تاریخ انتشار : ۰۹ تير ۱۴۰۴ - ۰۸:۴۳  ، 
کد خبر : ۳۷۸۱۹۹
آغاز بازخوانی یک پیروزی ملی

بازسازی راهبردی!

پایگاه بصیرت / نوید کمالی

در دو هفته گذشته، جهان نظاره‌گر تحولی راهبردی در معادلات قدرت منطقه‌ای و جهانی بود که نه‌تنها به عنوان یک رخداد امنیتی یا نظامی، بلکه به‌مثابه نقطه عطفی در تاریخ معاصر ملت ایران و نظم نوین بین‌الملل باید تحلیل شود. پیروزی قاطع جمهوری اسلامی ایران بر رژیم صهیونیستی و تحمیل آتش‌بس به این رژیم، صرفاً یک برتری میدانی نیست بلکه شکسته‌شدن یک اسطوره و زایش یک قدرت تمدن‌ساز جدید است.
بی‌تردید، آنچه در جنگ دوازده روز اخیر بر کشورمان گذشت، صرفاً یک رویداد نظامی یا مواجهه مستقیم امنیتی نبود؛ بلکه با توجه به پیچیدگی، ابعاد چندلایه و پیامد‌های عمیق آن، می‌توان از آن به‌عنوان نقطه عطفی در تاریخ امنیت ملی و راهبرد دفاعی جمهوری اسلامی ایران یاد کرد. در این رخداد بزرگ، نه‌فقط هیمنه یک رژیم متجاوز شکسته شد، بلکه در سوی دیگر، ظرفیت‌های نوینی از انسجام ملی، تاب‌آوری اجتماعی، کارآمدی ساختار دفاعی و پویایی رسانه‌ای کشور به منصه ظهور رسید. با این حال، برای درک درست این رخداد و بهره‌گیری از همه درس‌آموخته‌های آن، الزامی است که بررسی، تحلیل و بازخوانی این مواجهه، بر پایه نگاه علمی، تخصصی و دور از سوگیری‌های احساسی یا سیاسی‌کاری انجام پذیرد.
در وهله نخست، باید پذیرفت که کشورمان در این جنگ دوازده روزه با وجود همه خسارات‌ها و آسیب‌های تحمیل شده، پیروز قطعی میدان شد؛ چه از منظر عملیاتی، چه در سطح بازدارندگی منطقه‌ای و چه از حیث راهبردی. رژیمی که سال‌ها به‌عنوان سمبل شکست‌ناپذیری معرفی شده بود، در معرض حملات گسترده و هدفمند قرار گرفت و آنچه از آن به‌عنوان «گنبد آهنین» یاد می‌شد، به نمادی از شکنندگی بدل شد. افکار عمومی جهان، رسانه‌های منطقه‌ای و حتی بخش‌هایی از جامعه صهیونیستی، به روشنی دریافتند که دیگر نمی‌توان روی برتری و مصونیت مطلق اسرائیل حساب کرد. این فروپاشی نمادین، آغاز یک سلسله تحولات سیاسی، اجتماعی و روانی در درون رژیم صهیونیستی خواهد بود که نشانه‌های اولیه آن در قالب اختلافات داخلی، مهاجرت معکوس صهیونیست‌ها، بی‌اعتمادی نسبت به دستگاه امنیتی اسرائیل و بحران‌های سیاسی تل‌آویو هویدا شده است.
اما درک یک‌سویه و صرفاً تبلیغی از این پیروزی، ما را نباید از شناسایی ضعف‌ها و کاستی‌ها بازمی‌دارد. همان‌گونه که قاعده دفاع و امنیت در نظام‌های پیشرفته و توسعه یافته ایجاب می‌کند، هر پیروزی بزرگ، در کنار جشن و شعف عمومی، نیازمند کالبدشکافی دقیق، تخصص‌محور و فارغ از حب و بغض‌های سیاسی است. در این مسیر، وظیفه نهاد‌های علمی، پژوهشگران و مراکز مطالعات راهبردی کشور است که با نگاهی دقیق و بی‌طرفانه، تمامی ابعاد این رخداد را بررسی و مستند کنند؛ از نقاط قوت و مؤلفه‌های پیروزی گرفته تا کاستی‌ها، خلأ‌ها و تهدید‌های نهفته که اگر جدی گرفته نشوند و مسببان آن محاکمه و حتی عزل نگردند، می‌توانند در آینده به تهدیدات سهمگین‌تری تبدیل شوند!
در جریان این جنگ تحمیلی، یکی از سؤالات مهم و بنیادینی که باید پاسخ داده شود، چگونگی موفقیت رژیم صهیونیستی در شکل‌دهی شبکه‌های ترور و عملیات‌های خرابکارانه در قلب کشورمان است. ورود حجم بالایی از تجهیزات تروریستی، تحرکات هماهنگ‌شده در برخی مراکز حساس و امنیتی، و به‌ویژه فعال‌سازی سلول‌های خواب و خرابکار نشان می‌دهد که دشمن از ماه‌ها قبل در حال پی‌ریزی یک جنگ ترکیبی چندلایه بوده است. این مسئله، نیازمند بازنگری جدی در حوزه‌های اطلاعاتی، ضد اطلاعاتی و ضدجاسوسی کشور است و باید به دور از تعارفات معمول، با صراحت و دقت آسیب‌شناسی گردد. اینکه چگونه دستگاه اطلاعاتی دشمن توانسته در لایه‌های اجتماعی و حتی ساختار‌های رسمی برخی نهاد‌ها نفوذ کند و مقدمات اقدام علیه امنیت ملی ما را فراهم آورد، سؤال محوری و کلیدی این مقطع است! متاسفانه این واقعیت در تاریخ خواهد ماند که تنها در شهر تهران بیش از ۱۰ هزار ریز پرنده‌ای از عناصر وابسته به رژیم صهیونی کشف گردید و آیندگان خواهند پرسید که چگونه نهاد‌های مسئول نتوانستند این حجم از تسلحات تروریستی را پیش از شروع جنگ شناسایی کنند!
علاوه بر این، در ماه‌های منتهی به جنگ، برخی جریانات داخلی و تریبون‌های به ظاهر همسو، تمام توان خود را معطوف به تشدید شکاف‌های اجتماعی، بحران‌سازی روانی، تخریب اعتماد عمومی و القای ناکارآمدی نظام کردند. این اقدامات، بی‌ارتباط با نقشه کلان دشمن در راه‌اندازی جنگ ترکیبی نبود و باید به‌طور خاص مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد که آیا این اقدامات محصول ساده‌لوحی و تحلیل نادرست بود یا نشانه‌ای از نفوذ شبکه‌ای عمیق‌تر در بدنه برخی محافل بود که دانسته یا نادانسته، در پازل دشمن ایفای نقش کردند. در هر دو صورت، بی‌تفاوتی نسبت به این‌گونه عملکردها، هزینه‌های جبران‌ناپذیری برای کشور خواهد داشت و سکوت در برابر آن، یعنی عادی‌سازی نفوذ و فعالیت خرابکارانه علیه امنیت ملی.
در همین راستا، باید تأکید کرد که آنچه امروز ملت ایران پشت سر گذاشته، نباید صرفاً به‌عنوان یک رخداد موقت یا بحران گذرا در نظر گرفته شود. بلکه لازم است به‌عنوان یک تجربه ملی عظیم، در همه سطوح – اعم از اطلاعاتی، امنیتی، اجتماعی، رسانه‌ای و سیاسی – مورد واکاوی و بازآفرینی راهبردی قرار گیرد. در این فرآیند، پژوهشگران دانشگاهی، نهاد‌های حاکمیتی، اندیشکده‌ها و رسانه‌های نخبگانی باید هم‌صدا شوند و با دوری از کلی‌گویی‌های سیاسی یا روایت‌های احساسی، یک دستگاه تحلیلی متقن برای مطالعه و بهره‌برداری از این تجربه ملی ایجاد کنند. بدیهی است که اگر این اقدام صورت نگیرد، فرصت‌های طلایی تبدیل تهدید به فرصت، در گذر زمان به تهدیدات مضاعف بدل خواهد شد.
نکته مهم دیگر آن است که درس‌آموخته‌های این مواجهه باید بلافاصله به برنامه‌های بازسازی و بهسازی در حوزه‌های مختلف حاکمیتی تبدیل شود. در حوزه امنیتی و اطلاعاتی، نیاز به روزآمدسازی سامانه‌های نظارت، تشخیص و پیش‌بینی تهدید با بکارگیری نخبگان وجود دارد. در عرصه فرهنگی و رسانه‌ای، تقویت پیوست رسانه‌ای اقدامات حاکمیتی و احیای سرمایه اجتماعی بسیار ضروری است. در بخش سیاسی نیز بازآرایی گفتمان انسجام و بازتعریف مشارکت مردم در ساختار اداره کشور می‌تواند پیامد‌های پایداری در پی داشته باشد. لازم به ذکر است که در این زمینه بازسازی و بازیابی ظرفیت‌های حکمرانی فرهنگی و رسانه‌ای متناسب با رویکرد تولید وفاق و عبور از رویکرد‌های شکاف آفرین فرهنگی و اجتماعی ضروری است و این مهم باید در تمام دستگاه‌های فرهنگی و رسانه‌ای لحاظ گردد.
همچنین نباید فراموش کرد که نسل جوان کشور، با دقت و هوشمندی تحولات را رصد می‌کند. نسل امروز، دیگر پذیرای روایت‌های کلیشه‌ای یا فرار از پاسخگویی نیست. بلکه می‌خواهد بداند چه کسی و چه نهادی در کجا خطا کرده، چرا خطا کرده و چه برنامه‌ای برای اصلاح آن وجود دارد. اگر در این مقطع حساس، دستگاه‌های مسئول به‌جای شفاف‌سازی و پاسخگویی، به توجیه یا تطهیر ضعف‌ها و ناکارآمدی‌ها روی آورند، آنگاه اعتماد عمومی و انگیزه‌های نسل جوان برای مشارکت در فرایند اصلاح و پیشرفت کشور تضعیف خواهد شد. از همین رو، هیچ‌گونه اغماضی در قبال کم‌کاران، غافلان یا حتی نفوذی‌ها نباید روا داشته شود؛ چرا که امنیت ملی، سرمایه‌ای جمعی و غیرقابل معامله است.
در عین حال، ملت بزرگ ایران نشان داد که در لحظات خطیر و بزنگاه‌های تاریخی، با تمام وجود پشت نظام، رهبری و آرمان‌های انقلاب ایستاده است. انسجام کم‌نظیر مردم، همدلی جناح‌های سیاسی در برابر تهدید خارجی، و ارتقاء روحیه ملی در روز‌های سخت، همگی سرمایه‌هایی گران‌سنگ‌اند که باید با مراقبت، مدیریت و سرمایه‌گذاری رسانه‌ای و فرهنگی، حفظ شوند. نباید اجازه داد که این انسجام و روحیه ملی، با بازگشت به تعارضات بی‌حاصل و رقابت‌های جناحی بی‌ثمر، فرسایش یابد یا به ابتذال کشیده شود.
سرانجام آن‌که، اگر این پیروزی و تجربه بزرگ صرفاً به چند بیانیه یا گزارش محدود شود، فرصت تحول‌آفرینی آن از دست خواهد رفت. برای بهره‌برداری از این تجربه تاریخی، نیاز به تدوین «سند ملی درس‌آموخته‌های جنگ ترکیبی» وجود دارد؛ سندی که بر مبنای آن، بازطراحی ساختار‌های اطلاعاتی، بازبینی سیاست‌های فرهنگی، تقویت انسجام سیاسی و بازسازی قدرت نرم کشور صورت گیرد. چنین سندی، می‌تواند نقشه راه کشور برای عبور از تهدیدات آینده و آماده‌سازی برای عصر جدیدی از رقابت‌های منطقه‌ای و جهانی باشد.
در یک جمع‌بندی راهبردی، باید اذعان داشت که جنگ دوازده روزه، صرفاً یک تقابل نظامی نبود، بلکه آینه‌ای تمام‌نما از نقاط قوت و ضعف کشور، فرصت‌ها و تهدید‌های پیش‌رو و میزان آمادگی ما برای مواجهه با الگو‌های نوین جنگ ترکیبی بود. امروز، در آستانه ورود به مرحله‌ای نوین از تاریخ انقلاب اسلامی، این تجربه می‌تواند یا سکوی پرتاب آینده باشد یا فرصتی از دست‌رفته؛ و این‌که کدام‌یک محقق شود، به انتخاب نخبگان، اراده حاکمیت، و هوشیاری مردم بستگی دارد. ملت شریف ایران، یک‌بار دیگر توانایی خود را در تولید قدرت و شکست دادن اسطوره‌های پوشالی به اثبات رساند. اکنون نوبت مسئولان کشور است که با دانش، تدبیر و قاطعیت، این پیروزی را به زیربنای تمدن نوین ایرانی اسلامی بدل نمایند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات