روزنامه کیهان **
این هم از جو بایدنِ شما/ جعفر بلوری
بامداد جمعه، اولین حمله نظامی آمریکا به «حشدالشعبی» عراق در دوران ریاستجمهوری «جو بایدن»، با فرمان مستقیم او انجام شد و بنابر گزارشهای منتشر شده، شماری از نیروهای کتائب حزبالله در منطقه «بوکمال» سوریه (نزدیک مرز عراق) به شهادت رسیدند. شمار شهدا از یک نفر تا 22 نفر اعلام و تحلیلها و موضعگیریها درباره این حمله ادامه دارد. این جنایت، سوای از اینکه «تجاوزی آشکار» و خلاف تمام قوانین بینالمللی بود، از دو زاویه، «مهم» و قابل بررسی است: اول اینکه، تحلیل آن عدهای را که «بایدن» را فردی معقول و متفاوت از ترامپ معرفی میکردند، زیر سؤال برد و دوم اینکه؛ مسئولیت این حمله، رسما از سوی دولت آمریکا پذیرفته شده و حال اینکه، «غالبا»، آشکارا مسئولیت چنین حملاتی از سوی حتی دولت ترامپ، پذیرفته نمیشد چرا که «حشدالشعبی» نهادی رسمی و بخشی از نیروهای مسلح عراق است که زیر نظر نخستوزیر این کشور فعالیت میکند. از نکات مهم و در عین حال عجیب مرتبط با این حمله، مواضع مبهم یا بعضا عجیبی است که از عراق ساطع میشود. مواضعی که به نظر میرسد، در صورت ادامه یافتن، باعث تکرار چنین حملاتی خواهد شد. در این باره گفتنیهایی هست:
1- در علوم سیاسی میخوانیم، قالب سیاسی حاکم بر کشورها غالبا یا «ساختارمحور» است یا «کارگزارمحور». در قالب «ساختار محور»، این قانون و ساختار سیاسی حاکم است که، رهبران یک کشور را «محدود» و به عبارت دقیقتر «کنترل» میکند تا از ساختارهایِ تعریف شده خروج نکند. بدین شکل که رهبران سیاسی موظف میشوند، سیاستهای کلان کشورشان را در چارچوب این ساختار پیش ببرند. (اینکه از سوی چه کسانی موظف میشوند، بحث دیگری است که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد). اما، در قالب سیاسیِ «کارگزارمحور»، قانون نمیتواند افراد را آن طور که باید، محدود نماید و تصمیمات غالبا «فردمحور» میشوند. نظام سیاسی حاکم بر آمریکا نیز مثل خیلی از نظامهای سیاسی دیگر، ساختارمحور است طوری که با آمدن و رفتن فرد، ساختارشکنی مثل ترامپ نیز، در نهایت تسلیم ساختار میشود. منظور اینکه، در آمریکا، مثل خیلی از کشورهای دیگرِ دنیا، چون قالب سیاسی، «ساختارمحور» است، روسایجمهور نمیتوانند از آن شاکله و ساختار عدول کنند. این وضعیت را میتوان در نهادهای کوچکتر نیز مشاهده کرد مثل نهاد «پنتاگون». آیا با آمدن بایدن، ساختار و شاکله پنتاگون تغییر کرده است؟ پاسخ روشن است: «خیر»! از همین جا میتوان به نکته اول این یادداشت رسید. چقدر «سادهلوح»، «بیسواد» یا مغرضند کسانی که میگویند، بایدن که آمد، سیاستهای آمریکا تغییر کرد! این وضعیت فقط منحصر به عراق نیست. واکنشهای دولت بایدن در مواجهه با روسیه، چین، ونزوئلا، رژیم صهیونیستی، ایران و... نیز نشان میدهد، حمایت بیچون و چرا از رژیم صهیونیستی و حمله به روسیه، ایران، چین یا ونزوئلا، در ساختار سیاسی آمریکا «تعریف شده» و روسایجمهور صرفا میتوانند، در نحوه این حمایتها یا حملات، تغییرات جزئی را اعمال میکند. «دولتهای در سایه» و «لابیهای قدرتمند» که در بسیاری از نظامهای سیاسی دنیا، وجود دارند، این «بایدها و نبایدها» را مشخص میکنند. به عنوان یک مثالِ روز، میتوان به استفاده امارات از لابیهای قدرتمند و پرنفوذ صهیونیستی در آمریکا اشاره کرد که، با تکیه بر حمایت همین لابیها جرأت کرد، روابط خود با رژیم صهیونیستی را علنی کند! برای درک میزان قدرت و نفوذ این دولتهای در سایه و لابیهای قدرتمند در آمریکا کافی است این جمله را در گوگل جستوجو کرده و متحیر شوید: Largest lobbying groups in US
2- آنچه بامداد جمعه در بوکمال «سوریه» به شکل «حمله» به نیروهای رسمی عراق صورت گرفت، و فرمانده سنتکام با صدور بیانیهای مسئولیت آن را رسما برعهده گرفت، «حمله» به همان قوانین و چارچوبهای بینالمللی بود که عمده نویسندگانش، همین کشورهای غربی هستند. همان چارچوبها و قوانینی که همواره، سایر کشورها بهدلیل رعایت نکردن آنها، تحت فشار قرار میگیرند و صد افسوس، برخی کشورهای قربانی هم تلاش میکنند، در همان چارچوبها بمانند و حرکت کنند. یعنی در عصری که، کشورهای زورگو، با شکستن چارچوبها و قوانین خود ساخته، دیگرانی را تحت فشار قرار میدهند، عدهای تازه یادشان میافتد، باید در چارچوب آنها حرکت کنند! دیروز خبری از رسانههای عراقی به نقل از وزیر خارجه این کشور منتشر شد که ایشان گفته، در کشورهای دموکراتیک، چیزی به نام مقاومت وجود ندارد و آنهایی که به پایگاههای آمریکایی حمله میکنند، تروریست هستند (ایرنا) و حمله به بوکمال و نیروهای حشدالشعبی نیز ساعاتی پس از همین موضعگیری جناب «فوادحسین» صورت گرفته است! این خبر در صورت صحت میتواند یکی از موارد تاییدکننده ادعای ما باشد. کشوری که نیروهای رسمیاش از سوی آمریکا علنا مورد حمله قرار گرفته، آن هم با نقض تمام قوانین و چارچوبهای بینالمللی، هنوز در تلاش است، در آن چارچوب حرکت کند! نتیجه طبیعی چنین رویکردی، ادامه این حملات خواهد بود. چه میدانیم شاید این حمله، نتیجه همین موضعگیری باشد!
3- این جمله را بهخاطر داشته باشید: آمریکا دیر یا زود، از عراق و حتی منطقه اخراج خواهد شد و چنین حملاتی جلوی این خروج را نخواهد گرفت. برای این ادعا، دلایل زیادی وجود دارد و حشدالشعبی و مصوبه مجلس عراق و نفرت عراقیها از آمریکا بخشی از این دلایل است. وضعیت بغرنج سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آمریکا نیز اجازه هزینههای بیشتر به این کشور در عراق و منطقه را نمیدهد. کرونا هم که به تنهایی، میلیاردها دلار به این کشور خسارت زده، مزید بر علت شده تا آنها، راهی برای خروج آبرومندانه از منطقه پیدا کنند. وقتی ترامپ میگوید «7 تریلیون دلار در خاورمیانه خرج کردیم حالا باید با چراغ خاموش به آنجا برویم» نشان میدهد، این کشور هزینه فوق سنگینی در این منطقه متحمل شده و صددرصد شکست خورده است. اینکه، نه رئیسجمهور آمریکا و نه هیچ مقام دیگر آمریکایی جرأت ندارند مثل مقامات سایر کشورها به منطقه سفر کنند نیز قطعا به معنای پیروزی آمریکا در منطقه نیست. اینکه چرا این کشور بهرغم تحمل این همه خسارت، هنوز در منطقه حضور دارد نیز، مسئله دیگری است که نیاز به بررسی مفصل و جداگانهای دارد. اینجا فقط به دو مورد اشاره کرده و میگذریم. اول اینکه، همین حالا که در حال مطالعه این یادداشت هستید، تقریبا نیمی از نظامیان آمریکایی مجبور شدهاند کشور عراق را ترک کنند. نکته دوم اینکه، خود آمریکاییها، دلیل عدم خروج از عراق را «ایران» عنوان میکنند! بله، آمریکا حاضر است 7 تریلیون دلار در منطقه هزینه کند تا شاید، از میزان نفوذ کشورمان در منطقه، کمی بکاهد! همین جا داخل پرانتز کمی به این موضوع که «برخی در ایران میگویند برویم با آمریکاییها بر سر مسائل منطقهایمان مذاکره کنیم تا شاید، به کره جنوبی اجازه دهد یک میلیارد دلار از پول نفتمان را به شکل دارو و غذا پس دهد» فکر کنید!
4- «مقاومت»، یک جریان پراکنده و جدا از هم نیست که فعالیتهای جزیرهای داشته باشد، بلکه جریانی است یکپارچه و قدرتمند که پشتوانه محکم مردمی دارد و از ایران و افغانستان و سوریه تا عراق و لبنان و فلسطین و...کشیده شده است. آنچه کمر پروژه عظیم و پر هزینه «داعش» را شکست، مگر چیزی جز همین جریان مقاومت بود؟! حمله به بخشی از این مقاومت، حمله به تمام مقاومت است. این را گفتیم تا نتیجه بگیریم، اگر فردا روزی شنیدید دشمن از ناحیهای ضربه خورده که در محاسباتش نیامده، تعجب نکنید. دیروز آسوشیتدپرس اعلام کرد، یک کشتی متعلق به رژیم صهیونیستی روز پنجشنبه، حین عبور از دریای عمان، منفجر شد!
*********************************
روزنامه وطن امروز **
پروژه نظامیهراسی در ایران و سابقه ریاستجمهوری نظامیان در آمریکا/روحالله اژدری
با نزدیک شدن به انتخابات ریاستجمهوری در ایران، غرب بویژه آمریکا به تکاپو میافتند تا بر نتیجه انتخابات ایران قبل، حین و بعد از انتخابات تاثیر مورد نظر خود را بگذارند؛ شاهد اصلی آن انتخاباتهای 88، 92 و 96 است، لذا برای تاثیرگذاری و انحراف افکار عمومی در اتاقهای فکر توسط کارشناسان عملیات روانی پروژههایی را تعریف میکنند. موسساتی مثل بنیاد سوروس، خانه آزادی، بنیاد ملی برای دموکراسی، موسسه بروکینز، موسسه رند و... از جمله خانههای فکری هستند که با استخدام مزدورانی با هویت ایرانی در مقطع انتخابات، پروژههایی را برای تاثیرگذاری تعریف میکنند. مجریان این پروژه عموما رسانههای خارجی وابسته به ملکه، عربستان و آمریکا مانند بیبیسی و ایران اینترنشنال و شبکه فارسی VOA و عدهای مزدور خبرنگار در خارج و داخل هستند. شرکای مراکز راهبردی آمریکا در ایران از جمله روشنفکران لیبرال، روحانیون سکولار، گروههای زنان روشنفکر و فمینیسم، روزنامهنگاران و نویسندگان غربگرا هستند که در پیشبرد این پروژهها همکاری میکنند. رسد انتخابات از زوایای مختلف از جنبه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، جامعهشناسی و روانشناسی سیاسی، گرایشها و شخصیتها، برآورد نتیجه و میزان مشارکت مردم، موانع و راهکارها و هر آن چیزی که به آنها در رسیدن به اهداف تعیینشده کمک کند، مورد مطالعه و توجه قرار میگیرد، لذا پروژهای که تعریف میشود، حاصل یک مطالعه زیربنایی و برآورد از نتیجه انتخابات است. یکی از پروژههای تعریفشده در این اتاقهای فکر که بازتاب تمرکز و فعالیت روی آن را مشاهده میکنیم، نظامیهراسی است. جالب است بدانیم تاریخ هر ملتی دارای نقطه عطفهایی است که عبور از آن نیازمند یک وحدت ملی در داخل و هدایت سکان اجرایی کشور توسط افرادی پرجرأت و جسارت و زیرک و عملگراست. عرصه سیاست در نقطههای عطف تاریخی نیازمند مدیری با شجاعت شیر و زیرکی روباه است. اکنون کشور ما به دلیل مشکلات اقتصادی ناشی از اجرای نسخه توسعه غربی و همچنین تحریم ظالمانه و نگاه برونگرا در مدیریت قوه مجریه در نقطه عطفی قرار گرفته است. از یک طرف در منطقه به دلیل اجرای نسخه انقلابی دارای نفوذ ژئوپلیتیکی هستیم و از طرف دیگر در داخل در حوزه اقتصادی و فرهنگی به دلیل دور شدن از نسخه انقلابی با مشکلات عدیدهای روبهروییم، لذا در این نقطه عطف تاریخی است که تصمیم درست یک ملت میتواند کشور را به توازن مورد انتظار انقلاب اسلامی برساند و دشمنان را مأیوس کند. به قدرت رسیدن یک دولت انقلابی، عملگرا با نگاهی درونگرایانه، دلسوزانه، پاکدستانه، پرتلاش و برونگرایانه غیرغربی تضمین عبور از نقطه عطف تاریخی است. به طور قطع سابقه تاریخی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پیشبرد اهداف انقلاب و توسعه کشور در زمینه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و همچنین تامین امنیت حداکثری در منطقه بحرانخیز جنوب شرق آسیا و توسعه نفوذ ژئوپلیتیک ایران، ازجمله مواردی است که دشمنان را به سپاههراسی واداشته و در پی پیشبینی برای به قدرت رسیدن شخصیتی با سابقه حضور در سپاه، نظامیهراسی را در این دوره انتخابات به عنوان یک پروژه عملیات روانی طراحی کرده و مزدوران داخلی آنها نیز آن را کلید زدهاند. یکی از روزنامههای نزدیک به جریان اصلاحطلب درباره حضور نظامیان در انتخابات جملهای نوشته است: «روحیه نظامیگری با مدیریت سیاسی تناسبی ندارد و به همین دلیل است که در هیچ کشوری نظامیان وارد سیاست نمیشوند». جالب است که روشنفکران غربگرایی که دم از لیبرالیسم و دموکراسی میزنند، حتما میدانند که تاریخ غرب بویژه در عصر مدرن با حضور موثر نظامیان در منصب اجرایی شکل گرفته است. این جمله آدرس غلط دادن آگاهانه و عامدانه به جامعه است. مرکز پروژه سپاههراسی و نظامیهراسی یعنی آمریکا مدیون خدمات رؤسایجمهوری است که یا نظامی بودهاند یا حداقل در مقاطع جنگهای داخلی، جنگ با مکزیک و اسپانیا، جنگ اول جهانی، جنگ دوم جهانی و انقلاب استقلالطلبانه شغل نظامی داشتهاند. اصلا جورج واشنگتن پدر و موسس آمریکای نوین و مستقل از انگلیس خود یک نظامی و در جنگ استقلال، فرمانده کل ارتش آمریکا بوده و در تسلیم انگلیس هنگام محاصره یورک تاون به نیروهای آمریکایی نقش اساسی داشته است. پیروزی اندرو جکسون، هفتمین رئیسجمهور ایالات متحده (۱۸۲۹ تا ۱۸۳۷) با درجه سرهنگی در سال ۱۸۱۵ در نبرد نیو اورلئان از وی یک قهرمان ملی ساخت. زاخاری تیلور، دوازدهمین رئیسجمهور آمریکا یک افسر حرفهای در ارتش ایالات متحده بود و در نتیجه پیروزیهای خود در جنگ مکزیک و آمریکا به درجه سرلشکری رسید و قهرمان ملی شد. موفقیت او در جنگ سمینول دوم توجه ملی را به خود جلب کرد و به او لقب پیر خشن و آماده را دادند.
هجدهمین رئیسجمهور آمریکا (۱۸۶۹ تا ۱۸۷۷) سایمن گرانت نیز یک نظامی بود. وی در جنگ داخلی آمریکا فرمانده کل ارتش ایالات متحده بود. به دلیل سابقهاش در فرماندهی جنگ، محبوبیت زیادی یافته بود و یک مدیر اجرایی موفق و کارآمد بود. وی با بازسازی نیروی دریایی آمریکا که در آن زمان از نیروی دریایی قدرتهای جهانی مثل انگلیس و اسپانیا عقب مانده بود، به این نیرو اعتبار داد. پس از جنگ از طرف آبراهام لینکن، رئیسجمهور آمریکا به درجه سرلشکری و بعد به ژنرالی ارتقا یافت. وی به علت محبوبیت و قهرمانی در جنگ از طرف حزب جمهوریخواه به عنوان کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری انتخاب و سال 18۶9 رئیسجمهور شد. عملکرد گارانت در دوران ریاستجمهوری، وی را به عنوان نماد وحدت ملی معرفی کرد. ارزیابیهای تاریخی در سال ۲۰۱۸ وی را در میان رؤسایجمهور آمریکا در رتبه ۲۱ قرار میدهد.
بیرچاردهیز، نوزدهمین رئیسجمهور با آغاز جنگهای داخلی به عنوان افسر به ارتش اتحادیه پیوست و ۵ بار زخمی شد که آخرین آن در نبرد کوه جنوب در سال ۱۸۶۲ بود. وی که به خاطر رشادتهای زیاد در جنگهای داخلی شهرت یافت و به درجه ژنرالی ارتقا یافت، در زمان ریاستجمهوری به دولت شایستهسالار و رفتار برابر بدون توجه به ثروت و موقعیت اجتماعی و نژاد اعتقاد داشت. چستر آلن آرتور (1888) بیستویکمین رئیسجمهور و بنجامین هریسون بیستوسومین رئیسجمهور آمریکا نیز نظامی بودند و در جنگهای داخلی تا درجه سرتیپی ارتقا یافتند و جزو قهرمانان ملی شناخته میشدند. جرالد فورد، ریچارد نیکسون و جان اف کندی نیز در جنگ دوم جهانی در نیروی دریایی در سمت فرماندهی خدمت کردند و جان اف کندی در طول جنگ دوم جهانی در صحنه اقیانوس آرام یک گروه از قایقهای pt را فرماندهی میکرد و برای خدمت خود، مدال نیروی دریایی به تفنگداران دریایی را به دست آورد. جیمی کارتر نیز سال ۱۹۴۶ با مدرک لیسانس از آکادمی نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا فارغالتحصیل شد و به نیروی دریایی ایالات متحده پیوست و در آنجا در زیردریایی خدمت میکرد. مجموعه خدمت وی در ارتش ۱۱ سال بود و به علت مرگ پدرش از وظیفه نظامیگری کنار کشید.1
اما در رتبهبندی و ارزیابیهای تاریخی دانشمندان علوم سیاسی ۲ تن از نظامیان در تاریخ آمریکا نقش اساسی داشته و به دلیل عملکرد ملیگرایانه و تقویت قدرت درونی و جهانی آمریکا در میان 5 رئیسجمهور اول آمریکا قرار دارند.
1- تئودور روزولت ابتدا کاپیتان گارد ملی و کمیسر پلیس شهر نیویورک و بعد دستیار وزیر نیروی دریایی ایالات متحده در زمان ریاست جمهوری مک کینلی بود. روزولت در جنگ آمریکا و اسپانیا به عنوان سوارهنظام داوطلب معروف به «Rough riders» در سال ۱۸۹۸ با شجاعت و جسارت در جنگ تپه سنخوآن شرکت کرد. وی به عنوان قهرمان جنگ، نامزد دریافت نشان افتخار در سال ۱۸۹۸ شد. او در آن زمان این نشان را دریافت نکرد اما به دلیل قهرمانی در جنگ به عنوان فرماندار نیویورک انتخاب شد. در دوران ریاستجمهوری مک کینلی، معاون رئیسجمهور بود و پس از ترور و مرگ مک کینلی توسط یک کارگر بیکار آسیاب، به ریاستجمهوری رسید. وی اقدامات بسیار مثبتی برای قدرت و افزایش نفوذ جهانی آمریکا انجام داد که این موضوع به شجاعت و جسارت و تدبیر وی بازمیگشت. روزولت از رای دادن زنان و حقوق شهروندی حمایت کرد. ساخت کانال پاناما را شروع کرد. ناوگان بزرگی را با برنامهریزی نیروی دریایی آمریکا به تور جهانی فرستاد. وی برای تلاش موفقیتآمیز برای پایان دادن به جنگ روسیه و ژاپن برنده جایزه صلح نوبل شد. روزولت در جنگ اول جهانی، وقتی آمریکا اعلام جنگ کرد، خواستار سرپرستی یک بخش داوطلب برای خدمت در فرانسه در جنگ اول جهانی شد. وی افتخار میکرد که هر ۴ پسرش در طول جنگ اول جهانی برای خدمت به آمریکا ثبتنام کردهاند. در این راه پسر کوچکش کوئینتین در آلمان مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد. اگر چه مدال افتخار برای نبرد در ارتفاعات سنخوآن در دوره زندگی به او داده نشد اما بیش از 100 سال بعد در ۱۶ ژانویه ۲۰۰۱ بالاترین نشان برای خدمت سربازی در ایالات متحده، توسط بیل کلینتون، رئیسجمهور وقت آمریکا به وی اعطا شد. جالب است بدانیم روزولت به رغم بیماری قلبی، مردی پرکار و پرانرژی بود و نزدیک به ۲۰۰ میلیون هکتار جنگل ملی و پارک ملی در آمریکا مدیون آیندهنگری او است. برخی از آنها را میتوان در بالای کوه راشمور مشاهده کرد؛ جایی که مجسمه روزولت به یادگار تراشیده شده است. تئودور روزولت به طور کلی در نظرسنجی مورخان و دانشمندان علوم سیاسی، به عنوان یکی از ۵ رئیسجمهور برتر آمریکا رتبهبندی میشود.
2- دیوید آیزنهاور یک افسر و سیاستمدار آمریکایی بود که در طول جنگ اول جهانی، فرماندهی واحدی از تانک را به عهده داشت و مربی آموزش تانک بود. وی پس از جنگ به درجه سرتیپی رسید. پس از ورود ایالات متحده به جنگ دوم جهانی، نظارت بر حملات فرانسه و آلمان همچنین حملات شمال آفریقا و سیسیل بر عهده وی بود. پس از جنگ دوم جهانی نیز به عنوان رئیس ستاد ارتش ایالات متحده آمریکا و فرمانده عالی ناتو تا سال ۱۹۵۲ خدمت کرد. وی سال ۱۹۵۲ به عنوان نماینده جمهوریخواه وارد رقابت ریاستجمهوری و برای ۲ دوره (1961ـ 1953) به ریاستجمهوری آمریکا برگزیده شد.
وی به دلیل برخورداری از جرأت و جسارت زیاد و تدابیر عالی توانست در روابط بینالملل موفق بوده و موجب افزایش نفوذ ژئوپلیتیک آمریکا در جهان شود. به طور مثال وی با تهدید استفاده از سلاح اتمی چین را وادار به پذیرش صلح در جنگ کره کرد. از کودتاهای نظامی مثل کودتا در ایران و گواتمالا حمایت و در جریان بحران کانال سوئز حمله اسرائیل، انگلیس و فرانسه به مصر را محکوم کرد و آنها مجبور به عقبنشینی شدند. در مقابل طرح اسپوتنیک اتحاد جماهیر شوروی، آیزنهاور سازمان فضایی آمریکا (ناسا) را تاسیس کرد. وی در جبهه داخلی رفتاری متعادل داشت و باعث شد امنیت اجتماعی در جامعه گسترش یابد. بزرگترین برنامه اقتصادی وی سیستم بزرگراه بینایالتی بود. وی با ایجاد قانون علمی قدرتمند، آموزش ملی را ارتقا داد. در ۲ دوره ریاستجمهوری وی آمریکا شاهد رونق اقتصادی بیسابقهای بود. ارزیابیهای تاریخی از دوره ریاستجمهوری آمریکا وی را در ردیف 5 رئیسجمهور برتر این کشور قرار میدهد.2
در انگلیس و فرانسه نیز سابقه نظامیانی مثل ژنرال دوگل و وینستون چرچیل در نقاط عطف تاریخی اظهر من الشمس است. تجربه حضور نظامیان به طور مکرر در منصب ریاستجمهوری آمریکا نشان میدهد مردم آمریکا برای کسانی که به خاطر کشور جانفشانی و ایثارگری کردهاند، حرمت زیادی قائل هستند و عملکرد آنها نیز در قالب ساختار سیاسی آن کشور مورد رضایت مردم بوده است. حال اینکه چرا در ایران پروژه نظامیهراسی شکل میگیرد، از جمله مواردی است که باید درباره آن روشنگری شود. به نظر عملگرایی مخلصانه، جرات و جسارت عاقلانه، تدبیر و فرماندهی هوشمندانه، روحیه جهادی و خستگیناپذیری و در نهایت ولایتپذیری مؤمنانه سردار شهید قاسم سلیمانی به عنوان یک الگوی عملی برای ریاستجمهوری آینده نظام اسلامی میتواند موتور محرکه قدرتیابی درونی و تقویت نفوذ منطقهای و جهانی نظام اسلامی باشد، لذا دشمن از حضور چنین گفتمانی که برخاسته از مکتب انقلاب است، در مقام ریاستجمهوری اسلامی ایران هراس دارد. تقویت نفوذ ژئوپلیتیک ایران در منطقه، تقویت حداکثری امنیت ملی، توسعه بینظیر تجهیزات دفاعی در زمینه موشکی، دریایی، زمینی، هوایی و مشارکت فعال در زمینه توسعه زیرساختهای اقتصادی مثل سدسازی، پلسازی، ساخت بزرگراهها، ساخت پتروشیمیها و پالایشگاهها و خودکفا کردن کشور در مساله بنزین در اوج تحریمها با علم و تکنولوژی بومی و... از جمله عملکردهای انقلابی نظامیان است، از این رو دشمن از حضور آنها در عرصه اجرایی کشور واهمه داشته و در صدد است با جنگ روانی مانع دستیابی یک نیروی انقلابی و متدین و ولایتمدار و پاکدست و پرتلاش و عملگرا در قوه اجرایی کشور شود. اگرچه وجود چنین روحیهای تنها مختص نظامیان انقلابی نیست و جوانان با تدبیر، با جرات و جسارت، پرانرژی و مخلص ولایتمدار در جریان انقلابی زیاد هستند اما با این حال دشمن با نوعی پیشدستی در عملیات روانی در صدد انحراف افکار عمومی از ظرفیتهای بالقوه نیروهای انقلابی و عملگرای معتقد به گفتمان مکتب سلیمانی است و از این هراسان است که با روی کار آمدن یک دولت کارآمد انقلابی، تحریمها بیاثر شده و با افزایش سرمایه اجتماعی نظام اسلامی در داخل به عنوان قدرت پشتیبان گفتمان انقلابی، زحمات چندین ساله خود در دوگانهسازی نظام و مردم را بر باد رفته ببیند. جلوگیری از توان روحیه انقلابی برای همپوشانی فعالیتهای جهادی در حوزه اقتصاد در داخل و خارج، دیپلماسی مقاومتی همراه با عقلانیت انقلابی و شجاعت ولایی در روابط بینالملل و بهرهبرداری از ظرفیتهای بینظیر قدرت نظامی و ائتلاف منطقهای محور مقاومت به عنوان نهاد قدرتبخش به دیپلماسی مقاومتی، از اهداف دشمن است که تلاش خواهد کرد این پروژه را در قالب طرحهای کوچک و بزرگ از الان تا پایان انتخابات توسط مزدوران رسانهای خود دنبال کند.
-------------------------------------
منابع
1- https://www.biography.com/us-president
2- https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_presidents_of_the_United_States_by_military_service
*********************************
روزنامه خراسان**
بایدن در ریل ترامپ/امیر مسروری
اولین حمله نظامی دولت بایدن در خارج از خاک ایالات متحده به یک مرکز محور مقاومت در سوریه بود. گزارش ها حاکی است، این حملات در واکنش به حملات اخیر در خاک عراق صورت گرفت. هرچه بوده این حمله هیچ ارتباطی با عراق ندارد و چند گروه مستقر در خاک سوریه هدف آتش هواپیماهای آمریکایی قرار گرفتند. حتی حملات اخیر در خاک عراق با انتقاد مقامات مقاومت نیز مواجه شده بود به طوری که هادی العامری یکی از رهبران اصلی محور مقاومت در عراق پس از شلیک راکت گروه های مختلف به سفارتخانه آمریکا در منطقه سبز بغداد به این حادثه واکنش نشان داد و آن را محکوم کرد. فارغ از این که این حملات کار چه گروه و چه فردی باشد، حملات کور صورت گرفته ارتباطی با مقاومت عراق ندارد و حتی اگر ارتباطی مخدوش هم وجود داشته باشد، عملیات آمریکا در خاک سوریه نشان دهنده نقض حکومت مرکزی این کشور و استمرار سیاست های ترامپ در قبال دمشق است. بایدن می داند که این حمله بدون واکنش نیست و عملیات سنتکام در سوریه می تواند به واکنش مقاومت در خاک این کشور یا نقاط دیگر منجر شود. این عملیات موضع گیری بایدن در قبال تمامیت ارضی سوریه را مشخص کرد و نشان داد بعید است به این زودی ها آمریکا تصمیم جدیدی در قبال منطقه بگیرد و از وضعیت حاضر راضی هستند. در کنار این تحلیل، آمریکایی ها در حوزه سیاسی از آشفتگی پس از کرونا در منطقه بیشترین استفاده را کردند. اقتصاد کشورهای منطقه در حالی با کرونا دست و پنجه نرم می کند که دولت های مرکزی عملا فروپاشیدند و کشورهایی چون لبنان و عراق رسما بدون حاکمیت و با دولت پیشبرد امور اداره می شدند. آمریکا با شیطنت و استفاده از ظرفیت به وجود آمده دو چهره نزدیک به خود را به این دو کشور تحمیل کرد و بعید نیست این دو چهره در تصمیم گیری های آینده به نفع واشنگتن سیاست خود را بر اراده ملی تحمیل کنند. هرچند الکاظمی با آمریکا مرزبندی دارد و بعید است همانند الحریری گام هایی مخالف اراده ملی بردارد. با این حال دولت عراق اعلام کرد هیچ همکاری با پنتاگون برای حمله به سوریه نداشته است. با این حال این حمله به طور رسمی توسط آمریکا پذیرفته شد و از چند منظر حائز اهمیت است: 1- ایالات متحده آمریکا نشان داد هنوز بر مقابله مستقیم با ایران و محور مقاومت تاکید و به آن اعتماد دارد. لیود آستین وزیر دفاع آمریکا در واکنش به این حمله گفت: «اطمینان داریم موضعی که هدف قرار گرفت مورد استفاده همان شبهنظامیان شیعهای بود که آن حملات [حمله در اربیل] را انجام دادند». این اظهارات نشان می دهد که هدف آمریکا مهار و مقابله با تمام محور مقاومت است و بعید به نظر می رسد که تنها به چند حمله محدود شود. این سناریو از روی میز آمریکا کنار نمی رود مگر آن که مقاومت واکنشی معقول و البته همتراز نشان دهد. خاک سوریه و تمامیت ارضی این کشور نقض شد و باید به آن واکنش نشان داد. 2- بایدن به دنبال حفظ سیاست های ترامپ در منطقه است. برخلاف ادعای آن ها قرارداد با ریاض و سیاست های فشار حداکثری در سوریه و عراق ادامه دارد. باید نگران اجماع سازی بایدن و همراهی اروپایی ها باشیم. تصمیم هوشمندانه و البته نمایش قدرت مقاومت در منطقه می تواند مانع از این اجماع سازی شود. فراموش نشود که بایدن با نفی سیاست های ترامپ در حوزه سیاست خارجی روی کار آمد ولی عملا همان سیاست ها را پیاده کرده است. این موضوع باید مورد توجه جبهه رسانه ای آزادی خواه قرار گیرد و بر این موضع تاکید شود. 3- سنتکام جنایت های متعددی در یک سال گذشته انجام داده است. در یک سال گذشته و پس از شهادت سردار سلیمانی این حملات، پدافندی و در قالب رزمایش های پیشگیرانه بود با این حال اولین عملیات آفندی خود را همانند حمله به پایگاه القائم علیه مواضع نیروهای مقاومت طراحی کرد که باید درباره آن هوشیار بود. مقامات آمریکایی در منطقه از وضعیت سیاسی و پیچیدگی منطقه به نفع خود استفاده کردند و توانستند وضعیت سنتکام را از حال انفعال خارج کنند. فشار و واکنش معقول می تواند این رویه را برگرداند و هزینه ها برای بایدن بالا رود. به نظر می رسد باید منتظر ماند و دید چه میزان از احتمالات واکنشی از سوی مقاومت در میدان و به صورت رسمی اجرایی میشود و واکنش مقاومت به این حملات چیست؟!
*********************************
روزنامه ایران **
تحریم، «افایتیاف» و این روزهای حیاتی/علی ربیعی
دستیار ارتباطات اجتماعی رئیسجمهوری و سخنگوی دولت
۱. این روزها طرح مجدد لوایح مرتبط بـــا «افایتیاف» در دســـتور کار مجمـــع محتــــرم تشـــخیص مصلحت نظام قرار گرفته است. معتقدم همگان چه مخالفین و چه موافقین به این موضوع نباید در قالب مسائل سیاسی و جناحی بنگرند زیرا این موضوع این روزها مسأله مهم مرتبط با منافع ملی، زندگی امروز ایرانیان و توسعه فردای ایران است. این یادداشت نیز با این اعتقاد که درک و فهم متقابل از مسأله میتواند به تصمیمسازی درست منجر و تصمیمی که منافع عامه را تضمین کند، نوشته میشود. متأسفانه این روزها فضای کشور به حد افراطی دچار نوعی سیاستزدگی شده است. سیاستزدگی نه از جنس حکمرانی سنجیده سیاسی که ضرورت هر جامعهای است، بلکه همراه شده با نوعی نگاه تقلیلگرایانه به تمامی پدیدههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی. این روزها این امر به حدی افراطی شده که هر کنشگر اجتماعی - سیاسی که به فضای تبلیغاتی - رسانهای ایران مینگرد، این پدیده قابل مشاهده عینی است. بخصوص این روزها که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ به سر میبریم این بیماری نگرشی بیشتر خود را نشان میدهد. نگاه کنید به اظهارنظرهای سیاستزده نابجایی که در همین مدت مدام تکرار شد. یک روز گفتند خودشان قیمت ارز را بالا نگه داشتند تا با پیروزی بایدن آن را کاهش دهند، اجناس را در گمرک نگه داشتند تا با انتخابات امریکا وارد کشور کنند تا ارزانی ایجاد شود یا برای فروپاشی نظام بودجه نوشتند.
۲. درهمتنیدگی مسائل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و زیستمحیطی و تأثیرات و وابستگی متقابل آنها جزو خصوصیات این دوره ماست. این امر هم درون مرزهای ملی و هم در مقیاس جهانی پدید آمده است. در برخی موارد هر یک از این عوامل میتوانند بنا به شرایطی تأثیرگذاری بیشتری بیابند. مسأله سیاست خارجی و شیوه تعامل با جهان و نوع سیاستورزی بر تمامی عرصههای زیست داخلی و اقتصادی کشور تأثیرگذاری بیشتری پیدا کرده است. بدون هیچ تردیدی موضوع تحریم علیه مردم و جنگ اقتصادی در درجه اول و با فاصلهای در درجه دوم مسأله قرار گرفتن در لیست سیاه «افایتیاف» از اساسیترین مسائل بینعرصهای در ایران است. تأثیر این دو مسأله از سیاست خارجی فراتر رفته، امروز آثار آن بر عرصه اقتصاد به روشنی دیده میشود - نگاه کنید به رفتار اقتصادی مردم در پی یک موضعگیری سیاسی داخلی یا خارجی و حتی بالا و پایین شدن قیمت ارز- من معتقدم آثار آن بر حوزههای اجتماعی و فرهنگی چون با فاصله دورتر تأثیر خود را خواهد گذاشت، هنوز با آن آشنا نیستیم و مورد مداقه و مطالعه جدی نیز قرار نگرفته است.
۳. استراتژی دولت طی سالیان اخیر نه تنها گسیختن زنجیر تحریمها از پای اقتصاد ایران بلکه اجتناب از خودتحریمی برای شکوفا شدن اقتصاد ملی در دنیایی است که بدون برخورداری از برونگرایی در اقتصاد و تعامل سازنده در ارتباطات بینالمللی و یافتن جایگاه مناسب و دریافت سهم بیشتر در شبکه تجارت جهانی، امکان جهشهای بزرگ در اقتصاد یک کشور امکانپذیر نیست. با شکست سیاست فشار حداکثری و آغاز دورهای که برای امریکا چارهای جز ملتزم شدن به تعهداتش در لغو تحریمهای یکجانبه باقی نمانده، سرنوشت لوایح سیافتی و پالرمو در مجمع تشخیص مصلحت نظام همچنان یکی دیگر از نگرانیهای دولت برای پیشگیری از هزینههای زائد بر زندگی مردم و ضرورت کسب منفعت از اقتصاد جهانی برای بهبود زندگی مردم و توسعه کشور است. آنچه که طرفداران عدم تصویب لوایح مطرح میکنند یکی درباره عدم منفعت در حال حاضر و دوم ارتباط آن به مسائل تحریم و بیفایدگی آن است. البته نکته سوم نیز سوءاستفاده بدخواهان ایران از دستیابی به منابع مالی کشور نیز مطرح میشود. درباره نفع کوتاهمدت نگاهی به رتبه ریسک اقتصادی و افزایش هزینههای مالی در اقتصاد ایران نشان میدهد که قرار گرفتن در لیست سیاه بهطور فوری و کوتاهمدت آثار زیادی بر زندگی مردم دارد. نگاه کنید به نقطهنظر عبدالناصر همتی رئیس کل بانک مرکزی که به هزینههای نظام بانکی اشاره و این موضوع را جزو ضرورتهای بانکی میداند. رفتن در لیست سیاه هم در دوران تحریم آثار خود را وارد کرده و نیز در دوران پس از تحریم آثار بیشتر آن نمایان خواهد شد. این به آن معنا نیست که ما نباید از استراتژی «آب که از سر گذشت چه یک وجب چه 10 وجب» استفاده کنیم. گزارشهایی که در دولت و ستاد اقتصادی ارائه شد نشان میدهد، علاوه بر کشورهای قدرتمند جهانی که روابط دوستانهای با ما دارند، حتی همسایگانی که شرکای اقتصادی ما هستند و قصد مشارکت در تحریمها را هم ندارند به علت تبعات «افایتیاف» حاضر به همکاری صریح و روشن نیستند و هزینه مبادله برای ایران بسیار بیش از حد معمول شده است. بدیهی است در دوران پس از تحریم و عقب راندن تحریمها چالش جدیدی در پیشروی مبادلات تجاری و مالی ما نمایان خواهد شد. به یک تعبیر میتوان گفت که با پایبندی دوباره امریکا به برجام که الزاماً تنها از طریق لغو تحریمهای ناقض این توافق و قطعنامه ۲۲۳۱ میسر است، تصویب این لوایح مانع عمده دیگری را از پیش پای رونق صنعت، خدمات و تجارت حذف میکند اما حتی در بدبینانهترین حالت و با ادامه تحریمهای غیرقانونی امریکا هم لزوم حمایت از اقتصاد مقاومتی و بیاثر کردن تحریمها، همانگونه که مقام معظم رهبری به آن تأکید کردهاند، دلیل منطقی دیگری برای تصویب این لوایح و کاستن از موانعی است که میتواند به صادرات و واردات دشوار کشور تحت تحریمها کمک کند. در حالی که در چند ماه آینده دولت دوازدهم به پایان راه خود خواهد رسید، تصویب یا عدم تصویب این لوایح میتواند تأثیرات ماندگاری بر موفقیت دولت آینده داشته یا حتی در داشتن شروعی پرشتاب یا متزلزل و لنگان سهم داشته باشد. چنانچه مدارک و اسناد نشان میدهد در دولت قبل تلاشهای زیاد برای پیوستن ایران و خروج از لیست سیاه صورت میگرفت که به علت ناکامی و عدم پذیرش دیپلماسی این امر پذیرفته نشد. در اینجا یادی کنم از دوست گرانقدر علی طیبنیا که در ابتدای دولت یازدهم قرار نگرفتن در لیست سیاه را مهمترین مسأله در اقتصاد ایران و تبادلات جهانی میدانست و با توجه به فضای مثبت جهانی تلاشهای وی در این زمینه مؤثر واقع شد. امروز همه کشورهای دنیا با اندازههای اقتصاد متفاوت به نحوی به این کنوانسیون جهانی پیوستند. باید به توانایی کارشناسان و مدیران اقتصادیمان در فرایند پیوستن همراه تأمین منافع و امنیت ملی باور داشته باشیم. شایسته ایران بزرگ نیست که ما هم جزو چند کشور معدودی باشیم که در این لیست سیاه قرار گرفته باشند.
*********************************
روزنامه شرق **
سر نخواستن اصلاحطلبان دعواست/احمد غلامی
آنچه کار را برای اصلاحطلبان در دو دهه اخیر دشوار کرده است، رو شدن دست آنان درمواجهه آگاهانه با روشهای غیردموکراتیک بخشی از طیفهای سیاسی ایران است؛ طیفی که بر شیوه و عملکرد سیاسیاش اصرار و پافشاری دارد. بعد از دوم خرداد 76 و با قدرتگرفتن اصلاحطلبان این امید به وجود آمد که جریانهای سیاسی تندرو آرامآرام دچار فرسایش و در دل مردم هضم خواهند شد و اثرگذاریشان از بین میرود؛ اما چنین اتفاقی رخ نداد. این جریان با آگاهی از عملکرد و نیت دولت سازندگی و اصلاحات به وضعیت انقباضی روی آورد و سختتر از گذشته شد. اصلاحطلبان وقتی با عدم پذیرش شیوههای دموکراتیک از سوی این گروههای سیاسی روبهرو شدند، با دو استراتژی وارد عمل شدند؛ یکی برچیدن این جناح به وسیله اهرمها و ابزارهای سیاسی و دیگری خنثیسازی آنان. اصلاحطلبان در هر دو مورد ناموفق بودند؛ چراکه برچیدن این جناحهای سیاسی نیاز به حرکتی ضربتی داشت که به دور از سیاستها و شعارهایی بود که آنان تا آن زمان سر داده بودند و خنثیسازی کاری دشوارتر بود؛ چون این طیف سیاسی نزدیک به نهادهای رسمی بودند. شاید استراتژی آیتالله هاشمیرفسنجانی در مواجهه با این جریان سیاسی سنجیدهتر از دیگران بود. آیتالله سعی داشت با جلب مشارکت آنان در قواعد بازی اقتصادی و سیاسی دولت، این جناح را در دل خود مستحیل سازد. سیاست و شیوهای مانند «بومسامانه» در طبیعت. بومسامانه چیزی شبیه دریاچهای است که با خاک و سنگهای قوامیافته و با گیاهان و ماهیها و موجودات متفاوت دیگر شکل گرفته است. اگر در این دریاچه تعدادی از ماهیهای نوع دیگر رها شوند، برخی از آنان توسط ماهیهای دیگر بلعیده شده و برخی با سازگاری در محیط و صیانت از خود رشد و تولیدمثل کرده و بهتدریج جریان غالب دریاچه خواهند شد. آیتالله سعی کرد با چهرههای تکنوکرات و روش بومسامانه سیاسی آنان را دچار دگرگونی کند؛ اما استراتژی فرسایشی هاشمیرفسنجانی تبعات ناخواستهاش بیش از تبعات خواستهاش بود. این جریان سیاسی که تا چندی پیش از آن صرفا چشم به دست نهادهای رسمی داشت، پایش به منافع دولتی نیز باز شد و سودای دولتداری پیدا کرد. دست بر قضا دولت هاشمی از همین جریان سیاسی بسیار آسیب دید و در خرداد 84 در برابر آن شکست خورد؛ اما اصلاحطلبان سرنوشت تلختری داشتند. آنان که استراتژی برچیدن را دنبال میکردند، توسط فشار همین طیفهای سیاسی متهم به ارتباط با بیگانه شدند و در حین ناباوری پایشان به زندان و بازجوییهایی باز شد که انتظارش را نداشتند. آنان که درصدد خنثیسازی بودند، اعتماد این جریان سیاسی را از دست دادند و این جریان در دل جریان بزرگتری به نام جریان اصولگرایی سنگر گرفت. اصلاحطلبان خنثیساز، هنوز در پی ادامه شیوههای مماشات و جنگ و گریز با این جریانهای سیاسیاند.
امروز برخی از یاران هاشمیرفسنجانی با تغییر شکل در استراتژی فرسایشی اینبار شیوه نزدیکی به اصولگرایان و طیف متکثر آن، وارد مرحله ادغام شدهاند؛ راهی که همچنان ادامه دارد و بعید است از آن چیزی عاید اصلاحطلبان شود؛ مگر تأخیر در خروج از قدرت؛ اما اصولگرایان بهویژه این جریان تندرو درون آن بیش از سامانه سیاسی خود مدیون اپوزیسیون خارج از ایران است؛ چراکه جریانی که به اصلاحطلبان بیشترین لطمه را زده است، همان اپوزیسیون خارج از کشور است که میداند تنها جناح سیاسی که پایگاه مردمی دارد، اصلاحطلباناند. اینک گویا تمام طیفهای اپوزیسیون برای زدن اصلاحطلبان جایزه گذاشتهاند و بدون هیچ تفکیکی در میان این چهرههای سیاسی آنان را به یک چشم میبینند؛ چراکه اگر جریانی بتواند با شیوههای دموکراتیک حیات سیاسی انقلاب را تضمین کند، همین اصلاحطلبان هستند. لفظ استمرارطلب بیدلیل بر این گروه سیاسی اطلاق نشده است. این لفظ در معنای غیرکناییاش اتفاقا به اصلاحطلبان بسیار نزدیک است. آنان بیش از گذشته بر استمرار اصلاحات تأکید دارند. البته ناگفته پیداست که پاشنهآشیل اصلاحطلبان چهرههاییاند که صرفا برای حفظ ثروت و قدرت در پی استمرار اصلاحات هستند و بدنامی آنان بیشازپیش با درشتنمایی این چهرهها در نزد مردم باورپذیر میشود. وقت آن رسیده که اصلاحطلبان حتی به قیمت شکست در انتخابات راه خود را از این دست اصلاحطلبان جدا کنند. هر اتحادی الزاما سازنده نیست؛ بهویژه اتحادی که بر مبنای اصولی مشترک شکل نگرفته باشد. تا زمانی که این مرزها روشن و شفاف نباشد، بسیاری باز به اصلاحطلبان، به حق یا ناحق حمله خواهند کرد. بگذریم ازحملات برخی از چهرههای تندرو که در گذشته با حمایت جریان راست سنتی در حوزه هنری تبلیغات اسلامی فیلمهای ایدئولوژیک میساختند. بیتردید این یادآوری گذشته سرزنش به تغییری نیست که در این افراد، رخ داده است. صرفا تأکید بر این نکته است که بدون استدلالی محکم نباید اصلاحطلبان را در کنار سلطنتطلبان نشاند؛ آنهم بدون درنظرگرفتن اینکه بسیاری از این چهرهها بیشتر از آنها در زندانهای پهلوی دوم، مورد آزار و شکنجه قرار گرفتهاند. اینک اصلاحطلبان کار سختی پیشرو دارند. در داخل و خارج سر نخواستن آنها دعواست و تنها راه باقیمانده آنان برگشتن به سوی مردم است. مردمی که هنوز که هنوز است دل در گرو حقیقت دارند.
*برای نوشتن این یادداشت از کتاب گذرراههای بدیل سوسیالیستی، اریک اولین رایت ترجمه کمال اطهاری نشر گام نو استفاده شده است.
*********************************