امروز توانایی سختافزار نظامی ایران در شهرهای موشکی و پهپادی به گونهای است که اگر دشمن دست از پا خطا کند تمام پایگاههای آنها در کسری از ثانیه نابود خواهد شد. روح پیام امام خامنهای سخن از تولید قدرت ملی و قدرت جهانی ایران و اسلام است.
متهم طلبکار
سید محمدعماد اعرابی
«استوارت برند» را به عنوان یکی از اولین فعالان حوزه محیط زیست در دهه 1960 و 1970 میلادی میشناسند. او نشریات و مؤسسات متعددی برای آگاهی از شرایط زیستمحیطی و اقلیمی تأسیس کرد و الهامبخش بسیاری از فعالان این حوزه شد. «استوارت برند» همچنین یکی از مخالفان سرسخت «انرژی هستهای» بود و آن را «ناایمن»، «پرهزینه» و «ضدطبیعت» میدانست. او از سال 1977 تا 1979 به عنوان «مشاور ویژه» فرماندار کالیفرنیا توصیههای زیادی برای بهرهگیری از انرژی خورشیدی به مقامات این ایالت کرد اما سال 2005 همه چیز عوض شد.
«برند» مقالهای با عنوان «بدعتهای زیستمحیطی» (Environmental Heresies) در مجله «مرور فناوری ام.آی.تی» (MIT Technology Review) نوشت و بسیاری از دیدگاههای پیشین خود را پس گرفت و زیر سؤال برد. از آن زمان او به دفاعی جانانه از «انرژی هستهای» پرداخت و به طرفداران محیط زیست توصیه کرد «انرژی هستهای» و «مهندسی ژنتیک» را به عنوان فناوریهایی نویدبخش برای آینده بهتر انسانها و کره زمین بپذیرند.
«استوارت برند» اولین نفری نبود که دچار چنین تحولی میشد. «مایکل شلنبرگر» یکی دیگر از فعالان زیستمحیطی ضد «انرژی هستهای» بود که پس از چند سال با تغییر دیدگاههایش به یکی از مدافعان سرسخت «انرژی هستهای» تبدیل شد. آنها به همراه چندین دانشمند برجسته دیگر در حوزه محیط زیست پس از سالها فعالیت و بررسی آمار و اطلاعات، عمیقا به این نتیجه رسیدند که «انرژی هستهای» قدرتمندترین و پاکترین نوع انرژی دستیافته بشر است که ضمن بازدهی بالا بیشترین سازگاری را با محیط زیست دارد.
بگذارید این موضوع را با کمی مقایسه روشن کنیم. یک قرص سوخت هستهای (حاوی دیاکسید اورانیوم) با ابعاد و وزنی کمتر از یک باتری قلمی (قُطر حدودا یک سانتیمتر و ارتفاع یک و نیم سانتیمتر و وزن کمتر از 20 گرم) به اندازه تقریبا یک تُن زغالسنگ، بیش از 560 لیتر نفت و 480 متر مکعب گاز طبیعی انرژی تولید میکند. به بیان دیگر میزان انرژی ۱ کیلوگرم اورانیوم طبیعی 235، پس از غنیسازی مناسب و تبدیل به سوخت هستهای برای تولید برق در راکتورهای آب سبک؛ معادل تقریباً ۱۰۰۰۰ کیلوگرم نفت یا ۱۴۰۰۰ کیلوگرم زغال سنگ است و امکان تولید ۴۵۰۰۰ کیلووات ساعت برق را فراهم میکند. انجمن هستهای کانادا در این زمینه دست به مقایسه جالبی زده است. طبق آمار آنها برای تأمین انرژی یک خانوار کانادایی به مدت یک سال، به صورت میانگین کمتر از ۱۰ قرص سوخت هستهای مورد نیاز است. در حالی که برای تولید همان مقدار برق به 4100 لیتر نفت یا 3500 متر مکعب گاز طبیعی نیاز است. اینکه شما بتوانید با حجمی کمتر از 10 باتری قلمی برق یک سال خانهتان را تأمین کنید در مقایسه با سایر منابع انرژی به معنی تخریب کمتر محیط زیست، تولید کمتر کربن(یکی از عوامل مهم تغییرات اقلیمی) و کاهش چشمگیر پسماند صنعتی است.
تولید برق فقط یکی از مصارف انرژی هستهای است. انرژی هستهای در کاربرد نوین خود میتواند با راکتورهای دمای بالا، منبع تولید هیدروژن به عنوان سوخت پاک آینده باشد. کاری که ژاپن با احداث نیروگاه هیدروژن هستهای در شهر اوآرای برای آن هدفگذاری کرده است. انرژی هستهای حتی در جزئیترین مسائل روزمره نیز کاربرد دارد. اگر از مصارف پزشکی آن مانند رادیوداروها و پرتودرمانی بگذریم؛ انرژی هستهای کاربرد مستقیمی در شیرینسازی آب دریا، سیستمهای هشدار دود، ابزارهای سنجش صنعتی، ردیابی جریان و تشخیص نشتی لولههای نفت و گاز، بررسی مسیر و منابع آب زیرزمینی و... دارد. انرژی هستهای در کاربرد غیرمستقیمش و با پرتودهی میتواند ماندگاری موادغذایی را افزایش دهد، بذرهای گیاهان را نسبت به آفات مقاوم کند و از آثار باستانی در مقابل قارچها و میکروارگانیسمها محافظت کند. حتی محصولی مانند «پوشک بچه» نیز از انرژی هستهای بینصیب نیست. در ساخت پوشک بچه و دیگر محصولات بهداشتی مانند آن، از پلیمرهای فوقجاذبی استفاده میشود که با پرتودهی به دست میآیند و در نتیجه استفاده از مواد شیمیایی را به حداقل میرسانند.
انرژی هستهای حتی در غنیسازیهای سطح بالای اورانیوم مانند 60 تا 90 درصد هم مصارف غیرنظامی دارد. تولید رادیوداروهای خاص، توسعه نسل جدید راکتورهای کوچک(SMRs) در نیروگاهها و ساخت پیشرانهای هستهای از جمله این مصارف است. بر این اساس چرا باید یک کشور با چشمپوشی از انرژی هستهای این دریچه فوقالعاده را به روی خود ببندد و نسلهای آیندهاش را از گستره وسیعی از فناوریها و تواناییها محروم و یا به دیگران وابسته کند؟!
این سؤالی است که رئیسجمهور و وزیر خارجه آمریکا باید پاسخ آن را به ما بدهند. «دونالد ترامپ» در گفتوگو با شبکه انبیسینیوز تأکید کرد که هدف او از مذاکرات هستهای با ایران و «تنها گزینهاش» در آن «برچیدن کامل برنامه هستهای» ایران است. او در ادامه گفت: «[ایرانیها] با این همه نفتی که دارند به انرژی هستهای برای تولید برق چه نیازی دارند؟» پیش از او «مارکو روبیو» وزیر خارجه آمریکا البته در موضعی خفیفتر گفته بود: «تنها کشورهایی در جهان اورانیوم را غنی میکنند که دارای سلاح هستهای هستند.... ایران باید بپذیرد که دیگر اورانیوم را غنی نمیکند، نیروگاه خواهد داشت چون به انرژی هستهای نیاز دارد، و اورانیوم غنیشده را وارد خواهد کرد.»
اما هم رئیسجمهور و هم وزیر خارجه آمریکا به وضوح اطلاعات نادرست و مخدوشی را منتشر کردند. آمریکا یکی بزرگترین صاحبان نفت در جهان است و در دسامبر 2024 با تولید 13 میلیون و 491 هزار بشکه، رکورد تولید نفت در جهان را شکست. با این حال آمریکا با 94 راکتور؛ بیشترین راکتورهای هستهای فعال را در میان کشورهای جهان دارد. انرژی هستهای یکی از سه منبع اصلی تولید برق در آمریکا است و در سال 2023 این کشور با تولید 775 تراواتساعت، یک پنجم (نزدیک به 20 درصد) از برق مورد نیاز خود را از طریق انرژی هستهای تأمین کرد. با این اوصاف شاید بهتر باشد رئیسجمهور آمریکا این سؤال را از خودش بپرسد که کشورش با این همه نفت چه نیازی به انرژی هستهای برای تولید برق دارد!
برخلاف اظهارات وزیر خارجه آمریکا نیز همه کشورهای صاحب فناوری غنیسازی اورانیوم، دارای سلاح اتمی نیستند. طبق گزارش «مؤسسه انرژی و تحقیقات محیطزیست» و «انجمن جهانی هستهای» 17 کشور در جهان صاحب فناوری غنیسازی اورانیوم هستند. از این میان 8 کشور آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه، چین، هند، پاکستان و کره شمالی تسلیحات اتمی دارند و ایران در کنار آلمان، هلند، ژاپن، کرهجنوبی، استرالیا، آرژانتین، برزیل و آفریقای جنوبی از جمله کشورهای صاحب فناوری غنیسازی اورانیوم است که هیچ سلاح هستهای در اختیار ندارند و از انرژی هستهای برای مقاصد غیرنظامی استفاده میکنند.
در این ترکیب آمریکا از جمله کشورهای دارای فناوری غنیسازی اورانیوم است که سلاح اتمی نیز دارد. وزارت انرژی آمریکا در سال 2024 اعلام کرد این کشور تا سپتامبر 2023؛ سه هزار و هفتصد و چهل و هشت(3748) کلاهک هستهای در زرادخانههای خود انبار کرده است. آمریکا تنها کشوری است که از تسلیحات هستهای در جنگ استفاده کرده و یکی از بزرگترین زرادخانههای اتمی جهان را نیز دارد. و همیشه این سؤال باقی است کشوری که خودش در زمینه استفاده نظامی از انرژی هستهای متهم است چگونه طلبکار شده و نسبت به رقابت تسلیحات اتمی در غرب آسیا و یا جهان ابراز نگرانی میکند؟
پاسخ را شاید بتوان در سخنان «جرج کنان» دیپلمات برجسته آمریکایی در میانه قرن بیستم میلادی که نقش قابل توجهی در طراحی راهبردهای آمریکا طی جنگ سرد داشت؛ پیدا کرد. او سال 1948 درباره سیاست پیش روی واشنگتن گفت: «ما با جمعیتی برابر 3/6 درصد از جمعیت جهان، 50 درصد ثروت آن را در اختیار داریم. در چنین وضعیتی کار اصلی در دوران پیش رو... حفظ این نابرابری است.» سیاست ساکنان کاخ سفید حفظ نابرابری در جهان به نفع خودشان است. در این چهارچوب انرژی هستهای، برنامه فضائی، قدرت دفاعی و موشکی، نفوذ منطقهای و... برای آنها فرقی ندارد؛ آنها هیچکدام از مؤلفههای قدرتساز ما و ابزارهای برهم زننده این نابرابری را تحمل نخواهند کرد.

مصطفی قربانی
بررسی سیر حیات حوزههای علمیه نشان میدهد که یکی از مهمترین تحولات صورت گرفته در این حوزهها در یک صد سال اخیر، خارج شدن حوزهها و کارویژههای آنها از حوزه فردی به حوزه جامعهپردازی و به تبع این، تمدنسازی است. درواقع، حوزههای علمیه و خروجیهای آنها اگرچه در دوره معاصر در حوزههای مختلف سیاسی اجتماعی ازجمله در پیشگامی مبارزات ضداستعماری و استبدادی مردم در ایران اثرگذار بودهاند، اما کارویژههای اینچنینی که معطوف به اداره کلان جامعه بود، برای حوزه و فعالان آن حالت استثنا داشت. به تعبیر دقیقتر، اگر چه از دوره صفویه بهتدریج، مراجع و روحانیون اداره حوزه عمومی را در اختیار داشتند، اما واقعیت آن است که تا قبل از انقلاب اسلامی، علما و روحانیون به عنوان حاملان پیام حوزههای علمیه در جامعه، چندان نقشی در اداره جامعه نداشتند. با انقلاب اسلامی بود که جریانی حوزوی که در جامعه دستبرتر را داشت، مسئولیت اداره جامعه را برعهده گرفت و رسالت تمدنسازی برای آن تعریف شد. بر همین اساس، اگرچه تا پیش از این، دانش رایج در حوزهها معطوف به حوزه فردی بود، از این به بعد، کیفیت اداره کارآمد جامعه و نظام سیاسی متوجه حوزههای علمیه شد. در همین چارچوب، به تعبیر مقام معظم رهبری، «امروز با تشکیل نظام اسلامی و مطرح شدن حکمرانی به شیوه اسلام، موضوعات مهمی برای حوزه اولویت یافته که در گذشته مطرح نبوده است؛ مسئلههایی از قبیل روابط دولت با مردمش و با دولتها و ملتهای دیگر، موضوع نفی سبیل، نظام اقتصادی و پایههای اصولی آن، پایههای اصولی نظام اسلامی، منشأ حاکمیت از نظر اسلام، نقش مردم در آن و موضعگیری در قضایای مهم و در مقابل نظام سلطه، مفهوم و محتوای عدالت، و دهها موضوع اساسی و بعضاً حیاتی دیگر، برای امروز و فردای کشور دارای اولویت و منتظر پاسخ فقهی است.»
با توجه به آنچه گفته شد، امروزه مسئله اصلی پیشروی حوزههای علمیه آن است که با اجتهاد پویا، برای حلورفع کارآمد چالشها و موضوعهای مبتلابه در حکمرانی نظام اسلامی چارهاندیشی کند. به تعبیر دیگر، امروزه حوزه علمیه باید با اتکا به دانش عمیق فقهی خود بتواند برای گرهگشایی از معضلات مختلف در اداره جامعه چارهاندیشی کند. درواقع، حوزه علمیه باید بتواند در چارچوب رسالتهای تاریخی خود، نظامی که مبتنی و متکی به آن است را در تحقق اهداف عالیهاش یاری رساند، زیرا اقتضائات عصر حاضر با گذشته متفاوت است؛ بدین ترتیب که اگر در گذشته وظیفه حوزههای علمیه فقط تبلیغ و ترویج دین بود، اکنون به دلیل تشکیل نظام اسلامی و رسالتی که از این ناحیه متوجه حوزه است، علاوه بر وظایف سنتی حوزهها، این نهاد در قبال کارآمدسازی نظام اسلامی و عینیسازی وعدههای آن به منظور تحقق اهداف عالی نظام اسلامی که همانا تحقق تمدن نوین اسلامی است، رسالت بیبدیلی دارد. شرط توفیق در این زمینه نیز آن است که حوزههای علمیه اولاً به طور جدی رسالت خود در این زمینه را بازتعریف کنند و آماده نقشآفرینی بیش از پیش در این زمینه باشند و ثانیاً با درک دقیق تحولات نوین جامعه و جهان، با تجهیز به دانش تخصصی خود و با رویکردی پویا برای گرهگشایی از معضلات پیشروی جامعه و نظام اقدام کنند. درواقع، تحلیل محتوای مجموع بیانات رهبر معظم انقلاب در پیام به مناسبت یکصدمین سالگرد تأسیس حوزه علمیه آن است که این نهاد باید با اتکا به فقه و اجتهاد پویا در راستای رسالت تمدنسازی ایفای نقش کند و در این زمینه، حتی باید یک پوستاندازی در برخی رویکردها و جهتگیریهای حوزه رخ بدهد تا بیش از پیش به عنوان بازوی نظری نظام قادر به ایفای رسالتهای خود باشد.

رسانههای دینی در عصر جدید
حامد حجتی
در عصر هجمههای فکری، رسانههای دینی دیگر نمیتوانند با روشهای سنتی و یکسویه به انتقال پیام بپردازند. سخن گهربار رهبر معظم انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای، اشاره به ضرورتی حیاتی دارد؛ پیام دینی باید خلأها را پر کند، به روز و هدفمند باشد و این میطلبد که طلبهها و فعالان رسانهای دین، مجهز به مهارتهای حرفهای شوند.
امروز، دشمن با ابزارهای پیشرفته و روانشناسی پیچیده، القائات شبههانگیز را بهسرعت در فضای مجازی منتشر میکند. مقابله با این هجمه، فقط با «دانش دینی محض» ممکن نیست. طلبهها و مبلغان باید «قدرت اقناع، فنون گفتوگو، مدیریت افکار عمومی و برخورد منظم با مخالفان» را بیاموزند. اینجاست که نقش «نهادهای آموزشی تخصصی رسانهای» پررنگ میشود؛ دستگاههایی که با دورههای فشرده و عملی، نیروهایی کارآمد برای میدان رسانه تربیت کنند.
دین نباید در قالب عبارات خشک و غیرجذاب ارائه شود. جوان امروز با ادبیات کهنه و یکنواخت ارتباط برقرار نمیکند. همانگونه که رهبر انقلاب تأکید کردند؛ پاسخهای دینی باید در قالب ادبیات روز و با استفاده از ابزارهای فنی مدرن ارائه شوند. تولید محتوای دینی باید با شناخت «آخرین شبهات فکری» و طراحی «بستههای فرهنگی جذاب» برای نوجوانان، جوانان و خانوادهها همراه باشد. رسانههای انقلابی و دینی نباید منفعل باشند. آنها باید با تحلیل هوشمندانه فضای رسانهای، پیشدستی کنند و با تولید محتوای اثرگذار، پستبهپست، در میدان نبرد اندیشهها حاضر شوند. اینجاست که «انضباط رسانهای» و «برخورد حکیمانه با مخالفان» به یک هنر تبدیل میشود.
اگر میخواهیم پیام اسلام ناب بهدرستی منتقل شود، باید رسانگری تربیت کنیم که هم «مفسر قرآن» باشد، هم «مسلط به فضای رسانه»، هم «اقناعگر» و هم «خلاق در تولید محتوا». این مأموریت، تنها با عزم جهادی و برنامهریزی دقیق ممکن است. رسانه دینی امروز یا هوشمند و اثرگذار خواهد بود یا محکوم به حاشیهنشینی.

بازی فریب خلیجفارس
عبدالرضا فرجی راد
اظهارات اخیر در مورد نام مکان ها نشان از سطحی بودن ترامپ است. باید توجه داشت که در آستانه سفر به سه کشور مهم خلیج فارس او میخواهد امتیازی بدهد که امتیاز بزرگ تری بگیرد. مثل هزار میلیارد سرمایه گداری عربستان در امریکا.
قبل تر هم ترامپ اعلام کرد که قبل از سفر به عربستان مساله خیلی مهم و مثبتی را اعلام می کند که شاید طرح ابراهیم باشد.
همه این موارد بده بستان است. ما نباید بخاطر این بی عقلی رابطه خود را با کشورهای عربی تضعیف کنیم و اجازه دهیم در مذاکرات با امریکا خللی ایجاد شود.
مگر خلیج مکزیک شد خلیج امریکا؟ البته با توجه به اینکه امریکا از نام خلیج فارس استفاده می کند یک مقدار جالب نباشد ولی بعید است رسانه های امریکایی و دموکراتها و صاحبان اندیشه از ترامپ دنباله روی کنند.
در چنین مواردی باید هوشمند بود و اتفاقا باید آماده باشیم که با سند در رابطه با خلیج فارس تبلیغ کنیم اگر ترامپ مطرح کرد و رییس جمهور طی نامه ای به دبیرکل سازمان ملل و مستند مساله را تبلیعاتی کند.
در نامه ذکر شود که با این تصمیمات آنی نمی توان حقایق تاریخی را زیر سوال برد و خلیج مکزیک را خلیج امریکا کرد و خلیج فارس را خلیج عربستان یا خلیج عربی.
البته نام بردن از خلیج مکزیک باعث میشود آمریکای لاتین را با خود داشته باشیم.
البته ممکن است این طرح یک طرح اسراییلی باشد و آن هایی که از بهبود رابطه ایران و عربستان ناراحتند چنین غلطی را یاد ترامپ داده باشند.

نابودی فقر یا ریشهکنکردن فقرا
سید جواد جمالی
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، در فاصله کوتاه بعد از فروریختن دیوار برلین، ضربه مهلکی به بلوک شرق وارد شد و کشورهای پیرو مکتب کمونیسم را با بحرانهای جدی مواجه کرد. چالشهایی که در برابر اقتصاد بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و دیگر کشورها اردوگاه کمونیستی در حال گذار قرار داشت، چالشهای سهمگینی بودند: این کشورها باید از یک نظام قیمتی ثابت به سمت نظام قیمتی بازار میرفتند. آنها باید اموالی را که متعلق به دولت بود، خصوصی میکردند.
بعضی کارشناسان نگران بودند که اگر این کشورها به سرعت خصوصیسازی را شروع نکنند، بخت بازگشت کمونیسم وجود دارد. این عده از کارشناسان (ذینفعان) در تلاش بودند با زیبا جلوهدادن منافع عمومی، منافع خود را حداکثر کنند، آنها راهبرد آزادسازی اقتصاد را که میتوانست ثمرات چشمگیری برای اقتصاد روسیه به ارمغان بیاورد، به گونهای طراحی کردند تا با ایجاد و فراهمآوردن مناسبات رانتی، تنها برای عدهای اندک سودمند و فایدهمند باشد. راهبرد اصلاحات افراطی مؤثر نیفتاد، تولید ناخالص داخلی در دوره پس از 1989 هرساله سقوط میکرد، آنچه تصور میشد یک کسادی زودگذر مربوط به دوران گذار باشد، حدود یک دهه یا بیشتر به درازا کشید.
به نظر میرسید که کسادی هرگز به پایان نخواهد رسید. ویرانی-سقوط تولید ناخالص داخلی – بیش از آنچه بود که روسیه طی جنگ دوم جهانی تجربه کرد. در دوره 1940-1946 تولید صنعتی اتحاد شوروی 24 درصد کاهش یافت، در حالی که در دوره 1990-1999 تولید صنعتی روسیه قریب به 60 درصد افت داشت. معدودی الیگارشی که توانسته بودند با استفاده از قدرت سیاسی میلیاردها دلار ثروت جمعآوری کنند، بالطبع میخواستند این پول را با هزینه ناچیزی از کشور خارج کنند. نگهداشتن پول در روسیه به معنای سرمایهگذاری در کشوری بود که عمیقا در رکود به سر میبرد و علاوه بر بازده کم، خطر توقیف آنها توسط دولت بعدی هم وجود داشت.
هرکس که در قرعهکشی خصوصیسازی برنده شده باشد، آنقدر عاقل بود که پولش را در بازار روبهرونق بورس سهام آمریکا یا در یک حساب محرمانه در یکی از بانکهای مطمئن در خارج سرمایهگذاری کند. بنابراین برنامه اساسا به اهداف خود نزدیک هم نشد و عجیب هم نیست که میلیاردها دلار از کشور خارج شد. در ماه می و محققا در ژوئن 1998، روشن شده بود که روسیه برای حفظ برابری روبل محتاج کمک خارجی است. اعتماد به روبل از میان رفته بود. ترس از نگهداری روبل و عدم اطمینان به توانایی دولت در بازپرداخت وامهایش در ژوئن 1998 دولت را مجبور کرده بود حدود 60 درصد بهره بپردازد. این رقم ظرف چند هفته به 150 درصد رسید. وقتی بحران شروع شد، نهادهای بینالمللی به فکر کمک به اقتصاد درمانده روسیه افتادند. مجموع کمکها 6/22 میلیارد دلار بود.
صندوق بینالمللی پول 2/11 میلیارد دلار، بانک جهانی شش میلیارد دلار و بقیه را دولت ژاپن میداد. بیشتر این دلارها از مقاصد مورد نظر منحرف شده و به جیب خانواده و بستگان مقامات فاسد دولت و دوستان الیگارش آنها میرفت. در حالی که کیک اقتصاد ملی در حال کوچکشدن بود، تقسیم آن هم نابرابر صورت میگرفت. در سال 1989، اگر معیار دلار در روز را در نظر بگیریم، تنها دو درصد از کسانی که در روسیه زندگی میکردند در فقر به سر میبردند، اما این رقم در سال 1998 به 8/23 درصد رسید. مطابق یک بررسی که در بانک جهانی انجام شده، بیش از 40 درصد از جمعیت کشور با کمتر از چهار دلار در روز زندگی میکردند. از سوی دیگر یکی از اقتصاددانان بانک جهانی تراکم ترافیک ایجادشده توسط خودروهایی که بسیاریشان مرسدس بنز هستند و در یک تعطیلی آخر هفته مسکو را ترک میکنند و نیز فروشگاههای مملو از کالاهای لوکس وارداتی را خاطرنشان کرد.
وی افزود: برخی از مردم به قدر کافی ثروت اندوختهاند که تراکم ترافیک ایجاد شود یا برای کفشهای گوچی و دیگر اقلام لوکس وارداتی تقاضایی ایجاد کنند. در بسیاری از فروشگاههای اروپا، روسهای ثروتمند جای اعراب ثروتمند دو دهه قبل را گرفته بودند. در برخی از این فروشگاهها، تابلوی فروشگاه علاوه بر زبان محلی به زبان روسی هم نوشته شده بود. جوزف استیگلیتز در کتاب «جهانیسازی و مسائل آن» خاطرنشان میکند که ترافیک مرسدس بنز در کشوری که درآمد سرانهاش 437 دلار (در سال 1997) است، نشانه بیماری است نه سلامت. این نشانه روشنی است از جامعهای که ثروتش به جای اینکه میان عده زیادی تقسیم شود، در دست افراد معدودی متراکم شده است. مرحله گذار در روسیه تعداد کسانی را که در فقر بودند، افزایش داد و معدودی را در رأس جامعه مرفه کرد. اما شاید این طبقه متوسط بود که بیش از همه لطمه خورد. در نهایت سیاستی که قرار بود سرانجام منجر به کاهش فقر شود، باعث شیوع و ترویج فقر شد.
روچیر شارما در کتاب «ظهور و سقوط ملتها» چنین اشاره میکند که در سال 2015 مسکو با دارابودن 85 نفر میلیاردر، پایتخت بیرقیب میلیاردرهای بد (ثروتمندانی که از طریق مناسبات رانتی کسب ثروت کردهاند) در جهان به حساب میآمد. وی مدعی است که 70 درصد ثروت میلیاردرهای روسی از محل ارتباط با منابع طبیعی روسیه مانند نفت، گاز، فولاد، الماس و... حاصل شده است. شارما در ادامه میگوید، ثروت این ثروتمندان از صنایع مرتبط با دنیای سیاست به دست آمده است.
سکانداران اقتصاد ایران سالهاست مجموعه متنوعی از تصمیمات اقتصادی را اتخاذ میکنند تا به واسطه آن تصمیمات، شرایط اقتصادی را بهبود دهند. دولتهای مختلف با بهکارگیری اشکال گوناگونی از سیاست پولی و مالی (انبساطی یا انقباضی) یا سیاستهای متنوع ارزی و تعرفهای همواره وانمود کردهاند که اعمال این سیاستها در پیشبرد اهداف اقتصادی بوده و هدف اصلی آن کمک به ارتقای کیفیت زندگی طبقات نیازمند جامعه است.
ماحصل و خروجی سیاستهای دولتها و پیامد این تصمیمات طی سالیان گذشته جز وخیمترشدن معیشت و اقتصاد خانوار و نحیفشدن بنیه اقتصادی بنگاههای اقتصادی نبوده است. از سوی دیگر همواره عدهای اندک از افراد یا سازمانهای اقتصادی ذینفعان این قبیل تصمیمات بودهاند. سخن آخر اینکه در برخی موارد تصمیماتی که حافظ منافع تعداد محدودی از افراد هستند، به گونهای اقناعکننده نمایان میشوند که گویی منافع تمامی افراد جامعه به خصوص طبقه ضعیفان و نیازمند جامعه را مدنظر قرار داده است.
در مثالی مشابه خانم کلاین در «کتاب آخرین فرصت تغییر» روایتی از کشورهای برخوردار از منابع طبیعی غنی را بیان میکند. او توضیح میدهد ایجاد حفاریهای عظیم نفتی در اکوادور و بولیوی، احداث سدهای عظیم در برزیل و در مسیر رود آمازون و ساخت بزرگراهها در میان جنگلهای انبوه آمازون به بهانه ارتقای کیفیت زندگی فقرا، بیش از آنکه باعث رونق زندگی روستاییان و کشاورزان شود، باعث ازبینرفتن اراضی کشاورزان و ایجاد مشکلات زیستمحیطی شده است. خانم کلاین به نقل از یکی از روستاییان میگوید سیاستهای دولت به جای آنکه فقر را از بین ببرد، فقرا را از بین برده است. این دقیقا حکایت سیاستهای اقتصادی است که طی سالیان گذشته در ایران پیادهسازی و اجرا شده است.
آنچه در این یادداشت تشریح شد، روایت اقتصادهایی است که در آنها به طور مستمر اقلیتی ممتاز به بهانه ریشهکنکردن فقر و فلاکت، از تصمیمات اقتصادی به کار گرفتهشده منتفع میشوند و گروه انبوهی از جامعه از آن تصمیمات متضرر میشوند. لازمه ایجاد ساختار اقتصادی که در آن تصمیمات لحاظشده نفع عمومی جامعه را مدنظر قرار دهد، نه آنکه تنها منافع عده اندکی از افراد مورد توجه باشد، وجود سازمان اقتصادی رقابتی و منعطف است. طبق گفته داگلاس نورث برنده جایزه نوبل اقتصاد و نویسنده کتاب «در سایه خشونت» وجود این گونه سازمانهای اقتصادی را باید در جوار سازمانهای سیاسی غیرانحصاری و غیرسلطهجو جستوجو کرد.

سید مصطفی حسینی راد
زائر به زیارت امام(ع) میرود تا رنگ و بوی امامش را بگیرد. این والاترین نوع زیارت است. زیارتی که زائر در آن با امامش نجوا میکند و در دل میگوید: «همه تلاشم را میکنم تا حدی که ممکن است شبیه شما زندگی کنم». این مفهومِ «زیارت متعالی» است. اما شبیه امام شدن، افزون بر مدد خواستن از روح مطهر امام(ع) در طول فرایند زیارت، نیاز به یک مقدمه ضروری دیگر هم دارد که آن مقدمه، معرفت و شناخت نسبت به امام(ع) و حق امام(ع) است. بنابراین، مقدمه «زیارت متعالی»، «زیارتِ عارفاً بحقّه» است که در احادیث هم به آن اشاره شده است.
معرفت نسبت به امام(ع) نیازمند دقت و مطالعه در سبک زندگی ایشان است؛ تأمل در رفتارهای فردی، اجتماعی و عبادی امام(ع) و سپس تلاش برای حرکت در مسیر نورانی ایشان و شبیه کردن سبک زندگی خود به سبک زندگی امام(ع). اگرچه بین ما و امام(ع) فاصله نجومی وجود دارد اما به هر میزان که تلاش کنیم و بتوانیم شبیه ایشان عمل و زندگی کنیم باز هم بسیار خوب است چراکه در جهت و در مسیر حرکت امام(ع) حرکت کرده و گام برداشتهایم. شکی نیست که در چنین مسیر روشنی، از یاری و امداد نفْس قدسی امام(ع) به خصوص در زمان زیارت ایشان بهرهمند میشویم و راهمان تا رسیدن به مطلوب، کوتاهتر و البته پربرکتتر خواهد شد.
چه خوب است در آستانه میلاد نورانی امام رئوف حضرت علی بن موسیالرضا(ع) نظری بیندازیم در سیره و سبک زندگی آن اسوه و الگوی راستین اخلاق، عبودیت و انسانیت و با ایشان بگوییم و قرار بگذاریم که ای امام مهربان! ما دوست داریم شیعه راستین شما باشیم با رنگ و بوی بهشتی شما؛ پس تلاش میکنیم شبیه شما رفتار کنیم تا آن جا که بتوانیم؛ ان شاء ا... .
حضرت رضا(ع) هرگز با سخن و زبان خود باعث آزار کسی نمیشد. هرگز کلام کسی را قطع نمیکرد. هرگز در برآوردن حاجت حاجتمندی که توان یاری رساندن به او را داشت درنگ یا کوتاهی نمیفرمود. هرگز ندیدند پای خود را جلوی دیگران دراز کند، آب دهان بیندازد یا در حضور دیگران به چیزی تکیه دهد. هرگز کسی از دهان مبارکش دشنام نشنید. هیچگاه بر سر سفرهای ننشست مگر این که خادمانش نیز در کنارش نشسته باشند. با صدای بلند نمیخندید. خنده مبارکش تبسم بود، خوابش اندک و صدقهاش پنهانی. با مردم چنان خوشرفتار و مهربان بود که همگان شیفته رفتارش میشدند. تقوای او زبانزد دوست و دشمن بود و همواره راه نجات امت را در تقوا و پرهیزگاری میدانست. با خانوادهاش بسیار مهربان بود و مهمان را بسیار اکرام میکرد و محترم میداشت.
صبحگاهان و پس از اقامه نماز صبح، در مصلای خود «سبحان ا...» و «الحمدلله» و «ا... اکبر» و «لااله الاا...» میگفت و بر نبی و آلش صلوات میفرستاد تا آفتاب طلوع میکرد. سپس به سجده می رفت و آن قدر سجدهاش طولانی میشد که آفتاب بالا میآمد. نماز ظهر و عصر را با نوافل میخواند و نیز نماز مغرب و عشا را. پس از نافله مغرب افطار میکرد و با فاصلهای نماز عشا میخواند و به تعقیبات مینشست. سپس با یک سجده شکر به بستر خواب میرفت. در ثلث پایانی شب از خواب برمیخاست، وضو میگرفت و به نماز شب میایستاد. پس از اقامه هشت رکعت نماز شب، نماز جعفر طیار میخواند و سپس نافله شفع و وتر را به صورت مخصوص به جا میآورد. عشق فراوانی به کتاب خدا و تدبر در آن داشت. هم در روز و هم در شب، بسیار قرآن میخواند تا به بستر میرفت و در هنگام خواب نیز کلام خدا بر زبانش جاری بود. هر سه روز یک بار قرآن را ختم می کرد و میفرمود: «اگر میخواستم زودتر از سه روز آن را به پایان برسانم، میتوانستم اما نخواستم چنین کنم، زیرا در موقع تلاوت به هر آیه که میرسیدم در آن فکر و اندیشه میکردم که درباره چه چیزی و در چه زمانی نازل شده است. بدین جهت در هر سه روز یک بار قرآن را به پایان میرسانم».
در مباحثات و مناظرات، منطقش قوی بود و همواره از حقِ ولایت خود و پدران ارجمندش دفاع میکرد تا امت را به امامت متوجه کند. با دوستان خدا دوست و با دشمنان خدا دشمن بود. بخشندهای با سخاوت بود و در رسیدگی به فقرا سنگ تمام میگذاشت تا آن جا که زمانی که در خراسان بود، در روز عرفه، تمام اموال خود را به فقرا انفاق کرد. قبل از خوردن غذا، بخشی از بهترین قسمت غذایی را که برای ایشان آورده بودند جدا و برای فقرا ارسال میفرمود.
هم در مدینه و در زمان زندانی بودن پدر ارجمندش امام کاظم(ع) و هم در غربت خراسان اهل صبر و سعه صدر بود و در برابر رنجهایی که از سوی هارون و مأمون بر ایشان تحمیل میشد، بردباری میکرد تا درخت اسلام راستین، پایدار بماند. زاهدانه میزیست و لباس ساده میپوشید مگر آنگاه که مردم به دیدار ایشان میآمدند که بهترین لباس خود را به تن میکرد در حالی که در زیر آن لباس زبر و خشن پوشیده بود. سپس میفرمود: «حرمت مؤمن ایجاب میکند که انسان در ملاقات با او، شئون خود و وی را رعایت کند و مقید باشد که پاکیزه و خوش لباس باشد».اسوه و الگوی عبادت بود. روزها را روزه بود و شبها را زنده میداشت طوری که نه در زمان ایشان و نه بعد از ایشان، کسی به این درجه نرسید حتی زاهدترین افراد.خوشا به حال محبان و عاشقان حضرتش که گام در مسیر زندگی نورانی ایشان میگذارند و سیره و سبک زندگی آن امام همام را سرمشق زندگی خود قرار میدهند

محمدكاظم انبارلویی
۱- پیام امام خامنهای به بهانه یکصدمین سال تأسیس حوزه علمیه قم توسط آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی بازتعریف اصیلترین و پاکترین نهاد مدنی نظام مقدس جمهوری اسلامی است.
پیام بیش از ۵۵۰۰ کلمهای معظم له شامل ۸ توصیه مهم برای علما و نخبگان جامعه در ۳۵ محور و ۲۲۷ مفهوم و مسئله کلیدی است.
بازتأسیس حوزه علمیه قم در حساسترین نقطه تاریخ معاصر آنهم در زمانی که قدرتهای جهانی از هر طرف کشور را محاصره و در اشغال و دخالت داشتند بهعنوان اصلیترین مرکز تولید «قدرت ملی» مشغول نظریهپردازی، تزکیه و تعلیم کادرهای اصلی یک قیام الهی در جامعه ما بود.
۲- حوزههای علمیه در ایران یک سابقه ۱۲ قرنه دارند. کار آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی در حقیقت یک بازتأسیس با رویکرد «حوزه پیشرو و سرآمد» بود. استبداد و استکبار جهانی و قدرتهای منطقهای آن زمان فکر نمیکردند بعد از او آیتالله بروجردی با تربیت کادرهای مجرب به غنیسازی حوزه و پسازآن امام خمینی (ره) موفق به تأسیس یک نظام الهی در ایران شود. حتی به ذهن طراحان تقسیم جهان بین قدرتهای جهانی هم نمیرسید یکی از محصولات چنین حوزهای در تولید قدرت جهانی اسلام در منطقه به مقامی برسد وقتی سخن میگفت بیش از ۴ میلیارد نفر جمعیت جهان پای سخن او بنشینند. شهید سیدحسن نصرالله درخشانترین چهره جهان عرب خروجی همین حوزهها در عصر ما بود. حوزهای که شیخ عبدالکریم حائری یزدی بنیان گذاشت موتور اصلی تولید قدرت ملی در ایران، تولید قدرت منطقهای و انشاءالله تولید قدرت جهانی اسلام در سرتاسر جهان خواهد بود.
۳- طراحی حوزه «پیشرو و سرآمد» آن بود که از ملت ایران و ملتهای منطقه و جهان یک هسته سخت در برابر مظالم جهانی بسازد بهگونهای که از عربدهکشیهای قلدران و خونریزان جهانی نهراسد و مقاومت کند.
همین هسته سخت در سالهای ۵۶ و ۵۷ نشان داد که از آزمون وفاداری به اسلام و رهبران دینی با سرافرازی بیرون آید و نظامی را در سرزمین الهی ایران مستقر کند که در طوفانهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نلغزد و پهلوانانه و قهرمانانه در برابر دسیسهها و توطئهها و نیرنگهای امپریالیسم و صهیونیسم جهانی بایستد.
این هسته سخت که متضمن پدیده قدرت ملی بود فرش حضور را در منطقه طوری پهن کرد که در یک مصاف افتخارآمیز جلوی پیشروی سلطه آمریکا و صهیونیسم جهانی در غرب آسیا حتی در پوشش تکفیریها و داعش را بگیرد.
۴- یرواند آبراهامیان که از او بهعنوان تاریخنگار ایرانی – آمریکایی یاد میشود میگوید:
«در سال ۱۲۹۴ شمسی ارتش ایران به ۷ هزار نفر هم نمیرسید فقط پلیس جنوب به فرماندهی سرپرسی سایکس انگلیسی ۶ تا ۱۱ هزار نفر بودند که به نیمی از ایران حکمرانی میکردند. پلیس جنوب در هند اداره میشد. ایرانیها با ماهی ۱۰۰ قران همراه هندیها در خدمت پلیس جنوب بودند. در سال۱۳۰۰ انگلیسیها حکومت را به رضاخان سپردند و نظامیان ایران را از پایتخت مدیریت کردند و ... .»
آن زمان که آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دستاندرکار نوسازی حوزه علمیه قم بود قدرت نظامی ایران به شرحی که گذشت در وخامتآمیزترین وضع ممکن بود. دوران رضاخان هم یک سروسامانی به ارتش دادند. در شهریور ۱۳۲۰ یک روزه نتوانست در برابر تهاجم و تجاوز خارجی بایستد و فرمانده کل قوا را انگلیسیها به جزیره موریس تبعید کردند.
امروز میلیونها جوان ایرانی عضو رسمی و غیررسمی ارتش و سپاه اسلام هستند. امروز فقط در یمن ۶ میلیون یمنی خود را عضو ارتش جبهه مقاومت میدانند. امروز در لبنان صدها هزار جوان دست روی ماشه تفنگ خود دارند که در جنگ ۳۳ روزه و جنگ اخیر به مناسبت طوفانالاقصی آمریکاییها و صهیونیستها را به خاک سیاه نشاندند. امروز در فلسطین اشغالی و غزه ارتشی سرپاست که خواب از چشمان قدرتهای جهانی ربوده. صدای شلیکهای موشکی و تفنگهای آنها در گوش صهیونیستها زنگ میزند.
امروز سفره قدرت سخت و نرم انقلاب اسلامی در ۵ قاره جهان پهن شده و حتی در دانشگاههای اروپا و آمریکا صدای این قدرت در صحنهسرای آنها شنیده میشود.
امروز مکانیزم تولید قدرت ملی در ایران و جهان طوری است که رئیسجمهور آمریکا وقتی در رسانه ظاهر میشود حرف پرتکرار آن حمله نظامی به ایران است. اما جرئت نمیکند یک فشنگ به سوی سرزمین ایران شلیک کند.
امروز توانایی سختافزار نظامی ایران در شهرهای موشکی و پهپادی به گونهای است که اگر دشمن دست از پا خطا کند تمام پایگاههای آنها در کسری از ثانیه نابود خواهد شد.روح پیام امام خامنهای سخن از تولید قدرت ملی و قدرت جهانی ایران و اسلام است . دشمن اگر این پیام را نفهمد باید حداقل ۱۰ تریلیون دلار روی بدهیهای قدیم دولت آمریکا بگذارد تا به درک چنین پیامی نایل شود.

مهرداد احمندی
در آستانه صدمین سال تأسیس حوزه علمیه قم، پیام مقام معظم رهبری نهتنها ارزیابیای از گذشته یک نهاد کهن دینی است، بلکه طرحی است برای آیندهای که «تمدن نوین اسلامی» را به مثابه افق تاریخی و غایت غایی برای این نهاد ترسیم میکند. در این پیام، حوزه علمیه نه صرفا مجمعی برای تدریس فقه و اصول، بلکه قلب تپنده یک مدنیت، عقل سازماندهنده جامعه اسلامی و راهبر مسیر سلوک تاریخی ملت ایران معرفی میشود. از همین رو، نسبت حوزه با تمدن ایرانی و نسبت آن با امر سیاسی، امری عارضی نیست، بلکه ماهیتی ذاتی دارد و این نسبتگذاری، نه از جنس خواست قدرتهای بیرونی، بلکه برخاسته از بطن ضرورت تاریخی و رسالت ایمانی این نهاد است. نخست باید به نکتهای بنیادین در متن پیام رهبری اشاره کرد: تعبیر «حوزه علمیه، رکن رکین نظام اسلامی» صرفا یک توصیف کلیشهای نیست، بلکه نشانگر پیوندی ارگانیک میان اندیشه دینی و ساختار سیاسی در چارچوب انقلاب اسلامی است. در سنت فلسفه سیاسی کلاسیک، پیوند دین و سیاست در قالب تئوریهای امر قدسی، قانون الهی و نسبت نبی و مدینه تبیین میشد اما در تجربه تاریخی حوزه علمیه، این نسبتگذاری از یک وضعیت فلسفی صرف، به یک تجربه عینی و انضمامی بدل شده است. حوزه در متن و بطن تاریخ معاصر ایران، بازیگری کنشگر، راهبردی و خلاق بوده است، نه فقط حافظ سنت، بلکه مؤسس امر نو. از منظر فلسفه سیاسی، تمدن را نمیتوان به ساحت مادی تقلیل داد، بلکه تمدن، به تعبیر هایدگر، نوعی گشودگی هستیمند به سوی معنای بودن است. در این چارچوب، تمدن نوین اسلامی نه صرفا بازسازی نهادها و تکنولوژیهای مدرن، بلکه گشودن افقی جدید در معنابخشی به انسان، جامعه و سیاست بر بنیاد وحی و عقلانیت دینی است.
پیام رهبری در اینجا، حوزه علمیه را به عنوان قوامدهنده این افق معرفی میکند. حوزه، در نگاه ایشان، تنها حافظ شریعت نیست، بلکه صورتبندی جدیدی از عقلانیت اسلامی را ممکن میکند؛ عقلانیتی که نه در تقابل با علم و سیاست و اقتصاد، بلکه در درون آنها معنا مییابد. نکته مهم دیگر در کلام رهبری، تاکید بر «درهمتنیدگی سنت و نوآوری» است. این امر از منظر فلسفی، یادآور رابطه دیالکتیکی میان تاریخ و امکان است. حوزه، با تکیه بر سنت هزار ساله خود، نه در مقام تکرارکننده گذشته، بلکه در مقام بازآفریننده آن بر مبنای اقتضائات زمان حاضر ظاهر میشود. از این منظر، حوزه علمیه یک نهاد ایستا نیست، بلکه یک میدان کنش تاریخی است که در آن، سنت به مثابه ذخیره معنای جمعی، در مواجهه با وضعیت تاریخی ما بازتفسیر میشود. این بازتفسیر، نه در جهت سکولاریزاسیون شریعت، بلکه در راستای تأسیس نسبت تازهای میان عقل، ایمان و جامعه است. در پیام رهبری، نسبت حوزه با تمدن ایرانی، نه نسبت انکار یا تحقیر، بلکه نسبت تصحیح و تعالی است. تعبیر «حوزه علمیه در ایران، محصول پیوند تاریخی عقلانیت دینی و زیست ایرانی» نشان میدهد حوزه، برخلاف پندار مدرنیستها، نه در تعارض با ایرانی بودن، بلکه در درون آن و در امتداد آن معنا یافته است. در واقع، سنت حوزوی، بخشی از سازوکار شکلگیری حافظه تاریخی ملت ایران بوده است. بدون نهاد حوزه، ملت ایران نه فقط دین خود، بلکه زبان، تاریخ و روح جمعی خود را نیز از دست میداد. حوزه، در لحظههایی چون صفویه، مشروطه، نهضت ملی و انقلاب اسلامی، همواره نقش عقل تاریخی ملت ایران را ایفا کرده است. این نسبت، نسبتی وجودی است. حوزه و ایران، نه ۲ واقعیت مستقل، بلکه ۲ روی یک حقیقت تاریخیاند. از این منظر، حوزه علمیه به مثابه «مبدأ خیزش فکری و اجتماعی» در انقلاب اسلامی، نهتنها یک نهاد فرهنگی، بلکه یک فاعل سیاسی است. این سیاستورزی البته از سنخ بازیهای قدرت مدرن نیست، بلکه بر مبنای رسالت هدایت، امر به معروف، اقامه قسط و نهی از منکر تعریف میشود. در چارچوب فلسفه سیاسی اسلامی، سیاست نه فن تحکم، بلکه علم تدبیر امت بر مبنای شریعت است. رهبری در پیام خود، بر همین بنیاد، از حوزه انتظار دارد «راهبر جامعه» باشد، نهتنها در فقه، بلکه در اقتصاد، در خانواده، در رسانه و در مواجهه با دشمن. این انتظار، مبتنی بر فلسفهای است که در آن، شریعت نه صرفا قواعد فردی، بلکه صورتبندی تمامعیار یک نظم اجتماعی است. مساله دیگری که در پیام رهبری برجسته است، ضرورت «بازسازی ساختار حوزه» نیز «پاسخگویی به پرسشهای نو» است. این مساله، بیانگر آگاهی عمیق ایشان به شرایط معرفتی جدید است که در آن، دین بدون قدرت پاسخگویی به مسائل نو، به حاشیه رانده میشود. در فلسفه علم معاصر، علم به مثابه یک پارادایم تفسیر واقعیت تعریف میشود. حوزه اگر نتواند پارادایم معرفتی خود را با نیازهای جامعه هماهنگ کند، بدل به نهاد حافظ یک موزه خواهد شد، نه فاعل مؤثر در زیست جهان انسانی، لذا تأکید بر «نوآوری در محتوا و روش»، دعوت به یک رفرم درونزا در دل سنت است، نه به معنای شکستن شریعت، بلکه به معنای بازگشایی آن به روی تاریخ. در نسبت حوزه و امر سیاسی، آنچه رهبری به روشنی ترسیم میکنند، گذار از «سیاستگریزی» به «سیاستفهمی» است. حوزهای که در انقلاب اسلامی حضور داشته و شهید داده است، نمیتواند در زمان دولتسازی اسلامی، صرفا به کناری بنشیند. مشارکت حوزه در امر سیاسی، نه یک انحراف، بلکه وفاداری به حقیقت خویشتن خویش است اما این مشارکت، نیازمند بصیرت، فهم ساختارهای قدرت و تربیت نیروهای طراز انقلاب است. از همین رو، حوزه باید نهتنها تولیدکننده فقه فردی، بلکه فقه حکومتی، فقه تربیتی، فقه اقتصادی و فقه تمدنی باشد. این همان «فقه نظامساز» است که رهبری از آن سخن میگویند؛ فقهی که بتواند طرحی کلی را برای اداره جامعه در چارچوب توحید ارائه دهد. در نسبت حوزه و تمدن، مساله «تمدن نوین اسلامی» به عنوان غایت راهبردی مطرح میشود. این تمدن، به تعبیر رهبری، نه یک رؤیای موهوم، بلکه برآمده از توانمندیهای واقعی ملت ایران، عمق معنویت اسلامی و تجربه دولت اسلامی در قالب نظام جمهوری اسلامی است. در این چشمانداز، حوزه باید نقش مهندسی معرفتی تمدن را ایفا کند؛ باید پاسخگوی مسائل زیست جهان معاصر از منظر توحیدی باشد. از همین رو، علوم انسانی اسلامی، به مثابه شاخهای از این مهندسی معرفتی، نباید صرفا تکرار مفاهیم مدرن با واژگان دینی باشد، بلکه باید از دل سنت عقلانی حوزه، با تکیه بر فلسفه، فقه، اصول و عرفان، صورتبندیای نو از جامعه، اقتصاد، اخلاق و سیاست ارائه دهد. نکته درخشان دیگر در پیام رهبری، تأکید بر «وحدت حوزه و ملت» است. این امر، بازتابی از یک فهم اجتماعی از دین است. در نگاه رهبری، حوزه نمیتواند بیاعتنا به نیازهای جامعه، تنها بر طاقچه درس و بحث باقی بماند. علم دینی، مادامی که به رنج مردم، فقر، ظلم، تحقیر و تهاجم بیگانه پاسخ ندهد، بدل به یک زینت میشود. از همین رو، حوزه باید در قلب ملت زندگی کند، به زبان آنان سخن بگوید و برای درد آنان راه علاج بجوید. این همان «جهاد تبیین» است که رهبری بر آن تأکید میگذارند؛ حوزه باید مرجع تبیین باشد، نه فقط محل تفسیر. باید قدرت بازتعریف مفاهیم، پاسخگویی به شبهات و تولید معنا برای انسان معاصر را دارا باشد. پیام رهبری همچنین حامل دعوتی ضمنی برای «آیندهنگری حوزوی» است. حوزه اگر بخواهد در آینده نیز نقش تاریخی خود را ایفا کند، باید از اکنون، نگاه راهبردی، تربیت نخبگان مؤمن و انقلابی و تدوین نقشه معرفتی برای قرن آینده را در دستور کار قرار دهد. این همان نقش «مهندسی فرهنگی» است که حوزه میتواند و باید ایفا کند؛ مهندسیای که نه بر مبنای ابزارهای تکنولوژیک، بلکه بر مبنای معنا، ارزش، ایمان و حکمت سامان مییابد. در نهایت، پیام مقام معظم رهبری یک اعلان مسؤولیت است؛ حوزه علمیه باید خود را مسؤول تمدنسازی بداند. این مسؤولیت، سنگین اما ممکن است، چرا که ریشه در سنتی دارد که هزار سال است این ملت را زنده نگه داشته است. حوزه اگر بتواند خود را با این رسالت بازتعریف کند، نهتنها در برابر هجمههای فرهنگی غرب تاب خواهد آورد، بلکه در موقعیتی تاریخی قرار خواهد گرفت تا جهان را بار دیگر با نور عقلانیت توحیدی روشن کند. این مسیر، نیازمند ایمان، تفکر، سازماندهی و صدالبته مجاهدت است اما اگر حوزه این راه را برگزیند، آنگاه میتوان به تحقق تمدن نوین اسلامی امیدوار بود؛ تمدنی که نه در تقابل با ایران، بلکه در تعالی آن، نه در تکرار گذشته، بلکه در نوآفرینی آن و نه در دوری از سیاست، بلکه در جهتدهی به آن تحقق خواهد یافت.