انتقاد اصلی من به داعیهای برمیگردد که پنج تن از سخنرانان این میزگرد 7 نفره مطرح کردند و در آن به تلویح و گاه حتی به تصریح و حتی با تأکید موجودیت چیزی به نام جامعهشناسی ایرانی را نفی کردند و بر این ادعا پای فشردند که «پیدایش جامعهشناسی ایرانیان مستلزم فعالیتهای فراتر از آنهایی است که جامعهشناسان در همه جای دنیا انجام میدهند. به نظر این بزرگان برای تولد «جامعهشناسی ایرانی» و حتی «جامعهشناسی جدی» (غیر شارلاتانیستی به تعبیر یکی از استادان) باید به غیر جامعهشناسان یا منابع غیرجامعهشناسان مراجعه کرد.
یکی از سخنرانان بر این باور بود که برای نظریهپردازی درباره جامعه ایران باید به «حکمت خسروانی» مراجعه کرد و از دل آن جامعهشناسی ایرانی را بیرون کشید. دیگری مدعی بود که پیشنیاز نظریهپردازی درباره جامعه ایران ساختن «فلسفه ایرانی» است. بنابراین اکنون جامعهشناسان ایرانی کاری ندارند جز اینکه صبرکنند تا فیلسوفان نظریه فلسفی جامعه ایران را خلق کنند تا پس از آن، ایشان بر اساس فلسفهای که آن فیلسوفان ساختهاند، شروع به ساختن جامعهشناسی کنند، نامبرده که به نسل جوان تعلق داشت معتقد بود که جامعهشناسان غربی هم، چنین کردهاند و پیش از آنکه فیلسوفان مسیرشان را ترسیم کنند قدم از قدم برنداشتهاند و چنین کنند بزرگان!
سومی نسخه معتدلتری برای ظهور جامعهشناسی در ایران پیچید؛ نامبرده که از میانسالان بود توصیه کرد که جامعهشناسان به کلاسهای فلسفه بیایند و فلسفه یاد بگیرند تا بتوانند نظریه جامعهشناسی تولید کنند. چهارمین سخنران معتقد بود که تنها راه تولد «جامعهشناسی ایرانی» مراجعه به آن بخش از سنتهای معرفتی موجود در ایران است که با زندگی روزمره نزدیکی بیشتری داشته است و این بخش همان «فقه» است. بنابراین جامعهشناسی ایران را باید بر مبنای فقه بنا نهاد.
و سرانجام جامعهشناس پنجم مدعی شد جامعهشناسی ایران تاکنون مبتنی بر فهم خودمان از خودمان نبوده است بلکه بر اساس فهم «دیگری» از خودمان تطور یافته و برای تولید جامعهشناسی که از آنِ خودمان باشد باید به ادبیات فارسی مراجعه و از درون آن جامعهشناسی ایرانی را بازشناسی و تعریف کنیم.
غیر از این پنج تن که به دنبال جامعهشناسی در هرکجا غیر از خود جامعهشناسی بودند، دو سخنران دیگر هم در این میزگرد سخن گفتند یکی (از سابقون) به طور کلی به بحث «دیالکتیک عام و خاص» اشاره کرد و بدرستی به ضرورت توجه همزمان به دستاوردهای جهانی جامعهشناسی (بعد عام) و شرایط اجتماعی گذشته و حال و سابقه معرفتی و ارزشی جامعه ایران (بعد خاص) برای پژوهش اجتماعی در ایران تأکید گذاشت. سخنران دیگری هم (باز از باسابقهها) هرچند از ضعف جامعهشناسان ایرانی در نظریهپردازی در باب جامعه خودمان انتقاد کرد، اما بلافاصله به برخی آسیبها و مشکلات واقعی پرداخت که نظام آموزش عالی ما با آن رو به رو است.
هرچند تحلیل او از وضعیت جامعهشناسی در ایران به واقعیت نزدیکتر بود زیرا ضعف نظریهپردازی را به ضعف سیاستگذاری و مدیریت آموزش پیوند زد و انگشت بر مشکلی واقعی گذاشت که نه تنها جامعهشناسی بلکه کل نظام آموزش کشور از عمومی و عالی سالها ست با آن رو به رو است، اما او هم جامعهشناسی و جامعهشناسان را مورد عتاب و سرزنش قرار داد و نه برنامهریزان و مدیران را.
من بهعنوان یکی از جامعهشناسان این کشور که حدود سه دهه در این رشته دانشجویی و دانشپژوهی کردهام با داعیههای فوق مخالفم و بر این باورم که «جامعهشناسی ایرانی» وجود دارد (با وجود همه ضعفهایش که از ضعفهای سایر رشتههای دانشگاهی اگر کمتر نباشد به هیچ وجه بیشتر نیست)، مورد استقبال دانشجویان ایرانی واقع شده و رو به رشد و تعالی است. برای رد داعیههای پیش گفته ترجیح میدهم چند پرسش اساسی طرح کنم.
1- پرسش اصلی این است که «جامعهشناسان ایرانی» برای اینکه موجودیتشان به این استادان پیشگفته به رسمیت شناخته شود چه باید بکنند؟ تا حالا فکر میکردند که برای این منظور از سویی باید سوءتفاهم و بدبینی برخی صاحبان نفوذ را به «پژوهشهای اجتماعی» رفع و آنان را متوجه کنند که «نقد علمی جامعه» تنها راهحل مشکلات اجتماعی است.
نشان دادن مشکلات سیاهنمایی نیست بلکه هشدار و انذار است که نوشداروی دردهای اجتماعی است و بگذارند که پژوهشگران اجتماعی جامعه را درنوردند و زندگی اجتماعی را با دقت مشاهده و با مردم مصاحبه و مراوده کنند و اطلاعات کمی و غیرکمی جمع کنند و از تاریخ غافل نشوند و میراث فکری و شرایط عینی زندگی اجتماعی قدیم و جدید جامعه خودمان را بخوبی بشناسند و برای اینکه کارهایشان عمیق و دقیق باشد از میراث جهانی علم جامعهشناسی غافل نمانند و آنچه به دست میآورند را با یافتههای نظری و تجربی جهانی جامعهشناسی بسنجند و ترکیب کنند و آنگاه نتیجه همه اینها را در قالب پژوهشهای علمی به جامعه تقدیم کنند تا هم به کار حکومتیان آید و هم دانشگاهیان و هم جامعه مدنی.
حالاً شما میگویید این کارها بیفایده است و با این کارها «جامعهشناسی» به وجود نمیآید بلکه به جای آن باید بروید سراغ متخصصان سایر رشتهها مثل اهل حکمت قدیم، فلاسفه، فقیهان و ادیبان و از آنها بخواهید تا مبانی علم جامعهشناسی مناسب نظریهپردازی برای جامعه ایران را به شما یاد بدهند؟ این اعتزال از جامعهشناسی نیست؟ آیا این خود نوعی تخریبگری و نیهیلیسم نیست؟
2- آیا موجودیت جامعهشناسی در یک جامعه مشروط به وجود نظریهای کلان و ملی برای تحلیل ابژه جامعهشناسی است؟ آن هم دیدگاه یا نظریهای کلان که نه تنها در میان نظریههای کلان جامعهشناسی بیهمتا و منحصر به فرد باشد، بلکه حتی از لحاظ پیشینه و پشتگاه فلسفی و معرفتی (دینی، اساطیری، هنجاری) هم انحصار در آن جامعه داشته باشد؟
3- آیا اصولاً چنین بیهمتایی و خلوصی در هیچ یک از حوزههای علم و فلسفه تاکنون اتفاق افتاده است؟ اگر به فرض، ما نظریهای ایرانی(!) درباره امری اجتماعی بدهیم، جامعهشناسان دیگر کشورها نمیتوانند آن را برای تبیین مسائل خود به کار ببرند. آیا معیاری که علم را از غیرعلم جدا میکند ویژگیهای ملی است یا تبیین کنندگی و احیاناً پیشبینی و سیاستسازی؟
4- به جز چند کشوری که نه با تصمیم بلکه بهخاطر کوششهایی که در دانشگاههای آن کشورها در مقاطع زمانی معینی در رشته جامعهشناسی شده و میتوانند مدعی مکتبی ملی در جامعهشناسی باشند(مثل فرانسه، آلمان، امریکا و...) آیا دیگر کشورهای جهان جامعهشناسی ندارند و گرفتار شارلاتانیسماند و قادر به فهم جامعه خویش نیستند؟ با این توضیح که اصولاً این داعیه مکتب فرانسوی و آلمانی و غیره دعاویی بسیار سست هستند.
مثلاً چطور میتوان مارکس و وبر و زیمل را در یک مکتب قرارداد یا ایضاً پارسونز، سی رایت میلز و اولین رایت هرچند گروه اول هر سه آلمانی و گروه دوم هرسه امریکاییاند. معنای این حرف این است که اگر مثلاً برخی جامعهشناسان هندی (مثلاً داب) نظریههایی در باب سنت و توسعه دادهاند، شارلاتان هستند و باید اول به اوپانیشادها مراجعه میکردند و سپس فلسفه امروزین جامعه هند را میساختند، آنگاه اجازه پیدا میکردند که در باب مسائل اجتماعات انسانی اظهارنظرکنند. از قدیم گفتهاند سنگ بزرگ نشانه نزدن است.
5- چرا مردم ایران تافته جدا بافته هستند. چرا دانشی که در اثر مساعی گروه بزرگی از دانشمندان در کشورهای گوناگون بر اساس معیارها و روشهای معین و مورد توافق اهل فن ساخته و پرداخته شده و در همه جهان به کار رفته و تأثیرات قابلتوجهی در زندگی اجتماعی ساکنان دیگر این کره خاک داشته درباره مردم ما به کار نمیآید؟ و اگر این طور است پس چرا برنامههای توسعه، برنامههای درسی و رسانههای ما پر است از این مفاهیم مفید و امتحان پسداده و سازنده برای کشور.
مفاهیمی مثل توسعه دانشبنیان، جامعه مدنی، توسعه انسانی، پایداری زیستمحیطی، کاهش فقر و نابرابری، برابری فرصتها، و... چرا وقتی مفاهیم مشابه در علوم مهندسی و پزشکی و حتی اقتصاد مورد استفاده قرار میگیرند و بر اساس آنها عمل میشود آز آن به عنوان «انتقال دانش و تکنولوژی» یاد میشود اما وقتی از «انتقال دانش و تکنولوژی اجتماعی» سخن میرود نه مخالفان انتقال دانش و تکنولوژی بلکه برخی جامعهشناسانی که خود وظیفه این انتقال و تکمیل و مناسبسازی آن را برعهده دارند دچار نیهیلیسم شده و منکر فایده انتقال دانش و تکنولوژی میشوند؟
6- آیا فقط وقتی در یک کشور نظریههای کلان جامعهشناسی تولید شده باشد، میتوان موجودیت جامعهشناسی آن کشور را به رسمیت شناخت؟ آیا این همه پژوهشهایی که در زمینههای گوناگون در کشور انجام شده به نظریههای کوچک درباب موضوعهای مشخص نینجامیده است؟ اتفاقاً در این پژوهش دهها نظریه کوچک در موضوعهای مشخص مربوط به جامعه ایران ارائه شده است. برخی از این نظریهها به شکل مقاله هم ارائه شدهاند. اما برخی جامعهشناسان ایرانی ساختن نظریه را امری متافیزیکی میدانند که فقط از کسانی برمیآید که اسمشان پیتر و جورج و مریلین بوده یا حداقل به «اف» و «اسکی» ختم شده باشد و استاد دانشگاههای معروف امریکایی و اروپایی بوده باشند؛ وگرنه نمیتوان گزارههایی را که حسن و محسن و اردشیر از پژوهش تجربی و تحلیل نظری بیرون میکشند اسم «نظریه» گذاشت!
از این گذشته بسیاری از این دوستان نوشتههای یکدیگر را اصلاً نمیخوانند. این از تناقضات امروز جامعه ایرانی است که یا مرغ همسایه را غاز میپندارد و شیفته هرچیز فرنگی میشود یا برعکس با بیانصافی و بیگانههراسی جهان خارجی غیرایرانی را به طورکلی نفی میکند و میکوشد همهچیز را از نو بسازد. جامعهشناس ایرانی باید با این منطق آشنا باشد و آن را نقد کند نه اینکه خود گرفتار این منطق شود.
7- اگر کیفیت آموزش و پژوهش علوماجتماعی (مثل کیفیت بسیاری رشتههای دیگر) پایین آمده و گروهی جامعهشناس پیدا شدهاند که نه ما میفهمیم چه میگویند و نه احتمالاً خودشان! اگر مقالههایی نوشته میشود که با استفاده از روشهای پیچیده آماری چیزهایی را ثابت میکند که از اول هم معلوم بود که درست است! اگر کمیت بر کیفیت و فرم بر محتوا غلبه کرده و کمتر نکته بدیعی و کشف کشافی در این متون پر از غلط و بیذوقی انشایی و املایی دیده میشود! اگر مقالههای تقلبی و ترجمههای غلط که محصول تربیت و تحویل جامعه دادن سریع فارغالتحصیل و توزیع سخاوتمندانه مدارک بالای دانشگاهی با شهریه یا بیشهریه است! آیا معنایش این است که «جامعهشناسی ایرانی» ممتنع است. نه این طور نیست.
گسترش بیرویه آموزش دانشگاهی و بویژه رشتههای علومانسانی که سالها ست در این کشور ادامه دارد و در سالهای اخیر به اوج خود رسیده است، منجر به تحویل صدها فارغالتحصیلی شده که آز آغاز برای نقش شان در نظام اقتصادی پیشبینی صورت نگرفته است و به ناچار بر مدرک تحصیلی بیکاران هر دم افزوده میشود. از سوی دیگر، این «گسترش» به معنای زیر پا گذاردن غیرعلمی و غیراخلاقی استانداردهای آموزشی بوده است. گسترش بیرویه به معنای جذب فارغالتحصیلان متوسط و ضعیف به حرفه استادی، جذب فارغالتحصیلان متوسط و ضعیف دبیرستان به این رشته، افزایش نسبت دانشجو به استاد، نبود امکانات آموزشی و فرصت برای آموزش، کلاسهای دو ساعت در هفته برای دوره دکترا، در دسترس نبودن استاد و فقدان فرصت گفتوگو و بحث و تأمل برای استاد کم سواد یا با بار بیش ازحد کاری و دانشجویان چندکاره و کثیرالسفر میشود.
به طور خلاصه کمیت فدای کیفیت شده و هیچ دلیلی برای این گسترش بیرویه وجود ندارد. جامعهشناسی پرستاری یا حسابداری نیست که هر بیمارستان و کلینیک یا هر بنگاهی به آن محتاج باشد. جامعهشناسی همچون فیزیک و زیستشناسی است باید به تعداد کم اما باکیفیت بالا تولید شود.
اگر دانشمندانی میخواهید که مسائل اجتماعی را به دقت و درستی تحلیل کنند و مشاوران خوبی برای دولت و ملت باشند باید برای آموزششان وقت کافی بگذارید. یعنی به تعداد کمتر تولید کنید. این گسترش بیرویه با هیچ استدلالی قابل توجیه نیست. در آموزش تخصصی برخلاف آموزش عمومی عدالت آموزشی به معنای افزایش دسترسی و فرصتهای آموزشی نیست بلکه به معنای پروراندن بهترینها با بهترین کیفیت است. باید به متولیان و تصمیمگیران آموزش عالی گفت اگر میخواهید به همه مدرک بدهید اشکالی ندارد اما حداقل بخشی از ظرفیتها را برای آموزش سخت و باکیفیت بگذارید. چیزی که مملکت به آن نیاز دارد.
میبینیم که این لقمهای است که برنامهریزی و سیاستگذاری غلط آموزش عالی و عمومی در سفره ما گذاشته است و اغلب جامعهشناسان در این تصمیمگیریها نقشی نداشتهاند. پس به جای سرزنش قربانی و نفی تلاشهای استادان و دانشجویانی که با وجود شرایط بد آموزشی با عشق و علاقه به این رشته و حرفه روی آوردهاند، باید خواهان اصلاح سیاستها و مدیریتها در جهت بالا بردن کیفیت آموزش و پژوهش علوم اجتماعی شد. اگر کیفیت آموزش بالا رود، کیفیت پژوهش هم بالا خواهد رفت و با بالا رفتن توانایی جامعهشناسان ایرانی در مشاهده و تحلیل مسائل اجتماعی، جامعهشناسی غنی به وجود خواهد آمد که هم ایرانی است و هم جهانی. هم خاص است و هم عام.
8- البته همه تقصیر هم متوجه متولیان آموزش نیست. خود ما هم مقصریم. مثلاً چگونه میتوان شاهد این پدیده بود که درست مقابل مهمترین و قدیمیترین دانشگاه ایران یعنی دانشگاه تهران مؤسساتی وجود دارند که مالیات میدهند و ظاهراً مجوز کسب دارند؛ تبلیغ میکنند؛ پوستر چاپ میکنند؛ در خیابان تراکت به دست رهگذران میدهند؛ برای استادان و دانشجویان ایمیل و پیام تبلیغاتی میفرستند و کارشان این است که رسماً پایاننامه، پیشنهادنامه پژوهش و مقالهISI میفروشند، یعنی بیهیچ شرم و هراسی «تقلب» را در آموزش عالی در همه رشتهها گسترش میدهند و در واقع با این کار، از ریشه زدن دانشگاههای کشور را هدف گرفتهاند.
عجیب نیست اگر استادان و انجمنهای علمی در این باره سکوت کردهاند؟ چه کسی باید از این گروه به قوه قضائیه شکایت کند. چه کسانی مناسبتر از استادان دانشگاههای کشور. بیایید از خودمان شروع کنیم. چرا انجمن جامعهشناسی تا کنون برای این کار پا پیش نگذاشته است؟ چه کسی بیش از انجمن علمی یک رشته باید دغدغه حفظ استانداردهایهای یک رشته را داشته باشد.
9- و حرف آخر اینکه آقایان جامعهشناسان معظم، جایگاه شما این نیست که منکر آن چیزی شوید که خودتان ساختهاید و با ساختن، خود حرفهایتان هم ساخته شده است. میتوان این نکته را پذیرفت که رشته جامعهشناسی مثل دیگر رشتههای دانشگاهی و غیردانشگاهی کشور از ضعفهای بسیاری رنج میبرد و هنوز ضعیف است (البته نه در مقایسه با سایر رشتهها بلکه در مقایسه با وضعیت ایدهآل و نمونههای عالی جهانی)، اما اولین گام برای ارتقای این وضعیت «امید بخشیدن» و «واقعبینی» و «تحلیل درست» ریشههای مشکل است. این مسأله با تحقیر کنشگران جامعهشناسی و سایر علوم اجتماعی و نفی دستاوردهای آنان و آرزوهای تخیلی و غیر واقعبینانه حاصل نمیشود.
http://iran-newspaper.com/newspaper/page/6232/15/134902/0
ش.د9500725