کیهان/
آخر قصه همین بود!(یادداشت روز)
این روزها مسئولان دولتی که در موضوع برجام نقش آفرین بودند، به زبانهای مختلف میکوشند این نکته مهم را به مردم یادآوری کنند که آخر قصه برجام همین بود و نباید و نشاید چیزی بیش از این از برجام که آن را آفتاب درخشان و فتحالفتوح مینامیدند، انتظار داشت!
سخن از همان برجامی است که قرار بود همه مشکلات را برطرف کند! همان برجامی که قرار بود رافع تحریمها باشد تا به گفته رئیس جمهور «تحریمهای ظالمانه باید از بین برود تا سرمایه بیاید و مشکل محیط زیست، اشتغال، صنعت و آب خوردن مردم حل شود، منابع آبی زیاد شده و بانکها احیا شود»! اما خب! هرچه بود سوخت این برجام تا همین جا بود! برای اطمینان از اینکه مواضع کنونی دولتمردان با این سخن کاملا تطابق دارد،به این نمونهها توجه کنید:
چندی قبل ولیالله سیف، رئیس بانک مرکزی ایران در مصاحبهای با تلویزیون بلومبرگ گفت: «توافق هستهای ایران و گروه 1+5 موسوم به برجام، تا کنون «تقریباً هیچ» دستاورد اقتصادی برای تهران در بر نداشته است.»
کمی بعد علی اکبر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی در گفتوگو با وبگاه العربی الجدید اعلام کرد:« غرب در اجرای تعهدات خود براساس برجام، تأخیر دارد و هنوز تحریمها برداشته نشده است.»این سخنان واکنش عتاب آلود و کنایی روحانی را در پی داشت.
چند روز قبل هم بعیدینژاد عضو تیم مذاکرهکننده یادآور شد:« برجام یک تفاهم تجاری، اقتصادی و تفاهم مربوط به بحث توسعه اقتصاد نیست».
مجالی نیست تا به مقایسه این سخنان با وعدههای رنگارنگی که تا قبل از انعقاد برجام به مردم داده میشد بپردازیم. اما همان اظهارنظر رئیس جمهور محترم که در بالا ذکر شد کافی است تا تفاوت دیروز و امروز مشخص شود. هرچند اگر این سخنان هم نبود،وضع معیشت و اقتصاد مردم به روشنی گویای آن بود که برجام به معنی واقعی ،هیچ آورده اقتصادی نداشته و مصداق «خسارت محض »بوده است.این از وضعیت اشتغال و رکود و ... هم معلوم است و سند آن اینکه آقای روحانی دو روز قبل در جمع مردم کرمانشاه صراحتا گفت:« ما در ایران مشکل بیکاری، آب، محیط زیست، رکود، نامناسب بودن محیط کسب و کار و حمل و نقل و از طرفی نیز با مشکلات منطقهای و جهانی مواجه هستیم.»
همین مقدار برای ارزیابی میزان موفقیت برجام در زندگی مردم کافی است اما اکنون که این را فهمیدیم چه باید کرد!؟
برخی کارشناسان نزدیک به دولت و حتی برخی مدیران آن،هنوز از عهد شکنی و خیانت آمریکا در این پرونده عبرت نگرفتهاند و توصیه میکنند بازهم با آنها مراوده داشته باشیم که البته معنی فارسی و سلیس آن این است که بازهم به آمریکا امتیاز بدهیم! آنها بیآنکه بگویند آورده امتیازاتی که تاکنون به دشمن دادهایم برای ملت و اقتصاد ملی چه بوده،پروژه «حاتم بخشی» و باج دهی به غرب از کیسه بیت المال را، به عنوان یگانه راهی که به ذهنشان میرسد بر زبان میآورند و صد البته همچون امروز،حاضر نیستند هیچ تضمینی مبنی بر برد و منفعت ایران در این ماجرا به مردم بدهند!
اما این تنها راه ممکن نیست و عقل سلیم میگوید «آزموده را آزمودن خطاست»به نظر میرسد حالا که ناکارآمدی یک روش در عمل به روشنترین شکل ممکن اثبات شده است، مسئولان مربوطه، لااقل بر اشتباه پیشین و آرزوی توسعه آن اصرار و تاکید نکنند که مشهور است، اشتباه فقط بار اول اشتباه است و اگر بازهم بصورت ارادی تکرار شد،دیگر نام دیگری دارد.
اکنون کسی آن توقع را از مسئولان ندارد ،اما انتظار به کاربستن راه دیگر،آن هم در فرصت کوتاه باقیمانده دولت،انتظار به حق و به جایی است. کدام راه؟
در نخستین روز فروردین 94 رهبر معظم انقلاب در جوار حرم مطهر رضوی فرمودند:«در نگاه کلان به اقتصاد کشورمان دو جور نگاه وجود دارد... یک نگاه میگوید که ما پیشرفت اقتصاد را باید از ظرفیتهای درون کشور و درون مردم تأمین بکنیم. ظرفیتهای بسیار زیادی در کشور وجود دارد که از این ظرفیّتها یا استفاده نشده است یا درست استفاده نشده است؛ ... نگاه کنیم به امکانات درونی کشور و استعدادها را و ظرفیّتها را بشناسیم، آنها را بدرستی به کار بگیریم، [آن وقت] اقتصاد رشد خواهد کرد، نمو خواهد کرد...نگاه دوّم به اقتصاد کشور نگاه به پیشرفت اقتصاد با استفاده از کمک بیرون از مرزها است؛ میگوید سیاست خارجیمان را تغییر بدهیم تا اقتصاد ما درست بشود، با فلان مستکبر کنار بیاییم تا اقتصاد رونق پیدا کند، تحمیل قدرتهای مستکبر را در بخشهای گوناگون و مسائل گوناگون بپذیریم تا اقتصادمان رونق پیدا کند؛ این هم نگاه دوّم است. امروز شرایط کشور به ما نشان داده است که این نگاه دوّم یک نگاه کاملاً غلط و عقیم و بیفایده است. همین تحریمهایی که امروز علیه ملّت ایران اعمال میشود، دلیل محکم و متقنی است بر غلط بودن این نگاه؛ .. امروز خارجیها و رؤسای قدرتهای مستکبر میخواهند همین نگاه دوّم را در مردم ما تقویّت کنند.»
دقت کنید که این سخنان،پیش از انعقاد برجام بیان شده و با تیزبینی وضع امروز در آن پیشبینی شده بود. همانجا - و البته بارها و بارها قبل و بعد از آن- راه برون رفت از برزخ مشکلات اقتصادی به سادهترین زبان ممکن گوشزد شده است: «این اقتصاد مقاومتیای که ما عنوان کردیم و مطرح کردیم و خوشبختانه مورد قبول و استقبال همه صاحبنظران قرار گرفت، ناظر به همین است؛ یعنی ناظر به امکانات درونی کشور. وقتی که اجازه نمیدهند که شما برای زمین خودت از بیرون آب بیاوری، باید چاه حفر کنی و از درون زمین خودت آب بیرون بیاوری تا محتاج آب آن همسایه بخیل نباشی؛ باید از درون خود استمداد کنیم و بتوانیم کارها را پیش ببریم.. به نظر بنده آن چیزی که امسال و سالهای بعد از این باید بهعنوان هدف اقتصاد مورد توجّه باشد، عبارت است از سرمایهگذاری بر روی تولید داخلی. همه تلاشها از سوی همه باید برای تقویت تولید داخلی بسیج بشود...»
این راهکار روشن ،می تواند در مدتی منطقی،موتور محرکی برای اقتصاد کشور باشد و به جبران آنچه از دست رفته منتهی شود.پس نسخه بدل برای غلبه بر مشکلات هم وجود دارد! اما چرا اجرا نمیشود!؟
پیدا کردن پاسخ چندان دشوار نیست. تجربه کشورهایی که اقتصاد درون زا دارند نشان میدهد اجرای این مدل اقتضائاتی دارد. مثلا:
1- اقتصاد مقاومتی نیازمند افرادی پویا و خلاق است. اگر ما مدیرانی ایستا و غیرخلاق داشته باشیم عملا هیچ اتفاقی نخواهد افتاد!بهکار بستن مدلهای منسوخ و متروک دنیا که باعث نابودی و ورشکستگی بسیاری از کشورها شده، نمیتواند اقتصاد ایران را نجات دهد. مدیری که حاضر نیست برای لحظهای از تفکر کهنه خود جدا شود و به جمع نخبگان بیاید ،چه گلی به سر اقتصاد خواهد زد!؟نتیجه این میشود که لایحه دوفوریتی دولت،بهجای نشانه گیری صنایع متوسط یا تعاونیهای خلاق دانشجویی،بازهم به سراغ بسط و توسعه مناطق آزاد میرود!
2- اقتصاد مقاومتی نیازمند مدیران مقاوم در برابر همه وسوسه هاست. مدیران پاک دست و غیرشریک در منافع اقتصادی. آیا میتوان از مدیرانی با هزاران میلیارد تومان سرمایه ،انتظار تحقق اقتصاد مقاومتی داشت؟!آیا میتوان از مدیرانی که دهها منفعت در حوزه مدیریتی خود دارند،انتظار داشت در همان حوزه،تصمیمی بگیرند که منافع ملی لحاظ شده باشد!؟به طور معمول در چنین مواردی،سایه منافع فردی بر منافع ملی غلبه میکند و نتیجه آن میشود که میبینیم!تلاش گسترده سال قبل برای خروج یکی از محصولات مهم کشور از بورس،به روشنی نشاندهنده این حقیقت تلخ است.
3- اقتصاد مقاومتی، مدیرانی با درک و فهم از وضع مردم میخواهد تا متناسب با وضع آنها،برنامه بریزد و برای اشتغال و معیشت تک تک آنها دل بسوزاند و شب از غصه آنها خواب به چشمش راه پیدا نکند. حقیقتا مدیری با حقوق چند ده و چند صد میلیونی، اصلا یاد گرسنگی کسی هست!؟به یاد میآورد که مستاجری یعنی چه و مسکن مهر چه گرهای از کار مستاجران بینوا باز میکند!؟چنین فردی اصلا میفهمد نداری فلان روستایی چیست که برای او قدمی بردارد!؟فلان مدیر وام یک میلیاردی با سود یک درصد گرفته، می فهمد وام سه میلیونی ازدواج چیست و میتواند برای چند میلیون جوان در صف آن وام ناچیز فکری بکند!؟ او بیش از اینکه به سفره خودش و فرزندانش برسد،کار دیگری از دستش بر نمیآید!
4- اقتصاد مقاومتی ،مدیر مشورت پذیر میخواهد .مدیری که حلقه مشاورانش،بیشتر از حلقه مدافعانش گسترده باشد! این همه جوان تحصیل کرده،به کدامین حلقه مشورتی راه دارند!؟ بالاخره مشورت و پذیرش حرف حق،چیز خوبی است!درک اینکه مثلا مدیران ما - در همه قسمت ها- از بام تا شام از نداشتن نقدینگی و اعتبارات شکوه و گلایه کنند و همان زمان بیشاز هزار و صد میلیارد تومان نقدینگی در بانکها باشد و همه هم بگویند و آدرس بدهند،خیلی هم هوشمندی نمیخواهد!حتی اگر این موضوع برای مدیران ارشد دولتی از زبان منتقدان قابل پذیرش نیست،اکنون کسی مثل آقای هاشمی رفسنجانی هم به زبان آمده و میگوید با بیست درصد نقدینگی موجود میتوان اقتصاد را رونق داد!
5- اقتصاد مقاومتی ستاد میخواهد و برنامهریزی و استراتژی. اینکه دور میز ستاد اقتصاد مقاومتی همه مسئولین تراز اول حوزهها باشند اما همزمان،سالانه بیست تا چهل میلیارد دلار کالای قاچاق به کشور وارد شود هرچه هست برنامه ریزی و کار ستادی نیست! اینکه با وجود توانمندیهای وسیع داخلی، ساخت نیروگاه به ترکیه و ... واگذار شود و به منتقدان هم آدرس ستاد اقتصادی دولت داده شود،قطعا متضاد با اقتصاد مقاومتی است.
6- اقتصاد مقاومتی ،چشم تیزبین و رصد گر میخواهد. نمیشود انواع و اقسام حفرهها و شکافها در خزانه بیت المال باشد و در عین حال همه چیز هم به سامان برسد! اگر رقم معوقات بانکی به 150 تا 200 هزار میلیارد تومان میرسد ،حفره بزرگی است که معنای آن بودن یک پنجم نقدینگی کشور در جیب چند نفر است.کسی اینهارا میبیند !؟فرارهای مالیاتی چند ده و حتی چند صد میلیاردی را کسی رصد میکند!؟ آن هم در زمانی که همه عزم دولت به اخذ مالیات از کارمند و کاسب جزء و ضعیف است!
اینها و دهها نمونه دیگر ،الزاماتی است که اقتصاد مقاومتی را سر و سامان میدهد و باعث میشود «تقریبا هیچ»برجام،جبران شود. مردم ثابت کردهاند که پای برنامههای نظام میایستند. مقداری غیرت دینی و ملی و اندکی درایت و برنامهریزی، میتواند اوضاع را به سامان کند.
حسین شمسیان
وطن امروز/
مشاهده واقعیتِ دولت در کرمانشاه
محمد زعیمزاده: 1- «خب!...گوش نمیکنید مدام شعار میدهید، با این شعارها
که مشکلات حل نمیشود، با شعر که مسائل برطرف نمیشود...».
اینها بخشی از واکنش حسن روحانی به شعارهای صنفی و مطالبات مردمی بود که
در جریان سفر استانی دولت در ورزشگاه نسبتا خالی کرمانشاه طرح میشد.
اتفاقی که در سفرهای استانی قبلی دولت هم بویژه در سال اخیر رخ میداد اما
اینبار بیسابقه بود. همچنین روحانی 2 سال پس از اعلام خبر عبور کشور از
رکود در حرم رضوی باز هم قول داد کشور این بار از رکود عبور میکند، همچنین
روحانی در آستانه 3 سالگی دولتش همچون سفرهای تبلیغاتی زمان انتخابات صحبت
کرد و گفت دولت باید به اقتصاد رونق ببخشد و معضل بیکاری را حل کند.
2- جدا از فاصله سیاستهای اعلامی و اعمالی دولت یازدهم در عرصه اقتصاد،
مساله محرومیت جدی در استانهای غنی اما بشدت فقیر کرمانشاه، ایلام و
لرستان به هیچ وجه زیبنده نظام جمهوری اسلامی نیست. دارا بودن بالاترین
پتانسیل در حوزههای مختلف اقتصادی از جمله کشاورزی، گردشگری و ترانزیت و
بالاترین آمار بیکاری، پارادوکس به ظاهر لاینحل استانهای غربی کشور است که
مجموعه رویکردهای اقتصادی دولتهای مختلف نتوانسته معضلات آنها را حل کند و
متاسفانه دود آتش بیکاری و فقر و تبعیض در این استانها به چشم مجموعه
حاکمیت و نظام میرود، مشکلاتی که حل آنها نیاز به یک خرد جمعی در اتخاذ
راهبردها و روحیه جهادی حرفهای در حوزه عمل دارد؛ شعارهای مردمی در
کرمانشاه نشان داد دولت روحانی هم در تحقق آنها چندان موفق عمل نکرده است.
3- به نظر میرسد حجم بالای شعارهای مردمی در کرمانشاه که عموما
جهتگیریهای غیرسیاسی و صنفی داشت این پیام را بخوبی منتقل کرده است که
انتظار برای گشایشهای پسابرجامی به نقطه مخاطرهآمیزی رسیده و کارکرد
ارائه تصویر اتوپیستی و تلاش برای مواجهه مردم با واقعیت به پایان رسیده
است. قبلتر هم عرض کردم با عرض تاسف برای دولت یازدهم، مفهومی به نام
واقعیت هم وجود دارد و اکنون تودههای مردمی در عین مواجهه با فراواقعیت
مهندسیشده آثار برجام در رسانههای پرشمار دولتی با واقعیت آثار آن در
زندگی روبهرو شدهاند؛ بر خلاف انتظار دولت، منحنی سینوسوار انتظار و
امید خشک و خالی رو به نزول نهاده و وارد ربع دوم نمودار شده و به نقطه π
نزدیک میشود!
4- البته روحانی و مشاورانش میدانند آنچه کاتالیزور نمایش واقعیتهای
دولت برای مردم شده است، مساله فیشهای حقوقی نجومی و دریافتهای
چندصدمیلیونی و دهها میلیونی برخی مدیران دولت یازدهم است، از همینرو است
که جناب رئیسجمهور در مواجهه با اعتراضات مردمی بار دیگر به حشیش
پروندههای دولت سابق متمسک شد، فارغ از اینکه 3000 حقوق 20 تا 50 میلیون
تومانی و 200 تا300 فیش بالای 50 میلیونی مدیران دولت یازدهم در این 3 سال،
دریافتی 3 هزار و 600 میلیارد تومان را نشان میدهد یعنی 600میلیارد تومان
بیشتر از آن پرونده مالی کذایی، در همین دولت توسط 7 درصد مدیران دولت
یازدهم میل شده است، حال آنکه آن پرونده بهصورت کامل رسیدگی شده و با
متخلفان آن برخورد و اموال هم مسترد شد و زیانها به بیتالمال برگشت اما
آنچه امروز مردم شاهد آن هستند عدم برخورد با این حقوقهای نجومی و
استدلالهایی از جنس نعمتزاده است که این اعداد و ارقام را مرسوم میداند و
رسانهای شدنش را نابجا تلقی میکند.
5- عصبانیت حسن روحانی در مواجهه با منتقدان امری مسبوق به سابقه است اما
واکنش تند او در برابر شعارهای مردمی آن هم در جمعی که معمولا استانداریها
و نهادهای حامی دولت آنها را سازماندهی میکنند چه دلیلی میتواند داشته
باشد؟ عصبانیت بیسابقه روحانی در برابر مردم آن هم در سال سوم دولت دلیلی
ندارد جز از دست دادن مزیت نسبی روحانی در فضای سیاسی کشور!
مزیت اصلی روحانی در پروسه انتخابات 92 حضور در جایگاه اپوزیسیون و دگر
وضع موجود بود که امروز دیگر باورپذیر نیست و او را نمادی از ناکارآمدی وضع
موجود میپندارند. امروز حسن روحانی پس از مشاهده تصویر مردم از واقعیت
دولت یازدهم بیش از هر کس دیگری درک میکند در افکار عمومی دیگر شنل قهرمان
منتقد وضع موجود بر تنش نیست و به آینه تمام نمای وضع موجود بدل شده است،
تصویر رلی که حسن روحانی و مشاورانش هرگز دوست ندارند در خرداد 96 آن را
بازی کنند. دولت یازدهم برای ادامه مسیر 2 راه بیشتر ندارد؛ اول تکیه به
مشورت مشاوران و احتمالا در دستور کار قرار دادن ایجاد برخی دوقطبیهای
فرعی در جامعه برای فراموشی مسائل اصلی که تجربه نشان داده مسکنی است که
اثرات موقت دارد یا حرکت در مسیر صحیح اقتصادی و حل مشکلات و مسائل اصلی
مردم!
جام جم/
یادداشت1
یارانه ثروتمندان را صرف تولید کنیم
در اصلاحیه بودجه 95 پیشنهاد شده که
بند الزام حذف یارانه ثروتمندان کنار گذاشته شود که این خلاف عدالت است.
کشور در سالهای اخیر با مشکلات زیاد درآمدی دست و پنجه نرم کرده و اکنون
مجلس به دولت فرصت داده تا بتواند درآمد خود را از طریق حذف یارانه
ثروتمندان در بخشهای ضروریتری خرج کند، اما با وجود کاهش درآمدهای نفتی،
تمایلی به حذف ثروتمندان از فهرست یارانهبگیران دیده نمیشود و این موضوع
بسیار قابل تأمل است.
به
جای حمایت از ثروتمندان باید به فکر اشتغال برای جوانان و اجرای اقتصاد
مقاومتی بود. اکنون بسیاری از افراد جامعه بیکارند و با درآمدهای بسیار
اندک زندگی میکنند. بنابراین باید در تمامی سیاستهای اقتصادی به فکر کار
برای این افراد باشیم. با حذف یارانه پولدارها میتوان منابع آن را صرف
فعالیتهای عمرانی کرد. اگر فعالیتهای عمرانی کشور افزایش یابد، قطعا چرخ
اقتصاد حرکت میکند و افراد بسیاری از این موضوع نفع میبرند. دولت باید از
یارانهای که قرار است به ثروتمندان برسد، برای افراد شغل ایجاد کرده یا
آن را در فعالیتهای تولید صرف کند. بنگاههای زیادی وجود دارند که تشنه
اندکی نقدینگی به عنوان تسهیلات هستند و باید به آنها توجه کرد. اجرای
اقتصاد مقاومتی میتواند راهگشای مشکلات اقتصادی باشد، ولی در این زمینه
اهتمام لازم دیده نمیشود. دشمن در کمین است و اقتصاد ما را هدف گرفته تا
مواضع سیاسی خود را به کرسی بنشاند. سبک کردن بار یارانهای از طریق حذف
یارانه ثروتمندان، میتواند اقتصاد کشور را در برابر توطئه دشمن، قویتر
کند.
دکتر عبدالمجید شیخی
کارشناس اقتصادی
یادداشت2
رسانه ملی و کودتای ترکیه
کودتاها از جمله رویدادهایی هستند که
همواره توجه بسیاری را به خود جلب میکنند، این توجه از منظر چهار گروه
قابل بررسی است؛ اول، مردم عادی که به دلیل اهمیت موضوعاتی از این دست
کنجکاوند تا نسبت به چگونگی و نتیجه کودتا مطلع شوند. دوم، کارشناسان عرصه
سیاست که به دنبال تحلیل دلایل و نتیجه آن هستند. سوم، سیاستمداران که
عکسالعملهای سیاسی خود را باید بروز دهند و گروه چهارم که موضوع این
یادداشت است، اصحاب رسانهها هستند که تلاش میکنند با پرداخت سریع و صحیح
آنچه رخ داده، گروههای مختلف مخاطبان خود را نسبت به آن مطلع سازند. در
واقع عملکرد بموقع رسانهها در انتشار اخبار مربوط به رویدادهای مهم نظیر
کودتاها و ارائه تحلیلهای دقیق و کارشناسانه، سنگ محک مخاطبان رسانهها در
ارزیابی عملکرد آنهاست.
کودتای
اخیر در کشور ترکیه بهرغم بحثهای مختلفی که در شبکههای اجتماعی، فضای
مجازی و روزنامهها به همراه داشته است، در حوزه عملکرد شبکههای
تلویزیونی، موضوعی بسیار مهم و رقابتآمیز بوده که این شبکهها تلاش
کردهاند در انتشار اخبار آن گوی سبقت را از یکدیگر بربایند.
همین نکته نیز در حوزه خبر رسانه
ملی از لحظه وقوع رویداد مشهود بوده است. اولین خبرها و تصاویر مربوط به
این کودتا در گزارشها و اخبار شبکه خبر صداوسیما، سریع و با پرداختی مناسب
از طریق بخشهای مختلف خبری انتشار یافت؛ بهگونهای که به
جرات میتوان گفت مهمترین منبع خبری مردم در دریافت اخبار مربوط به کودتای
ترکیه، رسانه ملی بوده است و این رسانه توانست نسبت به این رویداد مهم
منطقهای ـکه تاثیرات متعددی را در معادلات منطقه خواهد گذاشت ـ به شکلی
کاملا حرفهای عمل کند. عملکرد خبر رسانه ملی در انتشار اخبار کودتای ترکیه
هم به دلیل اهمیت ذاتی رویداد و هم معیارهای پیچیده گزینش و انتشار خبر
قابل دفاع است. به عبارتی دیگر، معاونت خبر رسانه ملی توانست در تولید و
انتشار حرفهای و سازمانیافته اخبار این رویداد، فراتر از صرفا
اطلاعرسانی آن اقدام کند، بهگونهای که به نظر میرسد توانسته بر جریان
خبری جامعه که بعضا تحت تاثیر رسانههای خارجی و فضای مجازی است، نقش
تعیینکنندهای بگذارد و این نشان میدهد که رسانه ملی میتواند با رعایت
حرفهای مولفههای دریافت و نشر اخبار به مهمترین قطب خبری جامعه تبدیل
شود.به دیگر سخن، معاونت خبر صداوسیما با تعیین راهبردهای خبری و
ابتکارهایی که در زمینه نحوه تهیه و انتشار اخبار انجام میدهد، تلاش دارد
عملکردی حرفهای را در انتشار اخبار رویدادهای مختلف داخلی و خارجی از خود
نشان دهد تا مخاطبان، کمافیالسابق رسانه ملی را بهعنوان منبع رسمی که
نیازهای خبری آنها را مرتفع میسازد، انتخاب و به رسمیت بشناسند.
ذکر این نکته نیز خالی از لطف
نیست که بررسی نظرات مردمی که در روزهای اخیر با روابط عمومی صداوسیما تماس
گرفتهاند، نشان میدهد نحوه پوشش خبری این رویداد مورد توجه آنها بوده
است. از بین حدود 1300 تماس مردمی در ارتباط با خبر رسانه ملی و موضوع پوشش
اخبار کودتای ترکیه، 1057 نظر کاملا مثبت و رضایتکننده بوده و نشان از
عملکرد حرفهای شبکه خبر و بخشهای خبری صداوسیماست.
دکتر داوود نعمتی انارکی
مدیرکل روابط عمومی صداوسیما
جوان/
سرمقاله:
به «متن برجام» نمره «بد» بدهيد
نویسنده : محمد اسماعیلی
«اگر بخواهيم به برجام نمره بدهيم، حتماً با توجه به ظرف زماني و شرايط بينالمللي نمره بسيار خوبي ميگيرد، اما اگر بخواهيم به نحوه اجراي امريکاييها نمره بدهيم احتمالاً نمره پايين ميگيرد»؛ اين موضعگيري جديد محمدجواد ظريف درباره توافق هستهاي است که در آن نمره برجام را «بسيار خوب» و نحوه اجراي آن را «بد» ميکند. براي ارزيابي نظر رئيس دستگاه ديپلماسي کشور به ناچار بايد نگاهي موجز و گذرا به متن برجام داشت و در پس آن علت تامه «اجراي بد» برجام را که نمره نامناسبي را هم اخذ ميکند، جستوجو و علتيابي کرد.
به بيان بهتر چرا «اجرا» نمره بدي را توسط وزير امور خارجه کشورمان گرفته و «خود برجام» نمره بسيار مناسبي را کسب ميکند و اساساً نسبت برجام و اجراي آنکه از آن با دو قيد «بسيارمناسب» و «بد» ياد شده است چيست و اين دو – برجام و اجراي آن- چگونه از يکديگر تأثير ميگيرند، آنگونه که ضعف يکي ناشي از عيوب ديگري است. به دلايلي که در ادامه ذکر خواهد شد – در گذشته بارها به آن اشاره شده است- ميتوان نتيجه گرفت که «بداجرا کردن برجام» ناشي از «بدي تنظيم و نگارش متن برجام» است و بهتر آن بود که وزير محترم امور خارجه کشورمان قيد «بد» را نخست درباره برجام و نه اجراي آن بهکار ميبرد.
به دلايل متعدد و متقني از جمله «نبود ضمانت اجراي طرف مقابل جهت اجراي تعهدات»، «پذيرفتن صلاحيت تامالاختيار شوراي امنيت در رفع اختلافات و تفاسير در متن برجام»، «تعهدات كلي، مبهم و قابل تفسير امريكاييها در متن در مقابل تعهدات منجز، عيني و متقن ايران»، «تفسيرپذير بودن متن برجام»، «فرآيند غيرواقعي و يکجانبه بودن سه مرحلهاي رفع اختلاف برجام»، «تصريح به بازگشتپذير بودن تحريمها و ابزارهاي فشار غرب در متن عليه ايران و فقدان پذيرش يا تصريح بازگشتپذير بودن اقدامات ايران در آن»، «اصل متناظر بودن اقدامات دو طرف مذاکره»، «نبود تضمين کافي از سوي امريکاييها براي اجراي تعهدات خود»، « فقدان مجازات کافي و بازدارنده براي طرف مقابل در صورت نقض يا تخلف از متن برجام» و «کمتوجهي به مبادلات تجاري و اقتصادي که به وسيله دلار انجام ميشود و ضرورت تصريح به چنين مسئلهاي در متن برجام» که همگي در متن برجام قابل مشاهده است، ميتوان نمره «بد» يا «نامناسب» را ابتدا به برجام داد.
چراکه به واسطه نگارش، تنظيم و امضاي چنين متني است که براي امريکاييها اين فرصت بهوجود آمده که حتي پس از شش ماه از روز اجراي برجام، هنوز به تعهدات خود عمل نکرده ، تلاش دارند با «وضع و اعمال قوانين جديد، تحريمها ديگري همزمان با تعليق بخش اندکي از تحريمها را آماده کرده»، «سنگاندازي در مسير سرمايهگذاري خارجي در کشور را ايجاد»، «نگهداشتن ايران در شرايط اقتصادي قبل از برجام» و «هدر دادن ظرفيتهاي صنعت گردشگري» را مقدمهسازي نمایند.
به راستي اگر در متن برجام با شناخت دقیق از رفتار امریکاییها، قواعدي مشخص جهت مقابله با اقدامات احتمالي آنها بعد از روز اجراي توافق پيشبيني ميشد و هزينه «تخلف» يا «نقض» براي امريکاييها در متن برجام بالا ميرفت، غربيها امروز با فراغ بال و بدون توجه به عواقب بينالمللي آن اينگونه مکرراً برجام را نقض ميکردند و بدون کمترين مانعي تحريمهاي گذشته را به بهانههايي مانند موشک، تروريسم و حقوق بشر عليه جمهوري اسلامي ايران وضع ميکردند؟
آيا چنانچه تضمين کافي براي اجراي دقيق تعهدات غربيها در متن برجام مورد توجه قرار ميگرفت و صريحاً و موکداً مجازاتي در باب نقض احتمالي متن برجام توسط امريکا پيشبيني ميشد، آنها امروز به دور از هرگونه مانع و چالشي ميتوانستند، يکهتازي کنند و بديهيترين تعهدات را به تعويق بيندازند؟ آنچه که بايد توسط محمدجواد ظريف و تيم مذاکرهکننده کشورمان مورد توجه قرار بگيرد آن است که «سراسيمگي» و «نبود دقت کافي» در نگارش و تنظيم متن برجام و عدم توجه جامع و کامل به ابعاد حقوقي، اقتصادي و سياسي يک سند بينالمللي عامل اصلي و حتي علت تامه بهوجود آمدن وضع موجود است و چنانچه بدون توجه به مباحث سياسي در داخل کشور و با در نظر داشتن عواقب حقوقي، اقتصادي و سياسي يک معامله بينالمللي به اصل مذاکرات و توافق هستهاي نگاه ميشد قطعاً امروز شاهد نقض متعدد و بيهزينه بودن اقدامات امريکاييها در سطح بينالملل نبوديم.
دستگاه ديپلماسي کشور بايد توجه داشته باشد که «وجود رابطه سببيت بين رفتار و ضرر وارده» يک رابطه مبرهن، مشخص و غيرقابل انکار است که در صورت ناديده گرفتن ميتواند عواقب خطرناکي را به دنبال داشته باشد.
پسنديده آن است که تيم مذاکرهکننده کشورمان با توجه به آنکه رهبر معظم انقلاب در نامه 9 مادهاي خود اينگونه متن را تعريف ميکند که «محصول مذاکرات که در قالب برجام شکل گرفته است، دچار نقاط ابهام و ضعفهاي ساختاري و موارد متعددي است که در صورت فقدان مراقبت دقيق و لحظهبهلحظه، ميتواند به خسارتهاي بزرگي براي حال و آينده کشور منتهي شود.» بايد رئيس تيم و ساير اعضا «ابهامات» و «ضعفهاي ساختاري و موارد متعدد» آن را بپذيرند و در شرايطي که جامعه به اين واقعیت رسيده است که امريکاييها غيرقابل اعتماد و اطمينان هستند، اشتباهات گذشته را جبران كنند و عامل اصلي رفتار امروز طرف غربي را با توجه به وجود رابطه مستقيم و سببيت بين رفتار و ضرر وارده در دوران پسابرجام متن برجام عنوان کنند.
جوهره انقلابي راز ماندگاري انديشه امام خميني(ره)
نویسنده : سيدعبدالله متوليان
امروز سالروز صدور پيام تاريخي حضرت امام خميني(ره) به مناسبت پذيرش قطعنامه ۵۹۸ از سوي ايران است. بيترديد در ميان رخدادهاي حساس بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نظير جنگ هشت ساله تحميلي و دفاع مقدس، صدور حکم ارتداد سلمان رشدي مرتد و صدور نامه تاريخي به گورباچف و پذيرش قطعنامه ۵۹۸ از جايگاه ويژه و راهبردي برخوردار است. آن چيزي که پيام مربوط به قبول قطعنامه ۵۹۸ را که به «پيام استقامت» مشهور شد بسيار برجسته ميکند، ادبيات انقلابي حضرت امام راحل است که در عين پذيرش قطعنامه، سر سوزني از اصول انقلابي اسلام عدول نکردهاند. نکته ديگر که وجه مشترک تمامي پيامها و فرمايش آن امام عزيز در سال ۱۳۶۷ است اينکه حضرت امام هرچه به سالهاي پاياني عمر پربرکتشان نزديک ميشدند بعد انقلابي بودن ايشان پررنگتر شده و اين پيام مصداق بارز اين مدعاست. شناخت بعد انقلابي امام مستلزم غور در حوزه انديشه از يکسو و سيره و رفتار ايشان از سوی دیگر است. انديشه حضرت امام، موتور محرک انقلاب اسلامي، نظامسازي، تئوريپردازي ولايتفقيه و سيره عملي ايشان نيز مبتني بر سادهزيستي، زي طلبگي، دشمنشناسي و مديريت است. جوهره حرکت انقلابي امام نقطه مقابل اشرافيگري، دنياطلبي و استکبارستيزي بوده و اصول اخلاقي حاکم بر اين حرکت شجاعت، صداقت، قناعت، توکل، تکليفمحوري و مشخصاً اعتماد به مردم و باور به انقلابي بودن و انقلابي ماندن و انقلابي عمل کردن مردم است. حضرت امام در طول عمرشان از احدي نترسيدهاند و همين موضوع همواره چهره انقلابي آن حضرت را برجستهتر ساخته است.
آنچه که در پي ميآيد بخشهايي از پيام استقامت است که به مناسبت روز پذيرش قطعنامه ارائه ميشود: ما درصدد خشكانيدن ريشههاى فاسد صهيونيزم، سرمايهدارى و كمونيزم در جهان هستيم. ما تصميم گرفتهايم به لطف و عنايت خداوند بزرگ، نظامهايى را كه بر اين سه پايه استوار گرديدهاند نابود كنيم و نظام اسلام رسولالله- صلىالله عليهوآلهوسلم - را در جهان استكبار ترويج نماييم. و دير يا زود ملتهاى دربند شاهد آن خواهند بود. ما با تمام وجود از گسترش باجخواهى و مصونيت كارگزاران امريكايى، حتى اگر با مبارزه قهرآميز هم شده باشد، جلوگيرى مى كنيم و اگر هزار بار قطعهقطعه شويم، دست از مبارزه با ظالم بر نمىداريم. راهى جز مبارزه نمانده است، بايد با چنگ و دندان ابرقدرتها و خصوصاً امريكا را شكست و الزاماً يكى از دو راه را انتخاب نمود: يا شهادت. يا پيروزى. كه در مكتب ما هر دو آنها پيروزى است. ملت عزيز ما كه مبارزان حقيقى و راستين ارزشهاى اسلامى هستند، به خوبى دريافتهاند كه مبارزه با رفاهطلبى سازگار نيست، و آنها كه تصور مى كنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفين و محرومان جهان با سرمايهدارى و رفاهطلبى منافات ندارد با الفباى مبارزه بيگانهاند و آنهايى هم كه تصور مىكنند سرمايهداران و مرفهان بىدرد با نصيحت و پند و اندرز متنبه مىشوند و به مبارزان راه آزادى پيوسته يا به آنان كمك مىكنند آب در هاون مىكوبند.
تنها آنهايى تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر، محروميت و استضعاف را چشيده باشند. فقرا و متدينين بىبضاعت، گردانندگان و برپادارندگان واقعى انقلابها هستند. ما بايد تمام تلاشمان را بنماييم تا به هر صورتى كه ممكن است خط اصولى دفاع از مستضعفين را حفظ كنيم.
جنگ ما جنگ عقيده است، جغرافيا و مرز نمىشناسد و ما بايد در جنگ اعتقاديمان بسيج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازيم. ما مىگوييم تا شرك و كفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستيم. ما بر سر شهر و مملكت با كسى دعوا نداريم. ما تصميم داريم پرچم لاالهالاالله را بر قلل رفيع كرامت و بزرگوارى به اهتزاز درآوريم.
اين وظيفه اوليه ما و انقلاب اسلامى ماست كه در سراسر جهان صدا زنيم كه اى خوابرفتگان! اى غفلتزدگان! بيدار شويد و به اطراف خود نگاه كنيد كه در كنار لانههاى گرگ منزل گرفتهايد. برخيزيد كه اينجا جاى خواب نيست! و نيز فرياد كشيم سريعاً قيام كنيد كه جهان، ايمن از صياد نيست! امريكا و شوروى در كمين نشستهاند و تا نابودى كاملتان از شما دست بر نخواهند داشت. بعضى مغرضين، ما را به اعمال سياست نفرت و كينهتوزى در مجامع جهانى توصيف و مورد شماتت قرار مىدهند و با دلسوزيهاى بيمورد و اعتراضهاى كودكانه مىگويند جمهورى اسلامى سبب دشمنيها شده و از چشم غرب و شرق و اياديشان افتاده است!
آرى، اگر ملت ايران از همه اصول و موازين اسلامى و انقلابى خود عدول كند و خانه عزت و اعتبار پيامبر و ائمه معصومين(ع) را با دستهاى خود ويران نمايد، آن وقت ممكن است جهانخواران او را به عنوان يك ملت ضعيف و فقير و بىفرهنگ به رسميت بشناسند، ولى در همان حدى كه آنها آقا باشند ما نوكر، آنها ابرقدرت باشند ما ضعيف، آنها ولى و قيم باشند ما جيرهخوار و حافظ منافع آنها، نه يك ايران با هويت ايرانى - اسلامى، بلكه ايرانى كه شناسنامهاش را امريكا و شوروى صادر كند، ايرانى كه ارابه سياست امريكا يا شوروى را بكشد.
من به صراحت اعلام مىكنم كه جمهورى اسلامى ايران با تمام وجود براى احياى هويت اسلامى مسلمانان در سراسر جهان سرمايهگذارى مىكند و دليلى هم ندارد كه مسلمانان جهان را به پيروى از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلوى جاهطلبى و فزونطلبى صاحبان قدرت و پول و فريب را نگيرد. خدا مىداند كه راه و رسم شهادت كور شدنى نيست و اين ملتها و آيندگان هستند كه به راه شهيدان اقتدا خواهند نمود. همين تربت پاك شهيدان است كه تا قيامت مزار عاشقان، عارفان، دلسوختگان و دارالشفاى آزادگان خواهد بود. من در ميان شما باشم يا نباشم به همه شما وصيت و سفارش مىكنم كه نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد. نگذاريد پيشكسوتان شهادت و خون در پيچ و خم زندگى روزمره خود به فراموشى سپرده شوند. بغض و كينه انقلابىتان را در سينهها نگه داريد، با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگريد و بدانيد كه پيروزى از آن شماست. اگر بندبند استخوانهايمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالاى دار برند، اگر زندهزنده در شعله هاى آتشمان بسوزانند، اگر زن، فرزندان و هستيمان را در جلوى ديدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز اماننامه كفر و شرك را امضا نمىكنيم.
سخن آخر اينکه آن چيزي که از يکسو سبب قوت انديشه انقلابي حضرت امام شده و از سوي ديگر موجب عصبانيت زائدالوصف دشمنان و خاصه شيطان اکبر و طاغوت اعظم شده اين نکته است که آنچه که درباره حضرت امام بيان شد بيکم و کاست در مورد مقام معظم رهبري نيز صادق بوده و ايشان نيز به اذعان دوست و دشمن هرچه که جلوتر ميآييم بر جاذبههاي انقلابي معظمله افزوده ميشود. بر اين اساس دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامي تمام همت خود را در مسير تضعيف روحيه انقلابي مردم و ترويج اسلام رحماني (به تعبير حضرت امام اسلام امريکايي) مصروف داشتهاند، بنابراين اولويت اصلي و بنيادين دولتمردان ما تأسي از سيره انقلابي امامين انقلاب اسلامي و برافراشتن علم مقاومت انقلابي و مبارزه و جهاد در برابر زورمداران و چپاولگران غربي است.
دور باطل نژادپرستي و خشونت در امريكا
نویسنده : سیدرضا میرطاهر
ادامه تيراندازي بهسوي پليس امريكا كه تازهترين آن در بتان روژ در ايالت لوييزيانا رخ داد و سه پليس توسط يك تفنگدار دريايي سابق كشته شدند، زنگ خطر را براي تقابل فزاينده بين پليس و سياهپوستاني كه از خشونت آن به جان آمده و اقدامات تلافيجويانه عليه پليس را صورت ميدهند به صدا در آورده است. دو هفته قبل هم در جريان تظاهرات سياهپوستان در شهر دالاس در ايالت تگزاس پنج پليس توسط يك تك تيرانداز سياه پوست كشته شدند كه قبلا در ارتش امريكا در افغانستان خدمت كرده بود. مقامات ارشد امريكا اكنون نگران اوجگيري اين روند و كشته شدن شمار هر چه بيشتري از افراد پليس توسط ناراضيان سياهپوست هستند. باراك اوباما، رئيسجمهوري امريكا دو هفته قبل درباره افزايش اختلافات نژادي در اين كشور ابراز نگراني كرده و در سخناني در شهر دالاس ايالت تگزاس در مراسم يادبود مأموران پليس گفته بود كه هدف قرار دادن مأموران پليس، نه تنها اقدامي خشن، بلكه نشان دهنده نفرت نژادي است. به گفته رئيسجمهور امريكا، عميقترين شكافهاي دموكراسي امريكا به صورت ناگهاني، خود را نشان داد و احتمالاً بيشتر شده است ؛ هر چند كه چنين اختلافاتي جديد نيستند و در گذشته هم بودند. اوباما در مواجه شدن با خشونتهاي كنوني اين پرسش را مطرح كرده كه آيا اختلافات نژادي در امريكا اساساً قابل رفع شدن هستند و در پاسخ به اين سوال، با اشاره به اين احساس سياهپوستان كه به صورت ناعادلانه و غيرمنصفانه هدف حملات پليس قرار ميگيرند و از سوي ديگر تلقي ادارات پليس در اين زمينه كه به صورت غيرمنصفانه بدنام ميشوند، ابراز ترديد كرد كه اساساً اين دو گروه قادر به درك يكديگر باشند.
واقعيت اين است كه ريشهيابي خشونت پليس امريكا عليه رنگين پوستان بدون توجه به معضل سلاح در اين كشور تقريباً غيرممكن است. در جامعه امريكا به ازاي هر سه نفر، دو قبضه سلاح وجود دارد. برخي از اين سلاحها به اندازه سلاحهاي جنگي كه در سازمانهاي ارتش كشورها به كار ميروند، كشنده هستند. در اين ميان، از ديد پليس امريكا هر فرد مشكوكي قادر به كشتن پليس است و به همين خاطر، پليس امريكا به محض مواجهه با موارد مشكوك، دست به اسلحه ميبرد و افراد را به كام مرگ ميكشاند. در اين ميان، بنابر دلايل متعدد از جمله پيامدهاي اجتماعي نظام بردهداري و تبعيض نژادي در امريكا، سياهپوستان به مراتب بيش از سفيد پوستان به سمت جرم و جنايت سوق داده شدهاند، براي مثال درحالي كه شمار سياهپوستان امريكا حدود 13 درصد جمعيت اين كشور است، بيش از 70 درصد از دزديها و قتلها را سياهان انجام ميدهند. محلههاي سياهپوستنشين عمدتاً مركز فعاليت باندهاي گانگستري و توزيع مواد مخدر است. از اين رو، براي بسياري از نيروهاي پليس امريكا، نوجوانان و جوانان سياهپوست، قاتلان بالقوه هستند، مگر اينكه عكس آن ثابت شود. اين ترس از سياهان تاجايي است كه در برخي از محلات سياهپوست نشين در شهرهاي بزرگ امريكا، نيروهاي پليس جرئت رفت و آمد در ساعات شب را ندارند. بعضاً هم كه در موقعيت مشكوكي با سياهپوستي مواجه ميشوند، به سرعت دست به اسلحه ميبرند. البته حمايت قضايي از نيروهاي پليس نيز سبب شده است آنان بدون ترس از مجازات، سياهان بي گناه يا گناهكار را به گلوله ببندند و منازعات نژادي را در امريكا گسترش دهند.
به هر حال با وجود رشد جمعيت رنگين پوستان در امريكا، تعميق پيامدهاي بحران اقتصادي و همچنين آزادي لجام گسيخته حمل سلاح در اين كشور، تكرار حوادثي همچون مرگ جوانان سياهپوست توسط پليس امريكا محتمل خواهد بود. اما پديده جديد در صحنه سياسي - اجتماعي امريكا، اقدام انتقامجويانه برخي از سياهان است كه برخلاف سالها اعتراضات مدني، دست به اسلحه بردهاند و نيروهاي پليس را به كام مرگ فرستادند. اين اقدام بر خشونت پليس در برابر سياهپوستان خواهد افزود و جريانهاينژادپرست را در امريكا تهاجميتر خواهد كرد، ضمن اينكه بر اساس آمارهاي رسمي، با وقوع هر حادثه تيراندازي خونبار در مراكز جمعيتي امريكا، عطش مردم اين كشور به خريد سلاح بيشتر ميشود. از اين رو ميتوان گفت جامعه امريكا درگير دور تسلسلي از خشونت و اسلحه شده است، به گونهاي كه آزادي حمل سلاح به خشونتورزي شهروندان منجر ميشود و خشونتورزي آنان، تجارت اسلحه را پر رونق ميكند. در اين ميان، تكرار حوادثي همچون تيراندازي در مدرسه كلمباين، دانشگاه ويرجينيا، مدرسه سندي هوك، كلوپ شبانه اورلاندو و صدها مورد از كشتار جوانان سياهپوست امريكا توسط پليس دور از انتظار نخواهد بود.
خراسان/
شاهراهی که چهره نبرد سوریه را تغییر می دهد
نویسنده : حامد رحیم پور h.rahimpoor@khorasannews.com
نقشه درگیری در سوریه طی ماههای اخیر به طورقابل مقایسهای تغییر کرده
است. تا چند ماه پیش تروریستهای داعش وجبهه النصره درصدد بودند در نواحی
شمالی سوریه و هم مرز با ترکیه یک منطقه امن برای خود بسازند و حتی یک
حکومت موقت داخل سوریه در همین منطقه تشکیل دهند که این مسئله میتوانست
وضعیت را برای اپوزیسیونی که تنها در خارج از مرزهای سوریه است و هیچ گونه
تحرکی در درون خاک سوریه ندارد، بهبود بخشد. در نتیجه این افزایش اعتماد به
نفس، فاز عملیاتی و اجرایی برای تجزیه سوریه و تشکیل دولت در شمال این
کشور به شکل جدی کلید خورد،اما سیر پیروزیهای اخیرارتش سوریه در حلب و
اکنون محاصره کامل تروریستها در این شهر، که با آزادسازی شاهراه کاستیلو
انجام گرفت، فضایی را فراهم ساخت که در صورت شکست کامل تروریستها در این
منطقه معادلات سوریه به نحو چشمگیری دگرگون خواهد شد.
«کاستیلو »دروازه آزادسازی حلب
جاده راهبردی «کاستیلو » در حومه شمالی حلب تنها شریان اصلی ارتباط
تروریستها با مرزهای ترکیه در شمال حلب به حساب میآید،بنابراین تسلط ارتش
سوریه بر این جاده به معنی بستن ورودی شمالی حلب است.قطع این جاده به ارتش
سوریه این امکان را میدهد تا آن را یک نقطه برای آغاز محور عملیاتی جدید
قرار دهد.پس از آزادسازی دو شهرک نبل و الزهراء ،قطع تمامی راههای
ارتباطی تروریستها با ترکیه در جبهه حلب، تمامی مناطق تحت کنترل
تروریستها در حلب راتحت محاصره کامل قرارخواهدداد و بعد از آن تمرکز ارتش
سوریه بر پاک سازی مناطق داخلی حلب خواهد بود. اهمیت آزادسازی شهر حلب نیز
آنقدر زیاد است که روزنامه الحیات جنگ بر سر حلب را جنگ مرگ و زندگی خوانده
است و در مقابل خطر تصرف کامل حلب به دست تروریستها تاحدی است که طبق
توصیف سفیر سوریه در سازمان ملل به معنای کشیده شدن درگیری به دیگر
کشورهاست. حلب در طول سالهای حکومت خاندان اسد به عنوان قلب تجاری سوریه و
بزرگترین شهر این کشور تلقی میشد.
موقعیت جغرافیایی حلب و قرار گرفتن در مسیر ترانزیت شمال به جنوب این کشور
بر نقش راهبردی این شهر افزوده است. مسیر درعا- دمشق- حمص- حماه- ادلب-
حلب مهمترین جاده موجود در سوریه بوده که شمال به جنوب این کشور را به
یکدیگر متصل مینماید. این مسیر ترانزیتی علیرغم محدود بودن مساحتش نسبت
به وسعت سوریه، به دلیل قرار گرفتن در منطقه خوش آب و هوای مدیترانه قریب
به 75 درصد جمعیت سوریه را در خود اسکان داده است. نفوذ اسد در مناطق ساحلی
لاذقیه و طرطوس سبب خواهد شد که با آزادسازی حلب، عملا مناطق کلیدی سوریه
در دست نیروهای دولتی قرار گیرد.علاوه بر اهمیت اقتصادی، تجاری و امنیتی
شهر حلب، نزدیکی آن به ترکیه فضا را برای حمایت دوچندان دولت حاکم بر ترکیه
از تروریستها فراهم ساخته که بیرون راندن تروریستها از این شهر عملا به
منزله کاهش نفوذ آنکارا محسوب میشود. باآزادسازی جاده کاستیلو ،امیدها
برای تسلط کامل بر شهر استراتژیک حلب افزایش یافته است؛ هر چند که داعش در
بخشهای شرقی رود فرات و استان حلب حضور داردو پاکسازی بخشهای غربی حلب،
صحنه درگیری میان داعش و ارتش سوریه را در این منطقه شعله ورتر خواهد کرد و
در صورت پیروزی ارتش، مناطق مرزی با ترکیه در شمال کشور در دست ارتش قرار
خواهد گرفت.اولین نتیجه کنترل مرزهای ترکیه و سوریه در بخش حلب، ایجاد مانع
بر سر راه کمکهای نظامی و تسلیحاتی ترکیه به شورشیان و تروریستها خواهد
بود و مسیر اصلی تجهیز و تردد نیروهای داعش از سمت ترکیه نیز بسته خواهد
شد.البته معادلات مربوط به آزادسازی حلب، تنها به این نتایج ختم نخواهد شد و
با پیشروی ارتش در استان حلب به سمت شمال و سپس شمال غرب سوریه، ادلب نیز
که توسط نیروهای جبهه جیش الفتح در کنترل است، درمحدوده گسترده تر در
محاصره قرار خواهد گرفت. افزون بر این، با پایان یافتن دور اول مذاکرات
سیاسی ژنوطرفهای درگیر بحران بلافاصله تلاشهای خود را برای تأثیر گذاری
بر تحولات میدانی جهت افزایش قدرت چانه زنی خود در دور بعدی متمرکز کرده
اند. قبل از ماه مبارک رمضان مذاکرات ژنو متوقف شد و بلاتکلیف ماند و از آن
زمان تا کنون تاریخ دقیقی برای دوربعدی مذاکرات مشخص نشده است . همه
طرفهای درگیر در سوریه میدانند آن چه می تواند دست برتر در مذاکرات سیاسی
باشد، نه بخشنامه و طرح و تفاهم و... بلکه اتفاقات روی زمین است. تلاش
نیروهای مقاومت و ارتش سوریه هم برای افزایش قدرت چانه زنی در مذاکراتی است
که برگزار خواهد شد. اکنون که جاده کاستیلو آزاد شده است،اگر ارتش سوریه
بتواند حلب را نیزبه طورکامل آزاد کند؛ آن گاه راه حل سیاسی که برای حل
بحران سوریه پیشنهاد میشود بسیار متفاوت خواهد بود.
آنکارا به دمشق نزدیک میشود؟
دولت ترکیه نیزمدتی است که در حال وفق دادن خود با واقعیات عینی است.
ترکیه در پنج سال گذشته به جای هماهنگی و همکاری با سوریه، همسایه جنوبی
خود در زمینه مبارزه با تروریسم ،به حمایت جدی از مخالفان مسلح پرداخت و
عبور بسیاری از عناصر خارجی را از مرزهای خودبرای پیوستن به گروههای
تروریستی داعش و النصره آسان کرد.آنکارا همچنین با مواضع تند در قبال دولت
قانونی بشار اسدکه هر روز بیشتر ازگذشته با ثبات میشود، طرحهایی را برای
فروپاشی حاکمیت سوریه دنبال کرد که طرح بنغازی کردن حلب از طریق ایجاد
منطقه امن در خاک این کشور یکی از آنها بودکه حتی از سوی آمریکا خریداری
نداشت.از این گذشته، همراهی آمریکا با متحدان کرد سوری خود با هدف ایجاد
منطقه فدرال در خاک سوریه یکی از نگرانیهایی بود که سران ترکیه را به
تغییر رویکرد در قبال این تحولات واداشت چرا که این نگرانی برای آنکارا بود
که تشکیل منطقه فدرال در خاک سوریه، یکپارچگی ترکیه را نیز با تهدید روبه
رو کند.
همین اتفاقات سبب شد تا اردوغان زمینه را برای تصحیح سیاستهای منطقهای
خود فراهم سازد.به نظر میرسد یکی از عوامل آزادسازی جاده کاستیلو توسط
ارتش سوریه و نیروهای مقاومت پس از ده روز سیطره آتشباری بر این جاده ،بسته
شدن مرزشمالی حلب توسط ترکیه و قطع تمامی راههای ارتباطی وپشتیبانی
تروریستها بوده است. اقدامی که البته برای نشان دادن حسن نیت آنکارا
درقبال دمشق کافی نخواهدبود. اکنون باید دید مقامهای ترکیه با عبرت از
درسهای گذشته باز هم در دام طرحهای عربی - آمریکایی خواهند افتاد؟ یا
اینکه با مسدود کردن راههای انتقال تروریستها و عدم مداخله در امور داخلی
سوریه، اشتباهات خود را تصحیح خواهند کرد؟
ایران/
آسیبهای اجتماعی واقعیتی انکارناپذیر
سیدرضا صالحیامیری
رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران
جامعه ایران جامعهای پیچیده، متلاطم و پیشبینیناپذیر است و در عین حال
در معرض آسیبهای جدی اجتماعی قرار دارد که در تحلیل و بررسی وضعیت امروز
آن، شناخت واقعیتها و تحولات اجتماعی جامعه ضرورتی اجتنابناپذیر است و
اگر مبنای تصمیمگیری و برنامهریزی قرار نگیرد، نمیتوان نسبت به تحقق
توسعه همه جانبه کشور امیدوار بود. در سالهای گذشته که ریل توسعه کشور از
مسیر اصلی منحرف شد، روند قضاوتها و تحلیلها، عمدتاً سطحی، فاقد مستندات
کافی و توأم با پنهانکاری بود و به تعبیری تحلیل جامعه ایران بیشتر بر
اساس باور و گرایشهای جناحی صورت گرفت. به بیان دیگر نوعی کوچکنمایی و
پاک کردن صورت مسأله و انکار واقعیتها یا حتی بعضاً وارونهسازی
واقعیتهای موجود از سوی نظام تبلیغاتی دولت وقت، به چشم میخورد. در حالی
که کالبدشکافی جامعه ایران واقعیتهایی را نشان میدهد که توجه به این
واقعیتها در سیاستگذاریها و برنامهریزیها ضرورتی انکارناپذیر است و
چنانچه مدیریت جامع، عاجل و اثربخش در این حوزه اعمال نشود، وضعیتی بحرانی
پیش رو خواهد بود.
شناخت و تبیین علمی «مسائل و آسیبهای اجتماعی» که نوعاً عمومی، جمعی،
تاریخی، واقعی، چندوجهی، متنوع و متکثر و گاه نوپدید هستند و غالباً از
موانع پیشرفت اخلاقی و معنوی جامعه و تحقق توسعه همهجانبه آن به شمار
میآیند، همواره از دغدغههای اصلی اندیشمندان و مصلحان جامعه بوده و این
پرسش را در برابر ما قرار میدهد که لوازم و روشهای تشخیص مسائل و
آسیبهای اجتماعی کدام است و چگونه میتوان با وجود تهدیدهای ناشی از وجود
آسیبها، دریچهای به سوی کاهش نابرابریها و آلام مردم و بهبود وضعیت
اجتماعی جامعه گشود؟ فراموش نکنیم که اصل 29 قانون اساسی جمهوری اسلامی
دولتها را موظف به تأمین رفاه در تمام سطوح و لایههای اجتماعی میکند. از
اینرو چرایی و چگونگی پرداختن به «آسیبهای اجتماعی» و علل و عوامل وقوع
آن، میتواند ما را به تصویر واضحتری از وضعیت جامعه رهنمون سازد. چرا که
در بحرانها و آسیبپذیریهای اجتماعی، یکی از مهمترین خطرها نشناختن یا
بدشناختن مسائل و آسیبهای اجتماعی و نه الزاماً صرف وجود آنهاست.
تردیدی نیست که جامعه دستخوش تغییر ما که سرعت تحولات آن شتابناک و دسترسی
به اخبار و اطلاعات شفافتر از هر زمان دیگر است و نیز در گیرودار مناسبات
و دگرگونیهای جهانی که در هر لحظه آن فرصتها و تهدیدهای فراوان نهفته
است، در هر سطح و زمینهای که بنگریم، با مسائل و آسیبهای اجتماعی مزمن و
نوپدیدی مواجهیم که رویکردهای سطحی و عوامانه و سوءتدبیرهای سیاسی و
اجتماعی و اجرایی میتواند بر دایره و دامنه تأثیرگذاری آنها بیفزاید.
خوشبختانه با تأکید رهبر معظم انقلاب و توصیههای ایشان در خصوص دغدغه
مسائل و آسیبهای اجتماعی، مسیر برنامهریزی مناسب در این زمینه هموار شده
است. مسأله آسیبهای اجتماعی امری بدیهی است و آنچه مهم است پی بردن به
میزان این آسیبها و مدیریت آن است. تغییرات اجتماعی خود به خود مولد
آسیبهای اجتماعی است. مهم این است که حجم، سرعت تغییرات، شدت (تکانه) آسیب
و گستره آن بدرستی شناخته شود تا بتوان با سیاستگذاری و برنامهریزی، آن
را مدیریت کرد و نسبت به کاهش آن گام برداشت.
اصولاً حذف آسیبهای اجتماعی، امری ناممکن است، پس باید با مدیریت مناسب و
اقدامات پیشگیرانه از حجم و میزان آن کاست تا به مرحله بحرانی و فروپاشی
نرسد یا رسیدن به آن مرحله را به تأخیر انداخت. عدهای با رویکرد انکارسازی
با این مسأله برخورد میکنند. استدلال این گروه چنین است که پرداختن به
آسیبهای اجتماعی و بیان میزان و حجم آن باعث نگرانی جامعه و تشویش اذهان
عمومی میشود و ممکن است موقعیت ما را نزد افکار جهانی و مقابل دشمنان
تضعیف کند. چنین رویکردی در واقع پاک کردن صورت مسأله است.
عدهای دیگر با ایجاد پروپاگاندا و هراس اجتماعی، چنان وانمود میکنند که
آسیبهای اجتماعی از مرحله بحرانی هم عبور کرده و به مرز فروپاشی اجتماعی
رسیده است. این رویکرد هم دور از خرد و واقعگرایی است. بنابراین رویکرد
مناسب همان رویکرد عقلانی و مبتنی بر مدیریت آسیبهای اجتماعی است. بر این
اساس میتوان نخستین گام برنامهریزی را رصد دائمی وضعیت اجتماعی و ترسیم
سیر تحولات در بستر زمان دانست. صاحبنظران معتقدند حوزه اجتماعی، حوزه
تعاملات و دوستیهای متقابل برای تولید و کسب تعهد یا سرمایه اجتماعی لازم
برای وحدت و یگانگی است. به عبارت دیگر توسعه اجتماعی عبارت است از بهتر
شدن وضعیت زندگی انسانها که خود جنبههای مختلفی همچون سلامت و بهداشت،
مسکن، آموزش، اشتغال مفید، جمعیت و تنظیم خانواده، درآمد و توزیع آن و
برنامههای تأمین اجتماعی را دربرمیگیرد.
پس تردیدی نیست که نسبت به افزایش شیوع و بروز مشکلات اجتماعی یا
نابسامانی وضعیت خدمات اجتماعی و پایین بودن شاخصهای کیفیت زندگی باید
حساس بود. گزارش تحلیلی بر اساس آمارها و دادهها کمک شایانی به آگاهیبخشی
و شناخت بهتر وضعیت جامعه در این زمینه میکند. دومین گام ضرورت طراحی
الگوی منسجم ملی و بومی با استفاده از تجارب جهانی است و سومین مرحله
برنامهریزی با اولویت و توجه ویژه به طبقه جوان و نوجوان است. به طور کلی
پنج مشکل عمده در این مسیر وجود دارد:
فقدان الگوی منسجم ملی و بومی در حوزه آسیبهای اجتماعی؛
فقدان وفاق اجتماعی و تفاهم پیرامون این مسأله و مفاهیمی همچون عدالت، آزادی، برابری نزد کارگزاران، مدیران و نخبگان؛
فقدان ساختار منسجم، متمرکز، پویا و کارآمد؛
مدیریت سلیقهای بر اساس روش آزمون و خطا؛
گذار جامعه از سنت به مدرنیته و آسیبهای اجتماعی ناشی از آن.
بنا بر آنچه گفته شد، معتقدم مسأله اصلی آینده جامعه ایران سیاسی نیست،
بلکه ریشه حرکت آینده نارضایتی اجتماعی، اقتصادی(فقر)، شکاف طبقاتی و
نابرابری فرصتها و در پی آن تحقیر شدگی و بحران منزلتی و افول سرمایه
اجتماعی خواهد بود. از سوی دیگر جامعه در وضعیت تراکم و تقاطع مطالبات قرار
دارد. یعنی همزمان با انبوه مطالبات اقتصادی، با تقاطع آسیبهای اجتماعی
نیز مواجه است که پیچیدگی و حساسیت موضوع را در دو سطح به همراه خواهد
داشت. انباشت مطالبات (اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و...) و عدم پاسخگویی به
آنها به گسترش نارضایتی، بیاعتمادی، عدم مشارکت، عصبیت اجتماعی و تداوم
لوپ معیوب خشم و خشونت منجر خواهد شد. حجم، گستردگی، عمق و شدت آینده
چالشهای اجتماعی، وضعیت را بحرانی تصویر میکند و بحران شرایطی است که
مجموعه ساختارها، سیستمها و کادرها دچار اختلال جدی شده و حیات نظام سیاسی
را در معرض تهدید قرار میدهد. اما در پرتو عزم و اراده اخلاقی و انسانی،
میتوان از تهدیدها فرصت ساخت و آثار حیات را به انسانها، گروهها و
اجتماعات بیمار و آسیبدیده بازگرداند. با مشارکت فعالانه و متفکرانه
نهادهای مردمی و مصلحان اجتماعی میتوان به درمان دردهای مزمن جامعه
امیدوار بود. چرا که «این درد مشترک، هرگز جدا جدا درمان نمیشود.» در
یادداشت بعدی تلاش خواهم کرد تا ضمن بررسی تاریخی سیاستهای اجتماعی در
یکصد سال اخیر، فهرست منسجمی از اصلیترین آسیبهای اجتماعی مبتلابه جامعه
امروز ارائه دهم تا بر اساس آن بتوان اولویتهای سیاستگذاری اجتماعی را
تعیین کرد.