* به نظر شما پس از دولت روحانی، یک دولت اصلاحطلب برسر کار میآید و یا یک دولت اصولگرا؟ چرا؟
** هیچکدام! اما اجازه میخواهم قبل از هر توضیحی، تعریف مشترکی از این دو مفهوم داشته باشیم که گرفتار سوءتعبیر نشویم، الفاظ «اصولگرا» و «اصلاحطلب» در بررسی انگیزهها، مواضع و رفتار سیاسی مدعیان، مفاهیمی سیال و بعضا مبهم هستند و اشخاص درون این دو طیف را نمیتوان با یک واژه کلیشهای، توصیف کرد، همانطور که در مجموعه اصلاحطلبان افرادی منافق و ضدانقلاب در فتنه88 ظاهر شدند، در مجموعه اصولگرایان نیز افراد فرصت طلب، غیرصادق و شیفته قدرت وجود دارند، اما عمدهاین طیف موسوم به اصولگرا شامل دو جریان «انقلابی و غیرانقلابی» هستند.
با این وجود چون اصلاحطلبان خود را شریک وضعیتی ساختهاند که عملکرد روحانی طی چهارسال اخیر خلق کرده و «غیرانقلابیون» که شما آنها را اصولگرا مینامید، از ابتدای انقلاب تا کنون، اعتبار اجتماعی لازم را برای مدیریت کلان کشور کسب نکردهاند، بنابراین با استمرار شرایط کنونی، هیچ کدام موقعیتی برای جلب اعتماد مردم نخواهند داشت، در سال 84 نیز اگر احمدینژاد وارد صحنه انتخابات نمیشد، آقای هاشمی رفسنجانی رأی میآورد و اصولگرایان با رغبت یا بیرغبت، به او تمکین میکردند.
* چرا اصولگرایان در چهار انتخابات اخیر نتوانستند به اهداف خود برسند؟ آیا این وضعیت در انتخابات98 و 1400 نیز وجود خواهد داشت؟
** اشخاص تکراری مدعی و موسوم به اصولگرایان، غالبا چهرههایی محترم، اما غیر معتبر در نزد عموم جامعه هستند. «احترام» داشتن نزد مردم، همیشه به معنای «اعتبار» داشتن نزد جامعه نیست، این یک مسأله مهم، اما مغفول است. جلب اعتماد مردم، مؤلفههایی دارد کهاین افراد فاقد آن هستند. مجلس هفتم محصول عملکرد منفی اصلاحطلبان در مجلس ششم بود و مجلس هشتم نیز بر موج اعتبار احمدینژاد به دست آمد که همین موج در مجلس نهم افول کرد. در انتخاباتهای دیگر نیز به دلیل دافعه شدید مدعیان نسبت به همدیگر، نداشتن چهرههای تازه و جذاب و مردمی، اتکای غیرقابل قبول به جایگاه رهبری نظام برای اخذ آرای مردم، نداشتن اندیشه جدید و برنامه مدون اجرایی، اتخاذ مواضع منفعلانه و محافظهکارانه، عدم آرمانگرایی و برائت از روحیه انقلابی و فاصله گرفتن از انقلابیون، موجب شکست متوالی اصولگرایان بوده و خواهد بود.
* مهمترین چالشهای درونی جریان اصولگرایی چیست ؟
** معمولا این اصولگرایان، برای حذف یکدیگر دور هم جمع میشوند و به همین دلیل، «اجتماع حذفی» آنها هرگز منجر به وحدت عملی نمیشود. جریان انقلابی هم هربار که در آرزوی «وحدت» بیهوده به آنها دل بسته، خودش حذف شده است، زیرا همیشه با حالت تنافر محافظهکاران مواجه بوده و از این پس نیز خواهد بود، چون منطقا باهم در تعارض هستند. یکی معتقد به محافظه کاری است و دیگری معتقد به انقلابیگری و آرمانخواهی است، یکی ایستا و دیگری پویاست، یکی توجیهگر وضع موجود و دیگری معترض به آن است. براین اساس، اگر شما انقلابیون و محافظهکاران را تعمدا یا اشتباها، یک جبهه سیاسی تلقی کنید، مطمئن هستید که هرگز به همگرایی نخواهند رسید و چالش اصلی این دوجریان موازی، این است که نمیتوانند بهم برسند.
* ضرورت تحول در جریان اصولگرایی به چه میزان احساس میشود؟ در شرایط کنونی این مسأله یه یکی از دغدغههای تئوریسینهای جریان اصولگرا تبدیل شده است. اصولگرایان برای تحول باید از چه راهکارهایی استفاده کنند؟
** محافظهکارانی که شما «اصولگرا» مینامید یا خودشان چنین مدعایی دارند، تابهحال، شاید ناخواسته، هربار با حضورشان در انتخابات، رقبای خودشان را به پیروزی رساندهاند و مانع بروز توانمندی نیروهای انقلاب، برای اداره امور مملکت با آرای مردم شدهاند. برای ایجاد تحول در نقشآفرینی خودشان، مهمترین کاری که باید انجام بدهند، این است که از مدعای دائمی کسب قدرت خودشان عدول کنند و در حد مشاوران امین نیروهای انقلابی تازه نفس، نقش مثبتی ایفا کنند. مشکل جبهه موسوم به «اصولگرایان»، خلاف جبهه موسوم به «اصلاحطلبان»، در بینش اعتقادی نیست، بلکه در نگرش اجتماعی و رفتار سیاسی آنهاست. در انظار عمومی، باید صادقانه رفتار کرد، نمیتوان مدعی انحصاری پیروی از رهبری بود، اما خلاف منش و روش رهبری عمل کرد. به عنوان یک نمونه عرض میکنم؛ اصلاحطلبان در فتنه صهیونیستی 88، تکلیف خودشان را روشن کردند، لیکن رئیس جمهور وقت در رفتار با رقبا و گزینش معاون اول خود، «حب و بغضهای شخصی» را جایگزین تبعیت از رهبری کرد.
در مورد رفتار درونی جبهه اصولگرایان نیز، وقتی یک نفر ذینفوذ در قوا که خاستگاهش یک نهاد انقلابی و کانون مقاومت است، بخواهد پشت صحنه سیاست را مدیریت کند، نباید با نگرش ناکارآمد و رفتار تکراری، بستر تقویت محافظهکاران در برابر انقلابیون را فراهم آورد. صحنه سیاست ورزی و مدیریت کشور، اگر با پشت صحنه مدیریت مدبرانه و تصمیم سازی خردمندانه همراه بشود، نسل جوان و انقلابی ما «تماشاگران» جنگ قدرت عزیزان «همیشه در صحنه سیاست» نخواهند ماند. در هر حال، عزیزانی باید صحنه را از وجود سنگین خود خالی کنند تا نوبت به حضور دیگران هم برسد. شخصیتهای محترمی که بعد از چهار دهه، هنوز در جایگاه «پدرخواندگی»، مهلت حضور جوانان در عرصه مدیریت کلان کشور را نمیدهند، با تکرار تصمیماتشان در هر انتخاباتی، بهنشاط و جاذبه و پویایی نظام اسلامی و انسجام ملی و اقتدار نیروهای انقلابی بهشدت آسیب زده و میزنند. بنده نظر دیگران درباره تحول در اصولگرایی را محترم میدانم، اما خودم دیدگاه متفاوتی در عرصه سیاست جمهوری اسلامی دارم که سابقا در دو طرح اجتماعی و سیاسی ارائه دادهام.
* استراتژی جریان اصولگرا برای تقویت پایگاه رأی16 میلیونی اصولگرایان در آینده چه خواهد بود؟ این در حالی است که آقای باهنر به تازگی عنوان کرده، اصولگرایان به دنبال تصاحب دولت سیزدهم و مجلس یازدهم هستند.
** هنوز هیچ استراتژی مشخصی در افق نگاه اصولگرایان مشاهده نمیکنم و غالب این عزیزان را شبیه فوتبالیستهایی میبینم که 89 دقیقه اتلاف وقت میکنند و منتظر حادثهای در دقیقه 90 میمانند، این همه انفعال شایسته اعتماد مردم انقلابی نیست. بستر اجتماعی سیاسی 16 میلیون رأی انقلابیون خودآگاه و خداباور، یک پدیده نوظهور در تاریخ جمهوری اسلامی است که نباید به حال خود رها بشود یا مورد بهرهبرداری حقیرانه محافظهکاران قرار گیرد. توصیه میکنم امثال آقای باهنر متوجه بشوند که خودشان از جنس همان بزرگوارانی هستند که باید عرصه سیاست را به جوانترها بسپارند، اینگونه اظهارنظرها و پیشگوییها بعد از چهل سال سیاسیکاری، معقول نیست. نباید شرایط و عینیت جامعه جوان ما کسی را اخراج کند، گاهی شایستهتر آن است که خود شخص، نقش جدیدی را برای اثرگذاری خودش تعریف کند و برای نسل جوان انقلابی راهگشا باشد و بیش از این «سد معبر» نکند.
* شما با سازوکار جمنا موافقید؟ آیا این سازوکار جدید سبب تنزل جایگاه تشکلهای مهمی مانند جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین و حتی موتلفه در جریان اصولگرایی نخواهد شد؟
** بنده از سال 1394 دو طرح اجتماعی و سیاسی را به دوستان انقلابی و اصولگرا ارائه دادم که هرم قدرت را از پایین به بالا تشکیل میداد، طبیعتا ساختار وارونه و آمرانه «جمنا» با ظاهری دموکراتیک، نمیتوانست با وجود «نامتوازن و ناشناخته» بودنش، جایگزین آن دو طرح بشود. حزب مؤتلفه اسلامی اگر میخواهد در عرصه سیاسی کشور نقش آفرین بشود، باید به سرعت بازسازی و نوسازی نیروهای انسانی خودش را پیگیری کند، وگرنه همین مختصر نقش فعلی خودش را نیز از دست خواهد داد. اما دو جریان روحانیت مبارز و جامعه مدرسین، که پاسداران ارزشهای اعتقادی در جریانات کلان سیاسی کشور هستند، برای گسترش حوزه نفوذ اجتماعی خودشان، چه ضرورتی دارد که «پیرو سیاسیون» باشند؟ روحانیت و مدرسین میتوانند از یک طرف راهنما و هدایتگر احزاب و جریانات سیاسی باشند و از طرف دیگر بستر مهیا اما بلااستفاده سنتی خودشان را فعالانه بهکارگیرند.
این دو سازمان عمده روحانیت، باید پرچم انقلابیگری و آرمان خواهی و عدالت طلبی و مردمگرایی را برافراشته نگه بدارند، باید پایگاههای اصلی اسلام و جامعه مسلمین و مقر واقعی حکومت اسلامی را که «مساجد» هستند، احیا کنند. اگر حالت افسرده فعلی «نمازخانههای بازنشستگان» را با کمک روحانیت انقلابی و جوان، به کانونهای فعال فکری اجتماعی سیاسی تبدیل کنند، انقلاب و نظام، در چهل سالگی به بلوغ اسلامی خواهند رسید. دغدغه اصلی سازمانهای روحانیت شیعه قطعا باید بازگرداندن عدالت و معنویت به جامعه و حکومت باشد. تحقق این رسالت، بسیار مهمتر از شکست یا پیروزی در انتخاباتهاست. اگر این اتفاق نیفتد، جامعه ما به تبع سیاسیون سکولار، بیش از پیش از مساجد فاصله خواهند گرفت و هویت اجتماعی ما و ماهیت جمهوری ما از اسلامیت انقلابی و فرهنگ اصیل ملی خود محروم خواهد شد. شعار «سیاست عین دیانت»، یک راهبرد عقیدتی سیاسی غیرقابل اغماض است.
* آیا آقای سیدابراهیم رئیسی همچنان یکی از گزینههای جدی اصولگرایان برای انتخابات1400 خواهد بود؟
** آقای رئیسی از ابتدا نیز گزینه اصولگرایان نبوده که از این به بعد بخواهد باشد. ایشان یک شخصیت فراجناحی و انقلابی است که تحت شرایط خاص و با اصرار برخی از بزرگان حوزه و درخواست فراگیر عموم مؤمنان وارد صحنه انتخابات شد و نشان داد که خلاف برخی از کاندیداها، هرگز نمیخواست «به هر قیمتی» رأی مردم را به دست آورد. اما با وجود عدم آمادگی قبلی و نیز پرهیز آشکار از شگردهای «تبلیغات شارلاتانیستی» دیگران، اعتماد بینظیر مردم ظرفیت بزرگ ایشان را نشان داد. تابهحال در جمهوری اسلامی ایران، هیچ کاندیدایی موفق نشده در برابر رئیس جمهور مستقر، شانزده میلیون رأی بیاورد؛ آن هم رأی نجیبانه و شرافتمندانه و غیراحساسی، اما اینکه آیا جناب رئیسی، ارادهای برای حضور در انتخابات بعدی ریاست جمهوری داشته باشد، به عوامل زیادی بستگی دارد که فعلا نمیتوان درباره آن پیشداوری کرد، بر فرض که مجددا در انتخابات بعدی شرکت کند، کاندیدای نیروهای انقلاب اسلامی خواهد بود.
* چه تفاوتها و شباهتهایی بین آقای رئیسی به عنوان جدیدترین کاندیدای اصولگرایان و محمود احمدینژاد به عنوان آخرین رئیس جمهور اصولگرا وجود دارد؟
** اولا هیچ کدام از این دونفر، کاندیدای اصولگرایان نبودند و هردو مستقل آمدند، البته در نهایت مورد استقبال یا حمایت قرار گرفتند، اما تفاوت این دو شخصیت از تیپولوژی ظاهری گرفته تا مبانی رفتاری و عقلانیت در تصمیم گیری و اتکا به خردجمعی و اعتقاد به پیروی از منویات امامت ولی فقیه، شناخت چهل ساله از شرایط مدیریت در حوزههای مختلف نظام و قوانین مصوب و موانع اجرا و نقش آفرینی روحانیت در لحظات حساس و غیره، کم نیست، هر چند در اصول اندیشه انقلابی، اشتراکات فراوان داشته و دارند. عدالتگرایی، مستضعف نوازی، مردم دوستی، باج ندادن به زیاده خواهان سیاسی، عدم تمایل به جناح بازیهای متداول، مقاومت در برابر گردنکشان جهانی، ساده زیستی، اعتماد به توانمندی ملی، پرهیز از اشرافیت تحمیلی و پیگیری قاطع آرمانهای جهانشمول انقلاب اسلامی، میتواند بخشی از مشترکات این دو شخصیت جمهوری اسلامی باشند.
* به چه میزان احتمال میدهید گفتمان اعتدال (اجماع اصلاحطلبان با اصولگرایان معتدل) در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال1400 فرو بپاشد؟
** همین الان اصلاحطلبان، از پذیرش خطاهای روحانی در سیاست خارجی و عملکرد داخلی طفره میروند. بازتاب ناشی از چهارسال تعطیلی کشور، در سالهای آینده مشترکا به عهده اصلاحطلبان و اعتدالیون خواهد بود. فضای عمومی جامعه هم اجازه استمرار حاشیه سازی یا فرافکنی چهار سال گذشته را نمیدهد. ناامیدی از آمریکا و روی آوردن به اروپا هم جواب نمیدهد، چون هر دو در اختیار استکبار صهیونیستی هستند و هیچ کدام حاضر نمیشوند و ضرورتی هم نمیبینند، به دولتی که «توانمندیهای ملت» خودش را باور ندارد و به بیگانگان هر نوعی از «امتیاز» را میدهد، کمترین امتیاز را بدهند. به نظر بنده شرایط این مدیریت انفعالی و بیانگیزه و بیاندیشه و بیبرنامه و وابستهگرا به بیرون از کشور، روز به روز سختتر و ناهموارتر خواهد شد و به زودی تعارضات گوناگون میان این همپیمانان سیاسی، علنی و تشدید خواهد شد.
* آیا حسن روحانی تلاش خواهد کرد زمینه روی کار آمدن یک دولت اصلاحطلب را پس از خود مهیا کند؟
** به نظر میرسد، روحانی فعلا به بعد از دوره ریاستجمهوری خودش فکر نمیکند، دغدغه اصلی او به پایان بردن دوره چهارساله فعلی است. او بحرانیترین شرایط را برای دولت کنونی خودش در چهارسال اول تدارک دیده است، عبور از این وضعیت، کار آسانی برای او نیست. از طرف دیگر، روحانی یک بندباز سیاسی است، یک فرصت طلب و بازیگر قدرتمدار است، عناوین سیاسی و اشخاص برای او ابزاری بیش نیستند.
پیشبینی بنده این است که گرچه از جبهه اصلاحطلبان رأی خود را گرفته، اما به آنها تکیه نخواهد کرد، چون وضعیت نامتعادل سیاسی اصلاحطلبان بعد از فتنه88، آنها را به صورت مترسکهای تبلیغاتی با کاربرد «سواری مجانی سیاسی» اپورتونیستها در آورده است. این واقعیت را حتی علی مطهری هم فهمیده که نباید سران فتنه را به بازگشت به ساختار نظام فراخواند، بلکه باید در خارج از نظام، نردبان سیاسی و باجخواهی سوءاستفادهگران بمانند. حال اگر رئیس دولت اصلاحات جرأت توبه مییافت، با ظرفیت اجتماعی خودش، به راحتی میتوانست، امکان حضور فرصتطلبان در نظام اسلامی را از مدعیان کنونی خود سلب کند.
* آیا با نوع چینش کابینه جدید کارکرد دولت دوازدهم نسبت به دولت یازدهم بیشتر خواهد شد؟
** چینش افراد مناسب در هیأت دولت البته مهم است، اما مهمتر از آن، تنظیم سیاستها و برنامههای اجرایی دولت است. باید منتظر ماند تا مشخص شود آیا جناب روحانی متوجه اشتباهات سیاستها و برنامههای قبلی دولتش که کاملا متکی به مذاکرات برجام و اتکا به غربیها بوده، شده است؟ و آیا قصد اصلاح نگرشهای غلط سابق را دارد یا نمیخواهد عبرت بگیرد؟ وضعیت بیکاری و فقر و تضادهای اقتصادی و نابسامانی عمومی جامعه، مطلقا غیرقابل استمرار است و اگر دولت از مسیر اشتباه خود بر نگردد، جامعه علیه او بر میگردد. به همین دلیل گرایش روحانی به چهرههای غیرسیاسی در دولت جدید قابل فهم است.
* مهمترین چالشهای پیش روی آقای روحانی در چهار سال آینده چیست؟
** چالش اصلی در دولت یازدهم، تحریم و تورم بود، در حال حاضر، علاوه بر تحقیرهای مکرر از سوی غربیها و تشدید تحریمها، رکود و بیکاری و فقر و شکاف طبقاتی غوغا میکند که بسترساز چالش امنیتی هم میشوند. لذا تغییر اساسی در سیاست خارجی، فعال کردن وزارتخانهها، سازمانها و شرکتهای دولتی که چهار سال راکد بودهاند و بازخوانی و بازنگری کامل، حتی در رفتار پیشین روحانی نسبت به منتقدان دلسوز خودش، رمز عبور او از چالشهای فراروی او خواهد بود. هرچند کار سختی است، اما روحانی توانایی هر چرخشی را دارد، چه بسا بتواند مدبرانه، ظرفیت عظیم نیروهای توانمند انقلابی را برای رشد و شکوفایی کشور بهکار بگیرد و جبران مافات کند.
* «تکرارمی کنم» رئیس دولت اصلاحات در انتخابات مجلس، شورای شهر و ریاست جمهوری به چه میزان در سرنوشت انتخابات تأثیرگذاشت؟ آیا این وضعیت در آینده نیز تکرار خواهد شد؟
** البته در فضاسازی رسانهای از طریق شبکههای اجتماعی که غالبا متأثر از شبکههای ماهوارهای آمریکا، انگلیس و اسرائیل بودند، تأثیر غیرقابل انکاری داشته است. بررسی عوامل روانشناختی اجتماعی این قضیه نکات جالبی را نشان میدهد که فعلا مورد بحث شما نیست. اما در هرحال اگر نتیجه نهایی آن انتخابها، موجب رضایتمندی عموم جامعه و پیشرفت کشور بشود، قطعا یک پیروزی سیاسی برای شخص رئیس دولت اصلاحات خواهد بود، لیکن اگر حاصل آن فرمانبری عمومی از «تکرار میکنم»، رکود اقتصادی و یأس فرهنگی و تردید سیاسی و ناامیدی جامعه در برابر انبوه مشکلات ناشی از بیکاری و فقر بشود، جرم سنگینی را در افکار عمومی متوجه رئیس دولت اصلاحات خواهد کرد که با هیچ شگردی از آن خلاص نمیشود. در چنین شرایطی، کسی که اعتماد مردم به خودش را هزینه نااهلان سیاسی کرده، قطعا شکست خورده است.
* دلیل اصلی اینکه مردم تهران در انتخابات مجلس و شوراها بدون شناخت کافی از کاندیداهای لیست امید به آنها رأی دادند چه بود؟
** چهار دلیل عمده را میتوان بر شمرد: اول؛ عدم جذابیت و پراکنده بودن لیستهای مدعیان اصولگرایی، دوم؛ ذهنیت مردم مبنی بر ضرورت هماهنگی مجلس و شوراها با دولت منتخب، برای حل معضلات کشور، سوم؛ شگردهای تبلیغاتی فریبنده جریان اصلاحات که ترکیبی از مظلومنمایی و تخریب رقبای خود بود، چهارم؛ نقش نوستالژیک رئیس دولت اصلاحات به مثابه یک قهرمان خیالی همراه با حمایت رسانههای بیگانه.
* دیدگاه شما درباره تحرکات اخیر علی لاریجانی برای ریاست جمهوری چیست؟
** برداشت مثبتی ندارم، حرکات ایشان هوشمندانه و مفید نیست، اعتماد نیروهای اصولگرا هدر میرود و اصلاحطلبان نیز به او اعتماد نخواهند کرد.
* چرا؟
** علی لاریجانی توانایی خوبی در برقراری ارتباط و جلب اعتماد اعیان و اشراف سیاسی دارد، اما تا جایی که بنده میفهمم، در شرایط عادی، هرگز توان جلب آرای عمومی را نداشته و نخواهد داشت. نقش او در جایگاه ریاست مجلس میتواند استمرار داشته باشد، اما تصور نمیکنم با کمک این و آن بتواند رئیس جمهور بشود، تکرار اشتباه سال 84 و عدم توانایی در جلب آرا و کسب اعتماد مردم، موقعیت سیاسی فعلی او را بیشتر آسیب پذیر میکند.
* چرا آقای بقایی دفاعیات خود را در زنبیل گذاشته بود و وارد دادگاه شد؟
** برای این کار ایشان کمترین توجیه عقلی سراغ ندارم.
* آیا این گونه رفتار شأنیت و جایگاه مسئولان نظام را در پیشگاه مردم پایین نمیآورد؟
** قطعا رفتار هنجارشکنانه در شأن یک معاون رئیس جمهور اسبق نیست که برای احقاق حق خود، هوچیگرانه رفتار کند. البته خداوند به مظلوم اجازه فریاد اعتراض داده است «لایحب ا... الجهر بالسوء من القول الا من ظلم»، اما به هرحال فریاد زدن و اعتراض کردن هرکس باید در شأن خودش باشد. مسلما اعتراض یک استاد دانشگاه یا حقوقدان یا هر شخص خردمند و قانونمدار با اعتراض یک دستفروش یا جاهل محل، قطعا یکسان نیست، هرچند ممکن است هر یک از این شهروندان مظلوم واقع شده باشند. بدیهی است که انتظار عوام و خواص از مقامات سیاسی فعلی و سابق، حفظ شخصیت خود و صیانت از حریم حرمت مناصب رسمی نظام است.
* هدف اصلی بقایی از جنجال سازیهای اخیر چیست؟
** از نظر بنده، هر هدفی که داشته باشد، این گونه رفتارها، به زیان خودش و به سود مخالفانش خواهد بود. اگر کسی بخواهد برای احقاق حق شخصی خودش، مردم را به مقابله با نظام فرابخواند، اولا مردم برده و نوکر او نیستند و در این کار شکست میخورد، ثانیا همین اقدام، فی حد ذاته، یک جرم آشکار قانونی است، تهمت زدن و شایعه پراکنی هم از اتهامات او کم نمیکند. گاهی دو نفر با خدمات صادقانه و رفتار عاقلانه و موضعگیری هوشمندانه، موجب افزایش حرمت شخصیتی میشوند که وابسته به او هستند، و مثل دوبال پرواز عامل تعالی بیشتر آن شخصیت میشوند، گاهی عکس این قضیه اتفاق میافتد و با ماجراجویی و سبکسری، بهجای آنکه «یاورِ یار» باشند، تبدیل به «وزر و وبال و خار راه» شده و با هرحرکت اشتباه خود، شأن آن شخصیت را در محضر خدا و در منظر خلقش فرو میکاهند.
* دیدگاه شما درباره مواضع اخیر احمدینژاد و انتقادی که نسبت به ساختارهای نظام وارد میکند، چیست؟ این انتقادات ساختارشکنانه در یاران نزدیک وی و از جمله بقایی نیز وجود دارد.
** اولا به نظر بنده کمترین اشکال در ساختار حکومتی ما وجود دارد و بزرگترین مشکل جمهوری اسلامی، کم تجربگی و کم حوصلگی و تنگ نظری کارگزارانی است که نگاهی محدود (مقطعی و بخشی) دارند و گرفتار انعطاف ناپذیری و لجاجت میشوند. ثانیا اگر کسی قصد اصلاح یک ساختار را دارد، به تخریب آن نمیپردازد، ساختارشکنی در نظام اسلامی، شیوه انقلابیون نیست. یک مصلح نمیتواند مأموریت یک ضدانقلاب را انجام بدهد. البته احمدینژاد انتقاداتی به رفتارهای غلط کارگزاران فعلی دارد که بسیاری از آنها منطقا درست بوده و اصلاح آنها مفید است. بهخصوص حالا که ایشان عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام هست، باید راهکارهای اصلاح امور و حتی اصلاح برخی ساختارها را خیرخواهانه و در چارچوب قوانین اساسی و جاری، دنبال کند.
* قانون باید در مقابل پرونده احمدینژاد چه واکنشی از خود نشان بدهد؟
** ایجاد امنیت قضائی عادلانه منوط به اجرای عادلانه قانون برای همگان است. تفاوتی میان شهروند عادی با رئیس جمهور فعلی و سابق نیست. البته از بس درباره دکتر احمدینژاد طی چهارسال اخیر اکاذیب و اتهامات واهی منتشر شده، افکار عمومی پرونده سازی علیه او را برنمیتابد و آن را نوعی «انتقامگیری و لجاجت» سیاسی میانگارد، لیکن اگر واقعا اتهامی مستند در بارهایشان مطرح است، چه نیازی به جنگ روانی رسانهای دارد؟ آیا برخورد با تخلفات متعدد عوامل اصلی دولت روحانی در اولویت قضائی برای تحقق عدالت نیست؟ انتظار افکار عمومی و روح عدالتخواهی جامعه اسلامی و رسالت اصلی قوه قضائیه در برقراری عدالت، ایجاب میکند که اقتدار خودش را در به زیر کشیدن سلاطین تخلف و فریبکاری و غارتگری نشان بدهد، و اگر تخلفی از احمدینژاد سراغ دارد، نیازی به جوسازی رسانهای یا مماشات در اجرای قانون ندارد، آن احمدینژاد که شعار اصلی دولتش «عدالت» بود، در برابر قانون و اجرای عدالت، حتی در مورد خودش، ایستادگی نخواهد کرد.
* شما چه آیندهای برای احمدینژاد و نزدیکانش متصور هستید؟
** آینده هرکسی و از جمله یک چهره شاخص سیاسی جمهوری اسلامی، مانند احمدینژاد، بیش از دیگران، به رفتار خودش بستگی دارد. متأسفانه عقده گشایی و کینه ورزی و لجاجت، به بخشی از هویت سیاسیون ما تبدیل شده است. هیچ مسئولی نباید دستگاه تحت امر خود را مورد بهره برداری شخصی قرار دهد یا به انحراف از ضوابط و قوانین بکشاند، تا اینکه بتواند با اقتدار هر فرد گردنکش یا هر گروه منحرف را قاطعانه به مهار قانون درآورد. گمشده امروز مدیریت کلان در کشور ما «قوه عاقله» است که با تشخیص اولویتها و حمایت از ظرفیتها و تقویت موجودیت کشور و با حرکت در مسیر ولایت، دشمن را فراموش نکند، در میدان او وارد نشود و جدول طراحی شده توسط دشمنان را تکمیل نکند. قوه عاقله آن است که نه فقط اقدامات دشمنان را بشناسد و خنثی کند، بلکه حرکات بعدی آنان را پیش بینی کرده و پیشگیری نماید و حتی خودش، آینده را طراحی نموده و بسازد. امروزه مدعیان غافل و ماجراجویان جاهل، هنر خود را فرصت سوزی از نظام و بسترسازی برای دشمن میبینند.
عاقلان سرگشته اندر شهرما
دشمنِ غدار، مست از قهرِ ما
http://www.armandaily.ir/fa/news/main/202177
ش.د9603227