وطن امروز/کاتولیکتر از پاپ، در اعتقاد به رئالیسم در روابط بینالملل
امیر استکی: وارد شدن به هر معامله و مذاکرهای نیازمند توافق بر سر
چارچوبهای تعیینکننده است؛ به نوعی توافق بر سر قواعد کلی و معانی
مفاهیم! وارد شدن به هر نوع مذاکره و معامله بدون داشتن قواعد پذیرفتهشده
تعیینکننده از سوی هر دو وجه مذاکره، کاری عبث و بیفایده است. در جریان
مذاکرات هستهای ایران با کشورهای صاحب قدرت جهان و بویژه ایالات متحده
آمریکا این مساله در 2 رویکرد حاکم بر این مذاکرات به روشنی قابل لمس است.
اینکه مذاکرات از دید طرفهای غربی در دوران پیش از حسن روحانی روندی کند و
بیفایده داشته، ناشی از فقدان تفاهم بر سر قواعد کلی بود. مذاکرات در آن
دوره نوعی مونولوگ دوطرفه قلمداد میشد، اما چرا توافقی بر سر مفاهیم کلی
وجود نداشت و چگونه پس از روی کار آمدن حسن روحانی چنین توافقی بر سر
چارچوبهای تعیینکننده بهوجود آمد؟ آیا تیم روحانی موفق به شکل دادن
مفاهیم جدید در تعامل با طرف مقابل شد یا اینکه طرف غربی چارچوب مفهومی
ایران را پذیرفت و یا اینکه برعکس، ایران چارچوب مفهومی طرفهای غربی را
پذیرا شد یا غربیها چارچوب مفهومی خود را تحمیل کردند؟ هرگونه صحبت و
اظهارنظر در این رابطه اول نیاز به مشخص کردن این مهم دارد و تمام تفاوت
دیدگاهها در رابطه با برجام و دستاوردهایش که طیفی از تلقی آن به عنوان
«خاک سیاه برسر ملت» تا «آفتاب گرمابخش و روزیگستر و مایه نجات مملکت و
ملت» را در برمیگیرد، ناشی از نگاه به مساله از نظرگاههای بسیار متفاوت
است. مساله ما در این یادداشت 2 چیز است؛ اول اینکه چه چارچوب مفهومی به
شکل کلی بر این مذاکرات حاکم بود و دوم اینکه چه اتفاقی پس از تغییر
تیمهای مذاکرهکننده با روی کار آمدن روحانی افتاد.
در باب مساله اول نگاه غربیها به مساله براساس چارچوبهای کلی بود که به
«رئالیسم در روابط بینالملل» معروف است. بر این اساس گزینههای هر طرف
برای معامله و مذاکره در سطح بینالمللی به عوامل کلانی از جمله قدرت
اقتصادی، قدرت نظامی و مسائل ژئوپلیتیک بازمیگردد. در این چارچوب اقتصاد
ایران با داشتن سهمی کمتر از یک درصد از اقتصاد جهانی به هیچوجه پایهای
برای اتکای ایران به آن در مذاکرات بینالمللی به حساب نمیآمد. در این
رویکرد براحتی میتوان از منافع ارتباط با یک اقتصاد در حجمی چنین اندک
گذشت و با برقرار کردن رژیم گستردهای از تحریمها طرف مقابل را قاعدتا به
دنبال ارتباط دلخواه در جامعه جهانی دواند. در رابطه با توان نظامی اگرچه
وضعیت برای ایران مشابه اوضاع اقتصاد آن قلمداد نمیشد اما با توجه به
وابستگی شدید توان نظامی به قدرت تامین مخارج آن، طرف غربی با اتکا به نظام
تحریمی خود و با داشتن این تحلیل که در شرایط کمبود منابع، ایران به سمت
هزینهکرد منابع خود در عرصههای نظامی نخواهد رفت- که این اتفاق اخیرا از
سوی دولت افتاد- خیال خود را از بابت توان بالقوه نظامی ایران آسوده
میدید. در نگاه غربیها موقعیت استراتژیک و ژئوپلیتیک ایران مهمترین عامل
برای نیاز آنها به کنار آمدن با ایران قلمداد میشود. کشوری در منطقه
بسیار با اهمیت از نظر منابع نفت و دارای بازوهای نامتقارن مهمی در منطقه
که تهدید مهمی برای منافع و خواستههای سیستم سرمایهداری به حساب میآیند.
از میان 3 عامل یاد شده بیشترین بها به نظر نگارنده از دید طرفهای غربی
بهموقعیت ژئوپلیتیک ایران داده میشده است. از این نظرگاه ایران کشوری مهم
و از نظر نظامی مجهز است که میشود آن را با فشار اقتصادی به رفتار بر
مبنای قواعد کلی مورد اجماع غربیها وادار کرد.
در رویکرد تیم مذاکرهکننده قبل از تیم حسن روحانی نگاه به این پارامترهای
کلی به گونهای دیگر و در ضمن پارامترهای دیگری نیز برای معنابخشی به
گزینههای مذاکراتی مطرح بود. اگرچه این پارامترها از نگاه غربیها فاقد
ارزش معنابخشی بود و در اصل مذاکرات قبلی همواره در تلاش برای ساختن یک
چارچوب مفهومی مورد قبول 2 طرف بود که طبیعتا باعث طولانی شدن روند مذاکرات
میشد. با روی کار آمدن دولت نومحافظهکار و تکنوکرات حسن روحانی این
مساله تغییر کرد و به نوعی رویکرد کلبیمسلکانه خالص در نگاه به قواعد کلی
حاکم بر جهان تبدیل شد. وزیر امور خارجه حسن روحانی، دکتر محمدجواد ظریف در
ابتدای کار دولت روحانی اظهارنظری بسیار کلیدی انجام داد آنجا که بیان کرد
«ایالات متحده توانایی آن را دارد که در چند ساعت با چند بمب، تمام
زیرساختهای اساسی اقتصادی و نظامی ما را از بین ببرد». این ناشی از اعتقاد
راسخ به داشتن دست بسیار زیرتر نظامی نسبت به طرفهای غربی بویژه
آمریکاست. حتی با شدتی بیشتر از تصور خود آمریکاییها و اروپاییها و از
همینجاست که ما از اصطلاح کلبیمسلکی افراطی استفاده میکنیم؛ اصطلاحا
«کاتولیکتر از پاپ در عرصه اعتقاد به رئالیسم در روابط بینالملل». خود
حسن روحانی نیز براساس اظهاراتش که «آب خوردن ملت را هم منوط به توافق
هستهای» میدانست، دارای چنین نگاهی است. بر این اساس سرعت در رسیدن به
توافق تاریخی موسوم به برجام هیچ جای تعجبی ندارد. برجام توافقی است که
تنها گزینههای به درد بخور ایران در آن گزینههای ژئوپلیتیک و منطقهای
ایران است. براساس همین گزینههاست که دستاورد حداقلی برای ایران در برجام
حاصل میشود و در آنجایی که طرف ایرانی خود بیشتر از طرف مقابلش به قواعد
کلی که وصفشان کردیم معتقد است، آیا حاصل چیزی جز آنی که به دست آمد خواهد
بود؟ به عبارت دیگر با داشتن چنین رویکردی هیچ فرق نمیکرد که چه کسی
مذاکره کند. هرکس به این کارزار میرفت همین را به ارمغان میآورد.
بزرگترین دستاورد روحانی همین تغییر قواعد کلی در نگاه نخبگان سیاسی
مذاکرهکننده بود. به عبارت بهتر، روی کار آمدن روحانی نوعی عقبگرد از
سیستم ارزشمحور استکبارستیز بود که نه روحیه انقلابی دارد و نه نتایج
کارآمد خواهد داشت. همه اتفاقها در اصل با تغییر مساله از یک «چالش جدی»
به یک «بحران شدید» غیر قابل کنترل افتاد و روحانی به عنوان نماینده چنین
تفکری مامور نجات کلیت مملکت به هر قیمتی شد. در اینجاست که اگرچه بسیاری
که به قوت روحانی و تیمش به فراروایتهای رئالیسم و نظام سلطه باور ندارند،
منتقد برجام میشوند اما خود روحانی این را بهترین دستاوردی میداند که
میشد کسب کرد.
بسیاری حس میکنند برجام کلاه گشادی است که بر سر ایرانیان رفته اما
روحانی و طرز تفکر حاکم بر او ابدا این را کلاهی که بر سرشان رفته
نمیدانند بلکه بهترین و شیرینترین دستاورد برای ملتی با سهمی کمتر از یک
درصد از اقتصاد جهان و تحت فشار تحریمها میدانند. دستاوردی که بهزعم
آنها بحران شدید را تعدیل کرد. قضاوت اینکه این گزارههای کلی راهنمای عمل
این جماعت تا چه حد درست است به رویکرد فکری خوانندگان بازمیگردد اما در
نگاه ما نوعی خودکمبینی محافظهکارانه است.
دست مریزاد به صداقت نعمتزاده!
محمدحسین نظری: بعد از علنی شدن فیشهای نجومی برخی مدیران دولتی و گزارش
دادستان دیوان محاسبات کشور مبنی بر اینکه بیشترین سهم تخلفات در
پرداختهای نامتعارف مربوط به وزارت صنعت، معدن و تجارت است، طبیعی است
منتظر باشیم وزیر مربوط به میدان بیاید و پاسخگو باشد. نعمتزاده البته در
جمع فعالان اقتصادی گفت «نیازی به این همه سر و صدا نیست، پرداخت این
دستمزدها در دنیا مرسوم است».
مشخص نیست او در مقایسه با کدام کشورها و مدیران جهانی معتقد است اینگونه
دستاندازی به بیتالمال امری طبیعی است. هستند در دنیا شرکتها و موسساتی
که دستمزدهای هنگفتی را به برخی مدیران خود پرداخت میکنند اما نه از جیب
مردم و با بودجههای دولتی؛ این شرکتها خصوصی هستند. برخلاف آنچه امروز به
مردم در توجیه حقوقهای نجومی گفته میشود، در هیچ جای دنیا مدیران دولتی
حتی در سطوح عالی دستمزدهای آنچنانی نمیگیرند و حقوقشان متعارف است و با
توجه به سطح عمومی دستمزدها و وضع شاخصهای اقتصادی پرداخت میشود. حتی
این دریافتها در کشورهایی که وضع اقتصادی خوبی دارند هم به این شکل مرسوم
نیست. و اما جناب وزیر؛ گفتنی است چنین مواضعی از حضرت ایشان که بیاغراق
یکی از ثروتمندترین مدیران کشور هستند غیرمنتظره و عجیب به نظر نمیرسد.
درک مشکلات اقتصادی و سطح معیشت مردم مستلزم «مثل مردم زندگی کردن است» و
الا از نظر ایشان دریافت این حقوقها امری است عادی و خشم و مطالبه مردم در
قبال آن شلوغکاری و آشوب است. البته این نوع نگاه مختص ایشان نیست و یک
نگاه جمعی است که ریشه در تکنوکراسی و گفتمان دولت یازدهم دارد. خروجی چنین
دیدگاهی این است که مدیران دولتی به جای اینکه خود را خدمتگزار مردم
بدانند و سعی کنند گره از مشکلات کشور باز کنند، خود را تافته جدابافتهای
میبینند که در مواجهه با بیتالمال گوی سبقت از یکدیگر میربایند تا در
این مدتی که بر صندلی دولتی تکیه زدهاند سهم خود را از جیب مردم بردارند و
در این راه «هر چه بیشتر، بهتر». این مدیران تحت تاثیر این نگاه گفتمانی
هیچ ابایی از دریافتهای چند ده میلیونی ندارند و با ابزارهای مختلف سعی
دارند این مساله را موجه و مشروع جلوه دهند، گاهی با توجیه قانونی بودن این
حقوقها و گاهی هم با مقایسه خود با مدیران جهانی.
تغییر، عزل و تنبیه این دست از مدیران یک بخش مهم اما سطحی و رویهای از
ماجراست. اصل ماجرا تغییر و اصلاح این نگاه مذموم در سطح مسؤولان دولتی
است. برچیده شدن بساط این دستاندازیها به بیتالمال در گرو تغییر گفتمان
دولتیهاست که نهتنها خود مرفهانه زندگی میکنند، بلکه زندگی تجملگرایانه
را ترویج میکنند و هیچ ابایی از بازگو کردن دیدگاههایشان ندارند. در
صورتی که در آموزههای دینی و متن اسلام مقدس این نوع نگاه بشدت تقبیح شده و
نمونههای برخورد معصومین با این نوع نگاه در تاریخ موجود است.
سیره بزرگان انقلاب را هم که بنگریم این نوع نگاه در زندگی آنها مرسوم
نبوده است و بزرگانی همچون حضرت امام(ره) همواره به سادهزیستی اهتمام
داشتند و خود را خدمتگزار مردم میخواندند و توصیه اکید داشتند مسؤولان
نظام سطح زندگی خود را با سطح عمومی جامعه تنظیم کنند. دیدگاههای
تجملگرایانه و دیوانسالارانه قطعا نه اسلامی است و نه انقلابی و ترویج آن
مخالف اهداف نظام جمهوری اسلامی است. بدیهی است تا وقتی دیدگاه حاکم بر
دستگاههای مدیریتی بویژه دستگاههای اقتصادی مبتنی بر چنین گفتمانی باشد
پرونده این نوع دریافتها بسته نخواهد شد.
اما دست آخر میخواهم به آقای نعمتزاده بگویم «باز هم دم شما گرم!» اینکه
مدیری تکنوکرات باشد، پرداخت نجومی را مرسوم و رویهای طبیعی بداند و از
جنجالآفرینی بر سر آن هم ناراحت باشد و در عین حال در یک رفتار صادقانه
اینها را به زبان بیاورد و اعتقادش را در لابهلای الفاظ مؤمنانه مخفی
نکند، خودش دستمریزاد دارد که قطعا این بهتر از آن شخصی است که در
تلویزیون بیاید چشم در چشم مردم مساله را تقبیح کند اما در مسؤولیت خود که
باید برخوردکننده با این مفاسد باشد، حرکتی انجام ندهد!
رسالت/رسيدگي به حقوقهاي نجومي تبديل به يك مطالبه عمومي شده و هنوز اقدام بايسته يا توضيح شفافي درباره برخورد با آن ارائه نشده است. اما آنچه از اصل ماجرا مهمتر است، ريشهيابي علت پيدايش و گسترش اين فساد ميباشد، چراكه برخورد با معلول چاره اساسي نيست. به طور كلي در ذات قدرت، زمينه فساد اقتصادي وجود دارد و لذا هيچ دولت و حكومتي را نميتوان سراغ گرفت كه فساد در آن كاملا ريشهكن شده باشد و تمامي مديران و حاكمان آن پاكدست باشند، حتي در نهجالبلاغه نيز شواهدي از برخوردهاي قاطع امام علي(ع)، آن مظهر عدالت با برخي واليان خاطي وجود دارد.
با اين مقدمه سوال اساسيتر آن است كه در چه شرايطي فساد شدت ميگيرد و روند فراگير پيدا ميكند؟ روشن است كه خلأ قانوني يا عدم اعمال نظارت و پيگيري ضوابط موجود از مهمترين عوامل شيوع بيماري فساد اقتصادي در ميان دولتمردان ميباشد. اما مقدم بر خلأ قانوني و نظارت و مهمتر از آنها، رسيدن به تعريف مشترك از مفهوم فساد اقتصادي است.
اگر آنچه را كه مردم، فساد و جرم تلقي ميكنند، برخي دولتمردان حق خود قلمداد نمايند، چنانكه از مصاحبههاي برخي مسئولان ميتوان اين واقعيت را استنباط كرد، طبعا فساد اقتصادي مديران از استنثا تبديل به قاعده ميشود. در تعريف اينگونه مديران به مسئوليت، ارزشهايي نظير شيفتگي خدمت، واژهاي نامفهوم است و بالطبع وجود فضايل اخلاقي در گزينش مدير، شاخص تعيينكننده و اصلي نيست و بنابراين در تنظيم قرارداد با چنين مديران و تعيين حقوق آنها، مانند ساير كارهاي بازار، تعيينكننده قيمت، قانون عرضه و تقاضاست يعني اگر نرخ مديري به ادعاي خودش در بخش خصوصي كشور يا در كشورهاي حاشيه خليج فارس رقم سرسامآوري است و او با پذيرش مسئوليت، حاضر شده است درصدي هم كمتر دريافت كند، چنين مديري به تصور خود بر ملت منت دارد و از مردم طلبكار است و طبعا اگر به عنوان فاسد مورد مواخذه قرار گيرد، شگفتزده ميشود.
مديري كه ثروت افسانهاي او از يك هزار ميليارد تومان هم فراتر رفته است و پيشينه حضور در مديريت كلان نظام اسلامي را هم دارد و اگر اين شبهه وجود نداشته باشد كه از نفوذ خويش براي گردآوري اين مال و منال استفاده كرده است، حداقل آن است كه از اطلاعات آن دوران بهره گرفته عليالاصول تصميم گرفته است كه اولويت زندگاني خويش را از خدمت به ملت به سوي خدمت به خويش تغيير دهد. تعدد اينگونه دولتمردان و غلبه نگاه آنان به مديريت و نرخ مدير به تدريج ميتواند فضايي را حاكم سازد كه در آن مديريت انقلابي و جهادي رنگ ببازد واعتبار خود را از دست بدهد و اين واقعيت كه روزگاري مديراني نظير شهيد رجايي رئيسجمهور اين كشور بودهاند كه با سيره و حقوق معلمي و از جانگذشتگي تا فيض شهادت به اسلام و انقلاب و مردم خدمت كردهاند، خداي ناكرده به فراموشي سپرده شود و متاسفانه داعيه ناحق ادامه راه شهيد رجايي توسط برخي مسئولان بعدي، در شرايط كنوني مستمسكي به مديران گرانقيمت داده است تا بلكه مديريت آنها را زير سوال ببرند و از مديريت باركددار دفاع كنند.
در نگاه بسته مديران گرانقيمت، اين حقيقت قابل درك و هضم نيست كه مديري قادر باشد براساس توانمنديهاي خود درآمدهاي سرشار كسب كند اما به خاطر عشق به نظام اسلامي و كشور و مديون دانستن خويش به شهدا از اين درآمدها صرفنظر نمايد و عمر و تخصص خود را به عنوان آورده و سهم، نثار ايمان، مملكت و مردم خويش نمايد.
در باور آنان، مديران و خصوصا به تعبير آنان مديران ملي، بايد براساس بازار جهاني نرخگذاري شوند، اما نكته انحرافي در راهكار عرضه و تقاضاي آقايان، آن است كه اصحاب اين تفكر برخلاف الزامات قانون عرضه و تقاضا از «انحصار مديريت» دفاع ميكنند و حاضر نيستند به مديران توانمند و عاشق خدمت، خصوصا مديران جوان هم ميدان بدهند تا نرخ مديران گرانقيمت را بشكنند.
كلام آخر آنكه اصل 49 قانون اساسي، مسئولان نظام اسلامي را موظف كرده است با هر گونه سوءاستفاده و درآمد غيرمشروع از بيتالمال قاطعانه برخورد كنند و با توجه به گزارشهاي ديگري كه درارتباط با سوءاستفاده برخي آقازادهها از موقعيت خويش شنيده ميشود و كسب ثروتهاي ميلياردي آن هم ظرف چند ساعت يا چند روز، انتظار مردم آن است كه مسئولان عاليرتبه نظام، خصوصا نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و مسئولان قوه قضائيه سازوكاري براي پاك كردن دامان نظام اسلامي از اينگونه جرثومههاي فساد و خيانت تدارك ببينند و بخصوص با استفاده از ظرفيت رسانهها براي آگاهي، همكاري و حمايت مردم راهكارهايي را ارائه دهند.
محمود فرشيدي
خراسان/ضرورت های اجرای برجام
نویسنده : محمد سعید احدیان
مدعی هستیم متن برجام علی رغم داشتن نقاط ضعف، توافقی قابل قبول با
برایندی مثبت است اما متناسب با چگونگی اجرا می توان «امیدها» یا «نگرانی
های برجام» را تقویت یا تضعیف و آن را به «فرصتی تاریخی» یا «خسارتی
محض» تبدیل کرد.
پس چگونگی اجرای برجام است که مفید یا مضر بودن این توافق را رقم می زند.
رهبر انقلاب نیز پس از تصریح بر این که ما برجام را نقض نمی کنیم مگر
آنکه طرف دیگر آن را نقض کند، تاکید ویژه ای داشتند مبنی بر اینکه باید حق
خود را در اجرای برجام از طرف دیگر بگیریم. ما در این یادداشت پیشنهادهایی
را برای اجرایی شدن مناسب برجام ارائه می کنیم.
ادامه مذاکرات برجامی و گرفتن تضمین کتبی
آمریکا طبق ماده 29 برجام ملزم است به گونه ای عمل نکند، که سیاست هایش
«تاثیرگذاری منفی و مستقیم بر عادی سازی تجارت و روابط اقتصادی کشورها با
ایران » داشته باشد . اما دستگاه حاکمه این کشور تا کنون خلاف آن عمل کرده
است. بر این اساس ایران متناسب با برجام باید با شکایت به کمیسیون مشترک
تعبیه شده در برجام، آمریکا را تحت فشار بگذارد. کمیسیون مشترک می تواند
اهرم فشار مناسبی برای ما باشد و حتی اگر کار به نتیجه عملی نرسید، زمینه
خوبی را برای تقویت اقدامات دیگر ایران فراهم می کند. این فشار نیز بهتر
است بر پیگیری مطالبه بانک ها و شرکت های اقتصادی اروپایی از آمریکا برای
دادن تضمین کتبی متمرکز شود. این مطالبه تاکنون در چند جلسه مشترک با
دولتمردان آمریکا، توسط فعالان اقتصادی اروپایی برای رفع نگرانی هایشان از
تصمیمات احتمالی دولت بعدی این کشور مطرح شده است که با مخالفت آنها روبه
رو شده است بر این اساس به دلیل وجود همین مطالبه، پیش بینی می شود دیگر
اعضای کمیسیون مشترک نیز در فشار به آمریکا، با ایران همراهی خواهند کرد.
شایان ذکر است، اگر در دوره آغازین اجرای برجام، مطابق شرط رهبری پیش از
اجرایی کردن تعهدات مان، نامه مکتوبی از دولت آمریکا در لغو تحریم ها گرفته
می شد، احتمالا ما اکنون دچار چنین چالشی نبودیم اما جلوی ضرر را از هرکجا
بگیریم منفعت است.
سرعت دادن به توسعه صنعت هسته ای
سرعت عمل بیشتر در توسعه صنعت هسته ای از ضرورت های اجرای برجام است و دو
فایده را به دنبال خواهد داشت؛ اولا باعث می شود اگر روزی برجام بعد از
نقض اساسی توسط طرف مقابل لغو شد، ما دست پیش را داشته باشیم و منفعت
بیشتری از بازگشت پذیری ببریم. ثانیا همان طور که پیشرفت هسته ای ما باعث
گرفتن امتیازهای مهم شد، توسعه سریع این صنعت باعث می شود طرف مقابل مجبور
به اجرای کامل تعهداتش در لغو کامل تحریم های هسته ای شود.
ظرفیت هیئت نظارت و ضرورت تهدید عملی
همان طور که رهبری انقلاب هم تاکید کردند ما توان بسیار بالایی برای سرعت
بازگشت پذیری داریم که از این ابزار برای گرفتن حق مردم ایران در لغوکامل
تحریم های هسته ای می توان استفاده کرد(بیانات در دیدار کارگزاران نظام)
نکته مهم در این زمینه این است که استفاده از این مسئله تنها وقتی کارایی
لازم را دارد که طرف مقابل به صورت عملی تهدید شود و نه فقط در بیان
مذاکراتی.
به نظر می رسد هیئت نظارت بر اجرای برجام که مجموعه ای فراقوه ای است،
ظرفیت قابل توجهی برای این امر دارد و تصمیمات این هیئت چون بعد از تایید
رهبری انقلاب نهایی می شود، از جایگاه محکمی برای چانه زنی برخوردار است.
هیئت نظارت باید در برابر بدعهدی های فرامتنی برجام آمریکا، تصمیماتی
بگیرد که 1+5 را نگران لغو برجام و بازگشت پذیری کند تا با فشار دیگر
کشورها در کمیسیون مشترک مخصوصا جناح اروپایی آن، آمریکا مجبور به دادن
تضمین های لازم برای لغو کامل تحریم ها شود.
پیشنهاد متوقف کردن تغییرکاربری سایت فردو
برای تهدید عملی احتمال بازگشت پذیری، طبیعی است چون سیاست ما نقض برجام
نیست، این تصمیمات نباید ناقض برجام باشد اما می تواند به صورت عملی نشان
دهد که احتمال لغو برجام از نظر ما فراتر از حرف است. دادن پیشنهادهایی در
این باره بسیار فنی است و نیاز به اطلاعات و اشراف کامل دارد اما با همین
اطلاعات ناقص، پیشنهادی ارائه می شود تا منظور اصلی بیشتر روشن شود. به
عنوان مثال پیشنهاد می شود هیئت نظارت به صورت رسمی تصویب کند، تصمیماتی
که پیش از این مطابق برنامه هسته ای ایران برای تغییر 2 زنجیره سایت فردو
به زنجیره تولید ایزوتوپ های پایدار گرفته شده است تا زمان رفع کامل تحریم
های هسته ای متوقف شود و همچنین سازمان انرژی اتمی ایران موظف شود طرح
عملیاتی تجهیز این سایت به سانتریفیوژهای نسل های بعدی را آماده و به هیئت
نظارت ارائه کند، تا در صورت لغو برجام، فردو با سانتریفیوژهای پیشرفته
تر در هر دو بال خود، دوباره به غنی سازی با غنای بالا اقدام کند.
این تصمیم گرچه سرعت رشد فناوری ما در تولید ایزوتوپ های پایدار را کاهش
می دهد اما به طرف مقابل به صورت عملی نشان می دهد که تصمیم به لغو در
برجام کاملا محتمل است و درصورت بازگشت پذیری نیز با ایران هسته ای قوی تر
روبه رو خواهند بود لذا قدرت چانه زنی برای اجرایی شدن کامل برجام در عمل
فراهم تر می شود.
اروپای دوم و شکاف در جبهه غرب
قبلا که روزنامه خراسان با تولید ادبیاتی جدید، پیشنهاد تمرکز بر «اروپای
دوم» را مطرح کرد، کمتر کسی می پذیرفت که شکاف در جبهه غرب شدنی باشد اما
امروز به وضوح تفاوت های بین اروپا و آمریکا و همچنین بین کشورهای اروپای
دوم و تروئیکای انگلیس، فرانسه و آلمان قابل مشاهده است.
اگر به گزارش وزارت خارجه در اجرای برجام هم مراجعه کنیم می بینیم که
کشورهای اروپای دوم مانند ایتالیا و اتریش تعاملات اقتصادی زیادی را با
ایران شروع کرده اند. واقعیت این است که شکاف در جبهه غرب یعنی بین اتحادیه
اروپا و آمریکا و همچنین شکاف درون اتحادیه اروپا، زمینه های سیاسی،
اقتصادی و امنیتی زیادی دارد. این استراتژی قبلا توسط چین و اکنون توسط
روسیه دنبال می شود. بهترین راه مجبور کردن آمریکا برای عمل و به تعهداتش
در لغو کامل تحریم های هسته ای، فشار آوردن از طریق کشورهای اروپایی است.
اروپایی ها مخصوصا کشورهای اروپای دوم اولا تضاد منافع استراتژیکی با ایران
ندارند که با ایران دشمنی کنند. ثانیا نگرانی شان از لغو برجام و بازگشت
به شرایط گذشته به دلیل نزدیک تر بودن به منطقه آسیا، خیلی بیشتر از
آمریکایی هاست. ثالثا در شرایطی که در بحران اقتصادی به سر می برند و
نگران بحران انرژی در آینده نیز هستند، منافع زیادی از لغو کامل تحریم های
هسته ای می برند و رابعا برای مقابله با تهدید داعش نیازمند ایران به عنوان
تنها کشور با ثبات منطقه و موثرترین کشور در از بین بردن این تهدید امنیتی
این روزهای اروپا هستند.
دولت اعم از وزارت خارجه،صنایع و نفت، باید با ایجاد میزهای مخصوص این
کشورها، پروژه تعامل با اروپای دوم را کلید بزنند. فراموش نکنیم در ماجرای
قانون روادید فشار اروپایی ها باعث عقب نشینی دولت اوباما شد ضمن آنکه به
یاد داشته باشیم حتی اگر نتوانیم از این مسیر به اجرای کامل لغو تحریم ها
دست پیدا کنیم، خواهیم توانست از اجماع بعد از لغو احتمالی برجام جلوگیری
کنیم.
قوی شدن در اقتصاد
واقعیت این است که هرآنچه گفتیم در مقایسه با نکاتی که ذکر خواهد شد، از
اهمیت بسیار پایین تری برخوردار است. اگر بخواهیم برجام به طور کامل در عمل
اجرا شود چاره ای نداریم جز این که از نظر اقتصادی قوی شویم و نیازمان به
طرف مقابل را کم کنیم و این اتفاق نمی افتد مگر آن که تمام ظرفیت های کشور
مخصوصا دولت و به ویژه بخش های اقتصادی آن، حرف زدن را کنار بگذارند و وارد
صحنه اقدام و عمل شوند. به نظر می رسد مشکل اصلی این است که تمام بار
اجرایی شدن برجام صرفا بر دوش وزارت خارجه گذاشته شده است در حالی که در
اجرای برجام بار اصلی بر دوش بخش های اقتصادی دولت است.
از حفره های بزرگ در تحریم ها استفاده نمی شود
روشن است که ساختار تحریم های هسته ای همچنان باقی مانده است و مادامی که
همه تحریم های هسته ای رفع نشود، ما نمی توانیم بگوییم برجام به نفع ما
بوده است اما یک واقعیت نیز وجود دارد که در حصار تحریمی که دور کشور کشیده
شده بود، حفره هایی بزرگ ایجاد شده است. این حفره ها به اندازه ای بزرگ
است که اگر تیم اقتصادی دولت مخصوصا وزارت صنعت، معدن و تجارت، هوشمند،
فعال، پویا و اهل عمل باشد، می تواند اقتصاد کشور را از رفع تحریم ها تا حد
زیادی منتفع کند (البته تحریم ها اگر کامل هم رفع شود بیش از 30 درصد در
اقتصاد تاثیر نخواهد گذاشت) اکنون کشورهای شرقی مانند چین، روسیه، هند و
حتی کره و ژاپن مشکل بسیار کمتری مخصوصا در حوزه بانکی دارند. مراوده
اقتصادی ما با کشورهایی که به آن ها نفت می فروشیم و می توانیم با ارز
خودشان نیازهای کشور را وارد کنیم، می تواند تا حد زیادی نیازهای صنایع ما
را پوشش دهد. بسیاری از بانک های کوچک اروپایی، همکاری با فعالان اقتصادی
ایران را آغاز کردند و در صورتی که بخش بازرگانی کشور فعالانه وارد عرصه
عمل شود، می تواند نیازهای صادراتی و وارداتی صنایع کوچک و متوسط ما را
برطرف کند.
آقای رئیس جمهور در تغییر وزیر تجارت تردید نکنند
خلاصه آنکه ما پیش از این از روزنه های کوچکی در سد تحریم ها، کارهای
بزرگی در دور زدن تحریم ها می کردیم و کشور را با آن اداره می کردیم اما
اکنون از این حفره های بزرگ، نتوانستیم استفاده ای درخور ظرفیت آن کنیم.
اگر بخش های اقتصادی دولت وارد عرصه اقدام و عمل در استفاده از ظرفیت های
ایجاد شده ناشی از لغو تحریم ها شوند، از همین تحریم های لغو شده می توان
به نتایجی رسید که اولا اقتصاد ایران بهره ای بسیار بالاتر از برجام ببرد ،
ثانیا با بی نیاز شدن به رفع بقیه تحریم ها، آمریکا را مجبور به اجرای
تعهداتش کند و ثالثا با بهره های اقتصادی به دست آمده، هزینه منفعت بازگشت
پذیری به نفع ما سوق پیدا کند.
در این زمینه روشن است که بار اصلی استفاده از ظرفیت فعلی ایجاد شده در
رفع تحریم ها بر دوش وزارتی است که مسئولیت فعالیت بازرگانی بین فعالان
اقتصادی خارج و داخل را به عهده دارد و با توانی که وزیر صنعت، معدن و
تجارت در طول سه سال گذشته از خود نشان داده است، بعید است اتفاق جدیدی در
پویایی این وزارت خانه در استفاده از ظرفیت های پسابرجام ایجاد شود لذا به
نظر می رسد، هر روز تاخیر آقای روحانی در جایگزین کردن فردی اجرایی،عملگرا
و جوان تر با وزیر فعلی، ضرر به منافع ملی و دولت ایشان است.
کلام اول و آخر؛اقتصاد درون زا و برون گرا
روزی که مذاکرات هسته ای شروع شد، رهبری نظام تاکید داشتند که ما چاره ای
نداریم جز اینکه از نظر اقتصادی خود را قوی کنیم، بعد از تصویب برجام و در
نامه مربوط به اجرای برجام نیز بعد از ابراز خرسندی مجدد تاکید بر اقتصاد
مقاومتی داشتند اما خیلی از دولتمردان باوری به این امر نداشتند و منتظر
نتایج برجام در اقتصاد ایران بودند به گونه ای که به صورت رسمی در اولین
طرح خروج از رکود، رفع تحریم ها یکی از گام های اصلی برنامه دولت اعلام شد.
امروز شاید دیگر همه قبول داشته باشند که نه تنها اقتصاد ما بلکه حتی
اجرایی شدن برجام نیز، نیاز به اجرایی شدن اقتصاد مقاومتی دارد و اجرایی
شدن اقتصاد مقاومتی نیز نیازمند اقدام و عمل است.
جام جم/یادداشت1
خیریههای توانمند علیه فقر
در سایه نبود نظارت قانونمند و اقدام مسئولانه، بستری فراهم شده که در آن برخی موسسات خیریه قادر نیستند خدمات اثر بخشی به جامعه بدهند یا اینکه تلاش هایشان بینتیجه میماند. دلیل بخشی از این ناکامی چیزی نیست جز اینکه این موسسات در حوزه مددکاری به شکل علمی گام برنمیدارند.
افزون بر این باید سازکاری فراهم شود تا همپوشانی بین خیریهها نیز برطرف شود،چون ممکن است یک نیازمند از چند موسسه خیریه کمک دریافت کند اما نیازمند دیگری بینصیب بماند.
از این گذشته قلمرو خیریهها نیزباید با توجه به ظرفیتشان مشخص شود،چراکه خیریهای با ظرفیت محدود نمیتواند بخش وسیعی را پوشش دهد. نباید فراموش کرد که قلمرو فعالیت موسسات خیریه نیز باید با توجه به نیازهای جامعه در نظرگرفته شود، چراکه اکنون برای رفع برخی نیازهای جامعه، سازمان خیریهای وجود ندارد یا در برخی حوزهها تعداد خیریهها بیشتر از حد نیاز است، بهعنوان مثال برای حمایت از بیماران مبتلا به سرطان خیریههای فراوانی تشکیل شده است اما برای افراد مبتلا به دیابت، خیریههای زیادی فعال نیست.
همچنین برای توانمند شدن موسسات خیریه باید برنامهای ویژه در نظر گرفت، زیرا برخی از آنها دانش لازم را ندارند و به همین دلیل فقر را تک بعدی دانسته و مشارکت را فقط در امور مالی خلاصه میکنند.
علیمحمد ذوالفقاری
معاون توسعه مشارکتهای مردمی کمیته امداد
یادداشت2
کرمانشاه منطقه آزاد ریزگردها
سهم کرمانشاه در دفاع مقدس انکارناپذیر است. روز نخست، تجاوز بعثیها به ایران از این استان آغاز شد و سرانجام هشت سال جنگ تحمیلی نیز با حمله منافقین به این استان و عملیات مرصاد پایان یافت. هشت سال دفاع جانانه از مرزهای غربی میهن اسلامی، سهم کرمانشاه در دفاع مقدس بود، اما پس از جنگ سهم کرمانشاه مغفول ماند.
پیش از دفاع مقدس، استان کرمانشاه رتبه پنجم کشور را در ذخایر اقتصادی و پسانداز مردم در بانکها داشت. در طول جنگ سرمایههای این استان از بین رفت و کرمانشاه در میان رتبههای پایین این جدول قرار گرفت و سهمش از آن همه رشادتها و ایثارگریها رتبه اول بیکاری در کشور شد. سهم مردم کرمانشاه در اقتصاد کشور همچنان نامشخص است. داشتن مرز با کشور عراق، ظرفیتهای بالای بازرگانی را برای کرمانشاه فراهم کرده و 50 درصد صادرات ایران به عراق از مرزهای این استان صورت میگیرد. با وجود این، کرمانشاه از داشتن منطقه آزاد تجاری محروم مانده است. درحالی دیروز این استان منطقه آزاد جنگی بهشمار میرفت که امروز منطقه آزاد ریزگردها شده تا با بحران زیستمحیطی دست و پنجه نرم کند.
بر این اساس، مردم شریف کرمانشاه انتظارها و توقعات زیادی از دولت دارند و امیدوارند با سفر رئیسجمهور به این استان، گشایشی در کارشان صورت گیرد. آنها درخواستهای بلندپروازانهای ندارند، تنها انتظار آنها رسیدن به میانگینهای کشوری است.
عبدالرضا مصری
نماینده مجلس شورای اسلامی
جمهوری اسلامی/هر چند خط اصلی خبرهای مربوط به واقعه 25 تیر
ماه ترکیه این است که این واقعه یک کودتا بوده، ولی یک تحلیل جدی که
طرفداران پر و پا قرصی هم دارد این است که آنچه در آن چند ساعت در آنکارا و
اسلامبول گذشت، نمایش کودتا بود نه کودتا جالب است که نشریه واشنگتن
تایمز، سه ماه قبل، از تلاش اردوغان برای انجام یک کودتای قلابی خبر داده
بود.
با قطع نظر از اینکه کدامیک از این دو نظریه درست است، آنچه قابل
انکار نیست این است که اکنون رجب طیب اردوغان با استفاده از واقعه 25 تیر
ماه درحال حل مشکلات و تامین اهداف خود برآمده و با حداکثر سرعت درحال تحقق
آنهاست. طبق نظریه اول، اردوغان از فرصتی که پیش آمده برای رسیدن به
اهدافش استفاده میکند و طبق نظریه دوم، او با استفاده از فرصتی که خود
پدید آورده درصدد جامه عمل پوشاندن به اهداف خود میباشد.
اهداف مورد نظر اردوغان که او اکنون برای رسیدن به آنها و حل مشکلاتی که دارد در تلاش است، اینها هستند.
1
– پاکسازی ارتش، قوه قضائیه و چند دستگاه دیگر که بسیاری از مخالفان دولت
رجب طیب اردوغان در آنها حضور دارند. تاکنون حدود سه هزار نفر از قضات به
دستور اردوغان برکنار شده و یا در انتظار محاکمه و برکناری هستند بیش از سه
هزار نفر از نظامیان نیز از ارتش اخراج و بازداشت و برکنار شدهاند.
عدهای دیگر نیز از سایر دستگاههای دولتی بازداشت شدهاند و این اقدامات
ادامه دارد. رجب طیب اردوغان تصور میکند با این پاکسازی، میتواند از خطری
که ممکن است از طریق مخالفان در کمین او باشد در امان خواهد ماند.
2-
انگشت اتهام رجب طیب اردوغان این روزها به سوی فتحالله گولن، متحد سابق و
رقیب جدی کنونی وی نشانه رفته است. این، میتواند به معنی اجرای نقشهای
باشد که اردوغان برای از میدان به در کردن فتحالله گولن در سر داشته و
اکنون موقعیت را برای اجرای آن کاملاً مناسب میبیند.
3- مردم ترکیه
دارای روحیهای بشدت ضد صهیونیستی هستند و در هفتههای اخیر از تجدید رابطه
اردوغان با رژیم صهیونیستی ناراضی شدهاند. اردوغان با اطلاع از این
واقعیت درصدد برآمده واقعه 25 تیر را زمینهای برای سرپوش گذاشتن بر این
اقدام خلاف خود قرار دهد و افکار عمومی را به حمایت از خود بسیج کند. این،
تدبیر هر چند در دراز مدت جواب نخواهد داد ولی در کوتاه مدت مفید خواهد
بود.
4 – رجب طیب اردوغان، برای تجدیدنظر در روابط خود با روسیه و سوریه
به پشتوانه افکار عمومی نیاز دارد. از نظر او این پشتوانه از طریق مظلوم
نمائی به دست خواهد آمد. واقعه 25 تیر، چه کودتا باشد و چه نمایش کودتا،
میتواند هالهای از مظلومیت را بر چهره اردوغان بگستراند و پشتوانه مورد
نظرش را تامین کند و به او برای تغییر سیاستهایش در قبال روسیه و سوریه و
حتی سایر کشورهای پیرامونی کمک کند.
5 – از مدتها قبل، اردوغان درصدد
گسترش اختیارات رئیسجمهور با هدف رساندن خود به جایگاه «امپراطوری
نوعثمانی» بوده و در این راه حتی نزدیکترین دوستان خود را نیز قربانی کرده
است. او اکنون با قلع و قمع کردن مخالفین خود تصور میکند در حال صاف کردن
جاده برای رسیدن به این جایگاه خیالی است و با حل این مشکل میتواند به
آرزوی خود برسد.
6 – اشتباهات فاحش رجب طیب اردوغان در برافروختن جنگ در
سوریه، مداخلات نظامی در عراق و همراهی و هم پیمانی با آل سعود در حمایت
از تروریستهای تکفیری، علاوه بر اینکه از او یک چهره جنگ طلب، مداخله گر و
حامی تروریسم ترسیم کرده، اوضاع داخلی ترکیه به ویژه در زمینه اقتصادی و
امنیت را نیز بشدت متزلزل ساخته است. اردوغان میخواهد از فرصت به دست آمده
برای توجیه افکار عمومی استفاده کند و گناهها را به گردن دیگران بیندازد
تا خود را از زیر سوال خارج نماید.
اینها فقط بخشی از مشکلات کنونی رجب
طیب اردوغان هستند که او درصدد است با «کودتا درمانی» از آنها عبور کند و
به اهداف توسعه طلبانه خود دست یابد. امّا از آنجا که هیچ حاکمی نمیتواند
از راهی غیر از صداقت با مردم و پیمودن مسیر حق و عدل به نتیجه مطلوب برسد،
قطعاً آقای اردوغان نیز از این طریق راه به جائی نخواهد برد. حضور مردم
ترکیه در شهرها را نیز نباید به معنای محبوبیت مردمی رجب طیب اردوغان و حزب
و دولت او تلقی کرد. مردم ترکیه از ارتش خاطرات بدی در ذهن دارند و به
همین دلیل در برابر دخالت نظامیان و ورود مجدد آنها به حاکمیت میایستند.
همین مردم، از اردوغان نیز ناراضی هستند و در زمان مقتضی حساب خود را از او
نیز جدا خواهند کرد و در آیندهای نزدیک روشن خواهد شد که «کودتا درمانی»
مشکلی را حل نخواهد کرد.
ایران/<فیش>، راهی برای فراموشی فساد!
محمود میرلوحی؛ فعال سیاسی
همزمان با انقلاب اسلامی در ایران در سال 1979 در انگلیس و بعد در اروپا و
کل جهان حرکت به سمت خصوصیسازی اقتصادی آغاز شد. اما برخلاف این روند
جهانی در کشور ایران به دلیل شرایط دوران جنگ، شرایط منطقه و تأثیرپذیری
تاریخی از دولت سوسیالیستی شوروی حرکتی به سوی دولتی کردن فعالیتهای
اقتصادی شکل گرفت. این رویه ادامه داشت تا اینکه در اواسط دولت اصلاحات
مجموعه نخبگان کشور به این اجماع رسیدند که نتیجه مثبتی از ادامه سیاست
دولتیسازی به دست نخواهد آمد و راهی جز فعال شدن بخش خصوصی وجود ندارد.
زیرا دولتی بودن فعالیتهای اقتصادی سبب انحصار و رانت و این هردو عامل
فساد، ناکارآمدی و کاهش بهرهوری است. بر همین اساس بود که کم کم بحث
خصوصیسازی و سیاستهای اصل 44 مطرح شد. سیاستهایی که در ابتدای دولت
آقای احمدینژاد از سوی رهبر معظم انقلاب ابلاغ شد، اما متأسفانه با اجرای
ناقص و برخلاف اهداف این سیاستها شاهد آن بودیم که نه تنها کشور به سمت
خصوصیسازی حرکت نکرد، بلکه بسیاری از کارخانهها و شرکتها از اختیار دولت
خارج شد اما به بخش خصوصی نیز واگذار نشد. روندی که بسیاری از آن به کنایه
با عنوان «خصولتیسازی» یاد میکنند و کار رابه آنجا رسانده است که اینک
تعبیر وزیر نفت از واگذاریهای انجام شده در پتروشیمیها و پالایشگاهها
این است که گویی این مراکز را وزارت نفت به وزارت دفاع تحویل داده است.
تأخیر در خصوصیسازی و شکلگیری فضایی با عنوان خصولتی سبب فساد اداری
گسترده و رشد رانتخواری و شکلگیری نسل جدیدی از انحصارها شده است. امروز
شاهد آن هستیم که باوجود تلاش سه ساله دولت یازدهم برای مبارزه جدی با فساد
اداری و تلاش برای اجرای خصوصیسازی هنوز اتفاق مهمی نیفتاده است. مسأله
فیشهای حقوقی نیز که طی یک ماه اخیر مطرح شده است، در واقع برملاکننده
مشکلات ناشی از انحصار و رانتی بود که طی تمام سالهای گذشته به دلیل شرایط
ویژه اقتصاد ایران وجود داشته است.
امروز اقتصاد ایران برخلاف قانون اساسی نه بر سه قسم که بر 5 قسم تقسیم
میشود؛ اقتصاد دولتی گسترده، اقتصاد خصوصی ضعیف، اقتصاد تعاونی که چنان که
باید شکل نگرفته، اقتصاد خصولتی که با سیاست خصوصیسازی به وجود آمد و بخش
دیگری که در اختیار نهادهایی همچون بنیاد مستضعفان و ستاد اجرایی و...
قرار دارند. همچنین شهرداریها را باید وزنه مستقل و چرخه اقتصادی بزرگی
دانست که از دولت استقلال دارد. امروز بودجه شهرداری تهران 17 هزار میلیارد
تومان یعنی معادل نصف بودجه عمرانی دولت است. این در حالی است که دولت با
همه عرض و طول تنها 30 هزار میلیارد تومان بودجه عمرانی دارد و باید
پاسخگوی 5 میلیون نفر حقوق بگیر نیز باشد. بنابراین واقعیات اقتصاد ایران
شاهد آن هستیم که دولت با وجود این امکانات پاسخگوی اتفاقاتی است که بسیاری
از آنها در حیطه نهادهای زیرمجموعهاش رخ ندادهاند. چنانکه بسیاری از
اتفاقات در بانکهای به ظاهر خصوصی رخ میدهد که مدیرانشان توسط بخش
خصولتی تعیین میشوند. اما در نهایت این دولت است که باید پاسخگوی مشکلات
باشد. در این میان رسانههای شجاع ازجمله ابزار لازمی است که در تمام دنیا
برای مبارزه با فساد اقتصادی به کار میرود و ما در سالهای گذشته مشکلاتی
در زمینه استفاده از این ابزار را داشتهایم. اما امروز خوشبختانه شرایطی
به وجود آمده است که باید قدردان آن باشیم. حمایت دولت از رسانههای مستقل و
شجاع و در عین حال حمایتی که دولت یازدهم از حفظ و توسعه امکان استفاده
مردم از رسانههای مجازی انجام داده است، دو عاملی هستند که سبب شده
خوشبختانه امروز این رسانهها در خدمت طرح موضوع مهمی چون فیشهای حقوقی و
پرداختهای نامتعارف شود.
این در حالی است که دولت نیز با اعلام اینکه خط قرمزی ندارد، عزم راسخ خود برای درمان فساد اقتصادی را نشان داده است.
چنانکه کمیته ویژهای که برای مبارزه با فساد در دولت شکل گرفته است،
امروز کارشناسانه همه جوانب کار را مطالعه میکند، ریشههای قانونی مشکلات
را در کنار تعلل و غفلتهایی که صورت گرفته، بررسی میکند.
اما باید مراقب آن بود که آنچه رخ داده است بهرهوری و انگیزه نیروهای
فعال و خلاق را در نهادها و سازمانهای مختلف تضعیف نکند. بلکه باید سبب
دلگرمی و تشویق بخش خصوصی شود تا بداند به شرط بجا آوردن وظیفه مالیاتی خود
برای تولید ثروت محدودیتی نخواهد داشت.
بخش دولتی نیز اگر به دلیل الزاماتی در برخی امور انحصاری دارد، باید
براساس قانون آزادی اطلاعات که سالهاست تصویب شده است، عمل کند تا از
مسائلی همچون رانتخواری در مزایدهها و مناقصهها پیشگیری شود.
اگر آنچه در بیانیه رئیس جمهوری و گزارش معاون اول ایشان طرح شده محقق
شود، یعنی اشکالات قانونی برطرف شود، نظارت عمومی تقویت و دستگاههای
نظارتی در جایگاه خودشان عمل کنند و مسئولیتشان را بپذیرند و حقوق
مسئولان و مقامات اطلاعرسانی شود، نظام پرداخت مالیات بخش خصوصی منظم شود،
در این صورت آنچه درباره افشای فیشهای حقوقی اتفاق افتاد را باید سببساز
خیر و حل مشکلات و عبور کشور از این مرحله انتقالی دانست تا شاهد مهار
فساد اداری، پاسخگویی بنگاههای اقتصادی و برطرف شدن نارضایتی باشیم که این
روزها هم در مردم و هم در دولت وجود دارد.
جوان/استعداديابي امروز، پشتوانه المپيك فردا
نویسنده : سعيد احمديان
حامد حدادي را بايد ستود، سنتر بلندقامت بسكتبال كشورمان، مدرسه بسكتبال را در زادگاهش افتتاح كرد تا به گفته خودش بگردد و براي بسكتبال ايران استعداديابي كند. او هنوز دارد بازي ميكند و بعد از خط زدن چند ستاره تيم، همه كاره تيم بائرمن است اما در حالي كه هنوز بازنشسته نشده به فكر استعداديابي در خوزستان است، كار بزرگي كه قطعاً در صورت استمرار ميتواند نقشي در ساختن بخشي از آينده بسكتبال ايران داشته باشد. البته از كنار اين مدرسه درآمدي هم قطعاً به جيب حدادي خواهد رفت اما مهمترين مسئله پيامي است كه اين حركت براي مسئولان فدراسيون بسكتبال و البته وزارت ورزش دارد.
هدفي كه حدادي ميخواهد دنبال كند، حلقه مفقوده ورزش كشورمان از چندين دهه گذشته است؛ ورزشي كه كمتر ميشود به ردههاي پايه و استعداديابي بها دهد، موضوعي كه به يك رويه در باشگاهها، فدراسيونها و ديگر دستگاههاي ورزشي تبديل شده و آنها تا جايي كه توانستهاند دور استعداديابي و پرورش بازيكن از ردههاي پايين را خط كشيدهاند و تمام تمركزشان را روي ورزش قهرماني گذاشتهاند. اين در حالي است كه استعداديابي پله اول پرورش يك قهرمان است، با اين حال فدراسيونها و بيشتر باشگاهها بيشتر ترجيح ميدهند از بازيكناني كه رو آمدهاند و به بار رسيدهاند استفاده كنند. عدم توجه به استعداديابي نتيجهاش هم اين ميشود كه روز به روز پشتوانه ورزش ايران كمتر از قبل ميشود تا با بازنشستگي چهرههاي شاخص در هر رشته ورزشي، نگرانيها درباره پيدا كردن جانشينان ورزشكاراني در اين سطح آغاز شود. اين در شرايطي است كه با توجه به ردههاي پايه و اولويت قراردادن استعداديابي از سنين پايين اين دغدغه هم از بين ميرود، موضوعي كه متأسفانه در ورزش ايران جدي گرفته نميشود و كمتر برنامه و بودجهاي در اين بخش هزينه ميشود.
ورزش ايران از فدراسيون گرفته تا باشگاه رو به آماده خوري آوردهاند، اينكه ميخواهند بدون اينكه زحمت بكشند، از لقمههاي آماده استفاده كنند. البته استعداديابي و كار در ردههاي پايه صبر و حوصله ميخواهد كه ورزش كشورمان سالهاست آن را كمتر از گذشته دارد. تيمهاي بازيكنساز و مربياني كه ورزشكاران مستعد را در رشتههاي مختلف از دل شهرها و روستاها بيرون ميكشند، هر سال كمتر ميشوند و مربيان دلسوزي كه تنها در اين بخش فعاليت كردهاند و استعدادهاي زيادي را به ورزش معرفي كردهاند، وقتي بيتوجهيها را ميبينند و ميبينند كه كمتر مديري و فدراسيوني است كه براي كار بزرگشان حداقل يك ارزش كوچك قائل باشد، دلسرد ميشوند و خانهنشيني را به گشتن در دورترين نقاط ايران و پيدا كردن قهرماني كه بتواند آينده ورزش را تأمين كند، ترجيح ميدهند. ادامه اين شرايط و بيبرنامگي در موضوع مهمي مانند استعداديابي، مشكلات ورزش كشورمان را هر سال كه ميگذرد بيشتر از قبل خواهد كرد.
به همين خاطر اهميت صحبتهاي حامد حدادي و كار ارزشمندش براي نوجوانان خوزستاني در افتتاح يك مدرسه بسكتبال بايد بيشتر از گذشته براي مسئولان و تصميمگيرندگان ورزش كشور تبيين شود تا پشتوانهسازي براي ورزش كشور كه از ردههاي پايه آغاز ميشود، شتاب بيشتري بگيرد. در اين صورت ميتوان آينده ورزش را ساخت، آينده ورزش را نه قهرمانان امروز بلكه ورزشكاران مستعدي خواهند ساخت كه از همان سن پايين تحت آموزشهاي علمي و آكادميك قرار ميگيرند و زير نظر مربيان ماهر و برجسته بزرگ ميشوند و آموزش ميبينند. اين روزها المپيك نزديك است و اين مواقع است كه اهميت پشتوانه قوي براي ورزش كشور بيشتر از هميشه نمايان ميشود، روزهايي كه ميتوان از خروجي استعداديابي كه سالها پيش انجام شده را ديد. هر چقدر در اين بخش ميزان توجهات بيشتر شود و بودجه تخصيص داده شده براي استعداديابي فاصله زيادي با ورزش قهرماني نداشته باشد، ميتوان قهرمانان بيشتري را پرورش داد و سالها بعد كه آنها در المپيك به ميدان رفتند، ثمره آن را ديد، هدفي كه البته اشاره شد صبر و زمان ميخواهد و مديراني كه به اهميت استعداديابي و پشتوانهسازي اعتقاد داشته باشند، مديراني كه امثال «حامد حدادي»ها و تلاششان براي كسب استعدادهاي ورزشي كشور ميتواند سرمشقشان باشند.
زنان و دختران جوان قربانيان خلأ معرفي الگوهاي حقيقي
نویسنده : زهرا چيذري
وقتي معيار و الگوهاي واقعي از ارزشمندي و زيبايي تعريف نشود يا اين معيارها بيسر و صدا تغيير 180 درجهاي را تجربه كند و در اين چرخش معيارها، نهادها و دستگاههاي متولي فارغ از نقشي كه براي تعريف الگو و معيارهاي «ارزشمندي» دارند در خواب غفلت سر كنند يا خود را كنار بكشند، در خلأ ايجاد شده الگوها و معيارهاي دروغين جاي ارزشهاي واقعي را ميگيرند. اكثريت جامعه هم براي همرنگ جماعت شدن، خود را با معيارهاي تازه تطابق ميدهند حتي اگر پشتوانه ارزشي اين معيارها پوچ باشد. بر همين اساس است كه وقتي در سطح جامعه مينگريد با تعداد زيادي از زنان و دختران جوان شبيه به هم مواجه ميشويد؛لاغر اندام، موهاي بور، بينيهاي عمل كرده خلاصهاي از توصيف چهرههايي است كه در پيش رويمان تكرار ميشود. اين چهرههاي تكراري اما شباهت عجيبي به عروسكهايي دارند كه در پشت ويترين اسباببازي فروشي، روي لباس و لوازم تحرير كودكان و در بازيهاي رايانهاي و انيميشنهاي كودكانه سالهاست ميبينيم. حالا انگار تمام اين شخصيتها جان گرفتهاند و در كوچه و خيابان پيش چشم ما رژه ميروند تا سندي بر نفوذ فكري فرهنگي غرب در جامعه ما باشند. اين نفوذ اما تنها به تظاهر چهرههاي عروسكي در سطح جامعه محدود نميشود بلكه اصل و زيربناي اين ماجرا در اقداماتي است كه زنان و دختران جوان كشورمان براي شباهت به عروسكهاي دوران كودكيشان متحمل ميشوند. امروز زنگهاي خطر افزايش چشمگير اعتياد در زنان به صدا درآمده و خطر شيوع اعتياد در زنان از 4 درصد در گذشته به 10 درصد رسيده است. نكته قابلتأمل اينجاست كه اگر تا چند سال قبل زنان تنها با انگيزه همراهي با همسران يا با فشار يكي از مردان خانواده و با هدف همسو شدن با انگيزههاي منفعتجويانه مردان معتاد درگير اعتياد ميشدند، انگيزههايي نظير كاهش وزن و تناسب اندام، رهايي از استرس و اضطراب، تفريح، در دسترس بودن مواد و اصرار دوستان جزو عوامل اصلي اعتياد زنان به شمار ميآيد و موجب شده شيب ابتلاي زنان به اعتياد نسبت به مردان بالاتر برود. بر اساس آماري كه مديركل دفتر سلامت رواني، اجتماعي و اعتياد وزارت بهداشت ميدهد، 2 ميليون معتاد رسمي و تفنني در كشور داريم كه حدود 10 درصد از اين تعداد زن هستند. نسبت يك دهمي زنان معتاد در جامعه معتادان كشور ميتواند هشداري جدي باشد زيرا رشد اعتياد در زنان بسيار سريعتر از مردان صورت ميپذيرد و اثرگذاري اعتياد يك زن در جامعه و پيامدهاي غيرمستقيم آن ميتواند دهها برابر آثار و تبعات اعتياد يك مرد باشد.
همچنين زنان در نقشهايي مانند مادر نقشآفريني ميكنند و بيترديد از نقش محوري در امر تربيت برخوردار هستند و درگيري آنها با اعتياد قطعاً فرزندان را با مخاطرات فراواني مواجه ميكند. پژوهشها نشان ميدهد فرزندان مادران معتاد بسيار آسيبپذيرتر از فرزندان پدران معتاد هستند. علاوه بر اين اعتياد زنان باردار ميتواند مخاطرات فراواني را متوجه نوزادان و كودكان اين دسته از مادران كند. الگوي اعتياد زنانه از نوع اعتياد به مواد مخدر صنعتي و محركهاست. آنطور كه احمد حاجبي، مديركل دفتر سلامت رواني، اجتماعي و اعتياد وزارت بهداشت ميگويد، الگوي مصرف مواد مخدر از مخدر به محرك تغيير كرده و نسبت زنان در مصرف محركها در حال افزايش است.
اصليترين دليل اين افزايش اعتياد هم سراب زيبايي و كاهش وزن است كه باعث شده نسبت آمار اعتياد زنان تغيير كند. در چنين شرايطي در حالي كه در گذشته نسبت مصرف مرد به زن 9 به يك بود اما اكنون در بحث محركها نسبت مرد به زن چهار به يك شده است كه اين زنگ خطر است و خطرناك بودن اوضاع را نشان ميدهد.
آرايشگاههاي زنانه و باشگاههاي ورزشي كانونهايي است كه زنان را به استفاده از اين محركها تشويق ميكنند. دركنار اين اينترنت، ماهواره و حتي تبليغات تلويزيون خودمان بر القاي الگوهايي از زيبايي و جذابيت استوار است كه لاغري را يك ارزش ميداند و داشتن كمي اضافه وزن را نابودكننده اعتماد به نفس ميشمارند. قاطبه جامعه اما بيتوجه به پشت پرده اين تبليغات براي فروش محصولات تجاريشان، الگوهاي معرفي شده از زيبايي و ارزشمندي را به سادگي ميپذيرند چراكه نهادهاي فرهنگي براي بازگرداندن اعتماد به نفس به بانوان ايراني و بازتعريف ارزشها و اصلاح تصور افراد از زيبايي هيچ اقدامي نداشتهاند. بنابراين الگوي زيبايي شكل گرفته در ذهن زنان و دختران جوان همان چيزي است كه از دوران كودكي قهرمان زندگيشان شده و حالا در دوران بزرگسالي حاضرند براي رسيدن به چنين الگويي هر كاري بكنند و اينگونه ميشود كه زنان و دختران كشورمان براي رسيدن به الگوهايي كه به عنوان سنجه زيبايي به آنها معرفي شده در دام اعتياد ميافتند.
واردات كاهش يافت اما قاچاق نه !
نویسنده : هادی غلامحسینی
در سال 91، واردات 53 ميليارد دلار و قاچاق كالا (به شكل ورودياش) در حدود 15 ميليارد دلار از ارزهاي ايران را ميبلعيد كه در سال 94 هزينه واردات كالا به ايران تنها 41 ميليارد دلار، اما هزينه قاچاق كالا (به شكل ورودياش) تنها 14/5 ميليارد دلار بوده است، بدين ترتيب ميبينيم كه به رغم كاهش هزينه واردات به ايران اما قاچاق كالا به ايران (البته از منظر ارزش) تغييري نكرده است.
نگاهي به فراز و فرود واردات بين سالهاي 91 تا 94
واردات كشور ايران در سال 91 حدود 53 ميليارد دلار و سال 92، بيش از 49 ميليارد دلار بود كه در سال 93 با رشد تقريبي 6 درصد به ميزان ٥٢ ميليارد و ٤٧٧ ميليون رسيد و در سال 94 با افت بيش از 11ميليارد دلاري به محدوده 41 ميليارد دلار رسيد. وضعيت واردات به دليل افت قيمت جهاني انواع كالا و همچنين ركود اقتصادي در ايران با افت قابل ملاحظهاي همراه شده است كه اين امر بيانگر افت قابل ملاحظه مهمترين مصرف و هزينه ارزي ايران يعني «واردات به شكل رسمي و غيررسمي» به شمار ميرود. همانطور كه اشاره شد افت قيمت جهاني كالا كه اين اتفاق نيز به دليل كاهش بهاي جهاني نفت رقم خورده است، از جمله مهمترين دلايل افت ارزش واردات به ايران به شمار ميرود، به عبارتي كشور ايران به دليل ارزاني كالا در بازار جهاني نسبت به گذشته ارز كمتري براي تأمين كالاهاي مورد نيازش نسبت به گذشته صرف ميكند كه اين امر مختص بخش تجارت رسمي ايران است.
ثبات حجم سرمايهگذاري در قاچاق
در بخش تجارت غيررسمي يا همان قاچاق كالا متأسفانه ما شاهد تداوم ارزش قاچاق كالا طي سالهاي مورد بررسي ميباشيم، اين امر نشان ميدهد قاچاقچيان به رغم كاهش تورم جهاني ارزانتر شدن قيمت جهاني كالا حاضر به كاهش ارزش تجارت خود نشدهاند.
كالاهاي بيشتري به ايران قاچاق ميشود
همانطور كه عنوان شد در سال 91 در حدود 15 ميليارد دلار صرف قاچاق كالا به ايران ميشد كه اين آمار اخيراً از سوي ستاد مبارزه با قاچاق كالا و ارز براي سال 94 نيز تأييد شده است، بدين ترتيب بايد عنوان داشت قاچاق به شكل ورودياش به ايران براي كسب درآمد هنوز بسيار جذاب است زيرا در طول سالهاي 91 تا 94 واردات رسمي كالا به ايران كاهش يافت ولي واردات غيررسمي ياهمان قاچاق خير !
با وجودي كه بهاي كالا در بازارهاي جهاني كاهش يافته، قاچاقچيان سرمايه 14تا 15ميليارد دلاري را همچنان در تجارت غيرقانوني خود به كار گرفتهاند. بايد عنوان داشت در اين سالها كالاي قاچاق از نظر تناژ بيش از پيش در بازارهاي ايران ورود پيدا كرده است زيرا با سرمايه 15ميليارد دلاري سال 91، كالاي بيشتري را در سال 94 ميتوان خريداري و به ايران قاچاق كرد كه دليل اين اتفاق همانطور كه عنوان شد كاهش قيمت جهاني عمده كالاها به شمار ميرود.
منافع كودتا براي اردوغان
نویسنده : دكتر سيدنعمتالله عبدالرحيمزاده
جمعهشب گذشته نه تنها مردم تركيه بلكه مردم ديگر كشورها دچار شك شدند. در حالي كه نزديك به دو دهه از آخرين كودتا در تركيه ميگذرد، حضور سنگين نظاميان در دو شهر اصلي تركيه و صداي گلولهها در شامگاه 15 ژوئيه خبر از وقوع كودتايي ديگر ميداد اما برخلاف چهار كودتاي قبلي در اين كشور، اين يكي موفق از آب درنيامد و تنها دو سه ساعت لازم بود تا كودتاچيان شكست بخورند. خبر كودتا در منطقه پرالتهاب خاورميانه و يك سال پس از تنش داخلي در تركيه به طور طبيعي شكبرانگيز است و نافرجام ماندن كودتا آن هم طي چند ساعت باعث تشديد اين شك ميشود و پرسشهاي زيادي را به وجود ميآورد. در حالي كه واكنش سياستمداران به اين كودتا بيشتر در لواي حمايت از دولت تركيه است، تحليلگران سعي در پاسخ به اين پرسشها دارند و توجه آنان حول سه محور اساسي از چرايي وقوع كودتا، علل شكست زودهنگام و پيامدهاي آن است.
قبل از هر چيز بايد گفت كه تركيه با تجربه چهار كودتا آمادگي وقوع كودتاي ديگري را داشت و به همين دليل هم بود كه رجب طيب اردوغان در زمان نخست وزيري پروژه مشهور به ارگنه كن را به كار بست تا با پاكسازي ارتش خيالش بابت حضور عناصر مليگرا و سكولار در ارتش راحت شود. گفته ميشود كه اين پروژه و دستگيري و محاكمه صدها نظامي در ردههاي مختلف ارتش تركيه باعث شد تا حزب عدالت و توسعه به رهبري اردوغان قدرت را طي 5/1 دهه گذشته در دست داشته باشد، بدون اينكه بابت وقوع كودتا و تهديدي از سوي ارتش نگراني داشته باشد. اين تصفيه جداي از نگاه ويژه اردوغان و دستگاه اطلاعاتي او به ارتش است كه توانسته فرماندهان مورد اعتماد خود را بر ارتش مسلط كند. با وجود اين، احتمال كودتا از سوي ارتش هيچگاه منتفي نشده، بهخصوص اينكه اردوغان براي جنگ با كردها مجبور شد برخي از عناصر پاكسازي شده را دوباره به ارتش بازگرداند و همين نيز احتمال كودتا را تقويت ميكرد. جنگ با كردها در يك سال گذشته و نارضايتي ارتشيها از آن عامل ديگري براي وقوع يك كودتا بود چرا كه نظاميان در اين جنگ تلفات توجيهناپذيري داشتند و نبايد سقوط دو سه هفته قبل هليكوپتر ارتش تركيه در منطقه آلوجرا از استان گيرسون را فراموش كرد كه حامل فرماندهان عاليرتبه نظامي بود. از طرف ديگر، چرخشهاي سريع سياسي اردوغان نميتوانست از سوي نظاميان بيپاسخ بماند، هر چند كه رهبران سياسي مخالف اردوغان موافق اين چرخشها باشند. حضور خلبان سرنگونكننده سوخوي روسي در صف كودتاچيان نشانهاي از اين پاسخ نظاميان به اردوغان است كه نميتوانستند سرعت چرخش سياسي او را جذب و هضم كنند. به اين مجموعه بايد هزينههايي را اضافه كرد كه ماجراجوييهاي چند سال اخير اردوغان بر جامعه تركيه تحميل كرده، چنان كه كودتاچيان در بيانيه خود و با وارد كردن اتهاماتي به اردوغان اشارهاي به ماجراجوييهاي او داشتند. يكي از بزرگترين ماجراجوييهاي اردوغان در سوريه بود كه از ابتداي جنگ داخلي در سال 2011 خود را درگير آن كرده بود اما ارتش و حتي فرماندهان دستچين شده او هم موافق اين ماجراجويي نبودند و گاه مخالفت خود را براي مداخله نظامي در سوريه به او گوشزد ميكردند. با توجه به اين عوامل نميشد گفت كه ارتش تركيه به سكوت خود در برابر اردوغان ادامه بدهد، چنان كه در روزهاي قبل از 15 ژوئيه گمانهزنيهايي از وقوع كودتا در رسانههاي تركيه مطرح شده بود.
با وجود اين زمينهها اما آنچه در شامگاه 15 ژوئيه اتفاق افتاد در قد و قامت يك كودتا و مشابه كودتاهاي قبلي ارتش تركيه نبود. چنانكه وسلي كلارك، فرمانده عاليرتبه سابق ناتو سه دليل از عدم دستگيري رئيسجمهور، نبود نيروي كافي براي كودتا و عدمقطع شبكههاي اينترنتي و به خصوص شبكههاي اجتماعي را برميشمرد تا بگويد كه از همان لحظات اول معلوم بود كودتا موفق نخواهد شد. در واقع، آنچه در شامگاه جمعه اتفاق افتاد بيشتر شبيه نمايشي از يك كودتا بود تا يك كودتاي واقعي مشابه آنچه ژنرال كنعان اورن، فرمانده پيشين ارتش تركيه در سال 1980 انجام داد. اين موضوع باعث تقويت طرح احتمالاتي از دست پنهان اردوغان در شامگاه 15 ژوئيه شده اما حتي اگر اين احتمالات هم ناديده گرفته و گفته شود كه او با تكيه بر حمايت مردمي توانست كودتا را شكست دهد، يك نتيجه از اين شامگاه به دست آمده است. اردوغان حالا خود را نسبت به قبل از كودتا قويتر ميبيند و با خيال راحتتر دست به تصفيه گسترده در ارتش و دستگاه قضايي ميزند تا عناصر رقيب ديرين خود به نام فتحالله گولن را از اين دو بخش حذف كند و حتي سراغ امريكا رود تا با استفاده از فضاي تبليغاتي بعد كودتا گولن را به چنگ بياورد. او نه تنها پاي خود را در دو نهاد نظامي و قضايي تركيه مستحكم ميكند حتي شرايط به نحوي به نفع او تغيير كرده كه ميتواند با خيالي راحتتر چرخشهاي سياسي خود را انجام دهد. اين دستاوردها جداي از افزايش اقبال عمومي بعد از كودتاست كه همزمان با انفعال قابل توجه احزاب مخالف شده است. در مجموع ميتوان گفت كه اردوغان در شامگاه 15 ژوئيه تنها براي چند ساعت دچار دردسر شد اما همين دردسر چنان منافعي براي وي داشته كه به او تضمين داده تا بتواند قدرت خود را به طرز چشمگيري تقويت كند و حتي مطمئنتر از گذشته به سوي هدف اصلي خود از تغيير نظام سياسي تركيه از پارلماني به رياستي حركت كند.
کیهان/کجایی هستید آقای مدیر؟(یادداشت روز)
1- هرکدام ما همان هستیم که در دل ماست. و همان جایی هستیم که دلمان هست. قلب گاه حرم خداوند است، گاه عشرتکده است و گاه طویله میشود. دل، زمامدار انسان است و مهمترین سؤال در زندگی هر یک از ما و نخبگان و مدیران ما همین است که دلمان کجاست؟ یکی خانمان را در اضطراب واگذاشته و سر به خطر در سوریه سپرده اما دلش پیش خداست تا مردمش در منطقهای جنگزده و آشوبزده و بیثبات، در نهایت ثبات و امنیت و آرامش سپری کنند؛ حال آن که از افغانستان و پاکستان تا ارمنستان و ترکیه و عراق و سوریه و لبنان و بحرین و یمن، پر از ناامنی و بیثباتی است. و یکی برحسب زادگاه، ایرانی نیست اما در خط مقدمی خطر میکند که امنیت و ثبات را برای امالقرای جهان اسلام تأمین میکند. و دیگرانی که در پایتخت بلکه مدیر و صاحب منصبند اما دلشان نه با خدا هست و نه با خلق، بلکه در لندن و پاریس و نیویورک و اوتاوایکانادا و آنتالیا و دوبی پرسه میزند. مگر بنیصدر و خاوری و مهاجرانی و مزروعی و... چنین نبودند؟
هر چند ابوسعید ابوالخیر برای جناب اویس قرن سرود، اما حکایت کمابیش ما و مدیران و خواص ما هم هست؛
گر در یمنی چو با منی پیش منی
گر پیش منی چو بیمنی در یمنی
من با تو چنانم ای نگار یمنی
خود در عجبم که من توام یا تو منی
2- ما درمیانه منطقهای جنگزده و در دامنه آتشفشان ناامنی و جنگ و بیثباتی زندگی میکنیم و چنین زیستی اقتضائاتی دارد که قدرتمندی و واکسینه و روئینتن شدن از لوازم آن است. باید خود را ضد زلزله و ضد حریق و ضد گلوله ساخت. اما بیثباتی و ناامنی و آشفتگی فقط از بیرون پمپاژ نمیشود؛ که جنگ از همین «تابعیت دلها» آغاز میشود. رهبر معظم انقلاب مهر ماه 1383 در دیدار کارمندان وزارت اطلاعات از یک مفهوم عمیق و راهبردی امنیتی سخن گفتند که همچنان تازه است، به ویژه برای مدیرانی که مجالی برای به هم زدن مرز حلال و حرام و استفاده از موقعیت دارند: «فمن یعمل مثقال ذرهًْ خیراً یره. به قدر سنگینی یک ذره- ذره که میدانید چیست؟ همین چیزهایی که در فضا و نور آفتاب معلقند و دیده میشوند، ذره هستند- اگر شما کار کنید، ضایع نمیشود. فرض کنید که شما ساعت کارتان تمام شده و 5 دقیقه اضافه میمانید که نه مدیر میفهمد، نه بالادست میفهمد، نه در سوابق اثر میگذارد و نه اضافه کار میدهند؛ اما خدا و کرامالکاتبین این 5 دقیقه را میبینند و آن را در پرونده شما ثبت میکنند. یک جا پول خوبی سر راه شما قرار میگیرد؛ یک رشوه، هدیه، چشم روشنی- اینها اسمهای مختلفی دارد- و شما میتوانید بدون اینکه هیچ برگه و اثر انگشتی جا بگذارید، امضایی بدهید و گرفتاری برای خدتان درست کنید، این پول را بگیرید و بگذارید توی جیبتان اما محض رضای خدا نمیگیرید... این دل چیز عجیبی است؛ گاهی اوقات به وسیلهای که انسان را به اوج آسمان و اوج معنویت میبرد، تبدیل میشود، گاهی هم به عکس، به سنگ سنگینی تبدیل میشود که بسته میشود به پای انسان و انسان را تا اعماق دره فرو میبرد؛ غرق میکند؛ پدر انسان را درمیآورد. اگر دل را به پول و به شهوت جنسی و به مقام و به این چیزها دادید، این همان سنگ سنگین است، دل دیگر نیست. در آن صورت؛ ده بود آن، نه دل که اندر وی- گاو و خر بینی و ضیاع و عقار. آن دلی که انسان در آن عشق اتومبیل فلان جور دارد، آن دل نیست، گاراژ است، بنگاه معاملاتی است! آن دلی که همهاش در آن میل جنسی موج میزند، دیگر دل نیست، عشرتخانه است. شاعر آن زمان که ضیاع و عقار و زمین و ملک و گاو و خر در زندگی نقش داشته، از اینها نام برده و میگوید دلی که اینها در آن باشد، آنجا طویله است! ده است! دل نیست؛ دل جای خداست، جای نور است».
3- ایستادن مقابل استکبار و جنگیدن با وحشیهای تروریست و گریبان مفسدان ویژهخوار و اشرافی را گرفتن، دل پیراستهای میخواهد که اسیر تعلق و ترس و طمع و خواسته نباشد. قرآن کریم تأکید میکند «ولاتهنوا ولاتخزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین»، «انما ذلکم الشیطان یخوف اولیائه فلا تخافوهم و خافون ان کنتم مؤمنین» و «بقیهًْالله خیرلکم انکنتم مؤمنین». یعنی چی؟ یعنی قبای مؤمن بودن، تن خور هر مدعی نیست، چون اندازه دارد. اگر مؤمن هستید، نه باید سست شوید و نه از ناکامیها و محرومیتها و تحریمها غمگین و افسرده باشید، چرا که در این صورت، برتری با شماست. یعنی شیاطین فقط دوستان خود را میترسانند و دلشان را خالی میکنند؛ پس اگر مؤمن هستید از طاغوتها و مستکبران نترسید و فقط خداترس باشید. یعنی ذخیره الهی برای آخرالزمان (حضرت ولی عصرعج) غیر از خیر و رحمت عام که «به یمن او جانداران روزی میخورند و زمین و آسمان استوار میگردد»، رحمت خاصی هم دارد که هنوز معطل ظهور و بروز ایمان مؤمنان است.
4- ایمان میگوید به توپ و تشر و تهدید و تطمیع دشمن نباید به اضطراب و بیثباتی بیفتید و از جایگاه حق کنده شوید؛ که «تزول الجبال و لاتزل. کوه اگر از جا جنبید، تو استوار باش». رهبر معظم انقلاب 2 بار سر بسته گفتند «دشمنان مکرر میگویند شما کشور با نفوذ و قدرتمندی هستید. این روحیه انقلابی را که موجب نفوذ شماست دنبال نکنید تا از قدرت بیفتید تا ما بتوانیم شما را ببلعیم. این را مکرر به افرادی از جمهوری اسلامی میگویند و توجه نمیشود به معنا و مفهوم واقعی این حرف» و «یکی از چالشها این است که کسی تصور کند اگر از مبانی اعتقادی نظام دست برداریم، راه ما باز خواهد شد. این خطای بسیار بزرگ و اساسی است. البته برادران ما در دولت خدمتگزار با اعتقاد عمل میکنند، واقعاً معتقد به مبانی انقلابند، از اینها ما گلهای نداریم لکن در مجموعه دستاندرکاران کسانی هستند که تصور میکنند اگر از برخی اصول و مبانی خود کوتاه بیاییم خیلی از درهای بسته به روی ما گشوده خواهد شد در حالی که این جور نیست، این خطای بزرگی است». چرا چنین دستاندرکارانی به جای اقتدا به اباالفضل العباس(ع)، به عمر سعد اقتدا میکنند؟ چرا نمیتوانند بر سینه و دهان دشمنی که چنین گستاخی میکند بکوبند و چرا استراتژیشان اصالتاً «عقبنشینی» میشود؟ «انالذین تولّوا منکم یومالتقی الجمعان انّما استزلّهم الشیطان ببعض ما کسبوا». آنها که در جنگ احد پشت به دشمن کردند و گریختند و معبرگشای شبیخون و قتل عام شدند، جز این نیست که شیطان پای آنان را به خاطر بد عملیهای گذشته لغزاند.
5- اگر ته سبد برجام بعد از همه وعدهها و در باغ سبزها، «تقریباً هیچ» ماند و عضو خوشگمان تیم مذاکره کننده هشدار داد که بوی پخت و پز توطئه و شیطنت میآید، حال آن که هزینههای هنگفتی پای این معامله نامتوازن رفته بود - و از آن طرف غارت 2 میلیارد دلاری اموال و لایحههای تحریمی جدید و ارعاب سرمایهگذاران خارجی از سوی آمریکا و اعمال محدودیتهای ویزا برای آنها و... را دیدیم- با چه منطقی باید گفت برای رسیدن به عواید محتمل برجام، باید برجامهای جدید را تجربه کنیم؟! پیشرفت علمی و فنی (از جمله در حوزه هستهای) پایه و مایه توانمندی ملی است اما فرض میکنیم که برنامه هستهای چیزی زینتی یا بخشی از سود ما در معامله با غرب بود و ما از بخشی از سود خود گذشتیم. اگر میشد با این فهم صد درصد غلط، بخشی از برنامه هستهای را معلق کرد، موضوع برجامهای جدید (برنامه موشکی، مقاومت اسلامی حزبالله، عملکرد سپاه پاسداران، احکام اسلامی معارض با حقوق بشر غربی و...) اصل سرمایه اقتدار ماست و هزینه کردن از آنها عین خسارت و حماقت است. در حقیقت موضوعاتی از این دست، لوازم مصونیتبخشی به کشور است. اما دشمن آنها را به عنوان زحمت و دردسر برای ما معرفی میکند! موشکهای دوربرد و مقاومت اسلامی دست بزن ایران در برابر دشمنان گستاخ منطقهای و جهانی است. اگر دستان قدرتمند خود را به انحاء مختلف بستیم و از خود خلعید و خلع قدرت کردیم، در آن صورت سایه جنگ را از سر کشور دور ساختهایم یا دشمن را تشجیع به تعدی و تهاجم کردهایم؟
6- اگر آمریکا و متحدانش جرأت نمیکنند دست تعدی به سوی ما یا حتی متحدانمان دراز کنند، آیا به خاطر دیپلمات محترمی است که از سر بیخبری گفت آمریکا ظرف 5 دقیقه میتواند توان دفاعی و نظامی ما را نابود کند یا به خاطر موشکهای دوربرد قدرتمند و نقطهزنی است که شهید والامقام تهرانی مقدم رونمایی کرد؟ اگر پای میز مذاکره دست کم غنیسازی 3/5 درصد را پذیرفتند، به خاطر این بود که کسانی با التماس و ترحمطلبی میگفتند خزانه خالی است و هر توافقی بهتر از عدم توافق است یا به این دلیل که یک مجاهد گمنام دیگر (شهید شهریاری) غنیسازی معجزهآسای 20 درصد را عملی کرد و ضمن صرفهجویی چندین میلیاردی، سوخت 20 درصد را به عنوان برگ برنده یا ابزار چانهزنی روی میز گذاشت؟ بر قلب تهرانیمقدم و شهریاری و رکنآبادی (دیپلمات شهید منا) و همدانیها و سلیمانیها چه گذشته و در دل دیگرانی که منطقشان «ما نمیتوانیم» است نه «ما میتوانیم»، چه خبر بوده است؟ هر یک از آنها تولید قدرت کردهاند یا قدرتزدایی؟
7- خطر اصلی اما نه از جانب آمریکا و متحدانش، که از طرف قلعهبانان است. آنچه در ماجرای حقوقهای نجومی آشکار شد، نوک کوه یخ فساد مدیریت اشرافی است. رفتار ظالمانه آنها در برداشت نامشروع از بیتالمال، چندان که رهبر معظم انقلاب فرمودند خیانت و هجوم به آرمانهای انقلاب است و نباید مشمول مرور زمان شود؛ متخلفان بیلیاقت باید اخراج و مجازات شوند و اموال نامشروع به بیتالمال بازگردد. آنها کمند اما همین کمشان نیز خطرناک است. مانند میوه گندیدهای که یک سبد یا یک انبار میوه را میتواند فاسد کند. به تعبیر رهبر انقلاب «آسیبهای ناشی از مشی اشرافیگری را کانّه نمیشناسیم؛ وقتی اشرافیگری، اسراف و تجمل در جامعه ترویج شود، همه دنبال این هستند یک طعمهای به دست بیاورند و خودشان را سیر کنند، شکمها را از این مالهای حرام پرکنند. با این پدیده بایستی با جدیت مقابله شود... مسئله عزل کردن و برکنار کردن و برگرداندن آنچه از بیتالمال به صورت نامشروع خارج شده را در دستور قرار بدهند؛ این وظیفه همه است».
8- چرا باید وزیر محترم اطلاعات از رسانههای افشاگر ماجرا تشکر بلیغ کنند، اما 10 روز بعد همین روشنگری علیه فساد را جاروجنجال رسانهای بنامند و نکوهش کنند؟ چرا وزیر دادگستری هم میگوید که دست روشنگران این عرصه را میبوسد و هم پیگیر دادگاهی کردن رسانههای منتقد میشود؟ چرا دولتمردان، هم از ماجرایی که لااقل غافل شدهاند عذرخواهی میکنند و هم منتقدان روشنگر را به خباثت متهم میسازند؟ چرا وزیر هزار میلیاردی به خود اجازه میدهد بگوید «این فیشها همه جای دنیا مرسوم است و نیازی به سر و صدا ندارد»؟ چرا برخی از مسئولین دولتی میخواهند سر و ته ماجرا را با 7-8 یا 13 نفر هم بیاورند؟ و چرا اگر رئیس جمهور محترم در کرمانشاه به درستی میگوید «نباید تخلف چند صد نفر را ]در ماجرای فیشهای حقوقی نجومی[ به جمعیت بزرگ مدیران فعال و پاک سرزمینمان گسترش دهیم»، همین چند صد نفر (از 300 تا 999 نفر) را برای مؤاخذه و مجازات و اخراج معرفی نمیکنند؟ یا چرا ظلم و اجحاف چند ده هزار مدیر پاک خدمتگزار را به اخراج و مجازات چند صد خائن به امانت و لکه ننگ دولت و ملت و نظام (حتی اگر از نزدیکان باشد) ترجیح میدهند؟ دل دوستان ما کجا و پیش کیست؟ با خدا و مردم؟ با مدیران پاکدست؟ یا خدای ناکرده با اشراف بدمست که هر چند کمند اما مصیبتند؟
محمد ایمانی