روزنامه کیهان **
دو بال پرواز امام/ سعدالله زارعی
در آستانه سالگرد رحلت جانسوز حضرت امامخمینی - قدسسره- قرار گرفتهایم. هر سال در چنین روزهایی تپش قلب بسیاری از مردم جهان تندتر میزند. مردی آسمانی که آمد و جهان را برای محرومین امنتر کرد و متقابلا برای مستکبران، جهان ناامنتر شد.
درخصوص امام و آثار وجودی ایشان سخن بسیار است اما در این میان آنچه در زمانه ما توجه برانگیزتر است، نقش امام در بر هم زدن نقشه استکبار علیه ملتها بود.
وقتی امام انقلاب اسلامی خود را با بهرهگیری از محرومترین اقشار اجتماعی و فراموش شدهترین ایدئولوژی به پیروزی رسانید تا مدتها عمق اقدامی که امام انجام داده بود، مکشوف نبود در این میان معدودی از اندیشمندان به عمق انقلاب امام پی برده و اظهار کرده بودند. یکی از این شخصیتها «فرانسیس فوکویاما» اندیشمند ژاپنیالاصل آمریکا بود که در همان زمان نوشت: «با آیتالله خمینی جهان دگرگون خواهد شد».
«مردمی مستضعف» و «ایدئولوژی فراموش شده» در زمانهای که کمونیسم با ضرباهنگ «پرولتاریا» و «ایدئولوژی انقلابی» آمده بود و حداقل از میانه دهه 1950 از دل و دماغها افتاده بود، باور کردنی نبود. موج مقابله با ایدئولوژی حتی در ایران خیلی بالا بود و تودهگرایی نوعی اندیشه کفرآلود تلقی میگردید. امام دقیقا از منظر توده و دین وارد عمل شد. امام البته در پی آن نبود که ایدئولوژی و راهحل بلوک شرق را بازنویسی کند و یا به احیاء آن مدد برساند و دقیقا از این رو بود که هر چه نهضت امام جلوتر آمد از فروغ کمونیسم و راهحلهای آن کاسته شد. امام با مردمگرایی و ایدئولوژی یک جبهه منسجم ساخت و بر بسیاری از مناسبات و قرار و مدارهای مستحکم اثر گذاشت و از این رو به تعبیر فوکویاما، جهانی را تغییر داد.
به میدان آوردن «محرومان و پابرهنهها» که بعدها مستضعفین خطاب میشدند، اولا امکان انحراف را از انقلاب گرفت. چرا که اگر بار انقلاب به جز «آنها» بر دوش نخبگان یا گروهی خاص از مردم قرار میگرفت، امکان داشت اینها که به هر حال گروهی محدود بودند به زودی از مقاومت دست بردارند و دنبال مطالبات کمرشکن خود از انقلاب برآیند ثانیا تکیه بر تودههای عادی و محروم جامعه موج عظیمی از ملتها را در جاهای مختلف دنیا به میدان آورد و به عمق عظیمی کمک کرد.
امام از «ایدئولوژی» - و به عبارت واضحتر، اسلام انقلابی - یک بنیاد رسوخناپذیر ساخت و ساختن چنین بنایی در زمانهای که ایدئولوژی ضدارزش به حساب میآمد و هر ایدئولوژیگرایی به عنوان دگماتیسم - ایستایی- معرفی میشد، خیلی شهامت و توانمندی میخواست. امام با آن جمله معروف که: «ما سر اسلام دعوا داریم» مبدأ مناقشات در محیط داخلی را روی مقوله حاکمیت اسلام قرار داد و از این مسیر تلاش کرد تا خورده موضوعاتی که برجستهسازی آنان میتوانست، انقلاب و روح انقلابی آن را تضعیف کرد، و به محاق برد، به حاشیه ببرد. امام در این هدفگذاری کاملا موفق شد. برای اینکه عظمت این موفقیت امام مشخص شود، نگاهی به پیشرفت این پروسه در زمان مشروطیت بیندازیم. در آن زمان هم ایدئولوژی به عنوان راهی برای اصلاح امور اجتماعی کشور مطرح گردید، اما یک جریان روشنفکری که در آن زمان خیلی ستبر هم نبود توانست در مقابل ایدئولوژیگرایی دینی علمای مشروطه، یک جریان به وجود آورد و ایدئولوژی را به حاشیه برد و بعضی از ایدئولوژیگرایان را با دار مواجه کرد! در دوره نهضت حضرت امام، آن جریان روشنفکری بسیار گستردهتر و قویتر شده بود و وسایل متنوع ارتباط جمعی را در اختیار داشت اما حضرت امام با هوشمندی خاص خود پروسه اسلامگرایی را در ایران به ثمر رساند و همه طیفهای معاند و منحرف را ناکام گذاشت.
از یک منظر میتوانیم بگوئیم «مستضعفگرایی» و «ایدئولوژیگرایی» دو عنصر مکمل همدیگر بودند به گونهای که مستضعفان با تکیه امام به ایدئولوژی و اسلام انقلابی در انقلاب به مصادر مهم دست پیدا کرده و عملاً مانع سیطره جریانهای منحرف شدند و از سوی دیگر به میدان آمدن محرومان سبب گسترش اسلام انقلابی شد به گونهای که انواع دیگری از اسلامها که حضرت امام گاهی آنها را «اسلام آمریکایی» و گاهی «اسلام متحجرین» خطاب میکرد، به حاشیه رفتند.
حضرت امام تا آخرین روزهای حیات طیبه خود روی این دو عنصر حساسیت ویژهای داشتند و بر این اساس بود که آن ندای تاریخی سر داده شد: «تا من زنده هستم نخواهم گذاشت لیبرالها بر این مملکت حاکم شوند» و توصیه میکردند که «نگذارید انقلاب بدست نااهلان و نامحرمان بیفتد». الان هم اگر مشکلات کشور را کالبدشکافی کنیم درمییابیم که اگر در جایی ضربهای خوردهایم به واسطه غفلت از یکی از این دو عنصر یا هر دوی آنهاست. پاسداشت تودههای محروم و مستضعف در این بود که منافع و مصالح این طبقه نسبت به طبقات دیگر ترجیح داشته باشد اما زمانی که از یک سو میشنویم بعضی از خانوادهها توانایی پرداخت پول ویزیت پزشک و دارو را ندارند و از طرف دیگر میشنویم که در یک سازمان دولتی، حقوقهای 80 میلیون تومانی پرداخت میشود و وزیر مربوطه به جای آنکه ناراحت شود، افشای این زیادهخواهی را بازی با آبروی مسلمان و افراد خدمتگزار معرفی میکند، درمییابیم که از عمل به توصیه امام تا چه اندازه فاصله گرفتهایم. کما اینکه در بحث «ایدئولوژی» و به عبارت واضحتر «اسلامانقلابی» هم وقتی تخطئه علنی آن را از سوی یک مقام عالیرتبه کشور مشاهده میکنیم، درمییابیم که از دغدغههای آن امام راحل فاصله بسیاری گرفتهایم.
امروز در عرصه خارجی نیز به همین دو عنصر بشدت نیاز داریم کما اینکه در خارج نیز این دو توسط همانها که در داخل به محاق برده شده،کنار گذاشته شده است. امروز تلاش گستردهای در دستگاههای رسمی کشور برای برقراری ارتباطات رسمی- سطح دولتی- صورت میگیرد که در جای خود شایسته تشکر هم میباشد ولی وقتی همانها که این همه همت را برای ارتباطگیری با دولتها مصروف میدارند، ارتباط با ملتها را برنمیتابند، نگران میشوند. وقتی در برقراری رابطه با رژیم سعودی آنقدر تلاش صورت میگیرد که تو گویی ایران العیاذبالله گدایی رابطه با سعودی میکند و در همان حال سراغی از چند میلیون شهروند مظلوم این کشور گرفته نمیشود تا مبادا متهم به شیعهگرایی نشویم، انسان نگران میشود. به همان میزان که فراموشی مستعضفان و محرومان در داخل مذموم است در صحنه خارجی نیز مذموم و خسارتبار است. وقتی در عرصه تفکر انقلابی، جنبشهای اسلامگرا و غیراسلامگرا را هر کدام با انگی و علامتی مینوازند و در نهایت این تئوری را بدست میدهند که: «منافع کشور درتوسعه روابط با لائیکهای جهان اسلام است و تقویت جناحهای دین مدار، آنان را در مقابل ما قرار میدهد»، جای نگرانی جدی دارد.
جدای از این بحث در فضای خارجی، تودههای فقیر بشدت هوادار انقلاب اسلامی بوده و از انواعی از اسلامهای بدلی - اسلام وهابی و اسلام لیبرال- رویگردان هستند و توجه به نقش ایدئولوژی و ایدههای انقلابی در جای جای جهان مشاهده میشود.
***************************************
روزنامه قدس **
نقش تازه کردها در تحولات سوریه/محمد حسین جعفریان
هنوز بیاد بسیاری از مخاطبان رسانههای خبری جهان هست، روزهایی که داعش به پشت دروازههای «کوبانی» رسیده بود و مبارزان کرد سوریه مرتب از همه دنیا برای ممانعت از سقوط این شهر و احتمال قتلعام دهها هزار غیرنظامی، طلب یاری میکردند. البته این فریادها و استغاثهها نیز بیپاسخ نماند و بسیاری از قدرتهای منطقهای و جهانی، هر کدام با نیاتی مددی رساندند و این شهر سربلند ماند. تا پیش از آن، کردهای سوریه در منازعه موجود اصولاً جایگاه روشن و قابل توجهی نداشتند، اما پس از حفظ کوبانی آنها سر بلند کردند و در این میان برخی رقابتهای سیاسی در منطقه نیز سبب شد توجه برخی بازیگران عرصه سوریه به آنها جلب شود. بویژه آنکه آنها میتوانستند در صورت لزوم کاربرد دوگانه و حتی سهگانه داشته باشند. به این معنی که کردهای سوریه هم به عنوان یک قطب نبرد علیه داعش میتوانست قد علم کند که کرد، هم به عنوان اهرمی مؤثر برای فشار بر ترکیه در مواقع لزوم و هم به عنوان وسیلهای برای فشار به بشار اسد در زمان موعود. حالا بنظر میرسد آمریکاییها که در میدان سوریه، خیری از ارتش آزاد ندیدند و در رقابت با ترکیه، قطر و عربستان از یکسو و ایران و روسیه از سوی دیگر برای داشتن یک متحد در روی زمین و خطوط مقدم نبرد با داعش سرشان بیکلاه مانده بود، متحد مؤثری برای خویش دست و پا کردهاند. حالا همان کردهایی که در قالب برخی دستههای مسلح با کمکهای بیرونی و بزحمت توانستند مهمترین شهر خود در مقابل هجوم داعش و در حالی که تروریستها تا برخی محلات مرکزی آن هم رسیده بودند حفظ کنند، اکنون به قوایی تعیین کننده بدل شدهاند که قادرند بسیاری از معادلات را در نبردهای سوریه بهم بریزند.
آنها طی مدت زمانی کوتاه به مدد کمکهای مالی و لجستیکی آمریکا ارتشی فراگیر ساختند که اکنون با بیش از پنجاه هزار سرباز به پایتخت داعش، یعنی شهر «رقه» هجوم برده و قلب این گروه تروریستی را هدف گرفتهاند. امری که یکسال پیشتر، بیشتر به یک خواب و خیال میمانست، اکنون با هدایت آمریکاییها صورت واقعیت بخود گرفته است. کاخ سفید شاهد بود که گروههای تحت حمایت ترکیه و قطر و عربستان شهرها و مناطق مهمی را در سوریه تحت کنترل خود دارند. اسد که مورد حمایت تهران و کرملین است نیز متصرفات وسیع خود را دارد و در این میان آنها هیچ جای پایی در سوریه نداشتند. ارتش آزاد چند روستا و شهرک را در اختیار داشت که در معادلات موجود، اصولاً بشمار نمیآمد. حالا کردها توانستهاند به بازوی قدرتمندی برای واشنگتن در آنجا بدل شوند تا حدی که موجودیت داعش و پایتخت آن را هدف بگیرند. اما این سیاست اصلاً به مذاق ترکیه خوش نیامده و این متحد کاخ سفید را سخت عصبانی کرده است. اکنون باید منتظر ماند و دید در آینده نزدیک آیا سوریه عملاً به عرصه رقابت و معامله واشنگتن و مسکو بدل شده و دیگر متحدان این دو قدرت یا از بازی حذف شده یا به لطایف الحیل کنار گذاشته میشوند و یا آنها نیز برای ادامه این بازی پنهان، کارتهای غیرمنتظرهای در آستین دارند که در زمان مناسب رو خواهند کرد.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
طرح دو دولت استمرار توطئه صهیونیستی
بسمالله الرحمن الرحیم
بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی مراتب آمادگی تل آویو برای مذاکره در جهت احیای طرح صلح عربی را اعلام کرد و گفت این طرح شامل نقاط مثبتی است که میتواند در احیای مذاکرات سازنده با فلسطینیها به اسرائیل کمک کند. وی که در مراسم معرفی و ادای سوگند «آویگدور لیبرمن» وزیر جنگ جدید سخن میگفت برای نخستین بار از آمادگی تل آویو برای پذیرش طرح دو دولت خبر داد. اظهارات وی پاسخی به مواضع اخیر ژنرال سیسی رئیس حکومت کودتائی مصر تلقی شده که ناظران از آن به مثابه یک فرصت طلائی برای سازش اعراب و رژیم صهیونیستی یاد کردهاند.
این اظهارات و پیامهای رسانهای را باید مکمل و بلکه نتیجه مذاکرات و ارتباطات پنهان میان قاهره، تل آویو و ریاض دانست که طی ماههای گذشته و به ویژه هفتههای اخیر حالتی مداوم در فعل و انفعالات سیاسی منطقه داشته و بعضاً رسانهای نیز شده است. اصرار صهیونیستها برای رسانهای کردن اخبار و گزارشهای مرتبط، مشخصاً با هدف حساسیتزدائی و تابوشکنی در این مقوله صورت گرفته و سعی براینست که به نوعی ارزیابی بازتاب تحولات در محیط پیرامونی انجام شود تا همانند حوادث پس از امضای قرارداد ننگین کمپ دیوید، از خشم و خروش جامعه عرب کسی غافلگیر نشود.
متاسفانه رژیمهای فاسد منطقه در محاسبات خود تصور میکنند که اوضاع جهان عرب و به ویژه منطقه به کلی دگرگون شده وامروزه رژیمهای فاسد بدون مشاهده کمترین اعتراض و مخالفت قابل ذکری با رژیم اشغالگر صهیونیستی ارتباطات گستردهای را به صورت آشکار و نهان برقرار کردهاند و در بسیاری زمینهها به رایزنی و همفکری سرگرمند. به علاوه ارتجاع عرب در مسیری گام بر میدارد که بعضاً حتی بدون درخواست و پیشنهاد صهیونیستها هم دقیقاً در پیمان چارچوب مورد نظر تلآویو به نقش آفرینی و اقدام پرداخته و یا برای تحقق چنان اهدافی در آینده، بسترسازی و ریلگذاری میکند.
اگرچه صهیونیستها امروزه اعلام آمادگی میکنند که براساس طرح صلح عربی با رژیمهای فاسد عرب در چارچوب بده – بستانهای رایج کنونی میان دربارهای عرب و رژیم تل آویو، مسئله فلسطین را برای همیشه به میل و دلخواه خود به گونهای پایان دهند که با نادیده گرفتن تمامی حقوق ملت فلسطین، حتی اصل صورت مسئله را نیز پاک کنند و به فراموشی بسپارند ولی این واقعیت روشن را نمیتوان فراموش کرد که اسرائیل مولود اشغالگری، تجاوز و اقدامات تروریستی است و چنین پدیدهای را نمیتوان با رای و نظر و موافقت دیگران، رسمیت داد و موجودیت آنرا پذیرفت و نه تنها اصل تشکیل رژیم صهیونیستی بلکه آثار و تبعات اشغالگری صهیونیستها با تایید هیچ قدرت و دولتی قابل تایید و استمرار نیست. موجودیت اسرائیل نامشروع است و این رژیم غاصب نمیتواند بر سرزمین فلسطین حتی با مرور زمان، موجودیت نا مشروع خود را با توسل به ترور، جنایت، جنگ و تجاوز تحکیم بخشد.
امام خمینی که این روزها در سالگرد فقدان آن عزیز دوران، آزادگان جهان و خیل عظیم پیروانش به سوگ نشستهاند، بارها تصریح میفرمود که فلسطین پاره تن اسلام است و اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود. این سرزمین متعلق به مردم فلسطین است و صرفنظر از دین و مذهب ساکنان اصلی این سرزمین، این فلسطینیها و فقط فلسطینیها اعم از مسلمان،مسیحی و یهودی باید درباره سرنوشت خود و جزئیات حکومت و زندگی آیندهشان تصمیم بگیرند.
اینکه صهیونیستها اکنون خواستار تشکیل دو کشور هستند نیز از حیلههای استعماری و از ثمرات اشغالگری محسوب میشود که بهرحال مایلند بخشی از سرزمین فلسطین به نام آنها حاکمیت آنها باقی بماند که به کلی، پیشنهادی مردود است و نباید اجازه داد که اشغالگران با جنایت و کشتار فرصتی برای خرید زمان پیدا کنند و تصور نمایند که با گذشت چندین دهه میتوانند موجودیت کامل فلسطین را فقط به یک قطعه از فلسطین محدود کنند و اصل مسئله را مشمول مرور زمان معرفی نمایند. حتی این تصمیم با حقوق ملتها و حقوق بینالمل هم در تضاد و تعارض است که آنچه با اشغالگری، شرارت، جنایت و تجاوز به دست آمده است را با نظر موافق دیگران تثبیت و تحکیم نمایند و حقوق صاحبان اصلی سرزمین فلسطین را پایمال کنند یا نادیده بگیرند.
با این حال، اشغالگران هنوز هم در مورد حق تعیین سرنوشت فلسطینیها، حق بازگشت مهاجرینی که بر اثر شرارت اشغالگران مجبور به ترک سرزمین خود شدهاند، حق تاسیس یک ارتش مجهز برای دفاع از سرزمین فلسطین و حق مطالبه اموال، املاک و سایر حقوق و دارائیهائی که بر اثر جنایات اشغالگران با تصرف عدوانی در اختیار اشغالگران قرار گرفته، حاضر به احقاق حقوق فلسطینیها نیستند و این موارد را به کلی رد میکنند.
واقعیت اینست که قبح اشغالگری و عدم مشروعیت آن با توسل به این شیوهها از میان نخواهد رفت. حتی مصوبات شورای امنیت سازمان ملل هم نمیتواند حقوق یک ملت را پایمال کرده و آنرا به اشغالگران مورد حمایت قدرتهای سلطه گر هدیه دهد. امروزه رژیمهای فاسد منطقه سعی دارند با ایجاد سانسور خبری درباره مظلومیت و حقوق فلسطینیها از یک طرف و جنایات اشغالگران صهیونیست از سوی دیگر، زمینههائی برای حساسیت زدائی از موضوع فراهم سازند و افکار عمومی را به مسائل فرعی و دست چندم در منطقه منحرف سازند تا بلکه فرصتی برای شناسائی اشغالگران و همکاری با آنها فراهم گردد.
تجربه ناکام تشکیلات خودگردان و مذاکرات بدفرجامی که آنها را به مزدوران و ایادی اشغالگران تبدیل کرده، به خوبی نشان میدهد که راه مذاکره و مماشات و امتیاز دادن به اشغالگران تا چه اندازه زیان بخش و خیانتکارانه بوده است. امروز تشکیلات خودگردان به ابزاری برای سرکوب و مهار فعالان فلسطینی مبدل شده که هدف و ماموریتش خوش خدمتی، لو دادن عناصر ضد اشغالگری و حتی قتل آنها است.
از سوی دیگر اشغالگران با توسل به شهرک سازیها به تصاحب و تخریب خانهها و زمینهای کشاورزی فلسطینیها سرگرمند و به هر بهانه و توجیهی برای باقیمانده فلسطینیها موانع و مشکلات جدیدی ایجاد میکنند که آنها را به کوچ اجباری از سرزمین مادری خود وادار نمایند.
جای تعجب است که امروزه برخی رژیمهای فاسد و مفلوک عربی از جمله اردن، امارات و شیوخ آل سعود با خرید زمینهای فلسطینی و واگذاری آنها به صهیونیستها عملاً به «دلالان صهیونیسم» تبدیل شدهاند و در خدمت اشغالگران قرار دارند. صهیونیستها تصور نکنند که با این شیوههای رذیلانه میتوانند ماهیت مسئله فلسطین را تغییر دهند و از طریق چانهزنی با همین رژیمهای مفلوک و فاسد عرب میتوانند صورت مسئله را تغییر دهند. هر چند صهیونیستها در تاروپود ساختار حاکمیت رژیمهای فاسد عرب «لانهگذاری» و نفوذ کردهاند. شبکههای اطلاعاتی – امنیتی اسرائیل با تشکیل طیف وسیعی از به اصطلاح شرکتهای مشاورهای تحت عناوین گوناگون، اهرمهای تصمیم گیری و قدرت را در کشورهای عربی و حتی در اتحادیه عرب در اختیار گرفتهاند و به نام اعراب ولی به کام اسرائیل تصمیم سازی میکنند، لکن هیچکس و هیچ طرفی در این دنیای پهناور وجود ندارد که بتواند مالکیت سرزمین فلسطین را به نام اشغالگران صهیونیست به ثبت برساند و هر تصمیم و اقدامی در این زمینه پیشاپیش باطل و محکوم به شکست و رسوائی است.
***************************************
روزنامه خراسان**
سئولان جنگ اقتصادی را باور نکرده اند/حبیب نیکجو
وقتی که رئیس کل نظام پزشکی به افزایش 10 درصدی تعرفه های پزشکی معترض شد، به ناگاه تمامی اخبار مربوط به دستمزد مدیران دولتی و غیر دولتی از جلوی چشمم گذر کرد: از فیش حقوقی 80 میلیونی مدیر بیمه تا دستمزدهای چند ده میلیونی اعضای هیات مدیره سایپا. حتی اعتراض قائم مقام سازمان نظام پرستاری به دستمزدهای چند صد میلیونی برخی پزشکان و پاداش 600 میلیونی اعضای هیات مدیره یک شرکت وابسته به یک نهاد هم به ذهنم خطور کرد.
هنوز درگیر این اخبار بودم که کارخانه ای را به خاطر آوردم که در حال حاضر به انباری بزرگ تبدیل شده بود. کارخانه ای که تا چند سال پیش 10 خط تولید فعال داشت و اکنون نگهبان تنها کارگر آنجا بود. نگهبانی که با وجود حقوق عقب افتاده چند ماهه خود حاضر نیست از شغلش دست بکشد. به یاد کارگر ساختمانی افتادم که حاضر بود با نصف دستمزد سال گذشته اش کار کند و کاری پیدا نمی کرد.
اگرچه کنارهم قرار دادن این صحنه ها تلخ و زننده است اما هرگز معتقد به نگاه های رابین هود گونه نیستیم که باید از دستمزد مدیران کم کرد و بین مردم تقسیم کرد. اما یک چیز را خوب می توان فهمید که اکثر مدیران دولتی ما هنوز «جنگ اقتصادی» را درک نکرده اند. هنوز نفهمیده اند که در میدان رزم اقتصادی قرار گرفته اند . هنوز باور ندارند که «جهاد اقتصادی» در پیش است. هنوز نمی دانند که «اقتصاد مقاومتی» چیست و آن ها چه نقشی در آن دارند. شاید هم حق دارند. مسئولی که برای عبور خودروی او خیابان را می بندند، درکی از ترافیک ندارد. مسئولی که در سخت ترین روزهای اقتصاد کشور به فکر نقد کردن معوقات گذشته اش است، آیا به درک صحیحی از اقتصاد مقاومتی رسیده است؟ هرچند که اقتصاد مقاومتی کلام هر روز و ساعت او باشد.
این دسته از مدیران درک درستی از اقتصاد مقاومتی و جنگ اقتصادی ندارند، چون رفتارشان با گفته های رهبری هم خوانی ندارد. اگرچه رهبری اولین بار در نوروز سال 1386 از واژه «جنگ اقتصادی» استفاده کردند اما هر چه جلوتر می آییم کاربرد این واژه بیشتر می شود و واژگانی نظیر اقتصاد مقاومتی و جهاد اقتصادی نیز در بیانات به چشم می خورد. رهبری در جلسه ابلاغ سیاست های اقتصاد مقاومتی در جمع همه مسئولین نظام گفتند:« این تحریمها از حدود زمستان سال ۹۰ تا امروز، تبدیل شده به جنگ اقتصادی، دیگر اسم آن تحریم هدفمند نیست، یک جنگ تمامعیار اقتصادی است که متوجه ملت ما است» این موضوع را رهبری در سال 1392 بیان کردند که کشور در یک جنگ تمام عیار قرار دارد. مساله ای که تا به امروز نیز ادامه پیدا کرده است: «کشور امروز خوشبختانه درگیر جنگ نظامی نیست اما درگیر جنگ اقتصادی است».
اما آیا از سال 1386 تا به امروز تغییری در رفتار مدیران ما صورت گرفت؟ آیا مدیران ما جنگ تمام عیار اقتصادی را درک کردند؟ آیا اکثر مدیران گفتند که چون در جنگ هستیم، از بخشی از کارانه خود صرف نظر می کنیم؟ یا بالعکس طلب های گذشته خود را هم نقد کرده و در فیش های حقوقی خود ثبت کردند؟ اگر پذیرفتیم که جنگی در کار است، پس باید تغییری در رفتار مدیران ببینیم. همانگونه که با حمله صدام به خرمشهر تغییر در رفتار مردم و مسئولان شهر را شاهد بودیم. وقتی که اهالی خرمشهر دشمن را در نزدیکی مرزها دیدند، اسلحه برداشتند و کارهای عادی را رها کردند. مدیر دولتی در کنار مردم ایستاد و جنگید تا شهر از دست نرود. این روحیه مناسب با شرایط جنگی است و اگر ما جنگ اقتصادی را درک نکنیم، مشمول نامه حضرت علی(ع) به مردم مصر می شویم که فرمودند:« آن کس که بخوابد دشمن از تعقیب او دست برنخواهد داشت».
البته مساله بی توجهی به شرایط کشور تاریخچه ای طولانی دارد. نمونه بارز آن را می توان در آغاز جنگ تحمیلی مشاهده کرد. وقتی رئیس جمهور وقت جنگ تحمیلی را باور نداشت، سبب شد تا خیلی زود شهرهایی از ایران در اختیار دشمن قرار بگیرد. رهبری در این باره می گویند:«در اول جنگ تحمیلی عراق، دلسوزهای محلی میآمدند و میگفتند عراقیها به خاک ما حمله کردند؛ به مرز ما نفوذ و تجاوز کردند. ما به بنی صدر میگفتیم: رئیس جمهور! شما چه خبر دارید؟ میگویند عراقیها حمله کردند؛ میگفت دروغ میگویند؛ سپاه برای اینکه برای خودش امکانات دست و پا کند، این حرفها را میزند! آنها را متهم میکردند. بعد هم به دهلران رفت - که هنوز آن وقت دهلران را نگرفته بودند - ایستاد و مصاحبه کرد؛ گفت: من الان در دهلرانم؛ میگویند عراقیها آمدهاند؛ عراقیها کجایند؟! از دهلران بیرون آمد و دو ساعت بعد دهلران به وسیله عراقیها تصرف شد».
در پایان باید گفت که یک تفاوت عمده میان جنگ اقتصادی با جنگ نظامی وجود دارد. وجود جنگ نظامی به آسانی اثبات می شود، اما در مورد جنگ اقتصادی این گونه نیست.با این حال، امید می رود که دلسوزان نظام و اقتصاددانان کشور آثار خرابی ها را نشان دهند، بلکه برخی از دولتمردان و مدیران شبه دولتی، باور کنند که جنگی در کار است تا حرکتی صورت پذیرد.
***************************************
روزنامه ایران**
تثبیت پیروزی مردم در مجلس/محمدجواد حق شناس
انتخابات هیأت رئیسه مجلس برای یک سال آینده برگزارشد. آقای لاریجانی با 237 رأی به عنوان رئیس، آقای پزشکیان با 158 رأی به عنوان نایب رئیس اول و آقای مطهری با 133 رأی به عنوان نایب رئیس دوم انتخاب شدند. ترکیب سایر اعضای هیأت رئیسه نیز ترکیب مشابهی است.
این انتخابات درون پارلمانی از جهات مختلفی قابل بررسی است. از منظر جهت گیریهای سیاسی و ائتلافهای انتخاباتی پر واضح است که فهرست امید پیروزی قاطع خود را هم در انتخابات مجلس و هم در انتخاب هیأت رئیسه تثبیت کرده است. اکثریت تندرو و مخالف دولت و برجام درمجلس نهم جای خود را به اکثریتی داده که با شعار اعتدال و حمایت از دولت و برجام وارد مجلس شدهاند.از آن اکثریت تندرو جز اقلیتی ضعیف چیزی باقی نمانده است.
ترکیب هیأت رئیسه مجلس از منظر فهرست امید ترکیبی ارزشمند است و به هیچ وجه قابل مقایسه با مجالس پیشین نیست. على لاریجانی با رأی اکثریت قاطع نمایندگان این سمت را احراز کرده است. کاملا روشن است که در انتخابات دایم و با کنارهگیری محمد رضا عارف منتخب اول مردم تهران اکثریت قاطع اصلاح طلبان نیز آرای خود را به سبد ایشان ریختهاند. هم فضای مجلس جدید و هم ترکیب جدید هیأت رئیسه شرایط جدیدی برای ریاست لاریجانی فراهم کرده است که در کنار رویکرد مثبت ایشان نسبت به برنامههای دولت و برجام این امید و انتظار را فراهم کرده است تا نقشی سازنده در این جهت ایفا کند.
نواب رئیس آقایان پزشکیان و مطهری هردو از نیروهای ارزشمند فهرست امید، اصلاح طلب و آزادیخواه، مردم دار و متخصص و توانمند هستند و هر یک به سهم خود بر وزن هیأت رئیسه مجلس افزودهاند و در این دوره به اعتبار کرسیهای نواب مجلس خواهند افزود.
بنابراین از منظر ائتلاف سه ضلعی (اصلاح طلبان و اصولگرایان معتدل و حامیان دولت) همه اهداف مورد نظر حاصل شده است.
رد صلاحیتهای گسترده، تخریبها به جایی نرسیدند و تندروها از مجلس خارج شده، نگرانیها از تقابل تندروها با دولت در مجلس زدوده شده، تندرویها در مقابل برجام از مجلس رخت بر بسته، امید برای بسترسازی مجلس برای استفاده از فرصتهای پسا برجام گسترش یافته و در نهایت ملت شریف ایران دستاوردی دیگر در حماسهسازی را رقم زده است.
شخصیتی رئیس مجلس شده است که اگر هم جزو اصلاح طلبان محسوب نشود و منادی اصلاح طلبی نباشد حداقل منادی تدبیر و اعتدال است و کسانی نواب رئیس شدهاند که به درستی مجموعه اصلاح طلبی را نمایندگی خواهند کرد.نامزدی عارف برای ریاست مجلس و پایمردی وی با وجود اخبار موثقی که از تخریبها و تغییر جهتها و لابیهای برخی عناصر سیاسی شنیده شده بود هم خود یک دستاورد بود و هم دستاوردهای ارزشمند دیگری برای اصلاح طلبان داشت. عارف در شرایطی پا به میدان گذاشت که خود نتیجه را میدانست. اما لازم بود بماند تا هم برای بدنه و هم مردم و هم بسیاری از بازیگران سیاسی وضعیت روشن و شفاف و اتمام حجت باشد.
علاوه بر این دلخوریها و نگرانی هایی نیز برای اصلاح طلبان به وجود آمده است که در نتیجه آن اصلاح طلبان شناخت بهتری نسبت به اشخاص و گروههای سیاسی مختلف و معادلات و بازیهای سیاسی جاری پیدا کردهاند که قطعاً در انتخابات آتی به کار بسته و هوشیار تر و آگاه تر وارد میدان خواهند شد. ضمن آنکه نقاط ضعف و آسیبهای مشخصی نیز وجود دارد که میباید مورد بازسازی و ترمیم قرار گیرد.
در مجموع رویکرد کلان (شامل همه گرایشهای درون فهرست امید و اکثریت نمایندگان منفرد) در مجلس آتی پیشبرد مشی اعتدال و بسترسازی لازم برای پسابرجام و حمایت از برنامههای دولت و رویکرد فراکسیون اصلاح طلبان ضمن همراهی کامل با فهرست امید و ایفای نقش کلیدی در آن، پیگیری مطالبات اصلاح طلبانه مردم ایران در قالب اعتدال خواهد بود.
***************************************
روزنامه جام جم **
آل سعود به دنبال انحراف افکار عمومی / دکتر اکبر نصراللهی
برای بررسی و پرداخت رسانهای اتفاقاتی که اینروزها در زمینه برگزاری مراسم حج در جریان است باید از گذشته و ضعفهایی که در خصوص سایر جنایات و کارشکنیهای آلسعود از جمله در خصوص فاجعه منا وجود داشت درس بگیریم.
پس از فاجعه منا در سال گذشته لازم بود با استناد به فکتها و مستنداتی که بسیاری از آنها اظهارات مقامات عربستان بود بیتدبیری آلسعود را اثبات کنیم، اما متاسفانه به جای این کار، رسانهها بیشتر به خبررسانی و کارهای شعاری پرداختند.
بعضی از این رسانهها، همپیمان عربستان هستند و مستقل نیستند و طبیعی است که اینها از این وضعیت استفاده کرده و دوقطبی ایرانی ـ عربی و شیعه ـ سنی را دامن بزنند؛ ما از این رسانهها انتظاری نداریم اما از رسانههای کشورهای اسلامی و رسانههای مستقل که البته تعدادشان کم است انتظار این بود که فاجعه منا را مساله حقوق بشری تلقی کنند؛ مسالهای که میان کشورهای جهان و عربستان بوده است نه اینکه آن را مسالهای میان عربستان و ایران تلقی کنند.
اینها مربوط به گذشته و کارهایی است که باید انجام میشد و انجام نشد، اما از اینجا به بعد باید هوشیارانهتر برخورد کرد و کمتر تحت تاثیر احساسات قرار بگیریم. باید درباره چگونگی مدیریت کشور عربستان و آلسعود در مراسم حج در سالهای گذشته کار تحقیقاتی کنیم و یک بار دیگر این ماجرا را بازتولید کنیم تا مخاطب به طور طبیعی به این جمعبندی برسد که آلسعود صلاحیت مدیریت حج را ندارد. اما وقتی ما به سطح بپردازیم و فقط اقدام به پخش تصاویر انبوه و احساسی کنیم، این آگاهی شکل نمیگیرد. ما باید همه ماجرا را به صورت منطقی، اقناعی و با صبر و حوصله و بردباری و از مجراهای رسمی و با استناد به قوانین بینالمللی دنبال کنیم و مردم نیز از هر تریبونی که دارند در این زمینه کمک کنند که شبکههای اجتماعی و مقالاتی که در نشریات بینالمللی منتشر میشود بخشی از این تریبونهاست.
باید واقعیات جنایات آلسعود و بیتدبیری آنها نه فقط از زبان ایرانیها بلکه از زبان نخبگان و دانشگاهیان کشورهای مختلف بازگو شود و در مرحله بعد باید انتقادها و درخواستها از آل سعود را به انتقاد و مطالبه بینالمللی تبدیل کنیم.
در خصوص ماجرای فعلی هم که آلسعود، عاشقان زیارت خانه خدا را از این فیض محروم کرده است باید مظلومانه و در عین حال با اقتدار، اقدامات خلاف عرف بینالملل آلسعود در گذشته و حال را بیان کنیم و بهانهجوییها و سختگیریها و خط قرمزهای بیمنطق آلسعود را تشریح کنیم. اقدامی که امسال عربستان در قبال ایران انجام داد ممکن است سال دیگر گریبان کشور دیگری را بگیرد و همه کشورها باید در این زمینه به صورت جدی عمل کنند و فکر نکنند این اتفاق فقط محدود به روابط ایران و عربستان است.
به نظر میرسد آلسعود برای توجیه جنایت سال گذشتهاش، میخواهد برخی خطقرمزهای سختگیرانه را به ایران تحمیل و اینگونه القا کند که در اتفاق سال گذشته نیز، ایران مقصر بوده است. آلسعود و رسانههای وابسته به عربستان، با انحراف افکار عمومی بهدنبال القای چنین خط فکری هستند، اما این توطئه باید خنثی شود و ثابت کنیم که عربستان و هیچ کشور دیگری نمیتواند از حضور زائران ایرانی در مراسم حج جلوگیری کند. در مجموع باید توجه داشت که ماجرای جلوگیری عربستان از حضور زائران ایرانی در مراسم حج را باید در کنار سایر جنایاتی که آلسعود در گذشته انجام داده به صورت مستند، اقناعی، صبورانه، منطقی و از زبان نخبگان پیگیری کرد.
***************************************
روزنامه وطن امروز **
شفافسازی پیام 7 اسفند/مهدی محمدی
اکنون در موقعیتی قرار داریم که داوری درباره نتایج انتخابات 7 اسفند را میتوان بر دادههای واقعی استوار کرد. ادعای غالب پس از انتخابات 7 اسفند این بود که اصلاحطلبان و حامیان دولت انتخابات را با قاطعیت و در سراسر کشور بردهاند. اصولگرایان از همان آغاز تاکید کردند این ادعا در انتخابات رئیس و هیاترئیسه مجلس به آزمون گذاشته خواهد شد. جریان چپ رادیکال -که خود عملیات روانی خویش را باور کرده بود - با کاندیدا کردن محمدرضا عارف برای ریاست مجلس و حمایت تمامقد هاشمی و خاتمی از وی، همه چیز را برای ترتیب دادن این آزمون بزرگ مهیا کرد. در نهایت و در روز رقابت روشن شد عارف به عنوان نماد رادیکالیسم دوم خردادی و در شرایط قطبی شدن فضا میان این تفکر و اصولگرایان، بیش از 103 رای در مجلس ندارد. از این جهت، مهمترین پرسش درباره انتخابات 7 اسفند پاسخی غیرقابل بحث پیدا کرده است: آیا اصلاحطلبان برنده انتخابات بودهاند؟ قطعا خیر.
با این حال نتایج 2 انتخابات 9و 11 خرداد هیاترئیسه مجلس نشاندهنده پیچیدگیهای مهمی است.
چند نکته تعیینکننده در این باره اینهاست:
1- مجلس دارای اکثریتی سیال است که بسته به موضوع تغییر میکند. رای صُلب اصولگرایان و اصلاحطلبان را با اندکی خطا میتوان به اندازه رای عارف در روز یکشنبه (103 رای) و رای محمد دهقان در روز سهشنبه (118 رای) محاسبه کرد. الباقی نمایندگان، افرادی لابیپذیر محسوب میشوند که بنا به مورد و تحت تاثیر ملاحظات فراوان شخصی، سیاسی و... تصمیم خواهند گرفت که موقعیت خود را چگونه تعریف کنند.
2- آقای لاریجانی همچنان تعیینکنندهترین فرد از حیث تعیین جهتگیریهای کلی مجلس است. با این حال، بر خلاف مجلس گذشته لاریجانی دیگر یک قدرت فائقه نیست و در هر مورد برای پیشبرد دیدگاه خود، نیازمند لابیهای گسترده خواهد بود. اگر علی لاریجانی بتواند میان رای اصولگرایان و اکثریت کسانی که به طور مستقل انتخاب شدهاند یک ائتلاف نصفه و نیمه ایجاد کند، در موقعیتی خواهد بود که در مسائل کلیدی رای صُلب فراکسیون امید را نادیده بگیرد. این اتفاق کم و بیش شبیه وضعیتی است که فراکسیون اصولگرایان در مجلس پیشین گاهی با آن مواجه میشد.
3- اکنون روشن شده است لیست امید در مجلس لزوما مساوی فراکسیون امید نیست. عضویت در لیست امید در انتخابات 7 اسفند بیشتر یک روش برای رایآوری بوده تا اینکه شاخصی باشد از گرایشهای سیاسی واقعی انتخابشوندگان. به این نتیجهگیری، یک مطلب دیگر را هم میتوان اضافه کرد و آن اینکه فراکسیون امید هم لزوما مساوی اصلاحطلبی خالص نیست. شکاف میان اولویتها، مواضع و تحلیلهای سیاسی محمدرضا عارف با سران اصلاحات در بیرون مجلس امری نیست که کسی بتواند آن را انکار کند. اصلاحطلبی دومخردادی، حتی در معنای 7 اسفندی آن دیگر یک جریان جمهوریخواه یا حتی مشروطهخواه نیست بلکه در بدترین حالت، در سیاستورزی روزمره سلایقی متفاوت از اصولگرایان دارد.
بنابراین در این باره که تشکیل این فراکسیون به معنای پیشرفت یا حتی احیای پروژه اصلاحطلبی در ایران باشد تردید جدی وجود دارد. اصلاحات در سال 88 تعریفی کاملا اپوزیسیونی از خود ارائه داد و 7 اسفند - یا شاید هم پیش از آن، زمانی که عارف در انتخابات 92 با نفی مشی فتنهگران کاندیدا شد (و برخی ممکن است بگویند حتی پیشتر؛ زمانی که محمد خاتمی در انتخابات مجلس پیشین رای داد) ـ آن تعریف را پس گرفت. این اما به معنای پایان بحران اصلاحات نخواهد بود. اینکه اصلاحطلبان تعریفی ظاهرا متفاوت از خود ارائه کنند لزوما به این معنا نیست که نظام هم این تعریف را از آنها پذیرفته است. مسیر اعتمادسازی جریان اصلاحات با نظام پیچیدهتر و دشوارتر از آن است که به این سادگیها قابل پیمودن باشد. اگر فرض کنیم، تیپ عارف در حال تبدیل شدن به تیپ استاندارد در میان اصلاحطلبان است، آن وقت نتیجه این خواهد بود که این سران اصلاحات در بیرون مجلس هستند که باید خود را با مشی عارف هماهنگ کنند نه برعکس و در نتیجه پروژه اصلاحات دوم خردادی در حال پسرفت است نه پیشرفت.
4- برخی چهرههای تندرو اصلاحطلب همچون غلامحسین کرباسچی پس از رویارو شدن با شکستهای پی در پی که راهی برای توجیه آنها وجود نداشته، ادعا کردهاند هدف اصلی آنها در انتخابات اساسا نه تشکیل اکثریت و تعیین رئیس مجلس بلکه جلوگیری از انتخاب برخی چهرههای انقلابی مجلس پیشین بوده و به این هدف هم دست یافتهاند. این ادعایی است که نباید آن را جدی گرفت. اگر از تیم آقای لاریجانی صرفنظر کنیم، اصولگرایان حداقل 118 رای قطعی در این مجلس دارند و این نسبت به تعداد اعضای فراکسیون اصولگرایان در مجلس پیشین اگر بیشتر نباشد کمتر نشده است.
5- آخرین نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که دولت مسلما به میزانی که توقع داشت از مجلس نصیب نبرده است. تا امروز، دولتهایی که در 4 سال اول مسؤولیت خود قرار داشتهاند، قاطعانه نخستین انتخابات مجلس در دوران کاری خود را بردهاند و دولت آقای روحانی شاید تنها دولت پس از انقلاب است که در این کار بهوضوح ناکام مانده است. با این حال، دولت اصرار دارد بگوید اکثریت مجلس از آن اوست. حتی اگر این ادعا را جدی بگیریم، مهمترین پیام آن این است که در برخی حوزههای انتخابیه مردم به کسانی رای دادهاند که تصور میکردهاند از طریق همکاری با مقامهای دولتی محلی میتوانند برخی گرههای کور معیشتی- خدماتی را بهتر و سریعتر باز کنند. تخمینها نشان میدهد در واقع، رای به کاندیدای حامی دولت بیشتر به معنای «تقاضای کار بیشتر از دولت» و «گرفتن بهانهها از آن» بوده تا حمایت خالص از ایدههای سیاسی دولت که در برخی شهرستانها مسلما بیمعناست. بنابراین اگر دولت مدعی است اکثریت مجلس را در اختیار دارد باید لوازم این ادعا را که از جمله آنها سرعت گرفتن روند حل مشکلات مردم است نیز بپذیرد.
***************************************