محمدحسین الهی
چند روز پیش سردار سلامی، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مراسم یادبود سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی از پهپاد ایرانی برد بلند با قابلیت اصابت به شناورهای دشمن بر اساس هوش مصنوعی سخن به میان آورد. پیش از این در خصوص برد پهپادهای ایرانی به اعداد چند هزار کیلومتر هم اشاره شده بود که بهخودیخود نشان از بالاتر رفتن توان متخصصان در طراحی و ساخت پهپادهای عملیاتی با قابلیت اطمینان بالاتر و بهینه بودن بیشتر است، اما هوش مصنوعی در ترکیب با پهپاد چه مزیتهایی میتواند داشته باشد؟
در سالهای اخیر از برخی دستاوردهای بهکارگیری هوش مصنوعی در حوزه دفاعی پرده برداشته شده است. این در وهله اول نشان از یک سابقه تحقیق و پژوهش چندین ساله بهعنوان پشتوانه رسیدن به قابلیتهای عملیاتی دارد.
استفاده از هوش مصنوعی در هدایت گروهی پهپادها در حملات فوجی، استفاده از هوش مصنوعی در تحلیل انبوه دادههای مربوط به تهاجم هوایی پرتعداد دشمن در مراکز فرماندهی و کنترل پدافند دو نمونه مطرح شده از قابلیتهای هوش مصنوعی در عرصه دفاعی به دست متخصصان سپاه است.
اما برای انهدام هدفی در مسافتهای بسیار دور که دیدهبانی بر آن نظارت ندارد و اینکه برای کنترل سطح آسیب، به چه نقطهای از هدف آسیب زده شود، از جنبههایی است که هوش مصنوعی بهعنوان مجموعهای از الگوریتمها برای تصمیمگیری بهموقع و صدور دستور مناسب در آن به کار میآید.
در مرحله اول پهپاد با دریافت مختصات یک منطقه برای پرواز گشتزنی در آن حاضر میشود و در دو صورت اقدام به حمله میکند؛ اول دریافت مختصات یا خط سیر هدف انتخاب شده از سوی فرماندهی و رفتن به سمت آن، که در این حالت پهپاد معمولاً با جستوجوگر تصویری شروع به کاوش منطقه مشخصی اطراف مختصات یا خط سیر میکند و پس از یافتن هدف، با تطبیق تصویر آن با پایگاه داده خود و تأیید شدن هدف به سمت آن یورش میبرد. در حالت دیگر پهپاد در شرایط گشتزنی با الگوریتم خاصی به جستوجوی منطقه تحت پوشش میپردازد و با دیدن هر هدفی آن را پایگاه داده خود مقایسه میکند. در صورت تأیید متخاصم بودن هدف بر اساس نتیجه این تطبیق، پهپاد رأساً اقدام به حمله به اولین هدف میکند. در این دو حالت هوش مصنوعی در شناخت و تأیید هدف بر اساس تطابق با دادههای قبلی مبادرت کرده است.
اما یک جنبه پیچیدهتر، یافتن چندین هدف متخاصم در فواصلی است که ارتباطی هم با پایگاه مبدأ وجود ندارد. در این حالت هوش مصنوعی بر اساس منطقهای گنجاندهشده در برنامه عملیاتی خود یا در واقع منطقهای تصمیمگیری خود، اهداف را اولویتبندی میکند و به مهمترین آنها یورش میبرد. این مثالی ساده از همان نحوه کمک هوش مصنوعی به تصمیمگیری بهینه و سریع در تفکیک و تمایز اهداف است که در بحث پدافند هوایی هم با منطقهای خاص آن نوع عملیات اجرایی میشود.
اینکه متخصصان دفاعی کشور در حوزه هوش مصنوعی و پردازش سریع داده به حدی از عمق علمی و فنی رسیدهاند که چنین قابلیتهایی را روی پهپادهای انتحاری پیادهسازی کنند، نمود واقعی از رشد کشور در یکی از بهروزترین زمینههای دانشی در جهان است. امروزه هوش مصنوعی بهعنوان یکی از اولویتهای سرمایهگذاری کشورها در نقشه راه توسعه علمی خود مورد توجه است و کشورمان ایران در سه دهه گذشته نشان داده است که با رصد دقیق مرزهای علم اقدام به سرمایهگذاری در این زمینهها میکند. البته که بیتدبیری برخی دولتها در گذشته سبب کمتوجهی مقطعی به برخی حوزهها میشود، اما ارکان دفاعی کشور و خصوصاً سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با درک صحیحی از روندهای آتی توسعه علم برنامههای خود را بهپیش میبرد و حصول یک دستاورد بسیار خاص در حوزه هوش مصنوعی و سپردن تصمیم به پهپاد در تهاجم به هدف نشاندهنده طی شدن مسیر علمی لازم در سکوت خبری و بهدوراز هیاهو در سالهای گذشته است. همانطور که سپاه در حوزههای دیگری مانند فضایی هم در حال طی کردن مسیر لازم است و دستاوردهای آن بهزودی بهصورت عملیاتی در معرض دید مردم قرار میگیرد.
مدیریت انرژی به سبک باباهای ایرانی!
سعید برند
خرماپزان تابستان از راه نیامده توصیهها شروع میشود، از در و دیوار اتوبوسها گرفته تا تبلیغات مجازی. از آن سو، سرمای زمستان هنوز استخوانسوز نشده، دوباره توصیهها از راه میرسند، توصیههایی که اگر بچلانیمشان تهش به همان جمله همیشگی میرسیم «آقا، خانم! کمتر مصرف کن» در این که مصرف انرژی به خصوص در بخش خانگی ما ایرانیها به شدت بالاست، شکی نیست. طوری که حتی نیازی نیست نگاهی به آمارهای جهانی بیندازیم و خودمان میدانیم که به اصطلاح چه کارهایم! هر چند در همین اسراف انرژی هم شکاف طبقاتی وجود دارد و آن که ویلانشین است و نگران قبوض آب و برق و گازش نیست، چند برابر خانههای 60 متری انرژی هدر میدهد اما به گاه آمار نویسی، تر و خشک با هم کباب میشوند و این گونه میشود که نام ایرانی در فهرست پرمصرفها قرار میگیرد، تا این جای کار هم باکی نیست، یک جا هم جزو اولینها باشیم غنیمت است(!) و هرقدر هم که از ضرورت اصلاح مصرف صحبت کنیم و پای توصیههای بابابرقی و عموگازی بنشینیم کم است، به خصوص برای جماعتی که حتی شوفاژ خانهشان را برای زیبایی به کنسول چوبی تبدیل میکنند! اما مدیریت انرژی کشور به سبک باباهای ایرانی که نیمه شب تابستان کولر را خاموش میکنند، راه به جایی نمیبرد.
آن جایی که مقصر اول و آخر «مردم» میشوند و همه توپها توی زمین مصرف کننده میافتد، انصاف آدمی درد میگیرد. البته اگر انصافی باقی مانده باشد! اگر چه باز تاکید میکنم امروز در همه کشورهای دنیا حتی آنانی که از ما پیشرفتهترند و گاه اخبار تلویزیون، بدبختیهایشان را به ما نشان میدهد هم «اصلاح الگوی مصرف» از راهکارهای اساسی مدیریت انرژی است اما اوضاع زمانی نگران کننده میشود که به عنوان تنها راهکار عملی توسط مسئولان در نظر گرفته شود. «بستن شیر فلکه» و ترغیب مردم به استفاده بهینه اگر چه در کوتاه مدت و به ویژه در مواقع بحران به کمک دولتها میآید اما در دراز مدت راه حل پایداری نیست. همچنان که وقتی صحبت از صرفهجویی و مقایسه کشورها به میان میآید، نباید تنها «فرهنگ» و مشارکت اجتماعی مردم آن کشور را در پرمصرف یا کممصرف بودن موثر بدانیم.
اگر از مردم انتظار داریم کمتر مصرف کنند یادمان باشد، خودرویی برایشان تولید کردیم که از نظر میزان مصرف فرسنگها با خودروهای روز دنیا فاصله دارد، سوختی در باک خودرویشان ریختیم که ریه صاحب خودرو را هم میسوزاند. اگرچه بسیاری از بانوان ایرانی در مصرف، دستشان به کم نمیرود اما لباس شویی و یخچالی در جهیزیه دارند که برابر قیمتش، پول برقش خواهد آمد! بله به مردم بگویید در تابستان کولرگازی را روی 18 درجه نگذارند و بروند زیر پتو یا در زمستان با زیرپیراهنی جلوی تلویزیونی که کسی تماشایش نمیکند، سرگرم گوشی نباشند در حالی که دمای پکیج دیگر جایی برای افزایش ندارد! این ها را بگویید، ما هم خواهیم گفت اما حواسمان به کیفیت لوازم هم باشد، چه آنهایی که خودمان تولید میکنیم و چه آنهایی که از کشور دوست و برادر چین وارد کردهایم! حالا از خانههای کلنگی و بساز و بفروشی ما که گذشت اما دقت کنیم که حداقل در این 4 میلیون واحد مسکونی که قرار است دولت بسازد، اصول بهینهسازی انرژی رعایت شود.
واقعیت این است که برای بهینه سازی مصرف، باید از سالها قبل بهینه سازی را از لوازم و خودرو و مسکنمان شروع میکردیم. از این غفلت که بگذریم به غفلت دوم میرسیم و آن تنوع بخشی در سبد انرژی کشور و تامین پایدار انرژی است. اگر چه درباره این سوال که استفاده از نیروگاههای بادی، خورشیدی و آبی در اولویت است یا نیروگاههای اتمی، نظر موافق و مخالف وجود دارد اما همه بر این باورند که از نگاه پدافند غیرعامل، وابستگی به یک منبع انرژی، بحرانزاست در حالی که بیش از 80 درصد برق تولیدی کشور را نیروگاههای بخار تولید میکنند! طبق آن چه آمار روایت میکند، عربستان با داشتن ذخایر غنی نفتی، ساخت 16 راکتور هستهای را در دستور کار قرار داده و امارات متحده عربی که اصطلاحا روی نفت و گاز خوابیده قرار است 4 نیروگاه اتمی 1400 مگاواتی بسازد اما هنوز که هنوز است نیروگاه اتمی بوشهر که حدود50 سال از اولین مراحل ساخت آن میگذرد، وقتی با توان هزار مگاواتی هم وارد مدار میشود باز هم نمیتواند درد چندانی از صنعتِ فراخِ ما دوا کند.
اگرچه چند پروژه ساخت نیروگاه اتمی دیگر در کشور کلید خورده اما معلوم نیست کی وارد شبکه شود و همین نداشتن تنوع در تولید باعث میشود مجبور شویم گاز واحدهای پتروشیمی و صنایع پرمصرف از جمله سیمان و فولاد را محدود کنیم تا چرخ نیروگاهها بچرخد، چرخیدنی به قیمت کاهش تولید، کاهش اشتغال و افزایش تورم. اتفاقی که در تابستان برای برق صنایع میافتد! اگرچه با دانش امروز از مشعل (فلرینگ) صنایع مختلف هم میتوان برق تولید کرد اما یا خواب زمستانه یا تحریم دست و بال صاحبان صنایع ما را در به روزرسانی تجهیزات و کاهش مصرف انرژی بسته است، خلاصه مشکلات هر چه باشد، چالش اصلی این است که انرژی کشور رو به اتمام است، مخازن دارد خالی میشود و راهکارش تنها و تنها کم مصرف کردن مردم نیست، موضوعی که به این دولت و آن دولت هم برنمیگردد. به جای آن که تقصیرها را گردن خشکسالی و گرمی و سردی هوا بیندازیم با بهره گیری از امکانات و برنامهریزی صحیح در هزینهکرد منابع، آینده بهتری را رقم بزنیم و یادمان باشد امروز هم شروع کنیم دیر است ...
کاش به جای شما فقط با همان غرب طرف بودیم!
جعفر بلوری
313 روز از جنگ اوکراین گذشت. این جنگ، بنا به دلایل متعدد از جمله وابستگی که اروپا به انرژی روسیه دارد، چنان تاثیراتی بر «سبک زندگی» اروپاییها گذاشته که شاید اگر آنها، 313 روز پیش میدانستند چه بلایی قرار است سرشان بیاید، با آمریکا همراهی نمیکردند. شاید حتی، مانع از گسترش ناتو به سمت روسیه از ناحیه آمریکا هم میشدند. تاثیرات مخرب اقتصادی تنها بخشی از بلایی است که طولانی شدن این جنگ بر سر اروپاییها آورده است. این فشارها کار را به جایی رسانده که، بخش آکادمیک و علمی اروپا را هم مثل برخی سیاستمداران به فکر فرو برده که، «نکند این همه خسارت که طی کمتر از یک سال تحمیل شده، به دلیل ضعف ساختارهای سیاسی و اقتصادیشان است.» «چطور ممکن است، دو کشور هزاران کیلومتر آن طرفتر با یکدیگر وارد جنگ شوند، اما خسارت آن اروپا را اینطور به ورطه بحرانهای عجیب و غریب اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بکشد؟» شاید برای عدهای باورکردنی نباشد اما فشار خسارتهای جنگ روسیه و اوکراین روی اروپاییها آنقدر سنگین و مُخرِّب بوده که آنها را نسبت به کارآمدی نظام سرمایهداری و مکتب لیبرالیسم مُردَّد کرده است. باور نمیکنید؟! به آخرین شماره هفتهنامه معتبر اشپیگل که تیتر و تصویر روی جلدش را به مارکس اختصاص داده و نوشته: «آیا حق با مارکس بود؟» رجوع کنید.
تغییر سریع سبک زندگی و از آن سو به تردید افتادن قشر علمی و نخبگانی غرب نسبت به کارآمدی نظامهای فکری و اقتصادیِ خود، بیدلیل نیست. معمولا تغییر سبک زندگی جوامع و پارادایمهای غالب زمانبر است و فقط زمانی که سرعت این تغییرات و فشارها بالاست، متفکرین و قشر علمی این جوامع را اینطور به فکر فرو میبرد. به قول «توماس کوهن» در مبحث «سیر و دگرگونی علم» و «انقلاب علمی» وقتی آن هسته و مرکز علم و آن الگوی مسلط (پارادایم) دیگر نمیتواند پاسخگوی سؤالهای جدید و مباحث پیرامونی خود باشد، از سوی آنها مورد هجمه قرار گرفته و منهدم میشود؛ سپس یک پارادایم جدید جای آن را میگیرد. گزارش این هفته اشپیگل درباره ناکارآمدی لیبرالیسم و اقتصاد بازار آزاد، بیشباهت با این مبحث نیست و وضعیت بحرانی حاکم بر اروپا، هستههای فکری این مکاتب را زیر سؤال برده است.
اما چرا قشر نخبگانی غرب، نسبت به کارآمدی نظامهای فکری و سیاسی خود به تردید افتادهاند؟ و سؤال بعدی اینکه مگر در این 313 روز چه اتفاقاتی در غرب رخ داده که سبک زندگی چند صد میلیون اروپایی دستخوش تغییرات آخرالزمانی شده است؟
ما فکر میکنیم پاسخ این دو سؤال، به هم ارتباط دارد. یعنی وقتی تغییرات عمیق و بنیادینی در سبک زندگی مردم، آن هم با این سرعت و شدت بالا رخ میدهد، متفکرین این جوامع را باید هم به فکر فرو ببرد. به نظر شما وقتی شبکه خبری «سیانان» اعلام میکند مردم انگلیس کارشان به جایی رسیده که بین «غذا خوردن» و «گرم شدن» مجبورند یکی را انتخاب کنند، اندیشمندان این کشور نباید نسبت به کارآمدی نظام اقتصادی و سیاسیشان شک کنند؟ یا وقتی خبرنگار شبکه خبری «انبیسی» اعلام میکند «در انگلیس با مردمانی مواجه شدم که با خوردن سرکه، اشتهای خود را کور میکنند تا غذای کمتری بخورند»، نباید به تیتر روی جلد اشپیگل جدیتر فکر کرد؟ وقتی چهار دولت اروپایی به سرعت برق و مثل آب خوردن تحت تاثیر جنگ اوکراین با روسیه، سرنگون میشوند چطور؟ فراموش نکنید ما در حال تحلیل شرایط کشورهایی مثل انگلیس و آلمان و فرانسهایم. یعنی صنعتیترین کشورهای اروپا! صاحبان عصر روشنگری، انقلاب صنعتی، مدرنیته، جمهوریت و...!
شاید عدهای بگویند، این بحرانها گذراست و غربیها به چنین بحرانهایی عادت دارند و راههای عبور از آن را هم بلدند. در پاسخ به این عده باید گفت، اولا بسیاری از کارشناسان این حوزه معتقدند، هیچ آینده روشنی درباره سرنوشت این جنگ وجود ندارد و غالباً نیز، آینده تیره و تاری را برای این قاره پیشبینی میکنند. (به عنوان فقط یک مثال رجوع شود به آخرین موضعگیریهای فردی در تراز هنری کیسینجر) ثانیا شما را به چند نقل قول از رسانههای معتبر غربی ارجاع میدهیم:
همین دو روز پیش نشریه معتبر و پر نفوذ «فایننشال تایمز» که مرکز آن در لندن قرار دارد نوشت که، این بحرانها در برخی از قدرتمندترین کشورهای اروپایی مثل انگلیس در سال جاری میلادی(2023) نیز ادامه خواهد یافت با این تفاوت که، عمیقتر و شدیدتر خواهد شد. وقتی طی 313 روز، این بحران دو دولت در انگلیس را سرنگون کرده و بنابر اعلام سی ان ان، مقابل بخشی از جامعه انگلیس فقط دو گزینه «مرگ یا زندگی» را میگذارد، ادامه حداقل یکسال دیگر این وضع با توصیفی که فایننشال تایمز کرده، این کشورها را در چه شرایطی قرار خواهد داد؟
به عبارت سادهتر، بررسیهای کارشناسان مطرح غربی نشان میدهد، فقط در صورتی اوضاع بهبود خواهد یافت که، یا روسیه و اوکراین به یک توافق دست یابند-که از موضعگیریهایی که صورت میگیرد، این توافق اصلا نزدیک به نظر نمیرسد- یا روسیه شکست بخورد، که برای این فرضیه نیز تا لحظه تنظیم این یادداشت علائم و نشانهای دیده نمیشود. نمونه جدید دیگر، اظهارات اخیر «جفری یانگ»، نامزد فرمانداری ایالت کنتاکی است که «فروپاشی غرب» پس از این جنگ را محتمل دانسته مگر اینکه، روسیه شکست بخورد: «غرب پس از شکست نظامی آمریکا و ناتو در اوکراین، باید منتظر یک فروپاشی واقعی باشد و کل اقتصاد غرب در نتیجه تأثیرات معکوس تحریمهای اعمال شده علیه روسیه در معرض نابودی خواهد بود.» بنابراین، میتوان گفت، هیچ چشمانداز روشنی برای سرنوشت این جنگ و به تبع آن، وضعیت اروپا وجود ندارد و تنها مسئله واضح و روشن، کابوسی است که برای صدها میلیون اروپایی تعبیر شده است.
دیگر کسی تردید ندارد که «دنیای پس از جنگ اوکراین» با «دنیای قبل از جنگ اوکراین» تفاوتهای چشمگیری خواهد داشت و نظم حاکم بر جهان، آن نظم همیشگی نخواهد بود. ما هم نمیدانیم سرنوشت این جنگ چه خواهد شد فقط این را میدانیم، اروپاییها بیش از این تحمل شرایط فعلی را ندارند و نظرسنجیها و مطالعات نیز نشان میدهد، در اروپا اوضاع فردا بهتر از اوضاع دیروز نیست و اعتصاب، شورش، سرکوب، تورمهای بیسابقه، زمستان سخت، مرگ، آینده مبهم، نا امیدی و...کلیدواژههایی هستند که این روزها در رسانههای غربی زیاد میبینیم و میشنویم.
نکته آخر این یادداشت، مربوط به برخی جریانهای غربگراست که، خود را به آب و آتش میزنند تا اخبار رسانههای غربی درباره شرایطی را که در سطور بالا به گوشه کوچکی از آنها اشاره کردیم، سانسور یا تحریف کنند. اینکه غربیها خود اصرار کنند اوضاعشان وخیم است اما غربگرایان آن را انکار کرده و با خودتحقیری، به کشور خودشان نسبت میدهند، دلایل متعددی میتواند داشته باشد که بررسی همه آنها یادداشت دیگری را میطلبد. ما اینجا طی یک نقل قول کوتاه فقط به آن اشارهای کرده و میگذریم. دوستی میگفت «کاش بهجای غربگراها فقط با همان غرب طرف بودیم چون غربگراها نشان دادهاند همیشه حقیرترند!»