در کوچههای مقاومت به دنبال تو میگشتم؛ میدانم که مردان و زنان این کوچهها نشان شما را بهتر از هر عابری میدانند. مگر نه اینکه در مقابل ظالم ایستادن و ظالم را به عقب راندن و مظلوم را به خانه و آشیانه برگرداندن، سنت مردان خدایی است؟ مگر نه اینکه ظلم ظالم را دیدن و چشم بستن مسلمانی نیست؟ پس در این دنیا مردان و زنان مقاومت بهتر از هر مسافری نشان شما را دارند.
مولاجان! پس از شهادت سربازتان، سیدحسن نصرالله، پاییز به کوچه قلب ما آمده است. این غم پاییزی را جز بهار حضور شما سبز نمیکند. بیایید و بر این قلبهای داغدیده و دیدههای بارانی مرهمی باشید.
آقاجان! بیایید که وعدههایمان صادق است و دلهایمان قرص و محکم؛ ما پای مکتب شما بزرگ شدهایم. مگر میشود درس اولمان را که یادگار عاشوراست، فراموش کنیم؟ مگر میتوانیم ظلم ظالم را ببینیم و چشم فرو بندیم و به عبادتهای ناقصمان بپردازیم؟ تکامل عبادت ما از مبارزه با کفر و ظلم میگذرد؛ این حقیقت عبادت ماست که تو یادمان دادی! ما اینگونه انتظار و عبادت را معنا کردهایم: «انتظار در مبارزه است».