صبح صادق >>  جبهه >> پرونده
تاریخ انتشار : ۰۸ آبان ۱۴۰۳ - ۲۱:۴۲  ، 
کد خبر : ۳۶۷۶۲۲
روایتی از وداع با شهیده راه قدس، معصومه کرباسی

شهیدانه زیستن مثل معصومه

پایگاه بصیرت / فاطمه ساداتی

تند تند میز کارم را جمع و جور می‎کنم که ساعت پنج نشده از محل کار بزنم بیرون، خیابان قرنی را گوله می‌کنم سمت پایین و، چون یک ساعتی وقت دارم، ترجیح می‎دهم در این هوای خنک نیمه ابری مسیر را تا میدان امام خمینی (ره) پیاده طی کنم. همینطور که از مسیر لذت می‎برم، یاد همه این سال‌هایی می‌افتم که این راه را با ماشین و پیاده، با اتوبوس و مترو، با هر چیزی که دم دست‌مان بود، به پلاک آشنای خیابان بهشت می‎رساندیم. عزیزترین خاطرات کاریم در همین رفت و آمد‌ها رقم خورده است، دلم را خوش می‌کنم به قسمت و سرنوشت که اگر من هم بخواهم دستم را از دست شهدا جدا کنم، گویا راضی به جداییم از شهدا نیست که نیست.

 جای خالی سیدمرتضی
زیر لب با خودم چند شعر عربی را زمزمه می‌کنم، یکی از شعر‌های «نزار قبانی» را هم همینطور، حس می‌کنم با خواندنش به فضای حاکم بر خاورمیانه نزدیک‎تر می‎شوم، به این غم احاطه کرده که دیگر با منطقه زندگی ما عجین شده است؛ هرچند این تنها فکر من است، نه همه واقعیت‌ها. خاورمیانه در این یک سال اتفاقات عجیبی به خود دیده و جنگ در فلسطین که دامنه‌اش به لبنان و کشور‌های دیگر کشیده، اگرچه در ظاهر خانمان‌برانداز و جگرسوز است، اما چشم‎های معتقد، آن را مقدمه یک اتفاق بزرگ‌تر می‌بینند! این حکم قطعی خداست که پیروزی از آن مؤمنان است و دیر یا زود «نماز نصر» در مسجدالاقصی خوانده می‌شود. حس می‌کنم در برهه‎ای از تاریخ ایستاده‎ایم که وقایع به سرعت نور در حرکت است، به سمت کجا؟ نمی‎دانم، فقط می‎دانم این همه جان‎های پاک به خون غلتیده مسیر تاریخ را عوض خواهد کرد. واقعیت آن است که اگرچه شعر‌های نزار قبانی، شاعر سوریه‌ای را دوست دارم و اشعار او را بیشتر به دلیل نگاه زیبایش به زن می‎ستایم، خصوصاً آنجا که گفته است «هر بار که ترانه‌ای سرودم، قومم بر من تاختند که چرا برای میهن شعری نمی‎سرایی و آیا زن، چیزی جز وطن است؟!»، اما حالا در این برهه سخت و سرنوشت‎ساز،‌ای کاش کسی، چون آوینی قلم و دوربینش را دست می‎گرفت و برای‌مان از شهدا می‌خواند که «ای شهید،‌ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود بر نشسته‎ای، دستی برآر و ما قبرستان‌نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.» جای سیدمرتضی خالی است که با زبان شاعرانه و حماسی از ویرانه‌های لبنان درس مقاومت بگوید.

 شهادت در اوج زنانگی
میدان امام خمینی (ره)، چند لحظه می‎ایستم و تاریخ معاصر میدان را کمی نگاه می‌کنم. آن طرف ساختمان بلدیه تهران در حال مرمت و بازسازی، آن طرف ساختمان سپه، طرف دیگر ساختمان بزرگ و قدیمی شرکت زیرساخت، سمت دیگر بازارچه خیابان باب همایون، مردم در رفت و آمدند و زندگی در جریان است و انگار همه شهر بی خبر از جنگ و جنایت در گوشه‌ای از خاورمیانه، زندگی خود را دنبال می‌کنند. با آنکه می‎دانند کمی آن طرف‎تر ماشین جنگی رژیم صهیونیستی یک «زن ایرانی» را به شهادت رسانده است.
همه این ۱۰ سالی که از شهید تازه تفحص شده دفاع مقدس تا شهدای مدافع حرم و مبارزه در راه قدس و ... را برای وداع به معراج شهدا آوردند و من به واسطه کارم به این گوشه از خیابان بهشت تهران آمدم، هیچ چیز تکراری‌ای ندیدم. هر شهیدی گلی بود و هر گلی بویی داشت که به تصویر روشن در نظرم زنده مانده‌اند. حضور این بار هم با همه دفعات پیش فرق دارد، آرزوی نزیسته ما زن‌ها در مبارزه با رژیم صهیونی، آن هم در خط مقدم جبهه مقاومت، جایی که بیخ گوش صهیونیست‎ها باشد، شاید آرزوی خیلی از زن‌های انقلابی است که «معصومه کرباسی» آن را زیست. مبارزه‌ای که نه در حرف و عمل و نه با خروج از هویت زنانه، بلکه با حفظ زنانگی و با پرورش پنج فرزند و در جهادی حتی مقدس‎‌تر از حضور در میدان نظامی، بلکه با حضور در میدان علمی رقم خورد.
خواندم که معصومه کرباسی خود نیز از نخبه‌های علمی حوزه کامپیوتر بود و اصلاً همین موضوع موجب شد که اشغالگران به دنبال از بین بردن او و همسرش با هم باشند. او و همسرش «رضا عواضه» دانشجوی رشته کامپیوتر در دانشگاه شیراز با یکدیگر آشنا شدند و پیمان ازدواج بستند. رضا عواضه یکی از مهندسان نخبه کامپیوتر در حوزه لینوکس و از استادان مطرح این رشته بود. او کارشناسی ارشد خود را در سال ١٣٨٩ از دانشگاه آمریکایی علوم و فناوری در بیروت دریافت کرد و در پروژه روتر ملی در دانشگاه تهران به مدت سه سال فعالیت کرد و بخش مهمی از این پروژه را توسعه داد. در روز شهادت، پهپاد‌های رژیم صهیونیستی یک بار خودروی این دو شهید را مورد اصابت قرار دادند که شهید عواضه با مطلع شدن از قصد پهپاد‌ها برای ترور مستقیم، خودرو را متوقف کرده و به همراه همسرش برای پناه بردن به سمت دیگری از اتوبان در حال دویدن بودند که شلیک مستقیم پهپاد‌ها او و همسرش را به شهادت رساند.

 این بار نوبت خانم‎هاست
پایم را که داخل حیاط معراج می‌گذارم، دیگر مخمل سیاه شب روی آسمان کشیده شده و آقایان در حیاط مشغول خواندن نماز جماعت هستند. چند دقیقه‎ای جلوی دری که به سمت اتاق وداع خصوصی است، می‎ایستم تا شاید اجازه دهند من هم از دیدار خصوصی چیزی نصیبم شود. یکی از مسئولان معراج را پیدا می‎کنم و حرفم را می‎زنم «شهدای قبلی آقا بودن، این بار که شهید خانم هست، اجازه بدید در وداع خصوصی‎اش باشیم.» کسی به حرفم توجهی ندارد، برای من این وداع با همه وداع‌های قبلی فرق دارد، آن هم به دلیل هم جنس بودن شهید، اما برای آدم‎های معراج که هر روز شهید می‎بینند، شهید امروز هم مثل هزاران شهیدی است که دیده‌اند، پروتکل‎ها هم فرقی نمی‎کند، درستش هم همین است. چند دقیقه بعد دوستان عکاس هم از راه می‎رسند. ایستاده‎ایم کنار صفوف نماز که چشمم به پدر شهید می‎خورد، به بچه‎های عکاس نشانش می‌دهم، با چه طمأنینه‎ای ایستاده و نماز می‎خواند. انگار نه انگار که برای وداع با دخترش آمده است، صبرش بی‎شک رنگی از ایمان دارد، بدون درک این حقیقت که شهدا جای‌شان بهتر از ماست، دوام آوردن و بی‎تابی نکردن در این شرایط سخت‎تر از هر کاری است. نماز که تمام می‎شود، با پدر شهید سلام و احوالپرسی می‎کنیم، همچنان آرام است، پاسخ‌مان را می‎دهد و از حضورمان تشکر می‎کند.‌
می‌ایستم یک گوشه حسینیه تا جمعیت کم کم محوطه را پر کند. حسینیه همان است، دکور و زیارتگاه شهدا هم همینطور، تنها چیزی که فرق می‎کند، شهید است که حالا باید شهیده نامیدش. خلاف همیشه که آقایان در انتظار ورود پیکر شهید می‎شوند، این‎بار زن‎ها سالن اصلی حسینیه را پر کرده‎اند. در بین جمعیت همسر شهید «فتحی‌نژاد» را می‎بینم و چند نفر از فعالان فرهنگی که این چند ساله در رفت و آمد به لبنان بوده‌اند. از یکی‎شان می‎خواهم کمی درباره شهید صحبت کند، از میان حرف‎هایشان می‎فهمم شهید ضمن تبحرش در برنامه‎نویسی، فعال فرهنگی هم بوده است. به نظر می‌رسد، این ازدواج که قطعاً به دلیل شرایط ویژه شهید عواضه و ارتباطش با حزب‎الله سختی‎های فراوانی داشته، خودش کار فرهنگی بود. حضور یک دختر ایرانی در لبنان، پرورش پنج فرزند، همه‎اش کار فرهنگی و جهادگرانه است.

 مسئولان کجا هستند؟
چشم می‎چرخانم و منتظر می‎شوم تا حداقل یک خانم مسئول را در جمعیت ببینم، نیستند که نیستند. عجب که جای‌شان خالی است. باز هم به معرفت «خانم خزعلی» که در وداع با پیکر شهید «فاطمه اسدی» که چند سال پیش، پس از سال‎ها از شهادتش به دست کومله پیکرش کشف شده بود، در مراسم حضور داشت. امروز، اما هیچ بانوی مسئولی نیامده تا باز این جمله تکراری را بگوییم که مردم پای کارتر از مسئولان هستند. یک ساعتی می‎ایستم تا آخر خسته می‎شوم و می‎نشینم، چند لحظه بعد خبر می‎دهند که بایستید، پیکر در حال انتقال به حسینیه است. شهید را در تابوتی مزین شده به پرچم سه رنگ ایران، روی دوش مرد‌ها تا ابتدای حسینیه می‌آورند، چه شکوهی! بعد تابوت را خانم‎ها روی دوش می‎گیرند و به محل اصلی روی سکویی منتقل می‎کنند. حالا روضه خواندن برای حضرت زهرا (س) مناسبت دارد، آن هم در آستانه شهادت خانم. حالا روضه خواندن از وداع حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) موضوعیت پیدا می‎کند.

 شهیدی در پی شهید دیگر
دقایقی بعد پیکر را به حیاط معراج منتقل می‎کنند تا مراسم ادامه پیدا کند. خودم را می‎رسانم به نزدیکی تابوت، دست می‎گذارم روی صفحه چوبی و زیر لب حرف‎هایی به معصومه شهید می‎زنم. می‎دانم که صدایم را می‎شنود و می‎دانم که اگر بخواهد، دستش برای برآورده شدن هر خواسته ما باز است. از راهی که آمده‎ام برمی‎گردم سمت میدان امام خمینی (ره). توی راه نگاهی به گوشی‎ام می‎اندازم که این روز‌ها هر یک ساعتی که اخبار را چک نکنیم، حجم انبوهی از هزاران خبر ناخوانده روی دست‌مان می‎گذارد. توی خبر‌ها می‎خوانم که رژیم صهیونی آمبولانسی را در منطقه «جونیه» زده است و یک دکتر ایرانی هم شهید شده است. گوشی را می‌بندم و می‌گذارم توی کیفم، نام شهید «حیدری» توی مغزم رژه می‎رود، چقدر این نام آشناست. حس می‌کنم دکتر را می‎شناسم، گوشی را دوباره باز می‎کنم، بله، می‌شناسم، با همسر شهید حیدری سال‌هاست که دوست هستم، نام دکتر حیدری را در سال‎های جنگ سوریه زیاد شنیده بودم و رزمندگان مقاومت بار‌ها از خدماتش گفته بودند. آهی می‎کشم و توی دلم می‎گویم خوش به حالت دکتر، چه زندگی سعادتمندانه‎ای نصیبت شد و چه پایان زیبایی را برای خودت بعد از سال‎ها مجاهدت در دفاع مقدس و دفاع از حرم و حالا مبارزه با اشغالگران رقم زدی. اگرچه دلم می‎خواهد تماسی با همسرش بگیرم، اما پشیمان می‎شوم. خوش به حال همسرش، او هم یک عمر است مجاهدانه در کار فرهنگی و دینی فعالیت کرده و می‎کند، آنها خانواده‎های بهشتی روی زمین هستند، درست مثل شهید عواضه و همسرش!

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات