جعفر قنادباشی کارشناس خاورمیانه طی یادداشتی با عنوان تبعات برقراری روابط رژیم صهیونیستی و امارات در شماره امروز ایران نوشت: توافق «عـــادیسازی کامل روابط» امارات و رژیم صهیونیستی که با نقشآفرینی دونالد ترامپ به دست آمده است، درواقع آخـــرین تلاشهـــای بنـــیامین نتـــانیاهـــو برای بهرهبرداری از فرصتهای باقیمانده در هفتههای پایانی دور نخست ریاست جمهوری ترامپ است. این اقدام از پیش اعلام نشده، در واقع اقدام شتابزدهای است که نیاز مبرم اسرائیلیها را لااقل به یک موفقیت صوری و پرسرو صدا آشکار میکند.
اگرچه برخی از رسانههای وابسته به ارتجاع منطقه میکوشند، تا این توافق را کمپ دیوید دوم لقب دهند، اما چنین توافقی هرگز نمیتواند اقدامی همسو با تلاشهای گذشته برای حل و فصل مناقشات موسوم به اعراب و اسرئیل محسوب شود. زیرا مقامات مصری هنگام امضای پیمان کمپ دیوید، سابقه چندین جنگ مختلف با رژیم صهیونیستی را در کارنامه خود داشتند. این درحالی است که امارات نه تنها از ابتدای تأسیس خود تاکنون هیچگاه در جناح مخالف رژیم صهیونیستی نبوده بلکه در خفا نیز روابط بسیار نزدیکی با این رژیم برقرار کرده و در بسیاری از مسائل منطقهای و بینالمللی مواضع یکسانی با تلآویو داشته است.
البته انتخاب امارات به عنوان کشوری که در این مقطع زمانی و بهصورت شتابزده، توافق عادیسازی روابط با اسرائیل را امضا کند، کاملاً حسابگرانه بود. زیرا این کشور کوچک چندپاره با توجه به اداره فدرالی آن و فقدان هویت ملی، با خطر اعتراضات میلیونی و مخالفتهای احتمالی که یک ملت میتواند به روابط خارجی کشور خود داشته باشد، مواجه نیست؛ و این درحالی است که میدانیم، مسأله فلسطین همواره مسأله مورد علاقه ملتهای منطقه بوده است تا دولتها؛ آنهم دولتهایی که به سبب انواع وابستگیها به غرب، در اغلب صحنهها در مواجهه با مسأله فلسطین، راه مماشات در پیش میگرفتند.+
به هرحال باید به خاطر داشت که امارات در طول چند دهه گذشته، هرگز کشوری که در مناقشات اعراب و اسرائیل نقش مؤثری داشته باشد، نبوده است. بنابراین حصول این توافق رویداد مهمی در مناقشات فلسطین نیز، تلقی نمیشود. نکته قابل تأمل و بسیار کلیدی در این توافق، نیاز مبرم اسرائیلیها به آن بود. آنها از سال ۲۰۰۰ که ناگزیر شدند از جنوب لبنان خارج شوند و بعد از شکست سختی که در سال ۲۰۰۶ در خلال جنگ ۳۳ روزه متحمل شدند، همواره به دنبال کسب یک پیروزی برای توانمند نشان دادن خود در منطقه بودند. حال آنکه در هشت جنگ تمامعیاری که در دو دهه گذشته و با همین هدف علیه غزه کوچک و فلسطینی نشین راه انداختند نیز شکستهای فضاحتباری را متحمل شدند و در همه این جنگها خود پیشگام آتشبس شدند.
به هرحال زمانی که دونالد ترامپ در انتخابات چهارسال پیش به پیروزی رسید، اسرائیلیها تصور کردند با حمایتهای او بتوانند معامله قرن را محقق کنند و با امضا گرفتن از سران همه کشورهای عربی به مسأله فلسطین پایان دهند. اما اقدامات دولت ترامپ در طول سه سال و هفت ماه گذشته نتوانست به نتیجه مطلوب اسرائیلیها ختم شود. آنگونه که در نشست رونمایی طرح معامله قرن دیدیم که سران کشورهای عربی از بیم مخالفت ملتهایشان حضور پیدا نکردند و تنها سه سفیر امارات، کویت و بحرین شرکت داشتند. همین کافی بود تا اسرائیلیها متوجه شوند از این مسیر نمیتوانند به نتایج دلخواه خود دست یابند؛ بنابراین مسأله الحاق کرانه باختری و برخی دیگر از اراضی اشغالی را مطرح کردند که این طرح نیز به دلیل مغایرت با قوانین بینالمللی، با واکنش منفی جهانی مواجه شد. از همینرو این توافق جهت عادیسازی روابط با امارات، برای اسرائیل که در عرصه سیاسی و نظامی همواره متحمل باخت شده بود، نیازی مبرم بهشمار میآمد. همانطورکه دونالد ترامپ نیز در واپسین روزهای حضور در کاخ سفید برای دستیابی به آرای لابی صهیونیستها در انتخابات نوامبر نیاز به این توافق دارد. .
اما نکته جالب در این ماجرا آن است که امارات و حامیان آن بازنده بزرگ این توافق شتابزده هستند. امارات در حالی چهره سازشکارانه و روابط پنهانی خود با رژیم صهیونیستی را برملا کرد که بهصورت پنهانی در حال پیاده کردن طرحها و ایدههای امریکا و انگلیس در منطقه بود و پیشقراول حرکتهای سیاسی و نظامی غرب در یمن، سودان و لیبی محسوب میشد. روشن است که افشای نزدیکی روابط امارات با اسرائیل سبب میشود؛ در سودان موقعیت کسانی که با پشتیبانی امارات بعد از سقوط عمر البشیر به قدرت دست یافتند، متزلزل شود، در لیبی موقعیت خلیفه حفتر که مدعی حمایت یک کشور عربی از خود بود، بهخاطر آمدن نام اسرائیل به عنوان متحد امارات، تغییر کند و در یمن نیز نیروهای دستنشانده امارات در فرمانبرداری از کسانی که شراکت آشکار و نزدیکی با اسرائیل دارد، به تردید افتند.