حنیف غفاری، تحلیلگر مسائل بینالملل از عقبنشینی آمریکا از مهار حداکثری ایران و چشمانداز مذاکرات هستهای میگوید
مقامات ارشد دولت، از جمله مایک پمپئو، وزیر امور خارجه وقت، و مایکل والتز، مشاور امنیت ملی، بارها اعلام کردند که هدفشان انعقاد توافقی جامع و بازدارنده علیه ایران است. اما امروز شاهد تغییراتی در این رویکرد هستیم. در این شرایط جمهوری اسلامی این پیام را به بازیگران منطقهای و بینالمللی منتقل کرده است که فشار حداکثری یا به مذاکره منجر میشود یا به درگیری و بیثباتی گسترده در منطقه. اگر جنگی رخ دهد، نهتنها ایران، بلکه کل منطقه ( از پایگاههای آمریکایی گرفته تا جریان انرژی و اقتصاد جهانی) تحت تأثیر قرار میگیرد. این واقعیت، واشنگتن را با یک دوراهی مواجه کرد و آن اینکه ادامه فشار با ریسک بیثباتی منطقهای یا بازگشت به دیپلماسی.
در مصاحبه با حنیف غفاری، تحلیلگر مسائل بینالملل، در خصوص تحولات اخیر در سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران پرداختیم. غفاری با اشاره به تغییر رویکرد واشنگتن از «مهار حداکثری» به مذاکره، این تحول را نتیجه تعارض منافع آمریکا، ناکامی در پروندههایی مانند اوکراین، و توانمندیهای روبهرشد ایران در حوزههای هستهای، موشکی و منطقهای میداند. نقش محوری رهبرمعظم انقلاب در تعیین چارچوب مذاکره شرافتمندانه و همچنین دیپلماسی هوشمندانه ایران در تفهیم پیام «امنیت یا جنگ برای همه» به کشورهای منطقه، از نکات برجسته این گفتوگوست. غیبت اروپا در مذاکرات، به دلیل وابستگی به آمریکا، و تلاش لابیهای صهیونیستی برای اخلال در روند، از دیگر محورهای تحلیل است. این مصاحبه نشان میدهد که ایران از موضع قدرت وارد مذاکره شده و موفقیت آن به حفظ این موضع و صداقت آمریکا بستگی دارد.
دکتر غفاری، از زمان روی کار آمدن دونالد ترامپ در دور دوم ریاستجمهوریاش، شاهد تحولاتی در رویکرد آمریکا نسبت به ایران هستیم. شما این تحولات را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا واقعاً شاهد عقبنشینی آمریکا از استراتژی «مهار حداکثری» هستیم؟
برای درک این موضوع، باید به استراتژی اولیه دولت ترامپ نگاه کنیم. در دور اول ریاستجمهوری او، واشنگتن سیاستی را دنبال کرد که به «مهار حداکثری» ایران در ابعاد مختلف ( از برنامه موشکی و نفوذ منطقهای گرفته تا برنامه هستهای ) معروف شد. مقامات ارشد دولت، از جمله مایک پمپئو، وزیر امور خارجه وقت، و مایکل والتز، مشاور امنیت ملی، بارها اعلام کردند که هدفشان انعقاد توافقی جامع و بازدارنده علیه ایران است. اما امروز شاهد تغییراتی در این رویکرد هستیم. آمریکا که زمانی بر فشار حداکثری اصرار داشت، حالا به میز مذاکره روی آورده است. این تغییر، نتیجه مجموعهای از عوامل داخلی و خارجی است که واشنگتن را به بازنگری در سیاستهایش واداشته است.
چه عواملی باعث این تغییر رویکرد شدهاند؟ آیا این عقبنشینی به معنای ضعف استراتژیک آمریکا در منطقه است؟
نه، نمیتوان آن را صرفاً ضعف استراتژیک نامید، بلکه بیشتر نتیجه یک تعارض منافع است. ایران بهوضوح نشان داد که سیاست مهار حداکثری، که عملاً به معنای تسلیم کامل ایران بود، برای تهران غیرقابلقبول است. جمهوری اسلامی این پیام را به بازیگران منطقهای و بینالمللی منتقل کرد که فشار حداکثری یا به مذاکره منجر میشود یا به درگیری و بیثباتی گسترده در منطقه. اگر جنگی رخ دهد، نهتنها ایران، بلکه کل منطقه ( از پایگاههای آمریکایی گرفته تا جریان انرژی و اقتصاد جهانی) تحت تأثیر قرار میگیرد. این واقعیت، واشنگتن را با یک دوراهی مواجه کرد و آن اینکه ادامه فشار با ریسک بیثباتی منطقهای یا بازگشت به دیپلماسی.
عامل دیگر، ناکامیهای ترامپ در دیگر پروندههای سیاست خارجی، بهویژه جنگ اوکراین است. او وعده داده بود که این بحران را در ۲۴ ساعت حل کند و آن را به دستاوردی بزرگ تبدیل کند، اما این اتفاق نیفتاد. حالا به نظر میرسد او پرونده هستهای ایران را بهعنوان فرصتی برای اثبات عملگرایی خود در سیاست خارجی میبیند. همچنین، محاسبات نهادهای نظامی و امنیتی آمریکا، از جمله پنتاگون و سنتکام، نشان داد که حتی بمباران تأسیسات هستهای ایران نمیتواند برنامه هستهای این کشور را متوقف کند. این عوامل در کنار هم، واشنگتن را به سمت مذاکره سوق داد.
برخی رسانههای غربی و مخالف ایران ادعا میکنند که ایران از موضع ضعف به مذاکره روی آورده است. نظر شما در این باره چیست؟
این ادعا کاملاً بیاساس است و نوعی روایتسازی معکوس برای تضعیف جایگاه ایران در مذاکرات محسوب میشود. اگر ایران در موضع ضعف بود، دونالد ترامپ، با سابقهای که در سیاست خارجی دارد، لحظهای در استفاده از گزینههای نظامی یا اقدامات سلبی تردید نمیکرد. اما واقعیت این است که توانمندیهای ایران (از غنیسازی ۶۰ درصدی اورانیوم گرفته تا قدرت موشکی و نفوذ منطقهای) این معادله را تغییر داده است. اگر این توانمندیها نبود، آمریکا هرگز تمایلی به مذاکره نشان نمیداد، چه برسد به اینکه خود پیشنهاد مذاکره را مطرح کند. بر اساس اطلاعات موجود، درخواست مذاکره بهصورت رسمی و غیررسمی از سوی دولت مطرح شد، و ایران تنها پس از مشاهده نشانههایی از عقبنشینی واشنگتن از مهار حداکثری، این پیشنهاد را پذیرفت. حالا زمان آن است که صحت این ادعای آمریکا در عمل سنجیده شود.
نقش رهبر معظم انقلاب در این تحولات چیست؟
دقیقاً. نقش رهبر معظم انقلاب در این فرآیند محوری بوده است. ایشان در سخنرانیهای خود بارها تأکید کردند که مذاکره با آمریکا در چارچوب فشار و مهار حداکثری قابلقبول نیست، اما مذاکرهای شرافتمندانه و مبتنی بر منافع ملی میتواند مورد بررسی قرار گیرد. این موضع، هم خطوط قرمز ایران را مشخص کرد و هم فضایی برای دیپلماسی باز گذاشت. این رویکرد، واشنگتن را وادار کرد تا از خواستههای حداکثری خود عقبنشینی کند و به مذاکره روی بیاورد. بدون این راهبرد کلان، بعید بود آمریکا چنین تغییری در رویکرد خود نشان دهد.
یکی از نکات قابلتوجه در این دور از مذاکرات، غیبت کشورهای اروپایی است. چرا اروپا در این مذاکرات حضور ندارد، و آیا این غیبت میتواند بر نتیجه مذاکرات تأثیر بگذارد؟
برای پاسخ به این سؤال، باید جایگاه اروپا در نظام بینالملل را بررسی کنیم. اروپا به دلیل وابستگی امنیتی و اقتصادی به آمریکا، هیچگاه نتوانسته نقش مستقلی در برابر واشنگتن ایفا کند. ادعاهایی که گاهی از سوی مقامات اروپایی درباره استقلال از آمریکا مطرح میشود، بیشتر در حد شعار باقی مانده است. در مذاکرات هستهای، کشورهای اروپایی (بهویژه بریتانیا، فرانسه و آلمان) عمدتاً نقش واسطه یا حتی دلال را ایفا کردهاند، نه بازیگری مستقل و دغدغهمند.
نکته دیگر این است که اروپا معمولاً از شکافهای تاکتیکی بین واشنگتن و تلآویو یا دیگر بازیگران استفاده میکند تا امتیازاتی برای خود کسب کند. برای مثال، در مذاکرات منجر به توافق موقت ژنو در سال ۲۰۱۳، وزیر امور خارجه فرانسه با دخالت در روند مذاکرات، تغییراتی در دستور کار ایجاد کرد. اما این به این معنا نیست که اروپا بتواند توافق نهایی را بهکلی مختل کند. هرچند از نظر حقوقی، مکانیسم ماشه در اختیار بریتانیا و فرانسه (بهعنوان اعضای دائم شورای امنیت) قرار دارد، اما به دلایل عملیاتی، بعید است اروپا بتواند یا بخواهد توافق را به هم بزند. در مجموع، غیبت اروپا در این دور از مذاکرات، تأثیر تعیینکنندهای بر نتیجه نخواهد داشت، زیرا تصمیمگیر اصلی همچنان واشنگتن است.
نقش لابیهای صهیونی در این مذاکرات چیست؟ آیا رژیم صهیونی میتواند مذاکرات را به چالش بکشد؟
لابیهای صهیونی، بهویژه گروههایی مانند آیپک و جیاستریت، همیشه در مذاکرات مرتبط با ایران نقش فعالی داشتهاند. این لابیها از طریق نفوذ در کنگره، سناتورهای جمهوریخواه، و حتی مقامات ارشد مانند مایکل والتز، مشاور امنیت ملی، تلاش میکنند مذاکرات را به نفع رژیم صهیونی هدایت کنند. در شرایط کنونی، که آمریکا تا حدی از موضع اجبار به مذاکره روی آورده، این لابیها احتمالاً اقدامات سلبی را تشدید خواهند کرد تا یا جلوی توافق را بگیرند یا توافقی به نفع ایران شکل نگیرد.
علاوه بر آمریکا، لابیهای صهیونیستی در اروپا (بهویژه در فرانسه و آلمان) نیز فعال هستند و از طریق بازیگران اروپایی سعی در تأثیرگذاری بر مذاکرات دارند. اما نکته کلیدی این است که ایران با تکیه بر توانمندیهای فنی، حقوقی، هستهای و منطقهای خود میتواند تأثیر این اقدامات را به حداقل برساند. خط قرمز ایران، توافقی است که منافع ملی را تأمین کند و در برابر توطئههای صهیونی مقاومتپذیر باشد. بنابراین، هرچند رژیم صهیونی و لابیهایش بیکار نخواهند نشست، اما توانایی ایران در مدیریت این چالشها تعیینکننده خواهد بود.
یکی از تحولات جالبتوجه، تغییر موضع کشورهای منطقه، بهویژه عربستان سعودی، نسبت به مذاکرات ایران و آمریکا است. این تغییر را چگونه تحلیل میکنید؟
این تغییر موضع، نشانهای از تحولات عمیق در معادلات منطقهای است. در زمان مذاکرات برجام، شاهد بودیم که سعود الفیصل، وزیر خارجه وقت عربستان، در وین با جان کری دیدار کرد و خواستار به تعویق افتادن توافق شد. اما امروز، عربستان نهتنها با مذاکرات ایران و آمریکا مخالفت نمیکند، بلکه از آن حمایت هم میکند. این تغییر، نتیجه چند عامل است.
اول، بحرانهای مزمن امنیتی در منطقه به سود هیچ بازیگری نیست – نه آمریکا بهعنوان قدرت مداخلهگر، و نه کشورهای منطقه که حالا روی توسعه اقتصادی و فناوریهای نوین تمرکز کردهاند. دوم، ایران با دیپلماسی هوشمندانه خود موفق شد این پیام راهبردی را به کشورهای منطقه منتقل کند که امنیت یا برای همه است یا برای هیچکس. اگر جنگی رخ دهد، همه بازیگران منطقه متضرر خواهند شد. این استدلال، همراه با توان تبیینی دستگاه دیپلماسی ایران، نقش مهمی در تغییر رفتار کشورهای منطقه داشته است.
بهعنوان سؤال پایانی، چشمانداز این مذاکرات را چگونه میبینید؟ آیا میتوان به توافقی پایدار و عادلانه امیدوار بود؟
چشمانداز مذاکرات به عوامل متعددی بستگی دارد، از جمله میزان پایبندی آمریکا به تعهداتش و توانایی ایران در حفظ موضع قدرتمند خود. ایران نشان داده که از موضع قدرت وارد مذاکره شده و به دنبال توافقی است که منافع ملی را تضمین کند. اگر آمریکا از ادعای عقبنشینی از مهار حداکثری صادقانه عمل کند، احتمال دستیابی به توافق وجود دارد. اما هرگونه سنگاندازی از سوی لابیهای صهیونی یا بدعهدی واشنگتن میتواند روند را مختل کند. در نهایت، دیپلماسی هوشمندانه و توانمندیهای ایران، کلید موفقیت در این مسیر خواهد بود.