«مایک پمپئو» وزیر خارجهی سابق آمریکا و مدیر سابق سیآیای (هر دو در دولت دونالد ترامپ) یکی از ایرانستیزترین سیاستمداران آمریکاست. پمپئو پس از خروج از دولت آمریکا با تکدورهای شدن ریاستجمهوری ترامپ، اقدام به انتشار کتابی تحت عنوان «هرگز کوتاه نیا: جنگیدن برای آمریکایی که عاشقش هستم[۱]» کرد که به تجربیاتش در دوران خدمت در دولت آمریکا پرداخته است. آنچه در ادامه میخوانید اولین قسمت از این مجموعه گزارش است. در این قسمت، بخش اول از مقدمهی کتاب آمده است. اگرچه این قسمت تماماً مربوط به ایران نیست، اما مطالعهی آن برای درک رویکرد پمپئو در کتاب و اعتقاد راسخ وی به «استثناگرایی آمریکایی[۲]» و «برتری ایالات متحده نسبت به تمام کشورهای دیگر در تاریخ تمدن بشر» ضروری است؛ اعتقادی که مواضع و سیاستهای او، از جمله دشمنیاش با ایران، را شکل داده است.
جلد کتاب «هرگز کوتاه نیا: جنگیدن برای آمریکایی که عاشقش هستم» نوشتهی «مایک پمپئو» وزیر خارجهی سابق آمریکا و مدیر سابق سیآیای
قسمت اول/مقدمه
اواخر دههی ۱۹۸۰ زمانی که یک ستوان جوان سوارهنظام بودم، با جوخهی تانکم در [شهر] «گرافنوور» در آلمان تمرین میکردیم. یک روز، تانک «ام۱اِی۱ آبرامز» م را به میدان آتش توپخانه بردم تا مانور و شلیک را تمرین کنیم. توپچیام متخصص چهارم «مارتینز» بود. توپ اصلی را او کنترل میکرد؛ من هم درست بالا و پشت سرش بودم. گلولههای ۱۰۵ میلیمتری شلیک میکردیم و با سرعت زیاد میتاختیم. در درگیری دوممان، مارتینز دو تانک چوبی هدف متحرک را پشت سر هم در فاصلهی کمی کمتر از پنج کیلومتری هدف قرار داد. بوی کوردیت [باروت بیدود] برجک را پر کرده بود و موتور توربینی «لایکومینگ» اِیجیتی ۱۵۰۰ اسب بخاریِ ماشین هیولاپیکر میغرید. مارتینز از لابهلای خشخش، پشت خط ارتباط داخلی تانک، فریاد زد: «قربان! آمریکا --- [توهین برای تأکید] فوقالعاده است!» آمریکاییگرایی بیبروبرگرد در برجک یک ماشین جنگی آمریکایی.
«مایک پمپئو» وزیر خارجهی وقت آمریکا، در حال ملاقات با سربازان ارتش آمریکا در پایگاه نظامی شهر «گرافنوور» در آلمان در اوایل ماه نوامبر سال ۲۰۱۹. پمپئو در دوران جوانی در همین پایگاه با درجهی ستوان دومی، فرماندهی یک جوخهی تانک را به عهده داشت.
آمریکا واقعاً، در یک کلمه، فوقالعاده است. این واقعیتی است که هر بار فرصت خدمت به ایالات متحدهی آمریکا را پیدا کردهام، به من یادآوری شده است. به لطف خدا، در طول دولت ترامپ، من به تنها فردی در تاریخ تبدیل شدم که هم به عنوان دیپلمات ارشد آمریکا و هم به عنوان رئیس آژانس اصلی جاسوسی این کشور خدمت کردهام. من که از مادری اهل کانزاس و پدری اهل نیومکزیکو به دنیا آمدم، در کودکی هرگز خواب چنین آیندهای را هم برای خودم نمیدیدم.
«مایک پمپئو» و پدرش «وین پمپئو». پمپئو در کتابش مینویسد پدرش سال ۲۰۲۰ فوت کرده، اما او «مانند هزاران آمریکایی دیگر که این تجربهی تلخ را داشتهاند» به دلیل محدودیتهای کرونایی نتوانسته در مراسم تدفین پدرش شرکت کند.
ارائهی مشورت به رئیسجمهور، رهبری افسران اطلاعاتی و دیپلماتهای آمریکا، و مذاکره با سرسختترین رهبران جهان، تحت هر شرایطی دشوار است. اما آنچه به این چالشها میافزود، فضای سیاسی داخلی متخاصم بود: دو استیضاح؛ شورشهایی که مقامات دولتی آنها را نادیده میگرفتند چون «جان سیاهپوستان مهم است[۳]»؛ و رسانههای ترقیطلب-کنشگری که، یکی از دروغهایی که میگفتند، این بود که رئیسجمهور ترامپ آدمِ روسیه است. آها، راستی، حزب کمونیست چین هم ویروسی را به جهان قالب کرد که بیش از یک میلیون آمریکایی را کشته و بزرگترین اقتصاد جهان را تقریباً در تمام طول سال آخر خدمت من، فلج کرده بود. این تحولات، نگاه دنیا به آمریکا و دید ما نسبت به خودمان را تغییر دادند. همچنین تأثیر زیادی نیز روی شکلگیری تصمیمات دولت ترامپ در حوزهی سیاست خارجی داشتند. با این حال، در مهمترین برههها (در موضوعات بزرگ، دربارهی نظریهی آمریکایی) من هرگز کوتاه نیادم.
با وجود این چالشها، من نقاط قوت واقعیای داشتم که در این راه به من کمک کردند. «دوروتی مرسر پمپئو» مادرم، شایستهترین زنی بود که در عمرم دیده بودم؛ پر از همان محبتهای مادرانهای که در وجود «سوزان» همسرم، آنها را بسیار تحسین میکنم. زمانی که یک پسربچه بودم، خیلی پول نداشتیم، اما عشق زیادی داشتیم؛ و پدر و مادرم ما را درست تربیت کردند. پولشان نمیرسید تا ژوئن ۱۹۸۲ بلیت هواپیما بگیرند و من را تا دانشگاه بدرقه کنند، بنابراین وقتی میخواستم خانه را به مقصد دانشکدهی افسری آمریکا در [پایگاه نظامی] «وستپوینت» در ایالت نیویورک ترک کردم، مادرم من را کنار کشید. فکر میکنم نمیخواست پدرم آنچه را که میخواست به من بگوید، بشنود. مثل همیشه من را با نام کاملم «مایکل» خطاب کرد و گفت: «من میدانم آدم سرسختی هستی. هرگز اجازه نده تو را خسته کنند. تو آنها را خسته کن.»
مایک پمپئو (راست) در کنار پدرش «وین پمپئو». پمپئو در کتابش مینویسد خانوادهاش حتی آنقدر پول نداشتهاند که با هواپیما او را تا دانشکدهی افسری آمریکا در «وستپوینت» در ایالت نیویورک بدرقه کنند.
طی روزهای بعد، اولین گامهای واقعی بزرگسالیام را با چکمههای ساخت دولت برداشتم. مانند بسیاری از دانشجویان دانشکدهی افسری، شگفتزده و قدردان بودم که یک فرد ناشناخته میتواند بدون روابط خاص، رشوه، یا نام خانوادگی برجسته در نخبهترین نهاد رهبری جهان پذیرفته شود. این مسئله، بذر حیاتی اعتقاد مادامالعمر من به آمریکا به عنوان عالیترین کشور در تاریخ تمدن را کاشت. آمریکا جایی است که آدمهای سرسخت، بدون هیچ امتیاز یا پیشینهی خاص، میتوانند بهتر از هر جای دیگری در آن رشد کنند.
اما عالی بودن آمریکا فقط تا اندازهای به آمریکاییهای عالی بستگی دارد. به لطف «اعلامیهی استقلال» و قانون اساسی، جمهوری ما بیش از هر کشور دیگری در تاریخ به کرامت انسانی، حقوق غیرقابلانکار و حاکمیت قانون احترام میگذارد. ما از قدرت و منابع بینظیرمان استفاده میکنیم تا نیروی خیر در جهان باشیم؛ حتی اگر گاهی اوقات اشتباه هم بکنیم. ما درخشانترین ستاره در تاریکترین آسمانهای جهان هستیم؛ به بشریت نشان میدهیم که زندگی در یک جامعهی آزاد، برتر از زندگی زیر سرپرستی شرورانهی کمونیسم یا اسلامگرایی یا قلدرهای دزدصفتی است که بر اساس این اصل نادرست حکومت میکنند که «هر کس قدرت دارد درست میگوید.» اما اگر رهبران ما آماده نباشند تا ملتمان را در اولویت قرار دهند و به اصول و تاریخ آمریکایی ما احترام بگذارند، هیچیک از اینها اتفاق نمیافتد.
به لطف خدا، تمام تجربیات من در زندگی، من را آماده کرده بودند تا به عنوان مدیر «سازمان اطلاعات مرکزی» (سیآیای) و به عنوان هفتادمین وزیر خارجهی آمریکا به دفاع از این سبک زندگی خارقالعادهی آمریکایی ادامه دهم. این تجربیات از زمان دانشآموزیام در دبیرستان «لسآمیگوس» در شهرستان «اورنج» در ایالت کالیفرنیا آغاز شد؛ جایی که کاپیتان یک تیم بسکتبال فوقالعاده متوسط و دستیار مدیر یکی از شعبههای [فروشگاه زنجیرهای بستنیفروشی] «بسکین-رابینز» بودم. این تجربیات، نقشهای رهبری با مسئولیتهای کوچک بودند، اما اگر یاد بگیرید در کارهای کوچک متعهد باشید، در کارهای بزرگ نیز متعهد خواهید بود.
تصویر رسمی «مایک پمپئو» در سال ۲۰۱۷ به عنوان مدیر سیآیای. پمپئو از ژانویهی ۲۰۱۷ تا آوریل ۲۰۱۸ در دورهی ریاستجمهوری دونالد ترامپ، مدیر «آژانس مرکزی اطلاعات» اصلیترین نهاد جاسوسی دولت آمریکا بود.
با گذشت زمان، فرصتهای من برای رهبری، بیشتر شدند. سپری کردن چهار سال به عنوان دانشجوی افسری در اصلیترین نهاد سازندهی رهبری در کشور، و سپس فرماندهی جوخههای تانک و دیدهبانی به عنوان یک ستوان جوان، فرصتهای بیپایانی را برای من فراهم کرد تا دربارهی تصمیمهای بیرحمانه درس بیاموزم. یاد گرفتم چگونه تبعیت کنم و رهبری کنم، و درک کنم که، اگرچه هر یک از ما بارها شکست خواهیم خورد، اما شکست نباید جلوی سرسختیمان را بگیرد. دوران تحصیلم در دانشکدهی حقوق به من فرصت داد تا مطالعات گستردهای دربارهی قدرت، قانون، و کرامت انسانی انجام دهم، و درک کردم چه تفاوتهایی وجود دارد میان رویکرد کسانی که دربارهی چنین مفاهیمی تدریس میکنند و آنهایی که مسئولیت اجرای این مفاهیم در سمتهای دولتی را دارند. به عنوان رهبر ارشد دو کسبوکار کوچک در کانزاس، مسئولیت ادارهی سازمانهای پیچیده و تضمین اجرای بیرحمانهی طرح کسبوکارمان توسط تیمهایمان را عهدهدار بودم. رفاه خانوادهی کارمندانم به این مسئله وابسته بود.
سپس، وقتی به این باور رسیدم که کشورمان دارد نقطهی اتکای خود را از دست میدهد، عقلم را از دست دادم و تصمیم گرفتم دوباره مسئولیت دولتی به عهده بگیرم. سال ۲۰۱۰، رأیدهندگان من را به عنوان بخشی از یک موج جمهوریخواه-محافظهکار برای ورود به مجلس نمایندگان آمریکا انتخاب کردند. دوران عضویتم در کمیتهی ویژهی دائم اطلاعات مجلس نمایندگان و کمیتهی ویژهی بنغازی [دربارهی حمله به هیأت دیپلماتیک آمریکا در لیبی که، از جمله، منجر به مرگ سفیر این کشور در بنغازی شد] درک من از جهان، وزارت خارجه، و جامعهی اطلاعاتی آمریکا را بهبود بخشید؛ شناختی که بعدها به تصمیمگیری من در دولت کمک کرد. رهبری رزمندگان اطلاعاتی ما [در سیآیای] بهترین تجربهی زندگی من بود. رهبری وزارت خارجه... خب... جذاب بود.
«مایک پمپئو» (مرکز تصویر، راست) ۲۰ ژانویهی ۲۰۲۱، پس از پایان دورانش در رأس وزارت خارجهی آمریکا، ساختمان «هری ترومن» مقر این وزارتخانه را ترک میکند.
[۱] Never Give an Inch: Fighting for the America I Love
[۲] استثناگرایی آمریکایی
[۳] جان سیاهپوستان مهم است