«فهم نادرست» و «تدبیر درست»
محمد حسین محترم در سرمقاله کیهان نوشت:
1- زمانی مرحوم هاشمی رفسنجانی (خدا رحمتش کند) میگفت «آمریکا و
غربزدهها مثل گاو مسائل را تحلیل و به افکارعمومی القاء میکنند». هرچند
وی بعدها بر خلاف این تحلیل درستش و با ادعای اینکه حسن نیت، حسننیت
میآورد و دنیای آینده دنیای گفتمان است نه دنیای موشک، مبتکر تز مذاکره با
آمریکا شد و به همراه مشاورانش اعتقاد داشت آمریکا گاو شیرده است و باید
او را دوشید نه سر شاخش نشست؟! اما امروز سیاست نتیجه دوشیدن آمریکا در
برجام هم برای ملت ایران همان شاخ آمریکا شده که با زدن زیر میز مذاکره و
هرگونه تعهدی، در منطقه نیز شاخ و شانه و عربده علیه ملت ایران میکشد.
2- در بزنگاه و پیچ تاریخی کنونی «فهم نادرست» از چالشهای منطقهای و
بینالمللی و ناتوانی از درک امکانات و مولفههای قدرت کشور در مقابله با
چالشهای پیشرو مهمترین چالش دولت است که سبب شده سیاستهای غلطی برای حل
مشکلات کشور ارائه دهد و عملا خواسته یا ناخواسته در زمین دشمن بازی کند.
معضل برجام و ادامه تقابل آمریکا با ایران در حقیقت اولا ناشی از همین فهم
نادرست از چالشها و سیاستهای غلط ارائه شده در زمینه فعالیتهای هستهای
است ثانیا براساس همین فهم نادرست، ناشی از عبرت نگرفتن از سابقه مذاکره با
آمریکا و رودست خوردن از این دشمن مکار و حیلهگر در موارد متعدد در
دولتهای سازندگی و اصلاحات از جمله در مذاکرات هستهای سعدآباد میباشد.
ثالثا مشکل برجام ناشی از معضلات بینالمللی بود نه مشکل جمهوری اسلامی.
لذا برجام نه تنها نتوانست چالشی را حل کند بلکه مشکلات را پیچیدهتر کرده و
موجب دامن زدن به چالشهای جدید شده است.
اگر به جای تن دادن به مذاکرات هستهای و برجام همچون قبل از مذاکرات در مقابل آمریکا ایستاده بودیم و آمریکا را در حوزه هستهای همچنان درگیر میکردیم و بازی میدادیم قطعا اولا صنعت هستهای را در مقابل وعدههای نسیه، نقد تعطیل و در برخی موارد نابود نمیکردیم ثانیا هرگز آمریکا فرصت پیدا نمیکرد که بخواهد ایران را در منطقه به چالش بکشاند و مسائل مربوط به قدرت دفاعی و موشکهای بالستیک و ادعای حمایت از تروریسم را مطرح کند. چنان که مایک پمپئو رئیس سیاه تاکید میکند «اکنون با خیال راحت فعلا مسئله هستهای را کنار گذاشتیم و سراغ مسائل منطقه و قدرت دفاعی ایران رفتهایم».
3- اما اساس فهم نادرست دولت اعتدال از چالشها و مسائل منطقهای و
بینالمللی ادامه همان فهم نادرست دولتهای سازندگی و اصلاحات است از جمله
همین آقایان در دولت اصلاحات بعد از تهدیدات آمریکا تن به مذاکره با
اروپاییها دادند و تعلیق تمام فعالیتهای صنعت هستهای را بر کشور تحمیل
کردند اما اروپاییها با ادعای اینکه توافق سعدآباد تعلیق دائمی است نه
موقت، زیر تمام تعهداتشان زدند. نکته مهم اینجاست آقایان روحانی و ظریف
همانگونه که اکنون در برابر افکارعمومی داخلی ادعای برد–برد را دارند،
آن زمان نیز در داخل ادعا میکردند تعلیق داوطلبانه بوده در حالی که به
علت ترس از حمله ادعایی و القایی آمریکا مجبور شدند درسیاستی منفعلانه تن
به تعلیق بدهند و این تن دادن به تعلیق هم با نامه سرگشاده و مرعوبانه
نمایندگان مجلس ششم به رهبری با عنوان جام زهر هستهای و همچنین نامه
حقارتآمیز دولت اصلاحات به آمریکا مبنی بر پذیرش درخواست خلع سلاح
حزبالله و حماس زمینهسازی و به افکارعمومی القاء شد.
اکنون نیز براساس همین«تفکر غلط» با ادعای اینکه میخواهیم سایه جنگ را از سر ملت ایران برداریم تن به برجام دادند و علیرغم عمل نکردن آمریکا به تعهداتش و بینتیجه بودن برجام برای ملت ایران، پالس مذاکره درباره مسائل منطقه را ارسال میکنند. قبلا موارد متعددی از این خطای استراتژیک دولت در ارسال پالسهای غلط در جهت فضاسازی برای مذاکره مجدد را یادآور شدیم اما در آخرین مورد در حالی که هفته گذشته کنگره آمریکا همان تحریمهای هستهای را به بهانه موشکی تصویب کرده، وزارت امورخارجه در هفتمین گزارش خود به مجلس بدون ارائه راهحل عملی برای مقابله با نقض تعهدات و اقدامات آمریکا ادعا کرده «عدم تحقق گشایشهای برجام ناشی از تحریمهای غیرهستهای است»! تا جایی که بیبیسی در واکنش به این گزارش گفت «عملکرد دولت روحانی در سیاست خارجی نشان میدهد میخواهد عضو سلطهپذیر و مسئولی در جامعه جهانی باشد»!
4- آنچه که موجب فهم نادرست دولت شده است، عدم شناخت وضعیت و اهداف دشمن و
عدم درک جایگاه نظام جمهوری اسلامی در منطقه و جهان میباشد. جان مک کین
سناتور جمهوریخواه آمریکا در روزنامه نیویورک تایمز اذعان میکند «نظم
منطقهای مورد نظر آمریکا در خاورمیانه (غرب آسیا) به سرعت رو به فروپاشی و
قدرت و نفوذ آمریکا رو به افول است و ایران در حال ساختن منطقهای جدید
برخلاف ارزشها و منافع آمریکا و گرفتن جایگاه دیپلماتیک آمریکا است». مایک
پمپئو رئیسسازمان سیا هم در اندیشکده دفاع از دموکراسی در حالی که
منفعلانه از کارشناسان این اندیشکده آمریکایی میخواهد راههای مقابله با
جمهوری اسلامی را به وی پیشنهاد بدهند، تاکید میکند «اقدامات ایران در
بسیاری از نقاط جهان از جمله در منطقه از لبنان و سوریه گرفته تا عراق و
یمن ما را زمینگیر کرده است». مک مستر مشاور امنیتی رئیسجمهور آمریکا نیز
در این اندیشکده با اذعان به کاهش تواناییهای راهبردی آمریکا، چالش اصلی
آمریکا را کشورهای ریویژنیست یا تجدیدنظرطلب معرفی میکند که میخواهند نظم
سیاسی– اقتصادی و امنیتی جهانی ایجاد شده توسط آمریکا را با نظم جدید با
ارزشهای مخالف ارزشهای آمریکایی جایگزین کنند.
مک مستر از ترس مقابله با سپاه پاسداران اذعان دارد « آمریکا استراتژی برای برخورد با سپاه را ندارد و در قدم اول سریعا سراغ اقدام و برخورد با سپاه نباید رفت». پمپئو و مستر در اندیشکده دفاع از دموکراسی با بیان اینکه ده هزار موشک ایرانی، اسرائیل را هدف قرار دادهاند، ناتوانی اسرائیل و آمریکا را با این سؤال نشان میدهند که «ما و اسرائیل با این وضعیت میتوانیم چهکار کنیم؟» برهمین اساس است که تحلیلگران معتقدند آمریکا در منطقه سردرگم است و با ادامه این روند زمانی که از خواب بیدار شود، حضور و نفوذش در یکی از مهمترین مناطق جهان از دست رفته است.
آمریکا آن چنان در مقابله با جمهوری اسلامی مستاصل شده که رئیسجمهور و دیگر مقامهای این کشور با اذعان به اینکه به تنهایی نمیتوانند با جمهوری اسلامی مقابله کنند، ادعا کردهاند تمام قدرت ملی و تمام جامعه به اصطلاح جهانی را میخواهند بسیج کنند تا شاید بهزعم خود بتواند ریشه نفوذ ایران در منطقه را بزند و یا حداقل اقدامات ایران را خنثی کند. آمریکاییها تا آنجا نگران از دست رفتن نفوذ خود در منطقه هستند که جان مککین با اذعان به اینکه آمریکا ابتکار عمل برای اثرگذاری بر آینده سوریه را از دست داده، میگوید «ایران ماهرانه تلاشها علیه سیاستهای آمریکا در منطقه را هدایت میکند و تلاش دارد تا انتخابات سال آینده عراق را به ضربهای راهبردی تبدیل کند که به نفوذ آمریکا در عراق پایان خواهد داد» جان بولتون هم در پایگاه هیل وابسته به کنگره آمریکا تاکید میکند «با ادامه این روند ایران به یک جایگاه ژئواستراتژیک ارزشمندی خواهد رسید که برای آمریکا غیرقابل کنترل است».
5- حال برای عبور از شرایط کنونی دولت اولا باید درک کند امنیت بینالملل و
اقتصاد جهانی در آینده به امنیت آینده منطقه غرب آسیا بستگی دارد و این
آمریکاست که نیازمند است نه ایران. ثانیا در موضوع هستهای باید این سیاست
از سوی دولت پیگیری میشد که تا زمانی که آمریکا و رژیم صهیونیستی سلاح
هستهای دارند ایران با هیچ قدرتی حاضر به مذاکره درباره فعالیتهای صلح
آمیز هستهای خود نیست از جمله با آمریکا که خودش از سلاح هستهای استفاده
کرده است. ثالثا اکنون در مسائل منطقه نیز باید این سیاست اصولی را پیگیری
کند که آمریکا هزاران کیلومتر از آنطرف دنیا در منطقه چه میکند و تا
زمانی که آمریکا از منطقه خارج نشود با هیچ قدرتی درباره مسائل منطقه
مذاکره نخواهد کرد.
رابعا دولت باید فهم کند پس از پیروزی انقلاب اسلامی مشکل و چالش اصلی آمریکا در رویارویی با جمهوری اسلامی شکست طرحهایش علیه ایران و خنثی شدن نقشههایش در منطقه توسط ایران بوده است، در داخل از آشوب و ترور و کودتا و جنگ تحمیلی گرفته تا فتنه و انقلاب مخملی؛ و در صحنه منطقهای هم از افغانستان و عراق و سوریه و یمن و لبنان گرفته تا آخرین شکستش توطئه همهپرسی در کردستان عراق.
لذا دولت باید ایمان داشته باشد همانگونه که تهدیدات روسایجمهور قبلی آمریکا کشورهای منطقه را متحدِ محور مقاومت کرد، اکنون نیز تهدیدات ترامپ بخش باقی مانده منطقه را متحد ایران خواهد کرد که تحولات قطر نمونهای از آن است. خامسا دولت باید فهم کند که چرا آمریکا در مقابل ایران شکست میخورد؟ برای اینکه سیاست جمهوری اسلامی یک سیاست راهبردی برای پایان دادن به تنشها و جنگها در منطقه است اما سیاست آمریکا یک سیاست تاکتیکی برای ایجاد جنگ و تقویت ریشههای تنش و خشونت در منطقه است. لذا مذاکره بین دو قدرت با اهداف صددرصد متضاد هیچگاه نمیتواند مذاکره برد – برد باشد.
سادسا دولت باید این سخن رهبرمعظم انقلاب را فهم کند که «اقتدار جمهوری اسلامی در منطقه و فراتر از منطقه عمق راهبرد نظام اسلامی است» و درک کند «تدبیر درست» این است که «تنها راه مقابله با قدرتهای استکباری ایستادگی بر عناصر اقتدار ملی است» و بداند «قدرت دفاعی کشور قابل مذاکره نیست و هیچگونه چانهزنی و معاملهای با دشمن نداریم و راه اقتدار را با قدرت به پیش خواهیم برد». و خلاصه اینکه دولت باید درک کند دنیای آینده هم دنیای موشک است و آنگونه که فرجامِ برجام نشان داد دنیای گفتمان و مذاکره و اعتماد به دشمن نیست!
قطببندی اسلام با ایران در لباس تقدیس کورش
سیدعبدالله متولیان در جوان نوشت:
بیتردید دشمن شناسی از محوریترین مباحث در موضوع رفع تهدیدها و دفاع از سرزمین، ملت و فرهنگ یک کشور به شمار میآید. چه بسا ملتهایی که در طول تاریخ در اثر غفلت از مکر و حیله دشمن و فقدان آگاهی و بصیرت لازم سیاسی و اجتماعی در شناخت توطئههای بیگانگان و عدم اتخاذ مواضع بهموقع و صحیح توسط نخبگان و خواص آن جامعه به سرنوشتی هلاکتبار دچار گردیدهاند.
مقام معظم رهبری حضرت امام خامنهای با تأکید بر این اصل مهم که شناخت روشهای دشمنی دشمن از شناخت خود دشمن مهمتر است میفرمایند: «ملت باید دشمن را بشناسد، نقشه دشمن را بداند، خود را در مقابل دشمن تجهیز کند.» وابستگی سیاسی (وطنفروشی) و فکری (خود باختگی و الیناسیون)، خطرناکترین نوع وابستگی و مایه توسری خوری ملتها بوده و بهترین روش مقابله با نظام، به وسیله بازیخوردگان داخلی است. یکی از مهمترین و پر رمز و رازترین شیوههای دشمنی نظام سلطه علیه ملت ایران و نظام مقدس اسلامی در حوزه وابستگی سیاسی و فکری، خلق و پردازش ایدههای ناسیونالیستی (بر بستر باستانگرایی) با هدف مقابله با اسلام و فرهنگ اصیل اسلامی و ضدیت آشکار با نظام جمهوری اسلامی ایران از طریق ترویج اندیشههای پانایرانیستی و دوقطبیسازی خشونتطلبانه بین آحاد جامعه بر اساس وقایع ساختگی است.
در بین سرویسهای جاسوسی دشمن، سهم دستگاه اطلاعاتی روباه پیرِ استعمار انگلستان در خلق موضوعات مجهول و مجعول بیش از سایرین است. بعد از کنترل و بستن پرونده پرخسارت و واگرایانه پانترکیستی تجمع جداییطلبان و براندازان در قلعه بابک کلیبر (به بهانه روز بزرگداشت بابک خرمدین) و جمع شدن بساط براندازان با هماهنگی و اقدام دستگاههای امنیتی، اطلاعاتی، قضایی، انتظامی با همکاری نیروهای بسیج، نظام سلطه با بهرهگیری از قدرت رسانههای مکتوب، شفاهی، صوتی، تصویری، مجازی و... ، هماینک موضوع بزرگداشت کورش را در هفتم آبانماه هر سال، دستمایه ساماندهی بازیخوردگان، ماجراجویان و خودباختگان سیاسی و فکری برای مبارزه و ضدیت با جمهوری اسلامی قرار دادهاست.
قدمت دروغ بزرگ «روز جهانی کوروش» بسیار کوتاه بوده و 10 سال هم نمیرسد. یک جستوجوی ساده در محیط اینترنت به راحتی پرده از دروغپردازی تولید شده توسط سرویسهای جاسوسی غربی بر میدارد. هر آنچه نئولیبرالیسم افراطی درباره کورش به سازمان ملل متحد نسبت داده و میدهد سراسر دروغ و بر بستر احساسات وطن دوستی و علاقه مردم ایران به پیشینه و تاریخ باستان استوار بوده و بهرغم آنکه سازمان ملل بر اساس تثبیت منافع نظام سلطه تشکیل شده و کاملاً تحت سیطره آنهاست، اما هیچ ردپایی از دروغهای نسبت داده شده به سازمان ملل درباره کورش در هیچکدام از اسناد آن سازمان یافت نمیشود.
اولین بار دروغ مذکور بر بستر بهرهگیری از حس غرور ایرانیان نسبت به پیشینه تاریخی ایرانباستان توسط سرویسهای جاسوسی در ویکیپدیا تولید شده و به تدریج و با تکرار و واگویی پرتکرار و هدفمند آن در سایر محیطهای خبری و رسانهای در دنیای مجازی، کم کم به یک موضوع مهم برای تجمع براندازان و عناصر خودباخته و غربپرست! ضدیت با دین اسلام از طریق تکریم و بزرگداشت جعلی کورش تبدیل شد. شاید هر ایرانی از شنیدن این خبر دروغین و جعلی که سازمان ملل روز ۲۹ اکتبر (۷ آبان) را روز جهانی کورش نام نهاده، خوشحال شده باشد بدون آنکه درباره منشأ، صحت و سقم و علل پخش آن تحقیق و بررسی کرده باشد.
خوب است بدانیم «جاش گلونتر» خبرنگار و نویسنده نشریه «نشنال ریویو»(National Review) در تاریخ ۵ نوامبر سال ۲۰۱۶ در مقالهای با عنوان «خبرهای خوب ایران» ۷ آبان را مقدمه سرنگونی ایران دانسته و مدعی شده علت اصلی تجمع مردم در مقبره کورش اعتراض و مخالفت با جمهوری اسلامی است!
سؤال این است که چرا کسانی که در سنوات گذشته در مراسم به اصطلاح «روز جهانی کورش» شرکت کردهاند به جای بزرگداشت کورش، به خوشرقصی برای غرب و مشخصاً رژیم صهیونیستی پرداختهاند؟ چرا حتی یک شعار علیه امریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی داده نشدهاست؟ چرا به نام بزرگداشت کورش شعارهای ساختارشکنانه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و علیه اسلام داده شدهاست؟ شباهت عجیب داعش با کورشپرستان و باستانپرستان ایران قطعاً تصادفی نیست.
همانگونه که داعش به عنوان مدعی دولت اسلام به جای حمله به نظام سلطه و مثلث شوم «عبری غربی وهابی» قلب جهان اسلام و تشیع را نشانه رفته، کورشپرستان ایرانی! نیز به جای استفاده از ظرفیت غرور ملی علیه نظام سلطه، متأسفانه قلب نظام جمهوری اسلامی ایران را نشانه رفتهاند. جمعبندی این پرونده نیز مانند پرونده قلعهبابک بر این حقایق استوار است:
۱ -بزرگداشت روز جهانی کورش! اسم رمز نظام سلطه برای براندازی در ایران است.
۲ – دشمن را نباید دستکم گرفت، دشمن بیدار است و دائماً در حال برنامهریزی و توطئه است و این توطئه نیز آخرین آنها نخواهد بود.
۳ -بهرغم تقدیر از بیداری دستگاههای مسئول در حوزههای امنیتی، اطلاعاتی و... باید اذعان داشت که وقوع چنین توطئههای گستردهای نتیجه غفلت از برنامههای دشمن است.
۴ -برخورد با این مسئله مستلزم برنامهریزی دقیق بوده و هرگونه اقدام شتابزده و بیبرنامه ممکن است در بلند مدت آثار تخریبی و واگرایی با خود همراه داشته باشد.
۵ -باید توجه داشته باشیم که این حادثه به صورت مجرد و جدای از سایر وقایع و رخدادهای سیاسی و اجتماعی قابل بررسی نبوده و چه بسا که این واقعه ریشه در بازیهای احزاب و جناحهای سیاسی داشته باشد.
۶ -در حوزه اقدام نیز هماهنگی دستگاههای قضایی، اطلاعاتی، انتظامی، امنیتی، اجرایی و... موجب ایجاد آرامش در جامعه و خنثی شدن توطئههای پنهان دشمن خواهد شد.
۷- تردیدی نیست که شرکت اکثر شرکتکنندگان در این مراسم ناشی از جهل آنان نسبت به حقایق پنهان این سناریوی شیطانی و صهیونیستی است و همین مسئله رسالت خطیر و حساس رسانهها بهویژه رسانه ملی را در اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به آحاد جامعه گوشزد میکند.
۸ - بحرانهای اجتماعی (مانند سرطان) دارای دوره نهفتگی طولانی و چند ده برابری نسبت به دوران ظهور و بروز هستند و اصل تقدم پیشگیری بر اقدام رسالت دستگاههای مسئول را در کشف، شناسایی، برآورد و خنثیسازی توطئهها قبل از ظهور و بروز دوچندان میکند.
۹ -هر یک از وقایع ضدامنیتی (نظیر بابک خرمدین و کورش) پس از عبور از دور نهفتگی و ورود به مرحله ظهور حتی در صورت کنترل و خنثیسازی صددرصدی، بیشک دارای آثار ضدامنیتی و واگرایانه بلند مدت در بین بخشی از مردم خواهد بودو همین امر رسالت تقدم پیشگیری را به همه نهادهای مسئول بسیار سنگین نموده و در این میان رسالت رسانهها خصوصاً رسانه ملی در آگاهسازی عمومی و انجام بهموقع عملیات روانی از همه ارکان نظام سنگینتر است.
۱۰ -از آنجا که یکی از اهداف اصلی تمامی تحرکات ضدامنیتی، انجام عملیات سنگین رسانهای بر بستر دوقطبیسازی جمعیتی و واگرایی مردم از حاکمیت استوار است، استفاده از ظرفیتهای مردمی نظبر سازمان بسیج و انجام اقدامات هماهنگ همگرایانه بیش از پیش ضروری مینماید.
لااقل نگران قضاوت تاریخ باشید!
امیر استکی در وطن امروز نوشت:
برای بسیاری از ما پیش آمده است هنگام مطالعه تاریخ کشورمان لحظاتی را در بهت و حیرت و حسرت و بغض فرو برویم. بهواسطه چند هزار سال تاریخ، این لحظات برای ایرانیان لحظات پرشماری است.
همواره در تاریخ به بیکفایتیهایی که سرنوشت تلخی برای مردمان ایران رقم زدهاند، برمیخوریم و این شاید بهواسطه سیر برعکسی باشد که ما در برخورد اولیه در مواجهه با تاریخ پیدا میکنیم.
سیر برعکسی که برای درک بهتر رویدادهای تاریخی باید از آن حذر کنیم. ما نباید قضاوت خود را بر مبنای آگاهیها و اطلاعات امروزمان بنا کنیم، بلکه باید به هر میزان که امکانش فراهم میشود خود را در زمینه و زمانه آن رویداد قرار داده و از آن منظر به اتفاقاتی که افتاده است بنگریم. شاید در این شرایط باشد که از قضاوتهای ساده شده عبور کنیم و پیچیدگی و سختی آن لحظات تاریخی را درک کنیم.
در این میان باید به این نکته اساسی نیز توجه کرد که آنچه امروز تحت عنوان تاریخ یا شرح یک رویداد در گذشته در اختیار ما است میتواند تنها یک روایت از روایتهای ممکن از آن باشد. روایتهایی که هر کدام بسته به ویژگیهای روایتکننده میتوانند تا میزان زیادی متفاوت از هم باشند اما در بسیاری موارد این تنها یک روایت است که باقیمانده است. این حالت بیشتر برای رویدادهایی که زمان زیادی از آنها میگذرد روی میدهد اما برای تاریخ 4-3 سال اخیر هم آیا میشود اینگونه برخورد کرد؟
در این زمینه شاید با قطعیت بتوان پاسخ منفی داد، چرا که حداقل در این زمینه تقریبا همه عوامل و بازیگران مختلف کماکان در دسترس هستند و امکان رجوع به آنها و واکاوی روایتهای دیگر برای کنشگر فراهم است اما در عرصه سیاست در ایران گویی فراموشی واقعیات چند سال اخیر رواج بسیاری یافته است. جناب حسن روحانی در کارزار رقابت انتخاباتی برای تصدی پست ریاستجمهوری یازدهم به جد معتقد بود مذاکره با عوامل اصلی قدرت در جهان راه برونرفت کشور از تنگناهای تحریمی است. بعدتر و پس از انتخاب شدن نیز به صراحت از ضرورت مذاکره با کدخدای ده که همان آمریکا باشد سخن میگفت.
جناب روحانی و لشکر نخبگان همسویش چنان شفاف و با وضوح بالا از نتایج آتی مذاکرات سخن میگفتند که انسان ناخودآگاه گمان میکرد گویی این بزرگواران در زمان سفر کردهاند و از آینده به حال آمدهاند که چنان عزم جزمی را برای رفع و رجوع برنامه هستهای از پس مذاکره و توافق با آمریکا دارند. آری! خیال حضرات به قدری راحت بود که یکی از بزرگترین معاهدات بینالمللی تاریخی را در سریعالحصولترین حالت آن و با شتاب به سرانجام رساندند و پس از آن چه پاهایی که نکوبیدند و چه دستهایی که نیفشاندند. فضا در آن روزگار به گونهای بود که اندک منتقدان این شتاب و سراسیمگی را چنان لجنآلود کردند که کسی جرات مخالفت که نه؛ حتی انتقادی ساده و موثر به این روند شتابناک را نداشته باشد.
انگ «کاسبان تحریم» و «گروگانگیرندگان ملت» و... همه در آن روزها به سرعت به هر صدای منتقدی اصابت میکرد. حاصل این همه سرعت و عطش، برجام بود. برجامی که قرار بود بسیاری کارها برای ایرانیان بکند و نکرد و همانطور که زمان میگذشت و به امروز میرسید انتظارات از آن آب میرفت و آب میرفت تا اینکه به یکسری کلیات از برداشتن سایه جنگ از سر ملت رسید. برجامی که آب خوردن ملت هم به آن وابسته دانسته میشد، آنقدر قدرت و قوام نداشت که شاکله خود را حفظ کند و حالا کار به جایی رسیده است که ریاست محترم جمهور در مجلس از «دیوانگی بودن مذاکره با آمریکا» سخن میگوید! ایشان البته همان کسی است که قریب به 4 سال پیش حل مساله هستهای را بدون مذاکره مستقیم با کدخدای جهان ناشدنی میدانست و با قسم جلاله تاکید میکرد فهم صحیح جهان الزاما به چنین نتیجهای میرسد. اللهاکبر که هنوز 4 سال نگذشته است و این ضرورت بدیهی ناشی از فهم صحیح جهان که میشد حتی بر سر آن قسم جلاله خورد، به حماقت و دیوانگی تبدیل شده است.
جناب روحانی در مجلس اشارهای هم به پیشنهاد مذاکره آمریکا با کرهشمالی میکنند و میگویند مگر با این همه بدعهدی که بر سر برجام شده است آنها دیوانهاند که بیایند و با شما مذاکره کنند. اللهاکبر جناب روحانی، مگر نمیدانید همین کرهشمالی یکبار چنین معاهدهای با آمریکا بسته است و همین نقض عهد را شاهد بوده است! پس چرا آن زمان شما از این مساله درس نگرفتید و این کار را که امروز دیوانگی میخوانید انجام دادید؟
این نیز از همان آه و افسوس و حسرتهایی است که اینبار شما برای تاریخ ایران به یادگار گذاشتید. بتنی که در برنامه هستهای کشور ریختید دیگر قابل برگشت نیست و حاصل آن همه شور و جنون مذاکره و ژست قهرمانانه، امروز و آینده، آه و افسوس و حسرت و بغض خواهد بود. اعتماد به نفس بالایی که در دولتمردان کنونی وجود دارد مانع از آن است که به اشتباهات مهلکشان در آن روند شتابزده اعتراف کنند و امروز با وجد خاصی که گویا حاکی از یک کشف بزرگ است، از دیوانگی بودن اعتماد به آمریکا سخن میگویند. دوستان، امروز نه ولی در آیندهای نه چندان دور تاریخ درباره شما با بیرحمی تمام قضاوت خواهد کرد و شما را در ردیف کسانی که من از بیم برخورد قهری وزارت ارشاد اسمشان را نمیبرم، خواهد نشاند. اگر نگران گذران امور امروز ملت نیستید لااقل نگران قضاوت تاریخ باشید!
یادی از درخت تناور انقلاب
محمدکاظم انبارلویی در رسالت نوشت:
به مناسبت هشتاد و نهمین سال تولد آیت الله شهید بهشتی نشستی با عنوان «درخت تناور» در خانه موزه شهید بهشتی برگزار شد. به روایت پایگاه اطلاع رسانی جماران، سه تن در آنجا در مورد آیت الله شهید بهشتی داد سخن دادند؛ یکی از آنها که در جوانی عضو حزب جمهوری اسلامی بود و اکنون به عنوان یکی از اقتصاددانان کشور مطرح است در مورد شهید بهشتی گفته بود؛ - مدیریت شهید بهشتی منحصر به فرد بود. - شهید بهشتی در ساحت عمل و نظر، بامبنا بود. - چقدر غم انگیز است کسانی راجع به برخورداری زنان از برخی حقوق تشکیک می کنند.
دومین فردی که در این نشست داد سخن داده، گفته بود؛
- شهید بهشتی در چند جلسه حفظ قرآن را به ما درس می داد.
- من هفتگی خدمت ایشان می رسیدم، ایشان یک ساعت وقت می گذاشت، حتی غلط انشایی ما را می گرفت.
- متاسفانه در این سال ها که هفتم تیر فرا می رسد بیشتر از اینکه از ویژگی شخصیتی ایشان و وجود معنوی اش استفاده کنیم برای بحث های سیاسی و لعنت فرستادن به مسببان حادثه وقت گذاشتیم. بدون اینکه در زندگی بهشتی کاوش کنیم و بخواهیم از ویژگی های زندگی ایشان سردرآوریم.
- ما چقدر در معرفی این چهرهها عقب هستیم.
در پایان هم یکی از فرزندان شهید بهشتی با اشاره به کتاب بایدها و نبایدهای این شهید گفته بود؛
- اهتمام شهید بهشتی این بود که توانستند مساجد را با کتابهای ویژه جوانان و نوجوانان مجهز نمایند.
*****
ویژگی شهید بهشتی چه بود که امام (ره) در سوگ او فرمود: «بهشتی یک ملت بود؟»
ویژگی شهید بهشتی چه بود که مردم پس از آن حادثه شوم تروریستی، او را سیدالشهدای انقلاب اسلامی نامیدند؟
ویژگی شهید بهشتی چه بود که امام (ره) فرمود: «بهشتی مظلوم بود و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود؟»
معمول بر این نیست که برای بزرگان دین که دستشان از این دنیا کوتاه است جشن تولد یا مجلس یادبود بگیرند، آن هم بزرگانی که نقش عظیمی در تاریخ ملت ایران داشته و دارند و شهادت آنها برای تاریخ ملت ما نقطه عطف محسوب می شود.
چه خوب بود سخنرانان محترم این محفل حق شهید بهشتی را ادا می کردند و اگر نمی خواستند از شهادت شهید بهشتی و علل وقوع چنین فاجعه ای بگویند و از شخصیت انقلابی وی تجلیل کنند، در همان محدودهانصاف و مروت و دانش خود می گفتند.
سخنران اول که یک اقتصاددان است، دسترسی به دیدگاه های اقتصادی شهید بهشتی داشت و می دانست در آخرین روزهای عمرش دغدغه پیداکردن راهی برای پیشگیری از تورم و تضمین استقلال اقتصادی کشور به ویژه تولیدگندم در داخل به گونه ای که محتاج بیرون نباشیم را داشت.
دومین سخنران جلسه می داند یکی از موضوعات اصلی ذهنی شهید بهشتی در 6 ماهه آخر زندگی وی موضوع اختلاف همین سخنران محترم با حزب جمهوری اسلامی اصفهان و درگیری حزب با باند مهدی هاشمی و ممانعت این باند از فعالیت های حزب در استان اصفهان و حتی سراسر کشور بود.
ای کاش سخنران محترم سوم که فرزند عزیز شهید بهشتی است قدری در مورد شخصیت انقلابی شهید بهشتی و نقش تئوریک او در صیانت از مبانی نظام و انقلاب سخن به میان می آورد و به تفسیر این حرف تاریخی شهید بهشتی می نشست که خطاب به دشمن اصلی امام و انقلاب فرمود : «ای آمریکا! از ملت ما عصبانی باش و از این عصبانت بمیر.»
راستی شهید بهشتی که بود؟ این یک سؤال کلیدی است که اگر به آن پاسخ دقیق ندهیم و جایگاه وی را در تاریخ معاصر و حتی تاریخ آینده مشخص نکنیم، نمی توانیم عبرتی از تاریخ نگاری و تاریخ پردازی معاصر بگیریم. مگر می شود از شهید بهشتی سخن گفت و از فداکاری او در معرکه نبرد اندیشه ورزانه با کفر و نفاق سخن نگفت؟ مگر می شود از شهید بهشتی سخن گفت و از ظلمی که به او و به روحانیت و امام (ره) و امت رفت، حرفی نزد؟
ما باید به این سؤال پاسخ دهیم که چرا در از میان برداشتن او ، همه مخالفین انقلاب و نمایندگان جریان های فکری 100 سال اخیر ایران که در برابر اسلام ایستاده بودند، اتفاق نظر داشتند؟ باید به این سؤال پاسخ دهیم چرا کفر، شرک و الحاد جهانی فرمان قتل او را صادر کردند و کسانی که کفر و الحاد جهانی در ایران را نمایندگی می کردند، عامل این فاجعه عظیم بودند؟
جرم شهید بهشتی این بود که بعد از امام (ره) پرچمدار انقلاب اسلامی و جلودار کاروان حرکت توحیدی انبیاء و اولیای الهی علیهم السلام در ایران بود . جرم او این بود که پنجه در پنجه نفاق انداخت و در سنگر روشنگری، چهره از نقاب لیبرالیسم و مارکسیسم به عنوان اصلی ترین رقیب و حریف اسلام و قرآن برداشت و باطل بودن آنان را اثبات کرد.او در مسیر این راه پر خطر تا آنجا پیش رفت که اواخر عمر خود فرمود؛ من در حالی زندگی میکنم که هر لحظه انتظار دارم گلولهای به قلبم بنشیند یا سقفی بر سرم فرود آید.
او از استبداد فکری و عملی جریان نفاق و لیبرالیسم خبر داشت و می دانست این جریان شوم، انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن نفت را با حرکت خائنانه خود به نفع امپریالیسم مصادره کردند. او آماده بود در این راه به شهادت برسد اما انقلاب را از دسیسه و فریب توطئهگران و فتنهانگیزان نجات دهد.
او یک حکیم، یک فیلسوف، یک فقیه عامل به احکام الهی به ویژه احکام جهاد و حرکت های جهادی بود. او یک سیاستمداری بود که نظیرش در تاریخ یکصد ساله اخیر به اندازه انگشتان یک دست هم نمی رسد. او در سازماندهی اهل ایمان در برابر اهل کفر در کشور حرف اول را می زد. هنوز کسانی که در مکتب حزبی وی مشق انقلاب و پاسداری از اسلام آموخته بودند در سراسر کشور برای صیانت از انقلاب موثر و پای کار هستند.استکبار جهانی و آمریکا قلب پاک و سلیم او را در هفتم تیر سال 60 به همراه یاران باوفای او به بمب آلودند و کارنامهای سیاه از تاریخ تروریسم را به ثبت رساندند.
خون او و یارانش و سپس خون پنج فقیه و عارف بزرگ که پنج ستون انقلاب در سراسر کشور بودند، موج بیداری عظیمی در ایران و منطقه پدید آورد که امروز شاهد اوج گیری اقتدار ایران اسلامی در جهان هستیم.شهادت شهیدان مدنی، اشرفی اصفهانی، صدوقی، باهنر، دستغیب و پیش از آن شهیدان مطهری، مفتح، قاضی طباطبایی، راه را برای سربازی انقلاب باز کرد و تصویری عاشورایی از مانایی انقلاب را در چشم جهانیان به نمایش گذاشت.چرا باید نشستی در تهران، آن هم در خانه شهید بهشتی برگزار شود و از هر دری سخن گفته شود الا نقش تاریخی شهید بهشتی در تحکیم فرهنگ انقلاب اسلامی؟!
چرا باید در این نشست علل و انگیزه های شهادت وی واکاوی نشود و اسمی از دشمنان او و انقلاب به میان نیاید؟ چرا باید افرادی حتی طمع کنند ویژگی های اصیلی چون جهاد، روشنگری، شهادت، ایثارگری و... را در شخصیت یک شهید بزرگوار که شهادت وی و یارانش در تاریخ مبارزات ملت ایران نقطه عطف محسوب می شود، به طاق نسیان بکوبند یا به گونه ای دیگر نشان دهند؟
وزیر صنعت و مخاطب بایدهای جلسه با خودروسازان
محمد حقگو در خراسان نوشت:
به جرئت یکی از مهم ترین رنج های صنعت کشور را می توان در سیاست گذاری ابتر و نظارت های کم اثر خلاصه کرد. از آن جایی که منابع حاصل از نفت در جای جای ساختار صنعت و اقتصاد ما رسوخ کرده و چرخ های اقتصاد کشور، به جای جانمایی و اصلاح عملکرد، با این ماده سیاه بیشتر و بیشتر روغن کاری شده اند، بنابراین ضرورت افزایش رقابت پذیری، آینده نگری و به تبع آن نقش فعال دولت برای تعیین قواعد بازی اقتصاد، کمتر حس، درک و عمل شده است. دیروز پنجاه و سومین جلسه شورای سیاست گذاری خودرو برای اولین بار در حضور وزیر جدید صنعت برگزار شد. وزیری که اتمام پروژه های مهم در بخش صنعت و جبران برخی خلأها را از جمله برنامه های خود اعلام کرده بود.
با این حال، در جلسه دیروز، خبری و نشانه ای از این رویکرد، به چشم نمی خورد. نتیجه این جلسه دو نکته بود؛ یکی این که وزیر محترم گویا در یکی از جلسات توجیهی پروژه تدوین سند راهبردی خودرو، الزامات اساسی تدوین این سند را با اعضای این پروژه به بحث گذاشته است و دیگر این که در بیان مسائلی در صنعت خودرو که بارها و بارها بیان شده، ضمن اشاره به مظلومیت خودروسازان، به حمایت های قابل توجه از آنان اذعان و در عین حال با جانبداری از مصرف کنندگان، خودروسازان را به جدی گرفتن حقوق مصرف کننده، توصیه کرده است. بایدهایی که مخاطب بیشتر آن ها، به نوعی خود وی محسوب می شد.
با همه این اوصاف، اگر چه ما در این جلسه نبوده ایم و از فضای آن تنها در
حد خبر منتشر شده وزارت صنعت مطلع شده ایم، اما به نظر می رسد در این جلسه
به عنوان اولین جلسه با حضور وزیر جدید در شورای یادشده، انتظار می رفت
خبرها و تصمیمات دیگری شنیده شود. در این جا به سه مورد اشاره می شود:
* شاید بتوان گفت از جایگاه یک سیاست گذار در عرصه خودرو در شرایط کنونی،
اولین انتظاری که می رود، پیگیری مسائل مربوط به روند تعاملات خودروسازان
با شرکت های خارجی با هدف داخلی سازی و قوام یابی تولیدات داخلی است. قطعاً
در این زمینه ضعف های زیادی هم اینک وجود دارد که نادیده گرفتن شرط آغاز
تولید مشترک خودرو با 40 درصد داخلی سازی از اهم این موارد به شمار می رود.
این که با توجه به حمایت ها از صنعت خودرو، تصمیم وزارت صنعت برای شتاب
بخشی و جبران روند ناقص داخلی سازی خودرو چیست، می توانست از جمله تصمیمات
نظارتی وزیر محترم در حوزه نظارت بر تولید خودرو به شمار رود.
* از دیگر اخبار و تصمیماتی که می شد در این جلسه از وزیر محترم شنید و
شنیده نشد، موضوعی بود که اتفاقاً خود وزیر صنعت اشاره خفیفی به آن داشت
یعنی حقوق مصرف کننده خودرو. به طور کلی یکی از چالش های اساسی نظام
بازرگانی داخلی کشور، نبود و یا بهتر بگوییم جدی نگرفتن نهادهای مردمی
حمایت از حقوق مصرف کننده است. حال که به اذعان خود وزیر صنعت، حمایت های
قابل توجهی از تولیدکنندگان خودرو شده، آیا جای آن نبود که در این جلسه،
سیگنالی مبنی بر تاسیس واقعی انجمن حمایت از حقوق مصرف کنندگان و خریداران
خودرو از جانب ایشان دریافت شود؟!
این روزها با وجود تصویب ، ابلاغ و اجرایی شدن آیین نامه حقوق مصرف کنندگان خودرو باز هم پای درد دل خریداران خودرو که می نشینیم، گله ها و صحبت های زیادی دارند. مردم همچنان از تاخیرهای خودروسازان، ناقص بودن خودروهای تحویلی، مشکلات جدی در قطعات خودروهای صفر و خدمات پس از فروش ضعیف گلایه دارند و از سوی دیگر وزیر صنعت، به طور تلویحی از مظلومیت صنعت خودرو با وجود فرصت ها و رانت های تعرفه ای و بانکی که به خودروسازان تعلق گرفته است سخن می گوید و اگر بحثی درباره حقوق مصرف کننده می شود، بیشتر در قالب های کلی و شعاری است.
* مهم تر از همه، در این جلسه جای تصمیمات وزارت صنعت برای آینده خودروی
کشور، به شدت خالی بود. درست است که سند راهبردی صنعت خودرو به بیان
شریعتمداری در این جلسه، نیاز به بازبینی دارد -که چرایی همین بازبینی و
نتایج سند راهبردی قبلی نیز جای سوال خواهد داشت- اما به نظر می رسد وزیر
صنعت باید موضع جدی و شفافی درباره ترسیم خطوط کلی صنعت خودرو در دو دهه
آینده بگیرد.
هم اینک علایم هشداردهنده ای در صنعت خودروی دنیا وجود دارد مبنی بر این که تا حدود 15 تا 20 سال آینده، رویکرد کلی این صنعت به سوی خودروهای هیبریدی، الکتریکی، خودران و .. تغییر خواهد کرد. این که کشورهایی از قبیل فرانسه، انگلستان، هند و یا شرکت های خودروساز مطرح، بازه های زمانی مانند 2030 و یا 2040 را برای توقف تولید خودروهای بنزینی تعیین کرده اند، از جمله این هشدارهاست.
بنابراین اگر به صورت خوش بینانه بگوییم دیر نشده است، لااقل باید گفت الان زمان سیاست گذاری جدی در این حوزه است. درست است که صنعت خودروی ما شاید فاصله ای به اندازه چندین دهه از صنعت روز خودروی دنیا دارد، اما به جرئت می توان گفت با درک صحیح شرایط، تکیه بر توانمندی شرکت های دانش بنیان و طی میان برهایی، رسیدن به صنعت خودرو در سال 2030 یا 2040 و یا حداقل بخش هایی از آن، دور از دسترس نیست. البته اگر بخواهیم و راضی به روندهای موجود نباشیم.
درهر صورت به نظر می رسد مخاطب بایدهایی که همزمان بتواند صنعت خودرو را
ارتقا دهد و حقوق مصرف کننده را هم تامین کند مشخص است. می توان همچنان
جلسات سیاست گذاری را به حرف های کلی گذراند، اما مصرف کننده می خواهد
ببیند حقوقش چه زمانی تامین و بایدهای ارتقای کیفیت خودرو چه وقت عملی می
شود.
همگرایی دولت و مجلس
محمدرضا تابش نایب رئیس فراکسیون امید مجلس در ایران نوشت:
رأی اعتماد به وزرای نیرو و علوم یک گام مهم دیگر در همگرایی میان قوای
مقننه و مجریه است. گامی که باید در آینده نه چندان دور نتایج آن برای
جامعه مشخص شود. دولت دوازدهم در شرایطی شکل گرفت که روند انتخابات ریاست
جمهوری اخیر، روندی پر از تنش و برخورد بود. جناحهای سیاسی مختلف، پشت سر
نامزدهای انتخاباتی تقابلی تمام عیار و کمتر تجربه شده را شکل دادند. سطح
برخوردها در این انتخابات به دلایل مختلف آنقدر بالا گرفت که افق پس از آن
برای پایان دادن به این وضعیت چندان روشن به نظر نمیرسید.
اما عملاً در جریان معرفی کابینه دوازدهم به مجلس در دو مقطع اخیر، خیلی زودتر و سریعتر از آنچه که پیشبینی میشد فضای تقابلی شکل گرفته در انتخابات به فراموشی سپرده شد.
این موضوع از آن رو اهمیت دو چندانی پیدا میکند که به یاد بیاوریم در برخی مقاطع، دامنه اختلافات و رقابتهای انتخاباتی در سطوح مختلف تا مدت زمان زیادی ادامه پیدا کرد.
اینکه این وضعیت در شرایط فعلی رخ نداد خود میتواند یک موقعیت مثبت ارزیابی شود. هر چند شاید انتقاداتی هم به زمینهای که باعث این وضعیت در فضای سیاسی شده، وارد باشد.
اما تقریباً کمتر کسی است که معترف نباشد دولت توانست با خیالی راحت برای وزرای خود از مجلس رأی اعتماد بگیرد. مهم اینکه وزرایی که حتی مورد انتقاد هواداران و نمایندگان حامی دولت هم بودند توانستند از سد رأی اعتماد به سلامت عبور کنند. چنین موقعیتی باید مورد بهرهبرداری مثبت دولت قرار بگیرد. به عبارت دقیقتر جامعه بعد از چندی خواهد پرسید که حاصل آرامش فضا و مسیر راحتی که دولت برای معرفی کابینه خود و آغاز کارش پیمود، چیست؟
این سؤال را باید به سؤال اساسی دیگری که عموم رأیدهندگان به این دولت بابت مطالبات و خواستههای خود دارند، ضمیمه کنیم. از همین رو اگر خروجی این وضعیت برای کشور ما بهبود شرایط عمومی جامعه نباشد، نه تنها دولت متضرر خواهد بود بلکه حتی اعتماد عمومی به حفظ آرامش فضای جامعه نیز از بین خواهد رفت. به عبارتی جامعه اگر نتیجه ملموسی از این شرایط نبیند از خود خواهد پرسید که حاصل حل مسالمتآمیز اختلافات و کنار آمدن در موضوعات مختلف چه بوده است که همچنان در حفظ آن کوشا باشد؟ از همین منظر است که دولت باید سریعاً در ارتباط با موضوعات و مطالبات فوری جامعه دست به اقدام بزند.
در مقابل هم مجلس به عنوان نهاد قانونگذار و ناظر همچنان که در کنار دولت حرکت خواهد کرد اما هیچ گاه از نقش نظارتی جدی خود غافل نخواهد شد. دولت نباید آرای کسب شده برای وزرای خود را به مثابه چک سفید امضای مجلسیها تلقی کند. چرا که مجلس معتقد است نظارت مستمر یکی از اساسیترین عواملی است که میتواند خروجی مثبت اقدامات و برنامهریزیها را تضمین کند.
کوتاه اینکه دولت دوازدهم کار خود را با بار سنگین رأی 24 میلیونی ملت آغاز کرد و اکنون نیز آرای مثبت نمایندگان مجلس از طیفهای مختلف به وزرای این دولت، بار دیگری است که نباید زمین بماند. چه مردم و چه وکلای مردم همدلی خود را با دولت به اثبات رساندهاند و حالا باید زمان را زمان همدلی متقابل دولت با مردم و مجلس دانست.
عبور از تونل وحشت ترامپ
جاوید قرباناوغلی در شرق نوشت:
مجلس نمایندگان آمریکا در اقدامی در راستای رویکرد جدید کاخ سفید، طرح بهاصطلاح فراجناحی تحریمهای جدیدی را با هدف افزایش فشار به ایران برای توقف یا تحدید برنامه موشکهای بالستیک تصویب کرد. با این مصوبه مرحله دیگری در افزایش تنش بین تهران و واشنگتن و غامضترشدن آینده برجام رقم خورد.
با اینکه به عقیده برخی از تحلیلگران، تحریمهای جدید در عرصه عمل چیزی فراتر از آنچه درحالحاضر در حال اجراست، نخواهد بود؛ ولی روشن است که جنبههای روانی این مصوبه تأثیرات منفی معتنابهی در تصمیمات بنگاههای اقتصادی جهان در همکاری با ایران خواهد داشت و تنش و جنگ لفظی بین تهران و واشنگتن وارد مرحله جدیدی خواهد شد.
در کنار تأثیرات مخرب مصوبه اخیر بر توافق هستهای، در صورت فقدان ارادهای دوطرفه ممکن است با اشتباه محاسباتی یکی از دو طرف یا شیطنت کشوری ثالث، این ماجرا به مرحلهای ارتقا یابد که کنترل آن ممکن نیست. در تاریخ آمریکا، رؤسای جمهوری که با تکیه بر عقلانیت، مهارتهای مذاکراتی و حمایت افکارعمومی توانستهاند بر معضلات پیچیده جهانی غلبه کرده و گرههای سخت را با عبور از موانع کنگره و سنا، بدون توسل به زور و با مهارت دیپلماتیک بگشایند، بسیار اندک و انگشتشمارند.
از یاد نبردهایم که جورج بوش در مقابل اقدام سخاوتمندانه ایران در دوران دولت اصلاحات در همکاری با آمریکا برای غلبه بر طالبان، ایران را در کنار دو کشور دیگر محور شرارت خواند.
مقایسه این رفتار و رویکرد با اقدامات اوباما در دوران ریاست بر کاخ سفید در رابطه با ایران، نمایانگر واقعیتی است که انکار آن دور از انصاف است. تصور اینکه اگر در این دوران بهجای اوباما شخص دیگری (و نه حتی جورج بوش) بر مسند قدرت در کاخ سفید بود، پرونده هستهای ایران میتوانست چه فاجعهای برای همه طرفهای درگیر در پی داشته باشد، چندان دور از ذهن نیست.
امروز که ماجراجویی و رفتارهای ناهنجار دونالد ترامپ و اصرار او بر بدعهدی، نقض و خروج از برجام را در مقابل خود داریم، نقش آمریکای تحت رهبری باراک اوباما در خلق «برجام» بیش از گذشته برجسته و پرفروغ مینماید. اوباما و تیم برگزیده او در مذاکرات، به مثابه لوکوموتیوی بود که این قطار را به مقصد رساند. این گزاره که به تکرار بر آن تأکید شده، واقعیت انکارناپذیری است که مذاکرات ایران با قدرتهای جهان در واقع مذاکره ١+١ بین ایران و آمریکا بود و نه مذاکره ١+٥. کسانی که از جزئیات مذاکرات مطلع هستند، بر این نکته معترفاند که در مقاطعی، تیم مذاکرهکننده آمریکا تحت هدایت جان کری، بسیار منعطفتر از دیگر کشورهای ١+٥ و حتی روسیه بود.
امروز دوران اوباما در آن کشور سپری شده و مقدرات کاخ سفید در دست رئیسجمهور ماجراجویی است که با ابتداییترین مفاهیم حاکم بر روابط بینالملل بیگانه است و تعمدا به ستیز با آن برمیخیزد. در شرایطی که ترامپ و متحدان جنگطلب آن بر طبل دشمنی و تحریک افکار عمومی جهان علیه ایران میکوبند، سؤال اصلی این است که چگونه باید از «تونل وحشت ترامپ» با کمترین هزینه عبور کرد، برجام را بهعنوان دستاورد بزرگ حفظ کرد و منطقه را از خطر جنگی دیگر نجات داد؟ این سؤالی است که پاسخ آن و یافتن راهکارهایی برای مدیریت این مرحله فارغ از کشمکشهای داخلی وظیفه همه مسئولان و بلکه جناحهای سیاسی است.
رصد اقدامات نهادهای تصمیمگیر آمریکا در ارتباط با ایران و تحرکات و اظهارات ناصواب متحدان آن، نمایانگر اتحادی نامیمون بین مخالفان و آمادهسازی منطقه و جهان برای اقدامی شرورانه درباره ایران است که باید آن را جدی گرفت و تا قبل از رسیدن تحولات به نقطه بازگشتناپذیر، از بروز فاجعهای دیگر در منطقه جلوگیری کرد. ما در مقابل کسی قرار گرفتهایم که جورج بوش که دو جنگ ویرانگر را در منطقه ما رهبری کرد، در مقابل اقدامات افراطی او زبان به اعتراض گشوده و او را با القابی مانند «زورگو، متعصب و خشکاندیش» توصیف میکند. رونالد ریگان، در پاسخ به انتقادها درباره ماجرای مک فارلین خطاب به مردم آمریکا گفت؛ جغرافیا به ما توضیح میدهد که چرا من این تصمیم را اتخاذ کردم. این سخنان نمایانگر اهمیت استراتژیک ایران از منظر ژئوپلیتیک است و با وجود تغییرات سیاسی در منطقه در دو دهه گذشته کسی نمیتواند منکر این واقعیت باشد که اهمیت و ارزش ژئوپلیتیک ایران حتی برای رئیسجمهور ماجراجو و نهادهای تصمیمگیر آمریکا مهمتر از معاملات میلیاردی با عربستان سعودی است.
اگرچه در پرتو شرایط کنونی تصور دستیابی به توافق با آمریکا در اختلافات دوجانبه و بحرانهای منطقه دور از واقعبینی است، با وجود این دنیای سیاست هیچوقت سیاه و سفید نیست و میتوان حتی در سختترین شرایط نیز درهای دیپلماسی را همچنان باز نگاه داشت. به یاد داریم که تلاقی منافع ایران و آمریکا در طول سالهای گذشته در بحرانهایی مانند افغانستان و عراق و همکاریهای دو کشور در رهایی از رژیم منحط طالبان و دیکتاتوری صدام در دوره حاکمیت جورج بوش که از نئوکانها بود، رقم زده شد. به نظر میرسد در این مرحله، باید از دستزدن به اقداماتی که هرچند از موضع قدرت بوده ولی باعث تحریک و تحقیر فرد ماجراجویی مثل ترامپ است، بهشدت پرهیز کرد. این امر مغایرتی با پیگیری مقتدرانه قدرت دفاعی کشورمان که از منطقی قوی برای روزآمدکردن برخوردار است، ندارد.
همچنین اگرچه باید از ظرفیت اروپا برای حفظ برجام استفاده کنیم و سه کشور امضاکننده توافق باید در مقابل بدعهدی و نقض مکرر برجام از سوی آمریکا ایستادگی کنند، ولی نباید دامنه تنش با آمریکا به سطحی ارتقا یابد که کشورهای جهان را در مقابل انتخاب قرار دهد. چه آنکه در چنین شرایطی تردید نباید کرد اروپا بهویژه در موضوعات غیربرجامی، در کنار آمریکا قرار خواهد گرفت. در کنار این اقدامات ضروری است با تدبیر و راهبرد تجربهشده «مذاکره و دیپلماسی» بر اساس منطق «برد- برد» مشکلات با همسایگان منطقه را حلوفصل کرد.
اقدامات ترامپ و جنگافروزان حامی او استفاده ابزاری از شرایط منطقه و احیای ایرانهراسی است. برهمزدن آرایش مخالفان منطقهای ایران در استفاده از قدرت تخریبی ترامپ نیازمند عادیسازی روابط ایران با این کشورهاست. برگزاری آرام مراسم حج سال جاری و رفتار ظاهرا دور از انتظار حکام سعودی با حجاج ایرانی دلیل روشنی بر آمادگی این کشور در مدیریت بحران روابط با ایران است. زیادهگویی الجبیر ناشی از تحقیر این کشور در سوریه و عراق و مهمتر از این دو در یمن است. شرایط کنونی که ایران دست بالا را در منطقه دارد بهترین زمان برای گشودن کانالهای دیپلماتیک و عبور از بحران روابط با ریاض است.
هزینه سنگینی که دادیم
صبح نو در سرمقاله امروز خود نوشت:
مواضع روزگذشته رییس جمهور درباره مذاکره با آمریکا که به صراحت آن را «دیوانگی» خواند هم قابل تقدیر و تحسین است و هم از چند منظر، قابل تأمل و درس آموز.
اول؛ چهارسال قبل، آقای روحانی در حالی پای به رقابتهای انتخاباتی گذاشت که معتقد بود« مذاکره با آمریکا راحتتر از مذاکره با اروپاست و با کدخدا بستن راحتتر است.» پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری 92 موجب شد تا دولت یازدهم اصلیترین برنامه خود را مذاکرات هستهای با کشورهای عضو 1+5 قرار دهد و برجام در چنین فضایی و بهدور از احتیاطات و اطمینانهای لازم، به تصویب رسید.
دوم؛ ترامپ رییس جمهور جدید آمریکا اما کسی نبود که برخلاف سلف خود با دستکش مخملی پشت میز مذاکره بنشیند.امسال در نطق خود در سازمان ملل به صراحت ایرانیان را «ملت تروریست» خطاب کرد. ترامپ بارها از خروج از برجام گفت و قانون «مادر تحریمها» را که گستردهترین تحریمهای تاریخ آمریکاست، علیه ملت ایران تصویب و به اجرا گذاشت.
سوم؛ هزینه سنگینی دادیم تا به اینجا برسیم و رییس جمهور در نطق خود در مجلس مذاکره با آمریکاییها را دیوانگی بخواند و بگوید:« آمریکا با زبان و عمل میگوید که اهل مذاکره و تعهد نیست اما به برخی کشورهای شرق آسیا میگوید بیا با من مذاکره کن، مگر دیوانهاند که با شما مذاکره کنند.» آزمودههای پیشین درباره آمریکا و اروپا پیش روی همه کسانی است که تصور میکنند آمریکای ترامپ با اوباما تفاوت دارد.
مذاکرات هستهای تهران با اروپاییها، همراهی جمهوری اسلامی با
آمریکاییها در ماجرای افغانستان و نجات جان سربازان آمریکایی در لبنان،
نمونههای روشنیاند که غربیها با بدعهدی و خیانت جواب ملت ایران را
دادند. شاید این بیت حضرت حافظ پاسخ روشنی به آن خوشبینی ها باشد:
هر چند کآزمودم از وی نبود سودم/ من جرب المجرب حلت به الندامه