اردوغان یک سیاست خاصی دارد. او بر این باور است که «برای حضور در میز مذاکرات باید در میدان حضور جدی داشت». این، تا حدود زیادی میتواند به پرسشهای زیادی در خصوص رفتارهای منطقهای او پاسخ دهد.
ترکیه یکی از کشورهای مهم منطقه است که وارد بیشترین سطح درگیریهای سیاسی، نظامی– امنیتی و میدانی در منطقه غربآسیا، قفقاز و شمال آفریقا شده است. نقطهای بحرانی در منطقه نیست که ترکها در آن حضور پر شور و شر نداشته باشند؛ از عراق و سوریه گرفته تا لبنان و لیبی، و اخیراً قرهباغ. ترکها دنبال بازیگری و بازیگردانی هستند. حتی بعضاً به دوستانشان نیز وفا نکرده و آنها را مورد مآخذه و تعدی قرار میدهند. این، نشان میدهد اردوغان این فصل از درس سیاست را خوب آموخته است که «دوست و دشمن واقعی نداریم؛ منافع دائمی داریم؛ دوستان ما منافع ما هستند»! البته اردوغان یک سیاست خاصی دارد. او بر این باور است که «برای حضور در میز مذاکرات باید در میدان حضور جدی داشت». این، تا حدود زیادی میتواند به پرسشهای زیادی در خصوص رفتارهای منطقهای او پاسخ دهد.
موتور محرکه رفتارهای اردوغان
اما چرا سطح و دامنه حضور ترکیهی تحت رهبری اردوغان در منطقه تا به این حد گسترده است؟ واقعاً چه بر سر این رئیس جمهور شیکپوش ترکیه آمده است که دیگر همه او را به عنوان یک رئیس جمهور جاهطلب میشناسند؟ آیا او به یکباره تغییر جهت داده و از یک سیاستمدار آرام که زمانی به دنبال «تنش صفر» با همسایگان بود، به رئیس جمهوری با «تنش فراگیر» با همسایگان رسیده است؟ یا اینکه نه، او همانی هست که بود و شناختی که از اردوغان وجود داشته، یک شناخت اشتباه بوده که به تدریج این شناخت و آگاهی رفتاری از او تصحیح شده است؟
هر چه هست در یک نکته بسیار مهم نهفته است: ترکیه به باور اردوغان از یک «ظلم تاریخی» رنج میبرد. ظلم تاریخی که به اعتقاد او پس از جنگ جهانی اول و به دست نیروهای متفق رقم خورد؛ ظلمی که باعث فروپاشی امپراتوری عثمانی گردید. اردوغان هنوز دل در گرو امپراتوری عثمانی دارد و میخواهد آن را در دنیای کنونی احیا کند. حاضر است هزینههای آن را نیز بپردازد. این مهم یعنی اعتقاد به ظلم تاریخی و رهایی از آن که به بروز جاهطلبیهای برگرفته از سنتهای عثمانی شده است، موتور محرکه بخش عمدهای از رفتارها، کردارها و سیاستهای منطقهای و فرامنطقهای ترکیهی تحت رهبری اردوغان در این چند سال اخیر بوده است.
احیای امپراتوری عثمانی
احیای مجد و عظمت سابق که در امپراتوری عثمانی تبلور داشت، سرفصل اهداف سیاست خارجی اردوغان در منطقه و فرامنطقه است. دولت ترکیه از هر ابزاری برای پیشبرد این سیاست بهره میبرد. در طول قریب به ۲۰ سال گذشته یعنی از سال ۲۰۰۲ تا امروز که عدالت و توسعه، حزب سیاسی حاکم در ترکیه بوده است، استراتژی «نوعثمانیگری» با تاکتیکهای مختلف اعم از تنش صفر با همسایگان (از ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۰) و ورود به بحرانهای منطقهای (از ۲۰۱۱ تا امروز)، ابتدا در چهارچوب سیاستهای پنهان و سپس به شکل آشکار در دستور کار قرار داشته است. این موضوع حتی خود را در دیدگاهها و نوشتهجات آکادمیک رهبران و تئوریسینهای حزب عدالت و توسعه هم نشان داده است.
احمد داوود اوغلو از سیاستمداران قدرتمند و مؤثر ترکیه بین سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۶ که زمانی مراد و مرشد رجب طیب اردوغان بود، در یک سخنرانی در سال ۲۰۱۲ با صراحت هر چه تمامتر که چشمانداز سیاست خارجی ترکیه را مشخص میکند، میگوید:
«در صدمین سالگرد خروج از خاورمیانه، هر کجا را که بین سالهای ۱۹۱۱ و ۱۹۲۳ از دست دادهایم و از هر منطقهای که عقب نشینی کردهایم، بین سالهای ۲۰۱۱ الی ۲۰۲۳ مجدداً (در آن سرزمینها) در کنار برادران خود قرار خواهیم گرفت و نظم بینالمللی را از نو خواهیم ساخت».
این سخن کمی نیست؛ آنقدر روشن و گویاست که نیاز به هیچ گونه بحث و گفتگویی ندارد. داوود اوغلو که دیدگاههای او ولو با وجود اختلافات و جدایی از اردوغان، همچنان در سیاست خارجی ترکیه مؤثر است، در مخیله خود مدل انگلیسی استعمار و امپراطوری را برای کشور خود ترسیم کرده و پیش از این و در ۷ دسامبر ۲۰۱۰ در گفتگو با خبرنگار روزنامه واشنگتنپست درباره هدف تشکیل کشورهای مشترک المنافع عثمانی (جامعه ملل عثمانی) توضیحاتی ارائه داده و گفته بود:
«کشور انگلستان با مستعمرههای قدیمی خود جامعه ملل تشکیل داده است. چرا ترکیه در سرزمینهای قدیمی عثمانی در بالکان، خاورمیانه و آسیای میانه مجددا نقش رهبری عهده دار نشود؟» اگر کتاب عمق استراتژیک داوداوغلو را مورد مطالعه قرار دهید با نمونههای بیشماری از این قبیل موضوعات روبرو خواهید شد.
عبارات فوق چکیده سیاست خارجی ترکیه از سال ۲۰۱۱ به این سو بوده است. سال ۲۰۲۳ هم که یکصدمین سالگرد پایان امپراتوری عثمانی است، به عنوان افق این چشمانداز، مشخص شده است. دوره زمانی ۱۹۱۱ تا ۱۹۲۳، دوران سیاه تاریخ محسوب میشود که طی آن بزرگترین و قویترین امپراتوری جهان به حدی ناتوان و شکست خورده بود که از هم فروپاشید و بسیاری از سرزمینهای خود را از دست داد.
لیبی، مصر، عربستان، سوریه، یمن و عراق از جمله کشورهایی هستند که به ترتیب در سالهای ۱۹۱۲، ۱۹۱۴، ۱۹۱۶، ۱۹۱۸، ۱۹۱۸ و ۱۹۲۰ از امپراتوری عثمانی جدا شدند.
سخن پایانی
هدف از نوشتار حاضر، بیان ابعاد مهمی از سیاست خارجی ترکیه در منطقه و اهداف و چشماندازهای تعریف شده آن است؛ اهداف و چشماندازهایی که نیل به آن در عصر کنونی روابط بینالملل که کشورها حساسیت بسیار جدی و خاصی نسبت به استقلال ملی و تمامیت ارضی خود دارند، بسیار دشوار و به دور از دسترس است. شاید اگر بتواند و در بعضی جاها توانسته است در خارج از مرزهای ترکیه و در بین مللی که سابقاً جزو امپراتوری عثمانی بودند برای خود محبوبیتی ولو کوتاه و گذرا به دست آورد، اما ساختار نظام بینالملل و منشور ملل متحد و فعل و انفعالات منطقهای و مهمتر از اینها، خطوط قرمز سیاست خارجی کشورها که تمامیت ارضی و استقلال ملی جزو آنهاست، اجازه نمیدهد که امپراتوری فروپاشیده عثمانی، از کشورهایی که زمانی جزو قلمروش بودند، طلوع کند. البته درست است که حضور و بازیگری ترکیه در تحولات منطقه همچنان که در ابتدای نوشتار بدان اشاره شد، دامنهدار و وسیع است، اما «عمیق» نیست که بتواند به هر آنچه که میخواهد برسد؛ لذا نباید در باره آن اغراق نمود. آنقدر که سیاستهای اردوغان در منطقه و در بین دولتها و ملتها، برای دولت ترکیه «دافعه» ایجاد کرده، «جذابیت» چندانی به دنبال خود نداشته است. نوعثمانیگرایی اگرچه برای دولتمردان ترکیه ایده و راهبرد قابل توجیهی است، اما پیشبرد آن کماکان به نقض خطوط قرمز، تمامیت ارضی و استقلال ملی کشورهای منطقه منجر شده است؛ موضوعی که برای این کشورها تحت هیچ شرایطی قابل تحمل نیست.