جامعه آمریکا بار دیگر در شوکِ یک حادثه تیراندازی مرگبار فرو رفته است. در جدیدترین اتفاق، یک جوان 18 ساله آمریکایی در مدرسه ابتدایی "راب" در شهر "اوالد" ایالت تگزاس اقدام به تیراندازی کرده که در نتیجه آن، 19 کودک و 2 آموزگار این مدرسه، جان خود را از دست داده اند. عامل این تیراندازی نیز بر اثر تیراندازی یک نیروی امنیتی آمریکایی، کشته شده است. این حادثه تکان دهنده در شرایطی اتفاق افتاد که آمریکا در ماه ها و البته سال های اخیر، شرایط بحرانی را از نظر وقوع تیراندازی های مرگبار تجربه کرده است. همین چند روز پیش بود که (در تاریخ 15 مِی) یک نژادپرست آمریکایی با حمله به یک سوپر مارکت در بوفالوی آمریکا، 10 نفر را (با انگیزه های نژادپرستانه) درست به سبک بازی های رایانه ای، هدف گلوله قرار داد و به قتل رساند.
بر اساس آمارها و داده های "اف بی آی/FBI"، آمریکا در سال 2021، شاهد 61 حادثه تیراندازی مرگبار بوده که این میزان در 20 سال اخیر بیسابقه بوده است(اشاره به تیراندازی هایی که تلفاتی قابل توجه داشته اند). اف بی آی تاکید کرده که در سال 2021، تیراندازی ها در 30 ایالت آمریکا، 52 درصد بیشتر از سال 2020 و تقریبا دو برابرِ هر سه سال قبل از آن بوده است. در این راستا، در سال 2021، 103 نفر بر اثر حوادث تیراندازی دستهجمعی در آمریکا کشته و 140 تن دیگر نیز زخمی شده اند. بدتر از همه اینکه یک نشریه آمریکایی به نام "ادویک" نیز گزارش داده که در سال 2021، 26 مورد حادثه تیراندازی، فقط در مدارس آمریکایی اتفاق افتاده است.
بلافاصله پس از حادثه تیراندازی اخیر در ایالت تگزاس آمریکا و کشته شدن 19 کودک و 2 آموزگار، "جو بایدن" رئیس جمهور آمریکا نسبت به وقوع این رویداد مرگبار ابراز تاسف کرد و به طور خاص به تاثیرات روحی به شدت منفی این حادثه تیراندازی بر کودکانی گفت که بازماندگان این حادثه هستند. بایدن به طور ویژه بر ضعف ها جهت مقابله و ایستادگی موثر در برابر لابی های سلاح در آمریکا سخن گفت و تاکید کرد که این قبیل حوادث در دیگر مناطق جهان به ندرت اتفاق می افتند. جالب اینکه قرار است "ان آر ای"، لابی بزرگ سلاح در آمریکا، کنفرانس سالانه خود را در جمعه آتی، در شهر هوستون آمریکا برگزار کند.
به نظر می رسد بایستی سه نکته اساسی را در مورد تیراندازی های خونین در ایالات متحده آمریکا مد نظر قرار دهیم.
1: تسلط قابل توجه شرکت های تسلیحاتی و دلالان اسلحه بر آمریکا
یکی از نکات اساسی که به ویژه در صحبت های جو بایدن در مورد حادثه اخیرِ تیراندازی در ایالت تگزاس خودنمایی می کند، تاکید ضمنی وی بر ضعف آمریکایی ها و سیاستمداران این کشور جهت مقابله با قدرت شرکتهای تسلیحاتی و لابی های قدرتمند آن ها است. وی در این رابطه می گوید: "چه زمان می خواهیم در برابر لابی سلاح بایستیم؟ ...ما بایدعمل کنیم...اینکه یک جوان 18 ساله وارد یک فروشگاه اسلحه می شود و میتواند دو سلاح خودکار بخرد، واقعا نادرست است".
محتوای سخنان جو بایدن اشاره به این مساله دارد که اساسا اراده و توان جدی جهت ایستادگی در برابر قدرت شرکت های تسلیحاتی آمریکایی و لابی های آن ها در این کشور وجود ندارد. سال هاست که آمریکا شاهد حوادثی از این دست است اما هیچ اتفاقی موثری را در این رابطه که مانع از تداوم روی دادنشان شود شاهد نیستیم. عجیب اینکه حتی شاهد چند برابر شدنِ آن ها بر اساس آمارهای ارائه شده از سوی اف بی آی و دیگر نهادهای امنیتی آمریکایی نیز می باشیم.
این مساله نشان می دهد که اساسا شرکت های تسلیحاتی آمریکایی و لابی گران آن ها و دلالان اسلحه در این کشور، قدرت پشت پرده قابل توجهی دارند و حتی در نهادهای مهم قانون گذاری آمریکا نیز بعضا به تعداد نمایندگان قانونگذار، لابیگر استخدام می کنند تا منافع خود را حفظ کنند. جالب اینکه "کِن پکستون" دادستان تگزاس در موضع گیری عجیبی از ضرورت مسلح کردن معلمان سخن گفته و یا "تد کروز" سناتور جمهوری خواه آمریکایی، از ضرورت قرار دادن نگهبانان مسلح در مدارس سخن می گوید.
البته که منفعت پرستی شرکت های تسلیحاتی آمریکایی و لابی گران و دلالان وابسته به آن ها، صرفا در عرصه داخلی آمریکا نمود پیدا نمی کند و به عنوان مثال در بحبوحه جنگ اوکراین شاهدیم که مدیران ارشد شرکتهای مهم تسلیحاتی آمریکایی نظیر "ریتیون تکنالوجیز"، "لاکهید مارتین" و "نورثروپ گرومن"، این جنگ را نعمت و یک معدن طلا برای خود ارزیابی می کنند و به هر نحو ممکن به دنبال انعقاد قراردادهای چند میلیارد دلاری در بحبوحه این جنگ هستند و برای جان انسان ها هیچ ارزشی قائل نیستند.
در این رابطه "گریگوری هِیز" مدیر اجرایی "ریتیون تکنالوجیز" در موضع گیری وقوع جنگ اوکراین و تبعات پس از آن را حامل فرصت های اقتصادی و درآمدی قابل توجهی برای این شرکت ارزیابی می کند و از آینده روشن این شرکت سخن می گوید. در این میان، نکته تاسف بار این است که این شرکت ها در ساختار حکومتی آمریکا بویژه در پنتاگون و کنگره، نفوذ گسترده ای دارند. مساله ای که موجب شده سال ها اقدامات تقابلی علیه رویههای بی ملاحظه آن ها به جایی نرسد.
2: قطبی شدن سیاسی و اجتماعی در جامعه آمریکا و تشدید حوادث مرگبار تیراندازی در این کشور
یکی دیگر از مولفه هایی که به ویژه در بحث اوج گیری قابل ملاحظه تعداد حوادث تیراندازی در آمریکا بایستی مورد توجه قرار گیرد، تشدید قطبی گرایی سیاسی و اجتماعی در این کشور است. روندی که به ویژه پس از روی کار آمدن "دونالد ترامپ" به شدت اوج گرفت و در مواردی نظیر خشونت ورزی های سفید پوستان افراطی، و نژاد پرستی علیه دیگر گروه های نژادی نظیر آنچه در حادثه اخیر تیراندازی در بوفالوی آمریکا شاهد بودیم، خود را نشان می دهد.
نکته اساسی این است که اساسا در دوران حضور ترامپ در کاخ سفید، خودِ وی به عنوان رئیس جمهور آمریکا، بقای خود را در قطبی گرایی جامعه می دید و درست به همین دلیل بود که در این دوران، شاهد اوج گیری خشونت های نژادی و اجتماعی در جامعه آمریکا با محوریت تشدید تیراندازی های خونین هستیم(البته که جهان هنوز رژه های مسلح نژادپرستان و گروه های افراطی که حامی ترامپ بودند را نیز فراموش نکرده است). روندی که به ویژه در آینده با توجه به احتمال بازگشت مجدد ترامپ به قدرت و احیای سیاست های تفرقه افکنانه و البته حمایت های وی از شرکت های تسلیحاتی آمریکایی، بار دیگر اوج خواهد گرفت و می تواند ناامنی های گستردهتری را نیز در آمریکا ایجاد کند.
3: تیراندازی های خونین و نمایش آنچه زیر پوست حکمروایی و دموکراسی آمریکایی می گذرد
سال هاست که رهبران آمریکایی در قالب شعارها و ایده های به ظاهر جالب و جذاب نظیر "رویای آمریکایی/ American Dream "سعی داشته و دارند که کشورشان را مهدِ تمام خوبی های جهان و به مثابه یک مدینهفاضله نزد جهانیان تصویرسازی کنند. در این میان، آن ها همچنین تلاش های زیادی را انجام داده و می دهند که تا جای ممکن واقعیت های جامعه آمریکا را نیز از دیدِ همگان مخفی کند.
با این حال، اوج گیری قابل توجه تیراندازی های مرگبار در شهرها و ایالات مختلف آمریکا، عملا به نوعی تصویر کلی که آمریکایی ها همواره سعی داشته اند از "رویای آمریکایی" و تصویرسازی از آمریکا به مثابه یک اسطوره داشته باشند را مخدوش کرده و تنها بخشی از واقعیت های این کشور را در معرض دید عموم قرار داده است. درست به همین دلیل است که فردی نظیر "فرانسیس فوکویاما"، با اشاره به تحولاتی از این نوع، ایده پیشین خود مبنی بر طرح تئوری "پایان تاریخ"(اشاره به اینکه جهان در عصر پساجنگ سرد، صرفا باید هژمونی آمریکا و اصول سرمایه داری و لیبرالیسم را بپذیرد) پس گرفته و آمریکای کنونی را همچون درختی توصیف می کند که از درون فروپاشیده است. به عقیده فوکویاما، نقطه اصلی وقوع این فروپاشی نیز تشدید تنش های سیاسی و هرج و مرج اجتماعی آمریکا در داخل این کشور و البته در قالب رویدادهایی نظیر اوج گیری تیراندازی های مرگبار در آن است. مساله ای که در نوع خود از ایجاد ناآرامی های وسیع تر و هراس از آنارشی گسترده تر در آینده، در این کشور خبر می دهد.