تاریخ انتشار : ۱۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۴  ، 
کد خبر : ۲۹۴۰۷۳
مروري بر چرايي و چگونگي ورود زبان‌هاي خارجي به ايران در دوران قاجاريه

شكل‌گيري يك «تابو»

پایگاه بصیرت / حمید صادقی

(روزنامه جوان – 1395/04/29 – شماره 4863 – صفحه 9)

بيانات رهبرمعظم انقلاب در ديداري كه دوم ارديبهشت ماه امسال با جمعي از معلمان و فرهنگيان، در خصوص اصرار نابجاي وزارت آموزش و پرورش بر ترويج زبان انگليسي و جاي خالي ديگر زبان‌هاي خارجي در سيستم آموزشي كشور داشتند، واكنش‌هاي مختلف را حتي از سوي رئيس‌جمهور وقت به همراه داشت. از اين روي بر آن شديم تا مروري بر تاريخچه و انگيزه‌هاي ورود زبان‌هاي خارجه به خصوص زبان انگليسي در سيستم آموزشي كشور داشته باشيم.

همگان مطلعند كه دوران سلطنت قاجاريان كه نزديك به يك و نيم قرن به طول انجاميد، با تحولات گسترده جهاني همزمان بوده است. آغاز عصر استعمار، گسترش عرصه رقابت دولت‌هاي اروپايي به ديگر مناطق دنيا، فرارسيدن عصر مدرنيسم، برپايي انقلاب صنعتي، وقوع انقلاب كبير فرانسه، وقوع نخستين جنگ جهاني و وقوع انقلاب كمونيستي در روسيه تنها برخي از دگرگوني‌هاي بزرگ بود كه همزمان با ايام پادشاهي قاجارها در عالم رخ داد. بالطبع ايران نيز نمي‌توانست خود را از تأثيرات چنين تغييراتي دور نگه دارد، به ويژه آنكه در شمال مرزهاي خويش با امپراتوري تزاري روسيه و در جنوب نيز با بريتانيا به دليل استيلاي ارتش آن كشور بر هندوستان و حضور نيروي دريايي‌اش در خليج فارس همسايه بود. اين شرايط اسباب گسترش ارتباطات ميان ايران و دنياي غرب را بيشتر فراهم آورد و سطح مناسبات سياسي، فرهنگي، تجاري، نظامي ايران و اروپا را دو چندان توسعه بخشيد.

در عهد فرمانروايي قاجاريان نيز مانند دوران‌هاي پيش زبان فارسي زبان رسمي كشور بود اما زبان تركي نيز در ميان بسياري از ايرانيان و از جمله ترك‌تباران قاجاري حاكم رواج داشت، و زبان عربي نيز همچنان از سوي عالمان ديني به كار گرفته مي‌شد. با اين وجود اوضاع زبان‌هاي خارجي در اين عهد تفاوت‌هاي بنيادين بسياري با ادوار گذشته دارد چراكه در اين دوره با رونق نسبي زبان‌هاي اروپايي در ميان بخشي از مردمان ايران روبه‌رو هستيم به طوري كه در اين عهد براي نخستين بار پس از دوران باستان كه ايرانيان به فراگيري زبان‌هاي يوناني و رومي پرداخته بودند، گروهي از ايرانيان فرصت مي‌يابند تا در مدارس به يادگيري زبان‌هاي اروپايي از جمله فرانسوي، انگليسي و روسي بپردازند.

آموزش زبان خارجه راه فرار از عقب‌ماندگي

در بررسي روند چگونگي روي دادن چنين تحولي مي‌توان به موارد مختلف اشاره كرد. از جمله عواملي كه سبب شد در عهد فتحعلي شاه به آموزش زبان‌هاي خارجه توجه شود آموختن شيوه‌هاي نوين جنگي و بكار‌گيري آنها در جنگ با قواي امپراتوري روسيه است چراكه در روزگار فرمانروايي فتحعلي شاه، دست‌درازي‌هاي ارتش امپراتوري روسيه به سرحدات ايران، دولت قاجار را گرفتار نبردهاي سخت ساخته بود. اين جنگ‌ها، به‌رغم تمامي تلاش‌ها و مجاهدت‌هاي قابل ستايش نظاميان ايراني، نتيجه‌اي جز شكست‌هاي سخت و پذيرفتن قراردادهاي ننگين گلستان و تركمانچاي و سرآخر جدايي بخش‌هاي گسترده‌اي از خاك ميهن نداشت. در اين نبرد‌ها فرماندهي سپاهيان ايران را عباس ميرزا، وليعهد شجاع و پسر فتحعلي شاه بر عهده داشت. وي پس از اين شكست‌هاي خفت‌بار در انديشه يافتن علل برمي‌آيد.

پرسش‌هايي كه او در ديدار با ژوبر نماينده ناپلئون امپراتور فرانسه مطرح كرده است به خوبي آنچه در ذهن پرسشگر وي مي‌گذشته را نشان مي‌دهد: «مردم به كارهاي من افتخار مي‌كنند ولي چون من از ضعيفي من بي‌خبرند. چه كرده‌ام كه قدر و قيمت جنگجويان و مغرب زمين را داشته باشم؟ يا چه شهري را تسخير كرده‌ام و چه انتقامي توانسته‌ام از تاراج ايالات خود بكشم؟ از شهرت فتوحات فرانسه دانستم كه رشادت قشون روسيه در برابر آن هيچ است. مع‌الوصف تمام قواي مرا يك مشت اروپايي (روسي) سرگرم داشته، مانع پيشرفت كار من مي‌شوند. نمي‌دانم آن قدرتي كه شما اروپايي‌ها را بر ما مسلط كرده چيست و موجب ضعف و ترقي شما چه؟ شما در قشون جنگيدن و فتح كردن و به كار بردن تمام قواي عقليه متبحريد و حال آنكه ما در جهل و شغب غوطه‌ور و به ندرت آتيه را در نظر مي‌گيريم.

مگر جمعيت و حاصلخيزي و ثروت مشرق زمين از اروپا كمتر است. يا آفتاب كه قبل از رسيدن به شما به ما مي‌تابد تأثيرات مفيدش در سر ما كمتر از سر شما است؟ يا خدايي كه مراحمش بر جميع ذرات عالم يكسان است خواسته شما را بر ما برتري دهد؟ گمان نمي‌كنم. اجنبي حرف بزن! بگو من چه بايد بكنم كه ايرانيان را هشيار نمايم؟» آنچه روشن است، عباس ميرزا دريافته بود كه عامل اصلي شكست نه در كم‌كاري سربازان ايراني بلكه در انديشه‌هاي نوين نظامي، رشد فناوري و مشابه اينها در نزد روس‌هاست. بنابراين با كمك فرانسويان درصدد ايجاد قواي نظامي مدرني به نام نظام جديد جنگي برآمد. براي ايجاد اين نظام جديد، وي نيازمند اسلحه بود و براي تأمين اسلحه ناگزير بود كارخانه‌هايي را بنيان نهد. در اين هنگام وي دريافت كه پيش‌نياز ايجاد صنعت پديده‌اي به نام دانش است. به اين سبب او دسته‌هايي از دانشجويان ايراني را براي فراگيري علوم و فنون نوين روانه اروپا ساخت.

نخستين پايه‌گذار آموزش زبان انگليسي

از آنجا كه عباس ميرزا براي تحصيل دانشجويان ايراني مراكز آموزشي بريتانيا و در پي آن روسيه را برگزيد، مي‌توان وي را نخستين پايه‌گذار آموزش زبان انگليسي در كشور به شمار آورد. در آن دوره دانشجويان ايران براي آموختن فنون مهندسي، پزشكي، توپخانه، طب، نقاشي و قفل و كليدسازي به اروپا اعزام شدند.

ورود زبان فرانسوي به سيستم آموزشي

با درگذشت عباس ميرزا، وقفه‌ 20 ساله‌اي در فرآيند اعزام دانشجويان به خارج از كشور رخ داد كه با روي كار آمدن محمدشاه اين فرايند از سر گرفته شد. با از سرگيري روند اعزام دانشجو به خارج، چرخشي در انتخاب محل تحصيل دانشجويان اعزامي پديد آمد و عمده اعزام‌ها از مقصد بريتانيا به فرانسه معطوف شد. از جمله افرادي كه در اين دوره به اروپا اعزام مي‌شود ابوالحسن نقاش‌باشي (صنيع‌الملك) است كه به ايتاليا فرستاده مي‌شود. در اين دوره اعزام دانشجويان به فرنگ آنچنان رونق مي‌يابد كه برخي از ايرانيان داراي مكنت مالي را بر آن مي‌دارد كه فرزندان خود را براي تحصيل علوم و فنون به خارج از كشور بفرستند. از مشهورترين افرادي كه به خرج پدرانشان روانه اروپا شدند مي‌توان به ميرزا ملكم خان اشاره كرد.

اعزام دانشجو بيراهه‌‌اي براي رهايي از عقب‌ماندگي

در سال‌هاي نخست حكمراني ناصرالدين شاه وزير خوشنام تاريخ ايران ميرزاتقي خان اميركبير مسئوليت اعزام دانشجويان به اروپا را برعهده گرفت. اميركبير به نيت ايجاد يا توسعه صنايع نوين شماري از دانشجويان را رهسپار روسيه و تني چند را روانه استانبول كرد. با اين وجود وي به زودي دريافت كه نه دل‌بستن به مستشاران خارجي به صلاح است و نه اعزام دانشجو به اروپا براي رهایي ايران از بن‌بست عقب‌ماندگي كارساز است و از اين روي برآن شد كه مؤسسه‌اي علمي در تهران بنيان نهد. وي از مدرسان عمدتاً‌ اتريشي و چند متخصص ايتاليايي، هلندي و فرانسوي براي تدريس در دارالفنون ابداعي خود دعوت به عمل آورد.

پس از فوت اميركبير و هشت سال پس از تأسيس دارالفنون گروهي 42 نفره از دانش‌آموختگان از سوي دولت قاجار جهت تحصيل و تكميل علوم به فرانسه اعزام شدند. همزمان با اعزام اين گروه به فرانسه هيئتي 30 نفره نيز از سوي حكومت جهت فراگرفتن فنون تلگراف رهسپار تفليس شدند. اين اعزام‌ها علاوه بر فوايدشان، مضراتي را هم براي كشور به همراه داشتند. از اين رو پس از اعزام اين 42 نفر نزديك به نيم قرن هيچ اعزام ديگري از سوي دولت انجام نگرفت. درباره چرايي اين موضوع به دو عامل مي‌توان اشاره كرد.

1- بسياري از دانش‌آموختگان فرنگ پس از بازگشت به ميهن‌داراي افكار و عقايدي شده بودند كه احساسات ديني و عواطف مذهبي عامه مردم را جريحه‌دار مي‌كرد و واكنش‌هايي را در ميان آنان برمي‌انگيخت. دگرديسي فكري ورودي دانش‌آموختگان فرنگ در آثار برخي نويسندگان آن دوره بازتاب شده است. از جمله مجدالملك در رساله مجديه در اين باره آورده: «شترمرغ‌هاي ايراني كه از پطرزبورغ و ساير بلاد خارجي برگشته‌اند و دولت ايران مبلغ‌ها در راه تربيت ايشان متضرر شده، از علم ديپلمات و ساير علومي كه به تحصيل و تعلم آن مأمور بودند، معلومات آنها به دو چيز حصر شده استخفاف ملت و تخطئه دولت.‌»

2- دستگاه حكومت استبدادي قاجاري در برابر انديشه‌هاي نويني كه دانش‌آموختگان غرب در بازگشت به وطن به ارمغان مي‌آورند احساس خطر مي‌كرد و منابع سياسي و حفظ سلطنت و حاكميت خود را در تضاد با آن مي‌ديد. فراموش نبايد كرد كه بسياري از اين دانش‌آموختگان مجذوب انديشه‌هايي چون ليبراليسم يا آزادي جان، مال، قلم، بيان و انديشه، سوسياليسم يا حق شهروندي و رفاه عمومي، ناسيوناليسم يا وحدت ملت و متأثر از افكار روسو، هيوم، ولتد و ديگر متفكران غرب بودند. در مقابل حكومت به هيچ وجه حاضر نبود اندكي از اقتدار و سلطه سنتي و خودمختاري فرمانروايي استبدادي خويش بكاهد و بنابراين براي زدودن هر آنچه كه منافعش بود از هيچ تلاشي رويگردان نبود. اين تمايل قلبي دستگاه استبداد هنگامي كه با نشانه‌ها و بهانه‌هاي كافي در مورد انحرافات ديني و اعتقادي يا تشبيه به كفار از فرنگ برگشتگان همراه شد، زمينه‌هاي لازم براي جلوگيري از تداوم اعزام دانشجويان به اروپا فراهم آمد؛ به همين دليل تا زمان پيروزي انقلاب مشروطه و در هم شكستن اركان استبداد توسط مشروطه‌خواهان هيچ دانشجويي از سوي دولت رهسپار ديار غرب نشد.

البته ممنوعيت‌ها و محدوديت‌هاي گسترده‌اي كه حكومت قاجاري در روند اعزام دانشجويان برقرار داشت مانع از تحصيل آن دسته از افرادي كه داراي تمكن مالي بودند نشد و شمار فراواني از اشراف‌زادگان ايراني كه نيازي به تأييد و حمايت مالي دولت نداشتند، براي فراگرفتن دانش‌هاي نوين، رهسپار غرب شدند. از جمله خانواده‌هايي كه درصدد برآمدند فرزندانشان را روانه اروپا كنند مي‌توان به مشيرالدوله و ميرزاحسين فرمانفرما اشاره كرد. در پي به ثمر نشستن مبارزات مشروطه‌خواهان و تشكيل مجلس شوراي ملي، اعزام دانشجو به اروپا ديگربار از سرگرفته شد. در ارديبهشت سال 1290 ش قانوني در مجلس تصويب شد كه براساس آن وزارت معارف موظف شد كه در همان سال 30 نفر را براي دانش‌اندوزي روانه اروپا سازد.

لازم به يادآوري است كه در ماده دوم مصوبه مجلس مقرر شده بود كه تا پنج سال هر سال 20 دانشجو به هزينه دولت به اروپا اعزام شوند، اما اين قانون به علل مختلف اجرا نشد و حتي در سال 1295 ش دولت دانشجويان مقيم فرنگ را به ميهن فراخواند و تنها كساني كه به هزينه شخصي رفته بودند يا توانايي داشتند كه هزينه خويش را تأمين كنند در خارج از كشور باقي ماندند.

زبان فرانسوي در صدر زبان‌هاي وارداتي

بازگشت دانش‌آموختگان فرنگ به ايران اسباب رواج زبان‌هاي اروپايي در ايران را فراهم آورد. آشكار است كه با توجه به تعداد فراوان دانشجويان اعزام شده به فرانسه سخن گفتن به فرانسوي بيش از ديگر زبان‌هاي اروپايي در ميان دانشجويان معمول باشد. از طرفي در دارالفنون نيز زبان فرانسه توسط ريشاردخان فرانسوي به محصلين تدريس مي‌شد. البته ناگفته نماند كه در آن روزگار به جز زبان فرانسه، انگليسي هم رونق تقريبي در ميان تحصيلكرده‌هاي ايراني داشته چراكه همانطور كه پيشتر به آن اشاره شد گروهي از دانشجويان ايراني توسط عباس ميرزا روانه بريتانيا شده بودند و بازگشت اين دانش‌آموختگان رواج اين زبان در ميان جمعي از نخبگان ايراني را موجب شده بود. ناگفته نماند كه تحصيل شمار فراواني از دانشجويان ايراني در دانشگاه امريكايي شهر بيروت نيز در رواج زبان انگليسي بي‌تأثير نبوده است.

همچنين در كنار اين دو زبان روسي نيز با عنايت به آنكه شماري از از دانشجويان ايراني در آن كشور تحصيل مي‌كردند و همچنين با توجه به همسايگي ايران و روسيه از رونقي نسبي در كشور برخوردار بود. فراموش نكنيم كه معلم خصوصي برخي از افراد خاندان حاكم از اتباع روسيه بودند كه خود عاملي مهم در جهت گسترده شدن عرصه زبان روسي در ايران به شمار مي‌آيد. محمد علي شاه خود نمونه بارز كساني است كه سال‌ها تحت تعليم و تربيت معلمان روسي بوده است. علاوه بر اين زبان‌هاي آلماني و ايتاليايي نيز به دليل تدريس تني چند از مدرسان اتريشي و ايتاليايي در دارالفنون و همچنين اعزام تعدادي اندك از دانشجويان به ايتاليا در ميان انگشت‌شماري از ايرانيان مرسوم بوده است.

مبلغان مذهبي و اشاعه زبان‌هاي اروپايي

همزمان با گسترش ارتباطات ايران و غرب در عصر قاجار و در كنار رفت و آمد بسيار سفراي سياسي غربي، روند ورود مبلغان مذاهب و فرقه‌هاي گوناگون غرب كه از ديرباز به ايران رفت و آمد داشتند شتابي دو چندان گرفت. اينان به جز آنچه تحت عنوان مراكز فرهنگي، ديني، درماني و... بنيان نهادند، اقدام به تأسيس مدارس گوناگون درجاي جاي ايران نيز كردند و با توجه به استقبال به نسبت گسترده ايرانيان از اين مدارس توانستند زبان‌هاي غربي را در ايران رواجي افزون و دوچندان بخشند. از ديگر سوي، در اين عهد‌، مراكز آموزشي نوين با حمايت دولت يا به همت برخي روشنفكران و نوانديشان عمدتاً‌ درس‌آموخته اروپا سربرآوردند كه بن‌مايه و اساس تأسيس آنها الگوبرداري و پيروي از سامانه‌هاي آموزشي مدرن غربي بود.

اين مراكز نيز خود نقشي مؤثر در رونق و رواج بيشتر زبان‌هاي اروپايي در ايران ايفا كردند. اين مبلغان عمدتاً يا پيرو كليساي كاتوليك بودند يا اينكه با الگوبرداري از منش و روش نوانديشان ديني غرب همچون مارتين لوتر و جان كالوين اصول پروتستانتيسم را سرلوحه كارهاي خود قرار داده بودند. اين فرقه‌ها و گروه‌ها خاستگاه‌هاي مختلفي داشتند و با نگاهی به نام کشورهایی(بريتانيا، امريكا و فرانسه) که بیشترین تعداد مبلغ را در ایران داشته اند می توان به نیت استعماری شان در پس تاسیس مدارس در کشورمان پی ببریم. مشهورترين و پرآوازه‌ترين اين گروه‌ها موارد ذيل است:

1- آمریکا پرسبیترین

نخستين مدرسه خارجي ايران را در عهد فرمانروايي محمد شاه، كشيش امريكايي به نام جاستين پركينز از پیروان گروه مذهبی پرسبیترین، در اروميه بنيان نهاد. اندك زماني بعد اين گروه مذهبي در شهرهای مختلف ايران مدارسي را تأسيس كرد. كالج امريكايي مشهور و معروف تهران كه امروزه به مدرسه البرز شهرت دارد، توسط والترساموئل جردن از اعضاي اين گروه مذهبي در روزگار پادشاهي ناصرالدين شاه تأسيس گرديد.لازم به یادآوری است که در تمامي مراكز و مدارس اين گروه مذهبي زبان انگليسي نيز تدريس مي‌شد.

2- انجمن چرچ ميسيون

نخستين مدارس بريتانيايي در ايران توسط اين گروه مذهبي پيرو پروتستانتيسم تأسيس شد. فعاليت اين گروه در ايران در سال 1862 ميلادي به وسيله رابرت بروس و همسرش در جلفاي اصفهان آغاز شد. مدرسه‌اي كه اين دو در جلفا بنيان نهادند پذيراي 135 دانش‌آموز بود. اندك زماني بعد، مدارس ديگري وابسته به اين گروه در دیگر شهرها بنيان نهاده شد.

‌مدارس و مراكز آموزشي نوين

در پي گسترش مراودات فرهنگي ايران و غرب كه با اعزام دانشجويان ايراني به فرنگ و تأسيس مدارس و مراكز آموزشي غربي در ايران همراه شد، شماري از ايرانيان نيز با الگوبرداري از سامانه‌هاي آموزشي اروپايي به تأسيس مدارس جديد پرداختند. ميرزا حسن رشديه كه در نجف علوم ديني و در استانبول و دارالمعلمين فرانسوي بيروت، دانش‌هاي نوين را فراگرفته بود، نخستين فرد ايراني است كه به تأسيس اينگونه مدارس اقدام مي‌كند. وي در سال 1300 ق مدرسه ابتدايي در تهران راه‌اندازي كرد و شش سال بعد مدرسه‌اي مشابه آن در محله ششكلان تبريز برپا ساخت. اين مدرسه با اعتراضات مردم نسبت به آموزه‌هايش تعطيل و تخريب شد.

پس از آن رشديه با كمك امين‌الدوله صدراعظم وقت در تهران مدرسه ابتدايي ديگر را بنيان نهاده و به روش مدارس فرانسوي اداره كرد. با گذشت دو سال از افتتاح مدرسه رشديه مدارس متعددي با نام‌هاي مظفريه، علمي، قدسيه، اسلام، دانش، لقمانيه، ادب و كمال در تهران افتتاح شد. با توجه به رونق ساخت مدارس در عصر مشروطه دولت نيز به مدرسه‌سازي رو آورد و در سال 1329 ق تعليمات ابتدايي را براي همه ايرانيان اجباري اعلام كرد. جالب آنكه در اين مدارس در كنار قرآن و علوم ديني، تاريخ، جغرافيا، ادبيات فارسي، سياق و خط نستعليق، عربي، حساب و هندسه، منطق هيئت و دستور زبان فرانسه نيز تعليم داده مي‌شد.

همانطور كه مدارس نوين در عصر قاجار تأسيس شدند مراكز آموزش عالي جديد نيز در روزگار قاجاري كم و بيش تأسيس شدند كه نخستين آنها دارالفنون بود كه توسط اميركبير ساخته شد. لازم به يادآوري است با آنكه استادان دارالفنون تبعه اتريش بودند، دروس دارالفنون نه به آلماني بلكه به زبان فرانسوي تدريس مي‌شدند. كتاب‌هاي درسي مورد استفاده در آن نيز عمدتاً به فرانسوي بودند. بنابر گزارش‌هاي تاريخي آن دوران در سال 1307 ق شمار شاگردان دارالفنون 387 نفر بود و در كنار محصلان و دانشجويان رشته‌هاي گوناگون علمي و نظامي 45 نفر آنان به آموختن زبان فرانسه، 37 نفر به فراگرفتن انگليسي و 10 نفر به يادگيري زبان روسي اشتغال داشتند.

يكي ديگر از مؤسسه‌هاي آموزش عالي در روزگار قاجار مدرسه مشيريه بود كه با هدف آموزش زبان‌هاي فرانسوي، انگليسي و روسي و براي تربيت مترجمان زيردست و كاردان در دوران فرمانروايي ناصرالدين شاه و همزمان با صدارت ميرزاحسين خان سپهسالار توسط مترجم نامي و سرشناس عهد، محمد‌حسن‌خان اعتمادالسلطنه (صنيع‌الدوله) ساخته شد. اين مدرسه كه برخي از برترين مرتجمان زبان‌هاي خارجي در آن مشغول به كار بودند چندي بعد به مدرسه ملي تبديل شد و در آن علاوه بر سه زبان فوق، تدريس رياضيات، تاريخ و جغرافيا نيز معمول و مرسوم شد. دارالمعلمين و دارالمعلمات از ديگر مراكز آموزش عالي عهد قاجار بودند كه پس از انقلاب مشروطه و در سال 1336 ق در پي توسعه و افزايش مدارس جديد به منظور تربيت آموزگاران برپا شدند. در اين مراكز جمعي از ايرانيان آگاه به علم و فنون نوين و شماري از مدرسان فرانسوي به امر تدريس و تعليم محصلان اشتغال داشتند.

نهضت ترجمه در عصر قاجار

برابر با تاريخ سرآغاز نهضت ترجمه به روزگار سلطنت فتحعلي شاه قاجار بازمي‌گردد زيرا به تشويق عباس ميرزا بود كه ترجمه كتب در دوران قاجار آغاز شد. انگيزه در پيش گرفتن چنين سياستي هم همان دلايلي بود كه سبب شد وي دانشجويان ايراني را رهسپار فرنگ كند. با ادامه اين روند، نهضت ترجمه در دوران ناصرالدين شاه به اوج خود مي‌رسد چراكه در اين دوره دارالفنون و مدرسه مشيريه و پس از مدتي به دستور شاه دارالترجمه ناصري توسط اعتمادالسلطنه تأسيس شدند.

http://javanonline.ir/fa/news/798283

ش.د9501434

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات