جعفر بلوری
با شروع ایام مبارک دهه فجر، شبههافکنیها نیز مثل هر سال، با حجم حیرتانگیزی شروع شده است. برخی حتی به تجزیه تحلیل خط به خط سرودها و اشعار ایام انقلاب مشغولند تا ضمن «مقایسه» دو دوره قبل و بعد از انقلاب نتیجه بگیرند، انقلاب اسلامی ایران، شکست خورده و دوران قبل از انقلاب اوضاع بهتر بوده است! برخی با انتشار مثلا یک عکس از یکی از میادین شهر تهران (پایتخت) در سالهای قبل از وقوع انقلاب اسلامی و گذاشتن آن عکس کنار عکسی در مثلا یکی از روستاهای دورافتاده کشور (که غالبا پس از بررسی متوجه میشوی اصلا عکس نیست) تلاش میکنند، «مقایسه»ای در ذهن مخاطب ایجاد کرده و چنین القا کنند که، با وقوع انقلاب، کشور عقبگرد داشته است. برخی نیز اصلا نیاز به مقایسه نمیبینند و با انتشار تصاویر و گزارشهای کذب و ساختگی، به این انقلاب و کشور و مردمانش، حمله و شبههافکنی میکنند. (برای آشنایی کامل با این روشها، مطالعه «تعمیم افراطی» یا Overgeneralization که یک خطای شناختی است و دکتر «آرون بک»، روانشناس آمریکایی از آن در کتابش استفاده کرده است، بهشدت توصیه میشود.) همه این شبههافکنیها و «کجروایتها» نیز با تکیه بر شرایط نه چندان مساعد اقتصادی، صورت میگیرند تا محتوای تولیدیشان، قدرت «اقناعسازی» مخاطب را داشته باشد. از آنجایی که استفاده از «تکنیک مقایسه» بین این طیف بسیار برجسته و پُرطرفدار است، در این یادداشت قصد داریم ضمن تایید وجود مشکلات اقتصادی در کشور به بررسی روش پُرکار بُرد این تکنیک در رسانه پرداخته و به این سؤالها پاسخی منطقی و علمی دهیم که 1- «آیا با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، واقعا اوضاع کشور بدتر شده است؟» و 2- «جمهوری اسلامی ایران را دقیقا با کدام دوران درخشان مقایسه میکنند؟»
برای فهم دقیقتر «تکنیک مقایسه» در رسانه، بد نیست ابتدا با یک اصطلاح مهم جامعهشناسیِ مرتبط، یعنی «محرومیت نسبی» (Relative Deprivation) آشنا شویم. از جمله جامعهشناسان مطرحی که در این حوزه خوب کار کرده است، «پیتر تاونزند» (Peter Townsend) انگلیسی است که در کتاب مهم خود «فقر در بریتانیا»، به جای تمرکز صرف روی کمبود درآمد، بر مفهوم «محرومیت نسبی» تاکید کرده است.
«محرومیت نسبی» به زبان ساده، به «احساس نارضایتی» و «کمبود»ی اشاره دارد که فرد هنگام مقایسه با دیگران با آن مواجه میشود. این احساسِ نارضایتی، نه لزوما بر اساس کمبود، بلکه بر اساس مقایسه با دیگران شکل میگیرد. به عبارت دیگر، فرد ممکن است به اندازه کافی داشته باشد، اما به دلیل مقایسه با کسانی که «بیشتر» یا «بهتر»ش را دارند، احساس محرومیت و نارضایتی کند. نکته کلیدی در این اصطلاح مهم جامعهشناختی، میزان «داشتههای من» نیست، مهم این است که، «داشتههای طرف مورد مقایسه» بیشتر یا بهتر است. به این نکته هم باید توجه داشت که انسان، به طور ذاتی، اهل مقایسه است. با آمدن فضای مجازی و به نمایش گذاشته شدن زندگیهای شخصی در آن، محرومیت نسبی بیش از گذشته، حس میشود! «تکنیک مقایسه» اما یک اصطلاح رسانهای است که بیارتباط با «محرومیت نسبی» مورد بحث ما نیست. به این مثالها توجه کنید:
وقتی خودروی سمند در اوج محبوبیت بود، یکی از شبکههای برونمرزی فارسی زبان(که بسیاری از آنها با آمدن ترامپ بودجهشان قطع شده است) سمند ایرانی را کنار آخرین مدل بنز آلمانی گذاشت و شروع به مقایسه آنها با هم کرد! نتیجه معلوم بود. رسانهای دیگر، ناو جماران را کنار ناو هواپیمابر «یو اس اس جرالد آر. فورد»، بزرگترین ناو جهان گذاشت! و با ادبیات طنز، به مقایسه این دو پرداخت بدون این که اشاره کند، جمهوری اسلامی ایران فقط 40 سال است که از یوغ همین آمریکا خارج شده و به تنها تولیدکننده ناو در منطقه تبدیل شده است و اینکه، «پیش از انقلاب، ایران تحت چمبره آمریکا، توان - یا اجازه - تولید چه چیزی را داشت؟» ضمن اینکه مقایسه هم اگر صورت میگیرد باید با کشورهای منطقه و اطراف صورت بگیرد که بسیاری از آنها از بدو تولد، تحت امر همین آمریکا بودهاند و حالا قادر نیستند بدون حمایت قدرتها، یک پیچ تولید کنند؟! کشورهایی که همه چیزشان - از کارشناس و خلبان و مهندس تا فیلمساز و فوتبالیستشان - همه و همه وارداتی است.
سؤال مهم دیگری که از این طیف باید پرسید این است که، وقتی از مقایسه و تکنیکهای رسانهای استفاده میکنند، «ایران بعد از انقلاب اسلامی» را دقیقا با کدام دورانِ ایرانِ قبل از انقلاب مقایسه میکنند تا نتیجه بگیرند اوضاع بدتر شده است؟! با ایرانی که هم در جنگ جهانی اول و هم در جنگ جهانی دوم اشغال شد، مقایسه میکنند؟ یا با ایرانِ سالهای 1296 تا 1298 مقایسه میکنند که بر اساس برآوردهای مختلف، فقط بر اثر قحطی و گرسنگی حاصل از اشغالگری بیش از 4 میلیون و به روایتی تا 10 میلیون نفر جان باختند؟! یا با ایران بعد از اشغال در سال 1320 مقایسه میکنند که تا 500 هزار نفر از مردم کشورمان از بیماری، گرسنگی و... جان باختند؟! این حجم از تلفات، جدای از کشته شدگان در جنگ و هرجومرج و درگیریهای پس از اشغال است. شاید هم با دوران پهلوی و سال 1341 مقایسه میکنند که وزیر کشاورزی وقت گفت: «80 درصد مردم گرسنه یا نیمه گرسنه اند»؟!
(روزنامه اطلاعات 21 تیر ماه 1341 شماره 10846) ممکن است گفته شود، با پیش از این سالها مقایسه میکنند. مثلا با سال 1207 شمسی و دوران جنگ ایران و روسیه که با عهدنامه ترکمنچای مناطق وسیعی از کشورمان یعنی ایروان، نخجوان و تالش جدا شد! با ایامی که کوههای آرارات و جمهوری فعلی آذربایجان را از دست دادیم هم میتوانند مقایسه کرده باشند!
از این مقایسهها باز هم میتوان کرد. آن هم نه فقط در حوزههای سیاسی و نظامی که، در حوزههای علمی و تکنولوژیکی. میتوان دوران بعد از انقلابِ درگیر در انواع جنگها و توطئهها را با دوران پیش از انقلابِ دوستی با آمریکا و غرب، در حوزههای زیادی مقایسه کرد. مثلا در حوزه پزشکی و درمان میتوان دورانی را که به پزشکهای بنگلادشی و هندی محتاج بودیم را با دورانی مقایسه کنیم که بیش از 2 میلیون نفر فقط در چارچوب صنعت «توریسمدرمانی» از کشورهای مختلف جهان به کشورمان میآیند تا از خدمات ارزان، با کیفیت و کمنظیر متخصصان کشورمان استفاده کنند. مقایسه شاخص مرگ و میر نوزادان هم بد نیست. اینکه پیش از انقلاب شاخص مرگ و میر نوزادان 150نفر در هر هزار نفر بود و اکنون این شاخص رسیده است به 9 نفر در هر هزار نفر. این شاخص در مرگومیر مادران هم از 250 نفر در هر 100هزار نفر در پیش از انقلاب رسیده است به 23 نفر در هر 100هزار نفر پس از وقوع انقلاب.
بیایید یک مقایسهای هم در حوزه «آموزش زنان» داشته باشیم: کاهش شکاف جنسیتی در آموزش به ۳درصد، افزایش سهم زنان در جمعیت دانشجویان به بیش از ۵۲ درصد و رشد حضور زنان در رشتههای علوم، فناوری، مهندسی و ریاضیات که همگی از جمله دستاوردهای مهم ایرانِ پس از انقلاب است. و اما در حوزه اشتغال زنان باید گفت اکنون که در حال مطالعه این یادداشت هستید، ۴۱درصد از شغلهای ایجاد شده، ۳۰درصد از مجوزهای مشاغل و ۸۰درصد از مجوزهای مشاغل خانگی به زنان اختصاص یافته است. همچنین بیش از ۴هزار شرکت از ۱۰هزار شرکت دانشبنیان کشور توسط زنان مدیریت یا هدایت میشود. انتصاب زنان در مشاغل مدیریتی نیز به بیش از ۴۰هزار نفر در سال ۲۰۲۳ افزایش یافته است. همچنین انتصاب زنان به عنوان وزیر، معاون رئیسجمهور، سخنگوی دولت و دیگر مناصب کلیدی به بیش از ۷۰ نفر رسیده است. اینکه «اعداد و ارقام» این حوزهها در پیش از انقلاب را نمیآوریم به این دلیل است که، عدد و رقمها، اصلا قابل مقایسه با پس از انقلاب نیست... .
مهدی سعیدی
انقلابها با مصائب و سختیهایشان آوردههایی را نیز به همراه دارند که یکی از شاخصهای سنجش اعتبار انقلابها همین دستاوردهای آنان است. گاه این آوردهها آنقدر کمارزش هستند که نمیتوان به آنها اعتنا کرد و گاه آنقدر ارزشمندند که ملتی میتواند برای همیشه تاریخ به آن مباهات کند!
بدون شک تأسیس نظام مردمسالاری دینی در ایران و موفقیت در تلفیق دین و سیاست یکی از دستاوردهای بزرگ انقلاب اسلامی ایران است که از جمله نتایج و ثمرههای مثبت آن، تحکیم نقش و جایگاه مردم در حوزه سیاست است؛ ثمره ارزشمندی که در تاریخ این سرزمین، نمونهای برای آن نمیتوان یافت.
تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، این تصور بر دنیا حاکم بود که دین مربوط به حوزه فردیات و ناتوان از شکلدهی و اداره تحولات سیاسی- اجتماعی است.
به عبارت دیگر، تصور بر آن بود که گرچه ممکن است دین بتواند امور فردی را مدیریت کند، اما نمیتواند در اداره جامعه موفق باشد و اساساً دین را امری مربوط به حوزه فردی میدانستند و نقشی
سیاسی- اجتماعی برای آن قائل نبودند.
از سوی دیگر، این تصور نیز بر دنیا حاکم بود که لازمه مردمسالاربودن، حذف خداوند و دین از عرصه زندگی و سیاست است.
در این شرایط، امام خمینی (ره) نهضت خود را درست در نقطه مقابل این دو تصور رایج شروع کردند، به گونهای که ایشان در اولین بیانیه مبارزاتیشان در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۳ با شروع بیانیه خود با آیه شریفه «قُلْ انَّما اعِظُکُم بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثنى وَ فُرادى» مردم را به قیام برای خدا فراخواندند؛ قیام برای خدا، قیامی که مبتنی بر حضور مردم در صحنه باشد، دو نکته و گزاره اصلی در این آیه شریفه است که دقیقاً در نقطه مقابل آن دو باور رایج قرار دارند و مورد تأکید امام (ره) بودند.
در همین چارچوب، امام (ره) در تمامی سیر مراحل شکلگیری، تکوین، پیروزی و حتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همواره بر مبنای این دو گزاره اصلی بودند که تحولآفرینی کردند.
ایشان در ۲۲مهر ۱۳۵۷ در پاریس در مصاحبه با فیگارو برای اولین بار در خصوص نوع نظام سیاسی آینده از «جمهوری اسلامی» نام بردند و در توضیح خصوصیات آن فرمودند که «حکومت جمهوری اسلامی مبتنی بر ضوابط اسلام، متکی به آرای ملت» خواهد بود.
امام (ره) در ادامه افزودند که «جمهوری به همان معنایی است که همه جا جمهوری است»، مراد از قید اسلامی هم این است که همه ضوابط دینی باید در این جامعه مراعات شود... تفاوت جمهوری اسلامی با جمهوریهای دیگر این است که «این جمهوری بر یک قانون اساسیای متکی است که قانون اسلام میباشد. اینکه ما جمهوری اسلامی میگوییم برای این است که هم شرایط منتخب و هم احکامی که در ایران جاری میشود، اینها بر اسلام متکی است و «اسلام در همه ابعاد قانون دارد و به همین جهت احتیاج به قوانین دیگری نداریم»، لکن انتخاب با ملت است.»
در همین راستا، امام (ره) همه انواع بدیل جمهوری اسلامی از جمله جمهوری دموکراتیک اسلامی، جمهوری دموکراتیک خلق و حکومت اسلامی را رد و اعلام کردند که «من به جمهوری اسلامی رأی میدهم نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر». از آن پس نیز امام (ره) همواره بر نقش تعیینکننده و حضور مردم در صحنه تأکید داشتند.
پس از امام (ره) نیز مقام معظم رهبری نظریه مردمسالاری دینی را ارائه کردند و بر نقش مردم و حضور آنان در عرصههای مختلف حکمرانی اصرار ورزیدند.
مردمسالاری دینی حکومتی است که مبتنی بر دو پایه اصلی آموزههای اسلامی و مردم شکل گرفته است. در چنین حکومتی، مردم نقش بیبدیلی دارند و هیچ کس نمیتواند سالاربودن آنان را مخدوش کند.
حضور مداوم و مستمر مردم در صحنههای گوناگون مشارکت سیاسی مانند انتخابات، رفراندوم و راهپیماییها گویای این واقعیت است که در نظام مردمسالاری دینی مردم از نقشی واقعی و تعیینکننده برخوردارند نه نقشی که صرفاً صوری و ظاهری باشد.
حضر مردم در حفظ ثبات و امنیت کشور نیز جلوه دیگر مردمسالاربودن این نظام سیاسی است. به عنوان نمونه عبور از غائله ۱۸ تیر جز با حضور انقلابی و بموقع مردم در صحنه امکانپذیر نبود. تداوم هشت ماه فتنه در سال ۱۳۸۸ نیز تنها با حضور حماسی مردم در نهم دی بود که بساط اهل فتنه را از هم پاشید و همین حضور در آبان ۱۳۹۸ و بلوای پاییز سال ۱۴۰۱ نیز به بازگشت آرامش به خیابان انجامید و بدخواهان را ناکام گذاشت.
آنچه مشخص است اینکه حل مشکلات کشور در تأسی توأمان به اسلام و نقشآفرینی مردم ممکن خواهد بود و توجه به این دو در عرصههای مختلف حکمرانی میتواند مسیر حرکت به سمت قله را برای این ملت هموار سازد، بنابراین باید دقت کرد که حل مشکلات اقتصادی و فرهنگی کشور نیز در دهه پنجم انقلاب اسلامی با تداوم این مسیر ممکن خواهد بود.
عوارض آتشبس برای تلآویو
هادی محمدی
دو توافق آتشبس در لبنان و غزه درحالی به رژیم صهیونی تحمیل شد که برآورد سرویسهای اطلاعاتی آمریکا این بود که مقاومت در غزه، سازمان رزم خود را نهتنها حفظ کرده بلکه چهار برابر نیروهایش را اززمان آغاز طوفانالاقصی افزایش داده و نسلکشی صهیونیستها علیه مردم غزه و لبنان، ظرفیت ۴۰ هزار نفری حماس را حداقل به ۱۲۰ هزار نیروی جدید افزایش داده است.
فشار عملیاتی مقاومت در شمالیترین نقطه نوار غزه (جبالیا و بیت حانون) که در دو هفته رکورد ۵۰ کشته از یگانهای کماندویی ارتش صهیونیستی ثبت کرد و خسارت جدی به نیروی زرهی آنان وارد کرده است، آماری نیست که از یاد استراتژیستهای صهیونیست-آمریکایی از یاد برود. ذیل چنین شرایطی بود که پس از۱۶ ماه جنگ نسلکشی ویتکوف، نماینده ترامپ به تلآویو رفت و با پیامی کوتاه به نتانیاهو اعلام کرد: «یاتوافق رامیپذیری یاوسایل خودراجمع کن وبه منزل برو». درلبنان هم پس از پروپاگاندای توهمی غربی-اسرائیلی وعربی ازاینکه حزبا... پس ازشهادت دبیرکل و تعدادی ازفرماندهان عالیرتبه وبخشی از توان موشکیاش تضعیف شده و قادر به جنگ نیست، «یکشنبه سیاه» (به اعتراف جامعه و رسانههای صهیونیست)، آنچنان ضربهای به اسرائیل وارد کرد که پس از دو روز تلاش هوکشتاین، نماینده ویژه بایدن در بیروت و تل آویو، آتشبس در لبنان به نتانیاهو تحمیل شد. امروز در لبنان وغزه نیزشاهدنمایش قدرت وپایداری وتحقیر رژیمصهیونی ازسوی مردم لبنان وفلسطین هستیم که درلبنان، فرار صهیونیستها را در سال ۲۰۰۰ از جنوب لبنان تداعی کرد و در غزه و در مسیر تبادل اسرای اسرائیلی و فلسطینی، استحکام، انضباط و اقتدار و سازمان مقتدر مقاومت و سیل مردم در حرکت به سمت شمال غزه، صهیونیستها را دیوانه کرده است. دشمن با وجود جنگ روانی یک ماه گذشته، بهخوبی میدانند که تجربه ۱۶ ماه پس از طوفانالاقصی، سطح جدیدی از مهارت و اندوختههای گوناگون را در اختیار لبنان و فلسطین قرار داده و مهمتر اینکه مقاومت یمن در یک شتاب بیسابقه از یک بازیگر زیرسطح ملی به یک بازیگر قدرتمند منطقهای و حتی بینالمللی تبدیل شده و در شبکه منطقهای جبهه مقاومت نهتنها رژیم صهیونی را به احتضار اقتصادی کشانده، بلکه با تبدیل شدن به بازیگری تعیینکننده در مقابل تحرک دریایی آمریکا و غرب در آبراه ژئواستراتژیک دریای سرخ، آنها را به چالشی بیسابقه در این حوزه کشید و سطح انتظارات از مقاومت را به طرز شگفتآوری بالا برد. حتی اگر جمع جبری هزینه-فایده تاکتیکی و راهبردی جنگ ۱۵ ماه اخیر را در نظربگیریم، باید گفت جبهه مقاومت بعد از این جنگ با ظرفیت مقتدر و بالنده که در تغییر معادلات منطقهای و بینالمللی برخوردار شده، امروز بسیار اثرگذارتر از قبل از جنگ است و این در حالی است رژیم صهیونی و تمام غرب به عنوان پشتیبان آن را با اجرای اجباری دو آتشبس در لبنان و غزه، در آستانه بحرانهای گوناگون ازجمله زیر و رو شدن تمامی دستگاههای نظامی-اطلاعاتی و همینطور بحران اقتصادی و اجتماعی و مهاجرت معکوس و فقدان امید به آینده قرار داده است.
سید محمد حسینی
ثبات و بیثباتی در منطقه، تابعی از منافع و کنش بازیگران منطقهای است. در حال حاضر منافع بسیاری از قدرتهای منطقهای و برون منطقهای در ایجاد آرامش و ثبات در خاورمیانه تعریف شده است. خلیج فارس پس از توافق ۱۰ مارس میان ایران و عربستان به ثبات نسبی رسیده است و همه کشورهای پیرامون خلیج فارس شامل ایران، عراق، عربستان، کویت، امارات، قطر، بحرین و عمان خواهان حفظ ثبات در خلیج فارس هستند. امریکا، اتحادیه اروپا، چین و روسیه نیز فعلأ ثبات و آرامش در خلیج فارس را به بیثباتی ترجیح میدهند. پس از سقوط بشار اسد، ( و تغییر توازن قدرت در خاورمیانه) قدرتهای منطقهای و برون منطقهای، ثبات در این منطقه را نیز دنبال میکنند تا توازن قدرت جدید تثبیت گردد. ترکیه، سوریه جدید، لبنان، اردن، مصر، تشکیلات خودگردان، عراق و حتی اسرائیل، ثبات در منطقه را ترجیح میدهند. با وجود آنکه با سقوط دولت بشار اسد و محاصره حزب الله لبنان، موازنه قدرت را علیه جبهه مقاومت تغییر داده است اما جمهوری اسلامی ایران نیز با انگیزههای متفاوت در شرایط ابهامآمیزکنونی، بیثباتی جدید در منطقه شامات را علیه منافع خود میبیند و در شرایط کنونی خواهان ثبات در منطقه شامات است. بنابراین ثباتطلبی بازیگران مؤثر در خاورمیانه، یکی از روندهایی است که میتواند به توافق احتمالی ایران و امریکا کمک نماید.
۲- الگوی جدید مداخله امریکا: دولت امریکا پس از تجربهگران دولت سازی در عراق و افغانستان و به خصوص در حین جنگ سوریه، الگوی موازنه از دور (موازنه فراساحلی offshore-balancing) به جای موازنهسازی از نزدیک را به عنوان راهبردی کلان در خاورمیانه برگزیده است تا:
اولأ هزینههای سیاست خارجی خود را در خاورمیانه کاهش دهد،
ثانیأ قوای خود را برای رقابت با قدرتهای نوظهور در نظام بینالملل مانند چین متمرکز نماید،
ثالثأ نظم جدید بین المللی را با الگوی جدید موازنه از دور و احاله مسئولیت به هم پیمانان منطقهای پیریزی نماید.
الگوی موازنه از دور، اکنون میان دو حزب دموکرات و جمهوریخواه نیز به اجماع رسیده است. در سند راهبردی رهبری در سال ۲۰۲۵ نیز تأکید شده است مجموعه سیاستهای منطقهای و کمکهای امریکا به هم پیمانان باید در جهت تقویت الگوی موازنه از دور امریکا باشد. پیشبرد الگوی موازنه از دور میتواند توافق احتمالی امریکا با ایران را تقویت نماید.
۳- امنیت انرژی: امنیت انرژی شامل حفظ تولید و امنیت کریدورهای انرژی، یکی از سیاستهای اصلی امریکا در منطقه است. تهدید امنیت انرژی، اقتصاد سیاسی بینالمللی و شبکه تجارت بینالملل را با مخاطره مواجه میکند. بنابراین اهرمهای امنیتی امریکا در قبال هر گونه تهدیدی نسبت به امنیت انرژی، بلافاصله فعال میشود. حمله ائتلاف نظامی در سال ۲۰۲۴ به رهبری امریکا علیه یمن نمونهای از حساسیت امریکا نسبت به امنیت انرژی است. از آنجا که افزایش تنش با ایران میتواند امنیت انرژی در منطقه را در معرض مخاطره قرار دهد، مهارِ کردن کنشِ سلبی و امنیتزدای ایران از طریق توافق موقت یا دائمی، میتواند محرکی برای تشویق امریکا به انعقاد توافق با ایران باشد.
اخیرا دونالد ترامپ ابراز امیدواری کرده که بحران هستهای ایران بدون حملات اسرائیل حلوفصل شود. با این حال، او در دوره اول ریاستجمهوری خود با خروج یکجانبه از برجام، بازگرداندن تحریمهای اقتصادی، انتصاب مشاورانی همسو با استراتژی تحریم و ترور سردار قاسم سلیمانی، سیاست «فشار حداکثری» علیه ایران را در پیش گرفته بود. اما چرا دونالد ترامپ که نماد سختگیری علیه ایران محسوب میشود، چنین اظهارنظری کرده است؟
شرایط برای ازسرگیری مذاکرات مهیاست
چندین عامل نشان میدهد که زمینه برای مذاکرات جدید فراهم شده است. نخست، ایران سال ۲۰۲۵ دیگر ایران سال ۲۰۱۸ نیست. وضعیت اقتصادی و سیاسی داخلی کشور به طور قابل توجهی تغییر کرده است. ایران تحت تأثیر تحریمهای اعمالشده طی هشت سال گذشته، از نظر اقتصادی در تنگنا قرار گرفته است. در حالی که تورم به حدود ۳۵ درصد رسیده، تهران با سقوط تاریخی ارزش پول ملی و کمبودهای مکرر مواجه است. جوانان که بین ۲۰ تا ۳۵ درصد جمعیت را تشکیل میدهند و همچنین قشر تحصیلکرده که در بین آنان ۶۵ درصد فارغالتحصیلان را زنان تشکیل میدهند، با نرخ بالای بیکاری دستوپنجه نرم میکنند. علاوه بر این، چالشهای بیسابقهای نیز کشور را دربر گرفته است. پیروزی دکتر مسعود پزشکیان، وزیر سابق بهداشت در دولت
سیدمحمد خاتمی، بیانگر تمایل مردم ایران برای پایاندادن به انزوای بینالمللی کشور است. دوم، شرایط منطقهای پس از ۷ اکتبر متحول شده است. جنگ غزه، حملات اسرائیل به حزبالله در لبنان و سقوط حکومت بشار اسد، ضربات سنگینی به گروههای نیابتی وارد کرده است. این گروهها ابزارهای بازدارندگی و نفوذ منطقهای محسوب میشوند. امضای توافق همکاری میان ایران و روسیه قابلتوجه است، اما سقوط حکومت اسد نشان میدهد که روسیه دیگر توان پیشبرد جاهطلبیهای خود در خاورمیانه را ندارد، زیرا به شدت درگیر جنگ اوکراین است. این امر ایران را قانع میکند که در سیاستهای خود تجدید نظر کند. در چنین شرایطی، ایران که تمایلی به یک درگیری گسترده با اسرائیل ندارد، از طریق وزیر امور خارجه خود اعلام کرده که آماده ازسرگیری مذاکرات هستهای است.
فرصتی برای کشورهای منطقه
کشورهای منطقه نیز میتوانند از کاهش نفوذ ایران برای رسیدن به توافقی استفاده کنند که در ازای رفع تحریمها و بازگشت تهران به سیستم مالی بینالمللی، به نقش ایران در خاورمیانه پایان دهد. علاوه بر این، جاهطلبیهای کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، بهویژه عربستان سعودی، شرایط را برای مذاکرات مساعد میکند. نخست، این کشورها تمایل ندارند ایران به سلاح هستهای دست یابد، زیرا این امر برتری نظامی تهران در منطقه را تثبیت میکند. عربستان سعودی بارها تأکید کرده که در صورت دستیابی ایران به بمب اتم، خود نیز به این سلاح مجهز خواهد شد. دوم، ریاض در حال برنامهریزی برای دوران پس از نفت است و قصد دارد اقتصاد خود را مشابه الگوی امارات متحده عربی متنوع کند. توسعه گردشگری، ایجاد استراحتگاههای ساحلی در دریای سرخ و ساخت شهر آیندهنگر «لاین» که فعلا با چالشهای زیادی روبهروست، نیازمند ثبات پایدار در منطقه است.
جمعبندی
کاهش نفوذ ایران، تغییر معادلات منطقهای و اهداف اقتصادی کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، همگی انگیزهای برای دونالد ترامپ ایجاد کرده تا به دنبال دستیابی به یک توافق هستهای جدید با ایران باشد. از سوی دیگر، احتمال دارد ترامپ برای یافتن راهحلی سیاسی برای جنگ غزه و گسترش توافقات ابراهیم، به تمایلات کشورهای عربی خلیج فارس برای مصالحه با ایران توجه نشان دهد. بااینحال، همانطور که همواره در سیاستهای دونالد ترامپ مشاهده شده، هیچ چیز قطعی نیست و شرایط بسیار ناپایدار است، چنانکه اظهارات اخیر او درباره اسکاندادن فلسطینیهای غزه در مصر و اردن، واکنشهای شدیدی در منطقه برانگیخته است.
استاد علی نهاوندی