهی
مقام های پنتاگون اعلام کردهاند، خودروی حامل «ملااختر محمد منصور» رهبر طالبان افغانستان را در امتداد مرزهای مشترک پاکستان و افغانستان مورد هدف قرار دادهاند و به احتمال زیاد وی را به قتل رساندهاند.
اطلاعاتی که مقام های نظامی آمریکا از هدف قرار گرفتن رهبر طالبان به وسیله یک پهپاد این کشور میدهند قتل ملا اختر منصور را تقریباً قطعی نشان میدهد؛ بنابراین در فرض صحت این اطلاعات بحث اصلی اکنون موقعیت طالبان و بحث جنگ و صلح در افغانستان خواهد بود. در عین حال این واقعیت که اختر منصور در خاک پاکستان هدف قرار گرفته است موضوعات حساستری در ارتباط با نقش دستگاههای امنیتی این کشور مطرح میکند.
مقام های نظامی آمریکا گفتهاند که حمله به اختر منصور را با مقام های پاکستانی و افغانستانی در میان گذاشتهاند، ولی توضیح ندادهاند که چنین تماسهایی قبل از حمله صورت گرفته یا بعد از آن، ولی با تجربیاتی که آمریکا دارد بعید است که قبل از حمله اطلاعاتی در اختیار پاکستان قرار داده باشد.
قطع نظر از این موضوع آنچه از اهمیت بیشتری برخوردار است، تأثیرگذاری قتل ملااختر منصور بر طالبان از یک سو و گروههای رادیکال متحد با طالبان نظیر لشکر طیبه و شبکه حقانی از سوی دیگر است. این احتمال که طالبان در تعیین رهبر جدید وارد چالش شوند دور از ذهن نیست. مدعیان رهبری جدید طالبان در هر دو سطح رهبران سیاسی و نظامی در داخل افغانستان وجود دارند. ملاعبدالمنان برادر ملا عمر رهبر سابق طالبان و مولوی یعقوب پسر ملاعمر از قبل از مدعیان رهبری طالبان بودهاند.
احیای این ادعا نباید دور از انتظار باشد، اما اینکه فرماندهان نظامی که در داخل افغانستان بار تداوم جنگ را به دوش میکشند چنین رهبری را که در صحنه جنگ حضور ندارد به رسمیت بشناسند، چندان روشن نیست. گذشته از این اگر نوعی هماهنگی اطلاعاتی بین پاکستان و آمریکا در قتل ملا منصور وجود داشته باشد در آن صورت میتوان گفت که پاکستان به خطرات ادامه سیاست دوگانهاش در افغانستان آگاهی کامل یافته و با حذف فیزیکی ملا منصور که مهمترین مانع ورود جدی طالبان به روند صلح تصور میشد، شرایط را برای نوعی بازنگری هرچند مقدماتی در سیاستهای خود مساعد خواهد یافت؛ بویژه آنکه پاکستان با تهدید قطع کمکهای نظامی از طرف آمریکا و توقف فروش جنگندههای اف16 به ارتش این کشور روبه رو شده است.
در همین حال، مذاکرات دور پنجم صلح در اسلامآباد پاکستان بدون نتیجه پایان یافت و تنشها در مناسبات افغانستان و پاکستان را تشدید کرد. اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان، پاکستان را به نادیده گرفتن تعهدهای قبلی در تشویق طالبان به ورود مستقیم به مذاکرات صلح بین افغانها متهم کرده و مواضع نسبتاً تندی در حد مقابله به مثل با پاکستان در پیش گرفته است. از طرف دیگر، روسیه به عنوان یک بازیگر منطقهای خواهان گسترش مذاکرات و تبدیل آن به مذاکرات چند جانبهای شد که در کنار آمریکا، چین و پاکستان، روسیه، هند و ایران هم در آن حضور داشته باشند. مجموعه این تحولات فضای جدیدی را به وجود آورده است و حذف ملا منصور میتواند در این فضا پیامدهای خاص خود را داشته باشد. بدین معنا که از یک طرف امنیت جانی رهبران و سران طالبان را مطرح میکند و ثابت میکند که پاکستان همچون گذشته جای امنی برای آنها نیست و از سوی دیگر، نیروهای خارجی متحد با طالبان را به این نتیجه میرساند که افغانستان دیگر نمیتواند محلی باشد که جنگجویانشان را در آنجا برای عملیات در کشمیر هند آماده کنند.
با توجه به این مسایل میتوان گفت که مرگ ملا منصور میتواند در کوتاه مدت باعث تشدید جنگ و کوچ رهبران طراز اول طالبان به داخل افغانستان و پراکنده شدن آنها در ولایات شود ولی در بلندمدت به احتمال زیاد، طالبان را در موقعیت دشوار تصمیمگیری قرار خواهد داد و تجزیه آن را محتملتر خواهد کرد، بویژه آنکه بتازگی حزب اسلامی گلبدین حکمتیار قرارداد صلح با دولت مرکزی افغانستان را امضا کرد و این باور وجود دارد که دست کم کابل امیدوار است طالبان از این تجربه بهره گیرند و در پی مرگ ملا منصور، رهبر میانه روتری برای خود انتخاب کنند و مسیری را که حکمتیار در پیش گرفت، مورد توجه قرار دهند، البته شاید احساس ناامنی روانی تحمیل شده به وسیله پهپادهای آمریکایی رهبران طالبان را به تفکر به این مسیر وادارد.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
آل سعود در باتلاق یمن
بسمالله الرحمن الرحیم
درحالی که مذاکرات صلح یمن در کویت بیهیچ نتیجه مثبتی، به فرصتی برای اتلاف وقت مبدل شده، گروه انصارالله اعلام کرده هیئت ریاض در مذاکرات جدی نیست و راهکار مشخصی ندارد. منابع سازمان ملل در همین زمینه میگویند مذاکرات بسیار پیچیده و احتمالاً طولانی خواهد بود. اما یک فعال سیاسی سعودی با افشاگری در این مقوله خاطرنشان ساخته است، ریاض با استمداد از انصارالله خواستار فیصله دادن به بحران یمن و نجات آل سعود از این باتلاق عظیم است. البته این خبرها و انعکاس تحولات حول محور مذاکرات، هنوز نشانههای شاخصی در صحنه عملیات میدانی نداشته است.
جنگنده بمبافکنهای سعودی به حملات کور علیه مراکز مسکونی، بیمارستانها و مراکز تجمع مردم مظلوم یمن در کوچه و بازار ادامه میدهند و در عین حال مدعی رعایت آتش بس نیز هستند. امروزه حتی حامیان آل سعود و متحدانش در ائتلاف «طوفان قاطعیت»! هم به طیف معترضین علیه جنایات جنگی آل سعود پیوستهاند و بصورت آشکار و نهان از ریاض و متحدانش میخواهند به این رسوائی بیحد و مرز خاتمه دهند و بیش از این پرونده جنایات جنگی خود را قطور نکنند.
واقعیت اینست که آل سعود و متحدانش نه تنها به هیچ یک از اهداف خود نرسیدهاند بلکه حتی این جنایات جنگی به نتایج کاملاً معکوسی منجر شده که موقعیت آل سعود را نزد افکار عمومی جهان به ویژه در منطقه متزلزلتر از گذشته کرده است. با آنکه حضور مستشاران نظامی آمریکا و انگلیس در اطاق جنگ عربستان در یمن را آل سعود رسانهای کرد، ولی مقامات رسمی آمریکا و انگلیس از ابراز انزجار نسبت به جنایات جنگی سعودیها ابائی ندارند و تصریح میکنند که بحران یمن، راهحل نظامی ندارد. اما در عین حال، از یکطرف به تقویت بنیه نظامی آل سعود و متحدانش سرگرمند و از سوی دیگر با توسل به اطلاعات دریافتی از آواکسهای مستقر در منطقه به هدایت ماشین جنگی آل سعود در یمن ادامه میدهند.
آل سعود اصرار داشت و همچنان تلاش میکند «منصور هادی عبدربه» رئیسجمهور مخلوع و فراری را به قدرت باز گرداند، اما در میدان عمل دریافته که در انجام این خواسته بسیار ناتوان و درمانده است. در واقع منصور هادی از ابتدا هم فاقد زمینهها و ظرفیتهای لازم برای حفظ و کسب قدرت بوده و هست و اگر توانائی و اقتدار لازم را داشت، با چنین رسوائی و خفتی مجبور به استعفا و فرار به خارج از کشور نمیشد. وی بارها تحت فشار عربستان وادار به بازگشت به عدن شد اما فقط چند ساعت بیشتر دوام نیاورد و مجدداً از عدن هم گریخت و به عربستان بازگشت! جای سئوال است که چرا آل سعود به چنین قمار بزرگی دست زده و روی یک عنصر ناتوان، ضعیف و بیاراده، چنین سرمایهگذاری عظیمی کرده درحالی که از ابتدا میدانست وی قابل اعتماد و اتکا نیست ولی همچنان روی طرف بازنده، شرطبندی کرد!
این از عقل و منطق به دور است که آل سعود به بهانه حمایت از یک عنصر فراری، منزوی و به شدت خائن که حاضر است به خاطر بازگشت به قدرت، صدها هزار تن را به کشتن دهد و سرزمین یمن را به ویرانه تبدیل کند، تا این اندازه حماقت کرده و در پشت مرزهای طولانی با یمن، یک ملت را با خودش دشمن سازد. به راستی آل سعود چه توجیهی برای جنایات روزافزون در یمن دارد؟ چه سودی عاید آل سعود و متحدانش گردیده و در آینده چه نفعی ممکن است نصیب آنها شود که اینهمه جنایت، کشتار و نسل کشی را موجه جلوه دهد؟ کاملاً بعید به نظر میرسد که حتی با برقراری آتش بس و توافق برای آشتی هم عربستان از آثار و تبعات این جنایات وحشیانه در امان بماند. جای تعجب است که ملک سلمان حتی در جریان خانه تکانی اخیر در کابینه دولت، باز هم عوامل اصلی بحران فاجعه آمیز کنونی یعنی وزیر دفاع و وزیر خارجه را همچنان بر مسندشان حفظ کرده است درحالی که میداند و حتی حامیان و متحدانش هم درباره عواقب سیاستهای نابخردانه در قلمرو سیاست خارجی و جنگافروزی در یمن، بحرین، عراق، سوریه، لبنان و... به وی به صورت آشکار و نهان هشدار دادهاند و میدهند. عقل و منطق ایجاب میکرد که آل سعود از جنگ افروزی و ایجاد ناامنی و بیثباتی در کشورهای همسایه و سایر کشورهای عرب و غیرعرب منطقه دست بردارد و به فکر جبران مافات برآید. پرداختن غرامت جنگی برای جبران خسارات ناشی از حملات وحشیانه در یمن و سایر کشورهائی که امنیت وثبات و آرامش آنها دستخوش جنایات آل سعود و متحدانش گردیده، منطقیترین و کوتاهترین راه برای خروج از بن بست کنونی به نظر میرسد که اگرچه ممکن است هرگونه تصمیم گیری در این زمینه مشکل باشد ولی اجتناب ناپذیر است.
کار به جائی رسیده که حامیان آل سعود در آمریکا و اروپا هم آشکارا هشدار میدهند که شاید آخرین فرصتها برای تصمیم گیری و بازگشت از سقوط فاجعهبار آل سعود هم درحال از بین رفتن است. شاید کسانی با هر توجیه و انگیزهای همچنان به ادامه راه پرخطا و لغزش کنونی به آل سعود مشاوره بدهند ولی دست و پا زدن در باتلاق کنونی باعث غرق شدن بیشتر آل سعود در عمق باتلاقی است که پایان آن از هم اکنون قابل پیشبینی است و در نهایت زمانی خواهد رسید که آل سعود بدون یاور، با سقوطی دردناکتر از فجایع امروز مواجه خواهد شد، پدیدهای که وقوع آن چندان دور از انتظار نیست.
***************************************
روزنامه خراسان**
فرمول فتح خرمشهرها/امیرحسین یزدان پناه
رهبر انقلاب در بیانات اخیرشان در دانشگاه امام حسین(ع) برای عرصه های پیش روی کشور که نیاز به مجاهدت دارد، 2 اصطلاح خاص و تقریبا جدید را استفاده کردند؛ «خرمشهرها» و «جهادکبیر». ایشان خطاب به جوانان کشور و دانشجویان حاضر در مراسم تاکید کردند که «آینده انقلاب متعلق به شماست و شما هستید که باید این تاریخ را با عزت حفظ کنید و بدانید در آینده، خرمشهرها، در پیش است؛ البته نه در میدان جنگ نظامی، بلکه در میدانی که ویرانیهای جنگ نظامی را ندارد و برعکس آبادانی نیز بهدنبال دارد اما از جنگ نظامی سختتر است» و سپس از همین زاویه به تبیین ابعاد مختلف «جهاد کبیر» در عرصههای اقتصاد، فرهنگ و اجتماع پرداختند. در این تاکیدات حداقل 6 نکته مهم تصریح شده است:
1- جوانان صاحبان انقلاب اسلامی هستند2- جوانان باید تاریخ انقلاب را «باعزت» حفظ کنند 3- نبرد اصلی آینده در میدان نظامی نخواهد بود 4- میدان نبرد آینده ویرانی جنگ را ندارد و برعکس آبادانی با خود به همراه دارد 5-میدان نبرد آینده از جنگ نظامی سخت تر است. 6- ویژگی مهم این نبرد این است که نیاز به «جهادکبیر» در عرصههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دارد.
این 6 نکته در حقیقت 6 ویژگی از عرصه پیش روی کشور در دهه آینده و وظایفی است که عناصر مومن و انقلابی بر دوش دارند. البته پرداختن به هرکدام شرح مبسوطی می برد اما یکی از سوالات مهم درباره بیانات رهبر انقلاب این است که چطور می شود این «خرمشهرها» راکه در حقیقت همان عرصه های غیر نظامی چون اقتصاد، فرهنگ و اجتماع هستند ، فتح کرد؟ به بیان دیگر فرمول فتح خرمشهر چه بود؟
اجازه بدهید قبل از پرداختن به این سوال، خیلی مختصر به شرایط اشغال سال 1359 اشاره کنیم. اشغال خرمشهر توسط رژیم صدام معلول چند عامل است: 1- بندر استراتژیک خرمشهر نزدیک ترین نقطه به دشمن بود و بعثی ها روی این شهرشناخت کامل داشتند و به اصطلاح به جوانب آن مسلط بودند. 2- «ناهماهنگی» و «نبود آمادگی» لازم در نیروهای مدافع مرزی که ناشی از شرایط ابتدای پیروزی انقلاب و «نبود کادرسازی» مناسب نیروها بود. 3- درگیر بودن کشور به مسائل داخلی و تنش های سیاسی و غائله های مرزی که باعث می شد توان تحلیل و مدیریت مسائل صرف موضوعات حاشیه ای شود. 4-حضور عوامل نفوذی دشمن در منطقه خوزستان به خصوص گروهک منافقین که به محض حرکت ماشین جنگی صدام به کمک وی رفتند.5 – و از همه مهم تر مدیریت کلان نیروهای نظامی که آن زمان تحت نظر بنی صدر انجام می شد که به کارشکنی در مدیریت تسلیحات و رساندن نیروها و تجهیزات لازم به مدافعان خرمشهر منجر شد.
در مقابل عوامل اصلی راکه باعث شد حدود 2 سال بعد (سوم خرداد 1361) این شهر به همراه 6 هزار مترمربع از اراضی اشغال شده توسط رزمندگان سپاه و ارتش آزاد شود ،خبرگان این حوزه به شرح زیر می دانند: 1- حذف عناصر خود فروخته از نظام تصمیم گیری ومتمرکز شدن توان مدیریتی مسئولان ارشد نظام و نیز فرماندهان سپاه و ارتش بر موضوع مدیریت جنگ.2- اتحاد نیروهای حاضر در جبهه ها (اعم از نیروهای ارتش، سپاه و بسیج مردمی). 3- افزایش باور به استفاده از توان طراحی رزمی و عملیاتی نیروهای جوان. 4- تثبیت و تقویت باور به انجام کارها و عملیات های بزرگ. 5- تقویت روحیه اتکا به نفس در میان مردم و رزمندگان که می شود گفت بعد از فتح خرمشهر به «اعتماد به نفس» تبدیل شد و سرنوشت جنگ را تغییر داد.6 - ولایت مداری در همه رده ها اعم از فرماندهان ارشد، فرماندهان عملیاتی جبهه ها و رزمندگان و ... . 7- مغرور نشدن به خود و اتکا به قدرت لایزال الهی که بعد از فتح خرمشهر این موضوع درپیام امام تجلی ویژه و تاریخی پیدا کرد: «خرمشهر را خدا آزاد کرد». و نیز آن جا که خطاب به رزمندگان تاکید کردند: «هوشیار باشید که پیروزی ها هر چند عظیم و حیرت انگیز است شما را از یاد خداوند که نصر و فتح در دست اوست غافل نکند و غرور و فتح شما را به خود جلب نکند؛ که این آفتی بزرگ و دامی خطرناک است...».(1)
به این ترتیب آنچه باعث شد بزرگترین عملیات دفاع مقدس به فتح خرمشهر منجر شده و نقطه عطف جنگ 8 ساله لقب بگیرد در حقیقت جبران همان نقاط ضعف و عواملی است که باعث شد ما خرمشهر را از دست بدهیم. لذا به نظر می رسد در عرصه های جدید که رهبر انقلاب آن ها را «خرمشهرها»ی دیگر نام نهاده اند، اگر می خواهیم به فتح و ظفر برسیم باید همان فرمول فتح خرمشهر را در عرصه هایی مانند اقتصاد، فرهنگ و اجتماع نیز تکرار کنیم.فرمولی که 4 عنصر مادی و معنوی را شامل می شود. از یک سو باید در عرصه عملیاتی «دست نفوذی ها از مصادر تصمیم ساز قطع شود (چنان که در مورد بنی صدر شد)» و «تمام امکانات و منابع پای کار بیاید». از سویی دیگر ذهنیت ما نیز باید به 2 نکته معطوف باشد. اولاً به این موضوع قلبا معتقد باشیم که اگر تمام امکانات مادی عالم هم برای امری بسیج شوند اما این امکانات به پشتوانه لایزال الهی متکی نباشد، هدف محقق نمی شود. نقش این عامل در آزادسازی خرمشهر خاکی ایران چنان بود که امام راحل فرمود خرمشهر را «خدا» آزاد کرد. و موضوع مهم دیگر این که مسئولان چه در حوزه سیاستگذاری و چه اجرا «ما می توانیم» را باور کنند و بپذیرند که آن چه ملت ایران در نزدیک به 4 دهه کسب کرده است از محل اتکا به قدرت درونی خود بوده و اکنون نیز اگر قرار است در عرصه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی «بیت المقدس»ی دیگر را برای فتح خرمشهرهای جدید خلق کنیم، راهش اتکا به همین قدرت داخلی کشور است.
پی نوشت:
1- صحیفه امام، جلد 16، ص258
***************************************
روزنامه ایران**
خرداد پر رمز و راز/سید رضا صالحی امیری
خرداد تصویر فشردهای از فراز و فرودهای تاریخ معاصر و دوران مبارزه، انقلاب و تثبیت نظام جمهوری اسلامی است. خرداد را نمیتوان فقط یک ماه در تقویم دانست، خرداد را باید فصل تقدیر ایران امروز نامید.
در سپهر سیاسی ایران، خرداد را باید به خاطر سپرد، چرا که از آغاز تا پایان، فصلهایی از اندیشه، اراده و تجربههای تلخ و شیرین جامعه ایرانی را دربرمیگیرد. از تلاشهای بسیار و دشوار در عرصه اندیشه و عمل انقلابی تا کوششهایی پرفراز و فرود در پهنه تجربه گفتمانهای پسا انقلاب در نظام جمهوری اسلامی. از سوم و چهاردهم و پانزدهم و بیست و نهم تا دوم و بیست و چهارم خرداد. از امام خمینی(ره) و دکتر شریعتی و چمران تا اصلاحطلبی و اعتدالگرایی و تلاش برای مردمسالاری و گسترش ظرفیتهای نظام سیاسی، میتوان و باید اندکی به بهانههای متنوع خرداد درنگ کرد و از این میانه درسی گرفت. از اندیشه و راهی که دورانی را با «انقلاب» پشت سر نهاد و در دورهای دیگر به «اصلاحات» رو کرد، از علل عدم تداوم مسیر «اصلاح» تجربه اندوخت و در فرصت «اعتدال» آن را به کار گرفت و همچنان به آینده «امید» بست.
منظومه انقلاب اسلامی بر مدار نیمه خرداد میچرخد که زادگاه و جایگاه «اندیشه انقلاب» علیه نظام سلطه و طاغوت بود. نیمه خرداد 42 زاویه ورود جامعه ایرانی به «گفتمان انقلاب» و بازیابی ارزشهای والای انسانی بود.
ریشه انقلاب اسلامی در 15 خرداد است که محصول تلاش جامعه برای دستیابی به حق و کرامت انسانی و رهایی از سایه حاکمان سرسپرده بود.
انقلاب اسلامی پدیدهای دارای هویت تاریخی، فرهنگی و سیاسی است. گفتمان انقلاب اسلامی که در اندیشه و راه امام خمینی(ره) به وضوح جلوه یافت، گفتمان رحمانی و وحدتگرا بود که ایران را متعلق به همه ایرانیان و جهان اسلام را از آن همه مسلمانان میدانست و اساساً با هر نوع هویتسازی مصنوعی و افراطی بیگانه بود. از این منظر وجه تمایز انقلاب اسلامی با جنبشهای مشابه دیگر، جنبه تکاملی و روزآمد شدن آن در عصر حاضر است. رهبر معظم انقلاب در سخنان اخیر خود بر حفظ روحیه انقلابیگری در عرصههای مختلف تأکید نمودند که به اعتقاد من معنای این سخن ارائه تحلیل و تفسیری روزآمد و کاربردی از اندیشه انقلاب در عصر و زمانه حاضر است تا نسل جوان و آیندهساز این کشور را با اهداف و ارزشهای انقلاب آشنا و بدان دلبسته کنیم. بویژه در عرصههای نوین جهانی جوان ایرانی باید به بهترین نحو با اندیشه امام و انقلاب و مقتضیات زمانی و مکانی آن آشنا شود و در همان مسیر گام بردارد. با کمال تأسف باید گفت در این زمینه چندان موفق نبودهایم و با تفسیرهای مبتنی بر گرایشهای سیاسی و تصویرسازیهای سلیقهای و جناحی، بویژه از تریبونهای رسمی و رسانه ملی، تصویری ناقص و گاه متضاد از امام، رهبری، انقلاب و ارزشهای نهفته در آنها در مقابل دیدگان جوان امروز که دوران انقلاب، دفاع و امام را از نزدیک درک نکرده است، ترسیم کردهایم.
جوان امروز وقتی سخنان بزرگان را در ابتدای پیروزی انقلاب با عملکرد امروز مقایسه میکند، وقتی بین گفتمان رحمانی انقلاب اسلامی با خشونتهای کلامی نهفته در برخی گفتهها و تخریب ها و انگزنیها نمیتواند ارتباطی برقرار کند، وقتی همدلی و انسجام روزهای نخست انقلاب را با تشتت، فاصله و پراکندگی نیروهای انقلاب میسنجد، وقتی عرصه فراخ و چتر گشوده انقلاب اسلامی را که در آن وعده داده بود حتی مارکسیستها و کمونیستها، دارای حق اظهار نظر و تریبون هستند، با انقباض و برخی تنگنظریهای امروز که حتی کنسرت موسیقی مجوزدار هنرمند متعهد و مردمی لغو میشود قیاس میکند، چگونه میتوان از امام و اندیشه امام و مدینه فاضلهای که جمهوری اسلامی میخواست و میخواهد برای او بسازد، با او سخن گفت؟ جوان ایرانی چگونه میتواند با این تصاویر متضاد، رابطهای معنادار میان انقلاب اسلامی و چشمانداز نوین آن با وضعیت امروز جامعه بیابد؟ اندیشه نوین انقلابی و اسلامی در جامعه امروز وقتی از غنا و توان مناسب برخوردار خواهد بود که بتواند مرزهای گفتمانی خود را با گفتمانهای غیرمردمسالار، غیریتساز و خشونتگرا تبیین و روشن کند. در این صورت است که میتواند از 15 خرداد 42، 22 بهمن 57 را بیافریند و در سوم خرداد 61 متجاوزان را از خاک میهن بیرون کرده و خرمشهر را آزاد کند. گفتمان انقلاب اسلامی در جستوجوی حق و برقراری عدالت است. این گفتمان در مسیر تکاملی خود روزی «سازندگی» را نیاز اول خود میداند و در زمانهای حیات مدنی جامعه و دستیابی به کرامت انسانی را طلب میکند.
دوم خرداد تبلور این خواست تاریخی ملت از عصر مشروطه تاکنون یعنی میل به استقلال، آزادی و پیشرفت بود.
همین جامعه و همین گفتمان انقلاب در بیست و چهارم خرداد هم با صدای رسا بازگشت به اهداف انقلاب را فریاد زد. فریاد رسای رهایی ملت از روزهای پراضطرابی که در آن کرامت انسانی زیر سؤال رفته و اخلاق فراموش شده بود. 24 خرداد 92 تجلی مشی اعتدال و دوری از افراط و تفریط و تکامل جامعه انقلابی خرداد 42 و جامعه مدنی خرداد 76 بود.
فراموش نکنیم که دوم خرداد و گفتمان برخاسته از آن در پیمودن مسیر با کاستیها و اشتباهاتی مواجه گردید که به «سوم تیر» منجر شد و از رهگذر آن هزینههای بسیاری بر ملت و نظام تحمیل شد. پس هشیار باشیم که بیست و چهارم خرداد به تکرار اشتباهات و تجربههای گذشته نینجامد.
بر پیکر روزهای تقویم تاریخ ملت ایران زخمهای زیادی جا گرفته که باید مداوا شود. امروز ملت ایران نسخه شفابخش دردهای خود را در گفتمان اعتدال جستوجو میکند که صورت تکامل یافته گفتمان انقلاب است. همچنان که در انتخابات اخیر هم آن را به نمایش گذاشت.
تاریخ حیات سیاسی ایران محدود به خرداد و وقایع آن نیست و از پس خرداد، تیر و مردادی هم هست که در هر کدام نشانههایی از ناکامی و از میان رفتن «امید» را میتوان مشاهده کرد. اگرچه باید تاریخ انقلاب را از خرداد و در خرداد بازخوانی کرد و چراغی فراروی آینده افروخت.
***************************************
روزنامه جام جم**
هویت مجلس خبرگان به انقلاب گره خورده است / دکتر عباسعلی کدخدایی
رهبر معظم انقلاب در پیام دیروزشان به مناسبت آغاز به کار پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری، مسئولیت این مجلس را حراست دقیق و همهجانبه از هویت اسلامی و انقلابی نظام دانستند و این در حالی است که ایشان چندی قبل هم در دیدار نمایندگان محترم خبرگان دوره چهارم، انقلابی بودن و انقلابی ماندن و انقلابی عمل کردن را به عنوان ویژگی مجلس خبرگان رهبری، یاد کردند.
مجلس خبرگان رهبری با توجه به جایگاه خطیر و اهمیتی که در نظام سیاسی ما دارد از جمله نهادهای برآمده از آرمانهای انقلاب است؛ آرمانهایی که مردم مسلمان ما به پیروی از رهبری و هدایتهای حضرت امام (ره) به دنبال آن بودند.
نظریه مترقی ولایت فقیه که حضرت امام آن را پردازش کردند و در نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران به کار گرفتند در واقع به ماهیت این مجلس برمیگردد؛ مجلسی که رکن اصلی انقلاب اسلامی یعنی اسلامی بودن نظام را دربرمیگیرد.
پس از انقلاب، برای تحقق و حفظ اسلامی بودن نظام، راهکار جدیدی در نظر گرفته شد که منتخبان مردم در تحقق نظریه ولایت فقیه، نقش موثری ایفا کنند و طبیعتا مجلس خبرگان رهبری نمیتواند از انقلاب اسلامی جدا بیفتد و با انقلاب اسلامی مردم متفاوت باشد. دلیل اصلی آن هم این است که اسلامی بودن، رکن اصلی نظام سیاسی ماست و مردم هم انقلاب کردند که نظام سیاسی جدیدی ایجاد کنند؛ این رکن جدید در واقع با آن هویت انقلابی شکل گرفت و طبیعی است که هم در سال 94 در پایان دوره مجلس خبرگان چهارم و هم در آغاز مجلس خبرگان پنجم، مقام معظم رهبری روی این ویژگی اساسی و حیاتی مجلس خبرگان تاکید و تصریح کنند که مجلس خبرگان باید آن اهداف عالیه نظام سیاسی ما را تعقیب و تلاش کند در این جهت حرکت کند.
آن هویت اصلی، انقلابی بودن است و طبیعی است که چنین رویکردی میتواند هویت مجلس خبرگان رهبری را نشان دهد و جایگاه مجلس را روشن و اعتماد مردم را جلب کند. مجلس خبرگان رهبری، یک مجلس قانونگذاری نیست که صرفا در حوزه قانونگذاری اختیاراتی داشته باشد بلکه هویتش به هویت انقلاب اسلامی گره خورده است و انقلاب اسلامی رکن اصلی نظام سیاسی ما بوده که از انقلاب اسلامی 57 شروع شده و همچنان ادامه دارد و در آینده نیز ادامه خواهد داشت.
تاکید معظمله بر این ویژگی این نکته را روشن میکند که در مجلس خبرگان رهبری در جلساتی که برگزار میشود؛ در تصمیماتی که اتخاذ میشود و در راهکارهایی که پیشنهاد میشود باید این هویت انقلابی در نظر گرفته شود تا بتوانند راه را برای پیشرفت و توسعه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران باز کنند.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
این 70 هزار دلارها!/میکائیل دیانی
میگفت پای تلویزیون نشسته بوده و دیده او که خود زمانی جزئی از تیم مذاکرهکننده هستهای بوده از برجام تعریف و تمجید میکرده است و او را به عنوان یک کارشناس قبول دارد و به کلامش اعتماد کرده است. وقتی او و امثال او میگویند این توافق یک توافق تاریخی و خوب است یعنی خوب است، چراکه او در این حوزه عمری را گذاشته و از جزء به جزء هر آنچه قرار است اتفاق بیفتد باخبر است. اینها را یکی از شادیکنندگان شبهای بعد از توافق در یکی از خیابانهای شمال تهران میگفت. او درباره یکی از اعضای تیم اسبق مذاکرهکننده ایران صحبت میکرد که امروز به عنوان یکی از اساتید دانشگاههای آمریکا و تحلیلگر رسانهای آنسوی مرزها فعال است. اما آیا واقعا آنچه میگفت تحلیلهای خودش بود؟ یا آنچه میگفت به واقعیت نزدیک بود؟
این جمله را به کرات شنیدهایم که «تاریخ تکرار میشود» و به تکرار شاهد وقوع آن بودهایم که چه اتفاقاتی در طول تاریخ بارها و بارها رخ داده و بر تارک تاریخ نام آنها که تاریخ را بخوبی رقم زدهاند و آنها که لکهای ننگ بر تاریخ گذاشتند، ماندگار است. همواره در تاریخ مستکبرانی بودهاند که با خرج پول، نویسندگانی را در جهت اهداف خود میخریدند و همواره قلم به مزدانی بودهاند که با پول، قلم میراندند و ملت را به ناکجاآباد مدنظر دشمن میبردند.
تاریخ هنوز فراموش نکرده «وثوقالدوله» را که با پرداخت 400 هزار تومان از سوی انگلیسیها پای میز مذاکره نشست و قرارداد ننگین 1919 را پنهانی امضا کرد. قراردادی که مثبت نشان دادن آن در فضای رسانهای ایران را سیدضیا و روزنامه «رعد»ش برعهده داشتند؛ چه وی در مطلبی 1919 را «رستاخیز نو ایران» خواند و در عوض پولهای انگلیسی، تاراج ملت را قلم میزد.
و تاریخ هنوز فراموش نکرده که چگونه با پولهای مستکبران و مستعمران انگلیسی و آمریکایی جریان رسانهای ضد دولت ملی بعد از انقلاب نفت شکل گرفت و شکاف بین مصدق-کاشانی و مصدق- ملت را رقم زد و با پول، افکار عمومی را متشنج کرد تا یک عده نظامی شاهدوست خریداری شده توسط آمریکا و انگلیس و چماق بهدست در خیابان، شاه را دوباره با کودتا بر سر کار بیاورند.
و چه خوب امام از همان ابتدای انقلاب خطوطی را ترسیم کرد و گفت قلم نباید دست افراد ناصالح باشد؛ بر استقلال قلم تاکید کرد و گفت: «ما که مىگوییم مطبوعات آزاد باشند، ما کهنهپرستیم؟ آقایان که الزام مىکنند در مطبوعات این نوشته بشود، آنها مترقىاند؟ خب! ما صدایمان از این بلندگو تا آنجا مىرسد، آنها صدایشان از اینجا تا آمریکا مىرسد. هرجا دلار مىگیرند صدایشان هم آنجا مىرسد. مال این ملت را خرج مىکنند در مطبوعات خارجیه؛ مطبوعاتى که در خارج هست بر ضد روحانیت، بر ضد اسلام، بر ضد ملیت، بر ضد همه چیز ما مقالات مىنویسند. به من مىرسد این مطالب.» و در جای دیگر فرمود: «اسلحه دست بىاصل و دست غیرصالح است. همه اسلحهها را ملاحظه کنید، یک نظر عمومى بکنید. قلم خودش یکى از اسلحههاست؛ این قلم باید دست اشخاص صالح و دست افاضل باشد. وقتى که قلم دست اراذل افتاد، مفسدهها زیاد خواهد شد. الان قلم دست اراذل است، در یک محیطهایى و در یک جنبههایى. و این اراذل هر چه آن رذل فوقشان انجام مىدهد، به یک صورت زیبایى، با یک قلم شیوایى، اینها خوب بزک کرده نشان مىدهند. این جنایتى است که از قلم به این ملت مىخورد. مفسدههایى که آنها مىکنند، جنایاتى که آنها مىکنند، خونریزیهایى که آنها مىکنند، این اهل قلم غیرصالح که این حربه در دستش است، این با قلمفرسایى خودش، مىنشیند توى خانهاش و قلمفرسایى مىکند و همه چیزها را وارونه نشان مىدهد، هر مطلبى شده باشد عکسش مىکند. این هم یک رشته است که قلم باید دست اشخاص صالح باشد». و حالا تاریخ دوباره تکرار میشود. چند ماه پیش اسناد انتقال پول از انگلیس به حساب برخی فعالان رسانهای شبکه نفوذ در ایران منتشر شد، قلمبدستانی که از رسانه سلطنتی انگلیس
- بیبیسی- پول میگرفتند تا ضد منافع ملت ایران قلم برانند.
براساس گزارشی که خبرگزاری آسوشیتدپرس منتشر کرده، گروهی از معاونان و مشاوران اوباما که ریاست آن را معاون مشاور امنیت ملی اوباما یعنی بنرودز برعهده داشته است، نهتنها با برخی خبرنگاران برای تبلیغ توافق هستهای با ایران در تماس بوده، بلکه حامی مالی بسیاری از مؤسسات رسانهای و افراد مرتبط با این پرونده نیز بوده و در گزارش از حسین موسویان، سخنگوی اسبق گروه مذاکرهکننده هستهای ایران که هماکنون در دانشگاه پرینستون آمریکا تدریس میکند؛ نیز نام برده و گفته شده به او هم از طریق دانشگاه پرینستون 70 هزار دلار دادهاند تا در تحلیلها، متون و مصاحبههای خود از توافق هستهای دفاع کند. پس از گزارش «وطنامروز» در این باره وکیل موسویان نیز موضوع حقالتحریر 70هزار دلاری را تأیید کرد. چقدر دردناک است مردمی که بعد از ژنو، لوزان و وین با تحلیلهای امسال حسین موسویان، شاد شدند بفهمند که به آنها به خاطر یک مشت دلار چیزهایی گفتهاند که فرسنگها با حقیقت فاصله داشته است. و واقعا چه چیزی میتواند جبرانکننده این ضایعهای باشد که به ملت میرسد؟!
***************************************