ما برای خنک شدن دل، نمی جنگیم!
کمیل خجستهتقی دژاکام
شهید نصرا...؛ زندهتر از همیشه
مسعود رضایی
سیدحسن نصرا...، سید مقاومت، بزرگمرد دوران و مجاهد خستگیناپذیر به خیل شهدا پیوست و مزد یک عمر تلاش و جهاد خود را گرفت. این فوز عظیم گوارای وجود او باد، هرچند تردیدی نیست که از دست دادن چنین شخصیت برجسته و تأثیرگذاری برای امت اسلامی یک ضایعه و خسارت بزرگ محسوب میشود و اندوهی گران بر دلهای ما میگذارد.
جنایتکاران صهیونیست با کمکهای همهجانبه رفقای شیطانصفت خود مدتی است که بر حجم اقدامات تروریستی خود افزودهاند و نیروهای مبارز اعم از ایرانی، لبنانی، فلسطینی، سوری و ... را به انحای گوناگون هدف قرار میدهند و به شهادت میرسانند. از سوی دیگر، صهیونیستها فارغ از هر قید و بند اخلاقی، انسانی، قانونی و بینالمللی به کشتار غیرنظامیان در غزه و کرانه باختری و لبنان مشغولند و نهتنها از سوی دوستان غربی خود سرزنش نمیشوند، بلکه مورد تشویقهای مداوم آنها نیز قرار میگیرند. کمکهای مالی و تسلیحاتی شبکه شیاطین به رهبری آمریکا نیز بهصورت مستمر در اختیار صهیونیستها قرار داده میشود تا مبادا آنها در انجام جنایات خود، دچار وقفه شوند. این یک روی این سکه است که میتواند موجب شود تا عدهای، صهیونیستها را در موضع قدرت تصور کنند و همین تصور باعث تضعیف روحیه و بروز ناامیدی و نگرانی در آنها شود. البته اگر این سکه صرفا همین یک رو را داشت، حق با اینان بود، اما خوشبختانه این سکه یک روی دیگر هم دارد.
از یک سال پیش تاکنون، یعنی از آن هنگام که نیروهای رزمنده فلسطینی و به ستوه آمده از ۷۰ سال اسارت، از زندانی به نام غزه به سرزمینهای اشغالی حمله بردند و جمعی از صهیونیستها را کشته و جمعی را به اسارت گرفتند و ضربهای بیسابقه به رژیم صهیونیستی وارد کردند، رویدادها و تحولات بسیار زیادی در منطقه و جهان روی داده است که باید آنها را نیز در نظر داشت.
اولین نکتهای که در این زمینه جلب توجه میکند این است که اسرائیل در تمامی درگیریهای نظامی گذشته خود، حتی اگر چند کشور عربی همزمان در جبهه مقابل قرار داشتند، کار را بهسرعت با پیروزی به پایان میرساند و جشن پیروزی را برگزار میکرد. اما این بار نه چنان است، چراکه یک سال تمام است که در ماجرای درگیری با یک گروه مانند حماس گرفتار آمده و حتی علیرغم دستیازیدن به انواع جنایات علیه بشریت، همچنان در باتلاق غزه مانده و راه پیش و پس ندارد.
از سوی دیگر پس از ماجرای ۷ اکتبر، صفحه جدیدی در تاریخ منطقه گشوده شد که دیگر بسته نخواهد شد. در این صفحه جدید، اسرائیل در وسط میدانی قرار گرفته که بازوان نیرومند مقاومت از چند جهت او را دربر گرفته و با ضربات محکم و مستمر خود، هر لحظه فشار بر او را افزایش میدهند. در واقع میتوان جانور وحشی خونخواری را تصور کرد که در میان چندین بازوی قدرتمند گرفتار شده و اگرچه مرتبا چنگ میکشد و گاز میگیرد و سعی دارد با وارد آوردن جراحاتی، خود را از میان این بازوان ستبر رهایی بخشد، اما همچنان گرفتار است و هرچه زمان میگذرد، فشار بیشتری را بر گلو و گرده خود احساس میکند و دور نیست که به حال تنگی نفس و خفگی بیفتد. اسرائیل در طول دوران حیات خود هرگز با چنین شرایط سخت و طاقتفرسایی مواجه نبوده است. نزدیک یک سال است که حملات محورهای مختلف مقاومت از هر سو به آن ادامه دارد و هر روز شدیدتر از قبل میشود. ترس و وحشت بر تمامی شهرها و شهرکهای صهیونیستنشین سایه افکنده و روح و روان آنها را در هم ریخته است. بنادر بزرگ و مهم به حال تعطیل یا نیمه تعطیل درآمدهاند. کسبوکارها با اختلالات جدی مواجه شدهاند. برخی از شهرها و شهرکها بنا به اعتراف مقامات صهیونیست بهصورت شهر ارواح درآمدهاند. بهعلاوه اینکه از خسارات و تلفات و جراحات ناشی از حملات مستمر به مناطق مختلف اسرائیل نیز نباید غافل شد، هرچند صهیونیستها سعی در سانسور شدید اخبار در این زمینه دارند.
همچنین یک بخش مهم دیگر از این ماجرا، اوجگیری فزاینده و بیسابقه نفرت از اسرائیل در میان ملتها در اقصینقاط جهان است. در این زمینه نیز به قطع و یقین باید گفت اسرائیل از ابتدای تولد نامشروع خود تاکنون هیچگاه به این وسعت و با این عمق، مورد نفرت نبوده است. در حقیقت تمام آنچه در طول نزدیک به ۷۰ سال گذشته برای تصویرسازی مثبت از رژیم صهیونیستی با صرف هزینههای بسیار کلان صورت گرفته بود، در این یک سال به باد فنا رفت و ماهیت و چهره واقعی بسیار کریه، منحوس و مخوف این رژیم برای همگان آشکار شد.
از طرفی، وقایع یک سال گذشته زمینهای بسیار مناسب و مساعد را برای وحدت و همدلی و همکاری ملتهای مسلمان منطقه در مواجهه و مبارزه با رژیم صهیونیستی فراهم آورده است؛ تا جایی که چهبسا برخی دولتهای منطقه که پیش از این دارای روابط خاص با صهیونیستها بودند نیز تحت تأثیر همین فضای موجود، حداقل ناچار از آن شدهاند که در مقابل چنین رژیمی با زبان تند سخن بگویند و محدودیتهایی را در روابط سیاسی و اقتصادی خود با آن اعلام کنند؛ بنابراین با توجه به دو روی این سکه، باید گفت آنچه امروز در جریان است، با توجه به آنچه در طول ۷۰ سال قبل گذشته است، یک تهدید بسیار جدی برای اسرائیل و یک فرصت کاملا استثنایی برای ملتهای منطقه و محور مقاومت است که باید از آن به بهترین نحو بهره گرفت. شرط این بهرهمندی آن است که اولا در نظر داشته باشیم از این موجود وحشی خونخوار گرفتارآمده در بین بازوان پولادین مقاومت که خود را مواجه با خفگی و مرگ میبیند، هیچ اقدام جنایتکارانهای بعید نیست و برای نجات خود دست به هر کاری میزند؛ بنابراین باید کاملا هوشیار بود، هم در دفاع و هم در حمله.
نکته مهم دیگر، مدیریت افکار عمومی در این شرایط است، بهخصوص اینکه دشمن با شبکه وسیع رسانهای خود سعی دارد یک جنگ روانی وسیع را در میان ملتهای منطقه و بهویژه ملت ایران به راه اندازد و با اشاره به چنگ و دندان نشاندادنهای رژیم صهیونیستی، او را در موضع قدرت و دیگران را در موضع ضعف قلمداد کند و یک تصویر جعلی و واژگونه از وضعیت را در اذهان ترسیم کند. توجه به این نکته ضروری است که جنگ روانی به همان اندازه مهم است و میتواند تأثیرگذار باشد که جنگ نظامی؛ بنابراین نباید اجازه داد صهیونیستها و حامیانشان که در عرصه نظامی و اقتصادی و اجتماعی تحت فشار شدید قرار دارند، در جنگ روانی دست بالا را پیدا کنند.
واقعیت آن است که اسرائیل امروز در بدترین شرایط از زمان موجودیت خود قرار دارد و شرایط از این هم برای او بدتر و بحرانیتر خواهد شد. شهید سیدحسن نصرا... قهرمان محور مقاومت به رهبری حضرت آیتا... خامنهای بود که نقش او در به وجود آوردن این شرایط برای صهیونیستها درکنار دیگر قهرمانان این صحنه همچون شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید اسماعیل هنیه هرگز فراموش نخواهد شد و تا ابد در یادها خواهد ماند.
سید محمد حسینی
با آغاز جنگ غزه و تلاش اسرائیل برای درگیرکردن مستقیم ایران در یک جنگ منطقهای و امتناع ایران؛ مجددأ پیچیدگی سیاست خارجی ایران خودنمایی کرده و سوالاتی را در ذهن پژوهشگران ایجاد نموده است.
آیا ایران به مثابه یک دولت-ملت مسئولانه رفتار میکند؟ اگر اینگونه است، راهبردهای ایدئولوژیک در سیاست خارجی آن چه وجهی دارد؟
آیا ایران، استراتژی بقاء را دنبال میکند؟ اگر اینگونه است چرا آشکارا بازیگری تجدیدنظرطلب است و کنشهای ناظر بر تجدیدنظرطلبی از خود بروز میدهد؟
آیا ایران در مقام یک بازیگر تجدیدنظرطلب به دنبال بر هم زدن نظم موجود است؟ اگر اینگونه است چرا از ورود به هر جنگی پرهیز میکند و راهبرد بیطرفی را همواره دنبال میکند؟
آیا تمرکز سیاست خارجی ایران نابودی اسرائیل است؟ اگر اینگونه است چرا از فرصت کنونی برای فعال کردن همه جبهههای مقاومت علیه اسرائیل استفاده نمیکند؟
این سوالات و بسیاری دیگر نشان از پیچیدگی درک ماهیت سیاست خارجی ایران دارد. واقعیت آن است که درک سیاست خارجی کشورها به طور عام و درک ماهیت رفتاری سیاست خارجی ایران به طور خاص پیچیده است اما از بطن همین رفتارهای پیچیده میتوان به چند گزاره علمی در باب سیاست خارجی ایران رسید:
چرا درک سیاست خارجی ایران برای ناظران داخلی و به خصوص خارجی سخت و پیچیده است؟
اساسأ درک سیاست خارجی قرین با ابهام و پیچیدگی است چون سیاست داخلی در محیط اقتدارپذیر و نظم سلسله مراتبی دنبال میشود اما سیاست خارجی در محیط اقتدارگریز ، ( و به تعبیر Kennet Waltz ) نظم آنارشیک دنبال میشود.
ایران از منظر ژئوپلتیک در محیطی نامتجانس واقع است که علاوه بر ماهیت موزاییکی، با تعارضات ساختاری و مهمتر از همه مداخلات منفی و مثبت قدرتهای بزرگ نیز مواجه است. ژئوپلتیک ایران را با ژئوپلتیک مالزی مقایسه کنید. سادگی و پیشبینی پذیری سیاست خارجی مالزی قابل درک است چون این کشور در جایی واقع است که محیط پیرامونی آن تجانس بسیاری در ابعاد مختلف با مالزی دارند و تعارضات ساختاری هم در ژئوپلتیک آسیای جنوب شرقی وجود ندارد.
بسیاری از رفتارهای سیاست خارجی ایران دارای ریشههای تاریخی است. هراس امنیتی از مداخلات تاریخی قدرتهای بزرگ، ترس از جنگ، اتخاذ راهبرد بیطرفی در جنگها، توازنسازی در منطقه، تنهایی استراتژیک، استفاده از نیروی سوم در توازنسازی، فقدان منافع راهبردی قدرتهای بزرگ در ایران و بهرهمندی قدرتهای بزرگ از ایران به مثابه یک ابزار و… از مهمترین ریشههای تاریخی روابط و سیاست خارجی ایران است که امتداد آن در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مشهود میباشد. مسائل ایران در محیط پیرامونی سیاست خارجی ایران بسیار متنوع، متضاد و پیچیده است. مقایسه کنید مسائل ایران را در محیط قفقاز، افپا، شامات و خلیجفارس؛ ضمن انکه تنوع بحرانهای سیاست خارجی ایران در محیطهای پیرامونی را باید با این ملاحظه بررسی کرد که تقابل با امریکا و تعارض با اسرائیل انرژی بسیاری از سیاست خارجی ایران میگیرد.
و بالاخره مهمترین پیچیدگی سیاست خارجی ایران آن است که ایران در تقسیمبندی مورگنتا (Morgenthau) از رفتار سیاست خارجی کشورها بازیگری «تجدیدنظرطلب» و در عین حال «صلحطلب» است.
پنجگانه فوق؛ پیچیدگی سیاست خارجی ایران را تبیین میکند در عین حال از بطن همین ابهام و پیچیدگی؛ الگوهای رفتاری از سیاست خارجی ایران استخراج میشود.
ایران به دنبال هژمونی منطقهای نیست بلکه بر اساس تجارب تاریخی، نظم منطقهای درونزاد را وضعیتی مطلوب برای خود و دیگر کشورهای منطقه میداند و با سیاست همسایگی، مقابله با مداخله منفی قدرتهای خارجی، مقابله عملی با اسرائیل و ممانعت از بروز جنگ منطقهای به دنبال تحقق آن است.
الزامات ژئوپلتیک؛ جهتگیری اصلی سیاست خارجی ایران را مشخص میکند. ایران بر حسب تنوع و تکثر بحرانها در محیطهای مختلف پیرامونی، راهبردهای متنوع و متکثری اتخاذ میکند.
ایران تا جایی که امکان داشته باشد از ورود به جنگ پرهیز میکند، اما چنانچه بقاء کشور به خطر بیافتد؛ از همه اهرمهای امنیتی و نظامی خود برای تنبیه متجاوز استفاده میکند. سیاست خارجی ایران عملگرایانه است اما این عملگرایی از نوع عملگرایی امریکایی (ئی -اچ-کار؛ Edward Hallett Carr ) نیست بلکه عملگرایی سیاست خارجی ایران را باید در مفاهیم فقهی عزت-حکمت-مصلحت درک و فهم نمود.
درک سیاست خارجی ایران با منطق رئالیستی، ناقص است
با غروب خورشید جمعه که خبر ترور سیدحسن نصرالله در ضاحیه جنوبی بیروت پخش شد، لبنان و به همراه آن سراسر منطقه به دوران تازهای گام نهادند. ورای رهبری حزبالله لبنان، نصرالله فرمانده میدانی محور مقاومت و نقطه اتصال اساسی میان ارکان محوری بود که از غزه تا صنعا را به هم پیوند داده است. صدا و صورت نصرالله، او را نماد مقاومت اسلامی در جهان کرده بود. او رهبر جریانی بود که از دل مقاومت تودهها در برابر استعمار صهیونیستی متولد شده بود. جریانی که در گذر سالیان پرفرازونشیب، به مردم لبنان ثابت کرد سلاح مقاومت میتواند از آنها در برابر تهاجم اسرائیل دفاع کند. دستاوردهای مقاومت اسلامی لبنان از 1985 که صهیونیستها را به جنوب لبنان عقب راند، تا آزادی لبنان در سال 2000 و ناکامگذاشتن اسرائیل در جنگ 2006، در دل و جان میلیونها نفر جایگاهی استثنائی به مقاومت و دبیرکل آن داده بود. نصرالله از متن مردم فقیر حومههای بیروت برخاسته بود و برای رهایی آنها و سرزمینشان سلاح به دست گرفت. فرزندش را در راه مقاومت تقدیم کرد و در راه وعدههای خود تا آخرین لحظه صادقانه ایستاد. شهادت وی در ساعاتی که مردمش مظلومانه زیر شدیدترین بمباران به سر میبردند، نصرالله را اسطوره کرد و صفحهای تازه در لبنان و منطقه گشود. سایه فقدان سید، نهتنها برای حزبالله و لبنان، بلکه برای تمامیت محور مقاومت سنگین خواهد بود. پوشیده نیست که اسرائیل با این ترور تغییر موازنه داخلی لبنان و نابودکردن مقاومت اسلامی در این کشور را مدنظر دارد. اما از منظر راهبردی، سران اسرائیل با اجرای آنچه بزرگترین ترور تاریخ این رژیم نامیدهاند، به دنبال متلاشیکردن محور مقاومت و تغییر معادلات منطقه هستند. از منظر آنها، با از میان برداشتن نصرالله، نقش حزبالله در جبهههای اساسی مقاومت از سوریه تا عراق و یمن و همینطور در داخل سرزمینهای اشغالی با چالشی جدی روبهرو شده است که در نهایت میتواند چهره منطقه را تغییر داده و بازدارندگی و جایگاه اسرائیل را به نقطه ماقبل هفتم اکتبر بازگرداند. در هفتههای آینده خواهیم دید که اسرائیل برای تحقق این اهداف، دامنه ترور و بمباران وحشیانه را گسترش خواهد داد. این حملات در مقایسه با جنگ سال 2006، از درجه بالایی از قساوت و درندهخویی برخوردار خواهد بود. به عبارت دیگر، تکرار آن چیزی است که در یک سال گذشته محور آمریکایی-صهیونیستی در غزه رونمایی کرده است. اما از منظر هدف، اسرائیل به دنبال رسیدن به نقطهای است که در جنگ 2006 به آن دست نیافت؛ ایجاد خاورمیانه جدید با محوریت هژمونی صهیونیستی.
خاورمیانه جدید همان شعاری بود که دولت جورج بوش و دولت ایهود المرت در جنگ سال 2006 سر میدادند. آمریکا 33 روز به اسرئیل فرصت داد تا با ادامه بمباران، طومار مقاومت در لبنان را پیچیده و زمینهساز گام بعدی برای خارجکردن ایران از معادلات منطقه شود. زمانی که از کاندولیزا رایس، وزیر خارجه وقت آمریکا، پرسیده شد واکنش شما در برابر حملات اسرائیل به مردم لبنان و تلفات گسترده غیرنظامیان چیست؟ گفته بود: «درد زایمان زایش یک خاورمیانه جدید است». اما آن جنگ، در به وجود آوردن خاورمیانه جدید ناکام ماند و حتی اسرائیل نتوانست مقاومت را از مرزهای شمالی خود دور کند. بعدها دبیر کل حزبالله گفت که جنگ 33روزه به تولد خاورمیانه جدید انجامید، البته خاورمیانهای که مدنظر ما بود و نه آمریکا. از این منظر، ترور دبیر کل حزبالله، تلاش آمریکایی-صهیونیستی برای بازگرداندن عقربههای ساعت به 20 سال پیش است تا بار دیگر از دروازه لبنان، شانس تغییر منطقه را بیازمایند. با وجود شباهت اهداف، جنگ جاری از آنچه در 2006 رخ داد بهمراتب وحشیانهتر خواهد بود. در ذهنیت اسرائیلیها، متلاشیکردن حزبالله از طریق نابودکردن بافت اجتماعی مقاومت صورت خواهد گرفت. سیاست تنبیه دستهجمعی، کشتار و آوارهکردن مردم با بمباران خانهها و زیرساختها با شدت بسیار بیشتر از جنگ 2006 ادامه خواهد داشت تا به آشفتگی و نارضایتی از مقاومت در میان شیعیان و مردم لبنان دامن بزند. در این شرایط، فقدان صدا و صورت اطمینانبخش سیدحسن نصرالله، بر حزب، بدنه آن و کلیت محور مقاومت سنگینی خواهد کرد. لبنان در مراحل آغازین این جنگ است و حزبالله و محور مقاومت هنوز بخش بزرگی از توان نظامی خود را به میدان نیاوردهاند. از انفجار پیجرها تا حملات خونین عصر جمعه ضاحیه جنوبی، آمریکا و اسرائیل هر گامی که برداشتهاند، همراه با سنجش میزان پاسخ مقاومت بوده است. گامهای بعدی نیز چنین خواهد بود؛ مگر اینکه شاهد تجدیدنظر در حجم و کیفیت پاسخ محور باشیم. آنچه اکنون در لبنان جریان دارد، سرنوشت محور مقاومت و بالهای دفاعی ایران را در منطقه پسانصرالله رقم خواهد زد.