صبح صادق >>  صفحه آخر >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۴  ، 
کد خبر : ۳۶۸۰۰۷

غم دل

ای آفتاب دل‌های تاریک،‌ای مهتاب روشن ویرانه‌های جان، در کوچه باغ دل، نسیم انتظار می‌وزد و دل، چشم به راه تو بی‌قرار می‌شود. کجایی که هر روز ما غروب جمعه است و تنهایی و غربت این روز‌ها همچون سوز نخراشیده بادی است که بر غصه هر روزه ما می‌افزاید. مولاجان! بیا که این دل حرف‌ها برای تو دارد، اما «گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود، چون تو بیایی.»

آقاجان! در این شب‌های تاریک، همچون شمعی در باد دل من می‌سوزد از این هجران،‌ای کاش که می‌رسیدی و این ظلمت شب به نور قدوم تو روشن می‌شد. می‌دانم که می‌شناسی مرا، می‌دانم که می‌بینی مرا و دعایم می‌کنی! اما‌ای کاش می‌شد برای یک لحظه می‌دیدمت، می‌شناختمت تا عمری را همچون عارفانه‌ترین نامه‌ها، عاشقانه می‌زیستم.

مولای من! در خواب می‌بینم که می‌آیی و با لبخند مرهمی بر زخم‌های دلم می‌ریزی!‌ای کاش که این خواب، حقیقت می‌شد و در آغوش تو آرامش می‌یافتم.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات