حسین شریعتمداری
۱- شاید خوانندگان محترم از تیتر نوشته پیشروی تعجب کرده باشند! ولی در این تیتر، یک پرسش جدی مطرح شده است و پاسخی جدی نیز میطلبد. آیا لقب «معمار تحریمها» که به ریچارد نفیو دادهاند، شایسته اوست؟! نفیو دشمن تابلودار ایران اسلامی است و تلاش بیوقفه او برای هرچه اثرگذارتر بودن تحریمهای آمریکا علیه ایران، نه تعجبآور است و نه غیرطبیعی. اما مروری هرچند گذرا بر کارنامه سالهای اخیر آقای ظریف در کسوت وزیر خارجه، مسئول تیم ایران در مذاکرات هستهای و اخیراً معاون راهبردی رئیسجمهور، این سؤال را پیش میکشد که آیا لقب معمار تحریمهای آمریکا علیه کشورمان بیشتر و پیشتر از ریچارد نفیو، شایسته جناب ظریف نیست؟! شواهد نشان میدهند که هست.
بخوانید!
۲- دولت آقای روحانی «لغو همه تحریمها» را در اولویت کاری خود قرار داد تا آنجا که انگار همه دولت در وزارت خارجه خلاصه شده و مذاکره برای لغو تحریمها نیز اصلیترین دستور کار وزارت امور خارجه است! دولت جناب روحانی برای این منظور، مذاکرات هستهای با کشورهای ۱ + ۵ را آغاز کرد. اما چگونه؟! برای درک چگونگی حضور دولت و تیم مذاکرهکننده ایران در مذاکرات هستهای، که آقای ظریف در رأس آن بود، تنها به یک نمونه از میان دهها نمونه قابل استناد، اشاره میکنیم. درپی اظهارات آقای روحانی و برخی از مسئولان دولت وقت که رنگ و بو و سمت و سوی خودباختگی داشت، وبسایت رادیو فرانسه نوشت: «ارزیابی غرب از وضعیت کنونی دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که خود را ناگزیر از فروش حقوق ملی میبیند.
بر پایه این جمعبندی، صبوری خریدار، وضعیت فروشنده را دشوارتر و قیمت فروش را کمتر خواهد کرد. پیشنهاد سقف زمانی ۳ماهه از سوی روحانی برای انجام معامله قطعی با غرب، نشانه وضعیت اضطراری او است که در ژنو در هیئت فروشنده ظاهر خواهد شد»!... این حالت خودباختگی و پیام «ضعف» و «اضطرار» در تمامی طول مذاکرات ادامه داشت تا به توافق ایران و ۱ + ۵ با عنوان برجام (برنامه راهبردی جامع اقدام مشترک) رسید. این قصه سر دراز دارد، ولی نتیجه آن همه هزینه و امکانات و ظرفیتهایي که به کار گرفته بودند چه شد؟ و به کجا رسید؟ نه فقط هیچ تحریمی لغو نشد، بلکه تحریمها دو برابر هم شد! چه کسی معمار تحریمها بود؟!
۳- چند روز قبل آقای ظریف در جایگاه غیرقانونی «معاون راهبردی رئیسجمهور» برای شرکت در اجلاس «داووس- مجمع جهانی اقتصاد - World Economic Forum» رهسپار سوئیس شد. آقای ظریف در این اجلاس که موضوع آن اقتصاد جهانی است، سفره دلش را نزد آمریکاییها باز کرد و با قرائت غربگرایان و مدعیان اصلاحات، از انقلاب و انقلابیون گلایه کرد (که بماند) ولی بازهم از موضعی حقیرانه که معلوم نیست با کدام بخش از نظام هماهنگ کرده است! به درخواست مذاکره با ترامپ نشست! مشروح اظهارات حقیرانه آقای ظریف را در رسانهها و از جمله کیهان خواندهاید و در این مختصر نیازی به بازگویی آن نیست، چرا که حدیث مکرر است و صد البته ملالآور! اما نتیجه و خروجی اظهارات سخیف و حقیرانه ظریف در اجلاس داووس، خواندنی و تأسفخوردنی است!
۴- «جو ویلسون» نماینده کنگره آمریکا، درباره پیامی که اظهارات ظریف به دنبال داشته است، نوشت «اظهارات ظریف نشان میدهد که جمهوری اسلامی ایران به آخرین روزهای حیات خود رسیده است(!) از این روی است که ظریف با التماس (BEGGING) از ترامپ درخواست مذاکره میکند»! شرمآور نیست؟! هست! و اما، جو ویلسون که با استناد به سخنان ظریف، ایران را ضعیفشده تلقی کرده است(!) به ترامپ پیشنهاد میکند که اکنون وقت آن است که تحریمهای شکننده و حداکثری علیه ایران به کار گرفته شود!...
حالا خودتان قضاوت کنید که آیا جناب ظریف در معماری تحریمهای آمریکا علیه ایران از ریچارد نفیو گوی سبقت را نربوده و جلوتر ندویده است؟!
۵- در اینجا اشاره به نکتهای که پیش از این در یکی از یادداشتهای کیهان آمده بود نیز بیمناسبت نیست. بخوانید!
«احمد خان ملک ساسانی»، از دیپلماتهای عصر قاجار و پهلوی، صد سال قبل درباره فضای تربیتی در آغاز دوره رضاخان مینویسد: «خوب به خاطر دارم یک روز درس تاریخ داشتیم و گفتوگو از مستعمرههای انگلیس بود که آیا خود اهالی، قادر به اداره ممالک خود هستند یا نه؟ ذکاءالملک گفت آقایان شما هیچ وقت سرداری (لباس مردانه بلند که در میان مردان مرسوم بود) برای دوختن به خیاط دادهاید؟ همه گفتند آری. گفت خیاط برای سرداری شما آستین گذارده؟ همه گفتند البته. گفت وقتی سرداری را از مغازه خیاطی به خانه آوردید، آستینش تکان میخورد؟ گفتند نه. گفت پس چه چیزی لازم بود که آستینها را به حرکت درآورد؟ گفتند لازم بود دستی توی آستین باشد تا تکان بخورد. جناب فروغی فرمودند مقصود من هم همین بود که بدانید ایران مثل آستین بیحرکت است که تا دست دولت انگلیس در آن نباشد، ممکن نیست تکان بخورد. مدیران و معلمین، اغلب فقط برای این انتخاب شده بودند که شاگردان را از طریق وطنپرستی منحرف و به خدمتگزاری اجنبی تشویق کنند. دستور ذکاءالملک، منصورالملک و باقر کاظمی همیشه این بود که نبایستی اشخاص باهوش و با سواد، جزو کارمندان وزارت خارجه درآیند». حالا شما جای انگلیس را با آمریکا عوض کنید! شباهتی نمیبینید؟!
۶- این پرسش نیز از رئیسجمهور محترم در میان است که مگر حضور آقای ظریف در منصب «معاون راهبردی رئیسجمهور» غیر قانونی نیست؟! که هست! و مگر حضرتعالی در جایگاه ریاست جمهوری کشور ملزم به رعایت قانون نیستید؟! که هستید! بنابراین چرا به ادامه حضور ایشان در این منصب ادامه میدهید؟!... آیا پیامدهای فاجعهبار آن به حساب شما نوشته نمیشود؟! اظهارات آقای ظریف با نظرات اعلام شده حضرتعالی تفاوتی در حد تناقض دارد!
آینده روشن مقاومت
عباس حاجینجاری
هرچه که از زمان توافق حماس با رژیم صهیونیستی میگذرد، ابعاد بیشتری از دست برتر مقاومت در برابر رژیم صهیونی و متحدانش در این مقابله چندماهه که از عملیات طوفان الاقصی آغاز و با توافق آتشبس تداومیافته است، آشکار میشود. رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار کارآفرینان، سرمایهگذاران و فعالان اقتصادی با ایشان در روز سوم بهمنماه، آتشبس و پیروزی غزه را نشانهای آشکار از تحقق پیشبینی زنده بودن و زنده ماندن مقاومت دانسته و خاطرنشان کردند: «آنچه در مقابل چشم دنیا در حال رخ دادن است شبیه افسانه است که دستگاه جنگی عظیمی همچون امریکا، بیاعتنا به مفاهیم انسانی، بمبهای سنگرشکن به رژیم ظالم و خونخوار صهیونی بدهد و آن رژیم سفاک و بیرحم ۱۵ هزار کودک را در خانه و بیمارستان بمباران کند، اما نتوانند اهداف خود را محقق کنند. ایشان سرزندگی و پیروزی مقاومت در ماجرای غزه را مصداق تحقق سنت الهی پیروزی در صورت مقاومت خواندند و گفتند: هر جا از طرف بندگان خوب خدا ایستادگی باشد، پیروزی حتمی است.»
آنچه پیروزی مقاومت را در این مواجهه اثبات میکند نه تحلیلها، بلکه اذعان و اعتراف خود صهیونیستها، وقوع دومینوی استعفاها در دولت رژیم و ارتش صهیونیستی و اعترافی است که نسبت به قدرت حماس در بازسازی نظامی و جذب نیروهای بیشتر نسبت به قبل از عملیات طوفان الاقصی صورت گرفته است. فلسطینیها با دادن قریب ۵۰ هزار شهید و صدها هزار مجروح و جانباز در عرض یک سال و چند ماه آنگاه که با حضور منظم و پرقدرت مقاومت در جریان استقبال از اسرای فلسطینی ظاهر میشوند مهر تأییدی است بر افسانه شکستناپذیری مقاومت.
گزارش رویترز مبنی بر جذب ۱۰ تا ۱۲ هزار رزمنده توسط حماس در طول دوران جنگ تأکیدی است بر اظهارات استیون گوک عضو شورای راهبردی خارجی امریکا که سه دلیل را برای پذیرش آتشبس توسط رژیم صهیونیستی برمیشمارد: الف: تعداد جنگجویان حماس که قادر به جذب آن بوده بیشتر از تعداد جنگجویانی بود که اسرائیل توان کشتن آنها را داشت. ب: اسرائیل در یک درگیری چریکی بدون امکان خروج از آن در خطر غرقشدگی بود. ج: برخلاف انتظار مبنی بر کاهش تسلط حماس در غزه پس از شهادت یحیی سنوار، این گروه همچنان غزه را مدیریت میکند. روز گذشته والاستریت ژورنال در مطلبی با اشاره به جزئیات عملیات آزادسازی اسرای اسرائیلی در نوار غزه نوشت: پیامهایی که حماس قصد داشت از تصاویر استرداد اسرای اسرائیلی مخابره کند آن است که این جنبش همچنان مسئولیت غزه را در دست دارد.
در یک نگاه اجمالی به روند تحولات آینده مقاومت بر چند نکته کلیدی درزمینه سرزندگی و پویایی مقاومت فلسطین و آینده روشن آن میتوان تأکید کرد:
۱- به رغم راهبرد امریکا و رژیم صهیونیستی برای از بین بردن مقاومت در جنگ ۴۷۱ روزه، این رژیم نهتنها به اهداف اعلامشده خود یعنی از بین بردن حماس، آزادسازی اسرا، الحاق شمال غزه به سرزمینهای اشغالی، اخراج فلسطینیها و پایان دادن به مقاومت فلسطین دست نیافت، بلکه در نقطه مقابل حماس با عملیات طوفان الاقصی و تداوم آن و ایستادگی در برابر تجاوز امریکا و رژیم صهیونیستی توانست ضمن شکست هیمنه اطلاعاتی و امنیتی رژیم، روند عادیسازی را متوقف، زمینه آزادسازی اسرای فلسطینی را فراهم کرده و موقعیت و جایگاه مقاومت را تحکیم و جهانی کند.
۲- مقاومت یک سال و چندماهه حماس و حزبالله نماد روشنی از پیروزی خون بر شمشیر و تجلی فرهنگ عاشورایی در جبهههای متعدد مقاومت بود. یحیی سنوار فرمانده مقتدر مقاومت اسلامی حماس، با شجاعت و صلابت در برابر جنایات رژیم صهیونیستی ایستادگی کرد. او با الهام از آموزههای عاشورا، مردانه و باارادهای استوار از حقوق ملت فلسطین دفاع کرد و تا آخر در برابر ظلم و اشغالگری تسلیمناپذیر باقی ماند. این نوع نگرش یحیی سنوار را میتوان از سخنان حماسی و قاطع او به خوبی دریافت. شهید جبهه مقاومت پیش از این در بیانات خود با تأکید بر عدم سازش و تسلیمناپذیری گفته بود: «صلح و مذاکره در کار نیست؛ یا پیروز میشویم یا کربلا رخ میدهد.» این جمله بهوضوح نشاندهنده اراده قوی و روحیه عاشورایی اوست که همچون امام حسین علیهالسلام به جای سازش با ظلم، راه مبارزه تا آخرین لحظه را انتخاب کرده و مقاومت را تنها گزینه میدانست. مبتنی بر همین آموزه، در جملهای دیگر گفته بود «ما از مرگ در بستر یا حوادث جادهای میترسیم، اما از مرگ در راه دین، وطن و مقدساتمان هراسی نداریم.»
۳- مقاومت فلسطین، مسئله فلسطین را از یک مسئله منطقهای به یک مسئله جهانی تبدیل کرد و حمایت اقشار مختلف مردم در جهان را با خود به همراه داشت و برای اولین بار در تاریخ حمایت نخبگان غربی و دانشجویان در دانشگاههای مطرح جهان را با خود همراه کرد.
۵- حمایت دیگر نیروهای جبهه مقاومت از مقاومت فلسطین؛ حزبالله لبنان، انصارالله یمن و حشدالشعبی عراق از مقاومت فلسطین، وحدت ساحات در جهان اسلام را به دنبال داشت و زمینهای را فراهم کرد تا دیوارهای دستساخته ارتجاع و استکبار برای ایجاد فاصله میان فرق مختلف در جهان اسلام فروریزد و مقدمهای برای وحدت عملی در جهان اسلام باشد.
۶- مقاومت یک سال و چندماهه مبارزان فلسطین، در برابر رژیم صهیونیستی که سبب شکلگیری نفرت جهانی علیه صهیونیسم گردید زمینهساز تسریع در فروپاشی رژیم صهیونی و چشمانداز روشنی را برای آزادی و رهایی بیتالمقدس و تشکیل یک دولت فلسطینی با مرکزیت قدس ایجاد کرده است.
۷- جنایات چندین ماهه امریکا و متحدان غربیاش در حمایت از رژیم صهیونیستی در عین ایجاد شکاف میان آنها در تداوم حمایت از رژیم صهیونیستی، زمینهساز رسوایی بیشتر مدعیان لیبرال دموکراسی در جهان شد، نکتهای که در آینده نظم جهان نقش مؤثری خواهد داشت.
۸- گشودن پروندههای سران رژیم در دادگاههای بینالمللی و صدور احکام بازداشت برای آنها در کنار رشد اختلافات میان دولتمردان رژیم صهیونی، اوجگیری روند استعفاها در میان فرماندهان نظامی در کنار اثبات ناتوانی ارتش در برابر مقاومت نشانههای روشنی از ناتوانی استمرار و بقای رژیم و مقدمهای برای فروپاشی آن خواهد بود.
مقاومت در برابر بخش خصوصی؛ چرا؟ (۲)
مهدی فضائلی
پنجمین دلیل انحصارطلبی دولتی و راهندادن به بخش خصوصی، تجارب تلخ، سوءتدبیرها و بعضا روند فسادآلود برخی واگذاریها به بخش خصوصی در دهه ۷۰ و ۸۰ است. این موارد، نگرانیهایی را در مسئولان عالی نظام و مردم ایجاد کرد که رهایی از آنها بسیار دشوار گردید؛ بنابر این همپای اعتنای جدی به بخش خصوصی و تلاش برای برداشتن موانع از سر راه آن، باید سازوکارهای اجرایی و نظارتی این حوزه را دقیق و سالمسازی کرد تا آن تجارب تلخ دوباره تکرار نشود.
البته این را هم فراموش نکنیم که ابطال برخی واگذاریها به بخش خصوصی، این بخش را نسبت به ورود به سرمایهگذاریهای کلان بدبین کرده و به اعتماد این بخش آسیب وارد کرده است.
چگونه است که برای جذب سرمایه بیگانگان که هرلحظه ممکن است کشور را ترک کنند، تلاش میکنیم ولی حاضر به جلب اعتماد سرمایهگذار داخلی نیستیم؟
ششمین دلیل، عدم جسارت لازم در برخی مدیران دولتی ومحافظهکاری و ریسکناپذیری آنان است. تصمیمگیری، مهمترین یا حداقل یکی از مهمترین وظایف مدیر است و تصمیمات سخت و مهم، مدیرانی جسور و شجاع میخواهد که متاسفانه تعدادی از مدیران آمادگی لازم برای چنین تصمیماتی را ندارند. هفتمین عامل، وجود برخی بقایای اندیشه چپ درعرصه تصمیمسازی و تصمیمگیری است؛ تداوم مقادیری از اندیشه دهه شصت دربرخی تصمیمسازان و تصمیمگیران کشور غیرقابل انکار است؛ اندیشهای که ممکن است با لعاب عدالتخواهی تزئینشده و موجه جلوه کند! این تفکر، بخش خصوصی رابدون تفکیک سره از ناسره، زالوصفت و فعالان این عرصه را دزد قلمداد میکند. هشتمین دلیل و آخرین موردی که دراین یادداشت به آن اشاره میکنم، تنگنظری است. عدهای بهدلایل گوناگون چشم دیدن تمکن و ثروت را برای دیگران ندارند ولی حاضرند نظارهگر فقر و نداری گسترده باشند. ثروت و تولید ثروت در اسلام نهتنها مذموم نیست که ممدوح بوده و مورد تشویق هم قرار گرفته؛ البته مشروط به رعایت ضوابط کسب حلال.
پایانبخش این یادداشت، بازخوانی قسمتی از بیانات رهبر انقلاب در سخنرانی نوروزی ۱۴۰۲ در حرم رضوی است.
«اگر ما درکشورمان چهار پنج نقطهضعف مهم داشته باشیم، درراس همه اینها مساله اقتصاد کشور است. اقتصاد کشور انصافا یکی از نقاط ضعف ماست. [البته]بسیاری از سیاستهای اقتصادی میراث گذشتگان است؛ «گذشتگان» یعنی گذشتگان قبل از انقلاب، بعضی هم بعد از انقلاب پدید آمده ...
شاید بشود گفت مهمترین مشکل اقتصاد ما تصدیگری دولتی است. بیشترین توجه ما در دهه ۶۰ به این مساله بود که کلید اقتصاد کشور را به دولت بسپریم؛ این به اقتصاد ما ضربه زد؛ این مربوط به خود ما است، ما خودمان کردیم. شاید مهمترین نقطهضعف اقتصاد ما تصدیگری افراطی دولت است. وقتی که مردم از مدیریت اقتصادی و فعالیت اقتصادی کنار میمانند، کارهای بزرگ، شرکتهای مهم، تولیدهای ثروتساز برای کشور در اختیار دولت قرار میگیرد و در اختیار فعالان اقتصادی از مردم قرار نمیگیرد؛ همین مشکلاتی پیش میآید که ما امروز در اقتصادمان مشاهده میکنیم. مهمترین مشکل ما «دولتیبودن اقتصاد» است. در ارائه و اعلام سیاستهای اقتصادی اصل ۴۴ با کمک کارشناسان متعدّد با دقّت روی این کار کردیم -یعنی کارشناسها کار کردند- و سیاستها ابلاغ شد. بنای این سیاستها بر این بود که ما مدیریتها و فعالیتهای اقتصادی مورد نیاز مردم را به مردم بسپریم؛ البته بعضی از بخشها هست که یا مردم طالب آن نیستند یا حتما باید در اختیار دستگاههای دولتی باشد؛ آنها بهکنار، اما بخشهای مهم اقتصاد باید در اختیار مردم باشد. بارها این را تکرار کردیم که بنگاههای دولتی، شرکتهای دولتی، شرکتهای شبهدولتی- که با تعبیر زشت «خصولتی» از آنها یاد میکنند که تعبیر خوبی نیست؛ [بلکه]شبهدولتی است- باید با بنگاههای خصوصی رقابت نکنند و بگذارند تولید را مردم انجام دهند. ما آنروزی که همه سررشته کارها را دست دولت دادیم، به این نیت اینکار را کردیم که عدالت اقتصادی برقرار شود؛ و عدالت اقتصادی برقرار نشد... دولت تصدیگری را بایستی کم کند، نظارت را باید زیاد کند؛ دخالت را کم کند، نظارت را زیاد کند؛ مراقبت کنند... امروز هم یکی از کارهای اساسیای که دولت محترم باید انجام بدهد، این است که با دقت، با مراقبت، با نظارت لازم، مدیریتهای اقتصادی را به خود مردم بسپارد.»
سوغات ترامپ
صلاح الدین خدیو
بخش عمدهی پدیدهی پسرفت دمکراسی و زوال سیاست و انحراف گروه های اجتماعی از سیاست متعارف چپ و راست، معلول خصوصی سازی افراطی و نئولیبرالیسم افسارگسیخته است.
برآمدن ترامپ به عنوان تظاهر سیاسی این پدیده در چنین بستری قابل ارزیابی است.
پول پرستی و ترکیب نگاه کاسب کارانه و اقتصاد محور با سیاست قدرت، ترامپ را به سرنمون و الگوی افراطی این نگاه تبدیل کرده است.
تردیدی نیست که در رده بندی ۲۰۲۵ اکونومیست، معدل دمکراسی آمریکایی که هم اکنون جزو دمکراسی های معیوب دسته بندی می شود، چند پلهی دیگر هم سقوط کند.
در طی جنگ سرد کیفرخواست لیبرال دمکراسی غربی علیه افتدارگرایی کمونیستی متکی بر دو اصل بود:
حذف آزادی از جامعه به بهانهی ساختن ساختاری دادگر و برابری طلب و دوم ترجمهی عملی عدالت به توزیع یکسان فقر در جامعه!
این در حالیست که امروزه جناح راست حزب جمهوریخواه و ترامپیست های دوآتشه و همتایانشان در احزاب راست افراطی اروپا اصراری روی ستایش آزادی و دمکراسی ندارند.
ترامپ هیچ دعوای ایدئولوژیکی با رهبران چین و روسیه ندارد و چه بسا عزم پولادین و انحصار قدرت و یکه تازی آنها را می ستاید.
با این اوصاف تعمیق و تثبیت ترامپیسم و تداوم حضور آن در قدرت می تواند تفاوت های مبنایی میان دمکراسی غربی در حال زوال و اقتدارگرایی شرقی را کمرنگ نماید.
هنر حزب کمونیست چین و دارودستهی پوتین در ترکیب یک اقتصاد مدرن با سیستم سیاسی ماقبل مدرن است.
مهارتی که شیخ نشین های جنوب خلیج فارس هم آن را از رهگذر تلفیق با سنت های بومی خود آموخته اند.
این ساختار شترمرغی سودی سرشار نصیب نحبگان حاکم، شاهزاده های حزبی، الیگارش ها و دیگر وابستگان قدرت کرده و تعداد میلیونرها و میلیاردرها را شدیدا افزایش می دهد.
ترامپ همزمان از این استعداد برخوردار است که در کوتاه مدت و احیانا میان مدت رضایت مردم را هم جلب کند. هرچند در افق های بلند مدت بذر نارضایتی و تغییر خود را میکارد.
بازگشت به جهانی که در آن دگربار دو فضیلت سیاسی آزادی و برابری در دو قطب سیاست قرار گیرند و دمکراسی پارلمانی چتر حفاظت آنها شود.
آیا با ترامپ و ایلان ماسک این امر میسر می شود؟ نه!
آنچه رخ می دهد تضعیف دمکراسی و خطر بی ثباتی و تهدید صلح جهانی است.
گذشته پرافتخار فرهنگی ایران، مسئولیتی برای امروز است
جلیل سازگارنژاد
هفته قبل هنرمند گرانمایه و چهره ماندگار فرهنگی کشور آقای ابراهیم حقیقی در برنامه فاخر اکنون میهمان سروش صحت بود. این استاد برجسته دانشگاه که خالق بیش از پنج هزار اثر نفیس گرافیکی و تصویرگری بر پوسترها و متن و جلد کتابها و بهویژه طراح اثر زیبای سیمرغ بلورین فیلم فجر است، در میانه گفتوگو با نقل مطلبی از کتاب «با آخرین نفسهایم» از خاطرات لوئیس بونوئل، جمله درخشانی را با این مضمون بیان کرد که «یک ملت با حافظه فرهنگیاش زنده است و اگر این حافظه را از او بگیری، رو به نابودی میگذارد و نهتنها فرهنگش، بلکه خودش هم از جهان محو میشود».
این گفته هوشمندانه و ارزشمند من را بر آن داشت که با نگاهی گذرا به گذشته پرافتخار فرهنگی و تمدنی ایران، مسئولیت امروزمان را بررسی و یادآوری کنیم. بدونتردید پیدایش و مانایی هر تمدنی مستلزم برخورداری از فرهنگ غنی و حکیمان و دانشمندان و فرهنگوران و هنرمندانی با دانش و معرفت گسترده و علوم و فنون گوناگون است. اگرچه دراینمیان بنمایه اصلی هر تمدنی را فرهنگ پویا، آفریننده و خلاق آن رقم میزند، ایران نیز بهعنوان مهد یکی از چهار تمدن کهن و بزرگ جهان از این قاعده مستثنا نیست. در عرصههای ادبی، از شاعران و عارفان نامداری مانند مولانا که مثنوی معنوی او پرفروشترین کتاب در مغربزمین میشود و بسیاری از دلهای تشنه حقیقت را به دین انسانیت فرامیخواند و حافظ که دیوانش به دهها زبان ترجمه شده و شاعران برجسته جهان را به تحسین و ستایش از خود واداشته است.
سعدی که با بوستان و گلستانش باغهای حکمت و اندیشه و اندرز را رونق بخشیده و فردوسی که شاهنامه او حماسهای شگرف را در جهان آفریده، گرفته تا اندیشمندان گرانقدری مانند ملاصدرا در فلسفه، خوارزمی، فارابی، ابن سینا، ابوریحان و صدها شخصیت برجسته علمی که در علوم و فنون مختلف سرآمد روزگاران بلندی بوده و در نیکبختی بشریت تأثیر شگفتانگیزی بر جای گذاشتهاند، همگی نشانههای روشنی از غنای فرهنگی و تمدنی ایران است. در حوزه دین بهعنوان یکی از ارکان و شاخصهای پایدار فرهنگ ملی ایرانیان همینقدر کافی است که بدانیم دو اصل باور به مبدأ ماورایی و توحید و پایبندی به اخلاق و عفت عمومی پیوسته مورد احترام و اعتقاد مردمان این سرزمین بوده و ۹ کتاب از ۱۰ کتاب مرجع فقه شیعه و سنی از سوی علما و دانشمندان ایران به رشته تحریر درآمده و از این نظر مسلمانان وامدار فرهنگ و تمدن ایرانیاند. در ایران باستان داریوش و کوروش (که علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان از او بهعنوان ذوالقرنین و به نیکی یاد میکند) دو پادشاه عصر هخامنشیان با آفرینش منشور حقوق بشر نمونهای از حکمرانی شایسته را به نمایش گذاشتهاند. بناهای باشکوهی مانند تخت جمشید که در میراث فرهنگی جهان، یگانه است، معرف عظمت تمدنی و فرهنگی ایران در دنیا شناخته میشود.
اینها گوشه ناچیزی از میراث ملموس و ناملموس فرهنگ و تمدن و گذشته پرفروغ و ممتاز ایران است که باید هر ایرانی به آن افتخار ورزد و هویت اصیل خود را در آن جستوجو کند. اینک آنچه شایسته تأکید است، این است که به فراموشی سپردن مفاخر فرهنگی و توقف در گذشته درخشان نهتنها ضامن استمرار آن نیست، بلکه خسرانی بزرگ را به همراه دارد. اما احساس تعلق خاطر به اصالت تمدنی و فرهنگی و شناخت ویژگیهای بارز و ارزشمند و پندآموز آن ضرورتی بایسته و آفرینش جلوههای نوین و فاخری از فرهنگ و هنر ایران در عصر حاضر مسئولیتی سترگ است. اگر پیشخوان فرهنگی ایران نتواند آثار نفیس و شخصیتهایی در تراز و بزرگتر از حافظ و فردوسی و سعدی و مولانا بیافریند و تربیت کند و دانشگاهها و مراکز علمی و فرهنگی ایران موفق به معرفی نسلی نو از دانشمندان طراز اول در علوم گوناگون نشوند، نشانه توقف فرهنگی و علمی ایران است، بنابراین مسئولیت امروز نظام حکمرانی کشور بهویژه در عرصههای فرهنگی و هنری و علمی و همچنین فرهنگوران، اندیشمندان و هنرمندان دلسوز ایران چه آنها که در وطن سکنی گزیدهاند و چه دیگرانی که دور از سرزمین مادری و هویتی خود زندگی میکنند، این است که همت بلند خود را در نگهبانی، بازخوانی و بازآفرینی و توسعه فرهنگی ایران به کار گمارند.
بدونشک دولت و بهویژه وزارتخانههای فرهنگ و آموزش و پرورش، علوم و علوم پزشکی و دیگر دستگاهها و مؤسسات فرهنگی دولتی و غیردولتی و عمومی باید توسعه فرهنگی کشور متناسب با شأن تاریخی و هویت ملی ایرانیان را در دستور کار قرار دهند و با نهادسازی در حوزه فرهنگ و فرصتآفرینی برای انجمن و تشکلهای فرهنگی و هنری مردمنهاد و دورکردن فضای امنیتی از حوزه فرهنگ و هنر، امکان بازگشت سرافرازانه فرهنگ ایرانی به جامعه فرهنگی ایران و جهان را فراهم کنند. گسترش تولید، چاپ و نشر کتاب، توسعه فرهنگ کتابخوانی، تولید آثار فاخر سینمایی، نمایشهای اثرگذار، تکریم مفاخر ادبی، فرهنگی، هنری و علمی معاصر، توسعه اخلاقمداری و آموزش مهارتهای زندگی اجتماعی برگرفته از فرهنگ ایرانی و پرهیز از صرف بودجههای هنگفت در حوزه تبلیغات کممحتوا بهعنوان و به جای فعالیتهای فرهنگی، حداقل اقداماتی است که مسئولیت امروز ما را در برابر گذشته پرفروغ ایران ضروری میکند. در این مجال مغتنم و در آستانه سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یادآوری این نکته در آسیبشناسی فرهنگی انقلاب، خالی از لطف نیست که با نگاهی به کارنامه نظام حکمرانی در چهار دهه گذشته درمییابیم که نادیدهانگاشتن و تبلیغ رسمی علیه گذشته پربار فرهنگی ایران از یک سو و نرسیدن به مدینه فاضله وعده دادهشده از سوی دیگر موجب ناکامی و ناکارآمدی در عرصه فرهنگی شده است، اما این رویداد ما را بر آن میدارد که با تجدیدنظر در سیاستها و برنامههای فرهنگی و به جای تقابل فرهنگ ایرانی و اسلامی به تعامل سازنده و مثبت با فرهنگ پربار ایرانی پرداخته و همانگونه که استاد مطهری یادآور شد، از خدمات متقابل ایران و اسلام فرصت همافزایی فرهنگی و تعالی آن را فراهم کنیم. جهان، ایران را به فرهنگ و تمدن درخشانش میشناسند و این فرصتی مغتنم برای قدرت فرهنگی ایران است که با تکیه بر آن در مجامع جهانی حقوق ملت ایران را استیفا کند.
فرهنگ هنگامی که در مؤلفه قدرت ارزیابی میشود، مرز زمان و مکان و افراد را درمینوردد و جهان بشریت را مخاطب دستاوردهای ماندگار خود میکند و حریمی امن را برای آن ایجاد میکند.
خطر ادبیات تکفیری در سیاست داخلی
مهدی حسن زاده
این روزها بساط تجمعات خیابانی و نطق های آتشین در محافل و پست های کوبنده! در فضای مجازی داغ است و شعارهای مرگ بر فلان فرد، خط و نشان برای فلان گروه و نهاد و خائن قلمداد کردن برخی مسئولان مثل نقل و نبات خرج می شود! در عمل باید گفت شکلی از سیاست ورزی که آن را می توان سیاست ورزی تکفیری نامید دارد باب می شود و باید مراقب تبعات آن بود.
واضح است که نمی توان در فضای دوقطبی همواره یک سمت ماجرا را دید و آن را شماتت کرد. برخی انتصابات غیرقانونی و تداوم حضور افراد فاقد صلاحیت قانونی در برخی سمت ها، اظهارات حاشیه ساز در فضای بین المللی و پالس های مکرر و از سر ضعف به غربی ها مصادیقی از اقدامات غلط طیفی وابسته به دولت است که حتما جای نقد جدی دارد و خراسان به تناوب این رویکرد را مورد نقد قرار داده اما سمت دیگر ماجرا طیفی است که در استفاده از ادبیات بسیار تند و اتهامات سنگینی چون خیانت و تهدیدهای غلاظ شداد حتی در حد مفسد فی الارض خواندن برخی افراد، هیچ ابایی ندارد. گویی برای زبان و قلم حد و مرز اخلاقی قائل نیستند. شگفت این که چنین پدیده ای محصور در نیروهای کف خیابان نیست و به لیدرها و چهره های شناخته شده برخی جریان ها نیز بسط پیدا کرده است.
پیش از این چهره های سیاسی سعی می کردند در عین تندروی و حرف های تحریک آمیز سیاسی، حد و حدودی را نگه دارند و اگر نیروهای جوان تر و افراد به اصطلاح کف خیابانی آن جریان موضع بسیار تند و توهین آمیزی می گرفتند، بزرگان آن جریان سعی می کردند موضع انتقادی خود علیه رقیب را در قالب ادبیاتی بیان کنند که در عین تند بودن و بعضا تحریک آمیز بودن، حداقل های اخلاق و ادب را نگه دارند و اتهامات سنگین امنیتی چون خیانت و مفسد فی الارض بودن را به راحتی بر زبان و قلم نیاورند.
جای تاسف جدی است که افرادی که بعضا در مراکزی نظیر مجلس یا برخی نهادها حضور دارند، در عرصه سیاست ورزی پا را از خطوط قرمز سیاست ورزی فراتر می نهند و رقیب سیاسی را به رغم نقدهای جدی که می توان به آن رقیب وارد دانست، به راحتی آب خوردن با تندترین واژگان سیاسی می نوازند. این گونه تندروی، هتک حرمت و پرده دری در شرایطی رخ می دهد که کشور در شرایط سخت تحولات منطقه ای است. جریان مقاومت با وجود تثبیت پیروزی خود بر دشمن صهیونیست و مجبور کردن آن ها به پذیرش آتش بس، هزینه های سنگینی از جمله شهادت برخی رهبران محور مقاومت و از دست دادن سوریه را متحمل شده است. از سوی دیگر با روی کار آمدن ترامپ، احتمال تشدید فشارها جدی است. از سوی دیگر در داخل پس از گذر از ناآرامی ها و اغتشاشات سال ۱۴۰۱، شرایط اجتماعی شکننده ای را داریم و افت مشارکت در انتخابات و تداوم مشکلات اقتصادی از جمله تورم سنگین در چند سال اخیر تاب آوری اجتماعی را کاهش داده است. در چنین شرایطی گذر از مرزهای قرمز زبانی و نوشتاری در عالم سیاست و خرج کردن بی شائبه تندترین فحش ها و اتهامات سیاسی به رقبا هم مجال نقد اصولی آن ها را می گیرد و هم جامعه را بیش از پیش دوقطبی می کند و امکان مفاهمه بین بخش های مختلف جامعه را به حداقل می رساند. لذا انتظار می رود افرادی که مسئولیت رسمی دارند در عالم سیاست مسئولانه تر رفتار کنند و نهادهای متولی نظم و امنیت نیز برخورد جدی تری با هتاکی و ادبیات تکفیری در سیاست داشته باشند.
مسعود پیرهادی
قریب به ۶ سال از صدور بیانیه «گام دوم انقلاب» خطاب به ملت ایران میگذرد؛ این یعنی بیش از یک-هفتم از چهلسالِ دوم انقلاب نیز گذشته و شایسته و بایسته است که همین سالهای سپریشده بعد از بیانیه گام دوم و نقشه راه ترسیمی را رصد کرده و مورد ارزیابی قرار دهیم. در این نوشته با توجه به تقارن با ایام مبعث پیامبری که بعثت خویش را برای اتمام مکارم اخلاق معرفی نموده است، به توصیه دوم رهبر معظم انقلاب میپردازم.
معنویت و اخلاق:
«معنویت به معنی برجسته کردن ارزشهای معنوی از قبیل: اخلاص، ایثار، توکل، ایمان در خود و در جامعه است، و اخلاق به معنی رعایت فضیلتهایی چون خیرخواهی، گذشت، کمک به نیازمند، راستگویی، شجاعت، تواضع، اعتمادبهنفس و دیگر خلقیات نیکو است. معنویت و اخلاق، جهتدهنده همه حرکتها و فعالیتهای فردی و اجتماعی و نیاز اصلی جامعه است؛ بودن آنها، محیط زندگی را حتی با کمبودهای مادی، بهشت میسازد و نبودن آن حتی با برخورداری مادی، جهنم میآفریند.
شعور معنوی و وجدان اخلاقی در جامعه هرچه بیشتر رشد کند برکات بیشتری به بار میآورد؛ این، بیگمان محتاج جهاد و تلاش است و این تلاش و جهاد، بدون همراهی حکومتها توفیق چندانی نخواهد یافت. اخلاق و معنویت، البته با دستور و فرمان به دست نمیآید، پس حکومتها نمیتوانند آن را با قدرت قاهره ایجاد کنند، اما اولا خود باید منش و رفتار اخلاقی و معنوی داشته باشند، و ثانیا زمینه را برای رواج آن در جامعه فراهم کنند و به نهادهای اجتماعی دراینباره میدان دهند و کمک برسانند؛ با کانونهای ضد معنویت و اخلاق، به شیوه معقول بستیزند و خلاصه اجازه ندهند که جهنمیها مردم را با زور و فریب، جهنمی کنند.
ابزارهای رسانهای پیشرفته و فراگیر، امکان بسیار خطرناکی در اختیار کانونهای ضد معنویت و ضد اخلاق نهاده است و هماکنون تهاجم روزافزون دشمنان به دلهای پاک جوانان و نوجوانان و حتی نونهالان با بهرهگیری از این ابزارها را به چشم خود میبینیم.
دستگاههای مسئول حکومتی دراینباره وظایفی سنگین بر عهده دارند که باید هوشمندانه و کاملا مسئولانه صورت گیرد. و این البته به معنی رفع مسئولیت از اشخاص و نهادهای غیرحکومتی نیست. در دوره پیشِرو باید دراینبارهها برنامههای کوتاهمدت و میانمدت جامعی تنظیم و اجرا شود؛ انشاءالله.»
در رصد فضای اخلاقی جامعه از دو نگاه باید احتراز کرد؛ اول، گروهی که کل برداشتشان از معنویت و اخلاق جامعه از اجتماعات موردی و بهتعبیری موزاییکی مثل راهپیمایی اربعین و غدیر و شبهای قدر و اعتکاف و امثالهم اقتباس و استنباط میشود و دوم، جماعتی که صرفا چشمشان به مجالس لهو و لعب و موارد خلاف شرعیات و شئونات دوخته شده است. اتکا به نظریات هر کدام از این افراد، دید ناقص و بهتبع، تشخیص و تجویز معیوبی در پی خواهد داشت. باید حقیقت جامعه و افراد را بهتمامه و غیرگزینشی دید. چگالی جنود عقل و جهل را بهدرستی محاسبه کرد تا بتوان امید داشت که حرکت، اصلاح و تکمیل شود.
در مسئولیتهایی که حاکمیت و مردم دارند نیز باید از دو نگاه دوری جست؛ دسته اول کسانی هستند که هیچ شأنی برای ریلگذاری، ذائقهسازی و حکمرانی دینی قائل نیستند و قائلاند هرگونه دخالتی مذموم و شکستخورده است و گروه دوم افرادی هستند که گمان میکنند با صغار و محجورین طرف شدهاند و باید زمام همه امور دینی را بهدست بگیرند و با بگیر و ببند جامعه را پیش ببرند. هر دوی این نظرات، خطرناک و آسیبزاست؛ کسانی که نمیفهمند مسئولیتهای حکومتی که به اسم اسلام و رسولالله (ص) بنا شده چیست، نباید در این مسائل با قاطعیت نظر دهند. اشخاصی هم که شیوه حکمرانیشان هیچ شباهتی به سیره نبوی و علوی ندارد و ازقضا بهواسطه خشکی و خشنی، بیشترین شباهت را به طواغیت این امت دارند حق اعلام و خصوصا اعمال این تفکر مسموم و مذموم را ندارند.
باید سیر کرد در سیره نبوی! سیره یعنی نوع فعل با همه ظرافتها و جزئیات. اصل اخلاق به رعایت همین لطافتها و دقتهایی است که نبی مکرم اسلام قول و فعل داشتهاند. امام رحمت و مهربانی و برترین خلق خدا که حضرت حق بر ما منت نهاد و او را رسول ما کرد و باید از وجود این منت و نعمت، قدردانی کرد وگرنه معاذالله مشمول گلایه آن عظیمترین مخلوق خداوندی میشویم.
شرحی بر وضعیت اروپا در زمانه ترامپ
قارهای تاریک مردهای متحرک
حسین مهدیتبار
«برنامهریزی برای ناتوی پس از آمریکا»، نسخهای است که ادوارد استرینگر در فارن افرز برای اروپا تجویز میکند. او و بسیاری از کارشناسان معتقدند اروپا اینبار تحت حمله آمریکا در دوران ترامپ جان سالم به در نخواهد برد. هر چند پیشبینی انحلال ناتو یا خروج آمریکا از آن قطعی نیست اما به طور حتم این اتحاد نظامی با مشکلات عدیدهای روبهرو خواهد شد، البته این تنها مشکل اروپا در دوران ترامپ نیست. فردی که تهدید کرده بود «اجازه میدهد پوتین هر کاری که میخواهد با اروپا انجام دهد»، اکنون رئیسجمهور آمریکاست. ترامپ با شعار «اول آمریکا» به کاخسفید آمده و تلاش دارد آمریکا را به سیاست انزواگرایانهای بازگرداند؛ انزواگراییای که البته با آنچه در اوایل قرن بیستم مشاهده میشد تفاوتهایی دارد اما همین موضوع نگرانیهایی برای اروپاییها به همراه دارد. با پیچیدهتر شدن نظام بینالمللی، پیوستگیها و وابستگیهای میان ملل و از همه مهمتر جلوگیری از ظهور چین، ترامپ نمیتواند آمریکا را تنها به قاره آمریکا - طبق دکترین مونرو - محدود کند اما او تلاش خواهد کرد هر آنچه مغایر با اصل «اول آمریکا» است را از میان بردارد.
مواجهه ترامپ با اروپا، 3 بعد عمده دارد. ابتدا، جایگاه سیاسی اروپا که با روی کار آمدن ترامپ خدشهدار خواهد شد. اروپا در سالهای اخیر تلاش کرده بود، زیر سایه هژمونی ایالاتمتحده به عنوان یک واحد اثرگذار در نظام بینالملل حضور یابد. برای نمونه، طرف اروپایی، طرف قابلتوجه مذاکرات هستهای ایران بود، چرا که دموکراتها اروپاییها را در صحنه بینالمللی به بازی میگرفتند اما ترامپ معتقد است همکاری با اروپا و نه هیچ واحد دیگری در اولویت آمریکا نیست. او بر این باور است که آمریکا هژمون برتر جهانی است و میتواند مسائل جهانی را بهتنهایی حل و مدیریت کند. در ماجرای طرح صلح آبراهام، همچنین در توافق با کره شمالی، اروپا هیچ نقشی نداشت. در این رویکرد، ترامپ در دوره اول خود به طور مستقیم نشان داد سیاست خارجی آمریکا باید بیش از پیش بر اساس منافع ملی شکل گیرد و در دوره دوم نیز این روند تداوم خواهد یافت، چنان که در تبلیغات انتخاباتیاش نیز به وضوح به این نکته اشاره کرده بود. برای اروپا که طی ۷۵ سال گذشته رهبری سیاسی خود را به ایالات متحده واگذار کرده بود تا در کنار آن یک بازیگر مؤثر محسوب شود، این رویکرد بسیار گران تمام خواهد شد. مکرون چندی پیش درباره وابستگی اروپا به خارج گفته بود: «ما تمایل داریم ژئوپلیتیک خود را به ایالات متحده واگذار کنیم، مدل رشد اقتصادیمان را به مشتریان چینی و نوآوریهای فناورانهمان را به شرکتهای بزرگ آمریکایی. برای من این موضوع ساده است: جهان از گیاهخواران و گوشتخواران تشکیل شده است. اگر تصمیم بگیریم گیاهخوار باقی بمانیم، گوشتخواران پیروز خواهند شد و ما به بازاری برای آنها تبدیل خواهیم شد».
دومین مسالهای که مواجهه اروپا با ترامپ را دردناک میکند، موضوع اقتصادی است. ترامپ بارها اروپا را «ضرر مضاعف» خوانده است؛ قارهای که با ایالات متحده ۲۰۰ میلیارد دلار مازاد تجاری دارد؛ چیزی که به گزارش فارن پالیسی، «اروپا را در تیررس ترامپ قرار میدهد». ترامپ همچنین تهدید کرده در صورتی که اروپا انرژی و گاز مایع بیشتری از آمریکا نخرد، تعرفههای بیشتری اعمال خواهد کرد. او میتواند تعرفههای فولاد را بازگرداند و درباره صنعت خودروسازی نیز با اروپا وارد رقابت شود.
برای آنان که تاریخ را میشناسند، این موضوع بدیهی است که اروپا بدون حمایت آمریکا، قارهای صلحآمیز و دموکراتیک نمیبود. اروپا در طول تاریخ، از جنگهای صدساله تا جنگ دوم جهانی، قارهای متفرق با کشورهای جاهطلب و رقابتی بوده است. پس از پایان جنگ دوم جهانی، آمریکا با طرح مارشال این کشورها را تحت چتر حمایتی خود درآورد و اجازه داد تا اروپا پیشرفت کند. رهبری هژمونیک ایالاتمتحده موقعیتی برای اروپا فراهم کرد که بتواند به قارهای متحد تبدیل شود اما بدون حمایت آمریکا، اروپا احتمالاً مجدداً به شرایط آشوبناک بازخواهد گشت. این موضوع کاملاً با نظریههای رئالیستی روابط بینالملل همخوانی دارد که همکاری اتحادیه اروپایی را تنها تحت سایه رهبری آمریکا ممکن میداند. حضور آمریکا به متحدان اروپاییاش اجازه داد تا اختلافات خود را کنار بگذارند اما با پایان حمایت آمریکا، وضعیت چگونه خواهد بود؟ یک نمونه در دهه ۱۹۹۰، هنگامی که جنگهای بالکان رخ داد و آمریکا حمایت خود از اروپا را کنار گذاشت، نتیجه هرج و مرج در میان اروپاییها بود.
سومین و در واقع مساله اصلی که اروپا با آمدن ترامپ با آن مواجه خواهد شد، مسأله ناتو است.
این اتحادی از کشورهای اروپایی بود که ابتدا برای مقابله با تهدید شوروی شکل گرفت اما با عضویت آمریکا، تبدیل به یک چتر حمایتی نظامی برای اروپاییها شد. واشنگتن یکی از سنتهای اساسی دیپلماتیک خود - یعنی انزواگرایی - را کنار گذاشت تا از اروپا حمایت کند. آمریکا در واقع متعهد شد از اروپا در برابر هر تهدیدی دفاع کند؛ ماده ۵ ناتو اذعان دارد که حمله به هر عضو ناتو، حمله به همه اعضا است اما ونس، معاون ترامپ، گفته بود وقت آن رسیده که اروپا روی پای خود بایستد. ترامپ تهدید کرده حمایتهای آمریکا از اروپا را قطع کند و این تنها آغاز ماجراست. او اروپاییها را وادار میکند تا هزینههای دفاعی خود را به 5 درصد از ناخالص تولید داخلی برسانند. ترامپ مدتهاست که ارزش ناتو را زیر سوال برده و به عقیده بسیاری از تحلیلگران، عجیب نیست اگر آمریکا در تعهدات خود نسبت به ناتو تجدیدنظر کند. او ممکن است قدم در مسیر دوگل بگذارد و آمریکا را از بخش نظامی ناتو خارج کند (فرانسه سال ۱۹۶۶ از بخش نظامی ناتو خارج شد). ترامپ اروپا را نه متحدی بنیادین که رقیب اقتصادی میبیند.
این تغییرات احتمالی اروپا را با بحران رهبری امنیتی مواجه خواهد کرد. آلمان که قویترین اقتصاد اروپاست باید رهبری این بحران را برعهده بگیرد یا اینکه فرانسه و انگلیس که هر دو قدرت هستهای هستند؟ یک مقام انگلیسی در سال ۱۹۴9 گفته بود: «ناتو باعث میشود مشکلات قدیمی میان فرانسه و آلمان از بین برود». اما با پایان حمایت آمریکا، این مشکلات دوباره بازخواهند گشت و میتواند اروپا را وارد هرج و مرج کند؛ وضعیتی که مارک مازوور، مورخ اروپایی در شرح آن، اروپا را «قارهای تاریک» نامیده بود.
اروپا در دوران دوم ترامپ وضعیت پیچیدهای خواهد داشت و سناریوهای مختلفی برای آن قابل تصور است. هر چه باشد، بازگشت ترامپ به کاخ سفید، تغییرات عمدهای در اروپا بهوجود خواهد آورد و این مسائل باعث میشود تا اما اشفورد در فارن پالیسی بنویسد: «اروپا برای آمریکای نسخه دوم آماده نیست»