صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۹:۰۸  ، 
کد خبر : ۳۳۷۹۴۵

یادداشت روزنامه‌های 21 خرداد

روزنامه کیهان **

 ادامه حضور در NPT مجوز ترور دانشمندان است! / حسین شریعتمداری

نکات مستندی را که در پی آمده است، با دقت مطالعه کنید و سپس خودتان قضاوت کنید که آیا خروج ایران از «‌پیمان عدم اشاعه سلاح‌های هسته‌ای، NPT‌» تنها راه پیش روی کشورمان نیست؟! و آیا ترک این پیمان برای تامین امنیت و دفاع از منافع ملی جمهوری اسلامی ایران ضرورت فوری و حیاتی ندارد؟! بسم‌الله، بخوانید!

۱- ابتدا در این بخش از بیانات دقیق و موشکافانه رهبر معظم انقلاب که روز ۲۹ آبان ماه

سال ۱۳۹۲ در جمع بسیجیان ایراد فرموده‌اند دقت کنید:

«‌بر اساس اسناد موجود چند ماه قبل از جنایت اتمی آمریکا در ژاپن، هیتلر - یعنی رکن اصلی جنگ جهانی دوم - خودکشی کرده بود. موسولینی - یعنی رکن دیگر جنگ جهانی- نیز قبل از این حمله دستگیر شده بود و ژاپنی‌ها هم از دو ماه قبل برای تسلیم شدن اعلام آمادگی کرده بودند. واقعیت آن است که آمریکایی‌ها می‌خواستند سلاح جدیدشان یعنی بمب اتمی را در یک میدان واقعی آزمایش کنند که این کار را با کشتار مردم بی‌گناه هیروشیما و ناکازاکی انجام دادند، اما اکنون در تبلیغات خود به این جنایت لباس خدمت می‌پوشانند‌».

۲- آمریکا تنها کشوری است که از بمب اتم استفاده کرده و دست‌کم ۲۵۰ هزار انسان بی‌گناه را در بمباران دو شهر هیروشیما و ناکازاکی ژاپن قتل عام کرده است. طی ۷۷ سال گذشته هیچیک از دولت‌های آمریکا نه فقط آن جنایت هولناک را محکوم نکرده‌اند بلکه ادعا می‌کنند با بمباران هیروشیما و ناکازاکی به جنگ جهانی دوم خاتمه داده و از کشتار بیشتر در جریان جنگ یاد شده جلوگیری کرده‌اند! این ادعای دروغ در حالی است که از سه دولت محور آلمان، ایتالیا و ژاپن که در مقابل متفقین قرار داشتند، دولت‌های آلمان و ایتالیا در ژوئن سال ۱۹۴۵ - خرداد ۱۳۲۴- یعنی نزدیک به دو ماه قبل از بمباران هیرو‌شیما و ناکازاکی (اوت ۱۹۴۵‌) بدون قید و شرط تسلیم شده بودند و دولت ژاپن نیز برای چگونگی تسلیم در حال مذاکره با متفقین بود. یعنی جنگ جهانی دوم با پیروزی متفقین پایان یافته بود. اما با وجود پایان جنگ چرا آمریکا از بمب اتمی استفاده کرد و صدها هزار انسان بی‌گناه را به خاک و خون کشید؟! ماجرای آن بارها وحشیانه‌تر و هولناک‌تر است‌‫. بخوانید‌‫!

۳- ژنرال «ویلیام لی‌هی» رئیس‌ وقت ستاد مشترک ارتش آمریکا در خاطرات خود اعتراف می‌کند که « ژاپن قبل از بمباران هیروشیما و ناکازاکی شکست خورده و آماده تسلیم بود. ژاپنی‌ها از

دو ماه ‫قبل یعنی ژوئن ۱۹۴۵ نیز برای تسلیم اعلام آمادگی کرده و با ما در حال مذاکره بودند، بنابراین احساس من آن است که استفاده ما از بمب اتمی چیزی شبیه برخورد آدم‌های وحشی و قرون وسطایی بود». «جک مدیگان» مشاور وقت وزارت جنگ آمریکا اعتراف می‌کند که «دانشمندان آمریکایی آزمایش‌های اولیه خود را با تزریق پلوتونیوم به بیماران و زندانیان و بدون اطلاع آنها آغاز کرده بودند و در ژانویه ۱۹۴۵، این پروژه که نام پروژه منهتن را داشت با تولید بمب هسته‌ای با موفقیت به پایان رسیده بود». وی تاکید می‌کند که «بمب اتمی تولید شده نیاز به آزمایش داشت و چنان‌که نتیجه آزمایش موفقیت‌آمیز بود، دیگر نیازی به ادامه تحقیق نبود و فرصت آزمایش نیز همیشه به دست نمی‌آمد. در واقع ژاپن، محل و فرصت این آزمایش بود‌»! سه هفته قبل از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی- اواسط جولای ۱۹۴۵- ژنرال «رالف بارد» معاون فرمانده نیروی دریایی آمریکا با ارسال نامه‌ای رسمی برای «استیسون» وزیر جنگ، ضمن اشاره به تلفات انسانی سنگین و هولناک

بمب اتمی و با تاکید بر درخواست برای تسلیم، توصیه می‌کند اکنون که تصمیم برای بمباران اتمی ژاپن در حال قطعی‌شدن است، بهتر است «اطلاعات لازم درباره قدرت تخریبی بمب اتمی اعلام شود» و نتیجه می‌گیرد که «ژاپن در حال تسلیم به طور قطع بعد از آگاهی از تلفات انسانی سنگین و هولناک بمب اتمی بدون قید و شرط تسلیم خواهد شد». اما این توصیه از سوی «ترومن» رئیس‌جمهور وقت آمریکا رد می‌شود و انتشار هرگونه اطلاعات درباره بمب اتمی نیز ممنوع می‌گردد. ژنرال «رالف بارد» بعدها در خاطرات خود نوشت:«رد پیشنهاد من تردیدی باقی نمی‌گذارد که ادعای آمریکا درباره استفاده از بمب اتمی برای پایان دادن به جنگ جهانی دوم، فقط می‌تواند یک شوخی تلخ باشد و انگیزه اصلی در این جنایت هولناک، آزمایش تلفات انسانی بمب اتمی و ایجاد رعب و وحشت از قدرت آمریکا در جهان بوده است‌».

۴- برخی گزارش‌ها حکایت از آن دارند که آمریکا به بهانه تعقیب سران القاعده در غارهای «تارا بورا»ی افغانستان نیز از بمب‌های اتمی با تشعشعات رادیو اکتیو کم دامنه استفاده کرده است و نمونه‌ای از این نوع بمباران در یمن نیز گزارش شده است! همین جا برای درک مفهوم اخلاق در میان مقامات آمریکایی گفتنی است که بعد از تولید بمب نوترونی که یکی از خطرناکترین انواع بمب‌های اتمی است، «‌ساموئل کوهین‌» مخترع این بمب از آن با عنوان «‌بمب اخلاقی»! یاد کرده و گفته بود «‌بمب‌های نوترونی فقط موجودات زنده را می‌کشند و به ساختمان‌ها و تاسیسات آسیبی نمی‌رسانند‌»!

صرف‌نظر از جنایات بی‌شمار آمریکا و چند کشور اروپایی در طول تاریخ معاصر، موارد فوق که به جنایات اتمی آمریکا و قتل عام مردم بی‌گناه (تنها با هدف آزمایش ضریب تخریب انسانی بمب اتمی صورت گرفته است‌) به وضوح نشان می‌دهد که در چالش ۲۰ ساله هسته‌ای با چه هیولای جنایتکار و خونریز و غیر‌قابل کمترین اعتمادی رو‌به‌رو هستیم! حالا به ادامه ماجرا توجه کنید!

۵- بازرسی‌های آژانس از تاسیسات هسته‌ای و برخی مراکز نظامی کشورمان به بهانه اطمینان از صلح‌آمیز بودن فعالیت هسته‌ای ایران صورت گرفته و می‌گیرد و تا‌کنون بارها اعلام شده است که در فعالیت هسته‌ای ایران انحرافی به سوی تولید سلاح دیده نمی‌شود و آخرین نمونه آن، گزارش آمانو مدیرکل قبلی آژانس است که تاکید داشت در برنامه هسته‌ای ایران اگر قصور -‌FAILURE- يا تقصيری-‌BREACH- هم وجود داشت، اکنون برطرف شده است و... گفتنی است که آمریکا از طریق گروسی، مدیرکل فعلی آژانس که در آن هنگام معاون آمانو بود فشار فراوانی به آمانو وارد کرده بود که گزارش خود را پس بگیرد! ولی آمانو نپذیرفته بود.

و از سوی دیگر، مذاکرات هسته‌ای که نهایتاً تحمیل فاجعه برجام را به دنبال داشت با هدف لغو تحریم‌ها صورت گرفته بود ولی تحریم‌ها نه فقط لغو نشد بلکه صدها تحریم دیگر نیز به تحریم‌های قبلی اضافه شد! و تعداد تحریم‌ها از ۸۰۰ مورد به ۱۷۰۰ مورد رسید! یعنی تحریم‌ها دو برابر شد!

اکنون دقت بفرمائید! به قول معروف هم چوب را خورده‌ایم و هم پیاز را به خوردمان داده‌اند. به بیان دیگر از یک‌سو به سخت‌ترین و بی‌سابقه‌ترین بازرسی‌ها از تاسیسات هسته‌ای و برخی مراکز حساس نظامی خود تن داده‌ایم و از سوی دیگر تحریم‌ها نه فقط لغو نشده بلکه دو برابر هم شده است! کجای این نا‌معادله به سود کشورمان بوده است که قابل ادامه باشد؟! و بعد از چالش ۲۰ ساله هسته‌ای در کدام نقطه ایستاده‌ایم؟!

۶- حالا به چند نمونه زیر که فقط ‌اندکی از اعترافات فراوان و صریح مقامات آمریکایي است نگاهی بیندازید؛

الف- ۱۰ آگوست ۲۰۱۲ «جی کارنی» سخنگوی وقت کاخ سفید در یک کنفرانس خبری ‌می‌گوید: «ما «چشم» داریم و می‌توانیم برنامه هسته‌ای ایران را مشاهده کنیم.» وقتی خبرنگار از او می‌پرسد منظور شما از «چشم» چیست؟ می‌گوید: «منظورم بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی است که آخرین اطلاعات را در اختیارمان قرار می‌دهند»!

ب- (دو هفته پس از امضای برجام ) «ارنست مونیز» وزیر انرژی وقت آمریکا و یکی از اعضای گروه مذاکره‌کننده آمریکا در مقاله‌ای برای نشریه «فوروارد» رابطه بازرسان آژانس با آمریکا را کمی بیشتر توضیح داد: «از سال ۱۹۸۰، ما همه بازرسان آژانس را در آزمایشگاه ملی «لوس‌آلاموس» تربیت کرده‌ایم. ما برای آنها ده‌ها دوره آموزشی برگزار کرده و اطمینان حاصل ‌کردیم که آنها از پیشرفته‌ترین تجهیزات و ابزارهای الکترونیکی برای کسب اطلاعات از مراکز حساس ایران برخوردار هستند‌»!

ج- « اندیشکده بروکینگز» بازرسی‌های ویژه برجام را فرصتی تازه برای ایالات متحده می‌نامد و طی یادداشتی به قلم «جاشوا رونر» استاد دانشگاه ساوترن متدیست آمریکا، می‌نویسد:

«حضور بازرسان فرصت‌های جدیدی برای جمع‌آوری اطلاعات فراهم خواهد کرد. نه تنها سازمان‌های اطلاعاتی از گزارش‌های بازرسی درباره برنامه هسته‌ای ایران سود خواهند برد، بلکه آزاد خواهند بود که دیگر حوزه‌های علمی و زیرساخت‌های صنعتی و نظامی ایران را نیز بررسی کنند»!

د- جان برنان (رئیس‌ سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا-CIA) ۸‌ آوریل ۲۰۱۵ (۱۹ فروردین ۱۳۹۴) در «انستیتو سیاست دانشگاه‌‌ هاروارد» گروه مذاکراتی آمریکا را به خاطر دستیابی به برنامه جامع اقدام مشترک با ایران (برجام‌) و برخی مفاد آن از جمله بازرسی‌های گسترده و فراگیر ستایش می‌کند و می‌گوید از این که ایران با بازرسی‌های فراگیر موافقت کرده «‌خشنود و غافلگیر شدم...درباره

رژیم بازرسی‌ها فکر می‌کنم [آن] کاملا غافلگیرکننده و بسیار خوب است»!

۷- حالا خودتان قضاوت کنید که عضویت ما در پیمان NPT برای کشورمان چه دستاوردی داشته است؟! آیا غیر از ترور دانشمندان هسته‌ای، خرابکاری و انفجار در تاسیسات هسته‌ای، افشای اطلاعات سرّی نظامی و صنعتی، آسیب‌های جدی به صنعت هسته‌ای، ایجاد مشکلات فراوان اقتصادی، برباد دادن امکانات و ظرفیت‌های داخلی و هزینه‌های کلان مالی، دستاورد دیگری هم داشته است؟! کدامیک از موارد فوق‌الذکر مستند نیست؟! و کدامیک از آنها قابل کمترین تردید است؟! اگر این‌گونه نیست - که نیست- ادامه حضورمان در پیمان NPT برای چیست؟!

با جرأت می‌توان گفت که ادامه حضور کشورمان در NPT غیر از صدور مجوز برای ترور دانشمندان، تخریب تاسیسات نظامی و هسته‌ای و برباد دادن امکانات و ظرفیت‌های داخلی هیچ نتیجه دیگری نداشته و نخواهد داشت! اگر مسئولان محترم کشورمان چه در گذشته و چه حال از چالش هسته‌ای

۲۰ ساله و حضورمان در NPT نتیجه دیگری سراغ دارند بفرمایند! و اگر غیر از آنچه گفته شد نتیجه‌ای نمی‌شناسند - که نیست و نمی‌شناسند- چرا در ضرورت خروج از پیمان NPT تردید می‌کنند؟!

۸- خروج ایران از پیمان عدم اشاعه سلاح‌های هسته‌ای (NPT) در متن این پیمان نیز پیش‌بینی شده و از آن به عنوان حق قانونی کشورهای عضو یاد شده است. در بند یک از ماده ۱۰ NPT تصریح شده است که «‌چنان‌که هر یک از اعضاء معاهده تشخیص دهد حوادثی فوق‌العاده مربوط به موضوع این معاهده منافع عالیه کشورش را به مخاطره ‌انداخته است این حق را خواهد داشت که در اعمال حق حاکمیت ملی خود از این معاهده کناره‌گیری نماید. این عضو باید کناره‌گیری خود را با اطلاعیه قبلی 3 ماهه به تمامی اعضاء معاهده و به شورای امنیت سازمان ملل متحد اعلام نماید. اطلاعیه فوق باید حاوی بیان و شرح حوادث فوق‌العاده‌ای باشد که به نظر دولت مورد اشاره، منافع عالیه کشورش را به مخاطره ‌انداخته است».

در این ماده تصریح شده است که اگر کشور عضو «‌تشخیص دهد حوادثی فوق‌العاده مربوط به موضوع این معاهده منافع عالیه کشورش را به مخاطره ‌انداخته است این حق را خواهد داشت که از این معاهده کناره‌گیری نماید‌». اکنون سؤال این است که آیا ترور دانشمندان، تخریب و انفجار در تاسیسات هسته‌ای ایران اسلامی که دشمن با صراحت (بخوانید وقاحت و خباثت‌) بر استفاده از اطلاعات بازرسان آژانس در ارتکاب این جنایات تاکید می‌ورزد، ‏در فهرست منافع عالیه کشورمان جای ندارد؟! اگر پاسخ مثبت است چرا در خروج فوری از NPT تردید می‌کنیم؟! و اگر ترور دانشمندان و تخریب تاسیسات هسته‌ای و افشای اسرار نظامی کشورمان را بیرون از منافع ملی ارزیابی می‌کنیم که وای بر ما!

***************************************

روزنامه خراسان**

پشت پرده فاز جدید تحرکات ضد ایرانی تل آویو

نویسنده : دکترحامدرحیم پور

این روزها  دولت بایدن که بیشتر از گذشته از بازگشت به برجام فاصله می‌گیرد و 8 دور مذاکرات وین را در بن‌بست شکست قرار داده است، در آخرین دور تلاش‌های خود در کنار سه کشور اروپایی  قطعنامه‌ای را  در شورای حکام علیه ایران به تصویب رسانده است. همزمان صهیونیست‌ها نیز بر شدت تحرکات مخرب و غیرسازنده خود علیه کشورمان افزودند و سعی دارند به هر نحو ممکن، دستورکار محدودسازیِ همکاری‌های بین‌المللی ایران و به ثمر رسیدنِ تلاش‌ها برای احیای توافق برجام را ناکام بگذارند.در این زمینه، چندی قبل شاهد ترور شهید "حسن صیاد خدایی"، از مدافعان حرم و فرماندهان میدانی سپاه قدس در مقابل منزلش در تهران بودیم و چند روز بعد نیز، "نیویورک تایمز" در گزارشی از حمله پهپادی به یک ساختمان متعلق به تحقیقات پهپادی ایران در مجتمع نظامی و فناوری پارچین خبر داد. حمله‌ای که در جریان آن مهندس احسان قدبیگی به شهادت رسیده و یک تن دیگر نیز زخمی شد. در این میان البته  سران این رژیم سعی دارند با گسترده کردن دامنه  پوشش رسانه ‌ای این تحرکات و حتی افزودن مواردی غیرموثق به آن سناریوی خود را به پیش ببرند. سناریویی که  سعی دارد  ناکامی‌ها و ضعف‌های داخلی و منطقه‌ای این رژیم را با بزرگ نمایی کاریکاتوری این  موارد  به حاشیه براند.  البته این به معنای آن نیست که از تحرکات و اقدامات  تروریستی و مخرب این رژیم غافل شویم چرا که سوابق آن‌ها نشا ن می‌دهد  به صورت هدفمند سعی در ترور و حذف دانشمندان کشورمان داشته‌اند.  مانند ماجرای شهادت  دکتر اردشیر حسین پور، دانشمند هسته‌ای ایران که سال ۱۳۸۵ بر اثر مسمومیت با مواد رادیو اکتیو  به شهادت رسید  یا دکتر علی‌ هاشمی یکی از نخبه‌های برجسته رشته شیمی. لذا صهیونیست‌ها در هدف گذاری کلان خود به طور ویژه به دنبال حذف چهره‌های علمی کشورمان هستند هر چند به نظر می‌رسد  با چند ترور اخیر شاهد ورود آن‌ها به حذف افراد غیر مرتبط با برنامه هسته‌ای و مرتبط با دیگر برنامه‌ها چه نظامی و چه غیر نظامی نیز هستیم.  امری که حتما موجب هوشیاری هرچه بیشتر دستگاه‌های امنیتی کشورمان شده است.به هر روی،تربیت نیروی نخبه انسانی، چیزی نیست که از امروز به فردا بتوان تولید کرد، این عزیزان سرمایه کشور هستند و باید به شدت محافظت بشوند.نگاهی به  اقدامات صهیونیست‌ها  در ترور چند صد   دانشمند عراقی که بین سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۰ میلادی  در این کشور  اصلا هیچ گونه ارتباطی‌ یا ارتباط چندانی با برنامه‌های نظامی نداشتند به خوبی نشان دهنده چشم‌انداز مد  نظر آن‌ها ست  که  سعی‌  دارند  پیشرفت علمی‌ یک کشور  را از بیخ و بن نابود کنند!

حال سوال این است محرک‌ها و دلایل اصلی ترورها تنش آفرینی هایِ اخیر رژیم صهیونیستی علیه کشورمان چیست؟ آیا فصلی تازه در تشدید فضای درگیری و تنش میان ایران و رژیم اسرائیل آغاز شده است؟به نظر می‌رسد که رژیم صهیونیستی از این اقدامات تروریستی می‌تواند چند هدف داشته باشد. نخست، ایفای نقش پلیس بد و نشان دادن این که اگر ایران نخواهد به تعهدات خود  مطابق برجام بازگردد با تهدیدات اسرائیل مواجه خواهد  شد.به هر حال به رغم خروج آمریکا از برجام و فشارهای اقتصادی بر ایران نفوذ منطقه‌ای ایران نه‌تنها تضعیف نشد بلکه تقویت شد و اقدامات این رژیم برای مقابله با ایران مخصوصاً در سوریه راه به‌جایی نبرد و اکنون مذاکرات هسته‌ای عملاً به‌گونه‌ای به معنی به رسمیت شناختن قدرت منطقه‌ای ایران است رژیم صهیونیستی به دنبال سرپوش گذاشتن بر ناتوانی در پیشبرد اهداف خود است.بنابراین هدف دوم این رژیم را باید تلاش برای فشار بر آمریکا و طرف‌های مذاکره با ایران برای طلب امتیازات جدید از ایران در زمینه‌هایی مانند زمان پایان محدودیت‌های هسته‌ای و موضوعات منطقه‌ای و موشکی دانست.هدف دیگر این رژیم کسب امتیازات و تضمین‌هایی از آمریکا در زمینه تعهد این کشور به دفاع از امنیت این رژیم  در زمانی است که ایالات متحده در جهت کاهش حضور خود در منطقه و تمرکز بیشتر در شرق آسیا حرکت کرده است. امتیازات احتمالی از اروپا را نیز باید مدنظر داشت. این اقدامات صهیونیست‌ها همچنین می‌تواند پاسخی به تحرکات گروه‌های مقاومت چه در نزدیکی و چه درون مرزهای فلسطین اشغالی باشد.تصور رژیم صهیونیستی این است که عملیات‌های مقاومتی که توسط فلسطینی‌ها انجام می‌شود و تاکنون نزدیک به ۲۰ نفر برای این رژیم تلفات داشته است بدون حمایت ایران انجام نمی‌شود و بنابراین باید پاسخ آن‌ها در ایران داده شود.

اما یک هدف مهم دیگر مقامات رژیم صهیونیستی  که البته یکی از اهداف اصلی تحرکات  فعلی این رژیم است مصرف داخلی این نوع تهدیدات و به طور مشخص حفظ انسجام کابینه نامتجانس و شکننده در سایه یک تهدید بیرونی به نام برنامه هسته‌ای ایران از طریق اضطراری نمایش دادن وضعیت کنونی برای مقابله با این تهدید است. خلاصه آن که این سلسله اقدامات تروریستی با هدف قدرت‌نمایی در شرایطی است که این رژیم چه در داخل و چه در منطقه با چالش‌های بزرگ روبه رو شده است.

***************************************

روزنامه وطن امروز**

تیم ملی در انتظار تغییر فنی به سود «منافع ملی»/محمد صالحی

در فاصله ۱۶۰ روز مانده تا دیدار ایران برابر انگلیس در جام‌جهانی فوتبال، آنچه بیش از هر چیز نگران‌کننده به نظر می‌رسد، وضعیت فنی تیم ‌ملی فوتبال است؛ جایی که دراگان اسکوچیچ، سرمربی فعلی تیم ‌ملی بدون داشتن تجربه‌ای در سطح جهانی، با تصمیم فدراسیون فوتبال قرار است هدایت یکی از بهترین نسل‌های تاریخ فوتبال ایران را بر عهده داشته باشد. هر چند عملکرد این مربی در رقابت‌های انتخابی جام‌جهانی با توجه به شرایط آن زمان فوتبال ایران قابل تقدیر است و او توانست با هدایت ستاره‌های چند سال اخیر فوتبال ایران، «سریع‌ترین صعود تاریخ ایران به جام جهانی» را ثبت کند اما ضعف فنی تیم ‌ملی فوتبال در ۲ دیدار رفت و برگشت برابر کره‌جنوبی نگران‌کننده به ‌نظر می‌رسد و این موضوع در حال حاضر به یکی از دغدغه‌های اصلی بخشی از فوتبال ایران، تعداد زیادی از کارشناسان و دلسوزان ورزش ایران تبدیل شده است. اگر این ۲ دیدار را کنار بگذاریم، تیم ‌ملی محک جدی و مهم دیگری از زمان حضور اسکوچیچ نخورده و رقبای دیگر تیم ‌ملی هم به وضوح از شرایط آرمانی خود به دور بوده‌اند. حتی بازی با اروگوئه هم که می‌توانست عیار سرمربی تیم ‌ملی را مشخص کند با مخالفت اسکوچیچ برگزار نشد. البته این موضوع نافی درخشش و قدرت تیم ‌ملی نیست اما آنچه از تیم ‌ملی ایران یک قدرت آسیایی ساخته، بازیکنانی است که در این سال‌ها و پس از درخشش تیم ‌ملی در جام‌جهانی ۲۰۱۸ به تجربیات گرانسنگی دست پیدا کرده‌اند و اکنون یکی از بهترین نسل‌های تاریخ فوتبال ایران را ساخته‌اند نسلی که با هدایت یک مربی باتجربه و آشنا به مختصات فوتبال ایران، می‌تواند در یکی از مهم‌ترین گروه‌های جام‌جهانی ۲۰۲۲ نتایجی آبرومند را برای ورزش ایران رقم بزند. اگرچه عملکرد اسکوچیچ در ۲ سال اخیر به واسطه شرایط متزلزل فدراسیون فوتبال قابل توجه است و او در آن شرایط و بعد از فاجعه دولت قبل در استخدام مارک ویلموتس، «خیرالموجودین» بود اما حالا که فرصت فراهم است و تیم ‌ملی در جام‌جهانی با تیم‌های آمریکا و انگلیس هم‌گروه شده است، جای هیچ‌گونه تامل نیست و باید بدون رودربایستی و تعارف با اسکوچیچ، با تصمیمی سریع و بدون تعلل شرایط را برای تغییر وضعیت فنی تیم ‌ملی به سود «منافع ملی» دگرگون کرد. این نگرانی وقتی بیشتر می‌شود که اطلاعات موجود از وضعیت مدیریتی تیم در بیرون از زمین- که بخشی از آن برعهده سرمربی تیم هست - را هم مورد بررسی قرار دهیم و قطعا وضعیت مدیریتی بیرون از تیم هم شرایطی بهتر از مدیریت داخل زمین توسط اسکوچیچ ندارد.

***************************************

روزنامه ایران**

تحلیل سردبیر سابق مجله نیوزویک و تحلیلگر ارشد فارن پالیسی از دو دهه روابط خصمانه امریکا

سیاست تغییر رژیم ایران راه به جایی نبرد و نمی برد

مایکل هیرش: ایران در برابر امریکا روز به روز قوی تر شده است/احمد فاضل زاده/دکترای روابط بین‌الملل

مایکل هیرش یک خبرنگار ارشد در فارین پالیسی است. او پیش از این سردبیر ملی مجله پولیتیکو بود. او همچنین به‌عنوان سردبیر خارجی، خبرنگار ارشد دیپلماتیک و خبرنگار اقتصادی ملی برای نیوزویک فعالیت کرده است. هیرش همچنین نویسنده دو کتاب «جرم سرمایه: چگونه اندیشمندان واشنگتن آینده امریکا را به وال استریت تبدیل کردند» و «در جنگ با خود: چرا امریکا شانس خود را برای ساختن جهانی بهتر تلف می‌کند» نیز هست. هیرش در یادداشت تحلیلی خود که به تازگی منتشر کرده، به دو دهه روابط خصمانه امریکا با ایران اشاره می‌کند و سرفصل‌هایی از این موضوع را مورد بررسی قرار می‌دهد.

هیرش در بخشی از یادداشت خود اشاره می‌کند که با گذشت بیش از دو دهه از سیاست‌های شکست خورده امریکا که به‌شدت میان رویارویی و همکاری در نوسان است، واشنگتن و غرب همچنان خود را در برابر ایران در جایگاه بازیگران متخاصم می‌بینند. امروز، اگرچه ایران با برخی مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کند، اما تهران توانسته برنامه هسته‌ای خود را سرپا نگه دارد و آن را تدام بخشد. در هفته‌ای که گذشت، ایالات متحده، بریتانیا، آلمان و فرانسه، بجز دست کشیدن از تلاش‌های نادرست خود برای احیای توافق هسته‌ای 2015، پیش‌نویس قطعنامه‌ای را به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) که ناظر هسته‌ای سازمان ملل متحد محسوب می‌شود، ارائه کردند که در آن از عدم همکاری ایران انتقاد کرده بودند. ایران به‌شدت به این موضوع واکنش نشان داد و تعدادی از دوربین‌های نظارتی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را خاموش کرد و برنامه‌هایی برای ارتقای غنی‌سازی اورانیوم انجام داد؛ چیزی که رافائل گروسی، مدیر کل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی درباره‌اش می‌گوید: «می تواند ضربه مهلکی به توافق باشد.»

از دیدگاه نویسنده، استراتژی ایالات متحده آنقدر شکست خورده است که دیگر تنها باید برای آن ابراز امیدواری کرد و به‌نظر می‌رسد کار چندانی برای بهبود آن از دست مقامات برنمی‌آید. برخی از کارشناسان می‌گویند: «ما می‌توانیم امیدوار باشیم چون به حرکت خود ادامه می‌دهیم، به شرطی که امریکا نخواهد به ایران فشار بیشتری وارد کند.» اسرائیل هم کار بزرگی انجام نخواهد داد. دو دهه اخیر روابط ایران و امریکا فهرستی از فرصت‌های از دست رفته، فرصت‌های نابسامان و سوء‌تفاهم‌های عمیق را ایجاد کرده است. حتی ویلیام برنز، رئیس سیا که در گذشته یکی از بازیگران کلیدی در باز کردن کانال‌های جدید به تهران بود، این موضوع را در مصاحبه‌ها و خاطراتش در سال 2019 در کتابش (The Back Channel) گفته است. تنها استثنا، پیمان هسته‌ای باراک اوباما، رئیس جمهور وقت ایالات متحده بود که اکنون به نظر می‌رسد با وجود تلاش‌های محتاطانه رئیس جمهور جو بایدن برای احیای این توافق، که به طور رسمی به عنوان برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) شناخته می‌شود، در حال از دست رفتن است.

سردبیر سابق مجله نیوزویک در بخش دیگری از یادداشت خود و با اشاره به سیاست‌های خصمانه غرب و امریکا بیان می‌کند که این تلاش‌ها نشان داده‌اند که رویکرد ایالات متحده و غرب چقدر متناقض و مردد بوده است. یکی از محققان روابط بین‌الملل در این باره گفته است: «رویکرد ضعیف امریکا در قبال برجام، به نوبه خود باعث شده است که بسیاری در تهران نسبت به آینده این توافق بدبین باشند و این تماماً مربوط به بدعهدی امریکا و همدستی اروپایی‌ها در اعمال فشار بر ایران برای امتیازات بوده است.» به بیانیه اوباما پس از امضای برجام نگاه کنید؛ کاملاً واضح بود که ما هیچ تصوری در مورد رابطه بهتر یا اینکه ایران بازیگر خوبی در منطقه است، نداریم.

مایکل هیرش در قسمتی از یادداشت خود به گفته جان تیرمن، مدیر اجرایی مرکز مطالعات بین‌المللی انستیتوی فناوری ماساچوست و یکی دیگر از نویسندگان کتاب «جمهوری‌های اسطوره‌ای» اشاره می‌کند که می‌گوید: اوباما مطیع‌ترین رئیس‌جمهور ما در قبال ایران در ۴۵ سال گذشته بوده است. اما همین اوباما در اظهارات خود در 14 ژوئیه 2015، با اعلام توافق بر سر برنامه جامع اقدام مشترک از ایران به عنوان دشمن قسم خورده یاد می‌کند. تیرمن گفته بود: ایالات متحده در صد سال گذشته از نظر نقش خود در جهان، توسعه طلب بوده است. اما این مسأله با این باور دیرینه ایرانیان یعنی استکبارستیزی در تضاد است. بنابراین دو ذهنیت اصلی وجود دارد که اساساً با یکدیگر در تضاد هستند.

با این حال، تیرمن و دیگر کارشناسان می‌گویند که بسیاری از فرصت‌های اصلی برای توافق واقعی از دست رفته است و ریشه این قضیه به پس از یازده سپتامبر بازمی‌گردد؛ زمانی که ایالات متحده در زمان جورج دبلیو بوش، رئیس‌جمهور وقت، تلاش‌های ایران برای همکاری را رد کرد و در عوض تهران را به بخشی از «محور نامتجانس» خود با عراق و کره شمالی تبدیل کرد. جیمز دابینز، دیپلمات ارشد سابق امریکایی که در آن زمان مذاکرات با تهران را رهبری می‌کرد، در مصاحبه هفته گذشته خود گفت: «ایرانی‌ها در آن زمان برنامه هسته‌ای زیادی نداشتند، فکر می‌کنم دولت بوش در آن زمان اشتباهات زیادی مرتکب شد.»

در بخشی از یادداشت هیرش آمده است: «در هفته‌های پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر در سال 2001، حتی ایران نیز مانند بسیاری از کشورها، همدردی خود را با واشنگتن اعلام کرد. معاون وزیر امور خارجه وقت ایران و همفکرانش که در ایالات متحده تحصیل کرده بود و بعداً سفیر سازمان ملل و سپس وزیر امور خارجه شد و در حال مذاکره بر سر توافق 2015 بود - به دنبال دستیابی به این توافق بودند. اما با وجود این امریکایی‌ها از خود حسن نیت نشان ندادند. در نوامبر همان سال در سازمان ملل، کالین پاول، وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده، با وزرای خارجه روسیه و شش کشور همسایه افغانستان، از جمله ایران، مشغول گفت‌و‌گو بود تا حکومت پس از طالبان در افغانستان را بررسی کند. پاول که اکتبر گذشته در 84 سالگی درگذشت، در مصاحبه‌ای در سال 2007 خاطرنشان ساخت که کمال خرازی، وزیر امور خارجه وقت ایران، بیانیه‌ای را ارائه کرده که در آن کشورش نسبت به سقوط تصادفی پرواز 587 امریکن ایرلاینز در 12 نوامبر، که منجر به کشته شدن 260 سرنشین شد، اعتراض کرده بود.»

هیرش با استناد به واکنش مقامات امریکایی در آن مقطع بیان می‌کند: مقامات امریکایی گفتند که در اواخر همان ماه، در کنفرانس صلح در «بن آلمان» که برای تصمیم‌گیری در مورد دولت پس از طالبان برگزار شد، ثابت شد که ایرانی‌ها نسبت به همکاری ابایی ندارند. «دابینز مذاکره‌کننده ارشد ایالات متحده» چند سال بعد در مصاحبه‌ای به یاد می‌آورد که ایرانی‌ها «تعدادی پیشنهاد سازنده در طول جلسه ارائه کردند. پیشنهاد‌های مختلفی برای صلح داده بودند و یکی از دیپلمات‌های امریکایی گفته بود که این پیشنهادات ایده‌های خوبی هستند. در کنفرانس توکیو در ژانویه 2002، ایران متعهد شد حدود 550 میلیون دلار به افغانستان کمک کند. این بزرگترین مبلغ ارائه شده توسط هر کشور غیرعضو در OECD بود و تقریباً همان مبلغی بود که واشنگتن تعهد کرده بود. اما یک هفته پس از پایان آن کنفرانس، بوش سخنرانی بدنام خود را ایراد کرد و ایران را با عراق و کره شمالی به عنوان «محور شرارت» مورد اتهام قرار داد. با این حال، تلاش‌های تهران برای بهبود روابط پس از سخنرانی بوش و همچنین پس از حمله امریکا به عراق در مارس 2003 ادامه یافت.

این خبرنگار ارشد فارن پالسی در اشاره به اتهام تروریسم خواندن ایران از سوی امریکا و بی‌توجهی امریکا به حسن‌نیت همیشگی ایران می‌نویسد: واشنگتن پست بعداً گزارش داد که نماینده دائمی ایران در سازمان ملل تنها چند روز پس از سخنرانی «محور شرارت» پرونده‌ای قطور حاوی عکس‌ها و مدارک سفر 290 نفر را به کوفی عنان دبیرکل وقت سازمان ملل داد. ایران گفت که آنها تروریست‌های القاعده بودند که در تلاش برای فرار از مرز افغانستان دستگیر شدند. اما بوش و تندروهای ارشد دولتش، بویژه دیک چنی، معاون رئیس جمهور، دونالد رامسفلد، وزیر دفاع و پل ولفوویتز، معاون رامسفلد، ایران را تنها یک کشور پناه‌دهنده تروریست می‌خواندند؛ این درحالی است که بارها و بارها ایران در مبارزه با تروریسم با امریکایی‌ها همکاری کرده بود. اما امریکایی‌ها همواره ایران را به بهانه‌های مختلف محکوم می‌کردند؛ در حالی که جمهوری اسلامی ایران حسن نیت خود را نشان داده بود. ایران آخرین تلاش خود را در آن دوره انجام داد، زمانی که از طریق تیم گولدیمان سفیر وقت سوئیس در تهران، یک پیشنهاد پشتیبان برای گفت‌و‌گوهای گسترده با ایالات متحده در مورد بسیاری از موضوعات مهم، از جمله برنامه هسته‌ای ایران را فکس کرد. دولت بوش این طرح را نادیده گرفت و مدعی شد که مشخص نیست چه کسی آن را تهیه کرده است.

در سال‌های بعد با آغاز برنامه هسته‌ای ایران، دیدگاه‌های جنگ‌طلبانه نسبت به ایران همچنان در واشنگتن غالب بود. چنی، رامسفلد و دیگر مقامات ارشد متقاعد شده بودند که هرگونه گشایش جدی مذاکرات با ایران تنها به یک دولت اسلامگرا در تهران مشروعیت می‌بخشد و مطمئن بودند روزی سقوط خواهد کرد. آنها همچنین بر این باور بودند که سرنگونی دیکتاتور عراق صدام حسین این روند را تسریع خواهد کرد یا حداقل تهران را برای تسلیم ترسانده است.

هیرش همچنین با اشاره به مطالب قبلی خود درباره ذهنیت ایرانیان از امریکا و علل تیره بودن این ذهنیت، به کودتای 28 مرداد اشاره می‌کند و مداخله امریکا در این واقعه را از سوی ایرانیان غیرقابل دفاع می‌داند. او در این‌باره می‌نویسد: همان‌طور که نگارنده در سال‌های گذشته گفته است، چشم‌انداز تغییر رژیم تحت حمایت ایالات متحده، خاطرات زشتی را زنده کرد که در نگاه ایرانیان، تصویر دولت اسلامگرا از امریکا را به عنوان شیطان بزرگ نشان می‌دهد. روایت سیاسی ایران مدرن به واقع در سال 1953 آغاز شد، زمانی که سیا و بریتانیا محمد مصدق، منتخب دموکراتیک مردم ایران را سرنگون می‌کردند. یکی از فعالان سیاسی ایرانی در مصاحبه‌ای با من در سال 2007 در سفرم به تهران برای مجله نیوزویک گفت: خاطره 1953 در ایران هنوز بسیار زنده است. او گفت: «بسیاری از ایرانی‌ها نمی‌توانند فراموش کنند که کودتای امریکا و بریتانیا در واقع روند دموکراتیک در ایران را در همان مرحله در نطفه خفه کرد. اما پس از آن، دخالت ایالات متحده ادامه یافت. در طول 25 سال رژیم شاه، امریکا مستقیماً در کاری که او انجام می‌داد، دخالت داشت و هنگامی که عراق [در سال 1980] به ایران حمله کرد، ایالات متحده به‌طور کامل و نظامی از رژیم صدام حمایت کرد. همه آنها می‌دانستند که صدام متجاوز است، اما از تجاوز او حمایت کردند. با این حال، در مصاحبه دیگری در جریان سفرم در سال 2007، یکی از مقامات به من گفته بود که حتی در دوران احمدی‌نژاد، تهران آمادگی خود را برای کاهش تنش‌ها اعلام کرده است. این مقام همچنین گفته بود که اگر امریکا رویکردی متفاوت از رویارویی با ایران را که از گذشته تاکنون داشته دنبال کند، مناسبات ما نیز تغییر خواهد کرد. سفیر سابق ایران در بریتانیا، در آن زمان به من گفت: «ایران به دنبال دارا بودن این فناوری است و این موضوع برای بازدارندگی ضروری است.»

مایکل هیرش درباره حضور تهران در مذاکرات برجام و کارشکنی امریکا در این باره اشاره می‌کند: تهران به شرکت در مذاکراتی ادامه داد که در سال 2004 به رهبری اروپایی‌ها و در زمینه هسته‌ای آغاز شد. در آن زمان واشنگتن همکاری نکرد و این مذاکرات دستاوردهای کمی داشتند؛ اما در زمان دور دوم ریاست جمهوری اوباما، ایالات متحده شروع به ایفای نقش فعال‌تری کرد که در نهایت  زمینه ساز توافق برجام شد. سازمان ملل و اتحادیه اروپا در ازای لغو تحریم‌های اعمال‌شده توسط واشنگتن، پیمان غنی‌سازی اورانیوم ایران را به مدت 15 سال محدود کرد و تهران را ملزم کرد که حدود 97 درصد سوخت هسته‌ای خود را به خارج از کشور ارسال کند و بیشتر سانتریفیوژهای خود را برچیند.

به بیان هیرش، منتقدان این مذاکره - که تا به امروز بر مخالفت خود پافشاری می‌کنند - همچنان اصرار داشتند که این معامله بیش از حد نامتوازن و پر از نقص است. بسیاری با «بنیامین نتانیاهو»، نخست‌وزیر وقت اسرائیل، همسو بودند و اصرار داشتند که فشار بیشتر ایالات متحده و احتمالاً اقدام نظامی، ایران را متوقف می‌کند. در میان منتقدان البته ترامپ بود که از این پیمان خارج شد و تحریم‌های اقتصادی بیشتری را وضع کرد. هیچ کدام از این اقدامات نتیجه نداد و هفت سال بعد، به جای اینکه ایران یک سال یا بیشتر، با داشتن اورانیوم غنی شده کافی برای  فناوری هسته‌ای فاصله داشته باشد، تنها چند هفته با این امر فاصله دارد. با این حال، حتی در حال حاضر، ممکن است امیدی برای مذاکره بیشتر وجود داشته باشد. آژانس بین‌المللی انرژی اتمی می‌گوید در عین حال ایرانی‌ها، در حالی که غنی‌سازی اورانیوم را از سر می‌گیرند، آن را تا حد زیادی تسریع نکرده‌اند.

هیرش امید به تغییر رژیم در تهران را همچنان بحث غالب در واشنگتن می‌خواند؛ اگرچه چندان راه به جایی نمی‌برد. همچنان که تاکنون راه به جایی نبرده است و ایران روز به روز قوی‌تر شده است. درنهایت باید گفت که ایران حسن نیت خود را در برهه‌های مختلف نشان داده است و این امریکا بوده که رویه خصمانه‌ای بر مناسبات حاکم کرده و همواره این رویه را شدت بخشیده است.

***************************************

 روزنامه رسالت **

غفلت عالمان و مجریان سیاست از راهبرد سیاسی اسلام/احد آزادی‌خواه

وَلَن تَرضىٰ عَنكَ اليَهودُ وَلَا النَّصارىٰ حَتّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم

به جرات می‌توان گفت خداوند باری تعالی در آیه۱۲۰ سوره بقره دور نمای کلی روش برخورد و سیاست در برابر بیگانگان به خصوص یهود و مسیحیت را بیان نموده‌است.

با این وجود شاید در هیچ دوره‌ای به این میزان حقانیت این بیان نورانی در مرعا و منظر عموم امت اسلامی به اثبات نرسیده بود و به عبارتی محک تجربه عینیت این آیه را در پیش روی همگان متبلور ساخت.

رویکرد جمهوری اسلامی به تبعیت از رای مردم در خرداد ۹۲ بر این امر استوار گردید که می‌توان از مسیر مذاکره با نظام سلطه به سردمداری آمریکا به توافق و تفاهم رسید و به نوعی مسائل فی مابین را حل و فصل نمود.

هر چند از ابتدا، غایت این مسیر توسط ولی جامعه به صور مختلف به دولت و مردم شریف بارها گوشزد شد اما فارغ التحصیلان علوم سیاسی غربی به دید تردید و انکار به این موضوع نگاه و این نگرانیها را صرفا برخاسته از یک نگاه بدبینانه دانسته و با برچسب‌هایی نظیر دلواپس و… منتقدین مذاکره را متوهمین توطئه قلمداد کردند و حال با گذشت ۹سال از شروع روند عقب نشینی علی رغم پایبندی جمهوری اسلامی به تعهدات خود و خروج آمریکا از توافق و بی عملی و بد عهدی طرف اروپایی شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی در اقدامی سیاسی و تعجب برانگیز اقدام به صدور قطعنامه علیه جمهوری اسلامی نمود و این اتفاق در حالی رقم خورد که رئیس آژانس در روزهای اخیر با سفر به سرزمین های اشغالی با نخست وزیر رژیمی دیدار کرد که بزرگ‌ترین ناقض قوانین مربوط به عدم اشاعه‌ سلاح های هسته‌ ای است.

هدف از نگارش این متن نقد سیاسی جریان رقیب یا مرور رویدادهای سیاسی این چند ساله نیست آنچه که نگارنده را بر آن داشت تا چند جمله‌ای را در این باب بیان نماید

 بی توجهی محض نهادهای علمی و دانشگاهی و غفلت آنان از مبانی اندیشه‌های اسلامی در علوم انسانیست.

غفلت جریانات سیاسی و سیستم اجرایی از مبانی دینی به دلیل عدم توجه اساتید حوزه و دانشگاه از تولیدات علمی بر مبنای تفکر اسلامی‌است.

برای نمونه علاوه بر آیه فوق، آیه۱۴۱ سوره نسا قاعده‌ای را مطرح می‌نماید که بعدها در فقه با عنوان قاعده نفس سبیل شهرت یافته است.

در انتهای این آیه خداوند خطاب به مؤمنین می‌فرمایند:”وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا”

بسیاری این‌قاعده  را از پرکاربردترین و مهم‌ترین قواعد فقه و احکام ثانویه می‌دانند و می‌گویند بر احکام اولیه تقدم دارد؛ یعنی هر حکم اولیه‌ای که با آن منافات داشته باشد، باطل می‌شود.

حال باید پرسید چگونه پس از کسب تجارب فراوان به قیمت گزاف و اثبات درستی این قواعد و اصول قرآنی هنوز هیچ ردپایی از آنها در دانشکده‌های علوم سیاسی‌یافت نمی‌شود چرا که در صورت عدم ورود این مباحث به سرفصل‌های علوم سیاسی و سایر حوزه‌های علوم انسانی با تغییر نسل این تجارب فراموش و امکان آسیب مجدد در نتیجه غفلت فراهم خواهد آمد.

***************************************

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات