روزنامه کیهان **
نشانههای شکست و تصمیم بهنگام! / دکتر محمدحسین محترم
هدف همه فشارهای روانی و اقتصادی جبهه قاسطین به همراه ناکثین و مارقین علیه جمهوری اسلامی برای این است تا با القاء سایه جنگ که به اعتقاد رهبر معظم انقلاب «یک دروغ» است، ملت ایران را بترسانند که اگر تسلیم نشود و پای میز مذاکره جدید نیاید، و بر سر «امنیت ایران و منطقه» معامله نکند، چنین میشود و چنان خواهد شد!!!.هرچند به تعبیر رهبری «این خواب آشفته تعبیر نخواهد شد»، اما اکنون بعداز همه رجزخوانی و فضاسازیهای سیاسی و رسانهای نشانههای این سخن حکیمانه حضرت آقا که فرمودند: «شکست آمریکا در مسائل اخیر قطعی است» در حال آشکار شدن است، از جمله:
1- همزمان با ایرانهراسی نتانیاهو در منطقه و در تور اروپایی، دبیرکل ناتو در گفتوگو با اشپیگل آلمان به ناتوانی این سازمان نظامی مجهز به پیشرفتهترین تجهیزات روز در مقابل جمهوری اسلامی اذعان کرد و گفت «ناتو در صورت وقوع هرگونه جنگی در منطقه از اسرائیل دفاع نخواهد کرد و اسرائیل نمیتواند روی حمایت پیمان آتلانتیک در دفاع از خودش حساب باز کند». این سخن ینس استولتنبرگ همان سخن رئیس اتاق جنگ ناتو در اتحادیه اروپاست که قبلا اذعان کرده بود «آمریکا و متحدانش بهخوبی میدانند اگر جنگی با ایران صورت گیرد کل اقتصاد دنیا و بورسهای جهان سقوط نود درصدی خواهد کرد و قیمت نفت به 400 دلار خواهد رسید». دکتر فرانس ژیرس تاکید کرده بود «در صورت چنین جنگی، برای هدف قرار گرفتن 22 پایگاه نظامی آمریکا فقط دو پایگاه موشکی ایران در منطقه کافی است و110 پایگاه موشکی دیگر ایران اصلا نیاز به عملیاتی شدن ندارد.» این اذعان دبیرکل ناتو و رئیس اتاق جنگ ناتو در اتحادیه اروپا نشان میدهد غربیها بهخوبی درک کردهاند وقتی رهبر هفتمین قدرت نظامی برتر جهان به اذعان خودشان، هشدار میدهد «اگر دشمن یکی بزند، ده تا میخورد» شعار نیست بلکه فاصله یکی زدن تا ده تا خوردن کسری از ثانیه است و این یعنی اقتدار قدرت بازدارندگی جمهوری اسلامی که آمریکاییها و اروپاییها و صهیونیستها از آن واهمه دارند. لذا علت جنگ روانی و اقتصادی دشمنان علیه ملت ایران همین است که در مهار قدرت موشکی و بازدارندگی این ملت ناتوانند و نمیتوانند با هر اقدام احمقانهای که نتیجهاش غیرقابل تصور و خارج از اراده آنهاست، امنیت ملت ایران را هدف قرار دهند. در واقع غربیها به دلیل همین ناتوانی در رویارویی نظامی، با ایران مذاکره کردند و اکنون نیز اروپاییها برجام را دارای «منافع امنیتی» برای خود میدانند.
2- نخستوزیر و وزرای خارجه و جنگ رژیم صهیونیستی قبل از این نیز در یک شوی تبلیغاتی با سفر به مسکو و گفتوگو با مقامات روسی، در یک جنگ روانی و فضاسازی رسانهای درصدد القاء «معامله پنهانی روسیه و اسرائیل بر سر حضور ایران در سوریه» و القاء «پایان یافتن همکاریهای راهبردی مسکو با تهران» بودند. اما وزیر خارجه روسیه بعد از این دیدارها آب پاکی را روی دست نتانیاهو ریخت و او را دست خالی بدرقه کرد. سرگئی لاوروف تاکید کرد «ما با این ارزیابی که ایران ریشه مشکلات منطقه از جمله در سوریه، فلسطین، لبنان، عراق و جاهای دیگر است، مخالفیم.» وی تاکید کرد «ما راهبرد خود در منطقه را به اسرائیلیها یادآور شدیم که نیاز به حضور و مشارکت ایرانیها در منطقه داریم و نه تلاش برای منزوی کردن آنها»! نکته مهم و جالب در سخنان لاوروف اشاره به شباهت رویکرد آمریکا به ایران و روسیه بود که گفت «آمریکا از ایران میخواهد رفتارش را در منطقه تغییر دهد و همین را نیز دقیقا از مسکو میخواهد!». لذا اولاً ورود مستشاران ایرانی و نیروهای حزبالله به سوریه با اجازه اسرائیل یا روسیه نبوده که حالا بخواهند درباره خروج آنها به توافق برسند، بلکه در یک پیمان راهبردی با دمشق بوده که با خطر سقوط توسط تروریستهای مورد حمایت آمریکا و رژیم صهیونیستی روبرو بود. ثانیاً همکاریهای راهبردی ایران و روسیه فراتر از سوریه و براساس منافع مشترک در ابعاد وسیع اقتصادی، سیاسی، نظامی و امنیتی است و تصور اختلاف بین تهران– مسکو در واقع آرزوی دست نیافتنی آمریکاست که در سوریه شکست خورده است. ثالثاً اصولا هیچگونه معاملهای درباره حضور ایران و نقش حزبالله در سوریه بین هیچ طرفی از طرفهای درگیر در منطقه متصور نیست. چون سیاست محور مقاومت، یک سیاست روشن و مستقل براساس عدم وابستگی به قدرتهای دیگر است و بده و بستانهای پشت پرده نمیتواند تاثیری بر این سیاست اصولی بگذارد. رابعاً هیچ طرفی نمیتواند درباره سیاست و نقش جمهوری اسلامی در منطقه تصمیم بگیرد و خود طرفهای ایران چه متحد و چه متخاصم نیز بهخوبی این مطلب را درک کردهاند چرا که همین «استقلال در رای» و «سیاست نه شرقی و نه غربی» ایران موجب شده تا غربیها از ایران عصبانی و شرقیها متقاعد به همکاری با جمهوری اسلامیشوند. خامساً در سابقه همکاری راهبردی روسیه با ایران باید به این نکته توجه داشت که بعداز اینکه ایران با تقویت مقاومت در منطقه از سقوط بغداد و دمشق توسط تروریستها جلوگیری کرد، روسیه به این نتیجه رسید که منافعاش و بلکه منافع منطقه در همکاری استراتژیک با جمهوری اسلامی است و در حقیقت این مقاومت شجاعانه و سیاست اصولی جمهوری اسلامی بود که ولادیمیر پوتین به تهران آمد و در دیدار تاریخی با رهبر معظم انقلاب بر «بیاعتمادی به آمریکا» و «ایستادگی در مقابل سیاستهای مخرب آمریکا» در منطقه تاکید کرد و همین فصل مشترک، محور همکاریهای راهبردی جمهوری اسلامی و روسیه را شکل داد.
3- تحلیلگران و مقامات غربی با اذعان به شکست راهبرد جدید آمریکا علیه ایران، نمیتوانند نقاط قوت استراتژیک نظام جمهوری اسلامی در مقابل آمریکا را انکار کنند از جمله اولا ایران دارای «صبر و بردباری استراتژیک» همراه با «قدرت تصمیمگیری و اقدام به موقع» است. ثانیا ایران ماهیت ژئوپلیتیک منطقه و پروندههای منطقه را بهخوبی درک میکند. ثالثا در آنها حضور و دست بالا را دارد. رابعاً بهصورت متفاوتی از آنچه که طرفهای دیگر گمان میکنند، میتواند از نزدیک پروندههای منطقه را مدیریت کند. خامساً توانایی بهرهبرداری از پروندههای نفوذ ژئوپلتیک در منطقه برای حرکت در جهت نقش مثبت خود را بهخوبی دارد. بر همین اساس است که اذعان میکنند «آنچه وزیرخارجه آمریکا گفته آرزوهای محال و محقق نشدنی است» !
4- رسانههای غربی در فضاسازیهای خود نتوانستند کتمان کنند که«هرچند آمریکا تلاش داشت برجام را وسیلهای برای اختلافافکنی و دوقطبیسازی بین مردم ایران قرار دهد، اما نتایج آن موجب بیاعتمادی بیشتر ایرانیان به آمریکا و اتحاد هر چه بیشتر ملت ایران شد، و روز قدس امسال نماد این انسجام و وحدت بود». لذا در کنار بازگشت امنیت به منطقه با اقتدار محور مقاومت بخصوص در سوریه و عراق، خروش جهان اسلام و بلکه غیرمسلمانان علیه جنایات رژیم صهیونیستی و آمریکا در روز قدس نشان داد اولا زنگ خطر پایان امنیت طلایی رژیم صهیویستی بصدا درآمده است. ثانیا ملت ایران و ملتهای منطقه با صدای بلند از نقش جمهوری اسلامی در منطقه و عدالت خواهی بینالمللی نظام در مقابل سیاستهای فریبکارانه آمریکا حمایت و فریاد زدند هم فلسطین، هم لبنان، هم سوریه، هم یمن و....و هم ایران اسلامی. ثالثاً فشار حداکثری دشمنان در جنگ روانی، اکنون مقاومت حداکثری در صحنه را میطلبد نه انفعال حداکثری را! و دیگر وقت دیپلماسی و مذاکره برای مذاکره تمام شد، و زمان مقاومت و ایستادگی سرنوشتساز است.
5- بعداز خروج آمریکا از برجام، مذاکره با اروپاییها در حقیقت از دست رفتن فرصتِ تصمیمگیری بهنگام برای ایران است. درخصوص بازی پرتناقض اروپاییها وجریان نفوذی برای تحمیل «هم تحریم و هم برجام» بر ملت ایران باید گفت این سیاست که در حوزه سیاسی «متعهد به برجام هستیم» اما در حوزه اقتصادی «متضمن نیستیم» به همراه فضاسازیهای داخلی برای پذیرش«برجامی معیوب» همان سیاست اوایل جنگ تحمیلی است که رئیسجمهور فراری وقت میگفت «زمین بدهیم و زمان بخریم»!. درقالب برجام نیز «صنعت هستهای را دادند تا زمان بخرند» و اکنون در ادامه این سیاست، هدف اروپاییها از جمله نامه نوشتن به آمریکا برای مستثنی شدن چند شرکت اروپایی از تحریمها و فضاسازی جریان غربگرا روی این اقدامات نمادین، از یکطرف معطل نگه داشتن ملت ایران است تا تحریمهای آمریکا آثار خود را نشان دهد و از طرف دیگر فضا و فرصت و حق ایران برای خروج از برجام از دست برود و در آینده با هر اقدام ایران، جمهوری اسلامی را متهم به نقض برجام کنند. شاه کلید این بازی هم در دست آمانو است که قراره با ادعای بازرسی از اماکن نظامی ایران، به موقع رونمایی شود! کمااینکه فرانسه که قبل از خروج آمریکا از برجام نقش پلیس خوب را برعهده داشت، اکنون مجددا نقش پلیس بد را بهخود گرفته و ادعا کرده اقدامات قانونی ایران در قالب برجام، عبور از خطوط قرمز است و با اعمال تحریمهای ما روبرو خواهد شد!.. لذا دولت باید با درک این سناریو و خروج به موقع از برجام معیوبِ باقی مانده، به استناد بند36 برجام و ماده 3 قانون اقدام متناسب مجلس و شروط نهگانه رهبری و مصوبات شورای عالی امنیت ملی، تا دیر نشده دشمنان را در رسیدن به اهداف خود از طریق «پل برجام» علیه ملت ایران ناکام بگذارد و تجربههای شش گانهای بیان شده از سوی رهبری را «پل عبور از چالش برجام» قرار دهد که فرمودند «باید حرکت شجاعانه انجام داد، زمانی که در مقابل زیادهخواهیهای آنها مُهر و مومهای هستهای را شکستیم و غنیسازی بیست درصد را انجام دادیم، غربیها به التماس افتادند»!
***************************************
روزنامه رسالت **
نگراني از گروه ترس و ساکتين برجام/محسن مهديان
اشتباه بزرگي است اگر همه موافقان تداوم برجام را ذيل يک عنوان فهرست کنيم. اين حرف فقط منحصر هم به برجام نيست؛ هم برجام و هم شبه برجام ها شبيه «اف اي تي اف » ها و غيره شامل همين اصل است. مدافعان تداوم برجام چند دسته اند.
گروه اول که اهميت چنداني ندارند تربيون دارهاي خناس داخلي و خارجي اند. کاري که اين جريان
مي کند القاي ترس از جنگ است. اين ها زمينه ساز پروژه آمريکا-اروپايي براي به زيرکشيدن حرکت و پيشرفت جامعه ايران اند. گروه دوم اما اهميت بيشتري دارند. اين گروه علي رغم تجربه برجام، همچنان اعتقاد دارند و دراين اعتقاد نيز راسخند که راه پيشرفت کشور در همراهي با نظم نوين جهاني است. هزينه هاي همراهي با اين نظم جهاني را هم گريزناپذير مي دانند. اين جريان که بخش قابل توجهي از آنها در دولت مستقرند، گرچه در ترويج اين نگاه موثرند ولي بعد از خروج آمريکا از برجام به حاشيه رفتند و قدرت اثرشان به ضعف و نيستي کشيده شد. بخشي هم با برجام تجربه گرفتند و از موضع قبلي شان
عدول کردند.
اما گروه سوم مهمتر است. اين گروه، هم ميان مسئولين است و هم مردم. هم از بين نخبگان است و هم حلقه هاي تبليغاتي و رسانه اي کشور. گروه سوم پيدا و پنهان از تداوم برجام حمايت مي کنند و نظام را نسبت به هرگونه واکنش سخت و حساسيت برانگيز مقابل آمريکا برحذر مي دارند. اين گروه ممکن است به جهت منطقي نيز معتقد باشند آمريکا و غرب قابل اعتماد نيستند و مثل گروه دوم پيشرفت کشور را به برجام گره نزنند اما اين روزها از هرگونه تنش با غرب و آمريکا پرهيز دارند. اما اين گروه چه کساني هستند؟
خيلي ساده است. اين گروه مي ترسند. ترس از بدتر شدن اوضاع، ترس از تحريم بيشتر و ترس از انزوا يا ترس از جنگ. در مواجهه با اين گروه ابتدا بايد مبدا تمايل شان به تدوام برجام را مدنظر قرار داد. اين گروه ممکن است در ظاهر استدلال هايي هم داشته باشد اما منشا همه آنها ترس است. آدمي که ترس و وحشت داشته باشد قدرت فکر و استدلال را از دست مي دهد و حتي ممکن است از ترس دشمن به دامن دشمن پناه ببرد. براي گروه ترس بايد فکري جدي تر کرد.
البته توجه داشته باشيم که گروه سوم بازي جديدي براي کشور رقم زده است که شايد پيشتر کمتر بدان توجه مي کرديم. گروه سوم گروه ترسند. تا امروز مردم را دو دسته
مي کرديم؛ دو دسته اعتقادي. معتقدين به مقاومت و معتقدين به مذاکره و سازش. تصور رايج نيز چنين بود که تجربه برجام و مذاکره، اهل سازش را سر عقل مي آورد و جامعه به تجربه مقاوم مي شوند. اما امروز با گروه سومي مواجهيم که با تجربه نيز رشد نمي کنند. اين گروه، گروه ترسند. اين گروه گرفتار سبک زندگي مادي و دنيا زده و بي اعتقادي تودر تو نسبت به سنت امداد الهي اند و در شرايط تهديد حاضر به حرکت و صبر نيستند. چنين جامعه اي را بايد مراقبت کرد؛ اين جامعه گرفتار ضعف نفس است تا اشتباهات اعتقادي و فکري.
اما راه مواجهه با گروه سوم چيست؟
راه مواجهه با اين گروه صرفا اشاره به دشمني دشمن نيست. چه بسا در دشمني ها ترديد ندارند. راه مواجهه منکوب کردن و طعنه هم نيست. چه بسا به نفاق بيفتند و مجبور شوند براي موجه نشان دادن خود استدلال بتراشند و ترس را اعتقادي نشان دهند. اين گروه را بايد اطمينان بخشيد. راه اطمينان بخشيدن نيز نشان دادن مسير روشن و بااستحکام است. بايد براي اين گروه از مردم و نخبگان، آينده تضمين شده اي
را ترسيم کرد. آينده اي که در آن بدون جنگ و خونريزي بتوان از گردنه صعب و سخت اقتصادي و معيشتي عبور کرد. مهمترين نقش را هم دولت بايد ايفا کند. دولت بايد هرچه زودتر از بسته سياستي خود براي پسا برجام رونمايي کند. در غيراينصورت اهل وحشت اجازه هيچ تصميمي جز انفعال و کرنش نمي دهند.
براي اين جامعه بايد دلسوزي کرد و آرامش بخشيد؛ براي اين گروه نه بحث و استدلال و عبرت جواب مي دهد و نه طعنه و کنايه و حرف درشت و تلخ.
و اما...
امروز گرفتار ساکتين برجاميم. ساکتين برجام کساني هستند که مي توانند براي اهل ترس آرامش ايجاد کنند و نمي کنند. ساکتين فتنه کساني بودند که براي اهل مفتون بايد استدلال و روشنگري مي کردند. اما ساکتين برجام با مخاطب وحشت زده مواجهند نه مفتون. بايد آرامش بسازند که نمي سازند. اقتصاددانان و نمايندگان مجلس و نخبگان سياسي و مسئولين دولتي که اين روزها مي توانند با برنامه علمي و روشن به جامعه آرامش ببخشند و نمي کنند در جرگه ساکتين برجامند.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
حکیم دردآشنا / مسیح مهاجری
بسمالله الرحمن الرحیم
در وصف عالم ربانی تازه سفر کرده ما حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمد احمدی، روزنامهها، خبرگزاریها و شخصیتها تعبیراتی از قبیل فیلسوف، حکیم، ادیب، مفسر، استاد دانشگاه و معلم اخلاق بکار بردهاند. اینها تعبیرات درستی هستند. او واقعاً یک فیلسوف بود، بر ادبیات فارسی و عرب مسلط بود، حکیمانه سخن میگفت و عمل میکرد، استاد و آموزگار نسلها بود، بر محتوای قرآن کریم مسلط بود و معلم واقعی اخلاق بود. دکتر احمدی، اینها همه بود ولی در کنار این فضلیتها گوهر گرانبهائی در وجود خود داشت که این اوصاف را تحتالشعاع قرار میداد؛ صفای باطن.
آدمها، چه باسواد و چه بیسواد، چه فقیه و چه فیلسوف، چه حوزوی و چه دانشگاهی، چه دولتمرد و چه عادی، دو دسته هستند؛ باصفا و بیصفا. آنکس که اهل صفاست، حتی اگر از علم هم تهی باشد، دوست داشتنی و منشا اثر است و آنکس که اهل صفا نیست علامه دهر هم که باشد، فلسفه و حکمت و عرفان و تفسیر و فقه و ادبیات را هم در خود جمع کرده باشد، هیچ ندارد. وجود چنین کسی، نه برای جامعه مفید است و نه برای خودش. بسیارند کسانی که فقط حامل علمند و حتی خود نیز از آنچه به دوش میکشند بیخبرند. این، صفای باطن است که آدمها را متمایز میکند.
در مجموعه علمای دین، این تمایز جلوه بیشتری دارد. بسیارند افرادی که لباس دین بر تن دارند و از علوم دینی بهرههای وافری بردهاند ولی چون از صفای باطن تهی هستند، باری از دوش مردم بر نمیدارند و دین را هم حتی یک گام به جلو نمیبرند. باطنی که صفا دارد چون صیقل خورده است، دردآشناست و درد مردم را درد خود میداند. این، معجزه صفای باطن است و کسانی که از صفای باطن تهی هستند، آمدنشان به دنیا و رفتنشان از دنیا هیچ حادثهای نمیآفریند حتی اگر در علم یا ثروت و یا حکومت در قله قرار داشته باشند.
اکنون روزگاری را میگذرانیم که از نظر اخلاص و صفای باطن دچار کمبود است. درد فراوان است ولی دردآشنا اندک. عالمان دینی در طول قرون، با صفای خود مردم را به دین جذب کردند نه با علم خود. امام خمینی هم که در عصر ما توانست ملت ایران را یکپارچه مجذوب خود کند به این دلیل بود که هرگز کسی را به خود دعوت نکرد بلکه با اخلاص و صفائی که داشت و مردم دیدند که او همه را به سرچشمه میبرد و از زلال توحید و عدل سیراب میکند، مجذوب او شدند.
سوگمندانه باید اعتراف کنیم که هرچه میگذرد، جامعه از صفا و اخلاص هم دورتر میشود. در گوشه و کنار همین ایران خودمان در شهرهای مختلف چه عالمان دینی باصفائی که رفتند و جایگزینی برای آنها سراغ نداریم. امروز که ایران با یک نظام حکومتی دینی اداره میشود بیش از هر زمان دیگری به عالمان دینی باصفا نیاز است. این بار سنگین فقط با صفا و اخلاص است که به منزل میرسد. برای جبران این فقر معنوی چه تدبیری اندیشیده ایم؟
دکتر احمد احمدی، نمونه یک عالم دینی باصفا بود. خدمات علمی و فرهنگی او از سطوح دبیرستانی تا عالیترین مراحل دانشگاهی و آثار ماندگاری که از او در تدوین کتابهای درسی دانشگاهی و تربیت شاگردان مهذب و تالیف و ترجمه کتابهای فلسفی به جای مانده، هر چند بسیار ارزشمند هستند ولی آنچه او با خود برد و ما به آن بیش از دیگر آثارش نیاز داریم، صفائی بود که در وجود او موج میزد. همین صفا بود که او را دردآشنا کرده بود. او دردآشنائی را در ساده زیستی، بیتکلف بودن، گریز از تشریفات، درک نارواها، حمایت از مظلومان و برآوردن فریاد متجلی میساخت. فریاد او در بیان دردها و حمایت از مظلومان را هم از زبانش میشنیدیم و هم از گلوی قلم عالمانه و حکیمانه اش. او حکمت را از مدرسه و دانشگاه عبور داده بود و با جان انسانهای کوچه و بازار پیوند زده بود. اشکهای این حکیم دردآشنا را کسانی که با او معاشر بودند میدیدند و این واقعیت را از عمق جان احساس میکردند که قلب او در فشار است. برای صاحب این قلم که این عالم ربانی را با تمام صفائی که داشت درک کرده بود، فهم چرائی ایست قلبی او در سومین شب شهادت مولایش علی علیه السلام کاملاً آسان است. وجه مشترک او با علی، دردآشنائی او بود.
این حکیم دردآشنا با قلبی مالامال از نگرانیها برای جامعه درحال تهی شدن از صفا و اخلاص ما از میان ما رفت و اکنون ما ماندهایم و هر روز از دست دادن یکی از خوبان روزگار. خدا میداند ما با مسئولیت بزرگ پر کردن خلا ناشی از فقدان عالمان ربانی باصفائی همچون دکتر احمدی عزیز که در تمام عمر خود حتی یک لحظه به نزدیک شدن به مراکز قدرت برای رسیدن به جاه و مقام نیاندیشید چه خواهیم کرد!
***************************************
روزنامه خراسان**
تیم ملی، نه تیم فلانی/ علیرضا کاردار
دوستی می گفت من این ترکیب تیم ملی را دوست ندارم، کاش بدجور ببازد تا روی «کی روش» کم شود! چیزی که به او گفتم، این جا گفتنی نیست ولی عمیقا متاسف شدم. در شرایطی که تیم ملی در گروهی قرار گرفته است که خوش بین ترین طرفداران فوتبال هم امیدی به صعودش ندارند و از طرف دیگر، با سناریویی که سر مربی تیم برای انتخاب بازیکنان اجرا کرد و بازی های تدارکاتی که یکی یکی لغو شدند و همان تعداد محدود بازی هم با تیم های ناشناخته و ضعیف بود که یا به زور بردیم یا باختیم، در این اوضاع که طراحی ساده و به دور از خلاقیت لباس تیم هم دغدغه دیگری شده بود برای مان و همزمان خبر رسید شرکت تولیدی کفش هم نمی خواهد به ما کفش بدهد، در میان این بلبشو که گویی کادر فنی تیم حوصله شان از بیکاری سر رفته و زودتر از بقیه راهی روسیه شده اند، طبیعتا دو آتشه ترین طرفداران تیم ملی هم آتش طرفداری شان سرد و برد و باخت و صعود و سقوط تیم برایشان علی السویه شده است. شاید از دید عده ای هموطن، شعار تیم ملی که می گوید «۸۰ میلیون نفر، یک ملت و یک ضربان قلب» محدود شود به «8 هزار نفر، یک گروه خاص و چند ضربان قلب»!
شکی نیست جام جهانی بزرگ ترین رویداد ورزشی جهان است که کشورهای شرکت کننده در آن به بهترین وجه در دنیا دیده می شوند و همچنین پول سازترین رخداد ورزشی دوران هم به حساب می آید. کاری به این نداریم که سهم ما از این ویترین چه بوده و چگونه مدیران و مسئولان کشور این فرصت را مفت از دست داده اند. ناراحتی از هدر رفتن این سرمایه و غنیمت ندانستن این فرصت بین المللی را هم سعی می کنیم هضم کنیم و چشم به روی فهرست عجیب اعضای همراه تیم هم می بندیم. کاری هم به این نداریم که با نظر و تشخیص سرمربی برای انتخاب بازیکنان و سیستم بازی و آماده سازی تیم به طور صد در صدی موافق نیستیم و حتی مخالف تمام و کمالش هم هستیم. تعصب به رنگ ها و بازیکنان رنگی تیم را هم کنار می گذاریم. کاری هم به امور پشت صحنه و قهر و آشتی ها و لجبازی ها و جدل ها و جنگ های زرگری و واقعی و بقیه حاشیه ها هم نداریم. ولی هر کدام از ما، به عنوان یکی از آن 80 میلیون ایرانی که قلبش برای تیم ملی کشورش می تپد، بدون شک چیزی جز پیروزی این تیم نمی خواهیم و هدفی جز سربلندی نام و برافراشته شدن پرچم کشورمان در مهم ترین، حساس ترین و رسانه ای ترین اتفاق جهان نخواهیم داشت. این تپش قلب و این علاقه و احساس را هم باید طوری بروز دهیم که هم باعث پشت گرمی تیم باشیم و هم طرفداران دلسردش را دلگرم کنیم. مگر فلسفه ورزش و به ویژه ورزش قهرمانی ملی چیزی جز ایجاد نشاط و تفریح دسته جمعی ،وحدت آفرینی و تحریک عرق ملی و ارضای حس وطن دوستی همگانی است ؟چرا به همین راحتی می خواهیم یک واقعه شادی آفرین در سطح ملی را تا حد یک گروکشی و لجبازی کودکانه پایین بیاوریم ؟واقعه ای که فارغ از نتیجه می تواند عامل انسجام و اتحاد یک ملت باشد،نباید بازیچه شودکه شیرینی و لذت آن را مخدوش کنند.
این تیم، تیم ملی کشورمان است، نه تیم فلان مربی و بهمان مدیر که برای ادب شدن آن ها آرزوی باختش را داشته باشیم. این بازیکنان، فرزندان همین کشور و برادران ما هستند که خودمان با تشویق ها، حرص خوردن ها، حمایت کردن ها و اشک ریختن های مان به این جا رسانده ایم شان. حیف است که در این آوردگاه ملی، به بهانه مخالفت با طرز تفکر یا شیوه و روش، دست از حمایت آن ها برداریم.
شاید ریشه این رفتار به ورزش هم محدود نباشد و ما خیلی جاهای دیگر این خصلت رادر جامعه ایر انی می بینیم .در سیاست ، اقتصاد ،فرهنگ ، هنر و ... هم فرقی بین منافع ملی و منافع حزبی و شخصی قائل نمی شویم. در حالی که بسیاری از کشورها که حفظ منافع ملی در افکار عمو می آن ها جایگاه ویژه ای دارد ، فاصله ای میان نقد و رقابت با برآورده شدن منافع ملی قائلند .برای آن ها رقابت انتخاباتی تا پایان انتخابات ادامه دارد و برخلاف بیشتر اوقات که در کشورمان شاهد بوده ایم به پس از آن و تمام عرصه های فعالیت رقیب پیروز تسری نمی یابد. فرقی نمی کند این رقیب پیروز روحانی باشد یا احمدی نژاد یا خاتمی یا هنگامی که تیم مذاکره کننده و سیاست خارجی هر دولت، باید علاوه بر عرصه های خارجی، در میدان های داخلی هم با رقیبان جدال کند.وقتی ظریف ، جلیلی یا لاریجانی به عنوان نماینده ارشد مذاکره کننده ایران در برابر رقیب می نشیند باید پشت گرم به حمایت همه ایرانی ها باشد نه آن که نیمی از توانش را متوجه پاسخ یا مواجهه با ضربات داخلی کند. یا سیاست های اقتصادی کلان، همیشه با مخالفت های جناحی و گروهی خرد رو به رو می شوند،طرح هایی که بعضا اگر با مدیریت درست تر و حمایت عمومی بیشتر به جلو می رفت نتیجه بهتری داشت. این البته به معنی نفی نقد نیست ولی قطعا میان نقد و تخریب و حتی زمان نقد می توان تفکیک جدی قائل شد . وقتی تیم ملی درآوردگاهی جهانی و بین المللی به مصاف حریفان می رود دیگر فرقی نمی کند مربی آن کی روش باشد یا مایلی کهن .اکنون نیز اگر انتقادی به مربی ،بازیکن یا برنامه های تیم ملی داریم ، بیان این انتقادها فقط بازی در زمین حریف است .
کوتاه سخن این که؛ به جای تلخ کردن این صعود مقتدرانه که با کمترین گل خورده اولین تیمی بودیم که راهی جام جهانی شدیم از کارشناس و مربی گرفته تا سلبریتی و مردم عادی ،همگی یک صدا تیم ملی را تشویق کنیم .شک نداریم تک تک بازیکنان تیم ملی ما هدفی جز پیروزی در بازی های پیش رو ندارند و با دل و جان و سر و پا و قلب شان برای پیروزی خواهند جنگید. پس چرا ما 80 میلیون نفر دست در دست یکدیگر مانند کوه پشت یوزهای پارسی خوش تیپ مان نایستیم و از ته قلب برای موفقیت شان که همان موفقیت مملکت و ملت مان است دعا نکنیم؟
***************************************
روزنامه ایران**
نمایشهای پوپولیستی به جای گفت وگو! / فیاض زاهد
از آنچه در سه صحنه اخیر یعنی «نحوه اعتراض برخی نمایندگان مجلس به خروج امریکا از برجام»، «اعتراض پرخاشگرانه به رئیس سازمان انرژی اتمی در جریان راهپیمایی روز قدس» و «اقدام روز گذشته نمایندگان که با پهن کردن طومار پارچهای در صحن مجلس سعی داشتند اعتراض خود را به لایحه الحاق ایران به کنوانسیون مقابله با تأمین مالی تروریسم اعلام کنند» مشاهده شد، نمونههای تاریخی متعددی در تاریخ معاصر ایران بر جای مانده است. صحنههایی که ماحصل رفتارهای افراطی بودهاند و نشان دادهاند که متأسفانه روی دیگر سکه تندروی، تأمین اهداف دشمنان ملت بوده است. در نمونههای تاریخی البته موارد دست داشتن سرویسهای اطلاعاتی بیگانه هم وجود داشته است چنانکه در جریان مخالفتها با دولت مرحوم مصدق، مخالفان او در تهران پرچم انگلیس را آتش زدند و عکس ملکه انگلستان را با طناب به گردن سگ انداختند؛ اما بعد از کودتا مشخص شد اتفاقاً پول همه آن اقدامات را دولت انگلیس پرداخته است. براساس چنین نمونههای تاریخی بیش از آنکه پرداختن بهگفتهها و رفتارها اهمیت داشته باشد؛ این مهم است که ببینیم این رفتارها چه هدفی را دنبال میکنند و در راستای منافع کدام کشورها قرار میگیرد. این سخن البته به معنای متهم کردن تمام مخالفان و منتقدان به حمایت از منافع بیگانگان نیست. زیرا اگر چه در پس این رفتارها وجود یک اتاق جنگ روانی قابل انکار نیست اما همراهی بسیاری از افراد با این اقدامات میتواند صرفاً بر اثر فقدان تفکر مستقل یا درک جامع از مسائل حاکم بر روابط بینالملل و تأثیر و تأثرات آنها باشد. کاستی ای که سبب میشود این افراد ناخواسته در بازی طراحی شده از سوی اتاقهای جنگ روانی ایفای نقش کنند.
با چنین نگاهی آنچه در حال روی دادن است در پازل تلاش برخی کشورها و رژیمها برای ایجاد ناامنی و ایجاد سردرگمی در حاکمیت و دولت ایران هم معنا پیدا میکند و حاصلاش تأمین منافع دولت امریکا است. روشن است که مقولههایی همچون برجام یا پیوستن به کنوانسیونهای بینالمللی جز با چراغ سبز مقامات عالی نظام ممکن نبوده است. چنانکه روشن است برجام به تنهایی کار دولت روحانی نبود و بدون نظر موافق رهبری نظام و اجماع حاصل در حاکمیت حتی امکان شروع مذاکرات وجود نداشت.
اما حالا امریکا بدعهدی کرده و از توافق خارج شده و گفته است که با برجام سر امریکا کلاه رفته است؛ اتفاقاً این موضع نشان میدهد که تیم مذاکرهکننده ایران در نهایت دقت و مهارت این متن حقوقی را تهیه کردهاند. متنی که اروپاییها به آن متعهد ماندهاند و امریکا به تنهایی از آن خارج شده است و وضعیتی بیسابقه را از تنهایی امریکا رقم زده است. بهره گرفتن از این وضعیت با اقداماتی همچون تثبیت رابطهمان با پیمان شانگهای، نزدیکی بیشتر به کشورهای اروپایی و بهرهگیری از روابط با قدرتهای شرقی از جمله روسیه و چین نیازمند وجود یک صدای واحد و استراتژی ملی در ایران است. استراتژی که در آن دولت، مجلس، قوه قضائیه و چهرههای ملی و همین طور احزاب و مطبوعات همچون قطعاتی از یک پازل واحد ایفای نقش کنند. در این هنگامه که ما جنگی متفاوت را تجربه میکنیم، چنین تحرکات و صحنه سازیهایی مصداق حمله به جبهه خودی است و اگر چه با پرچم انقلابی گری انجام شود مشکوک است. علاوه بر این ملاحظات باید گفت که کسی که موضعاش منطبق با منطق باشد با آرامش و استدلال سخن میگوید. کما اینکه در قرآن کریم مسلمانان به «قول لین» توصیه شدهاند و به اینکه حرف دیگران را گوش بدهند و از میان اقوال مختلف بهترینشان را برگزینند. بر این اساس کسانی که بهجای گفتمان به سمت نمایشهای پوپولیستی و عوام گرایانه گرایش دارند لاجرم این قضاوت را پدید میآورند که حرف محکمه پسندی برای گفتن ندارند و طبیعتاً موضعشان فاقد اعتبار تلقی میشود. اما اهمیت موضوع آنجا است که این افکار و رفتار میتواند برای کشور فاجعه به بار بیاورد زیرا نمایش وجود شکاف در حاکمیت پیش روی چشم ناظر دیگران چیزی جز تحریص آنها برای اعمال فشار بیشتر بر دولت و ملت ایران در پی نخواهد داشت.
***************************************
روزنامه جام جم**
تکریم اهل علم / دکتر اسفندیاری
سنت دیدار سالانه استادان دانشگاهها با رهبر معظم انقلاب تجلی اهمیتی است که نظام جمهوری اسلامی برای نهاد علم و اهل علم قائل است. تقید رهبر فرزانه انقلاب به دیدار رمضانی هرساله با اساتید دانشگاهها و اختصاص چندین ساعت از وقت ارزشمند خود به شنیدن سخنان استادان رشتههای مختلف علمی در مورد مسائل مبتلابه جامعه علمی، نشانهای از خردمندی و حکمت ایشان است. حکومت و حاکمیتی که گوش شنوایی برای اهل علم و خرد نداشته باشد راه پیشرفت و تعالی را طی نخواهد کرد.
پس این نشست در وهله اول به جهت تکریم اهل علم در نظام اسلامی حائز اهمیت است.
نکته دوم اینکه در دیدار شب گذشته رهبر معظم انقلاب از مباحث مطرح شده از سوی استادان در جلسه تقدیر و تجلیل کردند چرا که از نظر ایشان این مباحث مشتمل بر مهمترین مسائل جامعه بود. ایشان با ابراز خرسندی از اینکه دانشگاه نسبت به مسائل جامعه بیتفاوت نیست تاکید فرمودند که مسائل و مشکلات جامعه باید راهحل علمی داشته باشد و دانشگاه در این زمینه مسئولیت دارد. البته به مدیران کشور هم توصیه کردند که برای حل مسائل دستگاههای خود سراغ اهل علم بروند و اینگونه نباشد که اهل علم پشت در اتاق مدیران بنشینند.
دیگر تعبیر قابل تامل ایشان این بود که دانشگاه «تقویتکننده قوه عاقله کشور» است. در گفتمان
رهبر انقلاب «عقلانیت» یکی از دالهای پر بسامد است. این درست نقطه مقابل تبلیغات سوء دشمنانی است که همواره تلاش میکنند تصویری از نظام اسلامی ارائه دهند که مغایر با عقلانیت و تدبیر علمی است. البته همه یاران و پیروان معظم له هم باید بکوشند از هرگونه رفتار و گفتاری که مغایر با عقلانیت است بپرهیزند و هزینه به نظام تحمیل نکنند.
نکته دیگر قابل تامل در سخنان دیشب رهبر معظم انقلاب، توصیههای ایشان در مورد تربیت دانشجویان بود؛ اول تربیت اخلاقی و معنوی و تهذیب نفس و برنامهریزی فرهنگی دانشگاهها در این زمینه، و دوم تربیت جوانانی امیدوار و خوشبین به جامعه و آینده خود.
متاسفانه در شرایط کنونی شاهد پمپاژ یاس و ناامیدی در جامعه خصوصا در بین جوانها و دانشجویان هستیم و برخی رسانههای بیگانه و فعالان شبکههای اجتماعی به هر بهانهای تلاش میکنند جوانان را ناامید و مایوس کنند. شاید یکی از مهمترین اولویتهای فرهنگی در دانشگاهها در حال حاضر مقابله با جریان ترویج یاس و نا امیدی است.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
مزایای تدریس انقلاب با رسم شکل!/حسن رضایی
شکاکیت و خداناباوری را میتوان از مهمترین مختصات اندیشه غربی از آغاز عصر روشنگری تاکنون دانست. فلاسفه غربی از آن زمان تاکنون، کمکم اصالت همه چیز را منکر شدند و چنانکه از ظاهر و باطن ماجرا برمیآید، اینجا دیگر تهِ دیگ بود! شخصی چون فرانسیس فوکویاما، تحت تاثیر همین فضا، نظریه «پایان تاریخ» را مطرح کرد. آنها و سمپاتهایشان در ایران، نقطه کنونی جامعه غربی و محل کنونی «سیر تفکر در تاریخ بشر»- به روایت غربی- را قبله آمال یک جامعه انسانی تلقی میکنند و خب؛ مدینه فاضلهاش هم طبیعتاً آمریکاست! متاثر از همین فضاست که در چند دهه اخیر محافل علوم انسانی در غرب، تکاپوی میانه قرنهای 19 و 20 را نداشتهاند. اینجا سیستم آموزش عالی ما هم، بیشتر «تاریخ» علوم انسانی در دنیای غرب را تحویل دانشجویان میدهد! مقدمه طولانی شد. بگذریم....
انقلاب اسلامی طی 40 سال اخیر در همین فضا تنفس کرده و بالیده است. گویی خدا، تاریخ، تقدیر - یا هر چه شما بگویید-
میخواهد با غربیها و سمپاتهایشان در داخل، با زبان خودشان حرف بزند! اندیشه مدرن غربی، چیزی به نام خدا را نمیشناسد و انسان را به جای او برنشانده است. چرا که خدا را نمیشود دید و اندازهگیری کرد. شکستهای پیدرپی غرب و آمریکا در حوزههای تمدنی و راهبردی از جمهوری اسلامی اما اجباراً قابل رصد، اندازهگیری و آزمایش است و نمودی عینی از غلبه مکرر و مداوم اندیشههای دینی بر ماتریالیسم غربی در انتهای قرن 20 و ابتدای هزاره سوم به شمار میآید. در این مقابله دشمنان جمهوری اسلامی در داخل اما ترحم انگیزترند، چرا که طی 40 سال همواره در جبههای شکستخورده پادویی کردهاند!
رهبر انقلاب، در مراسم سالگرد ارتحال امام(ره)، این دشمنان را به 3 گروه اصلی تقسیم کرده و از ناکثین، قاسطین و مارقین نام بردند. ترسیم مرزی روشن بین این 3 گروه اما حالا شاید خیلی هم آسان نباشد، چرا که بسیاری از عهدشکنان و ناکثین، در برهههای زمانی مختلف در کنار مخالفان سرسخت کلیت نظام - قاسطین- قرار گرفتهاند. فتنه 88 و مسائل پیرامون آن را میتوان مصداق روشنی از این همراهی شوم دانست. بخشی از همین 3 گروه حالا بعضا در مناصب سیاسی کشور هستند! بخش دیگری از شواهد اختلاط مرزهای پیمانشکنی و محاربه را اما باید در رسانههای فارسیزبان ضدنظام جستوجو کرد. اکنون چند صد نفر از اصلاحطلبان فعال در فتنههای 78 و 88 در بیبیسی، من و تو، رادیو فردا و... تبدیل به پادوهای ایجاد عملیات روانی ضدجمهوری اسلامی شدهاند. عقل و منطق به ما میگوید اصلاحطلبان دیگری هم طبیعتا از این پس به لشکر رسانهای دشمن خواهند پیوست!
اصلاحطلبان داخل نظام اما اگر چه متنوعند ولی تقریبا همگی در این سابقه اشتراک دارند که از سال 76 به این سو، شروع به تقدیس گروههایی چون جبهه ملی و نهضت آزادی کردهاند. شاید مرحوم بازرگان اگر حالا زنده بود، با توجه به اتفاقات این 40 ساله، خودش هم توانایی دفاع از مواضع پیشین خود را نداشت، اصلاحطلبان اما در عین مدعی خط امامی بودن، به جد این توانایی را دارند! بازرگان یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خبرنگار نیویورکتایمز گفت: «دولت ایران مشتاق است روابط خوب خود با آمریکا را از سر بگیرد.» او در سالهای پس از آن نیز همواره بر این نظر ماند تا از دنیا رفت، امام(ره) اما در آخرین سالهای حیات، تکلیف تفکر بازرگان را در آینده انقلاب مشخص کردند و موکدا به محتشمیپور، وزیر وقت کشور نوشتند: «نهضت بهاصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند و ضرر آنها، بهاعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند، از منافقین بیشتر است.»
نهضت آزادی صادق بود و اگر اهل مبارزه نبود، شعار هم نمیداد. مرحوم بازرگان کابینه خود را به «فولکس واگنی» تشبیه کرده بود که بر خلاف امام(ره) که بولدوزری پرقدرت است، توانایی انجام کارهای سریع و انقلابی را ندارد و نباید هم، چنین تقاضایی از آن داشت! اصلاحطلبان اما این توانایی را دارند که در عین اظهار دوستی با ناکثین قدیم، خود را جزئی از پازل مبارزه و اتفاقاً مهمترین بخش آن هم معرفی کنند!
همزمان اما نتانیاهو آنها را مهمترین سرمایه اسرائیل در ایران مینامد! منطق اصیل انقلاب اسلامی اما با تمام این دشمنیها، عهدشکنیها، نفاقها و توطئهها هر روز بیشتر از دیروز ثابت شده و گسترش یافته است. عهدشکنی اخیر آمریکا در مساله برجام هم مجدداً پس از مذاکرات سعدآباد میخواهد قوی بودن منطق انقلاب و امام(ره) را این بار با رسم شکل(!) به مدعیان خط امامی دیروز ثابت کند. به راستی طمانینه، قدرت و حوصله انقلاب اسلامی در فهماندن بدیهیترین مطالب به احمقترین دشمنان داخلی و خارجی ستودنی است و این منطق شکست برنخواهد داشت!
***************************************