نزدیک
به 6 ماه از روز اجرای برجام میگذرد، روزی که قرار بود بسیاری از مشکلات
ایران در روابط خارجی اقتصادی رفع شود، بانکهای داخلی خارج شده از تحریم
بتوانند با بانکهای خارجی ارتباط برقرار کنند، انتقال پول، بازگشایی ال سی
و بسیاری از اتفاقات دیگر به راحتی اتفاق بیفتد اما این اتفاقات رخ نداد.
چرا که آمریکا با حفظ ساختار و سازوکار اجرای تحریمهای ثانویه، اولا
همکاری بانکهای غیرآمریکایی با ایران را دچار محدودیت کرد، ثانیا با
تقسیمبندی نهادهای داخلی ایران به بازیگران خوب و بد فرآیندی را برای
منزوی کردن برخی نهادها در کشور و دو دستگی بین بازیگران داخلی ایجاد کرده
است.
در برجام دو ممنوعیت در همکاری بانکهای خارجی با ایران مشخص شده
است، یکی بانکهای آمریکایی و دیگری افراد باقی مانده در لیست تحریمهای
آمریکا (SDN List) اما پس از روز اجرا برای بانکهای غیرآمریکایی و افراد
خارج شده از لیست تحریمی آمریکا، هیچگونه ممنوعیتی برای فعالیتهای بانکی
نباید وجود داشته باشد. در SDN List نهادهایی مشخص شدهاند که هنوز شامل
تحریمهای ثانویه هستند و شامل ۲۰۰ فرد، نهاد و بانک از جمله سپاه پاسداران
انقلاب اسلامی، وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح، صدا و سیمای جمهوری
اسلامی، قرارگاه خاتمالانبیا، دانشگاه امام حسین(ع)، بانک صادرات و صادرات
پیالسی، بانک انصار و ....می باشند. بر طبق شیوه نامه اجرای برجام که در
روز اجرا از سوی وزارت خزانهداری آمریکا منتشر شد، بانکهای غیرآمریکایی
در صورت انجام تراکنش مستقیم و یا حتی با واسطه موسسات ایرانی خارج شده از
تحریم یا سایر موسسات مشمول قوانین نقض تحریم میشوند و احتمالا به شیوه
گذشته مجبور به پرداخت جرایم سنگین به سیستم مالی آمریکا میشوند، این
مسئله به مهمترین عامل عدم همکاری بانکهای خارجی با ایران تبدیل شده است.
نکته اینجاست که آمریکا نه تنها حاضر نیست به بانکهای اروپایی و
غیرآمریکایی تضمین کتبی دهد تا اگر آن بانک با یک موسسه مالی ایران -که در
لیست مؤسسات مورد تحریم نیست- همکاری کرد، او را جریمه نکند، حتی آن بانک
را مسئول مصرفکننده نهایی تراکنش بانکیاش میداند و اگر بعد از چندین
انتقال آن پول به حساب یکی از 200 فرد و نهاد باقی مانده در تحریم واریز
شد، بانک را مسئول میداند. این مسئله علاوه بر بانکهای خارجی حتی
میتواند شامل تراکنشهای خارجی بانکهای ایرانی با نهادهای باقی مانده در
تحریم هم شود. بنابراین در صورت اینکه آمریکا حاضر به دادن تضمین حقوقی و
کتبی نشود، بانکهای ایرانی برای برقراری ارتباطات بینالمللی با موسسات و
نهادهای خارجی یا باید از کار کردن با نهادهای داخلی باقی مانده از تحریم
صرف نظر کنند یا اینکه خود مقصد نهایی تراکنش هایشان را برای نهادهای
غیرایرانی کاملا شفاف کنند که با توجه به وجود نهادهای نظامی و امنیتی در
تحریم عملا خلاف امنیت ملی است.
برای رفع این مشکل آمریکا باید در
چارچوب برجام تعهداتش را انجام دهد و با ارائه تضمینهای کافی و مورد نیاز
بانکهای غیرآمریکایی آنها را در انجام روابط بانکی با بانکها و نهادهای
ایرانی خارج شده از تحریم مطمئن کند، اما متاسفانه در داخل کشور عدهای به
جای اینکه این خواسته مشروع که حتی خواسته بانکهای اروپایی از آمریکا هم
بوده است را مطرح کنند(1) نه تنها اقدامات آمریکا را به رسمیت میشناسند
بلکه خواستار اجرای تصمیمات آمریکا در ایران هستند، اما از آن بدتر این است
که چنین اشخاصی در سیستم مدیریتی کشور حضور دارند، نمونه بارز این چنین
مدیری دکتر حمید قنبری معاون رئیس دایره تحقیقات، دعاوی و قراردادهای
بینالمللی بانک مرکزی است که اخیرا در مقالهای در روزنامه دنیای اقتصاد
با عنوان «خلأ سازمانی نهاد نظارت بر تحریمها»(۲) راهکار عجیبی برای رفع
مشکل برقراری ارتباطات بانکی داده است، او به جای اینکه به عنوان معاون
تحقیقات و دعاوی و قراردادهای بینالمللی بانک مرکزی خواستار دادن تضمین از
سوی آمریکا باشد، عنوان میکند که برای برقراری ارتباطات بینالمللی
بانکهای داخلی اولا ایران باید تحریمهای بینالمللی را به رسمیت بشناسد،
ثانیا این تحریمها باید به صورت قوانین، مصوبات، آییننامهها،
دستورالعملها یا بخشنامههای داخلی دربیاید تا برای بانکها، موسسات،
شرکتها و نهادهای داخل کشور قابل اجرا باشد. معنی صحبتهای معاون بانک
مرکزی این است که تحریمهای بینالمللی وضع شده علیه ایران باید در داخل
نیز اجرا شود تا بانکها و موسسات داخلی با رعایت آنان و عدم برقراری
ارتباط با نهادهایی که از نگاه بینالمللی در تحریم هستند بتوانند با خارج
از کشور ارتباط برقرار کنند!
اگر یک بار دیگر طرح آمریکا را مرور کنیم
بهتر میتوانیم معنی صحبتهای دکتر قنبری را درک کنیم، آمریکا برخی نهادها و
موسسات مانند سپاه پاسداران، وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح، صدا و
سیمای جمهوری اسلامی، قرارگاه خاتمالانبیا و... که نقش زیادی در قدرت کشور
دارند را در چارچوب تحریمهای ثانویه حفظ کرده، ایالات متحده حاضر به دادن
تعهد کتبی و حقوقی نیست، بنابراین ایران یا باید تلاشش را برای بهره گیری
از برجام انجام دهد و بانکهای اروپایی را به نحوی راضی کند یا اینکه
نهادهای داخلی ایران به دو دسته تقسیم شوند، نهادهایی که با خارج از کشور
ارتباط دارند و مورد تایید هستند و نهادهایی که مورد تایید نیستند که حاصل
آن تنگنای مالی و انزوای نهادهای انقلابی و باقی مانده در تحریم است. اما
برای آمریکا چه نعمتی بیش از وجود یک مدیر از جنس حمید قنبری در بالاترین
سطح بانک مرکزی نیاز است تا بدون دردسر تصمیمات اش را به قانون داخلی تبدیل
کند و نهادها و موسسات ایرانی را دو دوسته کند تا به هدفاش برسد؟ اما
قضیه وقتی بحرانیتر میشود که بدانیم حمید قنبری معاون بانک مرکزی تنها به
این نکته بسنده نمیکند وی در ادامه خواستار تشکیل نهادی زیر نظر شورای
عالی امنیت ملی میشود که ضابط قضایی درخصوص تحریمها است و اگر شخص یا
شرکتی در ایران تحریمها را نقض کرده باشد، این نهاد میتواند پرونده آن شخص
یا شرکت را برای رسیدگی به مقامات ذیصلاح قضایی ارجاع دهد. معنای این حرف
این است که اگر نهادی در ایران تحریم شد، دیگر آمریکا نیاز نیست برای
اجرای آن تحریم تلاش کند بلکه خود ایران هر موسسه یا بانک داخلی را که با
فرد یا نهاد تحریم شده مانند سپاه همکاری میکند محاکمه میکند. شاید اگر
این نوشته آقای قنبری بدون درج نام منتشر میشد، اینچنین تصور میشد که
نویسنده این سطور یکی از مقامات آمریکایی است، اینکه تصمیمات آمریکا توسط
یک مدیر داخلی مو به مو پیشنهاد شود چیزی جز نفوذ خارجی در تصمیمسازی
داخلی نیست، کسی که پیشنهاد تاسیس نهادی با پول بیت المال، با اختیارات و
وظایف گسترده، مستند به قانون مجلس شورای اسلامی، با حضور نهادهای عالی
کشور زیر نظر شورای عالی امنیت ملی را برای اجرای تحریمهای بینالمللی
علیه ایران و منزوی کردن نهادهایی که هنوز در لیست تحریمها باقی مانده است
را مطرح میکند، شاید بتواند معاون خوبی برای وزارت خزانه داری آمریکا
باشد اما قطعا نمیتواند معاون در بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران باشد.
اما سوال اساسیتر این است که چرا معاون اداره تحقیقات، دعاوی و قراردادهای
بینالمللی بانک مرکزی به جای مطالبه حق قانونی ایران، تصمیم دارد مو به
مو سیاستهای آمریکا را پیگیری کند؟ چه کسی چنین حقی را به او داده است؟ و
نهایتا اینکه آیا سیستم اقتصادی کشور در دوران پسابرجام کار را به جایی
رسانده که تنها راه حل را اجرای سیاستهای آمریکا میداند وابایی هم از
بیان آن ندارد؟
محمدجواد رضوی
1. http://www.farsnews.com/13950223001089
2. http://donya-e-eqtesad.com/news/1057386
وطن امروز/
استعفا یا عذرخواهی؛ کلماتی که باز هم نخواهیم شنید
پیام سرآمد: به درازا نکشیده زمانی که چشمان پرجمال ملت ایران بر جمال
فیشهای نجومی خدمتگزارانشان در دولت تدبیر و امید روشن شده است. این
فیشها و سر و صدای آن هر چه نداشته، ضرباتی مهلک بر امید مردم ایران از
تدبیر دولت داشته است. زمانی که ملت امیدوار ایران از تدبیر دولت امید، در
انتظار برخورد مدبرانه این دولت با صاحبان این فیشهای نجومی هستند، گویی
هر روز که پیش میروند امیدشان از این تدبیر به خاموشی بیشتری گرایش پیدا
میکند. در این باره ذکر نکات زیر خالی از لطف نیست.
الف ـ استعفا و شرم، بازهم حسرتش به دل ایرانیان ماند
چنین حسرتی که در دل ایرانیان زمانی به درازای تاریخ دارد توگویی قرار است
باز هم ادامه پیدا کند. مردم ایران درماندهاند که باید چه اتفاقی در
ایران بیفتد تا یک مدیر احساس کند به خطا رفته و قبل از اینکه محاکمه شود
از کار خود و به اختیار خود کنار رود. این در حالی است که گاهی حتی برای
استعفا نیازی به انجام خلاف نیست بلکه استعفا نشان پذیرش این واقعیت دارد
که من به عنوان یک مدیر نتوانستهام آنچنان که باید خدمتگزار باشم و از این
رهگذر نام و نانی حلال کسب کنم. این یک احترام به نفس خود است و در درجه
دوم احترام به مردم. انتظار چندین روزه مردم در کمال شگفتی از سوی مردم و
در کمال وقاحت از سوی مدیران حتی در یک مورد هم به استعفا، شرمساری و حتی
عذرخواهی ختم نشده است.
ب ـ از مدیرانی طلبکار تا توجیهکنندگانی قهار ما دولتی نیستیم
استعفا در ادبیات مدیریتی و سیاسی ما ایرانیها امری گزافه و انتظاری بس
شگرف است. مگر میشود مدیرانی تا به این حد لایق، نخبه، باهوش و باکرامت
آسمانی و دارای فروغ ایزدی، خود و به دست خود استعفا کنند! مدیران در ایران
نه تنها شرم گریبانشان را نمیگیرد که «خودحقبینی» بارزی که معمولا به
آن دچار هستند ایشان را از یک موضع منفعل به موضعی کاملا تهاجمی نیز
میکشاند. مردم و رسانهها اگر شانس بیاورند محکوم نشده و خبرنگارانی به
دادگاه کشانده نشوند.
در این زمینه طی آخرین اخبار مدیرعامل بانک رفاه با طلبکاری هرچه تمامتر
عزم بر ماندن کرده و برای نرفتن خود برای دولت نیز خط و نشان کشیده بود.
ایشان در این باره چنین بر مسند سخنوری نشسته است: «بانک رفاه یک بانک
خصوصی و مشمول قوانین مربوط به موسسههای خصوصی است، از این رو هر نوع
تصمیمگیری درباره پرداخت حقوق و مزایای مدیرعامل و هیات مدیره آن از طریق
مجمع عمومی صورت میگیرد. من همه مسائل را به صورت مکتوب به مقامهای
قانونی کشور ارسال کردهام و هیچ شبههای در این زمینه وجود ندارد.»
گویا ایشان و امثال ایشان مردم را بیخرد فرض کردهاند که میاندیشند مردم
یا لااقل صاحبان رسانه و علم نمیدانند این بانکها با چه کیفیتی خصوصی
هستند؟ همچنین ایشان در توجیه خود فرض میکنند مشکل این است که مردم
میگویند شما بدون اجازه دزدی کردهای. خیر! اینگونه نیست. همه میدانند که
این براساس اسناد بانک و لابد تصمیمات هیات مدیره و شاید مجمع عمومی صورت
گرفته است. صحبت تنها بر این نیست که امثال این مدیر برای خود حقوق کلان
را حلال دانستهاند بلکه صحبت بر این هم هست که چرا این بانک و هیاتمدیره
به این موضوع تن دادهاند؟ آیا این موضوع موجب نمیشود که انگشت اشاره سوی
اعضای هیات مدیره نیز نشانه رود؟ در بانکها چه خبر است؟ اعضای هیات مدیره
و صاحبان تصمیم در بانکها چه سودی عایدشان میشود که با این پرداختها
موافق هستند؟ فیش حقوقی خودشان چیست و کجاست؟ آیا احتمال پنهانکاری دیگری
هم وجود دارد؟
پ ـ مضحکهای به نام بانک خصوصی
در استدلالهای گاه و بیگاه شنیده میشود که صاحبان فیشهای نجومی خود را
کارمند بخش خصوصی میدانند که دلشان خواسته به مدیر خود حقوقی کلان بدهند.
در همین راستا به موضوع بانک رفاه به عنوان نمونهای که بر سر زبانها
افتاده است پرداخته میشود.
در این زمینه استدلالها فراوان است ولی شاهبیت تمام این استدلالها این
است که فلان بانک یا بیمه (از جمله بانک رفاه) خصوصی است چون متعلق به
صندوق تامین اجتماعی است!
واقعا اگر این استدلال برای خصوصی بودن به مردم ارائه شود و همگان پای این
استدلال بنشینند چه خواهند گفت؟! این مدیران چنان از خصوصی بودن بانکها و
موسسات تحت مدیریتشان صحبت میکنند که توگویی بانک مورد نظر متعلق به یک
یا چند یا حداقل چندهزار سهامدار است که خود و با رای خود ایشان را به این
حقوقها حلال کردهاند.
سوال این است: صندوق تامین اجتماعی و سایر موسسات صاحب بانکها و شرکتهای
بزرگ متعلق به چه کسی هستند؟ این هم از برکات خصوصیسازیهایی است که در
آن یک شرکت و بانک دولتی به یک نهاد غیر دولتی ولی حاکمیتی یا حداقل عمومی
داده میشد و اسم آن هم گذاشته میشد خصوصیسازی.
آیا مردم که همان بازنشستگان و بیمهپردازان تامیناجتماعی هستند به شما
حق دادهاند تا از صندوقشان این حاتمبخشیها را صورت دهید؟ آیا مردم باید
ذره ذره و با خون دل بیمه دهند تا در وقت بازنشستگی یا از کار افتادگی از
آن استفاده کنند یا اینکه پول ایشان در بانک رفاه نشسته و سپس به جیب اعضای
ادارهکننده بانک واریز شود؟ این نابودسازی اعتماد عمومی را چه کسی پاسخگو
است؟ آیا مردم در انحصار به وجود آمده میتوانند با همین استدلال شما دیگر
با تامیناجتماعی کار نکنند و به جای دیگری رجوع کنند؟ کاش میشد هر کس
دوست دارد در این صندوق بماند و بپذیرد که تامین اجتماعی به کارمندان و
رؤسای بانک تحت مالکیت مردم حقوقهای آنچنانی بپردازد.
ت ـ باز هم تونلی به سوی احمدینژاد
موضوع دیگری که به مضحکه بیشتر شبیه شده، یک نام است. بله، باز هم
احمدینژاد! انگار در هر موضوعی باید تونلی به نام و خاطره رئیسجمهور قبلی
زده شود. در این مضحکه نیز دولت و مدیرانش به جای پاسخگویی، شرمنده شدن،
عذرخواهی و استعفا باز هم پای دولت قبل را به میان کشیدهاند.
باید از مدیران دولت تدبیر پرسید مگر دولت هیولاصفت قبل اسطوره بدیها
نبود؟ مگر شما نیامدید بهشت را روانه ایران جهنمزده کنید؟ چرا در این
بهشتسازی دوباره پای ملت را به جهنم باز میکنید؟ شما بارها در
انتخابات گفتید دولت قبل فلان بود و عدهای هم باور کردند. خب! شما چه؟ آیا
مدیران شما باید جهنمی باشند به استدلال اینکه مدیران قبلی در
اسفلالسافلین بودهاند؟ آیا بیم این ندارید که مردم از خود بپرسند بر فرض
حرفهای شما درست باشد، حال اگر قرار است در هر خطایی شما را ببخشیم چون
دولت قبل هم این کار را میکرده یا باعث آن بوده، پس شما به چه کار
میآیید؟ آیا بهتر نیست همان دولت قبلیها باشند که با شما فرق ندارند؟ مگر
مردم عاشق نام و چهره شما هستند؟ که چنین تصوری بر خطاست.
نتیجه: مردم منتظر آسمان باشند برای هدیه
به نظر میرسد مردم باز هم باید برای برکناری مدیران دست به دعا بردارند
تا مگر دست برخی مدیران و مسؤولانشان از اداره امور کوتاه شود. نه
استعفایی، نه عذرخواهی و نه برکناری قاطع و کاملی.
به نظر میرسد این مورد نیز مانند بسیاری از موارد دچار استحاله زمان با
بهانه جمله همیشگی «باید بررسی دقیق(!) شود و برخورد قاطع(!) صورت گیرد»
خواهد شد. چنین روشی معمولا بعد از مدتی با طرح موضوعی سرگرمکننده همراه و
اصل ماجرا از یاد و خاطره مردم پاک خواهد شد. نباشد روزی که نهایت این
کار با برکناری نمایشی تعدادی انگشتشمار به سرانجام بیسرانجامی رسیده و
خیل مدیران خاطی (که البته نسبت به کل مدیران در اقلیت هستند) از این مهلکه
جان سالم مدیریتی به در برند.
خراسان/
اهداف آمریکا از فشار بر حزب ا... لبنان
نویسنده : امیرحسین یزدانپناه
آمریکایی ها استاد تغییر زمین بازی هستند. در دهه گذشته درحالی که
لشکرکشی آمریکایی ها به افغانستان و عراق و تقویت ناوگان دریایی و هوایی
شان در منطقه، شرایط را از حیث لجستیک نظامی برای حمله به ایران آماده کرده
بود اما توان بازدارندگی ایران اجازه هرگونه اقدام عملی را از آن ها گرفت.
آمریکا ناتوان از اقدام نظامی مستقیم، زمین بازی با ایران را تغییر داد و
با پرونده سازی درباره برنامه هسته ای، این پرونده را که روالی کاملا فنی و
علمی داشت از شورای حکام آژانس خارج کرد و آن را به شورای امنیت سازمان
ملل برد و به این ترتیب موضوعی کاملا فنی را به حوزه سیاسی و امنیتی
کشاند. هرچند از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکایی ها موضوع جمهوری
اسلامی را «امنیتی سازی» (Securitization) کرده بودند اما از موضوع هسته ای
می توان به عنوان یک مصداق عینی و عملی در این باره نام برد که به مرور
زمان زمینه فشارهای اقتصادی و سیاسی را به ایران فراهم کرد.در حقیقت آمریکا
به پشتوانه قدرت خود در همراه کردن سایر کشورها، تلاش می کند کشورهایی
مانند ایران که در تعارض با «منافع ملی» آمریکا هستند را با «منزوی کردن»
از «مشارکت» در تصمیم های منطقه ای و بین المللی دور کند. یکی از موثرترین
راه ها برای این موضوع نیز پروژه «امنیتی سازی» است چرا که باعث می شود
هرگونه تصمیم گیری درباره آن کشور در سطح بین المللی از ورای چارچوب امنیتی
ساخته شده انجام شود و نه براساس واقعیت ها.
لذا ماجرای اخیر که آمریکا چند ماه است به بهانه های مختلف خواستار عدم
حمایت ایران از حزب ا... لبنان می شود و حتی آن را به عنوان یک خواسته
فرابرجامی و شرط برخورداری ایران از عواید برجام عنوان می کند نیز در همین
چارچوب قابل تحلیل است. در حقیقت آمریکا تلاش می کند با این پروژه، این بار
هم زمین بازی را به نفع خود عوض کند. توجه به شرایط 6 ماه اخیر نشان می
دهد که آمریکایی ها از روز اجرای برجام که آژانس بر اجرای تعهدات ایران مهر
تایید زد و همگان منتظر اجرای تعهدات آمریکایی ها بودند، در موضع دفاع
قرار دارند. چه این که هم ایران و هم اروپایی ها و به خصوص شرکت ها و بانک
های بزرگ جهان در ماه های گذشته صریحا از « کارشکنی های واشنگتن و ترس از
تحریم های آمریکا» در مراوده احتمالی با ایران سخن گفته و بارها خواستار
تضمین کتبی مقامات آمریکایی برای مراوده با ایران شده اند؛ تضمین هایی که
در دست کم 3 جلسه تجار و فعالان بانکی و تجاری مطرح اروپا با مقامات وزارت
خارجه آمریکا حاصل نشده است تا اروپایی ها و حتی فدریکا موگرینی مسئول
سیاست خارجی اتحادیه اروپا بارها از آمریکا در این باره انتقاد کنند. طی
ماه های اخیر مهم ترین مسائلی که درباره اجرای برجام مطرح بوده و به خصوص
بانک های مطرح جهان آن را دنبال می کرده اند در 4 سرفصل زیر خلاصه می شود:
1- برداشته نشدن تحریم دلاری و عدم امکان مبادله دلاری بانک ها و شرکت ها با ایران.
2- ترس شرکت ها و بانک های مطرح از تحریم شدن توسط آمریکا به دلیل مراوده با ایران.
3- هشدارهای گاه و بی گاه وزارت خزانه داری آمریکا درباره نوع و اشکال
مراوده با ایران که خود بر نگرانی شرکت ها و بانک ها می افزاید.
4- طرح ها و مصوبات کنگره آمریکا برای محدود کردن رابطه با ایران به نحوی
که براساس برخی آمار طی یک سال اخیر بعد از برجام حدود 80 طرح ضدایرانی در
کنگره مطرح شده است.
در چنین شرایطی که همه انتقادها به آمریکایی هاست به نظر می رسد آمریکایی
ها با هدف کوتاه و بلند مدت باردیگر درحال چیدمان مولفه های پروژه «امنیتی
سازی» ایران این بار به بهانه قدرت منطقه ای ایران هستند. نکته جالب توجه
این جاست که به تصریح مقامات بسیاری از کشورهای جهان، اصلی ترین کشوری که
در منطقه مقابل داعش ایستاده است و اجازه گسترش آن به سایر نقاط منطقه و
جهان را نداده است، جمهوری اسلامی ایران است. ایران نیزاین مهم را با تکیه
به سرپنجه های قدرتمند خود در منطقه یعنی رزمندگان مجاهد حزب ا... لبنان
انجام می دهد. نیروهایی که شرافتمندانه و با ایمان و فداکاری زیاد درکشوری
غریب مقابل تروریست ها ایستاده اند، بدنشان تکه تکه می شود و گاه حتی تصویر
ابدان مطهر مثله شده این شهدا توسط تروریست ها یا سر مطهر این شهدا برای
همسران و مادران شان ارسال می شود. این نیروها در کنار لشکر فاطمیون و
مستشاران ایرانی در سوریه جزو مهم ترین گروه هایی هستند که امنیت را برای
ایران، منطقه و حتی کشورهای اروپایی به ارمغان آورده اند. با این حال
آمریکایی ها از این موضوع دل خوشی ندارند. سال گذشته اواسط مردادماه باراک
اوباما رئیس جمهور آمریکا یک نشست محرمانه با رهبران یهودی آمریکا داشت.
هرچند جزئیات این جلسه رسانه ای نشد اما «گرگ روزنبائوم» رئیس شورای ملی
دموکراتیک یهودیان و یکی از 20 رهبر یهودی اصلی در آمریکا که در این نشست
حاضر بوده، گفت که رئیس جمهور آمریکا در این نشست تصریح کرده که «جنگ با
ایران برای آمریکا و حتی بیشتر از آن برای اسرائیل می تواند یک فاجعه باشد و
موشک های حزب ا... به سمت تل آویو پرتاب خواهند شد.» این ترس از حزب ا...
را سایر مقامات آمریکایی و خود اوباما بارها تکرار کرده اند. ریشه ترس آن
ها نیز براساس جملات صریح اوباما درباره امنیت اسرائیل است. امنیتی که به
امنیت آمریکا گره خورده است جایی که به تصریح اریک شولتز، سخنگوی کاخ سفید
این اتفاقات، یعنی همکاری ایران و حزب ا... در منطقه، در تضاد با «امنیت
ملی» آمریکاست! به همین دلیل واشنگتن مدتی است که بر روابط ایران و حزب
ا... تمرکز کرده است. پروژه امنیتی سازی جدید علیه ایران به بهانه حزب ا...
لبنان در کوتاه مدت می تواند به تغییر فضا علیه ایران منجر شده و کمی به
آمریکایی ها که با انتقاد اروپایی ها مواجه هستند فضای تنفس دهد. نکته دیگر
این است که این فضاسازی علیه ایران در دراز مدت می تواند دامنه قدرت ایران
در منطقه و توان کشورمان در مقابله با تهدیدهای منطقه ای همچون شرایط فعلی
را کاهش دهد.لحظه ای تصور کنید نیروهای حزب ا... لبنان که کشورشان بسیار
امن تر از سوریه است به دلیل نرسیدن کمک ها از سوی ایران، سوریه را ترک
کرده و به لبنان بازگردند! چه اتفاقی خواهد افتاد؟لذا به نظر می رسد در
شرایط کنونی دستگاه دیپلماسی باید در بیان مواضع صریح علیه خواسته های
فرابرجامی آمریکا و نیز در حمایت صریح از جریان مقاومت که بخش زیادی از
امنیت و آرامش امروز کشور را مدیون شهدا و مجاهدان آن هستیم، به هیچ وجه
تعلل نکند و اجازه ندهد خواسته ها و تفسیرهای آمریکاییها درباره ایران و
مراوده تجاری با ایران به مسائلی که هیچ ارتباطی به برجام ندارد گره
بخورد. آیا در راستای منافع و امنیت ملی ایران شاهد این موضعگیریهای
صریح خواهیم بود؟
ایران/
راهکارهای تثبیت تراز مثبت تجاری
سیدهفاطمه مقیمی
عضو اتاق بازرگانی
تداوم روند تراز تجاری مثبت ایران در بهار امسال و پس از آنکه نرخ تورم
بعد از سالها تکرقمی شد، اتفاقات خوبی در اقتصاد ایران رقم زده است. تراز
تجاری مثبت ایران که برای نخستین بار بعد از 37 سال در سال 94 محقق شده
بود، روند پویای اقتصاد ما را تحت سیاستهای جدید نشان میدهد. باید گفت
علیرغم اینکه هماکنون با چالشهایی در فضای اقتصاد ملی روبهرو هستیم،
اما حرکت کلی به سمت مطلوبیت پیش میرود. سیاست مهار واردات دولت یازدهم که
با وضع تعرفههای سنگین، ورود کالاهای لوکس و مصرفی را محدود کرد در
پدیدار شدن این تراز تجاری مثبت نقش مهمی دارد. با وجود این توجه به مؤلفه
رکود و نقش آن در کاهش واردات کالاهای صنعتی و واسطهای هم اهمیت بسیار
زیادی دارد. این موضوع از آن رو مطرح میشود که در چند سال گذشته تحت تأثیر
برخی سیاستهای غلط پیشین شاهد سایه افکندن فضای رکود بر اقتصاد کشور
بودهایم. بخش خصوصی انتظار دارد که سیاستهای تسهیل واردات مواد اولیه و
واسطهای بخش صنعت کشور همچنان تداوم یابد و البته همانگونه که پیشتر نیز
دنبال شده است، دروازهبانی واردات در جهت حمایت از تولید داخلی در اولویت
سیاستهای بازرگانی قرار گیرد.
مسألهای که باید به عنوان یک اولویت به آن نگریست این است که بخش خصوصی
اقتصاد، در پرتوی تحولات مثبت اقتصادی اینچنینی چه توقعی از دولت دارد یا
چه کمکی میتواند به دولت کند؟ باور من بر این است که همزمان با وقوع
تحولاتی نظیر تراز مثبت تجاری و تکرقمی شدن نرخ تورم، سیاستها و
اولویتها باید حمایت از تولید ملی و صنعتگر داخلی برای خروج از فضای
انجماد کسب و کار باشد. به همان اندازه که کاهش نرخ سود سپرده اقدام رو به
جلو و مثبتی تلقی میشود و زمینه را برای ورود سرمایهها به صنعت و تولید
فراهم میکند، باید به همان نسبت هم فضا برای کاهش نرخ سود تسهیلات اعطایی
به صنعتگران فراهم شود. بخش خصوصی این انتظار را از دولت دارد که تداوم
اتفاقات خوشایند در حوزه اقتصاد ملی به سمت بخش خصوصی هم سوق پیدا کند چرا
که در صورت وجود بخش خصوصی قدرتمند و پویا است که میتوان یک اقتصاد رقابتی
مقاوم را تضمین نمود.
اقدامات دولت و سیاستهایی که در دست اجرا دارد و نشانههای آن هم در قالب
اعطای تسهیلات ویژه به بنگاههای خرد و صنایع متوسط دیده شده است، در این
چارچوب و روند تفسیر میشود اما اقدامات جدیتری هم باید تدارک دیده شود.
تسهیلات 16 هزار میلیارد تومانی در نظر گرفته شده برای خروج صنایع از رکود و
بهبود فضای کسب و کار آنها نقطه شروعی است برای احیای صنایع. اگر این مهم
رخ دهد و صنایع ایران فضای رونق کسب و کار را تجربه کنند، قطعاً هم
اشتغالزایی و کارآفرینی رخ خواهد داد و هم فضای رکود فعلی به رونق اقتصادی
مبدل میشود. از سوی دیگر باید قوانین مربوط به راهاندازی کسب و کار هم
اصلاح شوند. اصلاح این قوانین زمینه را برای بهبود شاخصهای تجارت فرامرزی
ایران فراهم خواهد کرد.
جام جم/
یادداشت1
افزایش اعتماد مردم با سلامت دستگاه قضایی
اقدامات پیشگیرانه و برخوردهای کیفری بعد از ارتکاب جرم، دو رویکرد دستگاه قضایی در رابطه با جرایم و مفاسد مختلف بهشمار میرود.
با
توجه به بند 5 اصل 156 قانون اساسی، وظیفه پیشگیری از جرم با قوه قضاییه
است. در همین راستا تا به حال قوه قضاییه از نبودن قانون در این حوزه
بدرستی گلهمند بود اما هماکنون با توجه به تصویب قانون مربوطه انتظار
میرود که قوه قضاییه در مساله پیشگیری از جرم دقیقتر و قاطعتر عمل کند.
در مساله برخورد کیفری هم صرفا وظیفه برخورد به عهده دستگاه قضایی است. در
آموزههای حقوق کیفری میبینیم که برخورد کیفری باید قاطع و سریع انجام شود
و اگر این برخورد با فاصله زیاد از ارتکاب عمل مجرمانه صورت بگیرد، معمولا
اثر لازم را نخواهد داشت و اگر حتمیت در اجرا وجود نداشته باشد باز هم
کماثر خواهد بود، بهگونهای که افرادی که مرتک جرم میشوند، امید داشته
باشند که از دست قانون و دستگاه قضایی فرار کنند.
در این حوزه گاه
متاسفانه مشاهده میکنیم که از دستگاه قضایی انتظار برخی مصلحتاندیشیها
میرود. با وجود این مطالبه مردم این است که اگر به یک فساد مالی رسیدگی
میشود تا پایان کار این روند ادامه پیدا کند و همه کسانی که از فساد حمایت
کردند، در قبال آن پاسخگو باشند. متاسفانه گاه مشاهده میشود به اعتبار
اینکه فرد مسئولیتی دارد، انتظاری بهوجود میآید که با او برخورد نشود و
بعد از اینکه آن فرد از مسئولیت کنارهگیری کرد، احساس نیازی برای برخورد
با او نمیشود. به نظر میرسد قوه قضاییه نباید اسیر این مصلحتاندیشیها
شود تا مردم اطمینان پیدا کنند که دستگاه قضایی هم در زمینه پیشگیری اولیه و
هم در زمینه برخورد با جرم قاطعیت و سرعت لازم را دارد.
از سویی دیگر سلامت
دستگاه قضاییه هم از نکات بسیار مهم است. قوه قضاییه جزو دستگاههایی است
که اگر فساد اندک در آن باشد، باید به عنوان فساد عظیم تلقی شود؛ بنابراین
دستگاه قضایی باید از طریق اعمال نظارت مستمر و برخورد منطقی و درست، باعث
اطمینان مردم نسبت به سلامت این دستگاه شود.
البته دستگاههای دیگر
هم برای یاریرسانی به قوه قضاییه وظایفی دارند، از جمله اینکه اقداماتی
را انجام دهند تا نیازی به طرح و رسیدگی بسیاری از پروندهها در دستگاه
قضایی نباشد. طبعا با وجود رسیدگی به 15میلیون پرونده در سال، کار برای
دستگاه قضایی مشکل میشود. بنابراین باید دلایل ورود این تعداد پرونده به
قوه قضاییه را بررسی و اقداماتی را که باعت کاهش تعداد پروندههاست، انجام
داد. یقینا دولت میتواند با تدبیر راهکارها در مورد برخی پروندهها، زمینه
شکلگیری چنین پروندههایی را کاهش دهد.
به نظر میرسد چنین اقداماتی باعث خواهد شد
دستگاه قضایی چابکی لازم را پیدا کند و همراه با دانش لازم و دقت و قطعیت
به پروندهها رسیدگی کند.
دکتر میرمحمد صادقی
سخنگوی پیشین قوه قضاییه
یادداشت2
رابطه با اسرائیل برای جبران شکست در اروپا
پس از حادثه کشتی مرمره و اقداماتی که
دولت رجب طیب اردوغان در شش سال اخیر علیه رژیم صهیونیستی انجام داد، این
نوید داده میشد که روابط دولت ترکیه با رژیم صهیونیستی به سمت تیرگی برود و
پرچم مبارزات ضد صهیونیستی در منطقه به دست دولت اردوغان بیفتد. این
سناریو و نمایشی که اردوغان بازی کرد در واقع به گونهای بود که باعث فریب
بسیاری از ملتهای منطقه شد و این حس به وجود آمد که دولت ترکیه پرچمداری
مبارزات ملت فلسطین را بر عهده خواهد گرفت.
اما
به تدریج حرکتی در دولت اردوغان شکل گرفت که براساس آن ارتباطات آشکار و
پنهان دولت با رژیم صهیونیستی در مورد حمایت از گروههای تروریستی و تکفیری
در منطقه طی پنج – شش سال اخیر شروع شد و رو به گسترش گذاشت.
هر دو طرف کاملا در جهت حمایت از جنگ نیابتی آمریکا، از گروههای تکفیری
حمایت کرده و ترکیه به یکی از حامیان اصلی این گروهها تبدیل شد. آنکارا
همچنین ایجاد پایگاههای آموزشی برای تروریستها و انتقال سلاح و نیرو را
به داخل خاک سوریه و حتی عراق به عهده گرفت و در برخی عملیاتها به صورت
مستقیم با ورود بخشی از نیروهای خود به داخل سوریه ، نشان داد در کنار رژیم
صهیونیستی و در جهت سیاستهای نظام سلطه حرکت میکند. از سوی دیگر در
زمانی که مقاومت فلسطین در نوار غزه و کرانه باختری در حال مبارزه با رژیم
صهیونیستی بود، هیچ گونه اقدام خاصی را ازسوی دولت اردوغان شاهد نبودیم و
با وجود اینکه وی اعلام کرده بود نوار غزه به یک بازداشتگاه بزرگ برای ملت
فلسطین تبدیل شده و رژیم صهیونیستی باید محاصره غزه را بشکند، عملا هیچ
اقدام موثری در جهت اعمال فشار علیه رژیم صهیونیستی از سوی آنکارا انجام
نشد. اقدام اخیر اردوغان در جهت بازسازی روابط با رژیم صهیونیستی به
گونهای بود که یک شوک جدی به کشورهای اسلامی منطقه وارد کرد زیرا بسیاری
از کارشناسان مسائل منطقه، احیای این روابط را با این سرعت عملیاتی
نمیدیدند. اما عواملی در این میان دخیل بود که باعث شد دولت اردوغان با
این سرعت به دنبال برقراری این روابط باشد. یکی از آنها شرایط داخلی خود
ترکیه است؛ ضمن اینکه دولت ترکیه در سالهای اخیر نتوانست در جهت ورود به
اتحادیه اروپا پیشرفت چشمگیری داشته باشد و حتی شاهد بودیم دولت اردوغان
مورد بی مهری دولتهای غربی واقع شد. برهمین اساس دولت ترکیه سعی دارد با
بازگشایی روابط خود با رژیم صهیونیستی به نوعی چراغ سبز را به کشورهای
اروپایی نشان دهد. این در حالی است که امروزه به نوعی شاهد شکافها در
جامعه ترکیه هستیم و اعتراضات عمدهای بروز کرده است. همچنین با وجود
اینکه اردوغان سعی کرد مشکل پ.ک.ک را حل کرده و با کردهای ترکیه به یک صلح
برسد، اما حوادث اخیر نشان داد نه تنها پیشرفتی حاصل نشده بلکه اقدامات
افراطی آنها افزایش یافته است. در واقع ترکیه برای تقویت جایگاه خود بین
کشورهای اروپایی و در جامعه بین المللی سعی میکند با احیای این روابط از
حمایتهای خارجی برخوردار شود، هر چند ممکن است این هزینه برای دولت ترکیه
در داخل به بی ثباتی بیشتری منجر شود.
اصغر زارعی
کارشناس مسائل خاورمیانه
جوان/
نویسنده : كبري آسوپار
فيشهاي حقوقي نجومي يا در كل هر تخلف و فساد مالي در هر سيستم و حكومت و
كشوري امكان وقوع دارد. فرصتطلبها و زيادهخواهان همه جا هستند و تا
منفذي مييابند، پي بهرهجويي شخصي ميروند. با اين همه، افشاي يكي از اين
زيادهخواهيها، به معنای آغاز موج بياعتمادي مردم عليه كل سيستم است.
مردم به همه چيز مشكوك ميشوند و احساس ميكنند به اعتماد آنان خيانت شده
است. البته ميتوان مقابل اين آسيبرساني به اعتماد را گرفت و آن بخش
آسيبديده را هم ترميم كرد. در وضعيت كنوني فضاي سياسي ايران كه چند روز يك
بار، فيش جديدي منتشر ميشود و اعتماد مردم را نشانه ميرود، دولت به
عنوان نهادي كه نوك تيز انتقادات مربوط به فيشهاي حقوقي مديرانش متوجه
اوست، ميتواند اين اعتماد را برگرداند و چندان كار سختي نيست اگر بخواهد.
چند نكته ميتواند مانع از دست رفتن اعتماد يا بازسازي آن شود:
اول
اينكه قوانين و نظارتها بايد به وجهي باشد كه خود زمينه ساز ايجاد فساد
نشود. نيازي نيست دست مديران دولتي در پرداخت پاداشها آنقدر باز و
بيمحدوديت باشد كه نهايتاً به پاداشهاي چندصد ميليون توماني به
مناسبتهاي مختلف منجر شود. رديف بودجههايي در فيش حقوقي برخي آقايان وجود
دارد كه براي مردم عجيب و غريب است؛ هزينه پزشكي، هزينه دندان پزشكي،
اعياد، كمك هزينه خريد لباس، كمك هزينه خريد كتاب، كمك هزينه سفر، كمك
هزينه ورزش، كمك هزينه تحصيلي و كمك هزينه اوقات فراغت فرزندان! فقط تعدادي
از اين موارد است كه خلأ قانوني در كنترل و نظارت بر چگونگي بسته شدن
فيشهاي حقوقي مديران را به رخ ميكشد. دريافت وامهاي كلان با درصدهاي زير
4 درصد هم از بخشهاي ديگري است كه لاجرم از خلأهاي قانوني يا ضعف در اجرا
و نظارت بر اجراي قانون بهره برده است. اين موارد با عزم و همكاري قواي
مقننه و مجريه حتماً مقدور است. ارائه گزارشات مبسوط به مردم در زمينه
تغيير قوانين و جديت در نظارت وظيفهاي است كه اينك بر دوش دولت است.
دوم
اينكه وقتي فسادي در يك سيستم رخ ميدهد، بايد خود آن سيستم اولين جايي
باشد كه متوجه اين فساد ميشود و باز خود آن، اولين منبع اطلاعرساني همراه
با عذرخواهي به مردم در مورد فساد پيش آمده باشد. طبيعي است وقتي فيشهاي
حقوقي از طريقي نامعلوم و در قامت يك افشاگري منتشر ميشود، مردم از خود
ميپرسند اگر اين افشاگري انجام نميشد، آيا ما متوجه موضوع ميشديم و
دانستن، حق ما به شمار ميرفت؟! و آيا در صورت عدم افشاگري، عزمي بر برخورد
وجود داشت؟!
سوم اينكه دولت در برخورد با فساد فيشهاي حقوقي نبايد
معطل هيچ دستور و درخواست و مداخله نهادهاي ديگر ميبود. همانطور كه در
آغاز امر رئيسجمهور به معاون اول خود دستور برخورد و عزل مديران متخلف و
بازگشت مازاد حقوق به بيتالمال را داد، بايد اجراي آن همراه با ارائه
گزارش به مردم در اولويت دولت قرار ميگرفت. اما تعلل دولت، موج انتقادات
را بيشتر كرد. كمكم كار به ورود دستگاه قضايي و مجلس رسيد و حتي تذكر رهبر
را هم در مورد جديت در اجراي دستور رئيسجمهور موجب شد.
اما
دولتمردان یازدهم در روزهاي اخير چه ميكنند؟ حسن روحاني ميگويد اين مسئله
نبايد مسئله ملي شود. نوبخت عذرخواهياش هم با طعنه و كنايه همراه است. او
گلايه دارد كه چرا رسانهها تا اين حد به موضوع ميپردازند و البته ماجرا
را تقصير دولت قبل مياندازد. نوبخت از موضع بالا در مورد نظر دولت پيرامون
در چارچوب قوانين بودن همه پرداختها ميگويد؛ گويي كسي ديگر اين
پرداختها را انجام داده است! جهانگيري ميرود سراغ افشاگري پاداشهاي دولت
قبل و اصلاً هم از خود نميپرسند اگر ما مثل همان دولت قبل هستيم، پس چرا
از دولت قبل بدگويي ميكنيم و آيا سه سال زمان براي تغيير نظام پرداخت
حقوقهاي نجومي كافي نبوده است؟! محمد شريعتمداري پاي فيشهاي حقوقي قضات و
سران قوا و مديران عامل بنيادها و سرداران سپاه را وسط ميكشد و در حالي
كه رهبر در دفاع از دولت، اغلب مديران دولتي را پاكدست ميخوانند، دولتيها
اصرار دارند به جاي نجات از چاه حقوقهاي نجومي و آرام كردن فضاي رواني
جامعه، همه را با خود به درون چاه بكشند. دولت غوغازيستي پيشه كرده تا در
هياهوي اتهامزني به ديگران و بازخواني فسادهاي ديگر، خود از مهلكه جرم
بگريزد. آيا دولت نگران اعتماد از دست رفته مردم نيست و فقط دلخوش به
دعواهاي سياسي است؟ پس عزم دولت در مبارزه با فساد و قسم جلاله معاون اول
چه شد؟! روشن است كه مسير پيموده شده توسط دولت اشتباه است؛ آيا يك نفر
دلسوز در دولت يازدهم نيست كه اين مهم را به دولتمردان يادآور شود؟
آنچه
در دولت پيرامون فيشهاي حقوقي روي داده، گرچه اعتماد مردم را دچار خدشه
كرده، اما نوع برخورد دولت تعيين ميكند كه اين اعتماد بماند يا برود.
نویسنده : دكتر سيدنعمتالله عبدالرحيمزاده
رأي انگليسيها به خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا بدون شك زلزله و
سونامي بزرگي است كه در عرصههاي سياسي-اقتصادي غرب رخ داده و از همان
ابتدا وقوعش نظريهپردازان سياسي غرب را به فكر فرو برده كه چرا اين اتفاق
افتاد. وقتي كه ديويد كامرون، نخست وزير بريتانيا سه سال قبل وعده برگزاري
همهپرسي خروج از بريتانيا را داد، همين نظريهپردازان كمترين توجهي به
احتمال رأي خروج نميدادند و بيشتر از ديد مانور سياسي كامرون براي رسيدن
به پيروزي در انتخابات پارلماني 2014 به موضوع نگاه ميكردند و هيچ شانسي
براي خروج بريتانيا در نظر نميگرفتند. همهپرسي 23 ژوئن همه آن تحليلها
را نقش برآب كرد و نشان داد در زيربافت جامعه سياسي اروپا عنصري قدرتمند
قرار دارد كه ميتواند تمام محاسبات اين نظريهپردازان را به هم زند و نقش
تعيينكنندهاي در عرصه سياسي غرب ايفا كند. اين عنصر نام ديرآشناي
مليگرايي يا همان ناسيوناليسم غربي را دارد كه در سدههاي قبل اين قاره را
به كام جنگ و خونريزي ميكشاند و حالا به نظر ميرسد چندين دهه بعد از جنگ
جهاني دوباره سر برآورده تا رؤياي اروپاي بعد جنگ را به چالش بكشاند.
استفان
والت، استاد روابط بينالملل در دانشگاه هاروارد يكي از اين نظريهپردازان
است كه مقاله اخير خود در تارنماي فارين پاليسي را با توجه به رأي خروج
انگليسيها از اتحاديه اروپا نوشته اما با چشمانداز كليتر از اين موضوع
كه به فروپاشي نظام جهاني ليبرال ميپردازد. او در اين مقاله نگاهي
مياندازد به دهه 90 يا سالهاي ابتدايي بعد جنگ سرد كه از آن به عنوان
دوران طلايي ليبراليسم ياد ميكند. غرب و در رأس آن امريكا در آن سالها
خود را يكهتاز عرصه بينالملل ميديد چرا كه بعد شكست نازيسم در جنگ جهاني
دوم، توانسته بودند كمونيسم و بلوك شرق را به زانو درآورند و اين فرصت
ايجاد شده بود كه نظام ليبراليستي خود را تنها نسخه باقيمانده و باثبات
براي كل جهان بدانند. اين نسخه در اتحاديه اروپا به حدي از يك تركيب متحد
كشورهايي رسيده بود كه ديگر جنگ بين خود را به فراموشي سپرده بودند و به
نظر ميرسيد نظامي از نهادهاي دموكراتيك، بازاري مشترك، حاكميت قانون و
مرزهاي باز بين خود را ايجاد كردهاند. والت اين نظام را در برابر امريكا
قرار ميدهد كه قدرت مدني، civil power، توانسته معادلي در برابر قدرت سخت،
hard power، امريكا باشد. اين خوشبيني كه خود را در نظام متحد اروپايي
متبلور ميديد طي 5/1 دهه از قرن جديد رو به ضعف رفته و ديگر نظام
ليبراليستي را نه تنها براي كل جهان نسخه يك و تنها نميداند بلكه معلوم
نيست بتواند در غرب هم نسخهاي پايدار باشد. همهپرسي 23 ژوئن بريتانيا و
بروز شخصي مثل دونالد ترامپ در بالاترين عرصه انتخاباتي امريكا دو نشانه
قابل توجه از اين موضوع هستند كه حالا خوشبيني دهه 90 به نظام ليبراليستي
را به سوي بدبيني از ثبات و پايداري اين نظام كشانده است. 23 ژوئن اتحاديه
برآمده از نظام ليبراليستي با وجود نهادها و امتيازات اقتصادي و سياسي آن
را زير سؤال برده و نشان داده اين اتحاديه نميتواند در مسير خود به رؤياي
اروپاي متحد دست يابد.
اروپايي يكپارچه كه بر اساس چنين نظامي شكل
گرفته است در واقع 23 ژوئن بر اساس عنصري شكل گرفت كه نهفته در خميرمايه
هويت فرهنگي اروپايي است. اين عنصر مليگرايي است كه والت آن را با
مؤلفههاي هويت ملي، دشمني تاريخي، نشانهاي سرزميني و ارزشهاي فرهنگي
سنتي توصيف ميكند كه به نظر وي، اكثر مردم به آن بيش از آزادي مورد نظر
ليبرالها توجه دارند و همين عنصر هم در 23 ژوئن تعيينكننده بود. نبايد
فراموش كرد كه مهمترين موضوع در كمپينهاي تبليغاتي موضوع مهاجرت بود كه
موافقان خروج با انگشت گذاشتن بر اين موضوع سعي در تحريك احساسات
مليگرايانه داشتند و البته نتيجه هم گرفتند. بيجهت نيست كه دونالد ترامپ
از معدود كساني بود كه در ميان چهره غمگين سياستمداران امريكايي با
خوشرويي به استقبال 23 ژوئن رفت چرا كه او هم با شعارها و سخنان تند و تيزش
در مورد مهاجران توانست رأيدهندگان جمهوريخواه را به سوي خود جلب كند و
تمام رقباي نامآشنا در حزب جمهوريخواه را به كناري بزند و يكهتاز نامحبوب
در اين حزب باشد. 23 ژوئن و يكهتازي ترامپ در ميان جمهوريخواهان نشان داد
نظام ليبراليستي با تمام خوشبينيهاي دهه 90 حالا از پاشنه آشيل غربي رنج
ميكشد و اين پاشنه چيزي جز مليگرايي و احساسات آتشين آن در غرب نيست كه
در گذشته شعلههاي جنگ را در غرب شعلهور ميكرد و حالاساز جدايي را كوك
كرده است.
نویسنده : مهران ابراهيميان
طبق
گزارش مركز پژوهشهاي مجلس اعتبارات محقق شده هزينههاي جاري دولت در
سالهاي 92، 93 و 94 به ترتيب بالغ بر 119هزار ميليارد تومان، 143هزار
ميليارد تومان و 150 هزار ميليارد تومان بوده است، اين در حالي است بخش
قابل ملاحظهاي هزينههاي جاري دولت به حقوق و دستمزد كاركنان مربوط ميشود
كه در دولت روحاني به رغم افزايش اندك عموم كاركنان دولت اما اعتبارات
هزينه جاري به شدت رشد داشته است.
در اين بين جالب آن است در قانون
بودجه سال 95 اعتبارات هزينهاي دولت با 20درصد رشد فراتر از 125هزار
ميليارد تومان رفت (64 درصد اعتبارات هزينهاي) در حالي كه حقوق كارمندان
در هيئت دولت تنها حدود 12 درصد براي سال 95 افزايش يافت و بايد ديد باقي
اعتبار جهش يافته را دولت براي چه امري در نظر گرفته است؟!
در بخش
هزينههاي جاري دولت در بودجه با هشت فصل به نامهاي جبران خدمات كاركنان،
استفاده از كالا و خدمات، بهره (سود)، يارانهها، كمكهاي بلاعوض، مزاياي
اجتماعي، ساير هزينهها و مصرف سرمايههاي ثابت (استهلاك) روبهرو هستيم
كه آنچه در شرايط كنوني جامعه تحت عنوان فيشهاي نجومي و پاداشهاي نجومي
خبرساز شده است، مربوط به فصل يك (جبران خدمات كاركنان دولت) و فصل شش
(مزاياي اجتماعي يا هزينههاي رفاهي) است. اعتبار فصل اول هزينههاي جاري
دولت يعني جبران خدمات كاركنان در قانون بودجه سال 95 با 20 درصد رشد نسبت
به سال 94 به محدوده 77هزار ميليارد تومان رسيده است كه فقط حدود 60 هزار
ميليارد تومان از اعتبار فوق تحت عنوان «حقوق و مزاياي مستمر» كاركنان دولت
لحاظ شده است كه الباقي صرف ساير پرداختها خواهد شد.
از سوي ديگر
آنچه طي هفتههاي اخير در جامعه خبرساز شده است مربوط به اعتبار فصل رفاه
اجتماعي كاركنان دولت در قانون بودجه سال جاري است كه حدود 65هزار ميليارد
تومان است كه نسبت به سال 94 حدوداً 50 هزار ميليارد تومان رشد داشته است و
نسبت به سال 94 رشد 33 درصدي را نشان ميدهد. به نظر ميرسد پرداختيها و
پاداشهاي غيرمتعارف به مديران دولتي در بخش هزينههاي رفاهي تعريف شده است
و دست دولت براي پرداخت چنين پولهايي در اين بخش باز است كه گويا در
بودجه سال جاري با جهش بيش از 30 درصدي روبهرو شده است. گفتني است منظور
از هزينههاي پرسنلي حقوق و مزاياي مستمر و غيرمستمر پرداختي و هزينههاي
مربوط به بيمه و درمان بازنشستگي و هزينههاي مربوط به اياب و ذهاب و تغذيه
و ساير هزينههاي پرسنلي شاغلان وزارتخانهها و مؤسسات و سازمانهاي دولتي
و نهادهاي وابسته است. بدين ترتيب موارد فوق از اين حيث عنوان شد كه
بگوييم دولت حسن روحاني به خوبي از حقوقها و پاداشهاي نجومي مطلع بوده
است و بودجههاي سنواتي كشور و رديفهاي مربوط به هزينههاي جاري را خود به
خوبي تجهيز كرده بود و بودجه سال 95 هم نشان ميدهد اعتبارات لازم براي
پرداخت حقوقها و پاداشهاي نجومي به مديران در نظر گرفته شده بود و لازم
است مجلس شوراي اسلامي و سازمانهاي نظارتي براي تجديد نظر در برخي از
بخشهاي بودجه مانند هزينههاي جاري و برخي از فصول مانند فصل ششم «خدمات
رفاهي و اجتماعي» اصلاحيهاي در نظر بگيرند.
آنها
كه قديميترند و فوتبال دهههاي 50 و 60 را به ياد ميآورند خوب ميدانند
كه قرار گرفتن در تركيب اصلي تيمهاي بزرگ چقدر زحمت داشت و چگونه بازيكنان
تلاش ميكردند تا به اين مهم دست پيدا كنند. قديميها به ياد دارند كه
تفاوتي نميكرد بازيكن در پاس به ميدان برود، يا پرسپوليس، پيراهن استقلال
يا لباس سفيد ملوان را پوشيده باشد، سپاهاني باشد يا در تراكتور توپ بزند.
اين لباس تيم بود كه به بازيكن هويت ميداد. اين لباس و تعصب به آن بود كه
بازيكن را نزد هوادار فوتبال و تيم، محبوب و مقبول ميكرد اما اين روزها
گويا اوضاع متفاوت شده است.
فوتبال باشگاهي ايران اين روزها تا
دلتان بخواهد غورههايي دارد كه انگور نشده مويز شدهاند، بازيكنان
بيكيفيت، بيتعصب و تازه به دوران رسيدهاي كه در سايه سوءمديريتها و
پرداختهاي ميلياردي مديران قبلي و فعلي فوتبال حالا تنها بعد از چند هفته
بازي براي تيمهاي بزرگ خود را بزرگتر از تيم ميپندارند و تصور ميكنند
ميتوانند براي همه تصميم بگيرند. قصه دو بازيكن پرسپوليس و يك بازيكن
استقلال كه به احترام قلم و هواداران دلسوز و متعصب اين دو تيم حتي نبايد
اسم آنها را نيز برد ماجرايي است كه كليد وقوع آن از مدتها قبل زده شده
است، وقتي حتي براي بازي نكردنهايشان، راه رفتنهايشان و حتي شكستهاي
بدشان هيچ خبري از جريمه و توبيخ نبود بايد به اين روزها هم فكر ميكرديم.
حالا به فرض اينكه يكي آقاي گل هم شده اولاً بايد پرسيد چند تا گل خراب و
خون به دل هواداران كردي و بعد هم زير پرچم كدام تيم و با پيراهن كدام
باشگاه آقاي گل شدي؟ آقاي گل بزرگتر و بهتر از تو با گلهاي بيشتر هيچ وقت
خودش را بزرگتر از باشگاه نديد. تكليف دو نفر ديگر هم كاملاً روشن است،
اصلاً كاري نكردهاند كه بخواهند برايش ناز كنند!
قديميترها حتماً
يادشان ميآيد كه بازيكن اگر ميباخت جرئت سربلند كردن نداشت، چون ايمان
داشت كه باخت او اعتبار باشگاه و پيراهن تنش را زير سؤال برده، بنابراين با
جان و دل براي كسب پيروزي و بالا بردن پرچم باشگاهش در ميدان ميجنگيد،
اما امروز بازيكنان بيكيفيتي كه از صدقه سر پول ميلياردي بيتالمال بيشتر
به ژل و تلشان ميرسند كمتر به كيفيت فوتبال بها ميدهند كارشان به جايي
رسيده كه حتي پاسخ تماسهاي باشگاههاي بزرگ را نميدهند غافل از آنكه اگر
هم نامي براي خود دست و پا كردهاند از قبل حضور در اين باشگاهها و
تيمها بوده است. چنين نوبرهايي دستپخت مديراني است كه يك شبه اين
بازيكنان ناقابل و بيكيفيت را اينقدر بزرگ كردهاند كه حالا حتي مقابل
مدير نيز قدعلم ميكنند و به هوادار دهنكجي، پس بايد اذعان كرد كه حتي
بردن نامشان نيز اشتباه است چراكه اينقدر خوار و كوچك هستند كه تصور
ميكنند پرسپوليس يا استقلال يا هر تيم ديگر از نبود آنها ضربه ميخورد
غافل از اينكه اوضاع و جريان كاملاً برعكس است.
به هر حال وقوع اين
جريان و سركار ماندن دو باشگاه بزرگ از سوي چند بازيكن كوچك و تازه به
دوران رسيده تلنگري مناسب بود براي آقايان مسئول كه بايد چگونه با اين
بازيكنان برخورد كنند. اين روزها و با ديدن چنين وضعيتي ناخودآگاه بايد به
كارلوس كرش، سرمربي تيم ملي فوتبال آفرين گفت وقتي كه جلوي بازيكناني كه
خود را بالاتر از تيم ملي ميدانستند ايستاد و همه را بيرون ريخت.
پرسپوليس، استقلال، تراكتورسازي، سپاهان و تيمهاي ديگر شناسنامههاي
فوتبال باشگاهي ايران هستند و بازي و حضور در آنها بايد افتخار هر بازيكني
باشد و اگر كسي بخواهد براي آنها و پوشيدن پيراهنشان ناز كند و بازي در
بياورد بايد مثل كاري كه كرش انجام داد گوشش را گرفت و براي هميشه بيرونش
كرد. اين اتفاقي است كه بايد همين امروز در خصوص چند بازيكني كه تصور بزرگ
شدن دارند، بيفتد كه اگر اين اقدام صورت نگيرد بايد منتظر بازيكنان كوچكتر
و حقيرتر هم بود كه براي باشگاهها و تيمهايشان خط و نشان بكشند.