(روزنامه شرق ـ 1396/11/24 ـ شماره 3085 ـ صفحه 15)
مراد ثقفي: در جواب به پرسش «پوپوليسم چيست؟» بايد اين مفهوم را شاخصمند كنيم و آن را از نظر تشكيلاتي و رويكردهايش به حزب يا ضدحزب بررسي كنيم. راه ديگر بررسي پديدارشناسانه اين مفهوم است؛ همان كاري كه وقتي ميخواهيم ماركسيسم، ليبراليسم يا نئوليبراليسم را تبیين كنيم، انجام ميدهيم. نقد اصلي به كتاب «پوپوليسم چيست؟» (كه البته خود نويسنده هم به آن اشاره ميكند) اين است كه كتابي توصيفي است و تعريف دقيقي از پديده پوپوليسم نميدهد. درباره تبيين عميق پوپوليسم، من فقط كتاب ارنستو لاكلائو را ميپسندم. او كه آرژانتيني و شاهد برآمدن پرون بود (پرون در تاريخ آرژانتين بهنوعي جايگاه مصدق را در تاريخ ايران داشت)، نگاه ديگري به گفتارهاي مردمگرا دارد و بهنوعي همه را پوپوليست ميداند. نقد دوم اين است كه نويسنده فرض را بر اين ميگذارد كه پوپوليسم بد است و بايد كنار گذاشته شود. ولي اين سؤال براي خواننده پيش ميآيد كه چرا پوپوليسم بد است؟ در كتاب، بدبودن پوپوليسم در مقابل چيز ديگري ميآيد كه آن هم خودبهخود خوب در نظر گرفته ميشود؛ يعني «دموكراسي نمايندگي». نقد سوم اين است كه نويسنده ميگويد مردمي كه بهدنبال پوپوليستها ميروند، لزوما خود پوپوليست نيستند. اگر بگوييم پوپوليستها مردم را فريب ميدهند، در اين حرف اين پيشفرض نهفته است كه مردم را بهراحتي ميتوان فريب داد. كارل اشميت ميگويد اتفاقا پوپوليستها از دموكراتها دموكراتتر هستند و اين به يك معنا حرف درستي است. مثلا در مورد ايران آقاي احمدينژاد را پوپوليست ميدانند ولي آيا آقاي هاشمي، خاتمي و روحاني پوپوليست نيستند؟ چون بههرحال آنها هم به مردم رجوع كردند. پيشنهاد من اين است كه اگر به جاي واژه «مردم» از «ما مردم» استفاده كنيم، اين سوءتفاهم از بين ميرود. معادل فارسي پوپوليسم چيست؟ «ايسم» به معني مكتب اصالت است، پس معادل آن «مكتب اصالت مردم» است.
عليالاصول دموكراسي هم همين معناي قدرت و اصالت مردم را ميدهد. وقتي ميگوييم پوپوليسم بد است، حواسمان نيست كه دموكراسي هم بر اساس مردم بنا شده است. در متون علوم سياسي، مردم يك وضعيت پيشيني ملت است. ملت وعدهاي تاريخي است كه در آن آزادي، برابري، قانون، برخورداري از حداقلهاي زندگي و دولتي وجود دارد كه خشونت را در انحصار خود دارد. چرا ميگوييم دولت-ملت؟ اين اصطلاح نتيجه بحثي تاريخي بود. عدهاي گفتند ما مردمان مختلف در كنار هم تبديل به چيزي به نام ملت بشويم. چرا؟ براي اينكه هيچ گروهي يا فردي به خاطر پول يا نژاد يا جايگاه خود از رانت خاصي برخوردار نباشد و اگر كسي قدرت نداشت بالا بيايد، از او حمايت شود. حال اگر تكهاي از اين ملت از بازي برابري بيرون گذاشته شود چه؟ آيا ميتوان به او گفت تو هم ملت هستي؟ ميشود يك نفر ٧٠٠ هزار تومان حقوق بگيرد و يك نفر ٧٠٠ ميليون تومان؟ از برنامه سوم توسعه به بعد يكسري كارشناس هميشه وضعيت اقتصادي ما را با عدد و رقم حلاجي ميكنند. هيچ كسي هم نميپرسد در اين حلاجي جمعيت ٢٥درصدي زير خط فقر كجا قرار ميگيرند؟ يك نفر در نزديكي ما از گرسنگي ميميرد، درحاليكه او هم مثل ما يك رأي دارد. سياست تنها اميد مردم نااميد است. معلوم است كه اگر در اين شرايط يك نفر از مردم راستين حرف بزند، اين نااميدان به او ميگروند. عوامگرايان روي اين اميد حساب باز ميكنند و اين قضيه در همه جاي دنيا صادق است. پوپوليسم آن روي سكه دموكراسي است. دليل رشد آن هيچ چيزي نيست جز شكست ليبرال دموكراسي. در آخر كتاب نويسنده جملهاي را از لاكلائو نقل ميكند مبني بر اينكه ساخت يك ملت وظيفه اصلي «سياست راديكال» است. دستراستيها و اقتصاد بازار آزاد نتوانستند ملت بسازند و اين وظيفه چپ است كه ملت بسازد. تا زماني كه بخشي از مردم از ملت كنار گذاشته ميشوند، كماکان با پديده پوپوليسم روبهرو خواهيم بود.
محمدمهدي مجاهدي: پوپوليسم در آثار فلسفي قرن بيستم معناي گستردهاي دارد و ميتوان تمايز آن را با دموكراسي نمايندگي مشخص كرد. اين كتاب كوشش صميمانهاي است براي بازكردن اين مفهوم و من فكر ميكنم نويسنده بدون اينكه قصد داشته، نشان ميدهد كه پوپوليسم مفهوم متناقضي است. كار جالبي كه در اين كتاب اتفاق ميافتد، توصيف فهم پوپوليستي از پوپوليسم است. پوپوليسم برخلاف توصيفات عميقتر و فلسفيتري كه براي توضيح فاشيسم و نازيسم از آن استفاده شد، در ٢٠ سال اخير يك جريان لزوما راست دانسته نميشود. جرمي كوربين يا برني سندرز نيز كه از پايگاه چپ حركت ميكنند، مصداقهاي متأخر پوپوليسم هستند. در توصيفات اخيرتر، پوپوليسم يك توسع معنايي و مفهومي پيدا كرده كه به موجب آن تفاوت پوپوليسم راست و چپ ظاهرا بياهميت ميشود. ما در نحوه فهم خير عمومي و براي تشخيص آن دو گرايش عمده داريم: گرايش اول اين است كه از خود مردم بپرسيم و گرايش دوم اين است كه متخصصان بهتر ميتوانند خير عمومي را تشخيص دهند.
هر سياستمدار از هر طيف سياسي چپ و راست اگر در مسير رجوع به مردم، از زبان آنها در ساخت قدرت حمايت كند، در تحليلهاي متأخرتر متهم به پوپوليسم ميشود. اين همان چيزي است كه قديمتر به آنها طيف دموكرات ميگفتند كه در مقابل جمهوريخواهي قرار ميگرفت. ايده دموكراسي ميگفت خير عمومي در گرو اين است كه نوعي رقابت آزاد فردگرايانه در جامعه تضمين شود و حاصل آن رقابت نشان خواهد داد كه خير عمومي چيست؛ يعني خير عمومي بهصورت پيشيني قابل تشخيص نيست و بايد شرايط تضمين آن را فراهم كرد كه فقط مهياساختن شرايط بازار آزاد است و فقط در آخر بازي است كه خير عمومي مشخص ميشود. كسي هم از آخر بازي خبر ندارد. جمهوريخواهان معتقد بودند خير عمومي را ميتوان به طرز پيشيني تشخيص داد و آن را ميتوان در جامعه پياده كرد، يعني ميتوان مردم را آموزش داد براي اينكه خير خودشان را تضمين كنند. به ايده دموكراتيك اوليه درحالحاضر و در بستر وقايع تاريخي ٣٠ ساله اخير پوپوليسم گفته ميشود. چرا اينطور شد؟ اين وضعيت حاصل كالاييشدن دموكراسي است. دموكراسي آمريكايي در سير جهانيشدن اقتصاد و كالاييشدن همه ارزشها به سراسر جهان سفر كرد و در اين روند دموكراسي تبديل شد به خريدن رأي و افكار عمومي. سياست نئوليبرالي درهمتنيده با بازار آزاد متأخر، دموكراسي را به يكي از مكانيسمهاي بازار تبديل كرده است. اتقاقي كه در چنين پروسهاي ميافتد خريد و فروش محروميت در قبال رأي است.
http://www.sharghdaily.ir/News/162328
ش.د9604975