روزنامه کیهان **
کور کردن چشم شیطان / سید محمدعماد اعرابی
جو بایدن رئیسجمهور آمریکا 13 سپتامبر 2020 (24 شهریور 1399) در تبلیغات انتخاباتیاش با انتقاد از ترامپ به دلیل خروج از برجام، در دفاع از این توافق توصیف جالبی به کار برد: «توافقی که چشم و گوش را در درون برنامه هستهای ایران قرار میداد.» اشاره بایدن به رژیم بازرسیهای ویژهای بود که ایران در توافقنامه برجام اعمال آن را پذیرفته بود. بازرسیهایی که بیشک «پروتکل الحاقی» یکی از اجزای اصلی آن به حساب میآمد. ایران پیشتر یکبار در زمان ریاست آقای روحانی بر تیم مذاکراتی طی سالهای 1382 تا 1384 اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی را پذیرفته بود ولی علیرغم پذیرش این پروتکل و حتی تعلیق غنیسازی، طرفهای غربی با عهدشکنی پرونده هستهای ایران را به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع دادند و در نتیجه ایران اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی را متوقف کرد. اما یک بار دیگر 13 فروردین 1394 در توافق لوزان که چارچوب برنامه جامع اقدام مشترک(برجام) را تعیین میکرد، مذاکرهکنندگان ایرانی اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی را در کنار دیگر ساز و کارهای نظارتی پذیرفتند. رژیم بازرسیهایی که طی توافق لوزان برای ایران در برجام در نظر گرفته شده بود آنقدر گسترده و منحصر به فرد بود که «جاش ارنست» سخنگوی وقت کاخ سفید 3 می 2015 (13 اردیبهشت 1394) در کنفرانس خبری خود گفت: «بازرسیهایی که بر اساس توافق هستهای احتمالی از تاسیسات اتمی ایران انجام خواهد شد، در تاریخ بیسابقه است.» پس از انعقاد برجام در 23 تیر 1394 «باراک اوباما» رئیسجمهور وقت آمریکا طی مصاحبهای با نشریه «فوروارد» درباره این بازرسیها گفت: «بر اساس مفاد توافق... یک ساز و کار بیسابقه راستیآزمایی و بازرسی را برقرار کردهایم که ما را قادر میسازد تا بر کل زنجیره تولید هستهای ایران آگاهی یابیم.» اوباما هفت ماه بعد در مقالهای که برای «واشنگتنپست» نوشت بار دیگر از بازرسیهای اعمالشده بر ایران در برجام به عنوان برگی برنده سخن گفت: «ایران اکنون تحت جامعترین رژیم بازرسیای قرار گرفته که تا کنون برای نظارت بر یک برنامه هستهای [درباره آن] مذاکره شده است.» اما بازرسی «آژانس بینالمللی انرژی اتمی» از ایران چرا اینقدر برای «آمریکا» مهم بود؟ مسلما پاسخ این سؤال نگرانی از تسلیحات اتمی ایران نمیتواند باشد چون نهادهای اطلاعاتی آمریکا در پایان سال 2007 ارزیابی خود از برنامه هستهای ایران را اینطور اعلام کردند: ایران دارای سلاح هستهای نیست و قصدی برای توسعه تسلیحات هستهای ندارد. این برآورد در سال 2011 نیز تأیید شد.
پس شاید بهتر باشد پاسخ این سؤال را در ارتباط ویژه میان «بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی» و «آمریکا» جستوجو کنیم. 10 آگوست 2012 «جی کارنی» سخنگوی وقت کاخ سفید در کنفرانس خبریاش گفت: «ما «چشم» داریم و میتوانیم برنامه [هستهای] ایران را مشاهده کنیم.» وقتی خبرنگار منظور او را درباره «چشم» پرسید، کارنی گفت: «بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی، آنها آنجا هستند.» آن روزها خبری از پروتکل الحاقی یا برجام نبود و تنها بازرسیهای متعارف آژانس از ایران انجام میشد اما ظاهرا آمریکاییها روی بازرسان آژانس با همین دسترسی متعارف و محدود هم حساب ویژهای باز کرده بودند. دو هفته پس از امضای برجام در وین «ارنست مونیز» وزیر انرژی وقت آمریکا و یکی از اعضای گروه مذاکرهکننده آمریکا در مقالهای برای نشریه «فوروارد» رابطه بازرسان آژانس با آمریکا را کمی بیشتر توضیح داد: «از سال 1980، ما همه بازرسان آژانس را در آزمایشگاه ملی لوسآلاموس تربیت کردهایم. ما برای آنها دهها دوره آموزشی برگزار کرده و اطمینان حاصل کردیم که آنها از پیشرفتهترین تجهیزات و ابرازهای الکترونیکی برخوردار هستند که اکثر آنها هم ساخت خود ما است.» در واقع بازرسان آژانس را میشد منابع اطلاعاتی آمریکا در داخل خاک ایران به حساب آورد که با استناد به پروتکل الحاقی و برخی مفاد نظارتی برجام میتوانستند به بهانه برنامه هستهای درخواست بازرسی(حتی سرزده) از هر مکان(Place)، خاستگاه(Site)، جایگاه(Location) یا تأسیسات(Facility) در ایران را ارائه و آنجا را با ابزارهای خود مورد بازدید قرار دهند. بر همین اساس بود که «اندیشکده بروکینگز» بازرسیهای ویژه برجام را فرصتی تازه برای ایالات متحده خواند و طی یادداشتی از «جاشوا رونر» استاد دانشگاه ساوترن متدیست آمریکا، مطرح کرد: «حضور بازرسان فرصتهای جدیدی برای جمعآوری اطلاعات فراهم خواهد کرد. نه تنها سازمانهای اطلاعاتی از گزارشهای بازرسی درباره برنامه هستهای ایران سود خواهند برد، بلکه آزاد خواهند بود که دیگر حوزههای علمی و زیرساختهای صنعتی ایران را نیز بررسی کنند.» در دسترس قرار گرفتن حجم وسیعی از اطلاعات حساس ایران برای سرویسهای اطلاعاتی غربی به خصوص آمریکا از این طریق چندان دور از ذهن نبود. با این حساب رضایت «جان برنان» رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا(CIA) در زمان اوباما از مذاکرهکنندگان آمریکایی کاملا منطقی به نظر میرسید. برنان 8 آوریل 2015 (19 فروردین 1394) در «انستیتو سیاست دانشگاه هاروارد» گروه مذاکراتی آمریکا را به خاطر دستیابی به برنامه جامع اقدام مشترک با ایران و برخی مفاد آن از جمله بازرسیها ستود و گفت: «من مطمئنا از اینکه ایرانیان در این توافق با بسیاری چیزها موافقت کردند خشنود و غافلگیر شدم...درباره رژیم بازرسیها فکر میکنم [آن] کاملا غافلگیرکننده و بسیار خوب است.» استفاده آمریکا از بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی و یا سازمان ملل در جهت منافع خود اتفاق تازهای نبود. آمریکا سالها پیش از این دستگاه شنودی در تجهیزات بازرسان تسلیحاتی سازمان ملل و آژانس بینالمللی انرژی اتمی که در برنامه «کمیته ویژه سازمان ملل»(UNSCOM) برای خلع سلاح عراق طی سالهای 1991 تا 1999 فعالیت میکردند، کار گذاشت. «اسکات ریتر» یکی از بازرسان تسلیحاتی سازمان ملل پس از اطلاع از این اقدام استعفا داد. او همچنین دست به افشاگری زد و گفت حساسترین اطلاعات به دست آمده از این عملیات شنود به جای آنکه در برنامه «آنسکام» خرج شوند تحویل دستگاههای اطلاعاتی آمریکا میشدند و گاهی حتی برای تحلیل به اسرائیل فرستاده میشدند. «ریتر» پس از مشخص شدن چارچوب برجام در توافق لوزان و پذیرش داوطلبانه پروتکل الحاقی از سوی ایران طی مقالهای برای نشریه «لندن ریویو» خطاب به ایران نوشت که نباید «بازرسیهای سرزده» را بپذیرد. او توضیح داد که هر بازرسی سرزده به مثابه یک عملیات نظامی است و خاطرهای از دوران فعالیتش به عنوان بازرس سازمان ملل نقل کرد: «سال 1991 سیا(CIA) از طریق دو عراقی اطلاعاتی به دست آورد که اسناد مهمی در مکانهایی از بغداد پنهان شدهاند. یک تیم بازرسی مشترک آنسکام و آژانس بینالمللی انرژی اتمی با عجله آماده شدند، برنامهریزی این مأموریت نه توسط بازرسان بلکه توسط CIA انجام شد.... تیم توسط یک بازرس آژانس بینالمللی انرژی اتمی به نام «دیوید کی» هدایت میشد اگرچه این عملیاتِ آژانس بینالمللی انرژی اتمی نبود بلکه یک عملیات آمریکایی بود. معاون سربازرس که یک دیپلمات آمریکایی به نام «باب گالوچی» بود، اکثر اسناد را در اختیار گرفت.» در جریان برنامه آنسکام به همراه آژانس بینالمللی انرژی اتمی طی «۷ سال»، «۲۵۰ بازرسی» از عراق به عمل آمد. اکنون شاید شگفتزده شوید وقتی بدانید تنها در «یک سال» گذشته در چارچوب برجام «400 بازرسی» از ایران به عمل آمده است. این خبری بود که «رافائل گروسی» مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی 30 سپتامبر 2020 (9 مهر 1399) در مصاحبه با نشریه «اشپیگل» آلمان گفت: «رژیم بازرسی گستردهای داریم. سال گذشته بیش از ۴۰۰ بازرسی در ایران داشتیم... تیمهای ما همیشه و هر ۳۶۵ روز سال آنجا هستند.» با اطمینان میتوان گفت برنامه هستهای ایران شفافترین اقدام هستهای در طول تاریخ فعالیتهای هستهای در جهان بوده است. شهریور 1399 «محمدجواد ظریف» پس از دیدار با رافائل گروسی مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی بر همین نکته تأکید کرد و نوشت: «ایران به طور کامل شفاف بوده است. بیش از ۹۲ درصد از مجموع بازرسیهای بینالمللی آژانس در ایران انجام شد.» اما این حجم بیسابقه بازرسیها از یک کشور در کنار توقف بسیاری از فعالیتهای هستهای ایران باز هم مثل تجربه سالهای 82 تا 84 با عهدشکنی طرفهای غربی مواجه شد و نه «لغو» بلکه حتی «تعلیق» تحریمها را هم به دنبال نداشت. حالا دولت در چارچوب «قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریمها و صیانت از منافع ملت ایران» که آذرماه 1399 به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید، هفته آینده به بخش عمدهای از رژیم بازرسیهای ویژه برجام خاتمه خواهد داد. از امروز شمارش معکوس برای کور کردن چشم آمریکا در تأسیسات هستهای و غیرهستهای ایران آغاز خواهد شد. اتفاقی که شاید برای آمریکا دردناکتر از غنیسازی 20 درصد باشد.
*********************************
روزنامه وطن امروز **
گلولهای که کار سلطنت را تمام کرد/محمدعلی صمدی*
حوالی ظهر 29 بهمن 56، «شورای تیتر» روزنامه اطلاعات، برای تعیین تیتر یک روزنامه، به زحمت زیادی نیفتاد. انبوهی اخبار جنگ اتیوپی و سومالی، چنگی به دل نمیزد. اخبار اجتماعی هم، از کنکور اعزام به خارج از کشور تا آزاد شدن قیمت مرغ و تخممرغ، غرایز ژورنالیستی روزنامهنگاران پرتیراژترین جریده پایتخت را اقناع نمیکرد. اخبار سیاسی هم که بنا نبود مورد توجه باشد، اگر نه خبر محاکمه دانشجویان تظاهرکننده در 16 آذرماه، جای خوبی برای مانور داشت. هر چند از تبریز خبر رسیده بود روحانیان به مناسبت چهلم شهدای شهر قم (در قیام 19 دیماه)، مراسم برگزار خواهند کرد و بازار شهر هم امروز تعطیل اعلام شده است اما نه تشکیلات اعمال سانسور ساواک اجازه تمرکز بر این قبیل اخبار را میداد و نه اساسا کسی آن را جدی گرفت. مگر چیزی بیشتر از یک مراسم سوگواری معمولی میتوانست باشد؟
همان لحظاتی که گزارش «دنیای زیرزمینی فیلمهای سکسی در تهران» آخرین مراحل نمونهخوانی و صفحهبندی را پشت سر میگذاشت، سرگرد مقصود حقشناس، رئیس کلانتری بازار تبریز، نیروهای خود را مقابل مسجد قزللى(میرزایوسف مجتهدى) به صف میکرد. مسجد به دستور مقامات امنیتی بسته بود و مردم که هر لحظه بر تعدادشان افزوده میشد، از این ماجرا خشمگین بودند.
عصرگاه که روزنامه اطلاعات راهی کیوسکها شد، تیتر اول را خبر قطع ارتباط سیاسی با «کنیا» به خود اختصاص داده بود، تیتر دوم هم «دنیای زیرزمینی فیلمهای سکسی در تهران». خبر محاکمه دانشجویان معترض هم با حدود 75 کلمه، در پایینترین قسمت صفحه 4 جا گرفت که اکثر روزنامهخوانها هم خیلی چشمشان را نگرفت. اگر چه پیش از ظهر، اخباری از ناآرامی در تبریز به دفتر روزنامه میرسید اما هیچکس حدس هم نمیزد چه زلزلهای در راه است. قیام 19 دی قم از طرف رسانههای تصویری و مکتوب، بایکوت خبری شد و گمان میرفت بزودی فراموش خواهد شد اما با حماقت رئیس کلانتری بازار تبریز، ماجرا ابعادی پیدا کرد که تیتر اول و حتی نیمصفحه نخست روزنامه اطلاعات و جراید دیگر تا 10 روز آینده به وقایع آن شهر اختصاص یافت.
بین ساعت 10 تا 11 صبح «سرگرد مقصودلو» با هدف زهر چشم گرفتن از مردم، با فحاشی و درشتی، مقابل در مسجد قزللى رفت و اعلامیه مراسم را از روی دیوار کند و پاره کرد. سپس با همان وقاحت رایج در میان نیروهای انتظامی و امنیتی، فریاد زد: در طویله بسته است، بروید دنبال کارتان. جوان 22 سالهای از میان مردم جلو آمده و با سرگرد گلاویز شد. فضا به قدری ملتهب و آشفته میشود که سرگرد با اسلحه کمری خود، جوان را از ناحیه سینه مورد هدف قرار داده و از پا درمیآورد. مردم با هیجانی به غلیان درآمده، پیکر خونین جوان را که بعدها معلوم میشود «محمد تجلا» نام داشته و دانشجوی مهندسی دانشگاه تبریز بوده، روی دست میگیرند و تظاهرات با شعار «بیز بوشاهی ایسته میروخ، والسلام» و «یاشاسین خمینی» آغاز میشود. تا ساعت 17، تبریز در کشاکش میان غضب مردم و عوامل دولتی، چهره یک شهر جنگزده را پیدا میکند. در قم، شهربانی توانست خشم عمومی را مهار کند اما در تبریز کار چنان بالا گرفت که برای نخستینبار بعد از 15 خرداد سال 42، ارتش شاهنشاهی مستقیما به خیابانها آمد و برای کنترل اوضاع، با مردم درگیر شد. گفته میشود شعار «مرگ بر شاه» برای نخستینبار توسط مردم در همین واقعه سر داده شد و به این ترتیب رویارویی حکومت و مردم از خطوط قرمز متداول عبور کرد و وارد مرحلهای جدید و بیسابقه شد. تا پایان روز، تعداد شهدا به 6 نفر رسید و طی چند روز بعد به 13 نفر ارتقا یافت، همچنین بیش از 600 نفر دستگیر شدند. آذربایجان نزدیک به 30 سال بود چنین حرارت و التهابی را تجربه نکرده بود.
صاحبنظران، وقایع 19 دیماه را آغاز مرحله نهایی انقلاب اسلامی فرض میکنند اما به جرأت میتوان ادعا کرد قیام 29 بهمن بود که سد اعتمادبهنفس حکومت را شکست. قیام به ظاهر سرکوب شد اما درست در همین مقطع بود که بسیاری از تصمیمگیران حکومت پهلوی و شاید حتی خود شاه، برای نخستینبار با سر به صخره سخت «ای کاش» برخورد کردند: «ای کاش آن مقاله کذایی در روزنامه اطلاعات 17 دیماه چاپ نمیشد». اما دیگر تیر از چله کمان رها شده بود. سرگرد مقصودلو، بدون آنکه متوجه باشد، با گلوله سلاح کمریاش، سیل بنیانبراندازی را به راه انداخت که امواج آن 40 روز بعد به موجشکنهای پهلوی در شهر یزد کوبیده شد. خون شهدای تبریز با خون شهدای یزد -که به قصد برگزاری اربعین شهدای تبریز با عوامل رژیم درگیر شدند- درآمیخت و سلسه اربعینها و شهدای جدید، گوشهگوشه کشور را فراگرفت. نشان به آن نشان که نخستین سالگرد شهدای تبریز، زمانی در مساجد سراسر کشور برگزار شد که 33 روز از فرار شاه با چشمان اشکبار از کشور، 17 روز از بازگشت تاریخی امام خمینی به کشور و یک هفته از انهدام کامل رژیم سلطنتی در کشور میگذشت.
* پژوهشگر تاریخ
*********************************
روزنامه خراسان**
بن سلمان به آخر خط رسیده است ؟/دکتر حامد رحیم پور
محمد بن سلمان، قاتل خاشقچی و زندانبان شاهزادگان متمول سعودی در هتل ریتزکارلتون و قاتل کودکان و زنان بی گناه یمنی که همه تخم مرغ هایش را در سبد رفاقت با دولت دونالد ترامپ ریخته بود، هیچ گاه روزگارش را چنین خوار تصور نمیکرد. حالا آن که این شاهزاده سعودی را به چنین جایگاهی رسانده از کاخ سفید رفته و«MBS» سردرگم تر از قبل شده است.در پرونده یمن ،بن سلمان با قطع امید کامل از پیشبرد عملیات نظامی و با تغییر معادلات و ایجاد موازنه وحشت توسط انصارا...،خود را ناکام بزرگ این جنگ هفت ساله می داند. هدف ظاهری بن سلمان از این جنگ، بازگرداندن عبد ربه منصورهادی، رئیسجمهورمستعفی یمن به صنعا، پایتخت بود، اما هدف واقعی وی، نشان دادن تواناییهای فردی برای اثبات صلاحیت خود جهت رسیدن به کرسی پادشاهی عربستان سعودی بود. با گذشت هفت سال از این جنگ، نه هدف ظاهری تأمین شد و نه هدف واقعی. پایداری حکومت بشار اسد در سوریه و همگرایی بیشتر نیروهای شیعی در منطقه بهویژه در عراق نیز موازنه را به نفع محور مقاومت و به ضرر سعودی تغییر داد.فروش بخشی از سهام آرامکو در کنار افزایش مالیاتها و مصادره اموال شاهزادگان تبعاتی دارد که به نظر می رسد اکنون گریبان این شاهزاده خام را گرفته است .افزون بر این، مصالحه با قطر نیز اولین پسلرزه مهم ویران شدن کاخ آرزوهایش همزمان با پیروزی بایدن محسوب می شود.اما دومینوی ناکامی ها و تحقیرهای بن سلمان به همین جا ختم نمی شود.پس از آن که دولت جدید آمریکا همزمان با اعلام پایان حمایت نظامی از ائتلاف سعودی در جنگ یمن از قصد خود برای ارائه گزارش محرمانه قتل جمال خاشقچی به کنگره خبر داد، کاخ سفید در یک بی محلی آشکار به ولیعهد سعودی رسما اعلام کرد که بن سلمان را همتای خود نمیداند و روابط با ریاض را از طریق شاه عربستان پیگیری می کند.همزمانی اعلام پایان حمایت نظامی آمریکا از عربستان در تهاجم نظامی به یمن با خارج کردن پرونده قتل خاشقچی از اسناد طبقه بندی شده محرمانه می تواند به معنای آن باشد که دولت جدید آمریکا قصد دارد یکی از اضلاع ترامپیسم را از گردونه سیاست خارج کند .موضع جدید کاخ سفید نیز که تاییدی بر نادیده گرفتن کلی بنسلمان توسط واشنگتن و خودداری از تعامل با اوست.البته باید در نظر داشت که تفاوت نگرش سیاسی دموکراتها و جمهوریخواهان، در سیاستهای خاورمیانهای ازجمله شاخصههای همیشگی در سیاست خارجی آمریکا به شمار میرود. این سیاستها با ویژگیهای شخصی ترامپ در چهار سال گذشته بسیار پررنگتر و برجستهتر شده بود. لذا پیداست که بن سلمان علاوه بر نگرانیهایی که بدان اشاره شد، نگران اجرای سیاستهایی باشد که در دوران بایدن روند تحولات منطقه را به زیانش تغییر دهد و موقعیت متزلزل کنونی عربستان در منطقه را بازهم در معرض زیانها و کاستیهای بیشتر قرار دهد، کما این که تحرکات چند هفته اخیر بنسلمان و دیدارهای وی با مقامات مختلف سیاسی و رسانهای منعکسکننده این نگرانی شدید اوست. خلاصه آن که همراهی بن سلمان و بن زاید با ترامپ و نتانیاهو این چراغ سبز را به ولیعهد عربستان داده بود که در ازای باج دادن به دولت ترامپ و رژیم صهیونیستی علاوه بر این جنایت جنگی در یمن در داخل نیز مخالفان و رقبا را سرکوب کند.البته این به معنای آن نیست که دولت بایدن مخالف سیاست های قبلی آمریکا در منطقه عمل خواهد کرد بلکه به نظر می رسد حاکمان کاخ سفید یا تاریخ مصرف این مهره ها را تمام شده می دانند یا حضور آن ها را برای ظاهر اجرای این سیاست ها نامناسب .به نظر میرسد اگر این تحولات را در یک بسته مرتبط به هم ارزیابی کنیم می توانیم نتیجه گیری کنیم که دولت جدید آمریکا برای فرار از پیامدهای فاجعه انسانی در یمن،تغییر مهره ای سوخته و ژست حقوق بشری قصد دارد یکی دیگر از اضلاع ترامپیسم را قربانی کند .هر چند دولت آمریکا اعلام کرده عربستان به عنوان متحد این کشور باقی خواهد ماند اما با تحولات در حال وقوع این احتمال وجود دارد که این اتحاد با تسهیل به قدرت رساندن مهره دیگری در خاندان آل سعود ادامه پیدا کند ،مهره ای که همچون محمد بن نایف وزیر کشور و ولیعهد سابق از حمایت دموکرات ها برخوردار باشد.
*********************************
روزنامه ایران **
تبیین الگوی منطقی برای نگاه به کارنامه 40 ساله/محمدرضا باهنر
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام
رهبر معظم انقلاب روز گذشته در دیدار تصویری با مردم آذربایجانشرقی نکات مهمی را مورد اشاره قرار دادند از جمله اینکه درباره برجام فرمودند ما حرف از طرف مقابل زیاد شنیدهایم و حالا منتظر عمل آنها هستیم. همچنین تأکید ایشان بر برگزاری انتخابات پرشور و برگزیدن فردی اصلح برای ریاست جمهوری از نکات مهم دیگر بیانات ایشان بود. با این حال به نظر میرسد این بیانات یک نقطه محوری دیگر هم داشت درباره نوع مواجهه با کارنامه بیش از 40 ساله جمهوری اسلامی و تجربیات گذشته. ایشان در حقیقت یک نگاه واقعبینانه و به دور از حب و بغضهای متأسفانه مرسوم جناحی را در تحلیل این تجربیات و کارنامه تشریح کردند که به نظر میرسد میتواند الگوی قابل اتکایی برای ارزیابیهای محققانه و تاریخی باشد بخصوص که نگاه به آینده هم در آن مشهود است؛ آنجا که هم از کمتوجهی به تشریح و تبیین دستاوردها و موفقیتها گلایه میکنند و هم در نقطه مقابل اشاره میکنند که عقبماندگیهایی هم داشتهایم. رهبر معظم انقلاب در توضیح این عقبماندگیها فروتنانه تقصیرها را بر خلاف برخی تفسیرها و تحلیلهای یکطرفه، متوجه یک بخش یا یک نهاد و جناح نکردند و تأکید داشتند که در این عقبماندگیها همه مسئولیت داریم یا مقصریم. منتها نکته قابل تأمل اینکه نباید هم در این عقبماندگیها بمانیم و هم نباید نسبت به دستاوردها بیتوجه باشیم. به تعبیر دیگر ایشان از تفسیرها و برداشتهای افراطی و تفریطی پرهیز دادند و نگاهی واقعبینانه را توصیه کردند که در ذیل آن هم باید موفقیتهای چشمگیر در طول 42 سال گذشته را - که با سختی و مواجهه با بحرانها و توطئههای مختلف حاصل شده - به صورت پررنگ دید و هم برخی عقبماندگیها را. هر دو این موارد از این جهت اهمیت دارند که میتوانند چراغ راه آینده ما باشند برای حرکت در مسیر پیشرفت بیشتر. همچنان که رهبر معظم انقلاب هم تأکید داشتند که تجربیات ما در موفقیتها میتواند نکته اتکایی باشد برای جبران کاستیها و عقبماندگیها.
در چارچوب این الگوی منطقی و عقلانی، شایسته است مجموعههای سیاسی یا کنشگران و محققان در ارزیابیهای خود جانب انصاف را رعایت کنند و نسبت به مؤلفه «امید» به آینده بیتفاوت نباشند. امروزه همچنان که با یک موج داخلی روبهرو هستیم که تلاش دارد، هیچ کمکاری و عقبماندگی را بر نتابد، با یک سیل تخریبی عمدتاً خارج از مرزها هم روبهرو هستیم که تلاش دارد در برابر کارنامه جمهوری اسلامی عنوان «هیچ» بگذارد. دسته دوم اگر چه خودشان هم به این ادعا اعتقاد ندارند اما درست برای هدفگیری امید به آینده و ناکارآمد جلوه دادن توانمندیهای مجموعه نظام برای گذر از مشکلات، آن سیاهنمایی را برجسته نمایی میکنند. حال در چنین بستری باید مراقب بود که چه فعالان مختلف سیاسی- اجتماعی و اقتصادی و چه رسانهها و حتی مسئولان در دام این پمپاژ یأس و ناامیدی گرفتار نشوند چرا که یأس آنها خواسته یا ناخواسته به عموم مردم هم سرایت میکند. جمهوری اسلامی در گذر از تجربیات 40 ساله بهواقع این توانایی را دارد که با همافزایی و استفاده بهینه از ظرفیتهای مختلف موجود، از برخی مشکلات موجود هم عبور کند. تا چندی دیگر انتخابات مهم ریاست جمهوری را پیشرو داریم که در بیانات رهبری هم به آن اشاره و تأکید شد که راه علاج دردهای مزمن کشور انتخابات پرشور و انتخاب صحیح و اصلح است. قطعاً یکی از حوزههایی که امید به آینده را در جامعه ایران پررنگتر خواهد کرد زمینهسازی برای برگزاری یک انتخابات با مختصات مورد اشاره رهبر معظم انقلاب است.
*********************************
روزنامه شرق **
خطر بهرهکشی/حمزه نوذری . جامعهشناس و استاد دانشگاه
یکی از مباحث مهمی که این روزها در جامعه ایران وجود دارد، اعتراض به حقوق و دستمزد پایین است که دراینمیان بحث حقوق و دستمزد کارگران و نحوه افزایش آن بسیار مناقشهبرانگیز است. صرفنظر از جدال بر سر چگونگی و مقدار حداقل دستمزد بین کارگران و کارفرمایان مسئله سود و بهرهکشی اهمیت بسیاری دارد. امروزه توجه و تمرکز بر رکود و کاهش سود شرکتها، بنگاهها و کارخانهها است که هرچند در جای خود بسیار مهم است؛ اما محققان و پژوهشگران را از پرداختن یک مسئله دیگر بازمیدارد و آنهم بهرهکشی است. اگر سخن از نرخ بالای بهرهکشی در بنگاهها و شرکتها گفته شود، کارفرمایان به قول هاروی ممکن است دفاتر خود را برای اثبات اینکه سودشان پایین است، به ما نشان دهند. شاید تأسف بخوریم و نرخ بالای بهرهکشی را فراموش کنیم؛ اما نرخ پایین سود میتواند با نرخ بالای بهرهکشی همراه باشد. این نکته استدلال محوری جلد سوم سرمایه است. سرمایهداران بر مبنای نرخ سود عمل میکنند و به آن تمایل دارند که سرمایه را در جایی به کار ببندند که بالاترین سود را دارد. او معتقد است اگر من به دنبال موقعیتی باشم که به گمانم بالاترین نرخ سود را داشته باشد، میتوانم سرمایهام را به آنجا انتقال بدهم؛ اما این امر ضرورتا من را به اتخاذ تصمیمات خوب از منظر بهینهسازی نرخ بهرهکشی که عنصر کلیدی است که هر سرمایهدار باید به دنبال آن باشد، رهنمون نمیکند... . رقابت، سرمایهداران را وامیدارد تصمیمهایشان را بر حسب نرخ سود در اولویت بر نرخ بهرهکشی اتخاذ کنند؛ اما برای کارگران این نرخ بهرهکشی است که واقعا اهمیت دارد.به نظر میرسد بهرهکشی در مقابل سود جایگاه تحلیلی خود را از دست داده است و شایسته است بیش از هر زمان دیگری به آن پرداخته شود. در محیطهای کار سخن از کاهش سود برای کارفرمایان و در نتیجه رکود و تعطیلی واحدهای تولیدی است و همه نگاهها متوجه تضمین سود سرمایهداران شده است که شاید بیش از همه به خاطر نبود ثبات اقتصاد کلان، ابزار تولید فرسوده و قدیمی و ناکارآمدی مدیریتی است؛ ولی هرچه باشد، دلیلی برای نپرداختن به مسئله بهرهکشی کارگران نیست؛ بهویژه به علت وجود نیروی کار فراوانی که بهآسانی مورد بهرهکشی واقع میشوند. بهرهکشی از کودکان و زنان مسئلهای است که پیش از هر زمان دیگری شایسته بررسی است. همانگونه که هاروی در کتاب «هفده تضاد سرمایهداری» از بهرهکشی کودکان در تولید توپ فوتبال برای بازیکنان با درآمدهای میلیاردی در قبال شندرغازی مزد سخن میگوید، در مباحث اقتصادی و شغلی هشدار مارکس درباره بهرهکشی معمولا نادیده گرفته میشود. تا زمانی که افراد مجبور به کار تحت سیطره بازار هستند، مسئله بهرهکشی هم وجود دارد. وود در فصل آخر کتابش با عنوان مارکس که به موضوع بهرهکشی سرمایهداری از نظر مارکس پرداخته، مفهوم بهرهکشی را در ارتباط با آسیبپذیری کار نسبت به سرمایه و کارگران نسبت به سرمایهداران به کار برده است.
وود دو نوع بهرهکشی را از هم متمایز میکند: الف) بهرهکشی منفعتجویانه ب) بهرهکشی امتیازجویانه.
بهرهکشی منفعتجویانه: به این معناست که هنگامی که از چیزی در شخصی بهرهکشی میکنیم، معمولا توانایی یا فعالیتی وجود دارد که ما از آن استفاده میکنیم و از آن منفعتمان حاصل میشود. بهرهکشی امتیازجویانه: ما از فعالیت یا خصیصهای شخصی استفاده میکنیم؛ ولی آنچه این استفاده را ممکن میسازد و بهرهکشی را آسان میکند، این است که شخص به نحوی در برابر ما آسیبپذیر است. مفهوم آسیبپذیر یا ضعف در بهرهکشی مارکس نقش اساسی دارد. زمانی که میگوییم سرمایه از کار و سرمایهداران از کارگران بهرهکشی میکنند، به این معناست که کار و کارگران به نحوی نظاممند در دنیای سرمایهداری نسبت به سرمایه و سرمایهداران آسیبپذیر هستند. آسیبپذیری کارگر نسبت به سرمایه در رابطه مبادله نهفته نیست؛ بلکه این واقعیت را میسازد که کارگران در دنیای سرمایهداری فقط میتوانند از طریق کاری که از ابزار تولید سرمایه استفاده میکند، زندگی کنند که نشاندهنده آسیبپذیری زیادی نسبت به سرمایه است و کارگران به دلیل شرایط زندگی به آن محکوماند.
اعتراض کارگران به حقوق و دستمزد پایین دو وجه دارد؛ یک وجه آن پایینبودن حقوق نسبت به تورم است و یک وجه آن پرداختنشدن دستمزد متناسب با ارزشی است که کارگر ایجاد میکند. وجه دوم کمتر مورد توجه قرار میگیرد. اینکه مسئله بهرهکشی مورد توجه دولتها قرار نمیگیرد، چندان تعجببرانگیز نیست؛ اما بیتوجهی پژوهشگران ازجمله جامعهشناسان به این موضوع خطای بزرگی است. تحلیل و تفسیر مسائل گروههای فرودست جامعه بیش از هر زمان دیگری ضرورت پیدا کرده است.
*********************************