صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۶:۵۵  ، 
کد خبر : ۳۲۸۶۵۷

یادداشت روزنامه‌ها 11 اسفند ماه

روزنامه کیهان **

گزارش رئیس سیا:آمریکا تعامل‌پذیر نیست/محمد ایمانی

اعتبار «راهبرد»‌ها به جامعیت و مانعیت آنهاست. در مواجهه با دولت آمریکا و اتخاذ راهبرد مناسب، حتما شناخت راهبرد واشنگتن ضرورت دارد. کسانی در چهار دهه اخیر بلکه هفتاد سال گذشته (از زمان نهضت ملی شدن نفت)، بر این تصور بوده‌اند که می‌توان با ایالات متحده تعامل مثبت داشت. این تلقی که به‌عنوان یک کلید کارگشا تصویر‌سازی شد، مبتنی بر خودناتوان‌پنداری، بلامنازع‌پنداری آمریکا و امکان نرم کردن موضع کاخ سفید از طریق واگذاری امتیازات هسته‌ای بود. هشت سال پس از فربه شدن و پمپاژ این ذهنیت به فضای سیاسی و رسانه‌ای، مجدداً دولتی دموکرات در آمریکا سر کار آمده است. کسانی چنین تصور یا تلقین می‌کنند که می‌شود دست‌کم درباره بازگشت به برجام توافق کرد. این ذهنیت، در ارزیابی راهبردی، آرزواندیشی مسموم است و هیچ نسبتی با واقعیت‌ها ندارد.

1- دولت بایدن، میراث‌دار ورشکستگی اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک سه دولت قبل از خود (بوش، اوباما و ‌ترامپ) در بیست سال گذشته است. کشوری رکورد‌دار بدهی در دنیا، با پنجاه میلیون گرسنه مطلق، دوقطبی شده و تا مرز آشوب و جنگ داخلی پیش رفته، رکورد‌دار تلفات جهانی کرونا و سرشکسته در جنگ‌های غرب آسیا. این در حالی است که اگر پویایی قدرتمند و جریان‌ساز ایران نبود، آمریکا در چند قدمی ‌ابرقدرتی بلامنازع جهان قرار داشت؛ ایرانی که پیش از انقلاب، ژاندارم آمریکا در قلب خاورمیانه به شمار می‌رفت. نام «ایران»، سیاستمداران آمریکا را یاد همه مصیبت‌هایی می‌اندازد که کابوس‌وار، درست در وسط رویای «قرن جدید آمریکایی» و «خاورمیانه جدید» اتفاق افتاده است.

2- عجیب نیست که نامزد بایدن برای ریاست سرویس جاسوسی سیا، ایران را در کنار چین و روسیه، یکی از سه تهدید بزرگ مقابل آمریکا می‌شمارد. ویلیام برنز که قبلاً سفیر در مسکو و معاون وزارت خارجه بوده و در مذاکرات هسته‌ای یک دهه قبل با ایران شرکت داشت، چهارشنبه گذشته در نشست کمیسیون اطلاعات سنا، سخنانی قابل تأمل گفت: «در صحنه بین‌‌المللی که بیش از پیش پیچیده و رقابتی شده، رویکرد غارتگرانه چین، بزرگ‌ترین چالش ژئوپولیتیک آمریکاست... روسیه و ایران، دیگر تهدید‌های بزرگ امنیتی آمریکا هستند. روسیه قادر است همانند قدرت‌‌های نوظهور، نقشی اخلالگر ایفا کند... آمریکا باید برای مقابله با تهدید‌های ایران، راهبردی جامع، فراتر از مسئله هسته‌ای داشته باشد. جلوگیری از توانمندی هسته‌ای، فقط یکی از اجزای این راهبرد است. باید با ساخت موشک‌های بالستیک و اقدامات بی‌‌ثبات‌کننده در منطقه، دخالت در امور کشورهای دیگر و یا نقض حقوق مردم خودش مقابله کرد. باید به‌خاطر داشته باشیم که حتی اگر ایران به توافق هسته‌ای برگردد، لازم است چارچوبی برای ایجاد محدودیت‌های قوی‌تر و طولانی‌تر هسته‌ای و رسیدگی به سایر اقدامات ایران داشته باشیم. می‌دانم این هدف در حرف، آسان‌تر از عمل است، اما راهبرد ما باید این باشد». این ارزیابی، ادامه گزارش رسمی ‌‌130 صفحه‌ای است که آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا وابسته به پنتاگون آبان 98 منتشر کرد؛ گزارشی که شبیه آن در سال‌های 2017 و 2019، فقط درباره توانمندی‌های روسیه و چین منتشر شده بود.

3- اظهارات ویلیام برنز درباره ایران را دوباره مرور کنید. رئیس سازمانی که سابقه ارتکاب چندین کودتا علیه ملت ایران را در کارنامه خود دارد، نه تنها در آرزوی محدود کردن توانمندی‌های دفاعی و منطقه‌ای است، بلکه خواب پنبه‌دانه می‌بیند و مایل است آمریکا بتواند در سطح سیاست داخلی ایران نیز به نام دفاع از دموکراسی و حقوق بشر دخالت کند! آن هم آمریکایی که چند ماه قبل شاهد طغیان بی‌سابقه مردم خود و سانسور و سرکوب‌های بی‌سابقه - حتی در حد بستن تمام صفحات رئیس‌جمهور مستقر!- بود. آمریکایی که «فرید زکریا» درباره‌اش در واشنگتن‌پست می‌نویسد: «آمریکا امپریالیست‌تر شده. فرایند‌‌های امنیتی در قبال شورش در کاخ سفيد، دولت آمریکا را امپریالیستی و مسلح‌‌تر کرده و از شهروندانش دورتر می‌‌کند». بنابر غلط زیادی نامزد ریاست سازمان سیا، آمریکا تنها زمانی خاطرش نسبت به ایران آسوده می‌شود که بتواند در محیط سیاست داخلی ایران دخالت کند(!) اما دخالت از کدام نوع؟ از همان نوع که دولت ملی را ساقط کرد، و با اعاده سلطنت خودکامه، ساواک سفاک را به کمک موساد به راه انداخت و تسمه از گرده هر که حرفی درباره استقلال و آزادی کشور داشت، کشید.

4- این همان آمریکایی است که در قبال قساوت‌های رژیم پهلوی و رژیم سعودی، سیاست مماشات توام با چراغ سبز داشته و آنها را به چشم گاوهای شیرده می‌دیده است. سیاستی که فوق فوقش، پدر را برمی‌دارد و پسر را جایش می‌نشاند؛ یا سیسی را جای مبارک! همان که در دولت اوباما اجازه جنایت و نسل‌کشی در یمن را داد. همین روزها که بایدن، درباره پرونده قتل خاشقچی، سیرکی تازه راه انداخته، جهان شاهد است که آمریکایی‌ها هرگز حاضر نشده‌اند سلمان و بن‌سلمان را، نه به‌خاطر سلاخی خاشقچی و نه نسل‌کشی چندصدهزار نفری در یمن، تحریم و مجازات کنند. تا آن جا که «ریچارد ‌هاس» رئیس شورای روابط خارجی آمریکا در «پروجکت سیندیکت» می‌نویسد: «ایالات متحده به بن‌سلمان برای مهار ایران، مقابله با ‌تروریسم و تنظیم قیمت انرژی نیاز دارد. از این رو جدایی بایدن از ولیعهد سعودی ممکن نیست. روابط بایدن با بن‌سلمان، درست است. آمریکا خواهان رابطه کاری با کسی خواهد بود که برای مدت‌‌ها، ‌تروریسم را ناامید، قیمت‌ انرژی را تعیین و احتمالاً صلح در خاورمیانه را تقویت می‌‌کند. گزارش‌‌ها گویای آمادگی بن‌سلمان برای ارتباط با اسرائیل است؛ کاری که پدرش نکرده است».‌ هاس همان کسی است که پس از تسخیر کنگره آمریکا توسط معترضان نوشت «شاهد تصاویری هستیم که هرگز گمان نمی‌‌کردم روزی در آمریکا شاهد آن باشیم. در بعضی پایتخت‌های دیگر بله، اما نه اینجا در آمریکا. بعید است که از این پس، دیگران مثل قبل به ما نگاه کنند؛ احترام بگزارند، بترسند یا متکی شوند. اگر آغاز دوران پساآمریکا تاریخ مشخصی داشته باشد، مطمئناً امروز است».

5- روزگار فعلی، دوران آمیختگی ضعف‌ها، ‌ترفند‌ها و لاف‌زنی‌های آمریکاست. شبیه کاری که اوباما با ژست تغییر آغاز کرد؛ اما نه گوانتانامو تعطیل شد، نه حمایت از رژیم‌های خودکامه فروکش کرد، نه حقوق فلسطینیان حرمت یافت و نه جنگ‌افروزی‌ها متوقف شد، بلکه شدت هم یافت. آنها در موضوع برجام هم، مرتکب خدعه و خیانت شدند. این چند اظهارنظر را مرور کنید:

- جان کری 6 فروردین 94 (همزمان با توافق لوزان): «شکست مذاکرات با ایران، موجب فروپاشی رژیم تحریم‌ها خواهد شد. تحريم‌ها نمی‌‌تواند مانع ایران شود، طرف‌های ديگر مذاکرات هم از رويکرد‌هايی مانند تحريم‌ دست خواهند کشيد و به ما می‌‌گويند شما کار خودتان را انجام بدهيد، ما نيز کار خودمان را می‌کنیم».

- وندی شرمن، 9 آبان 94 در کالج دارموت: «به هنگام مذاکره با ایران، نشانه‌‌های شکاف و فروپاشی تحریم‌‌ها آشکار شده بود. فکر نمی‌‌کنم تحریم‌‌ها برقرار می‌‌ماند. ما نشانه‌هایی از آغاز شکاف بر سر تحریم‌‌ها به‌ویژه در واردات نفت را شاهد بودیم».

- توماس فریدمن 12 تیرماه 94 (10 روز قبل از توافق برجام) در نیویورک‌تایمز: «توافق پیش‌‌رو با ایران، یک توافق بدِ خوب است و به اوباما این امکان را می‌دهد تا به کنگره و اسرائیل بگوید این بهترین توافقی است که با یک غلاف خالی از اسلحه می‌‌توان به‌دست آورد».

- اوباما، 21 دی 95، نطق خداحافظی در شیکاگو: «اگر 8 سال پیش به شما گفته بودم می‌توانیم برنامه هسته‌‌ای ایران را بدون شلیک یک گلوله تعطیل کنیم، احتمالا می‌گفتید بیش از حد بلندپروازانه است، اما با توافق توانستیم».

6- ضعیف‌نمایی حریف و قدرتمند‌نمایی خود، یکی از حربه‌های موثر در انواع مواجهه‌ها و حتی معامله‌هاست. اینکه جسته‌و‌گریخته می‌شنویم آمریکا مجوز داده تا مثلا کره جنوبی یک میلیارد دلار از بدهی خود به ایران را به سوئیس منتقل کند و ایران بتواند مقادیری دارو بخرد، در حقیقت از همین جنس عملیات روانی است که هم می‌خواهد معادله قدرتِ به‌هم خورده را وارونه نشان دهد و هم دستاویزی دست جریان سیاسی آلوده در داخل ایران داده باشد تا بتوانند ضمن تحقیر ملت بزرگ ایران، افراد ساده‌اندیش را مجدداً بفریبند. ادعای بازگشت 150 میلیارد دلار اموال بلوکه شده و جذب 200 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری با برجام کجا؟ و وعده معامله یک میلیارد دلار دارو کجا؟ اگر کشورهای تحریم شده، طبق مقررات شورای امنیت، از تحریم‌های غذا و دارو مستثنی هستند، برجام چه تحفه مسمومی ‌بوده که حتی غذا و دارو را نیز مشمول تحریم کرد! این فضا‌سازی در حالی است دولت طی هفت، هشت ماه اخیر، با مجال دادن به برخی ظرفیت‌های موجود توانست تحریم‌ها را دور بزند و فروش نفت و فرآورده‌های نفتی را در اوج تحریم‌ها به بالای یک میلیون بشکه برساند. در واقع، حالا که شکاف جدی در سازمان تحریم‌ها افتاده، مجدداً تحرکاتی در کار است تا با وعده‌هایی در حد آبنبات چوبی، همت تدارک شده برای زدن ضربات تعیین‌کننده به تحریم‌ها را دچار‌ تردید کند. وعده واگذاری مشوق به‌جای لغو تحریم‌ها یا توافق موقت(!) ادامه همان خدعه و وقت‌کشی چند ساله است.

7- دولت مستاصل و فرتوت بایدن، در کنار فریبکاری، با ادبیات تهدید سخن می‌گوید. چنانکه او پس از حمله به نیروهای مقاومت در مرز سوریه و عراق، برای نیروهای مقاومت و ایران خط و نشان کشید و گفت این، هشدار به ایران بود. این گزافه‌گویی در حالی است که ژنرال مکنزی فرمانده نیروهای ‌تروریست سنتکام، به تازگی درباره حمله موشکی به پایگاه عین‌الاسد گفت: «هرگز پیش از این، چنین حمله‌ای را به چشم ندیده بودم. موشک‌های آنها دقیق هستند و به هر جا که بخواهند، اصابت می‌کنند. اگر پایگاه را تخلیه نمی‌کردیم، ٢٠ تا ٣٠ فروند هواپیما و ١٠٠ تا ١٥٠ نیروی نظامی نابود می‌شدند». ایران که جای خود دارد. همین روزها که آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها مشغول لافزنی بودند و بایدن به سعودی‌ها وعده می‌داده از آنها در برابر حملات مقاومت یمن حفاظت می‌کند، پایگاه‌ها و کاروان‌های نظامی آمریکا در عراق بارها آماج حملات زهرآگین نیروهای مردمی ضد‌ اشغالگری شد؛ مقاومت سربلند یمن، مراکز نظامی در پایتخت جنایتکاران سعودی را با موشک و پهپاد‌ها درهم کوبید؛ و شناور نظامی- جاسوسی پیشرفته صهیونیستی که قصد داشت با هویت پوششی انگلیسی (باربری!) شبانه و دزدکی از منطقه خارج شود، گرفتار تیر غیب شد. مفهوم این اتفاقات متنوع این است که قاعده «هر عملی، عکس‌العملی دارد، مساوی و در جهت عکس آن»، کاملاً بر موازنه قدرت در منطقه حاکم شده و دوران لافزنی در غربت سپری شده است. اکنون دست جبهه مقاومت در منطقه، پُرتر از همیشه است و دست برتر را نیروهای مقاومت در چهار گوشه منطقه دارند؛ حتی اگر خواجه نقابدار، در خباثت و شرارت پا جای پای ‌ترامپ گذاشته باشد.

*********************************

روزنامه وطن امروز **

خوش‌خیالی درباره دولت جدید آمریکا/سعید جباری

 درست از زمانی که جو بایدن، رئیس‌جمهور جدید آمریکا زمام امور را در دست گرفته است، حسن روحانی و محمدجواد ظریف شروع به ارسال سیگنال‌هایی برای بازگشت واشنگتن به توافق هسته‌ای کرده‌اند. طی چند روز گذشته دولت تحرکات خود را در این زمینه افزایش داده و هر روز و مکررا درخواست‌هایی برای برای بازگشت آمریکا مطرح کرده است تا جایی که گاهی این درخواست‌ها از چارچوب‌های متعارف خارج شده و جنبه التماس نیز به خود گرفته است.

در طرف مقابل، در حالی ‌که جو بایدن در خلال مبارزات انتخاباتی قول داده بود پس از رسیدن به قدرت فورا تصمیمات آمریکا در حوزه‌های مختلف از جمله برجام را به عقب بازگرداند، در همه زمینه‌ها دستورات و تصمیم‌های دونالد ترامپ را ملغی کرده یا تغییر داده است غیر از برجام! اقدامی که آب سردی بود بر خوش‌خیالانی که تصور می‌کردند دولت بایدن در عرض چند روز به برجام برگشته و تحریم‌ها را نیز لغو می‌کند.

این مساله نشان داد تیم جدید امنیت ملی کاخ سفید، عملا ابتکار تازه‌ای برای احیای برجام ندارد و به‌رغم ژست‌های منعطفانه‌ای که طی چند ماه گذشته در قبال اشتباهات گذشته واشنگتن در زمینه خروج از برجام و تعامل با ایران گرفته بود، استراتژی ایالات متحده در مقایسه با دولت پیشین هیچ تغییری نکرده است. اینطور به نظر می‌رسد که راهبرد همان راهبرد همیشگی یعنی اعمال فشار حداکثری است و تنها تاکتیک ممکن است تغییرات اندکی داشته باشد.

1- شاکله تاکتیک جدید واشنگتن در قبال ایران، بازگشت به کرسی این کشور در گروه 1+ 5، فشار به ایران برای عقبگرد فعالیت‌های هسته‌ای فراتر از برجام، تقویت و طولانی‌تر کردن بندهای برجام و در نهایت چسباندن مساله موشکی و منطقه‌ای به تنور داغ برجام است.

به‌رغم اینکه تصور می‌شد جو بایدن در اسرع وقت، سیاست واشنگتن در قبال برجام را اعلام کند اما تاکنون به چند جمله کوتاه درباره برجام اکتفا کرده که کلیدی‌ترین آنها آمادگی واشنگتن برای مذاکره با ایران در قالب 1+5 است. «آنتونی بلینکن» رئیس دستگاه دیپلماسی و «جیک سالیوان» مشاور امنیت ملی آمریکا نیز در تمام موضع‌گیری‌های خود بر این نکته تاکید کرده‌اند که ایران باید ابتدا به تعهدات خود در برجام بازگردد و در این صورت آمریکا نیز آماده است همان کار را انجام دهد.

بلینکن در سخنرانی خود در کنفرانس خلع سلاح سازمان ملل بدون اشاره به نقض تعهدات آمریکا و خروج واشنگتن از برجام- برخلاف قطعنامه سازمان ملل- گفت: هر وقت ایران به تعهداتش برگردد، واشنگتن نیز به این توافق بازخواهد گشت. وی افزود: ما با متحدان‌مان کار خواهیم کرد تا بندهای برجام را طولانی‌تر و تقویت کنیم و دیگر نگرانی‌ها از جمله رفتارهای منطقه‌ای و مساله موشکی ایران را رفع کنیم». بلینکن یک روز بعد در سخنرانی دیگری به مساله حقوق بشر در ایران نیز گریز زد و مدعی شد آمریکا نقض حقوق بشر در ایران را محکوم می‌کند و در این زمینه به تهران فشار وارد خواهد کرد. نه بایدن، نه بلینکن و نه سالیوان هیچ‌کدام صراحتا از لغو تحریم‌ها سخن نگفته و فقط به صورت کلی وعده داده‌اند در صورت بازگشت ایران به برجام، آنها نیز همان کار را خواهند کرد! در این صورت باید گفت اگر آمریکا مثل دوران ترامپ (قبل از خروج از برجام) در توافق باشد و تحریم‌ها را لغو نکند، چه؟! در واقع چیزی که تاکنون از طرف آمریکایی‌ها مشاهده کرده‌ایم، موضع‌گیری‌های کوتاه، مختصر، حساب‌شده و عاری از هر گونه تعهدسازی و ایجاد انتظار بوده است. بنابراین می‌توانیم اضلاع بازی آمریکا در ارتباط با برجام را اینگونه خلاصه کنیم: «تلاش برای نشستن دوباره پشت میز مذاکره با ایران»، «عقب نشاندن ایران از فعالیت‌های هسته‌ای فرابرجامی» و «گسترش مذاکرات به حوزه‌های موشکی، منطقه‌ای و حقوق بشر».

2- برای اجرای این سناریو، واشنگتن به ابزارهای مختلف نیاز دارد که در وهله اول تداوم تحریم‌های حداکثری و در مرحله بعد تلاش برای اجماع جهانی از طریق همکاری و مشورت با طرفین دیگر برجام از جمله کشورهای اروپایی است. هر قدر دونالد ترامپ از کشورهای اروپایی فاصله گرفت، دولت بایدن به سبک راهبرد «باراک اوباما» در حال نزدیک‌تر شدن به اروپا برای افزایش فشارها بر ایران است. هر چند «جوزپ بورل» مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی خواستار محدود شدن گفت‌وگوها با ایران به مساله برجام شده است اما این نگاه فقط برای شروع مذاکرات است نه هدف غایی. انگلیس، فرانسه و آلمان در همین چند هفته اخیر بارها از لزوم حل‌و‌فصل مساله موشکی و مسائل حقوق بشری ادعایی سخن به زبان آورده‌اند. همین هفته گذشته بود که تروئیکای اروپا از چشم‌انداز بازگشت ایران و آمریکا به پایبندی به برجام استقبال و در بیانیه‌ای بر عزمش مبنی بر تقویت برجام و رسیدگی به نگرانی‌های امنیتی جامع‌تر درباره برنامه موشکی و فعالیت‌های منطقه‌ای ایران به همراه طرف‌های منطقه‌ای و جامعه بین‌المللی وسیع‌تر تاکید کرد.

3- دولت روحانی که با خوش‌خیالی، امید زیادی به بازگشت واشنگتن به برجام و لغو تحریم‌ها دل بسته است، تلاش کرده دلسوزی دلسوزان انقلاب برای جلوگیری از رودست خوردن دوباره در مذاکرات را به سنگ‌اندازی در مسیر احیای برجام گره بزند و طی چند هفته گذشته انواع و اقسام اتهامات را نثار مخالفان برجام کرده است. به‌رغم واکنش سرد دولت بایدن به درخواست‌های ملتمسانه دولت روحانی از آمریکای بدعهد برای بازگشت به برجام و پیش‌بینی بدعهدی مجدد این کشور در آینده، تصمیم بر این شد یک فرصت دقیقه نودی دیگر به دولت تدبیر و امید داده شود تا در آینده فرصت هر گونه بهانه‌‌جویی برای توجیه ناکامی‌ها و شکست سیاست‌ها و تدابیر دولت گرفته شود. توافق ۳ ماهه دولت و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برای ادامه برخی بازرسی‌های فراپادمانی، آخرین تیر در ترکش دولت دوازدهم برای قمار روی تعامل با آمریکاست. باید منتظر ماند و دید آیا روحانی بعد از این فرصت ۳ ماهه باز هم نگاهش به سمت آمریکا باقی خواهد ماند یا نه!

*********************************

روزنامه خراسان**

فوتبال فقط فدراسیون نیست/محمد پناهی فرد

اگر جو مجمع سالن اجلاس سران، کاملا فوتبالی بود بدون شک علی کریمی این بار به جای مستطیل سبز در صندلی مدیریت فوتبال به جادوگری می پرداخت.البته این موضوع به معنی آن نیست که علی کریمی  به واسطه فوتبالی بودن الزاما  می توانست گزینه شایسته ای برای ریاست و هدایت  فدراسیون باشد اما باید پذیرفت  گویا رسیدن به کرسی مدیریت  فدراسیون فوتبال به تکنیک و قابلیت‌های فردی وابسته نیست و باید مهارت های دیگری را هم بلد بود. مجمعی که دیروز در سالن اجلاس سران، برای انتخاب رئیس فدراسیون برگزار شد، بیش از گذشته نشان داد لابی گری و پشت پرده هایش چه نقش های بزرگ و موثری برای آینده فوتبال بازی می کنند.بماند که کمتر کسی در این موضوع تردید دارد که سیاست و روابط موجود در آن نیز سایه سنگینی بر فوتبال ما انداخته که نمونه های آن طی سال های گذشته موجود است. به هر صورت این بار هم نتیجه برای فوتبالی ها خوشایند نبود و یک غیرفوتبالی بر مهم ترین و تاثیرگذارترین مسند مدیریتی ورزش نشست. گذشته از این که قطعا ریاست فدراسیون فوتبال و سیاست ها و شیوه های مدیریتی فدراسیون در روند پیشرفت یا عقبگرد فوتبال موثر است، آیا همه فوتبال به ریاست فدراسیون باز می گردد و تمام مشکلاتش را باید در ساختمان فدراسیون فوتبال در خیابان سئول جست و جو کرد؟ مطمئنا همه فوتبال، فدراسیونش نیست و باید کلان تر به موضوع نگاه کرد. موضوعات فراوانی برای رسیدن به این مهم وجود دارد اما اصلی ترین آن باید به باشگاه داری اصولی معطوف شود. باشگاه داری حرفه ای با چاشنی خصوصی کردن آن، می تواند از وابستگی صرف فوتبال به فدراسیون بکاهد و این رشته جذاب را در مسیری جدید و رو به پیشرفت قرار دهد. یک باشگاه خصوصی فوتبال با فرایند قانونی اش راهکاری اصولی برای روندی رو به رشد خواهد بود. برای رسیدن به این شرایط کار دشواری در پیش نیست اما باید به دنبال استفاده از الگوهای صحیح باشیم. در این خصوص باید به این نتیجه رسید که مثل خیلی از موارد دیگر  در کشور خودمان همه چیز داریم اما  راه بهره برداری از آن را بلد نیستیم.  به کار گیری مناسب آدم های فوتبالی می تواند یکی از راه های موثر برای داشتن یک باشگاه حرفه ای فوتبالی باشد. اما نباید فراموش کرد مهم ترین چالش فوتبال ایران در باشگاه داری مسیرهای غلطی است که در انتخاب مدیران باشگاه های ورزشی مد نظر قرار می دهیم. متاسفانه در این انتخاب ها شایسته سالاری را ملاک تصمیم گیری های خود قرار نمی دهیم و در پایان این مسیر اشتباه، به این باور می رسیم که انتخاب یک رئیس فدراسیون فوتبال راه نجات مسئله است. موضوع دیگر در راه رسیدن به باشگاه داری این است که آیا ما در ورزش به دنبال خصوصی سازی هستیم یا جذب سرمایه گذار؟ سوال این است که آیا با این شرایط می توان فوتبال را خصوصی کرد؟ متاسفانه در فوتبال به طور  بی هدفی هزینه می شود و تا زمانی که تفکرات جدیدی در سطح گسترده وارد نشوند و سیاست ها قائم به فرد باشد، شرایط همین خواهد بود. از سویی برای بهبود شرایط، باید فرهنگ فوتبال را تغییر دهیم و برای این کار باید به کشورهای صاحب فوتبال مراجعه کنیم. ما اگر می گوییم باشگاه نداریم به این دلیل است که محتویات یک باشگاه را در اختیار نداریم. در جامعه ما افراد فرهیخته زیادی حضور دارند، چرا نباید از تجربه آن ها استفاده کنیم؟ امروز نسبتا  اکثر آدم های فرهیخته فوتبال به دور از این رشته هستند و افرادی که چندان  صلاحیتی برای این سمت ها ندارند، وارد آن شده اند و آن را  مدیریت می کنند. برای برون رفت از این جریان باید خود فوتبالی ها آستین را بالا بزنند و گوشه ای از این فوتبال را بگیرند. ورزش در تمامی روابط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشورها تاثیرگذار است و برای حرکت به سمت باشگاه داری ابتدا باید جایگاه فوتبال را در کشور مشخص کنیم. فراموش نکنیم فوتبال امروزه دیگر فقط یک ورزش نیست بلکه این ورزش جذاب، کارکردهای اجتماعی فراوانی پیدا کرده و کمتر کسی است که به  قدرت فوتبال در ایجاد نشاط و همدلی اجتماعی اذعان نداشته  باشد و باید متناسب با همین جایگاه  و تاثیر،نگاه کلان به آن داشت و سیاست گذاری  متناسبی برای آن شود. این همان حلقه مفقوده فوتبال در ایران است که نباید قائم به فرد به آن نگریست و باید نگاه کلان و حرفه ای به این مقوله داشت چراکه قطعا آثار مفیدتری را در جامعه به یادگار خواهد گذاشت.

*********************************

روزنامه ایران **

پرهیز از اظهار نظر سیاسی/آلبرت بغزیان

عضو هیأت علمی دانشگاه تهران

هر نوع اظهار نظری درباره ماهیت FATF مستلزم این است که ابتدا ماهیت آن برای ما روشن شود. این موضوع بعد از اینکه بحث قوانین مقابله با پولشویی مطرح شد بویژه بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر ممکن است منابع مالی برای بخش‌های تروریستی هم جابه‌جا شود. این مسائل موجب شد که گروهی به‌نام اف ای تی اف تشکیل شود که کشورهای عضو با قوانین و مقررات بین‌المللی منابع مالی خودشان را شفاف‌سازی کنند. چیزی مانند شبکه شتاب بانکی که بانک مرکزی بر نقل و انتقالات نظارت می‌کند. اف ای تی اف هم معاملات مشکوک و معامله‌هایی که مقصد آن مشخص نیست یا اینکه مقصد آن برای گروه‌های خاص نامعلوم و مجرمانه است و همچنین پول‌هایی که مبدأ آن مشخص نباشد را مدیریت و رصد می‌کند. آن چه کشور ایران را مجبور می‌کند که به اف ای تی اف بپیوندد همچون بانکی است که از روبه‌رو شدن با شبکه شتاب عقب بیفتد. یعنی خدمات را از دست می‌دهد و به علاوه اینکه ممکن است کل عملکرد آن نهاد زیر سؤال برود. کشورهایی که عضو اف ای تی اف می‌شوند و قوانین آن را می‌پذیرند ممکن است از طرف سازمان‌های بین‌المللی دنیا مورد اتهام قرار گیرند و معاملات مشکوکی را برخی از کشورها با آنها انجام دهند که این معاملات مشکوک شامل قاچاق، دور زدن ممنوعیت‌ها و اقدام‌های تروریستی می‌شود. یعنی منابع مالی آن جابه‌جا می‌شود. به همین منظور این موضوع از نظر جهانی اجتناب‌ناپذیر است و ما نمی‌گوییم اجباری است. ممکن است کشوری بدون عضو شدن با کشورهایی که اف ای تی اف را دور می‌زنند معامله کنند. در کل این مسأله به گونه‌ای زیر سؤال رفتن سیستم بانکی است. بانک‌های خارجی که می‌خواهند در کشور دیگری سرمایه‌گذاری کنند ابتدا این موضوع را رصد می‌کنند که آیا آن کشور عضو اف ای تی اف هست یا نه و آیا این سرمایه‌گذاری اعتبار جهانی آن را از بین می‌برد یا نه. چرا که در غیر این صورت آن سرمایه‌گذار احتمال متهم شدن و جریمه‌شدن از طریق قوانین بین‌المللی را دارد. به همین خاطر طرف کشورهای عضو هم، آن کشوری که عضو نیست را طرد می‌کنند و آن کشور امکانات مالی را از دست می‌دهد. این اتفاق از نظر اقتصادی مسأله‌ای است که اقتصاد دان‌های آنها نظرشان بر این است که عضویت در سازمان‌های جهانی به گونه‌ای باشد که از تجارت کالا و انتقال منابع مالی بر اساس قانون باشد. مسأله عضویت در (سازمان تجارت جهانی)wto اجتناب‌ناپذیر است اما بسیاری از کشورها هم عضو آن نشدند و کارشان را هم انجام می‌دهند. به همین دلیل نباید درباره این موضوع اظهار نظر سیاسی کرد. چرا که اف ای تی اف یکسری شرایط را تحمیل می‌کند که از نظر مسئولان ارشد و نظام، مصلحتی در آن نیست که ما عضویت اف ای تی اف را بپذیریم. مانند لیستی از گروه‌های جهانی که آنها را در لیست تروریست قرار می‌دهند و ما آن را قبول نداریم. و بحث دیگر هم شفاف‌سازی معاملاتی است که انجام می‌شود که دسترسی آنها به سیستم بانکی کشور می‌تواند به ایجاد یکسری بهانه و موقعیتی بینجامد که بتوانند ایران را بیشتر تحریم کنند. من در این مورد از نظر سیاسی هیچ اظهار نظری ندارم و آن چه که مصلحت کشور باشد را قبول دارم اما از نظر اقتصادی این عضویت یک امر اجتناب‌ناپذیر است که هزینه را هم به‌دنبال دارد.

*********************************

روزنامه شرق **

ضرورت مدیریت بهینه پرونده هسته‌ای/غلامرضا نظربلند . تحلیلگر

شکست ترامپ از رقیب دموکرات خود در انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری آمریکا موجب خشنودی برخی از ناظران سیاسی در داخل شد. خشنودی آنها ظاهرا بر این پایه استوار بوده که با کناررفتن ترامپ «زبان سیاست نافهم» و جایگزینی او با کسی که ده‌ها سال سابقه سیاست‌ورزی دارد، امکان گفت‌وگو بین ایران و آمریکا فراهم و از وسعت مشکلات بین دو کشور کاسته می‌شود. این خوش‌بینی گرچه متضمن رگه‌هایی از واقعیت است، لیکن در مجموع و در تحلیل نهایی چندان هم واقع‌بینانه نیست؛ چراکه نظام دوحزبی مدیریتی در آمریکا فارغ از اینکه رئیس‌جمهور مستقر از چه حزبی است بر پایه ضوابطی استوار است که به‌ویژه در رابطه با سیاست خارجی، هرچند با اشکال و تاکتیک‌های گوناگون، همواره ساری و جاری است. از طرف دیگر، بر همگان آشکار است که عالم سیاست نه خطی است که به معادلات ساده درجه یک محدود شود و نه تک‌ساحتی است که نتواند بیش از یک متغیر را در خود جای دهد. این عالم، بیش‌وجهی و  به‌شدت سیلانی است که در آن، نه فرصت‌ها برای همیشه باقی می‌مانند و نه تهدیدها کارت اقامت دائمی دارند؛ همان‌طور که نه دشمنان پیوسته دشمن و نه دوستان همواره دوست باقی می‌مانند. مضافا بر اینکه، مقوله قدرت که هدف و غایت سیاست‌ورزی و حکومتگری است، همواره شاهد تغییر مؤلفه‌های خود است.

به عنوان نمونه، یک روز قدرت نظامی حرف اول را می‌زد و جنگ‌سالاران غربی شعار «فتوحات نظامی راهگشای تجاری» (trade follows flags) سر می‌دادند، در‌حالی‌که اکنون این مؤلفه، بیش از 12 درصد از معادله قدرت سهم ندارد که از نصف نمره مؤلفه اقتصادی (25 درصد) هم کمتر است. یک روز توپ جنگی به قدری اهمیت داشت که دراختیارداشتن آن، شاخص قدرتمندی نظامی و تسلط در استفاده از آن، بزرگ‌ترین امتیاز به حساب می‌آمد. ثبت مهارت شگفت‌انگیز ناپلئون بناپارت در شلیک گلوله این سلاح سنگین به عنوان مهم‌ترین حسن و امتیاز او، شاهد مدعاست! این در حالی است که اینک تسلط بر فضای سایبری و رایانش ابری می‌تواند بزرگ‌ترین محل درآمد و طبعا کسب قدرت اقتصادی و در نتیجه، کسب سهم عمده‌ای از قدرت جهانی به شمار آید. یا اینکه، تا چند دهه پیش میزان توسعه‌یافتگی هر کشوری با میزان تولید فولاد آن سنجیده می‌شد. به عبارتی، کشوری صنعتی محسوب می‌شد که فولاد زیادی تولید می‌کرد؛ در‌حالی‌که هم‌اکنون بعضی از کشورهای توسعه‌یافته حتی واردکننده فولاد هستند. یک روز هسته‌ای‌شدن به منزله فتح قله فناوری و دستیابی به سلاح هسته‌ای به معنای ارتقای ضریب امنیت ملی به بالاترین حد ممکن بود. اما با ورود انواع دیگری از فناوری‌های پیشرفته به عالم فناوری، نه‌تنها فناوری پیشرفته دیگر در انحصار دانش هسته‌ای قرار ندارد، بلکه در پی آزمایش بمب اتمی توسط پاکستان وجود همبستگی مستقیم بین دستیابی به این سلاح غیرمتعارف و ارتقای ضریب امنیتی کشور دست‌یافته به آن هم مورد تردید جدی قرار گرفته است، چراکه حداقل رابطه معناداری بین آن دو متغیر در مورد آن کشور موجود نیست. اما ناگفته نماند که پاکستان دست‌کم این شانس را داشت که آزمایش هسته‌ای آن با واکنش‌های تند جهانی روبه‌رو نشد و آن کشور را به زیر تیغ تحریم‌هایی سنگین نبرد. هدف از مطالب پیش‌گفته نه تقلیل‌گرایی و فروکاست اهمیت راهبردی دسترسی به دانش هسته‌ای و نیز سلاح هسته‌ای، بلکه بیان این واقعیت است که فناوری پیشرفته دیگر در انحصار دانش هسته‌ای نبوده و سلاح هسته‌ای هم دیگر لزوما امنیت ملی را تأمین یا ارتقای آن را تضمین نمی‌کند. این مسئله در مورد کشورمان زوایا و ابعاد دیگری هم دارد که باید به آن پرداخته شود. به گمان نگارنده باید پاکستان را آخرین کشور پیوسته به باشگاه غیررسمی هسته‌ای‌ها دانست. هرچند هسته‌ای‌شدن یک کشور مسلمان مورد رضایت نظام سلطه نبود، لیکن وجود دو دلیل مانع از بازدارندگی آن شد: نخست آنکه هسته‌ای‌شدن هند قبل از پاکستان، موجب به‌هم‌خوردن توازن نسبی قوا بین دو کشور متخاصم آسیای غربی شده بود و ضرورت ایجاب می‌کرد چنین توازنی که جز با هسته‌ای‌شدن پاکستان ممکن نبود، مجددا برقرار شود؛ و دیگر آنکه پاکستان اگرچه خود را «جمهوری اسلامی» خوانده و خاستگاه و پایگاه بعضی از گروه‌های تندرو اسلامی و تروریستی شده، لیکن در واقع آن را حکومتی سکولار و ارتشی تحت انقیاد و سازمان اطلاعاتی‌ای (آی.اس.آی) نوعا همسو با سرویس‌های غربی اداره می‌کند. این در حالی است که وضعیت کشورمان عکس همسایه هسته‌ای خود است، چراکه دلایل اثباتی مزبور نه‌تنها در مورد آن صدق نمی‌کند و طبعا به کمک آن نمی‌آید، بلکه حتی دلایل نفی‌ای که سد راه هسته‌ای‌شدن آن است هم به آن اضافه شده است. این دلایل را باید در رویکرد واگرایانه تهران با سیاست‌های سلطه‌جویانه نظام بین‌المللی موجود و نیز وجود برخی هماوردطلبی‌ها در سیاست خارجی سراغ گرفت که آمریکا و متحدین آتلانتیکی‌اش آن را مخل نظم جهان‌گستر موجود می‌دانند و نه تنها ابایی در ستیزه‌جویی با آن ندارند بلکه خود را موظف به انجام آن می‌دانند. می‌گویند هنگامی که جرج بوش پدر در مسند قدرت بود به امیر وقت بحرین گفته بود که ما با هسته‌ای‌شدن ایران مشکل اساسی نداریم ولی سیاست تهران ناظر بر نابودی اسرائیل را به هیچ وجه من‌الوجوه بر نمی‌تابیم.

با وجود مطالب یادشده، اینکه چرا کشور ما با وجود برخورداری از 15 کشور همسایه آبی و خاکی جور و ناجور و مورد حمله نظامی قرارگرفتن در بعد از انقلاب توسط یکی از آنها در حالی که خود حداقل در دو، سه سده اخیر متعرض هیچ کشوری نشده، باید تا این حد تحت انواع فشارها قرار بگیرد تا برنامه هسته‌ای خود را به شدت محدود کند و برای آنکه به سمت نظامی‌شدن منحرف نشود، تحت شدیدترین نظارت‌ها و بازرسی‌ها قرار بگیرد، پرسشی نیست که بتوان از آن گذشت. پاسخ این پرسش کلیدی از جمله در گرو دریافت جواب این سؤال است که آیا قصد ما استفاده از انرژی هسته‌ای در چارچوب پیمان عدم اشاعه سلاح‌های هسته‌ای (ان.پی.تی) است یا آزمایش؟ اگر این دومی است که راه به جایی نمی‌برد و به فرض هم که ببرد، ابتر می‌ماند و اگر هم مراد اولی است که این همه مرارت و هزینه نمی‌طلبد.

چکیده کلام، از زمان افشای برنامه هسته‌ای ایران و سفر البرادعی مدیر کل وقت آژانس بین‌المللی اتمی به تهران برای بازدید از تأسیسات مورد نظر، کشور ما به تور نهاد نظارتی مزبور و در واقع آمریکا و هم‌پیمانانش افتاده است.

 از آن هنگام تاکنون چندین رئیس‌جمهور از دو حزب اصلی آمریکا آمده و رفته‌اند و فارغ از تعلق حزبی آنها (دموکرات یا جمهوری‌خواه) فشار‌ها ادامه داشته و هرچند با نوساناتی، شدت هم گرفته به طوری که بر فرضیه متفاوت‌بودن سیاست‌های کلان و راهبرد‌های دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان و البته نه تاکتیک‌ها، خط بطلان کشیده است. در این بازه زمانی کشور متحمل خسارات مادی و معنوی سنگینی شده و شوک‌های گوناگونی را تجربه کرده که فرسایش ملی عجیبی را به ارمغان آورده است، بدون آنکه برنامه هسته‌ای تحول و پیشرفت شگفتی که بالاخره این همه هزینه را توجیه کند، در پی داشته باشد. در این میان، گمان نمی‌رود کسی را داعیه این باشد که ما باید از حقوق حقه خود کوتاه بیاییم و تابع اوامر و نواهی قدرقدرت‌ها باشیم، اما درانداختن طرحی جدید و استفاده از ابزار دیپلماسی به معنای واقعی کلمه، حرفه‌ای برای همین زمان‌هاست. لذا باید به‌جد و به‌فوریت به راهکارهای راهبردی و اجرائی برای برون‌رفت از وضعیت خاکستری جاری بیندیشیم و به پشتوانه تقویت سایر مؤلفه‌های قدرت، به‌ویژه گونه اقتصادی آن، کشور را از این وضعیت برهانیم. ناگفته پیدا است که طراحی و اجرای چنین طرح عظیم و سرنوشت‌سازی از عهده دستگاه سیاست خارجی و حتی دولت و سایر ارکان حکومتی خارج بوده و در گرو اجماع‌سازی داخلی و به‌کارگیری تمامی سرمایه ملی است.

*********************************

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات