صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۹ آبان ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۴  ، 
کد خبر : ۲۹۶۷۳۳

یادداشت روزنامه های 29 آبان 1395

سر می دهیم دست به ظالم نمی دهیم

محمد هادی صحرایی در کیهان نوشت:
اندک اندک جمع مستان می‌رسند و خیل پاکانند که در رستخیز عاشقی از قفس جامعه رها گردیده‌اند و همه به سوی اجتماع عظیم آزادگان در حرکتند. این خونخواهان که این‌گونه سر از پا نمی‌شناسند، به حمایت و دفاع از عدل ستمدیده‌ای قیام کرده‌اند که سر به تیغ سپرد ولی در برابر ظالم فرو نیاورد. اینان مدافعان و حامیان مظلومان تاریخند و غصه حسین بهانه و مقوم نهضتشان است. مگر اماممان نفرمود ما شریک غم همه مظلومان عالمیم. پس ‌ای مظلومان و ستمدیدگان گرفتار آمده در دنیای کدخدایان پوشالی، بسم الله. بیایید و گوشه‌ای از بار این قیام را برگیرید. اینان به دنبال برپایی نظامی جدید و جهانی‌اند که با همه نظامات و معادلات متفاوت است. اگر عفریته‌های سرزمین مردگان، از درد زایش دنیای جدید گفتند، این جوانمردان و شیرزنان از رستاخیز انسانیت می‌گویند، از توفان نوحی که چند سالی است به راه افتاده تا نسل بشر را دوباره بپالاید و جهان جدیدی بیاغازد که پذیرا و شیفته عدل مهدوی باشد. این خیل عزادار که با پای برهنه و پر از تاول خود، تمام نقشه‌های شیطان را نقش برآب کرده است و فریب خوردگان اسلام متحجر سعودی، اسلام متعصب عثمانی و اسلام آمریکایی لیبرالها را متحیر نموده، تنها به خونخواهی حسین به پا نخاسته است. آنها به دنبال آنند که آسمان را سقف بشکافند و طرحی نو دراندازند.
اندک اندک دلاوران حسینی سیرت که چون حسین سر می‌دهند ولی با امثال یزیدی دست بیعت نمی‌دهند، به سوی میقات عاشقان در حرکتند و رهروانند. خوشا به سعادتشان که با هر قدمشان هم تولی دارند و هم تبری. هم حسنه دارند و هم گناه می‌سوزانند و هم رتبه می‌گیرند. قدمهاشان آنها را به خدا می‌رساند و نشانه‌ای از محبتشان به آل الله است و در همان حال، مشق انتقام می‌کنند از یزید و تمامی آنان که قرابتی با او دارند. دوری می‌گزینند با آنان که خوی کوفی دارند و رجز می‌خوانند برای آنان که خوی ستمگری دارند. محکم بر زمین قدم می‌گذارند تا پایشان در یاری منتقم حسین نلرزد و پای پر آبله بر زمین می‌کوبند تا لرزه بر کاخ‌های رنگارنگ شیاطین هزار رنگ اِنس بیندازند. قدمهاشان از آن جنسی است که خدا به آن جزای خیر می‌دهد. که فرمود «هيچ تشنگى و رنج و گرسنگى در راه خدا به آنان نمى‏رسد؛ و در هيچ مكانى كه كافران را به خشم مى‏آورد قدم نمى‏گذارند و از دشمنى غنيمتى به دست نمى‏آورند مگر اينكه به سبب آن، عمل صالحى براى آنان نوشته مى‏شود و خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمى‏كند»1.
مرحبا که عشق به مولای آزادگان را با عمل فریاد می‌زنید. این عمل شما عین شعار است و شعارتان همان عمل است. این اقدامتان قیمتی است و تفاوت دارد با آنان که بیرون از معرکه برای تنهایی حسین، تنها، می‌گریند. تفاوت دارد با آن تفکری که قیام سلحشورانه سیدالشهداء و یارانش را تنها یک قیام اصلاح‌گرانه منحصر به 61 هجری و سرزمین کربلا می‌داند. اشتباه فهمیده‌اند آنان که حسین را اهل مذاکره با یزید می‌دانند و راه را بیراهه می‌روند آنان که به زور به دنبال جور کردن توجیه هراسناکی خویشند. حسین فرمود « کسی مثل من با کسی مثل یزید بیعت نمی‌کند»2. این کجا و مذاکره معامله‌گران کجا؟ حماسه حسین کجا و وقایع محبوس در تاریخ کجا؟ قیام اباعبدالله قیامی در برابر تمام تاریخ یزیدیان است و تا ابد سرمشق آزادگان. که سر فرو نیاورند به حرف ظالمان. و ننگ ابدی را نخرند با سازش با ستمگران. یزید و لشکریانش حقیرتر از آنند که مورد خطاب حضرت ارباب قرار گیرند. خطاب سیدالشهداء با تمام تاریخ است با تمام مختصاتش. چون او بر تاریخ استوار است و پیغامش جاری است در رگهای تمام آزادگان و جوانمردان که فرمود «آن فلان بن فلان مرا بین دوراهی زندگی خفت بار و مرگ سرافرازانه قرار داده است و دور باد از ما ذلت و خواری».3
این عزاداران حسین، امانتداران حسینند و قرار است عزت و افتخار حسینی را نسل به نسل به جهانیان برسانند. جهانیان باید حسین را بشناسند و ذکر و یاد او زبان مشترکشان شود. آنها باید حسین را بشناسند تا اسلام را بشناسند. باید بدانند که حسین چه گفت تا بدانند که موعود و منتقمش چه می‌گوید. نام حسین با نام مهدی عجین شده و گره خورده است. جهانِ منتظر، جهان محرم دیده است. چراکه این محرم و صفر است که اسلام را زنده کرده و زنده نگه داشته و زنده می‌دارد. محرمی که معرف و مفسرش امثال خمینی کبیر است و برآمده از اسلام ناب است و همان است که منطبق با انقلاب ناب مهدوی است. وگرنه محرمی که در لندن و واشنگتن تفسیر می‌شود مثل قرآنی است که معاویه بخواند و عمر و عاص تفسیر کند. اسلام سازشکاران هم که نیامده معلوم است و اسلامشان از جنس اسلام آقازاده‌هایی است که برای حسین تکلیف صبر و صلح و بیعت تعیین کردند و کار خودشان به جایی رسید که شبانه با حجاج ثقفی بیعت کردند. اسلام گوشه‌نشینانی که به انتظار به فساد کشیده شدن دنیا نشسته‌اند نیز نیامده رفته است.
اسلامِ حسینی است که کابوس شیطان جن است و اسلام خمینی است که کابوس شیطان انس است و هر تعریف دیگری را باید با همین‌ها محک زد و‌گرنه باید آماده هر انحرافی بود. تعریف از اسلام مهم است و تنقیح مناط، مهم‌تر. اگرچه اربعین رمز اتحاد است و همدلی، و به قول آقا باید فرامذهبی به آن نگریست، ولی باید مراقب بود کسانی در میان پاکان رخنه نکنند و نشانی غلط ندهند که این نفوذ از دشمنان مزور برمی‌آید که شور و شعار و شعائر را با جهالت مشتی نادان و مزدور، جور دیگری وانمایند. اربعین حکایت چهل منزل سرگشتگی آل‌الله بدون حسین است که گویی چهل سال به طول انجامید و انگار چهل روز را بی‌خورشید به سر بردن. اربعین حکایت دلواپسی‌های چهل روزه سیده زینب است برای مراقبت از دین خدا و امانات خون خدا. حکایت غصه‌های مکرر و جانفرسای زین‌العابدین است که وارث رسالت پدر است. حکایت چهل شب دیدن آسمان است بدون قمربنی‌هاشم. اربعین یعنی چهل ایام بی‌خورشید و ماه. یعنی آرزوی بی‌ثمر رباب. یعنی چهل شب لالایی برای گهواره‌ای که خالی است. و غصه چهل روزه آغوشی که تشنه سیر کردن اصغر تشنه کام است. اربعین یعنی چهل بار از غصه رقیه دق کردن. و چهل سال تشنه شیرین زبانی او بودن و امید ناامید شده کودکان.
اربعین یعنی چهل روز گره بر گره زدن کینه مقدسی که از ستمگران در دل افتاده و چهل دنیا افسوس از به ظاهر رفیقان مدعی و دوستان ساده‌لوح که در کاممان می‌چرخد. اربعین همان خشم مقدسی است که از دشمنان خدا در دل دوستان خدا مانده است که با همان می‌توان دنیایی از نو آفرید و ستمگران را به سزا رساند و ستمدیدگان و محرومان را یاری کرد و به مکنت رساند. همچون توفان نوح که جهان را از بدان شست‌وشو داد و مثل عذاب خدا که ظالمین را از بین می‌برد و مثل جبهه مقدس مقاومتی که از ایران شروع شده و تا لبنان و شام و عراق و یمن و بحرین رسیده و این آغاز کار یالثارات‌الحسین است که در کنار جنگ سختی که رزمندگان می‌کنند، راهپیمایان اربعین با قدم‌های استوار، روز روشن را بر دشمنان تیره و تار کرده است. که فرمود» با آنان بجنگيد، تا خدا آنان را به دست شما عذاب و رسوا كند و شما را بر ايشان پيروزى بخشد و دلهاى گروه مؤمنان را خنك گرداند. 4
مانند کودکی که به میدان جنگ رفت  از بودن عموست که جرأت گرفته‌ایم
 سلام بر پرچم و علم سلام بر شعر محتشم
ما را ببخش هنوز ‌گریه­ سیری نکرده‌ایم
ای شوق پابرهنه که نامت مسافراست
این تاول است درکف پا یا جواهر است
 زیر پای توپهن بال فرشته است
هر سو نظر که می‌کنی پر ز رائر است
حسین منتظر لبیک ماست
از حسین چه می‌دانیم
کربلا تا قیامت جاری است ما در کدام جبهه‌ایم ‌اخوی
تا وقتی امثال یزید در دنیا هستند عاشورا هم هست و حسین هم فدایی دارد
دوستدار حسین، ظلم نمی‌کند و تن به ظلم نمی‌سپارد
دفاع از دین را از حسین بیاموزیم
آزادگی را از حسین بیاموزیم
دینداری را از زینب بیاموزیم
غیرت را از عباس بیاموزیم
معرفت را از یاران حسین بیاموزیم
حسین تشنه آب نیست تشنه یاری است
اگر در کربلا بودیم، در کدام جبهه می‌بودیم؟
حسین برای دین خدا شاهرگ گذاشت ما چه کردیم؟
با امانت حسین چه کردیم؟
چرا هنوز دشمن از نام حسین و زینب می‌ترسد؟
حسینیان نمی‌توانند به ظلم یزید ساکت باشند
اربعین لبیک به حسین است
اربعین اعلام آمادگی برای دفاع از حسین است
اربعین رمز پیروزی است
لا غالب لنا الیوم
جای جلال خالی که بگوید خسی در میقات توییم حسین
این ملائک زخمی پا، که پای پر آبله دارند همان اصحاب حسینند که در این رستخیز اربعین به طواف کعبه عاشقان آمده‌اند
اینکه زائران با خانواده‌هایشان به این انقلاب اربعینی حسینی آمده‌اند برای مباهله با استکبار است
حب‌الحسین یجمعنا
پا بر زمین بکوب برادر که دنیای دشمن می‌لرزانی
محتشم سر از خاک بر‌آر و ببین باز این چه شورش است که در خلق عالم است
حدیث امام باقر به ابوحامد کابلی‌: محبت تطهیر می‌کند تسلیم می‌کند و امنیت می‌آورد
یاحسین گدایم و دنبال بهانه‌ام
گویی زمین کربلا وسیع شده است

1- لا يُصيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَهًًْْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ الله لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ- سوره توبه، آیه 120
2- َ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَه‏ بحارالانوار، ج44‌، ص325
3- شرح نهج‌البلاغه لابن أبي الحديد، ج‏3، ص: 250
4- سوره توبه، آیه 14

منطق اقتصادی مبارزه با آلودگی هوا

 مهدی حسن زاده در خراسان نوشت:
هوا باز هم آلوده شده و بازار اظهارنظرها درباره چگونگی رفع این معضل داغ است. هرچند به نظر می رسد امسال هم مشابه سال های قبل با فروکش کردن شدت آلودگی هوا، باز هم تحلیل ها درباره ریشه های آلودگی هوا و راهکارهای مقابله با آن به فراموشی سپرده شود. اما اشکال کار کجاست که هر سال پاییز با سرفه، سوزش چشم و تشدید بیماری های قلبی همراه است و پس از آن تا پاییز سال بعد معضل نفسگیر آلودگی هوا به فراموشی سپرده می شود. به عبارت دیگر مجموعه حاکمیت از چه زاویه ای باید به موضوع راهکارهای آلودگی هوا نگاه کند تا بتواند معضل را به صورت ریشه ای حل کند؟

واقعیت این است که نظام اجرایی کشور برای رفع معضل آلودگی هوا خود را با هزینه های سنگینی مواجه می بیند که اجازه اقدام در این باره را نمی دهد. وجود بیش از یک میلیون خودروی فرسوده، مصرف بالای سوخت در بسیاری از خودروهای کشور، وجود صنایع آلاینده در اطراف شهرها و 10 میلیون موتورسیکلت کاربراتوری فقط بخشی از مواردی است که هزینه های جایگزینی و جابه جایی آن ها سر به فلک می کشد. با این حال در یک سطح بالاتر به ویژه در زمینه خودرو و موتورسیکلت، اصلاح فناوری ها و بهبود محصولی که آلایندگی کمتر دارد، هزینه های بیشتری می طلبد. اما سطحی از ماجرا که کمتر به چشم می آید و هزینه های سنگینی دارد، موضوع جدی هدررفت سوخت در مبداء تولید انرژی در کشور است. میادین نفتی و گازی، پالایشگاه ها و نیروگاه ها به عنوان مبداء اولیه تولید انرژی در کشور، ضمن آلایندگی مستقیم، به دلیل تولید محصول کم کیفیت نیز جزو متهمان ردیف اول آلایندگی هستند. بازده حدود 40 درصد نیروگاه ها به معنای استفاده حداکثری از انرژی و سوزاندن هر چه بیشتر برای تولید حداقلی برق است. در بخش نفت نیز روزانه بیش از 50 میلیون متر مکعب گازهای همراه نفت در مشعل ها می سوزد. پالایشگاه های کشور نیز با تولید فقط 21 میلیون لیتر بنزین یورو 4 از مجموع 56 میلیون لیتر بنزین تولید داخل، یکی دیگر از مقصران آلودگی هوا است. از این فراتر، همین میزان تولیدات پالایشگاهی نیز به دلیل فرسودگی پالایشگاه های کشور منجر به این شده است که سهم سوخت های آلاینده و بی کیفیت نظیر نفت کوره در پالایشگاه های ایران 1.5 برابر متوسط جهانی باشد.
قطعا در شرایطی که دولت ها با هزینه های سنگین و محدودیت های درآمدی مواجه هستند ترجیح می دهند سراغ هزینه کردن در موضوعی نظیر آلودگی هوا نروند، اما اگر ذهنیت ها درباره راهکارهای حل موضوع تغییر کند، می توان به رفع معضل امیدوار بود. نخستین ذهنیت غلط این است که رفع مشکل آلودگی هوا صرفا با هزینه هایی بدون بازگشت همراه است که این ذهنیت غلط است، چرا که هزینه سوخت مصرفی در داخل به دلیل مصرف بی رویه سوخت و یارانه زیادی که دولت می دهد، بسیار بالاست، لذا هر طرح کاهنده مصرف سوخت اگرچه هزینه های اولیه بالایی داشته باشد در بلند مدت به لحاظ صرفه جویی انرژی با بازگشت سرمایه قابل توجهی همراه است. جالب این که با پیشنهاد دولت و وزارت نفت در قانون بودجه 94، بندی تصویب شد که به وزارت نفت مجوز می داد تا از محل صرفه جویی در مصرف سوخت به طرح های کاهنده مصرف تضمین سرمایه گذاری دهد، اما در عمل موارد محقق شده از این محل چندان زیاد نبوده است. چرا که میزان هدر رفت انرژی در کشور حدود 35 میلیارد دلار در سال برآورد می شود. این میزان هدر رفت هم در سطوح خرد نظیر استفاده از  خودروهای شخصی پر مصرف و هم در سطوح کلان نظیر سوختن گازهای همراه نفت در اکثر میادین نفتی کشور و بازده پایین نیروگاه های حرارتی و تولید بالای محصولات کم ارزش نظیر مازوت در پالایشگاه های فرسوده کشور است. این در حالی است که در صورت تضمین بازگشت سرمایه برای کاهش هدر رفت انرژی در این بخش ها (که قطعا بازگشت سرمایه بالایی دارد) می توان سرمایه غیردولتی قابل توجهی در این بخش جذب کرد. ضمن این که بخشی از صنایع فعال در زمینه کاهش مصرف سوخت از این طریق فعال شده و می تواند محرک مناسبی برای خروج از رکود باشد.
در سطح خرد هم به نظر می رسد دولت باید سیاست افزایش هزینه - مصرف انرژی برای مصارف بالا را دنبال کند. تجارب جهانی نشان می دهد که چگونه کشورهای مختلف هزینه ثابت خرید خودرو را کاهش داده اند اما با تعیین مالیات بر مصرف سوخت، شهروندان را ملزم کرده اند که استفاده از خودروی شخصی را به حداقل برسانند و از وسایل حمل و نقل عمومی کارآمد استفاده کنند. این در حالی است که اکنون با اصرار دولت و همراهی مجلس سامانه کارت سوخت بنزین که می توانست بدون فشار آوردن به طبقات کم درآمد، هزینه استفاده از بنزین را برای مصارف بالا افزایش دهد، در حال از بین رفتن است. همچنین با وجود تعیین پلکان مصرف برای سوخت هایی از جمله برق، پیشنهاد کارشناسان استفاده از پلکان مصرفی با فاصله های بیشتر و معنادارتری است که بتواند بدون فشار آوردن به افراد ضعیف و کم مصرف، فشار قیمتی سنگین تری به پر مصرف ها وارد کند و آن ها را به کاهش مصرف سوخت و انرژی ملزم کند.
در هر صورت مدیریت مصرف سوخت برای کاهش مصرف انرژی یک الزام و اجبار است و تاخیر در عمل به آن صرفا به منزله تاخیر در نجات جان مردم از چنگال دیو سیاه آلودگی هواست و تاریخ درباره مدیریت های سهل انگاری که از تجربیات بشری و طرح های منطقی کاهش آلودگی هوا استفاده نمی کنند، قضاوت تلخی خواهد داشت.


احزاب در فضای سیاسی ایران

مصطفی ایزدی در آرمان نوشت:

اگر وجود يك حزب را در كشور از مولفه‌هاي مهم دموكراسي و عامل تاثيرگذار توسعه يك جامعه بدانيم بنابراين اين مهم را هم بايد پذيرفت احزاب به صورتي كه بايد در كشور پا نگرفته و سياست به مفهوم واقعي خود تعريف نشده است. به همين علت بسياري از نيروهاي تاثيرگذار و بزرگان سرشناس از ورود به انتخابات و فعاليت در عرصه سياست به مفهوم واقعي خود كنار مي‌كشند. پس از انقلاب نخستين حزب فراگير حزب جمهوري اسلامي بود؛ رجل‌هاي اصلي كشور تلاش شان در جهت نهادينه كردن حزب در جامعه ايران بود. اين حزب پس از چند سال تلاش، نخست به علت ثبت‌نام و ورود هر فردي به آن و سپس تشديد اختلاف نظرها در مسائل سياسي، فرهنگي و اقتصادي ميان اعضا سرانجام شكست خورد و با اجازه امام منحل شد. از اين منظر مي‌توان گفت كه حزب جمهوري اسلامي فراگير بوده است زيرا حتي عضويت‌ها در آن، در اماكني مانند مساجد به عمل مي‌آمد به گونه‌اي كه مردم گمان مي‌بردند پذيرش نظام جمهوري ايران به مفهوم عضويت يافتن در حزب جمهوري اسلامي است. برخي از احزاب كه از همان زمان مصدق فعاليت مي‌كردند پس از انقلاب يك‌بار ديگر فعاليت‌هاي خود را از سر گرفتند البته به خاطرعدم وجود دركي صحيح از حزب با آنها برخورد و به تدريج منحل شدند. برخي از احزاب مانند حزب توده كمونيستي بودند كه موضوعيتي با نظام جمهوري اسلامي نداشتند و حزبي وجود نداشت كه نيروهاي قوي و تاثيرگذار در آن پرورانده شود. در واقع مدرسه‌اي براي شناسايي و جذب نيروها شكل نگرفت. گرچه امروزه تشكل‌هايي تحت عنوان حزب در كشور وجود دارد كه بسياري از آنها در زمان انتخابات براي تاييد يا تكذيب كانديدايي بروز و ظهور مي‌كنند و برخي نيز گام‌هايي كم سو و كمرنگ در عالم سياست بر مي‌دارند كه بازهم تاثيري كه بايد در كشور و جامعه ندارند. به‌طور مثال يكي از حزب‌هاي بسيار قديمي در ايران حزب موتلفه اسلامي است كه همچنان تا به امروز اين حزب موفق به معرفي گزينه‌اي براي انتخابات رياست‌جمهوري ۹۶ نشده است. در حقيقت حزب موتلفه از همان بدو فعاليت جز حمايت نامزد يا نامزدهاي احزاب ديگر اصولگرا اقدامي انجام نداده است. اين تجربه بيانگر همان واقعيت تلخي است كه ناطق‌نوري به آن اشاره كرد و گفت: « چون در ايران احزاب تعريف نشده است ورود به ميدان سياست در چنين فضايي مفهوم ندارد. زيرا احزاب بايد در همه مسائل پاسخگو باشند و بايد نسبت به هر مساله‌اي به خبره آن يعني حزب رجوع كرد.» منظور ناطق نوري از ندانستن قاعده بازي در چنين فضايي و عدم ورود به انتخابات اين است كه تشكيلات حزبي در كشور ما مفهومي ندارد. زيرا عملا مشاهد شد كه هر رويدادي كه در كشور به وقوع مي‌پيوندد حزبي را متهم و آن را در نهايت تعديل مي‌كند. نمونه بارز آن منحل ساختن حزب مشاركت است. بنابراين حزب در كشور بنا به دلايلي آن طور كه بايد پا نگرفت. در چنين فضاي حزبي‌اي، بهانه‌هاي مختلفي هم براي عدم حضور برخي از شخصيت‌هاي بزرگ و سرشناس به انتخابات وجود خواهد داشت. ما امروز شاهديم كه جوانان زيادي دچار سرخوردگي شدند به اين دليل كه آنها جايي براي فعاليت ندارند، در دانشگاه‌ها هم تشكل‌هاي دانشجويي به آن صورت وجود ندارد. بر اين اساس، چون شيوه‌اي به غيرحزب وجود ندارد كه جلوي آن بتوان ميدان فراخي ديد تا به بازي درست سياستمدارن با رقيبان بينجامد، بنابراين بزرگان و خبره‌ها از سياست فاصله گرفته و كار را به نابلدان مي‌سپارند. كناره گرفتن از سياست و عدم ورود به انتخابات تنها به ناطق‌نوري محدود نمي‌شود بلكه بسياري از شخصيت‌هاي برگزيده و سرشناس كشور پس از چندين بازي در چنين ميداني از صحنه كنار مي‌كشند.


اینها تا دیروز کجا بوده اند!

احمد غلامی در شرق نوشت:

روحانی می‌تواند در انتخابات سال ٩٦ روایتِ تازه‌ای از سیاست بسازد؟ آیا اصلا او نیازی به این کار دارد. آن‌هم زمانی که اغلب تحلیلگران سیاسی پیروزی‌اش را قطعی می‌دانند؟ دروغ، سیاست را پیش می‌برد اما حقیقت، سیاست را زنده و شکوفا می‌کند. پنهان‌کاری در سیاست و نگفتن به‌موقع حقیقت، سیاست را خنثی و از خلاقیت تهی می‌کند. برخی سیاست‌مداران دروغ می‌گویند. برخی جز حقیقت نمی‌گویند و برخی هم پنهان‌کارند. اما بیشتر سیاست‌مداران گاه دروغ می‌گویند گاه راست، و در بیشتر مواقع هم پنهان‌کاری می‌کنند. شهامت بیان حقیقت و پرداختن هزینه آن در سیاست، ‌کاری است که کمتر آدمی به آن تن می‌دهد، خاصه زمانی که در قدرت است. برخی سیاست‌مداران پس از اتمام دوره‌شان یا در آستانه برکناری دست ‌به افشای حقیقت می‌زنند اما حرف‌هایشان چنگی به دل نمی‌زند. چندی‌پیش بود که وزیر آموزش‌وپرورش پس از برکناری از وجود زیرزمین هولناک در وزارتخانه برای ضرب‌وشتم معلمان معترض خبر داد، اما این افشاگری دیر و نابهنگام بیش از آنکه حقیقتی را بیان کند، مرثیه‌سرایی وزیری برای منافع ازدست‌رفته‌اش بود. از‌این‌رو هیچ احساس همدردی در توده‌های مردم و در رسانه‌ها بر نیانگیخت. گرچه بیان این حقایق به درد تاریخ‌نگاران و تحلیلگران سیاسی می‌خورد، بیان حقیقت سوخته در بین مردم همه دنیا‌ طرفدار جدی ندارد. مردم به پنهان‌کاران اعتنایی ندارند. نمونه غربی‌اش هیلاری کلینتون است. 

شائبه پنهان‌کاری در آخرین لحظات انتخابات هم دست از سرش بر نداشت. اف‌بی‌آی ماجرای ایمیل‌های او را پیش کشید و با اینکه سرانجام او تبرئه شد، اما ظن پنهان‌کار‌بودنش در اذهان مردم بر جا ماند. اگر کس دیگری جای کلینتون بود یا پنهان‌کاری‌هایش سَر بزنگاه برملا نمی‌شد، بعید بود ترامپ به ریاست‌جمهوری برسد. 
هاشمی‌رفسنجانی نیز درست یا نادرست، مظهر پنهان‌کاری و مصلحت‌اندیشی است. شیوه احمدی‌نژاد درست برعکس اوست. احمدی‌نژاد با گفتن حقیقت‌های مخدوش و نیم‌بند با آمیزه‌ای از حقیقت و ناحقیقت، تا مدت‌ها روح جامعه را تسخیر کرد. بعدها همه بر سر این گزاره هم‌رأی بودند که «هرکس مقابل احمدی‌نژاد بود پیروز از میدان خارج می‌شد، اِلا هاشمی‌رفسنجانی». فضایی که هاشمی را احاطه کرده بود، فضایی مملو از پنهان‌کاری و مصلحت‌اندیشی بود. حتی اگر این مصلحت‌اندیشی برای خِیر عموم بود، به جوی دامن زد که احمدی‌نژاد توانست با گفتن حقیقت‌های مخدوش پیروز میدان شود. مردم در زندگی روزمره نیز چندان به گفتن حقیقت باور ندارند، اما هم‌چنان دروغ‌گویان و پنهان‌کاران را دوست نمی‌دارند. این پارادوکسی است که کار دست سیاست‌مداران می‌دهد. مردم، همواره «الگوی آرمانی» خود را در سیاست‌مداران جست‌وجو می‌کنند. هر سیاست‌مداری به این الگوی آرمانی نزدیک‌تر باشد، یا این الگو را بهتر روایت کند از اقبال بیشتری برخوردار است. چه‌بسا «الگوی آرمانی» مردم همان چیزی باشد که از خودِ خود مردم فاصله‌ای بعید دارد و به‌تعبیری اتوپیای آنهاست. هاشمی‌رفسنجانی، احمدی‌نژاد و روحانی، بیش از آنکه الگوی آرمانی مردم باشند، پاره‌هایی از خود مردم هستند. سیاست‌مداران مردم را می‌سازند و مردم سیاست‌مداران را. سیاست‌مدارانی هستند که مردمی از جنس خود می‌سازند و خودشان از جنس مردم نیستند و همان الگوی آرمانی مردم‌اند. نمونه تاریخی آن محمد مصدق است. او خودِ مردم نبود. روایت تازه‌ای از مردم بود که روایت تازه‌ای از مردم ساخت. حیرت‌انگیز است که قوامِ اشراف‌زاده خودِ خود مردم بود. مردم گاه تصویر خودشان را جز برای دَمی دوست ندارند، و سرآخر به شکستن آن اقدام می‌کنند. احمدی‌نژاد خودِ خود مردم بود، یا دست‌کم شبیه‌ترین به مردم. پس «مردی از جنس مردم»، شعاری نابجا نبود. او مردمی نساخت. مردمی را که بودند، به میدان آورد. برای روشن‌شدن بحث به میانجی ادبیات روی می‌آورم. مردمی که احمد محمود در رمان‌های «درخت انجیر معابد» و «مدار صفردرجه» می‌سازد، وجود نداشتند، او این مردم را خلق کرد. مردمی که براهنی در آثارش ساخت، روایتی دیگر از مردم‌اند. مردمی که در بزنگاه‌های سیاسی زنده می‌شوند و قد علم می‌کنند. سیاست با روایت شکل می‌گیرد. اندک کسانی هستند که می‌توانسته‌اند در سیاست داستان بسازند و با روایتِ آن مردمی را شکل بدهند که نابهنگام در خیابان‌ها سرازیر شوند تا همه حیرت‌زده از خود بپرسند، پس اینها تا دیروز کجا بودند؟ 
اینک که روحانی به پایان دوره اول خود نزدیک می‌شود آیا قادر است روایتی تازه خلق کند؟ بسیاری از تحلیلگران سیاسی بر این باورند که رقیبی جدی برای روحانی وجود ندارد. این گفته اگر هم درست باشد، فقط از حفظ و تداوم قدرت خبر می‌دهد. حفظ و تداوم قدرت در سیاست اهمیت دارد اما بیش از آن حیات یک جریان سیاسی در دل قدرت است که اهمیتی خاص دارد. حسن روحانی در ماه‌های گذشته تلاش کرد تا به حضورش در جایگاه ریاست‌جمهوری روایتی تازه بدهد. گویا او بیش از آنچه تصور می‌رود، نزدیک به تصویر مردم است، و نه الگوی آرمانی آنها. این نکته به‌اندازه کافی مکرر شده که بعید است در انتخابات ٩٦ کسی رقیب روحانی باشد، اما دنیای سیاست روایت‌های نابهنگام هم دارد. چه کسی فکر می‌کرد احمدی‌نژاد راوی داستان‌های فانتزی بتواند هاشمی، نماد عقل ‌سلیم را این‌گونه شکست بدهد. روایت‌های تازه در راه‌اند، روایت‌هایی که شاید چندان تدبیربَردار نباشند.





نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات