مسعود اکبری
روز 18 اردیبهشت 1397 «دونالد ترامپ» رئیسجمهور وقت آمریکا رسما از برجام خارج شد. فردای آن روز، روزنامههای جریان مدعی اصلاحات در صفحه اول به این اقدام دولت آمریکا واکنش نشان دادند.
روزنامههای زنجیرهای در همین رابطه نوشتند «خروج مزاحم از برجام»، «برجام بدون مزاحم»، «کودتای مجنون» و «خروج موجود مزاحم از برجام»؛ حدود 16 ماه بعد، «روحانی» رئیسجمهور وقت گفت: «[آمریکاییها] به بعضی از کشورهای شرق آسیا پیغام میدهند که با ما مذاکره کن؛ این کشورها مگر دیوانه شدهاند که با شما مذاکره کنند؟ شما [آمریکاییها] علناً مذاکره دیروز را زیرپا میگذارید.»
«محمدجواد ظریف» وزیر خارجه وقت نیز - تیرماه 1400 - (حدود سه سال پس از خروج آمریکا از برجام) گفت: «با خوشخیالی، دوستان دوران سختی را در سراب طمع سرازیر شدن شرکتهای غربی از خود رنجاندیم. اتفاقی که اگر نمیافتاد نه دوستان دوران سختی رهایمان میکردند و نه با فشار حداکثری آمریکا مواجه میشدیم.»
در همان مقطع روزنامه مدعی اصلاحات «شرق» در یادداشتی به قلم یکی از دیپلماتهای سابق با اعتراف به سیاست خارجی خسارتبار دولت روحانی نوشت: «دولت یازدهم و دوازدهم... روابط دوجانبه با کشورها و بهخصوص همسایگان را تعطیل کرد و به تعبیر مخالفانش سیاست خارجی کشور را به زلف برجام گره زد... دولت روحانی در سیاست خارجی از دو ابراولویت «اقتصادی» و «همسایگان» سخن گفت که در عرصه عمل به اندازه سر سوزنی اجرائی نشد.»
با اینحال و با توجه به تجربه پرهزینه و البته خسارتبار برجام، اکنون همین طیف در واکنش به روی کارآمدن ترامپ، مدعی هستند که باید هر طور شده با شخصی که او را «دیوانه» و «مزاحم» و «مجنون» مینامیدند، پشت یک میز نشسته و به توافقی «برد-برد» برسیم!
همزمان با فضاسازی سنگین مدعیان اصلاحات درباره لزوم مذاکره با آمریکا، کانال 12 تلویزیون رژیم صهیونیستی با ذوقزدگی در گزارشی به نقل از یک مقام آمریکایی اعلام کرد: «ترامپ به دنبال رسیدن به یک توافق بسیار محدودکننده با ایران است و معتقد است که میتواند با ایران به تفاهم برسد.»
البته این ذوقزدگی صهیونیستها مسبوق به سابقه است. به عنوان نمونه، «یائیر گولان» نظامی سابق و سیاستمدار کنونی رژیم صهیونیستی - اسفند 1399- در یادداشتی در روزنامه واشنگتنپست نوشت: «وقتی در سال 2015 توافق هستهای ایران امضا شد، من در آن موقع ژنرال ارتش و معاون ستاد کل نیروهای دفاعی اسرائیل بودم. به جرأت میتوانم بگویم که همه امرای ارتش اسرائیل از این توافق راضی بودند. توافق هستهای مزیتهای فراوانی داشت. توافقی بود که ایران را ترغیب میکرد 98 درصد از انبار اورانیوم غنیشدهاش را تحویل بدهد و رآکتور آب سنگینش را با سیمان پر کند. بهطور جدی انبار سانتریفیوژهای فعالش را کم کند. جلوی راه فرعی ساخت سلاح هستهای از طریق تولید پلوتونیوم را هم میگرفت.»
«گولان» در ادامه تصریح کرد: «بهطور کلی؛ توافق هستهای توافقی بود که برنامه هستهای ایران را به طرز چشمگیری به عقب میراند. این عقب رانده شدن قابل راستیآزمایی هم بود. همه اینها همان چیزی بود که ما میخواستیم. و اما امروز هم من هنوز هم معتقدم این به نفع امنیت فوری اسرائیل است که آمریکا به توافق هستهای برگردد و آن را مبنایی برای دنبال کردن مذاکرات قرار بدهد.»
رسانهها و فعالین تندرو مدعی اصلاحات باید به این سؤال پاسخ بدهند که چرا اینچنین آشکارا با صهیونیستها همصدا هستند؟! آیا این همصدایی اتفاقی است؟! وقتی کمی به عقب برمیگردیم و اظهارات مقامات صهیونیست درباره افراطیون مدعی اصلاحات را مرور میکنیم، نمیتوانیم این همصدایی را «تصادفی» و «اتفاقی» قلمداد کنیم. از طیفی که صهیونیستها پیش از این از آنان با عنوان «سرمایههای اسرائیل در ایران» نام میبردند، اصلا بعید نیست که در پازل دشمنان ایران بازی کرده و آب به آسیاب دشمن ریخته و منافع ملی و عزت مردم ایران را نادیده بگیرند.
نکته قابل توجه اینجاست که فضاسازی طیف تندرو مدعی اصلاحات درباره لزوم مذاکره و توافق با آمریکا به عنوان تنها راهحل رفع مشکلات کشور، با منش و مشی رئیسجمهور محترم به هیچ عنوان همخوانی ندارد.
نشان به آن نشان که جناب آقای پزشکیان، اخیرا در نشست با فعالان سیاسی و فرهنگی استان خوزستان گفته است: «سیاستمداران و روشنفکران هم رفع مشکلات و هم ایجاد مشکلات استان به دستشان است. اگر فکر میکنید کسی از بیرون بیاید و مشکلاتمان را حل کند سخت در اشتباه هستید.»
افراطیون مدعی اصلاحات در حالی مذاکره و توافق با آمریکا را کلید حل مشکلات جا میزنند که حتی دولتهای اروپایی نیز، مثمرثمر بودن این رویکرد را نفی میکنند. به عنوان نمونه، در روزهای گذشته «فرانسوا بایرو» نخستوزیر فرانسه در جمع خبرنگاران گفت: «ایالات متحده تصمیم گرفته تا از طریق دلار، از طریق سیاست صنعتی خود، از طریق این واقعیت که میتواند سرمایهگذاریهای جهان و تحقیقات جهان را به دست آورد، یک شکل بسیار سلطهگرانه از سیاست را آغاز کند.»
این دیپلمات فرانسوی در ادامه تاکید کرد: «اگر ما کاری انجام ندهیم، سرنوشت روشن است؛ ما تحت سلطه خواهیم بود، ما خُرد خواهیم شد، ما به حاشیه رانده خواهیم شد.»
این اولینبار نیست که مقامات اروپایی از خسارتبار بودن رابطه با آمریکا سخن میگویند. در یک نمونه دیگر، «امانوئل ماکرون» رئیسجمهور فرانسه پیش از این گفته بود: «اروپا باید در برابر فشار برای تبدیل شدن به «دنبالهروهای آمریکا» مقاومت کند... اروپا باید وابستگی خود به آمریکا را کاهش دهد... اروپا باید وابستگی خود به «فراسرزمینی بودن دلار آمریکا» را نیز کاهش دهد.»
واقعیت این است که برای افراطیون مدعی اصلاحات، لغو تحریمها و گشایش اقتصادی اصلا محلی از اعراب ندارد؛ که اگر داشت، در دوران روی کار بودن این طیف شاهد ۲ برابر شدن تحریمها و رکوردزنی افزایش قیمت دلار و سکه و مسکن و گوشت و مرغ و تخممرغ و خودرو نبودیم.
یکی از لیدرهای طیف تندرو مدعی اصلاحات و از بازداشتشدگان فتنه ۸۸ پیش از این پشت پرده اسم رمز «مذاکره و توافق با آمریکا» را فاش کرد. وی در همین زمینه گفته بود: «در الگوی مذاکره با خارج، ابتدا باید پذیرفت بر نفس مذاکره ایرادی مترتب نیست چه با جمهوریخواهان چه با دموکراتها، چه بیواسطه و چه با واسطه... از تقاطع دو متغیر «خارج» و «مذاکره»...مقرر است میان دولتهای خارجی و نظام مذاکراتی صورت بگیرد که اولا؛ در رفتار نظام تغییراتی ایجاد شود و ثانیا؛ بر سر مسائلی از جمله فعالیتهای منطقهای، موشکی و هستهای توافقاتی حاصل شود.»
شهید بزرگوار، حاج قاسم سلیمانی پیش از این ضمن اعلام خطر درباره این پروژه ضدایرانی که توسط دشمن و دنبالههای داخلی آن پخت و پز شده است، گفته بود: «برای دشمن، این برجام، سهضلعی است نه یکضلعی. اوباما فکر میکرد به مرور زمان به دو ضلع دیگر میرسد، اما آدم عجولی که آمده (ترامپ)، اصرار دارد به سرعت برسد و تصورش این بود که میرسد. اینکه اصرار میکنند بر برجام 2 در منطقه، برای این است که میخواهند این تحرکی را که از ایران اسلامی به جهان اسلام روح و جان داده، این خونی را که در عالم اسلامی جریان پیدا کرده، بخشکانند. اگر العیاذبالله ما رفتیم و در برجام 2 شرکت کردیم، به همین تمام میشود؟ نه، برجام اصلی در داخل ایران است. تلاش آنها به اینجا منتهی نخواهد شد و برجام ۳ هم خواهند داشت، چون دشمنان معتقدند که چشمه باید خشکانده شود و این چشمه، ایران است.»
رهبر معظم انقلاب - 9 اردیبهشت 94- فرمودند: «کلید حل مشکلات اقتصادی در لوزان و ژنو و نیویورک نیست، در داخل کشور است و همه باید مسئولیتهای متفاوت خود را در تقویت تولید داخلی به عنوان تنها راه علاج مشکلات اقتصادی انجام دهند.»
بله، کلید حل مشکلات اقتصادی در داخل است و آن طیفی که فکر میکند کسی از بیرون بیاید و مشکلاتمان را حل کند، سخت در اشتباه است. حال انتظار از جناب آقای پزشکیان، رئیسجمهور محترم این است که با قاطعیت، افراد و جریانهایی که در اطراف ایشان در کسوت «معاون»، «مشاور»، «کارشناس»، «وزیر»، «مسئول رسانهای و اطلاعرسانی» و...قائل به این هستند که «باید کسی از بیرون بیاید و مشکلاتمان را حل کند.»، را کنار گذاشته و افراد شایسته و امتحان پس داده را جایگزین کنند که قطعا این کار به صلاح کشور و مردم عزیزمان است.
نگاهی آسیب شناسانه به کم کاری رسانهای
حسین عبداللهیفر
«به نظر من ما یک کار مهم رسانهای نیاز داریم.» این نیاز را رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی بخش خصوصی مطرح فرموده و با طرح این سؤال که آیا جوانان، دانشجویان و کسانی که مایلاند در کشور فعالیت کنند، اثر بگذارند، در خودشان این تواناییها را میبینند، از این پیشرفتها و موفقیتها اطلاع دارند، فرمودند: «ما در زمینه نشان دادن آنچه وجود دارد، آن پیشرفتها، آن تحقق آرزوها، کمکاریم؛ یک کار رسانهای لازم است که این یک فصل جداگانهای است؛ باید بنشینند در این زمینه بحث کنند، فکر کنند.»
مخاطب این کم کاری همه رسانهها هستند که باید بنشینند هم اندیشی و همفکری کنند، اما ضرورت این کار در رسانههای انقلابی بیش از سایرین خودنمایی میکند. چراکه بر این ضعف رسانهای و کم کاریها وقوف کامل دارند و نسبت به این مهم احساس وظیفه بییشتری نموده و دغدغه مضاعفی دارند؛ لذا برخورد مسئولانه تری از این رسانهها در رفع این نقیصه به ویژه در دهه فجر انقلاب اسلامی که زمینه دفاع از دستاوردهای انقلاب اسلامی فراهم است، متصور است. به نظر میرسد چند محور مهمی که لازم است در محافل رسانهای و نشستهای تخصصی به عنوان «نقاط آسیب پذیر و ضعف حوزه رسانهای» مورد بحث و بررسی قرار گیرد، عبارتاند از:
عدم اطلاع برخی از اصحاب رسانه از پیشرفتهای کشور
با عنایت به اینکه رهبر معظم انقلاب از روسای قوا و مسئولان کشور جهت بازدید از نمایشگاه تولیدات بخش خصوصی دعوت به عمل آوردند، بدون شک بسیاری از اصحاب رسانه نیز از موفقیتها و پیشرفتها در این بخش نیز مطلع نبوده که لازم است در این زمینه تمهیداتی اندیشیده شود.
نارسانا بودن برخی رسانه ها: مشکل یا به عبارت دقیقتر معضل دیگری که لازم است رسانههای داخلی به ویژه رسانه ملی برای آن چارهاندیشی کنند، نارسانا شدن و حتی عایق شدن برخی رسانه هاست. حضور میلیونی مردم و جوانان در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بیگانه و غیبت رسانههای خودی در آنجا حکایت از کمرنگ شدن نقش رسانههای سنتی میکند. واقعیت تلخ دیگر این است که برخی رسانهها از نگاه جامعه به تریبونهای افراطی و منفی تبدیل شدهاند که اصطلاحا نقش عایق را بازی میکنند و اخبار مثبت آنها نیز معکوس جلوه میکند.
فقدان سازوکار لازم برای معرفی پیشرفتهای کشور: از دیگر کاستیهای موجود، عدم وجود سازوکار لازم و کمبود محتوای مناسب در این زمینه است. به عنوان نمونه، بازدید همه اقشار جامعه حتی دستاندرکاران رسانه ها، اساتید دانشگاه و دانشجویان که اطلاع آنها میتواند نقش زیادی در رشد تولیدات داخلی و کمک به تولیدکنندگان داخلی با پیوند علم و صنعت، دانشگاه و تولیدکنندگان داشته باشد، ممکن نیست چه رسد به جوانانی که به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی توانایی لازم برای تولید را دارند و بازدید آنها انگیزه و امید تازهای به آنها میدهد؛ لذا پیشنهاد میشود نسبت به برپایی نمایشگاههای دائمی در این زمینه اقدام شود تا هم تولیدکنندگان بیشتری فرصت معرفی خود را داشته باشند و هم رسانهها خاصه رسانه ملی بتوانند با فرصت بیشتر و حتی پخش تلویزیونی، این نقیصه را به شکل اساسی تری حل کنند.
ضعف تاکتیکی و تکنیکی در معرفی غرب آنگونه که هست. ضعف رسانههای خودی در معرفی چالشها و نقاط ضعف غرب در برابر مشکلات از دیگر نقاط ضعف رسانهای است که با شگردهای تبلیغاتی غربیها به گونهای روایت میشود که دیده نمیشود. یکی از نمونههای بارز این شگرد تبلیغاتی را میتوان در پیروزی مقاومت در غزه معرفی کرد که رسانههای غربی آن را خواست دولت جدید امریکا وانمود کرده تا با ترامپ هراسی بهره آن را در منطقه ببرند.
ترامپ و توهم قدرت
حسن هانی زاده
دونالد ترامپ در یک سخنرانی پوپولیستی در کنگره آمریکا مدعی شد نجات وی ازیک ترور فقط به عنوان یک معجزه در راستای نجات آمریکاوبازگرداندن مجدوعظمت اینکشور، قابل درک است. مراسم سوگندریاست جمهوری دونالدترامپ۷۸ساله در بیسابقهترین تدابیر امنیتی آمریکا و با حضور بیش از ۱۲هزارپلیس فدرال و گارد ملی در ساختمان کنگره «کاپیتول» برگزار شد.
چهل و هفتمین رئیسجمهور آمریکا پس از ادای سوگند ریاستجمهوری به اتفاق معاون خود جی. دی ونس وارد کاخ سفید شد و چند سند دولتی را امضا کرد. ترامپ در اولین اقدام خود بیش از ۱۶۰۰نفر از کسانی که سال ۲۰۲۰ در حمله به ساختمان کنگره آمریکا شرکت داشتند مورد عفو قرار داد. بیشتر سخنرانی مراسم سوگند ریاست جمهوری دونالد ترامپ به مسائل داخلی، شرایط ناپایدار اقتصادی و موضوع مهاجران اختصاص داشت. دونالد ترامپ که از سال ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ یک دوره ریاستجمهوری پر چالش را تجربه کرد در حالی وارد کاخ سفید شد که آمریکا به دلیل موضعگیری جانبدارانه از جنایات رژیم صهیونیستی علیه مردم غزه در انزوای سیاسی شدیدی بهسر میبرد. آنچه از سخنرانی ملالآور و غیرسیاسی دونالد ترامپ در مراسم سوگند ریاستجمهوری برداشت میشود این است که وی در این دوره از ریاست جمهوری خود سیاست متفاوتی را در مقایسه با دوره گذشته دنبال خواهد کرد. چهل و هفتمین رئیسجمهور آمریکا در این دوره قطعا بیشتر به مسائل اقتصادی، مهاجران غیرقانونی، تقویت جایگاه آمریکا و تمرکز بر اصل تنشزدایی در جهان، توجه خواهد داشت. ترامپ در ترکیب کابینه جدید خود از چهرههای جنجالی کابینه سابق مانند مایک پمپئو، وزیر خارجه سابق استفاده نکرد و این امر نشان میدهد که سیاست وی با گذشته تفاوت اساسی خواهد داشت. حضور ایلانماسک، سرمایهداربزرگ آمریکایی درترکیب کابینه بهعنوان مشاورویژه ترامپ نشانمیدهدجنبههایاقتصادی برای رئیسجمهور جدید آمریکا ازاولویت بالایی برخورداراست. ترامپ سال۲۰۱۸تحت تاثیر لابی صهیونیستی و مایک پمپئو، وزیر خارجه سابق از توافقنامه برجام خارج شد وهمین موضوع انتقاد جامعه جهانی راعلیه آمریکا برانگیخت. گرچه جمهوری اسلامی هرگز سیاست خود را بر اساس رویکردهای سیاسی روسای جمهور آمریکا ترسیم نکرده، اما بازگشت آمریکا به توافقنامه برجام میتواند فضای تعامل ایران و غرب را در چارچوب برجام تغییر دهد. دونالد ترامپ هرچند به عنوان یک چهره منفور و جنایتکار در حافظه ملت ایران همچنان باقی خواهد ماند، اما تغییر رفتار آمریکا نسبت به مردم ایران میتواند شرایط جدیدی را رقم بزند. اما اگر رئیس جمهور آمریکا بر اساس توهم قدرت بخواهد از شیوههای تهاجمی علیه ایران استفاده کند طبیعی است دولت و ملت ایران این رفتارها را برنمیتابد. تاریخ درخشان انقلاب اسلامی به خوبی ثابت کرده که ملت ایران تحت تاثیر متغیرات جهانی و منطقهای قرار نخواهد گرفت، اما تعامل احترامانگیز غرب با ایران میتواند نوعی تعامل دلپذیری دوجانبه را فراهم سازد. تغییر رفتار آمریکا و غرب نسبت به جمهوری اسلامی، عدم دخالت غرب در مسائل داخلی ایران، احترام به اراده ملتهای مسلمان منطقه و پرهیز آمریکا از رفتارهای پرخاشگرانه، بخشی از پیششرطهای ایران برای تعامل با غرب در چارچوب برجام تلقی میشود.
ضرورت مذاکره مستقیم
نصرت الله تاجیک
چرا از اصل مذاکره جامع و مستقیم با آمریکا، و ضرورت و فوریّت آن دفاع مینمایم؟
زمان در گذر است. هم اکنون در ژانویه ۲۰۲۵ هستیم و تا اکتبرِ آن راه درازی در پیش نیست.
کنشگری موجود در ساحتِ سیاسی کشور و برآیندهای آن، چند دوره را در خصوص “مذاکره با آمریکا”، رقم زده است:
انجام مذاکره غیر مستقیم و رسیدن به تفاهم (۱۳۸۲ تا ۱۳۸۴)؛ اگرچه در پایان به عدول از تفاهمات و بازگشت به دوران قبل از آن انجامید؛ عدم اعتقاد به اصلِ مذاکره، به دلیل هراس از شکست در مذاکرات (۱۳۸۵-۱۳۹۲)؛ آنچه که به بحرانزاییِ سالهای(۸۵ تا ۹۲) انجامید، حاصل هراس از شکست و عدمِ اعتقاد به “اصل مذاکره” بود، و با تخریبِ مذاکره، کشور را به درّهی فصل هفتم منشور و پرتگاهِ بیسرانجام تحریمها درانداخت، و… اگرچه در ملّت امید و باور به اصل مذاکره را هم ایجاد کرد؛ مذاکرهی اعتمادمحور (۱۳۹۲-۱۳۹۶)؛ که تفاهم و تعامل، محصول آن بود و در خلال سالهای(۹۲ تا ۹۶)، با اعتمادمحوری (به اوباما)، برجام را پدیدآورد؛ ایران را از ذیل فصل هفتم منشور خارج ساخت، امید ملی را بازگرداند، تحرک ملی ایجاد کرد، مردم را به آینده امیدوار ساخت، کشور را به عرصهی توسعه بازگرداند، اقتصاد ملی را نجات بخشید، امنیت و منافع ملی را تامین نمود، و…؛
تعلیق مذاکرات (۱۳۹۶ تا ۱۴۰۰)، با وجود اعتقاد به اصل مذاکره به عنوان تنها راه رسیدن به منافعملّی؛ آنگونه که به دلیل عدمِ اعتماد (به ترامپ)، مذاکرات به حالت تعلیق در آمد، کشور در آستانه درگیری با آمریکا از زدن پهپاد تا… قرار گرفت، تحریمها همهجانبه و فلجکننده شد، و…
و سپس بازگشت به دوران عدم اعتقاد به مذاکره (۱۴۰۰ تا ۱۴۰۳)، به دلیل عدم نیاز به آن؛ که فروپاشی اجتماعی و شکاف طبقاتی و فقر مفرط و نابودی اقتصاد و دیگر بحرانهای ملی و… را ایجاد کرد.
امروز هم در وضعیت مذاکره بر لبهی پرتگاه (۱۴۰۳ تا ۱۴۰۴) یا (ژانویه تا اکتبر ۲۰۲۵) هستیم. آنچه که در صورت شکست به بازگشت به فصل هفتم منشور، بازگشت تمامی تحریمهای بین المللی، خروج احتمالی از NPT، درگیری منطقهای و… خواهد انجامید.
غافل از اینکه درمذاکرهیاصیل باید پذیرفت که ۱)مذاکره، تنها راه تامین دائمی منافع ملّی است.
۲)هدف مذاکره، تامین منافع ملّی است، نه تغییر در خلق و خوی دیگران.
۳)مذاکره، باید دارای استراتژی و به دور از اعتماد و اطمینان باشد.
۴)مذاکره، جهت تعامل متوازن است، حتّی برای بکارگیری سپر و نیزه هم باید به مذاکره باور داشت.
۵)مذاکره، ارتباطی به این که طرف مقابل چه کسی است نداشته و این نادرستترین برداشت از خودِ مذاکره است.
۶)اصل مذاکره، با چگونگیِ انجام آن متفاوت است، و نادرستیِ چگونگیِ انجام آن در مراحل مختلف به معنای نادرستیِ مذاکره و گریز یا قهر با آن نیست.
۷)مذاکره، امری ایدئولوژیک نیست؛ ارتباطی با «ظلمنکردن و زیر بار ظلم نرفتن» ندارد؛ هدف آن، اثبات یا ردّ «خوی زیادهخواهانه، ظالمانه و استکباری آمریکا» نیست؛ هیچ ارتباطی با «احیای هژمونی آمریکا» ندارد؛ «خیانتی به کل جهان» نمیباشد؛ و… و مگر مذاکرهی حماس با اسرائیل و نجات ملت فلسطین از نابودی، خیانت به آرمان فلسطین و کل جهان محسوب میشود!؟
۸)مذاکره، برطرف کننده موانع خارجی رشد و توسعهی کشورها است، نه حلال مشکلات آنها؛ و با آن «مشکلات کشورها یکباره رنگ نمیبازند!»، از آن رو که مذاکره، هموارکننده راه توسعه و از بین برندهی موانع پیشرفت کشورها و زمینهساز تعاملات واقعی و سازنده است؛ و این ملتها هستند که باید خود مشکلات خویش را حل کنند؛ «امتیاز ارزشمند و مؤثر در حل مشکلات» را هم به کسی اهداء نمیکنند، بلکه باید آن را در مذاکره کسب نمود؛
۹)مذاکره با آمریکا، داشتههای ایران را بر باد نخواهد داد؛ بلکه این هنر مذاکره است که باید آنها را حفظ کند.
۱۰)بدون پذیرشِ اصل مذاکره، هیچ راهی برای خروج دائمی از بحرانها وجود ندارد.
خردشدن دست اقتصاد زیر چرخ سیاست
سید جواد جمالی
در کتاب «نیکوکاران نابکار» به قلم هاجون چانگ، اقتصاددان کرهای، چنین میخوانیم: کشور ژاپن در سال 1910 و پس از چندین سال جنگ و درگیری با روسیه و چین و پیروزی بر این دو کشور، کره را رسما به خاک خود ضمیمه کرد. تا پایان جنگ جهانی دوم کره در استعمار ژاپن باقی ماند، سپس طولی نکشید که نزاع بین کره جنوبی و کره شمالی آغاز شد. جنگ بین دو کره در سال 1950 آغاز و در سال 1953 خاتمه یافت؛ جنگی خونبار که حدود چهار میلیون نفر تلفات بر جای گذاشت. در سال 1961 ژنرال پارک بهعنوان رئیسجمهور کره جنوبی انتخاب شد. در این سال درآمد سرانه این کشور 80 دلار بود. ژنرال پارک هدف خود را رسیدن به درآمد سرانه هزار دلار تا سال 1971 اعلام کرد. رئیسجمهور پارک برنامهای جاهطلبانه و با محوریت ایجاد و راهاندازی صنایع سنگین (کارخانجات فولاد و کشتیسازی) طراحی کرد. آنچه دولت کره در مدت دههها انجام داد، این بود که با استفاده از حمایتهای تعرفهای و یارانهها، بخش خصوصی را در کنف حمایت خود قرار داد تا زمانی که بنگاههای اقتصادی آنقدر بهاصطلاح رشد کنند که بتوانند در برابر رقابت بینالمللی دوام بیاورند. این حمایتها برای این نبود که از صنایع کره برای ابد در برابر رقابت خارجی پشتیبانی شود، بلکه به این خاطر بود که فرصتی در اختیارشان قرار گیرد تا فناوریهای نوین را جذب و تواناییهای سازمانی جدیدی ایجاد کنند تا بتوانند در بازارهای جهانی رقابت کنند.
برخلاف کشورهای کمونیستی، دولت کره بازار را از بین نبرد، همچنین هیچگاه حمایتهای کورکورانه از صنایع را نیز در دستور کار قرار نداد. در یک نمونه آشکار میتوان از شرکت سامسونگ نام برد. سامسونگ در سال 1938 بهعنوان صادرکننده ماهی، سبزیجات و میوه فعالیت خود را آغاز کرد. وقتی سامسونگ در سال 1974 به عرصه صنعت نیمهرسانا پا گذاشت، هیچکس آن را جدی نگرفت. وقتی سامسونگ در سال 1983 با طراحی تراشههایش تصمیم خود را برای تصاحب سهم بازار شرکتهای ژاپنی و آمریکایی اعلام کرد، کسانی که تحقق این رؤیا را باور داشتند، اندک بودند. دولت کره از طریق حمایتهای تعرفهای و دادن وامهای بانکی حمایتهای چشمگیری را در راستای اعتلا و پیشرفت سامسونگ ارائه داد.
اما دولت بهتدریج با کاستن از میزان حمایتها، شرایطی را فراهم کرد تا سامسونگ به مرور زمان و با کمترشدن اتکا به کمکهای دولت، بتواند در یک فضای رقابتی با دیگر بنگاههای معتبر جهانی وارد عرصه رقابت شود. در کتاب «اقتصاد مأموریتمحور» به قلم ماریانا مازوکاتو، اقتصاددان ایتالیایی-آمریکایی، چنین میخوانیم: در دهه 1990 صنعت الکترونیک دستخوش تغییر جدی شد. محصولات دیجیتال در حال جایگزینی فناوری آنالوگ بود. دولت کره به ظرفیت بالقوه فناوری وضوح بالا (اچدی) پی برد، ازاینرو با تشکیل کنسرسیومی از بخش دانشگاهی و حضور شرکتهای معتبری مانند هیوندای، دوو الکترونیک، الجی و سامسونگ و پرداخت صد میلیون دلار حمایت مالی و علمی خود را ارائه داد. در نهایت در یک رقابت داخلی، سامسونگ توانست در سال 1998 محصول اچدی خود را روانه بازار کند. ملاحظه میشود که همراهی و همکاری دولت کره با شرکت سامسونگ در قالب یک برنامهریزی هدفمند و با جهتگیری درست بوده است. همچنین دولت کره جنوبی پشتیبانی هوشمندانه از سامسونگ را بهانهای برای دخالت در شیوه مدیریت شرکت قرار نداد؛ بلکه شرایط را به گونهای فراهم کرد تا مدیران شرکت آزادانه و با ارتقای خلاقیت وارد عرصههای جدید تولید شوند.
با یک بررسی ساده در اقتصاد ایران درمییابیم که بسیاری از بنگاههای اقتصادی برجسته و ممتاز (صنایع فلزی، پتروشیمی، نیروگاهی، مخابرات و ارتباطات و...) در ایران یا از طریق دولتها احداث و راهاندازی شدهاند یا حمایت دولتها در شکلگیری این صنایع و بنگاهها مشهود و اثرگذار بوده است. دولتمردان همواره تلاش کردهاند تا با واگذاری بنگاههای اقتصادی بهویژه از طریق بازار سرمایه، میزان و سهم دولت در اقتصاد را کاهش دهند. برخلاف آنچه در کره جنوبی ناظر و شاهد بودهایم که ابتدا دولتها نقش حائز اهمیتی در ایجاد صنایع بزرگ ایفا کردند و در ادامه با کمکردن میزان حمایت خود از بنگاههای اقتصادی، زمینه را برای ایجاد خلاقیت و نوآوری فراهم کردند. در اقتصاد ایران بهظاهر خصوصیسازی بنگاههای اقتصادی هرگز نتوانست موتور خلاقیت و رقابت را در اقتصاد روشن کند. در کره جنوبی دولتها با کاستن تدریجی حمایت خود از صنایع، امکان آزادی عمل بیشتر را برای صاحبان بنگاههای تولیدی فراهم کردند. به عبارتی فعالان اقتصادی نیک میدانستند تنها راه بقای آنها افزایش قدرت رقابتپذیری و رشد کارایی است. برعکس در ایران پیوسته بنگاههای اقتصادی محتاج و نیازمند به دریافت کمکهای دولت (مانند یارانه انرژی، نرخ بالای تعرفه گمرکی، اجازهندادن به ورود رقبای خارجی و...) بودهاند. وابستگی به دولت، دستاویزی را مهیا کرده تا دولتمردان، خود و دیگران را مجاب کنند تا دخالتهای گسترده در بنگاههای اقتصادی داشته باشند. سؤالی که مطرح میشود، این است که دولت چگونه قادر است این سطح از دخالت را اعمال کند.
در واقعیت هرچند ظاهرا دولت مالکیت بنگاههای اقتصادی را واگذار کرده، ولی مدیریت آنها را در اختیار خود نگه داشته است. تفاوت بین ایران و کره در همینجا آشکار میشود. در کره دولتها طبق یک برنامهریزی مشخص به فعالان اقتصادی هشدار دادند که تا یک زمان معین از حمایتها برخوردار خواهند بود و طی یک دوره باید خود را برای رقابت با رقبای خارجی آماده کنند. اما در ایران مدیرانی که از طرف دولت انتخاب شدهاند، هیچگاه هشداری از طرف دولت دریافت نکردهاند. به عبارتی دولت که به خود هشدار نمیدهد یا خود را بازخواست نمیکند. پرسش دیگری که شکل میگیرد، این است که چرا برخلاف کره، در ایران مدیریت قسمت عمده فعالیتهای اقتصادی در اختیار دولت باقی مانده است. کنارهگیری از اداره بنگاههای اقتصادی و سپردن آن به بخش غیردولتی، به منزله پذیرفتن ساختار باز و فراگیر اقتصادی است. کشور کره جنوبی با قبول ساختارهای اقتصادی باز و منعطف، شرایط را برای ورود به عرصه جهانی امکانپذیر کرد. افزایش خلاقیت و نوآوری و رشد کارایی و در نهایت رشد اقتصادی در کره جنوبی را باید مدیون گشودن درهای اقتصاد دانست.
سخن آخر اینکه، تاریخ بیانگر حمایت کشورهای صنعتی از صنایع تازه متولدشده خود از طریق پرداخت یارانهها، محدودیت واردات و افزایش تعرفهها بوده است. نرخ تعرفه ثبتشده در اوایل قرن 20 در فرانسه حدود 30 درصد، آمریکا 40 درصد و بریتانیا 50 درصد است، اما در ادامه به منظور افزایش قدرت رقابتپذیری و افزایش خلاقیت و نوآوری، میزان حمایتها رو به افول گذاشت. قابل ذکر است که همه کشورهای صنعتی به طور مشابه از الگوی آزادسازی اقتصاد تبعیت کردهاند.
در ایران دولتها هرگز حاضر نبودهاند در مسیر آزادسازی اقتصادی گام بردارند. فوکویاما در کتاب «نظم و زوال سیاسی» چنین اشاره میکند که در غالب موارد (مانند بریتانیا، فرانسه، آلمان، آمریکا، کره جنوبی و...) کشورها پس از پذیرفتن ساختارهای اقتصادی باز، رقابتی و آزاد، خودآگاه یا ناخودآگاه به سمت ساختارهای سیاسی فراگیر، غیرانحصاری و آزاد سوق داده شدهاند. ساختارهای سیاسی فراگیر باعث میشود از میزان قدرت و تمرکز ساختارهای سیاسی فعلی کاسته شود و سهم و میزان مشارکت مردم در اداره نظام سیاسی کشور افزایش یابد. ساختار سیاسی ایران هرگز از کمکردن سهم و میزان مشارکت و دخالت خود در ساختار اقتصادی ایران استقبال نکرده است. به عبارتی دست اقتصاد ایران زیر چرخ سیاست گرفتار شده است. ورود به اقتصاد باز و رقابتی، زمینهساز گشودن ساختار سیاسی بسته و فراخکردن ساختار سیاسی غیررقابتی و سلطهجو است. به گفته عجماوغلو در کتاب «نابرابری ملتها»، لازمه بقای سازمانهای اقتصادی فراگیر، وجود و استمرار سازمانهای سیاسی فراگیر است.
خون۵۰ هزار انسان پایمال نشود
کورش شجاعی
اکنون هفت روز از آتش بس بین رژیم صهیونی و حماس می گذرد. در این روزها تقریبا ماشین جنگی رژیم اشغالگر خاموش شده و دیگر صدای پرواز جنگنده ها بر فراز ویرانه های غزه مظلوم شنیده نمی شود. این روزها دیگر هر روز جان ده ها انسان بی گناه بر اثر حملات بی امان رژیم جنایتکار گرفته نمی شود و کودکان و زنان و مردان بی گناه زیر بمباران های شدید تکه تکه نمی شوند و جان نمی بازند و پیکرشان زیر آوار مدفون نمی ماند. حالا پس از بیش از۴۶۰ روز جنگ ناجوانمردانه و همه جانبه صهیونیست های غاصب و حامیانش خصوصا دولت آمریکا علیه مردم ستمدیده غزه در این باریکه که تنها ۳۶۰ کیلومتر وسعت دارد و با برخورداری از جمعیت حدود۲ میلیون نفری پرجمعیت ترین و بزرگ ترین «زندان باز» جهان محسوب می شود، چند روزی است به خاطر رسیدن کمک های بشردوستانه، کودکان از شدت گرسنگی و سرما «یخ» نمی زنند. مقاومت و حماسه آفرینی های دلیرانه و کم نظیر مردان میدان مقاومت و از آن مهم تر همراهی بی نظیر مردم مظلوم غزه «آتش بس» را حالا پس از حدود ۱۶ ماه جنگ بی رحمانه علیه ملت غزه و فلسطین بعد از «طوفان الاقصی» بر رژیم کودککش اسرائیل تحمیل کرد، آتش بسی که در قطر و با میانجیگری برخی کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای امضا و از ساعت ۸:۳۰ یک شنبه (۱۴۰۳.۱۰.۳۰) به وقت محلی آغاز شد و قرار است طی ۳ دوره ۴۲ روزه اجرایی شود و به اتمام برسد و طبق آن چه تاکنون از این قرار منتشر شده، تبادل اسرا، خروج ارتش اشغالگر از غزه،آزاد شدن ورود کمک های بشردوستانه به غزه، بازسازی بیمارستان ها و ... از جمله مفاد این آتش بس است.
اما چند نکته درباره «پسا آتش بس»
۱-تحمیل آتش بس بر رژیم جنایتکار، نوعی پیروزی آشکار مقاومت محسوب می شود؛ چراکه در جنگ وحشیانه اسرائیل علیه مردم غزه، سران دولت غاصب به هیچ یک از اهداف اعلامی دست نیافتند. همان طور که می دانیم «نابودی حماس»، «آزادی اسرا» ، «بازگرداندن فراری ها به شهرک ها» و در اختیار گرفتن غزه، مهم ترین اهداف اعلامی نتانیاهو بود که صدالبته جانفشانی های جبهه مقاومت و همراهی مردم مظلوم غزه نه تنها مانع دستیابی سران و ارتش اشغالگر به اهداف اعلامی ، بلکه سرانجام موجب تحمیل آتش بس بر رژیم شد؛ آتش بسی که شور و شوق و امید و احساس پیروزی را در جبهه حق و یأس و ناامیدی و ناکامی و اختلاف و افتراق را در جبهه باطل رقم زد و اشک بسیاری از صهیونیست های کودک کش را درآورد و برخی از سران آنان نیز از شدت ناراحتی استعفا کردند.
۲-پیروزی دیگر وصددرصدی حماس و مردم غزه این بود که با وجود سیستم اطلاعاتی قوی و چندلایه رژیم صهیونی و جاسوسان فراوان و به رغم ویران کردن حدود۸۰ درصد ساختمان های غزه و بمباران مساجد، کلیساها و حتی بیمارستان ها و آوار کردن آن ها بر سر زن و مرد و کودکان و بیماران بی گناه غزه و شخم زدن کوچه پس کوچه های این باریکه تحت اشراف اطلاعاتی، متجاوزان صهیونیست نتوانستند به محل اختفا و نگاهداری اسرای صهیونی دست پیدا کنند.
واین نکته خود حاوی نکات بسیار قابل توجه از توانمندی های مردان میدان مقاومت است.
۳-در این جنگ ناجوانمردانه که تجاوزگران از همه امکانات و پیشرفته ترین تجهیزات خود و تسلیحات اهدایی حامیان اصلی به ویژه دولت آمریکا و برخی کشورهای اروپایی و ...برخوردار بودند (و در عین حال بنابر اعلام یکی از خاخام های یهودی گاه جنگنده هایشان بمب و مهمات کم می آوردند) اما نتوانستند نه سلاح را از دست حماس بگیرند، نه به منبع تامین تولید تجهیزات آنان دست پیدا کنند و نه از تعداد نیروهای جهادی بکاهند، بلکه به اقرار وزیر خارجه آمریکا تعدادشان افزایش یافته است.
برداشته شدن چند نقاب از چهره رژیم جنایتکار
۴-بی گمان حماسه سازی های جوانمردانه جبهه مقاومت و تحمل و ایستادگی مردم مظلوم و رنج دیده غزه در مقابل قتل عام حدود ۵۰.۰۰۰ انسان بی گناه دراین حدود۱۶ ماه و تاب آوری جانانه در مقابل این همه جنایت ،آدم کشی، قتل عام، نسل کشی و حتی جلوگیری رژیم جنایتکار از دستیابی مردم به آب و غذا و دارو و کشتن خبرنگاران و ... آن هم در پیش چشم همان اندک رسانه های فعال در میدان باعث شد که بسیاری از مردم در اقصی نقاط جهان «هولوکاست واقعی»را با چشم خود ببینند و شاهد باشند که چگونه در قرن ۲۱ و در حالی که مدام بر طبل توخالی و ادعای حقوق بشر کوبیده می شود، قریب به ۵۰ هزار انسان بی گناه که بیشتر آنان زن و کودک بودند توسط یک رژیم جنایتکار با حمایت دولت آمریکا و برخی دیگر و در سایه بی عملی و بی همتی برخی سران کشورهای منطقه ای و عربی و در خلأ تاثیرگذاری سازمان های بین المللی قتل عام شدند که این خود کمک شایانی به برداشته شدن چند نقاب از چهره جنایتکاران صهیونیست در جهان شد.
خون های ریخته شده فراموش نشود
۵-از نکات مهم و قابل توجه که هرگز نباید مورد غفلت قرارگیرد، این که حتی اجرای کامل آتش بس نباید موجب شود که جنایت های انجام شده توسط رژیم غاصب علیه مردم فلسطین که بنابر رای دادگاه بین المللی کیفری ،«نسل کشی» در غزه بوده است و برای دستگیری نتانیاهو و وزیر جنگ پیشین رژیم (گالانت) حکم دستگیری و محاکمه به جرم نسل کشی صادر شده به فراموشی سپرده شود، بنابراین سران جنایتکار این رژیم هرچه سریع تر باید در دادگاه بین المللی کیفری محاکمه و مجازات شوند. نه این که این قتل عام و نسل کشی علنی در غزه توسط رژیم صهیونی مانند کشتار مردم مظلوم فلسطین در قانا، صبرا، شتیلا و... دچار مرور زمان و به فراموشی سپرده شود.
۶-به خاطر داشته باشیم که در مدت این جنگ همه جانبه و سبعانه علیه مردم غزه، جبهه مقاومت نیز آسیب های جدی دید، سوریه آن چنان شد! و اگرچه به برکت جبهه و «مکتب مقاومت» و ایستادگی مردم غزه«انتفاضه سنگ» به شکار مرکاوای افسانه ای تبدیل شده و نه تنها «عسقلان» و«اشدود» و شهرک های صهیونیستی، بلکه حیفا و تل آویو در تیررس موشک های محور مقاومت قرارگرفته اما در جریان این مقاومت ،رژیم صهیونیستی غاصب تروریست با استفاده از برخی خلأهای اطلاعاتی توانست مجاهد بزرگ سید حسن نصرا...، شیخ صفی الدین، اسماعیل هنیه، سنوار و ... را ترور کند و این مسئله ای بس مهم و قابل تامل است که باید برای جلوگیری از تکرار چنین مواردی دقت ها بیشتر ،حواس ها جمع تر،اشراف اطلاعاتی دقیق تر ،وحدت عمیق تر، انسجام عملیاتی تر و گوش و جان ها به هوش تر و هوشیاری ها فراگیرتر ،جهاد تبیین ها اصولی تر و بهنگام تر و آینده نگری ها دقیق تر شود.
محمدکاظم انبارلویی
امام خامنهای در دیدار کارآفرینان و فعالان اقتصادی با اشاره به پیروزی معجزهگون جبهه مقاومت در هماوردی جدید در غرب آسیا فرمودند:
- گفتیم مقاومت زنده است و زنده خواهد ماند.
- آنچه اتفاق افتاد و میافتد در مقابل چشمان شبیه افسانه است.
- هر جا مقاومت باشد پیروزی بندگان خوب خدا حتمی است.
- میخواستند حماس را نابود کنند اما مجبور شدند همه شرایط او را برای تحقق آتشبس بپذیرند این یعنی مقاومت زنده است.
- آن متوهم خیالباف اعلام کرد ایران ضعیف شده است آینده نشان خواهد داد چه کسی ضعیف شده است.
آنچه «امام» انقلاب اسلامی در ابعاد و اکناف میدان میبینند برای «امت» مهم است، واقعیت میدان را باید آنچه امام میبیند دید نه آنچه دشمن نشان میدهد. برای ادراک مطابق با واقع میدان، ذکر چند نکته خالی از لطف نیست.
۱- در اوج جنگ سرد معروف بود آنکه دستور روز جهان را تعیین میکند مدیر جهان است. آمریکا و شوروی در تعیین دستور روز جهان با هم رقابت داشتند خدا میداند در این رقابت آنان چه خونهای ناحقی را ریخته، چه سرزمینهایی را به آتش کشیدند و چه جنایات هولناکی که مرتکب نشدند.
با فروپاشی شوروی و افول کمونیسم، آمریکا خود را آقای جهان فرض میکرد و مدعی بود برای مدیریت جهان اوست که دستور روز را تعیین میکند.
امام خمینی (ره) و سپس امام خامنهای ثابت کردند این خبرها نیست. آمریکاییها در توهم به سر میبرند. لذا هر نقشهای در غرب آسیا طراحی کردند به باد فنا رفت.
شکست خفتبار آمریکا و اسرائیل در هماوردی جدید جبهه مقاومت در عملیات محیرالعقول طوفانالاقصی یک سند زنده است که آنها خود اعتراف کنند شکست مفتضحانهای خوردهاند.
۲- ترامپ، رئیسجمهور آمریکا در اولین روز حضور در کاخ سفید شروع کرد به صدور فرمان اجرایی برای موضوعات مهم در اداره آمریکا در داخل و خارج!
با این اداواطوار در مختصات قاب رسانههای آمریکا این پاسخ را میدهد که؛ او مشغول تعیین «دستور روز» برای ملت خود و ملتهای جهان است!
لغو حضور برخی قراردادها و پیماننامههای بینالمللی که آمریکا یک پای قدرتمند این پیمانها است.شاخوشانه کشیدن برای اروپا، ادعاهای تجاوزکارانه در کانال پاناما، تغییر نام خلیج مکزیک به خلیج آمریکا و ... سکانسهای مختلف فیلم تعیین دستور روز آمریکا و جهان است.
۳- رئیسجمهور آمریکا در حکمرانی کنونی خود دچار بحرانهای گوناگونی است که میخواهد با سیاسیکاری، آن را بپوشاند.آنها ترسیدهاند چراکه در کنار روسیه، چین از اروپا و برخی همپیمانان خود در غرب آسیا نگران و هراسناکاند.بحران بعدی، بحران «جهل» است. آنها علیرغم داشتن صدها پژوهشکده و دانشگاههای مطرح جهان، مدام دچار اشتباه محاسباتی هستند. آخرین محاسبه آنها همین نبرد غزه و رویارویی با مقاومت بود. آنها با انبوهی از جنایت و کشتار و نقض حقوق بشر و رسوایی جهان برای سرکوب یک جماعت کوچک در غزه و لبنان حرفی برای گفتن نداشتند. از فقیرترین دولت عربی یعنی یمن شکست خوردند و ذلیلانه زانو زدند. مذاکرات آتشبس از ۳ ماه پس از طوفانالاقصی شروع شد، اما هر وقت برای مذاکره میرفتند دست خالی برمیگشتند. تا اینکه همه شروط حماس را پذیرفتند و تن به شکست خفتبار دادند.
۴- آمریکاییها درباره میزان قدرت خود دچار توهم هستند. آنها درباره قدرت ایران دچار اشتباه محاسباتی هستند. اینکه امام خامنهای در همین دیدار اخیر فرمودند؛ آمریکاییها فکر میکنند ایران ضعیف شده محصول ذهن «متوهم» و «خیالباف» آنهاست. امامین انقلاب ۴ دهه است اعتنایی به تعیین دستور روز جهان توسط قدرتهای جهانی ندارند. نمودار ظهور قدرت ایران در غرب آسیا توسط استراتژیستهای جهان و مورخین نشان میدهد یک واقعیتی پشت این پدیده است. این پدیده محصول یک عقلانیتی است که از وحی و پیروی از قرآن و راه انبیا سرچشمه میگیرد. این نمودار در هیچ سالی حتی سختترین روزهای نبرد روبهافول و کاستی نرفته است. هر روز نیرومندتر از روز گذشته ظاهر شده است. دست خدا و الطاف الهی در این قدرتنمایی برای ناظران جهانی آنها که اهل معرفت سیاسی هستند پوشیده نیست.
مردم ایران در حالی به استقبال جشنهای دهه فجر پیروزی انقلاب میروند که طعم پیروزی را در نبرد اخیر با جباران تاریخ معاصر جهان میچشند و همین طعم در ذائقه قهرمانان و پهلوانان اضلاع جبهه مقاومت بهویژه در عراق، یمن، غزه و لبنان وجود دارد.
ملت ایران شجاعانه همراه با راستقامتان تاریخ اسلام که در جای جای آسمان مقاومت چون ستارگان و خورشید در کهکشان پایداری زیست جاودانه دارند، ایستاده است و اندکی سستی و تردید به خود راه نمیدهد.
امیرعباس نوری
آقای ظریف برای چندمین بار رقابتهای داخلی را به مسائل سیاست خارجی گره زد. وی در نشست اخیر داووس گفت: «اگر امروز به جای مسعود پزشکیان، سعید جلیلی را به عنوان رئیسجمهوری داشتیم، ممکن بود جنگ بزرگی در منطقه در جریان باشد». این صحبتهای آقای ظریف یادآور اظهاراتش خطاب به محمد البرادعی در نشست سعدآباد در دولت خاتمی و همینطور اظهاراتش در نشست شورای روابط خارجی آمریکا در دولت حسن روحانی است. آقای ظریف نشان داده چه در مقام نماینده ایران در سازمان ملل، چه در جایگاه وزیر امور خارجه و چه در پست معاون راهبردی رئیسجمهور، تمایل زیادی دارد در مذاکرات خارجی، از مزیتهای دولت ایران برای آمریکا سخن بگوید. به عبارتی آقای ظریف در تمام این سالها تلاش کرده بگوید برای منافع آمریکا در منطقه، یک دولت اصلاحطلب در ایران به مراتب بهتر از یک دولت انقلابی است.
درباره این رفتار آقای ظریف ۲ نکته قابل بیان است.
۱- این اظهارات آقای ظریف به این معناست که در جمهوری اسلامی دولتها نقش اساسی در تعیین سیاست خارجی دارند و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با حضور دولتها میتواند دستخوش تغییراتی اساسی شود؛ تغییراتی که میتواند تاثیر بسیاری روی منافع و سیاستهای آمریکا هم در قبال ایران و هم در منطقه غرب آسیا بگذارد. در واقع آقای ظریف میگوید دولتها در ایران از چنان قدرتی برخوردارند که کشورهای خارجی بویژه آمریکا میتوانند با خیالی راحت با آنها توافق کنند و نگران ضمانت اجرایی توافقات نباشند. بنابراین آقای ظریف با این اظهارات تلویحا میگوید دولتها در ایران از تضامین لازم برای اجرای توافقات خارجی برخوردارند.
بنابراین وقتی آقای ظریف بر مزیت دولتهای وابسته به جریان اصلاحات برای منافع آمریکاییها تاکید میکند، قاعدتا این پیام را میرساند که دولتهای وابسته به جریان اصلاحات از قدرت لازم برای توافق و پایبندی به آن برخوردارند.
خب! قاعدتا وقتی آقای ظریف چنین اعتقادی دارد، پس مسؤولیت سیاست خارجی دولتها در ایران بر عهده خود آنهاست اما طی سالهای گذشته همواره شاهد بودهایم همین آقای ظریف به بهانههای نادرست، ادعاهایی را علیه برخی نهادها و قوای دیگر مطرح کرده و مدعی شده مانع توافقات خارجی دولت شدهاند. از جمله او مدعی شده مصوبه اقدام راهبردی مجلس شورای اسلامی مانع احیای برجام در دولت بایدن شد؛ ادعایی که نادرست بود و بعدها ظریف هم با استناد به نتایج پیمان راهبردی، به اشتباه بودن سیاست آمریکا در قبال برجام اشاره کرده بود. بالاخره شترسواری دولا دولا نمیشود؛ اگر معتقدید دولت قدرت تغییر سیاست خارجی و همینطور ضمانت اجرایی لازم را برای اجرا و حراست از آن دارد، دیگر نمیتوان اتهاماتی را علیه دیگران درباره ممانعت از اجرای توافقات دولت مطرح کرد.
۲- در تمام این ۲ دههای که آقای ظریف منافع حزبی و جناحی خود را به سیاست خارجی ایران گره زده، هیچگاه شاهد توفیق او در این زمینه نبودهایم. چه آن زمان که در سعدآباد به البرادعی گفت برای روی کار نیامدن دولت انقلابی بهتر است یک تفسیر مناسب از موضوع تعلیق برنامه هستهای ارائه دهد و چه آن زمان که در شورای روابط خارجی آمریکا خطاب به هاله اسفندیاری گفت در صورت بینتیجه ماندن مذاکرات، مردم در انتخابات مجلس به جریان انقلابی و غربستیز رای میدهند، این اظهارات برای ظریف و جناح سیاسی او افاقه نکرد. البرادعی چنان تفسیری از تعلیق ارائه داد که شامل همه برنامه هستهای ایران شد و در نهایت خاتمی مجبور شد اقدام او را یک اقدام غیر اخلاقی بنامد و همینطور دولت آمریکا چنان دبهای در برجام کرد که باعث شد برجام تا سالها به عنوان یک نمونه هزینهساز و غلط از توافقات خارجی ایران و یک گزاره عبرتآموز از سادهلوحی در اعتماد به آمریکا در محیطهای دانشگاهی و سیاسی و رسانهای ایران تدریس و محل بحث شود. بنابراین آقای ظریف تاکنون از این سیاست طرفی نبسته است یا به عبارتی آمریکاییها و مقامات خارجی نیز نشان دادهاند در سیاستگذاری خود نسبت به ایران، به این قبیل اظهارات توجهی نمیکنند. با این حال آقای ظریف همچنان این رویه خود را ادامه میدهد. البته او این بار در حالی این اظهارات را بیان کرده که سمت مهمی در دولت ندارد. ضمن اینکه به احتمال زیاد همین معاونت راهبردی را نیز باید بزودی بوسیده و با آن خداحافظی کند.
بنابراین بهتر است آقای ظریف ابتدا به فکر نگه داشتن شغل خودش باشد تا پیشنهاد به دولت ترامپ برای بستن با پزشکیان. بعید نیست غربیها در مقابل این اظهارات آقای ظریف پیش خودشان بگویند کسی که نمیتواند از شغل خود حفاظت کند، چگونه میتواند با این اعتماد به نفس درباره توافقات خارجی صحبت کند؟