در سیام اردیبهشت ۱۳۹۳، رهبر معظم انقلاب «سیاستهای کلی جمعیت» را ابلاغ فرمودند. دو سال بعد، یعنی در سیزدهم شهریور ۱۳۹۵، «سیاستهای کلی خانواده» نیز از طرف معظمله ابلاغ شد تا دامنه گستردهای از تشکیل و تحکیم خانواده تا افزایش فرزندآوری و استحکام نظام خانواده شکل بگیرد. این دو ابلاغیه راهنمای حرکت جامعه شد تا قوت زیربنایی آن بتواند به رشد فرزندآوری نیز کمک کند. این روزها با گذشت هشت سال از این ابلاغ و بیش از سه سال از تصویب قانون جوانی جمعیت و تشکیل ستاد ملی جمعیت، همچنین در پی تأکید رهبر فرزانه انقلاب به «دکتر ظفرقندی» وزیر بهداشت دولت چهاردهم بهنظر میرسد در پله نخست برنامههای جوانی جمعیت هستیم.
باتوجه به تأکید رهبرمعظم انقلاب به وزیر بهداشت دولت چهاردهم مبنی بر تلاش برای پیگیری مسئله فرزندآوری و برطرف کردن مشکلات این حوزه، یادداشت پیشرو به رشته تحریر درآمده است.
رهبر معظم انقلاب خطاب به دکتر ظفرقندی فرمودند: «من از آقای دکتر ظفرقندی، وزیر محترم بهداشت، جداً میخواهم ایشان روی این مسئله شخصاً تکیه کنند، دنبال کنند این موضوع را؛ یعنی واقعاً بروید دنبال این قضیه و نگذارید این موانع تولیدمثل و ولادت ـ که متأسفانه زیاد هم هست ـ ادامه پیدا کند و بر اینها کاملاً تسلط پیدا کنید.»
مسئله چیست؟
فهم دقیق مسئله و حرکت بهسمت رفع موانع، دو بال مقابله با چالش جمعیتی کشور است. بنابراین، باید دید که در مسئله فرزندآوری سهم تغییر و تحولات فرهنگی در کنار چالشهای اقتصادی چقدر است؟ آیا میتوان رفتار جامعه از حیث فرزندآوری را ماحصل تحولات فرهنگی جامعه دانست؟
جایگزینی و تغییرات در ارزشهای فرهنگی و اجتماعی یکی از موانع فرزندآوری است؛ متأسفانه در سالهای گذشته شاهد این هستیم که تحولات فرهنگی از الگویی شرقی به سمت الگویی غربی در حال جابهجایی است و این تحول در عرصههای گوناگون زندگی و زیست افراد ازجمله تحولات خانواده اثرگذار بوده است؛ بهگونهای که الگوهای همسرگزینی، مطلوبیتهای خانوادگی از قبیل سن ازدواج، الگوهای انتخاب همسر، فرزندآوری، جایگاه خانواده و دیگر موضوعات سبک زندگی را تحت تأثیر خود قرار داده است. بنابراین، نقطه مرکزی تحولات فرهنگی ایران، تغییر سبک زندگی و رشد فردگرایی و به تبع آن کاهش ارزشهای خانوادگی است.
نسبت دینداری و فرزندآوری
بین دینداری افراد و فرزندآوری نسبت مساوی برقرار است. نتایج یک بررسی نشان میدهد، هرچه میزان دینداری بالاتر باشد، سکولارشدن جامعه پایینتر، فردگرایی پایینتر و ارزشهای خانوادگی بالاتر و میزان باروری نیز بالاتر خواهد بود. در این بررسی که در سال ۱۳۹۳ صورت گرفته است، ۲۸ استان کشور براساس شاخصهای مذکور رتبهبندی شدهاند و درمیان متغیرهای عنوان شده، فردگرایی بیش از بقیه بر نرخ باروری اثرگذار بوده است. این تبیین در جوامع غربی نیز مورد تأیید بوده است؛ بهگونهای که «لستق» و «وندکا» نیز تبیینهای مبتنی بر عاملیت اقتصاد بر تغییرات نرخ باروری را ناکافی دانسته و تفسیرهای مرتبط با تغییرات فرهنگی را در این زمینه مؤثرتر میدانند. از نظر آنها تغییرات در میزان باروری در اروپا محصول تغییراتی است که در حوزه ارزشهای خانواده، فردگرایی و دینداری رخ داده است. در نتیجه، میتوان گفت تحولات فرهنگی جامعه عامل بسیار مهم و تعیینکنندهای در نگرش و در نهایت رفتار مردم نسبت به موضوع فرزندآوری است.
تصورات فردی
موانع دیگری در زمینه تحولات فرهنگی در جامعه نیز بر رشد جمعیت تأثیرگذار بوده است؛ بهگونهای که در پیمایش ملی خانواده، چهارده مورد بهعنوان مهمترین مشکلات و محدودیتها برای داشتن فرزند برای پاسخگویان ذکر شده است. به جز مورد سوم (از پس هزینههای آن بر نمیآیم)، دیگر موانع اولویتگذاری شده مرتبط با نظام فرهنگی و انتخابهای فرهنگی و ارزشی افراد هستند که میتوان به «برای آینده فرزندانم نگرانم» با حدود ۶۸ درصد، «سخت بودن تربیت فرزندان» با حدود ۶۲ درصد، «فرزند زیاد را مناسب نمیدانم» با حدود ۵۳ درصد اشاره داشت.
اهمیت اقتصاد
بررسی متغیرهای زمینهای در بررسی شاخصهای مرتبط با فرزندآوری در پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان (موج چهارم) نشان میدهد، حدود ۵۰ درصد پاسخگویان، دو فرزند را تعداد مطلوب فرزند برای خانواده عنوان کردهاند. نکته قابل توجه در این پیمایش کاهش تعداد فرزندان مطلوب با افزایش هزینه خانوار است؛ بهگونهای که با افزایش هزینه خانوار از (۳ تا کمتر از ۹ میلیون تومان) به (بیشتر از ۱۸ میلیون تومان)، مطلوبیت سه فرزند از ۲۱ درصد به ۷/۱۶ درصد رسیده و مطلوبیت چهار فرزند نیز از ۹/۱۵ درصد به ۵/۱۱ درصد رسیده است. به عبارتی، میتوان گفت با بهبود وضعیت اقتصادی خانواده مطلوبیت تعداد فرزندان بیشتر از دو، کمتر شده است. این داده نشان میدهد عوامل اقتصادی تعیینکنندگی اصلی را در نگرش نسبت به فرزندآوری ندارد و عوامل دیگری نیز بر فرزندآوری خانوادهها اثرگذار است.
وضعیت شغلی
نکته دیگری که این گزاره را تأیید میکند، تمایز مطلوبیت تعداد فرزندان از حیث وضعیت شغلی است؛ بهگونهای که نگرش افراد شاغل و بیکار در مطلوب دانستن تک فرزندی، دو فرزندی و چهار فرزندی بسیار به هم نزدیک است و با وجود پیش فرض نداشتن درآمد افراد بیکار، نگرش مثبت به ۵ فرزندی در بین این گروه نسبت به افراد شاغل بیشتر است.
تجربه گذشتگان!
افراد بازنشسته بیشترین آمار مطلوبیت سه فرزندی با حدود ۵/۲۵ درصد را بیان کردهاند و مطلوبیت چهار فرزندی و بیشتر در بین این گروه بالاست. این در حالی است که افراد بازنشسته بهلحاظ تخمینی مخارج بالاتر و وضعیت اقتصادی سختتری را تجربه میکنند؛ اما با این حال تعداد فرزند بالاتر را مطلوب میدانند. نتایج بهدستآمده از متغیرهای زمینهای پیمایش «وضعیت اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی جامعه» که در سال ۱۳۹۵ منتشر شده است نیز مشابه نتایج بهدستآمده از موج چهارم پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان است. مجموع این یافتهها نشان میدهد مطلوبیت فرزند تابع مستقیمی از عوامل اقتصادی نیست. البته تحلیلی درباره تمایز مطلوبیت تعداد فرزند و عاملیت افراد به فرزندآوری مطرح است که بیان میدارد، مطلوبیت لزوماً به معنای رفتار افراد در واقعیت نیست و افراد در واقعیت براساس شرایط واقعی که اقتصاد نقش مهمی در آن دارد، تصمیم میگیرند؛ اما نکته مهم این است که آیا مردم در پاسخ به این پرسش که «فرزند مطلوب شما چه تعداد است؟» چقدر بین مطلوبیت ذهنی و رفتار واقعی خود تمایز میگذارند و آیا به لحاظ ناخودآگاه وضعیت موجودزیستی افراد در بیان تعداد مطلوب فرزند اثرگذار نیست؟ همانطور که افراد در بیان سن مطلوب ازدواج، به صورت ذهنی سن واقعی آمادگی برای شروع زندگی را بیان میکنند، در بیان تعداد مطلوب فرزند بر اساس وضعیت خود و امکان فرزندآوری خود اعلام نظر میکنند. مضاف بر اینکه در پرسش تمایل به فرزندآوری حدود ۵۱ درصد از افراد پاسخ «بلی» دادهاند و این تمایل در بین افراد با هزینه پایینتر زندگی بیشتر است. بنابراین، میتوان گفت افراد در وضعیت اقتصادی بهتر، لزوماً فرزند بیشتر را انتخاب نمیکنند.