رشتههای خارجی و داخلی در امنیت ستیزی
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
اگر
کسی گمان کند، مفاهیمی مثل قدرت، اقتدار، تهدید و آسیب نظامی- امنیتی به
نسبت 20 سال یا 40 سال پیش تفاوت بنیادی کردهاند و اینک جهان ما، جهان
دیگری شده است. کافی است در همین دوره ده ساله به اطراف خویش نگاه بیندازد
تا دریابد اگر چه مفاهیمی که گفته شد، جلوههای جدیدی هم پیدا کردهاند اما
در عین حال هنوز مهمترین و رایجترین جلوههای آن، همان جلوههای قدیمی و
به قول اهل فن، کلاسیک است.
آمریکاییها در
10 بهمن سال 1380، یعنی حدود یک سال پس از آنکه سازمان ملل به پیشنهاد
رئیس جمهور وقت ایران، سال 2002 را سال «گفتوگوی تمدنها» نام گذاشت،
ایران را بطور رسمی در محور شرارت قرار دادند و جرج بوش در نطق خود، ایران
را به دلیل مخالفت با اشغال لبنان و فلسطین از سوی رژیم صهیونیستی، حامی
تروریزم خواند و علیرغم آن که ایران در آن زمان کار مهمی در حوزه فنآوری
صلحآمیز هستهای هم انجام نداده بود، متهم به تلاش برای دستیابی به سلاح
کشتار جمعی کرد. همه میدانند که معنا و مفهوم قراردادن ایران در محور
شرارت، زمینهسازی برای حمله به ایران بود و اگر در آن زمان جمعبندی
آمریکاییها این میشد که ایران مثل عراق یا افغانستان، تهدیدپذیر است، در
عملی کردن آنچه که در محور شرارت خواندن ایران منظور کرده بودند، درنگ
نمیکردند حال بگذریم که بعدها وانمود کردند که انتخاب خاتمی سایه جنگ را
از سر ایران دور کرد.
در
حالی که ایران درست در وسط دوره دوم خاتمی، محور شرارت خوانده شد. کما
اینکه در این زمان عدهای تبلیغ میکنند که انتخاب روحانی سایه جنگ را از
سر ایران دور کرده است و حال آنکه آمریکاییها با دهها هزار نیروی نظامی
در مرزهای شرقی، جنوبی و غربی ما هستند، رژیم سعودی علیرغم مفلوک بودنش در
حال تشدید تنش با ایران است و دهها گروه تروریستی وابسته به سرویسهای
اطلاعاتی غرب و رژیمهای وابسته به آن در منطقه در حال شرارت و تهدید
جغرافیای جبهه مقاومت هستند.
جنگ
در لیبی، جنگ در یمن، جنگ در سوریه، جنگ در افغانستان و درگیریهای خونین
هر روزه در پاکستان، ترکیه، مصر، سومالی، نیجریه، کشمیر و دهها نقطه دیگر
به خوبی نشان میدهند که وضعیت نظامی امنیتی دنیا بهبود پیدا نکرده و
ضرورت تقویت روزافزون بنیه نظامی و دفاعی کشور تردیدناپذیر است.
در
عین حال در کشور ما از دیرباز یک خطی وجود دارد که مدعی است، امروزه با
دنیای جدیدی مواجه هستیم و لذا ما هم باید با منطق و ابزار جدید با آن
مواجه شویم. شاید اولین اقدام رسمی در این میان، سمیناری بود که در سال
1369 تحت عنوان «بررسی تحول مفاهیم» از سوی دفتر مطالعات وزارت خارجه ایران
برگزار و بعدها به شکلهای دیگری پیگیری شد.
جالب
این است که تعداد جنگها و درگیریهایی که در همین 1/5 دهه اول قرن 21 در
منطقه ما اتفاق افتاده از تعداد جنگها و درگیریهایی که طی سه یا شش دهه
آخر قرن 20 اتفاق افتاده بیشتر است. کما اینکه اگر صدور هر قطعنامه در
شورای امنیت به معنای تلاش برای رفع یک نگرانی امنیتی باشد، میبینیم که
تعداد قطعنامههایی که در سه دهه اخیر از سوی شورای امنیت صادر شده چند
برابر قطعنامههایی است که در دهههای پیش از این دوران صادر گردیده است.
مثلا در تابستان سال 66 برای توقف جنگ ایران و عراق قطعنامه 598 به تصویب
رسید و هماینک شماره قطعنامههای جدید از 2230 فراتر رفته است. به عبارتی
شورای امنیت از زمان تاسیس در سال 1324 تا تابستان 1366، یعنی در 42 سال،
598 قطعنامه و در فاصله تابستان 66 تا امروز یعنی در 30 سال، بیش از 1630
قطعنامه صادر کرده است.
این
یعنی حوادث امنیتی دنیا در دهههای اخیر نسبت به دهههای پیشین نزدیک چهار
برابر شده است اگر قطعنامههای شورای امنیت یک شاخص باشند از آنجا که
میانگین صدور سالانه قطعنامهها از 14/2 به 54/4 افزایش یافتهاند و روند
تحولات ناامنکننده در حدی که شورای امنیت خود را موظف به دخالت در آن دیده
است 3/8 برابر شده یعنی 380 درصد رشد داشته است. این در حالی است که این
شورا در بسیاری از بحرانهای مهم امنیتی مثل لیبی، یمن و بحرین چندان ورود
نکرده است. بنابراین سخن گفتن از اینکه شرایط تغییر کرده و ابزارهای سنتی
نظامی کارآمدی نداشته و ضرورتی به حفظ آنان نیست با واقعیت عینی جهان کاملا
ناسازگار بوده و به خیالپردازی افراد خواب شباهت بیشتری دارد.
همه
میدانند که وقوع نشانههایی که از یک منطق نشأت گرفته باشد و نوعی تسلسل
معانی را پدید آورد، تصادفی تلقی نمیشدند، نه اینکه پدیدههای تصادفی
نداریم بلکه چون رخدادهای سیاسی در حوزه نخبگان قاعدتا متعمدانه است برای
تصادفی دیده شدن پدیدههایی از این جنس به استدلال قوی احتیاج دارد. ما در
مباحث امنیتی نظامی، طی هفتههای اخیر شاهد پدیدههای «هم تکمیل» بودهایم.
در پاریس یک مقام
سعودی با حضور در نشست سازمان منافقین، از توافق امنیتی بین دستگاه امنیتی
عربستان و سازمان نفاق خبر میدهد و چند روز بعد در اقدامی که نقض آشکار
حاکمیت ایران محسوب میشود از رئیس منافقین دعوت میکند تا به عنوان
نماینده ملت ایران، سرپرستی حجاج ایرانی را بپذیرد و رسما وارد مکه و مدینه
شود، چند روز بعد و در جریان سالگرد عملیات تجاوزکارانه منافقین به خاک
ایران- موسوم به فروغ جاویدان -، بیت آلوده منتظری نواری را پخش میکند که،
منافقین، مظلوم معرفی و از آنان حمایت شده است.
در
واقع در این اقدام، یک جریان آلوده داخلی به خیال خام خود، چرخ فعالسازی
ماشین جنایت منافقین در ایران را روغنکاری کرده است. پس از این اقدام، یکی
از شناخته شدهترین عضو سازمان موسوم به مجاهدین انقلاب اسلامی - تاجزاده-
از اقدام بیت منتظری که حریم امام را با دروغپردازی شکسته است حمایت کرده و
مدعی است که آنچه در سال 67 علیه منافقینی که به ایران تجاوز کرده و یا از
تجاوز آنان حمایت کردهاند، رفته، نادرست بوده و حق با منافقین است.
در واقع در همه این اقدامات حوزه امنیتی و نیروی مدافع کشور در روز خطر در
معرض نفرتپراکنی گروههای معاند قرار میگیرد. حدود سه هفته بعد آقای
هاشمی رفسنجانی در جمع مدیران کل وزارت آموزش و پرورش، سخنانی میگوید که
معنای آن این است که اولا بودجه کشور نباید صرف امور دفاعی ایران شود و
ثانیا دولت دوم روحانی به صرف بودجه کشور در امور دفاعی پایان میدهد و
درست در همین زمان بعضی از بانکهای کشور در اقدامی رسمی! اعلام میکنند که
با آن دسته از افراد و شرکتهای ایرانی که نامشان در قطعنامههای تحریمی
آمده است، همکاری نخواهند کرد! این اقدامات به هیچوجه نمیتوانند
بیارتباط با یکدیگر باشند اما چهطور؟
یکی
از مواردی که طی سالها و بخصوص ماههای اخیر به شدت از سوی همین طیف نفی
میشد، «نفوذ» بود در این ماجرا آقایان هاشمی و روحانی و مرتبطین با آنها
میگفتند بحث نفوذ، حربهای است که دستگاههایی در کشور با تمسک به آن
درصدد بیاعتبار کردن و کنار زدن یک جریان سیاسی هستند. همین روزها یک خبر
از تیم هستهای به رسانهها درز کرد و آن دستگیر شدن (د-ا) به جرم جاسوسی
بود و یک خبر هم از دفتر آقای هاشمی درز کرد و معلوم شد که یک مشاور ایشان
که در فتنه 88 دستگیر و مدتی زندانی شده، مرتکب اقدامات ضد امنیتی گردیده
است.
اما برای
اینکه دریابیم چه مقدار از عوامل مرتبط با دشمن در دستگاههای رسمی و
اثرگذار کشور نفوذ کردهاند، کافی است که به اظهارات و اقدامات ضد منافع و
امنیت ملی پارهای از مقامات کشور نظر بیندازیم. آنچه که در سلسله
رخدادهایی که برشمردیم مشترک است، اقدام علیه امنیت و بنیههای دفاعی کشور
است و اگر گمان کنیم نه آن مقام سعودی نه مریم رجوی، نه احمد منتظری نه
مصطفی تاجزاده و نه بعدیها و نه بانکهایی که دست به تحریم داخلی زدهاند
از سوی مرکزی در آمریکا مدیریت نمیشوند کافی است دریابیم که آمریکاییها
برای مواردی سادهتر از این هم برنامه دارند.
حدود
یک ماه پیش سایت «اینترپرایز» در بحبوحه بحث همکاری ایران و روسیه در
تحلیلی که رد پای مقامات رسمی آمریکا در آن پیدا بود، نوشت: «باید به
ایرانیها یادآوری کنیم که دشمن شما روسیه است. ما باید دائما به آنان
یادآور شویم که روسها با قرارداد ترکمانچای و گلستان بخشهایی را از
ایران جدا کردهاند!» کاملا واضح است که آمریکاییها در حال مدیریت
اقدامات ضدامنیتی علیه ایران هستند و هر گونه تلاش ایران را برای
توانمندسازی بنیه دفاعی خود برنمیتابند البته آمریکاییها علیرغم در
اختیار داشتن طیفی از «همکاران ایرانی» به نتیجه نمیرسند و صلابت انقلاب و
مردم و رهبری مانع به سرانجام رسیدن نقشههای آمریکا و مانع موفقیت آن
میشود.
برخی گمان کردهاند این یک بازی
صرفا جناحی است و عدهای که میخواهند دولت روحانی تکرار شود و سیطره یک
جناح بر کشور استمرار مییابد لذا متناسب با آن دست به سناریوسازی میزنند
از نظر آنان این یک بازی انتخاباتی است و با برگزاری انتخابات 96 به پایان
میرسد.
این در حالی است که از یک سو بازی
با امنیت کشور و به طمع انداختن دشمنان قابل پذیرش نیست، امنیت کشور یک
کالای انتخاباتی نیست که عدهای بخواهند با ضربه زدن به امنیت کشور به
اهداف سیاسی دست یابند، از سوی دیگر، نمیتوان پذیرفت که بازی آمریکا،
منافقین، عربستان و بطور کلی آن بخش خارجی که این روند را شروع کرده و در
داخل هم عدهای را دنبال خود کشانده است، یک بازی انتخاباتی باشد از قضا
آنان نشان دادهاند که ثبات در ایران را برای خود خطر میدانند و اساسا با
ثبات ایران مشکل دارند. آنان از قضا در دورههایی که خاتمی یا روحانی اداره
دولت را در ایران در دست داشتهاند، با هدف بیثباتسازی ایران، بیشتر از
مواقع دیگر وارد فضای داخلی ایران شدهاند.
اما
نشانههای واضحی وجود دارد که یک اتاق فکر برای مدیریت روند تسلیم ایران و
ادغام آن در سیستم جهانی، بشدت فعال است کافی است ما نگاهی به متن و مفاد
نطقهایی بیاندازیم که در محافل داخلی و خارجی بنام حمایت از گسترش صلح و
همکاری بینالمللی، روند الحاق ایران - البته با خیالی خام- و ادغام آن در
هاضمه قدرتها را دنبال مینمایند.
حج را « مرده » می خواهد شیطان سعودی
غلامرضا بنی اسدی در خراسان نوشت:
در
حج امسال، در کنار رمی جمرات، باید به رمی شیاطینی پرداخت که "قاطعان طریق
خدا" شدند و به نفع شیاطین هزار رنگ و هزار فرم و طواغیت هزار فرقه، جلوی
"اقامه" فریضه حج را گرفته و وارد جنگ علنی با حضرت خداوند شدند که راه
بستن بر میهمانان خدا، و صد عن سبیل ا... مصداق تام و تمام جنگ با خداست.
آل سعود امسال در دو جبهه علیه حق تیغ می کشند. هم راه حاجیان را می بندند و
هم حج حاجیان به سرزمین خدا رفته را به نفع استکبار و کفر و صهیونیسم با
تهی کردن از روح حج، می کشند. اگر سال پیش، چکمه بی تدبیری و جهالت و تیغ
جمود بر گلوی حاجیان گذاشت و هزاران تن از حاجیان را به خاک و خون کشید،
امسال ، خود حج را هدف قرار داده است تا سیاسی ترین عبادت اسلامی را به
مراسمی تبدیل کند که خوشایند مشرکان است.
"
قاتلان حج" ابراهیمی، قاطعان طریق اسماعیل هایی شده اند که خود را برای حج و
حج را برای خدا می خواستند و همچنان که برای اقامه نماز، می ایستادند،
برای اقامه حج نیز از همه وجود مایه می گذاشتند و صدای حق خواهی بندگان
مظلوم خدا و فریاد خشم الهی علیه بیدادگران بودند. آری، شیطانک های سعودی،
برای خوشایند شیطان، فرزندان ابراهیم و اسماعیل(ع) را از حرم رانده اند تا
لبخند بر لبان حرامیانی بنشانند که حل و حرم را تهی از خدا می خواهند و
اسلام را زمانی تحمل می کنند که "پوستینی وارونه" آن هم بر قامت نوادگان آل
سفیان باشد چه خوب می دانند اسلام، بنیان های ستم را در همیشه تاریخ هدف
گرفته است و در همه عصر ها، نسل هایی قد می کشند که باورمند اسلام ناب
محمدی، با همه شئون دینی خود علیه شان می شورند و جهان را برمی آشوبند.آنان
می دانند اقامه حج مثل اقامه نماز ، "تنهی عن الفحشاء والمنکر" است و چه
منکری بزرگ تر از صهیونیزم و امپریالیسم طاغوت و طاغوت ساز؟ چه فحشایی کثیف
تر از وهابیت و تروریسم و داعشیسم که حرام خدا را آشکارا حلال می کنند و
دست تطاول در دامن زنان کشور های اسلامی می زنند و با فتاوای ابلیس وار
مشتی وهابی جنایت هایی می کنند که قلم از بیان آن ، به شرم، سکوت می کند؟
بله،
حج اگر اقامه می شد امروز نه چنگال صهیونیسم بر گلوی فلسطینیان می نشست و
نه قداره داعشی بر حلقوم مردمان دنیا فرو می رفت. اگر حج اقامه می شد از
عمله جور در هیچ کجا اثری نمی ماند و وهابیت سعودی، متولد نشده ، در زباله
دانی تاریخ ، سقط جنین می شد قبل از آنکه مامای انگلیسی بتواند کاری بکند.
اگر
حج اقامه می شد انگلیس نیز در جزیره خود می نشست و دست تا خاورمیانه دراز
نمی کرد. اگر حج اقامه می شد به معنای تام و تمام کلمه آمریکا نمی توانست
هیچ غلطی بکند اما حیف که در سرزمین ابراهیم و اسماعیل، نمرودیان بر اریکه
قدرت نشسته اند و ابراهیم را تاب نمی آورند و به فرموده رهبر فرزانه
انقلاب،" حجّ ابراهیمی که اسلام به مسلمانان هدیه کرده است، مظهر عزّت و
معنویّت و وحدت و شکوه است؛ عظمت امّت اسلامی و اتّکا ی آنان به قدرت
لایزال الهی را به رخ بدخواهان و دشمنان می کِشد و فاصله آنان را با
منجلاب فساد و حقارت و استضعافی که زورگویان و قلدران بینالمللی بر جوامع
بشری تحمیل می کنند، برجسته می سازد. حجّ اسلامی و توحیدی، مظهر «اَشِدّآءُ
عَلَی الکُفّارِ رُحَمآءُ بَینَهُم» است؛ جایگاه برائت از مشرکان و الفت و
وحدت با مؤمنان است" را تاب نمی آورند و حج را مرده و حاجی را توریست می
خواهند و چه زیبا فرمود خلف مقتدر خمینی که" آنان که حج را به یک سفر
زیارتی ـ سیاحتی فروکاسته و دشمنی و کینه خود با ملّت مؤمن و انقلابی
ایران را در زیر عنوان «سیاسی کردن حج» پنهان ساختهاند، شیطان هایی خُرد و
حقیرند که از به خطر افتادنِ مطامع شیطان بزرگ، آمریکا، به خود می لرزند.
حکّام
سعودی که امسال صدّ عن سبیلا... و المسجد الحرام کرده و راه حجّاج غیور و
مؤمن ایرانی به خانه محبوب را بستهاند، گمراهانی روسیاهند که بقای خود
بر اریکه قدرت ظالمانه را در دفاع از مستکبران جهانی و همپیمانی با
صهیونیسم و آمریکا و تلاش برای برآوردن خواسته آنان می دانند و در این راه
از هیچ خیانتی رویگردان نیستند." اما کور خوانده اند. این جا همان جایی
است که باید خواند" وَمَکَروا وَمَکَرَ ا... وا... خَیرُ الماکِرینَ" و
مطمئن بود که این بار خدا خود به کمین شان خواهد نشست که "إِنَّ رَبَّکَ
لَبالمِرصاد" را باور کنیم و به انتظار تحقق وعده الهی بنشینیم که خود بر
حرمت مومنان و حریم خویش بسیار غیور است اما سخنی که با جهان اسلام باید
گفت همان کلام روشن و روشنی آفرین حضرت آیت ا... خامنه ای است که"جهان
اسلام، اعم از دولت ها و ملّت های مسلمان باید حاکمان سعودی را بشناسند و
واقعیت هتّاک و بیایمان و وابسته و مادّی آنان را به درستی درک کنند؛ باید
بهخاطر جنایاتی که در گستره جهان اسلام به بار آوردهاند، گریبان آنها
را رها نکنند؛ باید بهخاطر رفتار ظالمانه آنان با ضیوف الرّحمان، فکری
اساسی برای مدیریّت حرمین شریفین و مسئله حج بکنند.
کوتاهی
در این وظیفه، آینده امّت اسلامی را با مشکلات بزرگتری مواجه خواهد
ساخت." باری، امسال، قاطعان طریق حق، راه را بر حاجیان ایران و برخی کشور
ها بسته و صد عن سبیل ا... کرده اند اما برادرانی هستند در جهان اسلام که
این ندای حضرت ولی امر مسلمین را به جان می شنوند که" برادران و خواهران
مسلمان! امسال جای حجّاج مشتاق و بااخلاص ایرانی در مراسم حج خالی است، ولی
آنان با قلب های خود حاضر و در کنار حاجیان از سراسر جهان و نگران حال
آنان هستند و دعا می کنند که شجره ملعونه طواغیت نتوانند گزندی به آنان
برسانند.
برادران و
خواهران ایرانیِ خود را در دعاها و عبادت ها و مناجات های خود یاد کنید و
برای رفع گرفتاریها از جوامع اسلامی و کوتاه شدن دست مستکبران و
صهیونیستها و سرسپردگان آنها از امّت اسلامی دعا کنید." ان شاءا... با
اجابت این دعا، راه خانه خدا به روی مومنان همه کشور ها باز شود تا پس از
این حج را ابراهیمی و محمدی اقامه کنیم.
دستورالعملهای آمریکایی
امیر استکی در وطن امروز نوشت:
وقتی یک چهره سیاسی قدیمی که لیدر و مراد یک جریان سیاسی در کشور نیز هست،
در باب یک مساله اساسی که زوایای کلی آن برای همه روشن است، نظر شاذی
میدهد باید چه برداشتی کرد؟ ابتداییترین برداشت همانی است که با هر نظر
شاذ میکنند، نسبت دادن آن به بیاطلاعی، بیسوادی یا نادیده گرفتن
بدیهیات. اما در اینگونه موارد بسادگی نمیشود از کنار نظر شاذی که درباره
یک مساله کلان و بسیار مهم بیان شده است گذشت.
اکبر هاشمیرفسنجانی چندی پیش یکی از همین نظرات شاذ را در مورد توان
دفاعی و نظامی کشور بیان کرد. وی با اشاره به تعدادی از کشورهای توسعه
یافته که در بازههایی توان نظامی مشخصی نداشتهاند استدلال کرده است
اینگونه کشورها هزینههای نظامی خود را حذف و به کانال توسعه علمی و
اقتصادی هدایت کرده و توسعه یافتهاند و امنیت نیز دارند.
به روشنی مشخص است این برداشت و این استدلال بسیار سطحی است و به نظر
نمیرسد کسی نیازمند آن باشد که دلیل و مدرکی برای سطحی بودن این نگاه طلب
کند. به روشنی هیچ کشوری به میل خود بدون توان نظامی نخواهد بود مگر اینکه
به آن تحمیل شود. درست مانند آلمان و ژاپن در فردای شکست در جنگ دوم جهانی!
اتفاقا به نظر میرسد همین 2 کشور اصلیترین مثالهای جناب آیتالله
باشند؛ کشورهایی که پس از پایان دوران پرداخت غرامت جنگ دوم جهانی و به محض
سر و سامان یافتن سیاسی دست به کار بازآفرینی توان نظامی خود شدند و
هماکنون در زمره کشورهایی قرار دارند که بیشترین هزینههای نظامی را انجام
میدهند.
به روشنی هیچ کشوری از هزینه
کردن در زمینه امنیت خلاصی نخواهد داشت مگر اینکه یا اشغال نظامی شود یا به
نوعی وابستگی شدید به قدرتهای برتر نظامی جهان تن دهد که البته مورد دوم
نیز بدون هزینه نخواهد بود. همانطور که گفتیم مساله، مسالهای نیست که برای
آن احتیاج به استدلالات طولانی و چندجانبه باشد.
غرض از این توضیحات در وهله اول این نیست که بخواهیم امری اینچنین بدیهی
را ثابت کنیم اگرچه برای یادآوری و تاکید قطعا مفید خواهد بود. غرض اساسی
اما همانی است که در ابتدا گفتیم. اینکه نباید بسادگی از کنار این نظر شاذ
گذشت و باید به دنبال چیز دیگری بود.
اگرنه به هیچوجه پذیرفتنی نیست که اکبر هاشمیرفسنجانی که ماه پیش قسم
میخورد که برجام سایه جنگ را از سر کشور کوتاه کرد واقعا معتقد باشد توان
نظامی و گسترش و حفظ آن امر بیهودهای است. قطعا هاشمی بهتر از هر کس دیگری
متوجه موقعیت ژئوپلیتیک ایران و قرار گرفتن آن در یکی از بیثباتترین و
ناامنترین نقاط جهان است.
منطقهای که سالهاست دستخوش یک مسابقه تسلیحاتی است و آنطور هم که شواهد
نشان میدهد هیچکس با دیگران شوخی هم نخواهد داشت بویژه با توجه به وضعیت
سیاسی کنونی عربستانسعودی و خردهکشورهای حاشیه خلیجفارس. قطع به یقین
ایشان از الزامات وجود دشمنان تروریستی از نوع داعش نیز آگاه است و صدالبته
از خصومت همهجانبه صهیونیستهای تا بن دندان مسلح نیز با ایران آگاه است.
پس این به نظر غیرمحتمل است که بیان چنین نظراتی سهوا و از سر نداشتن فهم
درستی از مساله باشد بلکه به اعتقاد ما ناشی از یک چرخش اساسی در نگاه به
چنین مسالهای و همراستا با نقشه ژئوپلیتیکی مد نظر قدرتهای جهانی برای
این منطقه است. به روشنی سمتگیری این اظهار نظر به سمت گسترش برنامه موشکی
ایران است.
برنامهای
که یکی از نقاط تاکید قدرتهای جهانی و در راس آنها آمریکا برای تغییر
رفتار ایران در عرصه بینالمللی به شمار میرود. نکته مهم اینجاست که عمده
تمرکز ایران برای گسترش توان نظامی خود معطوف به همین برنامه موشکی است و
صحبت از ضرورت هزینه نکردن در این زمینه به طور غیر مستقیم به همین معنایی
است که عرض شد. به نظر میرسد طرح برجامهای جدید اینبار از کانالهای
غیررسمی و به نوعی بدون اعلام اعمال و در حقیقت به کشور تحمیل خواهد شد.
تحمیلی که به روشنی خلاف خواست رهبر انقلاب و مردم است.
سوگیری
نیروهای سیاسی تکنوکرات-محافظهکار که در یک ساختار عظیم منافع ناشی از
سیستم رفاقتی سرمایهداری مالی-تجاری قرار میگیرند، جبرا و به نوعی براساس
جبر منطق سرمایهداری به سمت کاهش تنش با جهان و قرار گرفتن در موقعیت یک
عضو مشروع جامعه جهانی است. عضوی که بتواند براحتی با جهان مراوده کند و در
ساختار وابستگیهای متقابل پیچیده جایگاهی برای خود دست و پا کند. به نظر
نگارنده سرمایهداری تجاری- مالی نخبگان الیگارشیک در ایران چند صباحی است
به آن حد از انباشت سرمایه رسیده است که در تکاپوی خروج از پوستین قدیمی
خود و پیوستن به نظام جهانی سرمایهداری باشد و این پیوستن مستلزم تغییر
رفتارهای مهمی خواهد بود.
تغییراتی
که به آرامی ولی با جدیت توسط این سیستم نخبگانی دنبال میشود و در زمینه
سیاست داخلی و خارجی با اسم رمز برجامهای چندگانه مطرح و پیگیری میشود.
در زمینه نظامی نیز ایران باید با پذیرفتن واقعیات جامعه جهانی و در زیر
فراروایتهای معنابخشی آن به اصلاح نظام ارزشی راهنمای اعمالش بپردازد و به
عبارت دیگر مانند کشورهای دیگر جهان به مسائل نگاه کند و به بهای به بازی
گرفته شدن در عرصه سوداگری سرمایهدارانه جهانی، دست از رویههای معارضانه
خود در عرصه سیاست خارجی بردارد و به طور مشخص از ایدههای فرامنطقهای و
انقلابی خود مانند حمایت از آرمان فلسطین دست بکشد و بر همین مبنا باید از
برنامههای نظامی خود که در این راستا قرار دارند کوتاه بیاید و مهمترین
این برنامهها برنامه موشکی ایران خواهد بود که دال اساسی در آن مقابله و
بازدارندگی موثر در قبال اسرائیل به عنوان دشمن درجه یک ایران است.
لذا
بیان اینکه هزینه کردن در زمینه توسعه و گسترش توان نظامی برای ما ضرورتی
ندارد به روشنی دنبال کردن همان برنامهای است که در بالا شرح دادیم؛ تلاش
برای پایان دادن به همه آنچه ویژگیهای انقلابی نظام سیاسی جمهوری اسلامی
ایران قلمداد میشود و تغییر دادن آن به یک ساختار حکمرانی الیگارشیک که
بقای خود و فربه شدن سرمایههای خود را با اصالت و ارزشهای الهی انقلاب
اسلامی ایران در همه زمینههای داخلی و خارجی تاخت خواهد زد.
سيگنالهايي براي تحقق روح برجام!
عباس حاجينجاري در جوان نوشت:
چند
اتفاق نه چندان ساده در عرصه مديريتي و تصميمسازي دستگاههاي اجرايي در
هفتههاي اخير نشان از حركتي آگاهانه براي مهار نيروها و ظرفيتهاي انقلابي
كشور دارد. براي رصد اين اتفاقات نياز به نقب تاريخي و ردگيري آن در گذشته
نيست، چراكه آنقدر پرشمار است كه اشاره به تعداد محدودي از آنها كه مربوط
به همين روزهاي اخير است، كفايت ميكند:
اول: دو هفته پيش دولت
لايحه پيوستن ايران به «پروتكل اختياري كنوانسيون حقوق كودك در مورد
بهكارگيري كودكان در منازعه مسلحانه» را تقديم مجلس شوراي اسلامي كرد كه
به زودي قرار است در صحن علني مجلس مطرح شود. در اين پروتكل تعريف كودك
عبارت است از افراد زير 18 سال كه در صورت پيوستن به آن، بهانههاي زيادي
به دست كشورهاي غربي براي تحريم ايران ميافتد، چراكه در غير اين صورت بايد
برنامه آموزش دفاعي در مدارس حذف شود، سازمان بسيج دانشآموزي تعطيل شود،
هرگونه شركت دانشآموزان در بسيج محله و... ممنوع شود.
نكته مهم در
اين پروتكل اين است كه در صورت تصويب آن از اين پس ديگر جوانان زير 18 سال
نميتوانند در دستجات مذهبي شركت كنند و در غير اين صورت پرونده حقوق بشري
ايران سنگينتر ميشود.
دوم: شوراي عالي انقلاب فرهنگي روز 23 تيرماه،
روز امضاي توافق هستهاي را به عنوان روز گفتوگو و تعامل سازنده با جهان
نامگذاري ميكند. انتخاب اين واژه كه به نظر ميآيد پذيرش آن از سوي بعضي
از شخصيتهاي حاضر در اين شورا بسيار بعيد باشد، به معني اين است كه عامل
همه مشكلات و نارساييهايي كه در طي 37 سال گذشته ناجوانمردانه بر مردم
ايران تحميل شده، خود ايران بوده كه تعامل سازنده با جهانخواران نداشته
است.
سوم: بهرغم هشدارهايي كه نسبت به تبعات پيوستن ايران به
اتحاديه بينالمللي مبارزه با پولشويي (FATF) داده شده بود، اقدام
خودتحريمي دو بانك ملت و سپه در تحريم قرارگاه سازندگي خاتمالانبيا يكي از
زيرمجموعههاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي عملاً باعث شد كه بانكهاي
داخلي عامل اجراي تصميمات ناجوانمردانه قدرتهاي سلطه در داخل شوند. در
پاسخ قرارگاه خاتم بانك ملت مينويسد: كارسازي كليه خدمات ارزي
(بينالمللي) براي آن دسته از مشتريان كه نامشان در ليست تحريم اتحاديه
اروپا يا ليست تحريم مشترك اتحاديه اروپا و سازمان ملل است، امكانپذير
نيست.
اين اقدام در حالي صورت گرفته كه پس از برجام كه قرار بود براساس
آن زنجير تحريمها پاره شود، علاوه بر آنكه بخشهاي بزرگي از سپاه
پاسداران، وزارت دفاع، وزارت اطلاعات و... در تحريم امريكا و سازمان ملل
باقي ميمانند، بلكه از تعاملات بانكي در داخل هم محروم ميشوند و ظاهراً
بايد اين نهادها براي هر يك از قراردادهاي خود از آقاي ظريف بخواهند كه
براي آنها از امريكاييها «اماننامه» بگيرد. حقارتي كه كارشناسان آن را
بدتر از قانون كاپيتولاسيون ميدانند، چراكه آن تنها در پي ايجاد مصونيت
براي اتباع امريكايي بود، اما اين قرارداد به مراتب بدتر و فاجعهآميزتر از
كاپيتولاسيون است، چراكه در اين حالت سيستم حكومتي ما عامل اجراي طرف
مقابل ميشود و ما دچار خودتحريمي نهادهايي چون سپاه و وزارت دفاع ميشويم
كه وظيفه اصلي آنها تأمين امنيت و اقتدار كشور است. فاجعهاي كه دستپخت
دستگاه ديپلماسي ما در فرآيند برجام است.
چهارم: اما تك اصلي را
نيروهاي دفاعي در جايي ديگر بايد متحمل شوند و آن هم در سي و سومين اجلاس
رؤساي آموزش و پرورش است، جايي كه آقاي هاشميرفسنجاني پنبه نيروهاي نظامي
را زد و با اين ادعا كه «آلمان و ژاپن پس از جنگ جهاني دوم نيروي نظاميشان
را تعطيل كردند و همين باعث شد كه منابعشان براي توسعه اقتصادي آزاد
شود.» او سپس مدعي ميشود كه اكنون در ايران هم اين راه باز شده است. جالب
اين است كه ايشان در اين نشست رسمي وزارت آموزش و پرورش كليد زودهنگام
تبليغات انتخاباتي را هم ميزند و ميگويد كه من مطمئنم كه دور دوم آقاي
روحاني ميتواند ما را به آنجا برساند!
فارغ از استشمام بوي فتنه از
اين سخنان اخير كه در جاي خود بايد مورد بررسي قرار گيرد، مجموعه روندهاي
فوق كه مصاديق بسيار ديگري را نيز براي آن ميتوان برشمرد، در
خوشبينانهترين حالت مهار نيروهاي انقلابي و اقتدار دفاعي و ايستادگي و
مقاومت ملت ايران در برابر فزونخواهي نظام سلطه را هدف گرفته است، نكتهاي
كه سران نظام سلطه بارها از آن به نام «روح برجام» نام بردهاند كه بايد
در عرصه داخلي ايران محقق شود، برخلاف برخي تصورات، هدف اصلي اين اقدامات،
انتخابات آينده نيست، گرچه ثمره آن بايد خود را در انتخابات آينده نشان دهد
بلكه انقلابيزدايي و ايدئولوژيزدايي يا همان نرماليزه كردن رفتار ايران
است. اين موضوع اگرچه ابتدا در فضاي انديشكدهاي و رسانهاي امريكا مطرح و
سپس وارد محافل ديپلماتيك شد، پذيرش قواعد طراحي شده قدرتهاي سلطه و كنار
گذاشتن آرمانها را دنبال ميكند و بر همين اساس است كه اوباما در سخنراني
سال گذشته خود در سازمان ملل، از كنار گذاشتن شعار «مرگ بر امريكا» توسط
ايرانيان سخن به ميان ميآورد و به صراحت ميگويد كه «مردم ايران تاريخ
پرافتخار و ظرفيتهاي فوقالعادهاي دارند، اما سر دادن شعار مرگ بر امريكا
شغل ايجاد نميكند و براي ايران امنيت بيشتري به همراه نميآورد.»
جان
كري هم در پاسخ به خبرنگار بيبيسي ميگويد: فكر ميكنم همه ميتوانند تا
تغيير لحن و كم كردن شعارها شروع كنند. اول از شعار مرگ بر امريكا و مرگ
بر اسرائيل. اين معنا البته توسط روزنامه والاستريت ژورنال در يادداشتي به
قلم برت استيونز با عنوان «عاديسازي ايران» (Normalizing Iran) صراحتاً
اعلام ميشود كه ايران فقط زماني كشور عادي خواهد شد كه جمهوري اسلامي
نباشد. نويسنده در اين يادداشت «بهترين راه مرتفع كردن بدبينيها در طي
زمان» را «از بين بردن نفوذ تندروهاي ايراني، تعامل هرچه بيشتر با
ميانهروها و نمايش حداكثر انعطافپذيري ديپلماتيك» دانسته است. نكتهاي كه
اوباما صراحتاً در حاشيه نشست امنيتي واشنگتن در پاسخ به خبرنگاران در
خصوص ايران بيان ميكند. او ميگويد: ايران تاكنون متن توافق را رعايت كرده
است، اما روح توافق مستلزم اين است كه ايران به جامعه جهاني و شركتها
سيگنالهايي بفرستد مبني بر اينكه اقدام به انجام طيفي از اقدامات
تحريكآميزي كه شركتها را هراسان ميكند، نخواهد كرد!
روندها نشان
ميدهد كه اگرچه به دليل هوشياري نظام، امريكاييها در شكلدهي به
برجامهاي 2 و 3، توفيقي نداشتهاند، اما نفوذيها توانستهاند آنها را گام
به گام به آرزوي خود نزديك و نزديك كنند و... باقي ميماند تكليف نيروهاي
انقلاب.
حکمراني خانواده مبنا
حامد حاجيحيدري در رسالت نوشت:
قضيه: سياست جمهوري اسلامي، همواره و از ابتدا، بر مبناي يک تقسيم کار
ميان نهاد دولت و نهاد خانواده شکل گرفته است. حتي، مطابق بررسيهاي ابن
خلدون، اين تقسيم کار، اساس و زيربناي عملکرد اجتماع است و وقتي نيرومند
باشد، اجتماع نيز تنومند خواهد بود. دولت، دستگاه عظيمي به نام آموزش و
پرورش دارد که 30 درصد بودجه کشور را به خود اختصاص ميدهد، ولي بيگمان،
ايجاد يک نسل جوان گسترده و نيرومند و تحصيلکرده پس از انقلاب، بدون
سرمايهگذاري عظيم و نا متعارف خانوادهها ميسر نبود.
پس
از آموزش و پرورش، وزارت کار، بزرگترين وزارتخانه دولت است، ولي آن نيز
توان ايجاد کار و آتيه براي اين خيل عظيم جوان را نداشته و ندارد، و اين،
خانوادهها هستند که با سرمايه خود و البته قدري هم به مدد يارانهها،
مشغول تمشيت و استمرار امور نسل آتي و حتي اداره خانوادههاي نورسته آنها
هستند. و از همه مهمتر، جنگ؛ دولت طي هشت سال به يک ماشين جنگ تبديل شد،
ولي بزرگ قهرمانان اين رزم، بيشک مادراني بودند که فرزندان خود را به جنگ
فرستادند و پيکر آنها را بدون آن که خم بر ابرو بياورند، تحويل گرفتند و
برخي نيز هنوز هم تحويل نگرفتهاند.
پس، حکمراني انقلاب اسلامي،
نحوه "حکمراني خانوادهمبنا" است، سياستي که بر دو پايه نهاد دولت و نهاد
خانواده ايستاده است، و تحکيم يا تضعيف خانواده، تأثيري مستقيم بر کارآمدي
يا ناکارآمدي سياست انقلابي دارد. در اين چشمانداز، اهتمام مجدد به
خانواده در سطح اول کشور و در سطح سياستهاي کلي، ميتواند نهايتاً به اين
معنا باشد که از اين پس دولتها اهتمام بيشتري به تقويت بنيانهاي خانواده،
بويژه بنيانهاي اقتصادي خانواده داشته باشند، و شب پرداخت يارانه را شب
عزاي خود اعلام نکنند. آنها بايد بدانند که مشغول کمک به نهادي هستند که
بخش مهمي و حتي بيش از نيمي از تکاليف متعارف دولت را به دوش ميکشد، پس،
پرداخت مبلغي تا اين حد نازل، عزا ندارد؛ وظيفه و تکليف است؛ کمتر از وظيفه
و تکليف است.
اصول "حکمراني خانوادهمبنا":
"حکمراني
خانوادهمبنا"، در طول تاريخ، مسيري پر افت و خيز و متنوع را طي کرده است
که بر اساس آن يک فرد يا دستگاههاي ديواني بزرگ و کوچک، هدايت ملتها را
بر عهده داشته است. با گذر از سده بيستم، سياست مدرن نيز از خامي در ميآيد
و همه ما کم کم به اين نتيجه ميرسيم که روشهاي مدرن و جديد، لزوماً
بهترين نيستند. صرف نظر از نحلههاي سياسي مختلف، آن چه مسلم است، اين که
امروزه، حکمراني، هر چه بيشتر، به دنبال تأمين مشارکت و بسيج مردم است، و
شايد روشهاي قديمي و ريشهدار براي اين منظور بهتر پاسخگو باشند، و
"حکمراني خانوادهمبنا"، يکي از اين روشهاي ريشهدار است که کارايي خود را
در تجربه سياسي انقلاب اسلامي و بويژه طي زمان جنگ نشان داده است.
سياست
امروز، به چه طريقي ميتواند، بيشتر از مزاياي اين نحو سياست ورزي پر
تجربه بهرهمند شود؟ "حکمراني خانوادهمبنا" بويژه در زمان جنگ، از نظر
تقويت تصميمگيري گروهي در سراسر کشور، مفهومي متفاوت از حکمراني
بوروکراتيک مدرن بود. رويکرد مذکور بر اساس اصول فعاليتهاي صميمي
خانوادگي، صداقت، انعطافپذيري و شفقت بنيان گذارده شده است.
اصل
اول. فعاليتهاي صميمي خانوادگي: سياستمداران تکنوکرات و بوروکرات معتقدند
منشأ قدرت از موقعيت سازماني نخبه در فرآيند تصميم سازي عقلاني و محاسبه
پذير نشأت ميگيرد. در مقابل، "حکمراني خانوادهمبنا"، بر اين باور است که
قدرت زماني ارزشمند است که برگرفته از همکاري صميمي انساني باشد. ايدهها و
بازخوردها در چنين فضاي سياسياي مورد پذيرش هستند، و افراد در استفاده از
منابع کشور آزادي عمل خواهند داشت، طوري که مشارکتها رنگي عاشقانه
مييابند.
اصل دوم. صداقت: سياست تکنوکرات و
بوروکرات، در پي کسب کنترل کامل همه زمامها طرحها و اطلاعات کشور است،
در حالي که "حکمراني خانوادهمبنا"، اطلاعات و دانش را در سراسر کشور با
مردم به اشتراک ميگذارد. اين راهبرد به مردم اجازه ميدهد تا در فرآيند
بهبود امور، مشارکت فعالانه داشته باشند.
اصل
سوم. انعطافپذيري: سياستمداران بوروکرات، شديداً مقيد به ساختار و سلسله
مراتب قدرت هستند. اين در حالي است که سياستمداران انقلابي و بسيجي
خانوادهمبنا، حامي ايجاد انعطاف بيشتر در وظايف و نقشهاي مردم و ايجاد
ارتباطات افقي هستند. ايجاد چنين فضايي به واسطه يک سيستم بررسي عملکرد
انعطافپذير تسهيل ميشود.
اصل چهارم.
شفقت: سياستمداران تکنوکرات، در دستيابي به اهداف و حفظ استانداردها متکي
به منابع قدرت هستند، اما، در مقابل، سياستمداران خانوادهمبنا معتقدند
بهترين نتايج در سايه گوش فرا دادن به خواستههاي مردم و فعال کردن آنها
در واحدهاي اجتماعي مأنوس و نهايتاً کسب اطمينان از رضايتمندي واقعي آنان
قابل کسب خواهد بود.
منافع "حکمراني خانوادهمبنا" براي نظام سياسي:
منفعت
اول. کمک به جاگير شدن نيروي جوان در ساختار اجتماعي کشور: در حال حاضر،
نسل جوان دوم انقلاب، بخش گستردهاي از جمعيت فعال را به خود اختصاص
دادهاند، و يک فرصت اقتصادي بزرگ به نام "پنجره جمعيتي" را ساختهاند.
ملتي که از توان فعال کردن اين قطاع 70 درصدي از جمعيت که بين سنين 15 تا
64 سال به سر ميبرند، برخوردار ميشود، بيگمان يکي از ابرقدرتهاي آينده
جهان خواهد بود. نسل جوان فعلي، در مقايسه با نسل جوان پيشين، انتظارات
بيشتري از دولت دارند و اين انتظارات که شامل ايجاد زمينههايي براي اجراي
حکمراني مشارکتي در قالب تحقق پيشرفتهاي حرفهاي و فرصتهاي آموزشي و
اشتغال و فراغت، به رسميت شناخته شدن، و پاسخگو بودن، بدون کمک خانوادهها
ميسر نخواهد بود.
منفعت دوم. برانگيختن
انگيزه مردم به روشي مؤثرتر و صميميتر: مهمترين دليل در توجيه رويکرد
حکمراني به سمت خانواده، اين است که به موازات افزايش ميزان فعاليت جوانان
در سر تا سر کشور، ميزان دقت و انضباط و بهرهوري و اثربخشي امور نيز
افزايش يابد، و اين جز با نظارتهاي محلي و در عين حال صميمي که به بهترين
وجه در واحدهاي خانوادگي و خويشاوندي و هيئتهاي محلي قابل تحقق است، به
فرجام نخواهد رسيد.
اگر پاي روابط صميمي خانوادگي و خويشاوندي در ميان باشد، و اگر نتايج
فعاليتها خوب باشند، احساس خوشايند موفقيت در جوانان ايجاد خواهد شد، و
اگر هم نتايج چندان مثبت نباشند، نياز به قبول مسئوليت بيشتر در آنان ترغيب
خواهد شد. مردم امروز ديگر علاقهاي به دريافت فهرستي از وظايف و ضرب
الاجلي براي انجام آنها در قالب سازمانهاي بوروکراتيک يا تکنوکراتيک
ندارند، آنان به دنبال بر عهده گرفتن مسئوليت واقعي کارها و ايفاي نقش در
فرآيند تصميمگيري هستند؛ علاوه بر اين، به سطحي از آزادي عمل نياز دارند
تا احساسي از اعتماد و صميميت در وجودشان تقويت شود.
منفعت
سوم. حل مسائل به روشي سريعتر و بهتر: مناسبات در محيط صميمي خانواده،
توأم با حسي از "بهرسميتشناسي" (recognition) است، و اين کمک ميکند تا
افراد در قالبهاي خويشاوندي به يکديگر ضميمه شوند؛ هم به لحاظ فکري و هم
به لحاظ عملي. در اين شرايط مسائل به روشي انعطافپذير و سريع و کارآمد حل و
فصل خواهند شد. رويارويي با مسائل جديد، با چالشهاي غير منتظرهاي همراه
خواهد بود، و گروه عقلا نميتواند همه چيز را از مرکز و ساختمان 9 طبقهاي
نياوران کنترل کند.
منفعت چهارم. افزايش
پويايي نظام حکمراني: نيروي انساني، در عصر حاضر، قدرت انطباقپذيري بيشتري
با وظايف شغلي خود دارد، و البته، از توان بر عهده گرفتن نقشهاي متعددي
نيز برخوردار است. بنا بر اين، نظام "حکمراني خانوادهمبنا" ميتواند
سرمايهگذاريهاي بيشتري را در قالب طراحي وظايف پوياتر تسهيل کند. به جاي
تعريف وظايف و نقشهاي غير منعطف، بايد در پي ايجاد محيطهايي باشيم که در
آن، مرزهاي وظايف بر اساس مهارتهاي خاص افراد شکل بگيرد، و تجربه زمان جنگ
ما نشان داده است که خانواده و نظام خويشاوندي، اگر خدمات ترويجي مناسبي
دريافت کند، به بهترين وجهي اين وظيفه را به انجام ميرساند.
منفعت
پنجم. ايجاد روحيه کار گروهي: مهمتر از تمامي نکات اشاره شده، نظام
خانواده و خويشاوندي، اگر درست و اخلاقي پيش برود، بايد در قدم نخست،
جوانان را به صورت هماهنگ و متحد و مسئوليتپذير بار بياورد، که نمونههاي
بسيار آن را در نسل اول جوانان انقلابي دوران جنگ ديديم. به منظور تحقق
چنين رويکردي، نظام حکمراني اسلامي بايد به وساطت خانواده، ارزشهاي مشخصي
را به نيروي انساني خود منتقل کند.
بدين
ترتيب، انسان مشارکتجوي بسيجي که در محيط خانواده رشد کرده است، زمان
کافي را براي تعامل با مردم اختصاص ميدهد، به نظرات آنان به خوبي گوش فرا
ميدهد، ايثارگر است، و به جاي تحميل خود به ديگران و خود بزرگبيني،
ميکوشد تا به تحقق "ظرفيت"هاي آنان مدد برساند. اين ويژگي آنان را در
ايجاد تفاوتي آشکار در نوع مسائل و چالشهاي روزمره مردم و در نهايت در
انجام هماهنگي بيشتر در مسير تحقق مأموريت کلي کشور ياري ميکند (توأم با
اقتباس آزاد از سوييچ اند شيفت).
چرا تهران فرو مینشیند؟
محمد درویش در ایران نوشت:
چرا
تهران فرو مینشیند و زیر پای شهروندانش را خالی میکند؟ پایین آمدن سطح
آبهای زیرزمینی دلیل فرونشستهای تهران است. مطالعات بخوبی این مسأله را
نشان میدهد. ما یک آبخوان در منطقه غرب تهران را در فاصله «ورزشگاه آزادی»
تا «وردآورد» رصد کردیم. این مطالعات نشان داد که سطح آب های زیرزمینی در
یک دهه اخیر7تا17 متر کاهش پیدا کرده است. چرا؟ چون ضریب نفوذ آب در خاک
کاهش یافته است.
ما در این منطقه بیشترین ساخت وسازها را داریم. به ساختوسازهای اطراف
چیتگر نگاه کنید. هنوز کسی ساکن این برجها نشده است. اجازه نفوذ آب در این
منطقه را با ساخت و سازها از طبیعت گرفتیم. همچنین بیم آن میرود که
فرونشستها افزایش بیابد. الان از 6 چاه باغ گیاهی شناسی تهران در «چیتگر»
دو چاه خشک شده و مجبور شدیم چهار چاه دیگر را کف شکنی کنیم.
یکی
دیگر از دلایل کاهش سطح آبهای زیرزمینی، سیمانی شدن کف و بستر تمام دره
رودخانههای تهران است. شهرداریها با این کار اجازه ندادند دره
رودخانههایی مثل وردآورد به صورت طبیعی تغذیه شوند. یک اتفاق تلخ دیگر هم
در حال وقوع است که باعث افزایش بیشتر وسعت فرونشستها در پایتخت میشود.
وسعت اراضی خاکی و پارکهای تهران در حال آسفالت شدن است، بنابراین راهی
برای نفوذ آب به داخل خاک و تغذیه سفرههای زیر زمینی باقی نمیماند.
اجرای
طرح فاضلاب تهران باعث تشدید فرونشستها میشود. چون با اجرای این طرح
اندک آب باقی مانده هم هدایت و وارد شبکه آب و فاضلاب میشود. این مسأله
ذهن بسیاری از کارشناسان را به خود مشغول داشته است. حال باید پرسید که
راهکار برای جلوگیری از فرونشست تهران چیست؟ اول باید بستر هفت «دره
رودخانه» را اصلاح کرد. ساخت سازههایی که در نقاطی چون عباس آباد،
وردآورد، پارک نهج البلاغه و جاجرود اتفاق افتاد، اشتباه بود. باید دوباره
اصلاح شوند تا جلوی فرونشستها گرفته شود و رودخانهها به حیات طبیعی خود
ادامه بدهند.
همچنین ظرفیت زیستی تهران دو
سه میلیون نفر است اما الان چهار برابر این عدد در پایتخت زیست میکنند.
بنابراین عملکرد ما طبیعت تهران را با «بدهکاری اکولوژیکی» رو به رو کرده
است. البته الان نمیشود به مردم گفت که از تهران بروید، بلکه باید شیوه
مصرف آب را در شهر تغییر داد. دیگر نباید در فضای سبز تهران و پارکهای
پایتخت از گیاهان «آب بر» که مصرف آب آنها زیاد است استفاده کرد. چمن،
مناسب وضعیت امروز این شهر نیست. باید به سمت گیاهان کم آب بر رفت. اصلاح
درهها را جدی گرفتتا آنها بتوانند نقش طبیعی خود را در پایش آلودگی هوا و
همچنین زهکشی اراضی بازی کنند.
راهکار دیگری هم وجود دارد؛ ما باید تلاش کنیم تا ازدحام و ترافیک را در
تهران بکاهیم. الان 20 میلیون ساعت وقت تهرانیها در خیابانها تلف
میشود. این مسأله پایتخت را به «جزیره حرارتی» تبدیل کرده است. وقتی تهران
به جزیره حرارتی تبدیل میشود نیاز آبی بیشتر میشود و در مقابل میزان
ریزش آسمانی کمتر. این مسأله هم در فرونشست زمین دخیل است. بنابراین باید
با کاهش تردد خودرو، افزایش زیرساختها و رفتن به سمت دوچرخهسواری شهر را
از این وضعیت خارج کنیم. یکی از دلایل کلید خوردن «سهشنبههای بدون خودرو»
در پایتخت و شهرهای دیگر همین مسأله است.
یک درصد برای پژوهش و فناوری
ایوب آرپنائی در شرق نوشت:
یکی
از مهمترین ملزومات دستیابی به توسعهای پایدار و همهجانبه، توسعه علمی و
فناوری در کشور است. توسعه علمی و فناوری موجب درونزاشدن رشد در حوزههای
دیگر میشود و بیتوجهی به آن، موجب وابسته و لرزانبودن توسعه در
حوزههای دیگر ازجمله حوزه اقتصادی خواهد شد. شاید دلیل اصلی تأکیدات مقام
معظم رهبری در دیدار اخیر با هیأت دولت مبنی بر افزایش سرعت رشد علمی از
همین موضوع نشئت میگیرد.
متأسفانه در دولتهای نهم و دهم بهجای ادامه فعالیتهای زیربنایی در
توسعه علم و فناوری در دولتهای قبل، بیشتر به چیدن میوه دستاوردهای آن
فعالیتها پرداخته شده و به طور غیرمنصفانهای رشد آمارها در این حوزه
بهویژه تا سال ١٣٩٠، حاصل برنامهها و اقدامات حمایتی انجامنشده دولت نهم
و دهم معرفی شد. این امر موجب شد بهجای افزایش رشد علمی، بهتدریج از سال
١٣٩٠ و ١٣٩١ شاهد رکود سرعت رشد علمی کشور باشیم.
با
رویکارآمدن دولت تدبیر و امید و قبول مسئولیت از سوی بسیاری از افراد
شناختهشده علمی و با سابقه روشن اجرائی، همه اقشار جامعه نسبت به رفع
مشکلات و رشد و توسعه کشور امیدوار شدند. دراینبین شاید قشر دانشگاهی و
متخصصان، بهعنوان یکی از مهمترین اقشار مرجع جامعه، با توجه به شناخت
دقیقتری که از اوضاع داشتند، امیدوارانهتر به تغییرات مثبت درحالانجام
مینگریستند. بسیاری از اتفاقات رخداده در دو، سه سال گذشته ثابت کرد که
این امیدواری بیجا نبوده...
...و اوضاع در حوزههای مختلف اقتصادی،
سیاست داخلی و خارجی، اجتماعی، فرهنگی، علمی و آموزشی کموبیش در حال
بهبود است. در حوزههای علمی و فناوری نیز، آمار انتشارت علمی در سال گذشته
و سطح کیفی آن، نوید تسریع مجدد رشد علمی را میدهد. یکی از حرکتهای
بسیار امیدوارکننده و مثبت صورتگرفته به وسیله دولت تدبیر و امید که با
همت مسئولان سازمان مدیریت و برنامهریزی و حمایت مجلس صورت گرفته است،
توجه جدی به امر پژوهش و توسعه فناوری در قانون بودجه سال ١٣٩٥ است.
تخصیص بودجه تعیینشده در قالب جدول ١٤ این قانون، میتواند بخش مهمی از
عقبافتادگی صورتگرفته در دوره دولتهای نهم و دهم در حوزه علم و فناوری
را جبران کند و در صورت اجرائیشدن و تکرار آن، موجب رشد درخورتوجه و
شکوفایی حوزههای پژوهشی و توسعه فناوری کشور شود. قطعا نتیجه این رشد و
شکوفایی، توسعه پایدار و همهجانبه کشور در حوزههای دیگر بهویژه حوزه
اقتصادی نیز خواهد بود. بهتازگی نیز شاهد فعالیتهای گسترده جریانی
شناختهشده برای واردکردن دولت به حاشیههای برنامهریزیشده و احتمالا
ایجاد بحران تصنعی در حوزههای مختلف هستیم.
این
موضوع حتی در زمینه علم و فناوری و به طور خاص مهندسی ژنتیک و زیستفناوری
شدت بیشتری یافته است. اتفاقا زمینههای نوین علمی و فناوری نظیر
زیستفناوری، نانوفناوری، انرژیهای نو (مانند انرژی هستهای، خورشیدی،
بادی و...)، هوافضا، فناوری ارتباطات، مهندسی پزشکی و علوم شناختی از
زمینههایی هستند که باید بدون توجه به جنجالهای برنامهریزیشده، به طور
ویژهتری از سوی دولت و مسئولان به آنها توجه شود. این امر بهایندلیل است
که در این حوزهها علاوه بر جامعیت و تحت تأثیر قراردادن جنبههای مختلف
زندگی انسان، کشور نیز دارای مزیتهای نسبی بوده و امکان توسعه همهجانبه و
رقابتپذیری بیشتری در سطح جهانی برای آن وجود دارد.
لازم به یادآوری است که نبود توجه کافی به رفع هرچه سریعتر مشکلات عدیده
موجود در حوزه پژوهش و توسعه فناوری به طور کلی و نبود تصمیمگیری سریعتر
در زمینه اجرائیکردن جدول ١٤ قانون بودجه سال ٩٥ به طور خاص، موجب ایجاد و
گسترش یأس و ناامیدی در میان قشر دانشگاهی، متخصصان و پژوهشگران میشود.
این قشر به طور دقیق از مشکلات بسیار زیاد دولت که بخش عمده آن میراث دولت
قبلی است، آگاه است؛ اما انتظار دارد با توجه به اهمیت راهبردی و اساسی
موضوعاتی نظیر تحقیقات و توسعه فناوری حالا که در حدود سه سال از عمر دولت
تدبیر و امید میگذرد، شاهد حرکتی عملیاتی و مؤثر در رفع مشکلات اساسی این
حوزه باشد. بخش درخورتوجهی از بودجه سالانه مؤسسات دانشگاهی و پژوهشگاهی
صرف هزینههای پایه و اجتنابناپذیر مانند حقوق و مزایای کارکنان، آب، برق،
گاز، تلفن و... میشود.
صنعت و به طور کلی جامعه نیز وضعیت اقتصادی مناسبی برای حمایت از تحقیقات و
فعالیتهای توسعه فناوری در مراکز علمی کشور ندارد؛ بنابراین همانگونه که
در کشورهای توسعهیافته، با وجود سرمایهگذاری بسیار درخورتوجه شرکتهای
خصوصی، دولتها نیز از پژوهش و توسعه فناوری به میزان زیادی و اغلب بسیار
بیشتر از شرکتهای خصوصی حمایت میکنند، انتظار میرود دولت تدبیر و امید
نیز حمایت مؤثر خود از نهادهای علمی، پژوهشی و توسعه فناوری را به طور
عملیاتی آغاز کند. ذکر این نکته ضروری است که در صورت تخصیص کامل بودجه
جدول ١٤، سهم پژوهش و توسعه فناوری از تولید ناخالص داخلی به حدود یک درصد
خواهد رسید.
با
توجه به هدفگذاری صورتگرفته در چشمانداز ١٤٠٤ برای سهم پژوهش و توسعه
فناوری از تولید ناخالص داخلی (چهار درصد)، تخصیص کامل و بهنگام بودجه فوق
در سال جاری و تکرار اینگونه حمایتها در سالهای آتی به منظور تأثیرگذاری
مناسب افزایش بودجه بر رشد علمی کشور، از اهمیت زیادی برخوردار است. تخصیص
دیرهنگام یا ناکافی بودجه، امکان و فرصت برنامهریزی و حرکت مؤثر در حوزه
پژوهش و توسعه فناوری را از مؤسسات و نهادهای مربوطه خواهد گرفت؛ زیرا از
طرفی برنامهریزی در حوزه پژوهشی و توسعه فناوری زمانبر بوده و دقت
فراوانی را نیز میطلبد و از طرف دیگر، این برنامهریزی به داشتن بودجه
مناسب وابسته است؛ بنابراین حالا که در آستانه نیمه دوم سال جاری هستیم،
تصمیمگیری سریعتر در زمینه اجرائیکردن جدول ١٤ قانون بودجه، ضروری به
نظر میرسد.
روابط ایران وانگلیس درپهنه بین الملل
مهدی مطهرنیا در آرمان نوشت:
ایران
درگسترده نظام بین الملل پس از وقوع انقلاب اسلامی به عنوان یک بازیگر
مقاوم دربرابر بازیگری بازیگران نظام بین الملل چهره نشان داده است. ایران
به یک کشور نقد کننده قوانین بین المللی تبدیل شده و این ویژگی به واسطه
برخورد نامطلوب برخی ازکنشگران نظام بین الملل با استقرار نظام انقلابی در
ایران صورت گرفت.
ازسوی
دیگر باید پذیرفت بی تجربگی حکام جدید پس از فراز و نشیبهای متفاوت درچند
دهه اخیر نیز مزید بر علت شد. ایران خواهان برقراری قوانین عادلانه درنظام
بین الملل و استقرار یک جامعه جهانی به دوراز تجاوز و مهمتر از آن ظلم در
ادبیات انقلاب اسلامی بود اما با توجه به فراز ونشیبهای ناشی از این تظلم
میان دولتهای متخاصم خارجی و ناپختگی برخی از سیاست مداران هزینههای ملی
ایران افزایش یافت.
حمله به سفارت خانههای کشورهای خارجی در این چارچوب معنادار است. لذا
درچنین فضایی ما شاهد مشکلاتی در روابط بین الملل ایران نسبت به کشورهای
خارجی بودیم. با استقرار دولت یازدهم زمینههای برقراری روابط دیپلماتیک
ایران با جهان به وجود آمد. امضای توافق ژنو؛ وین و برجام موجب شد که
کشورهای ۱+۵ در ارتباط و تعامل سازنده با ایران قرار بگیرند و دراجرای این
فرایند بازگشایی سفارت انگلستان در تهران آغاز و با لایه بندی معنادار و در
راستای منافع ملی هر دو کشور، اکنون به ایجاد یک فضای مساعد برای تبادل
سفیر بین دو کشور رسیدهاند.
آنچه
مسجل است اینکه ایران نه نفع کننده قواعد بین المللی؛ بلکه نقد کننده
قواعد و اصولی است که در نظام بین الملل موجب ایجاد هزینههای گزاف برای
دولت هایی میشود که تحت نظر قدرتهای جهانی قرار دارد. ایران بر مواضع
نقدکننده خود امروز مجرب عمل میکند و در چارچوب اعتقادات وتجربههای خود
به نقد قواعد بین المللی با هدف تغییر و تحول آنها اقدام مینماید. دولت
یازدهم به تعامل سازنده میاندیشد واین تعامل سازنده تا حدود زیادی
میتواند به تبادل دیدگاه ها و نقد پذیری بیشتر میان بازیگران نظام بین
الملل تبدیل شود. با این حال رد و بدل کردن سفیر میان ایران و انگلستان
گامی مثبت در عرصه تعاملات بین المللی محسوب میشود، به شرط آن که این معنا
تداومی تعریف شده پذیرفته و زمینههای ایجاد فضای مساعد برای تغییر و تحول
بین المللی برای ارتباط میان فرادستی نظام بین الملل و یا کشورهای در حال
رشد و دارای قدرت تاثیر گذاری در نظم منطقهای در بعد بین المللی استمرار
یابد.
ایران
درتعامل با کشورهای منطقهای و فرامنطقهای میتواند نقش بسزایی در امنیت و
نظمآینده جهان ایفا کند، به شرط آن که بتواند در این راستا با درنظرگرفتن
منافع خود با کشورهای جهان وارد تعاملات سازنده شود. ایران میتواند بر
قله قدرت در جهان بنشیند، به شرطی که بتواند با جهان به ویژه کشورهای
اروپایی روابط سازنده و در سطح عالی برقرارکند.
تاريخ براي پيروزي حجاج تكرار خواهد شد
صباح زنگنه در اعتماد نوشت:
حج
به عنوان يك نكته شاخص در تاريخ جهان اسلام و جامعه اسلامي محسوب ميشود.
در باب خصوصيات حج مسائل گوناگوني قابل طرح است. علاوه بر آنچه قرآن كريم
در مورد خصوصيات حج براي جامعه انساني و اسلامي بيان كرده است و از يك طرف
مورد استناد ما قرار ميگيرد، خصوصيات تاريخي و عملكرد حاكمان هم از طرف
ديگر براي جامعه مسلمانان قابل يادآوري است.
در
خصوص شاخصههاي حج و زيارت مكه معظمه اينگونه عنوان شده كه اين امر سبب
حفظ و تقويت منافع مسلمانان ميشود. در اين شاخصهها كه در نتايج انجام حج و
در جهت تامين منافع مسلمانان مطرح ميشود، فراهم بودن شرايط محيطي از
اهميت بالايي برخوردار است. شرايطي كه بارها در ادوار مختلف تاريخ اسلام هم
شاهد بودهايم كه وقتي در حد مساعدي فراهم نميآيد، حج مسلمانان هم انجام
نميشود.
نخستين قدم نسبت به ممانعت
مسلمانان از انجام مناسك حج را قريش برداشت. در آن سال اگرچه مسلمانان از
انجام حج منع شدند اما وعده خداوند سبحان براي پيروزي آنها در سال بعد داده
شد و مسلمانان با عزت و حرمت بسيار توانستند مراسم حج را به جاي آورند.
در
نتيجه جامعه اسلامي از ثبات و استقرار و استحكام بيشتري برخوردار شد و
منافع عزتمندانه مسلمانان نيز تامين شده است. در دورههاي ديگر تاريخ هم،
حاكمان ظالم با يورش بر مردم مسلمان از انجام حج آنها ممانعت كردند؛ چه در
دوران امويها و چه در دوران عباسيها و چه در ساير دورههاي تاريخي شاهد
چنين برخوردهايي با جامعه مسلمين بودهايم.
اكنون
هم حاكمان فعلي عربستان سعودي با هماهنگي سياستهاي خود با امريكا و اخيرا
علني شدن همكاري آنها با رژيم صهيونيستي در اجراي سياستهاي مورد نظر
امريكا و اسراييل گام برميدارند تا حدي كه مسائل امنيت حج هم به
اسراييليها سپرده ميشود. اخيرا حتي رسانههاي اسراييل هم از اين
همكاريها پرده برداشتهاند. بديهي است وقتي حاكمان عربستان كه مدعي
خدمتگزاري به حرمين شريفين هستند و با دشمنان اسلام و مسلمين همكاري
ميكنند، انتظاري غير از خيانت به آرمانهاي اسلام و منافع جامعه مسلمانان
را نميتوان از آنان داشت.
تجليات اين سياست
را همچنين در تقويت گروهكهاي تروريستي همچون القاعده، طالبان و نسخه به
روز رسيده آن يعني داعش و جبهه النصره شاهد هستيم. در كنار اين موارد،
تهاجم گسترده به مردم مظلوم و محروم يمن نمونه ديگري از اقدامات رژيم آل
سعود است كه ميتوان از آن نام برد.
محروميت
مسلمانان ايران، سوريه و اقشار ديگري از جهان اسلام از دسترسي به انجام
اعمال و مناسك حج كه وجوب آن از سوي همه مذاهب اسلامي تاكيد شده است، نمونه
ديگري از صد عن السبيل است. همانگونه كه صد عن السبيل در زمان قريش به
نتيجه عكس انجاميد، اميدواريم كه در اين دوره از تاريخ هم جهان اسلام به
پيروزي نايل آيد.
لازم است كه همگان از
پيام مهم رهبر معظم انقلاب اسلامي به مسلمانان سراسر جهان و حجاج بيتالله
الحرام، نهايت استفاده را برده و بنا بر تاكيد ايشان، جا دارد كه جهان
اسلام اعم از دولتها و ملتهاي مسلمان حاكمان سعودي را بشناسند و واقعيت
هتاك و بيايمان و وابسته و مادي آنان را به درستي درك كنند.