صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۱۲ تير ۱۴۰۴ - ۰۷:۵۳  ، 
کد خبر : ۳۷۸۳۵۲
مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه دوازدهم تیرماه ۱۴۰۴

از غدیر عاشورایی تا عاشورای خیبری

غدیرمان به محرم وصل شد، چون جنگ ما دیگر تنها با غاصبان فلسطین نیست، با قصابان غزه است. رژیم اشغالگر در این سال‌ها به مثابه یک اهریمن خونخوار ظاهر شده و دیگر هیچ شباهتی، ولو ظاهری، به یک واحد بین‌المللی ندارد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه دوازدهم تیرماه ۱۴۰۴

وعده صادق۳ ؛ ضربه بر موجودیت رژیم صهیونیستی

ناصر کنعانی
رژیم اسرائیل یک دولت ملت نبوده و نیست، پادگانی نظامی است که بقای آن بر ستون‌های تصنعی استوار است. قدرت بلامنازع نظامی و امنیتی در سطح مناطق غرب آسیا، شمال آفریقا و سراسر جهان اسلام (برخوردار از ارتشی قدرتمند برای اجرای عملیات‌های تهاجمی برق‌آسا)، برخورداری از سازمان امنیتی مقتدر و اشراف اطلاعاتی بلامنازع، توان بازدارندگی اطمینان‌بخش در مقابل دشمنان، جذب مستمر یهودیان مهاجر از سراسر جهان به داخل اراضی اشغالی، انسجام سیاسی و اجتماعی داخلی و برخورداری از حمایت مستمر غرب، ارکان اصلی بقا و تداوم حیات رژیم اسرائیل به شمار می‌روند.
افول عناصر و ارکان حیات و بقای رژیم اسرائیل از حدود ۴ دهه قبل و به‌ویژه متعاقب پیروزی انقلاب اسلامی ایران و شکل‌گیری جنبش‌های مقاومت و آزادی‌بخش با گرایش اسلامی و جهادی در فلسطین و لبنان آغاز شد.
شکست رژیم اسرائیل از مقاومت اسلامی لبنان و عقب‌نشینی بدون قیدوشرط از جنوب این کشور در سال ۲۰۰۰ میلادی، از اولین تجلیات عینی افول قدرت نظامی اسرائیل در دهه‌های اخیر بود. پس از آن رژيم صهیونیستی از هیچ جنگ دیگری علیه جریان‌های مقاومت در فلسطین و لبنان(خطوط مقدم محور مقاومت به پرچمداری ج.ا.ایران) پیروز خارج نشد. شکست اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه تابستان ۲۰۰۶ علیه حزب‌الله لبنان، این رژیم را به‌طور کامل در لاک تدافعی فرو برد.
عملیات طوفان الاقصی در تاریخ ۷ اکتبر ۲۰۲۳ سنگین‌ترین ضربه وارده بر هیمنه نظامی، امنیتی و اطلاعاتی اسرائیل از زمان تأسیس این رژیم جعلی بود و پوشالی بودن بنیان و همه مؤسسات آن را به جهانیان نشان داد. اگر ورود تمام‌عیار رژيم آمریکا در نجات رژیم اسرائیل پس از ۷ اکتبر نبود، بی‌شک اسرائیل دچار فروپاشی غیرقابل بازگشت می‌شد. در این تاریخ رژیم صهیونیستی برای اولین بار سایه فروپاشی را بر سر خود دید، فلذا نخست‌وزیر این رژیم بارها جنگ علیه غزه و حزب‌الله لبنان را جنگی وجودی علیه محور مقاومت به رهبرى جمهوری اسلامی ایران توصیف کرد.
ماجراجوئی رژیم صهیونیستی در حمله به سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق و متعاقبا ترور آقای اسماعیل هنیه رئیس دفتر سياسی جنبش حماس در تهران که برای شرکت در مراسم تحلیف ریاست جمهوری دکتر پزشکیان به ايران آمده بود، زمینه‌ساز واکنش قاطع و اولین و دومین حمله مستقيم نظامی ایران به اسرائیل شد. در این دو حمله بی‌سابقه و باصلابت، برای اولین بار نه فقط ارتش رژیم اسرائیل، بلکه همه ساختارهای راداری، دفاعی و پدافندی آمریکا، اروپا، ناتو و چند کشور عربی منطقه در برابر آزمونی تجربه نشده قرار گرفتند، آزمونی که ناتوانی رژیم اسرائیل و تمامی حامیان آن را در برابر قدرت تهاجم موشکی و پهپادی ایران به نمایش گذاشت.
ذکر این ‌نکته ضروری است که ارزیابی راهبردی رژیم اسرائیل در طول تقریبی دو دهه اخیر این بود که در سايه تداوم بقای نظام جمهوری اسلامی ایران و بی‌نتیجه ماندن سیاست‌های ضدایرانی دولت آمریکا و متحدان اروپایی برای تضعیف و تغییر نظام، امنیت و بقای رژیم اسرائیل همچنان در معرض تهدیدات وجودی خواهد بود، فلذا اسرائیل با جدیت بیشتری در مسیر اقناع و کشاندن دولت آمریکا به حمله مستقیم نظامی علیه ایران تلاش کرد، اما در سایه مصلحت‌اندیشی و محاسبات و ملاحظات مختلف دولت‌های آمريکا، توفیقی نداشت.
موفقیت رژیم اسرائیل (با کمک نظامی و اطلاعاتی آمریکا و اروپا و ناتو) در ترور رهبران سیاسی و فرماندهان عالی میدانی مقاومت در غزه و لبنان، رژیم را به این محاسبه غلط کشاند که اکنون زمان اقدام تمام‌کننده و ضربه نهائی و براندازنده علیه جمهوری اسلامی ایران است، فلذا اسرائیل ضمن هماهنگی قبلی با دولت آمریکا - و در حالی‌که مذاکرات سیاسی غیرمستقیم ایران و آمریکا ادامه داشت و دور پنجم آن در شُرف برگزاری بود - فاز اول عملیات نظامی و ترکیبی خود را علیه حاکمیت و تمامیت سرزمینی ایران در سحرگاه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ آغاز کرد.
در پاسخ به این تجاوز آشکار و نقض حاکمیت و تمامیت سرزمینی ایران توسط رژیم صهیونیستی، عملیات وعده صادق ۳ که بی‌سابقه‌ترین عملیات نظامی علیه این رژيم جعلی از زمان تاسیس آن در سال ۱۹۴۸ میلادی بود، با درهم کوبیدن اماکن حیاتی در تل‌آویو، حیفا، بئرالسبع و دیگر شهرهای سرزمين‌های اشغالی، محاسبات دشمن را بر هم زد و ارکان بقای رژیم اشغالگر قدس را دچار گسست‌ها و ترَک‌های جبران‌ناپذیر نمود. این عملیات با نمایش پوشالی بودن هیمنه نظامی اسرائیل و ترسیم آن در مقابل دیدگان حامیان آن و نیز همه دولت‌ها و ملت‌های جهان، اضمحلال اسرائیل را در دسترس نشان داد. اینک جهانیان می‌توانند گاهشمار و سالشمار فروپاشی اسرائیل را در مقابل دیدگان خود نصب کنند.
رژیم صهیونیستی پس از عملیات طوفان الاقصی با حماقت در حمله به غزه، لبنان، یمن، سوریه، مناطقی از عراق و نهایتا ایران، جبهه‌ای متحد به وسعت یک منطقه و نه یک کشور را در حوزه نظامی و جبهه‌ای جهانی متشکل از افکار عمومی دنیا را به روی خود گشود. رژیم اسرائیل در طول تاریخ حیات ننگین خود هیچ‌گاه تا این اندازه نزد دولت‌ها و ملت‌های جهان مطرود و منفور نبوده است.
در بُعدی دیگر، آمارهای رسمی و غیررسمی گویای شکل‌گیری موج گسترده مهاجرت معکوس مهاجران از سرزمين‌های اشغالی به بیرون، از زمان آغاز عملیات وعده صادق۳ و پس از آن است. مهاجرت به داخل اراضی اشغالی همانند خون تزریقی به پیکره جامعه تصنعی اسرائیل بوده و رژيم جعلی اسرائیل در مقابل نرخ رشد جمعیتی بالای ملت فلسطین، به طور مستمر نیازمند این خون تزریقی است. اکنون بسیاری از یهودیان داخل با ترس و نگرانی امید خود را به آینده از دست داده و در صورت داشتن امکان، محل زندگی بهتری را در دیگر کشورها و خاصه در آمریکا و اروپا جست‌وجو خواهند کرد. مضافا اینکه یهودیان و صهیونیست‌های خارج از سرزمين‌های اشغالی با چه امیدی باید به سرزمين‌های اشغالی مهاجرت کنند؟
بسیار حائز اهمیت است که علاوه‌بر ملت‌های جهان، غالب حقوقدانان مستقل و کارشناسان و صاحب‌نظران منصف جهان مخالف حملات و تجاوزات اسرائیل به غزه، لبنان، یمن، سوریه و ایران بوده و در ابراز آن تحفظی ندارند. پاسخ نظامی ایران به حمله تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی، علاوه‌بر خوشحالی زایدالوصف ملت‌های فلسطین و لبنان و سوریه و عراق و کشورهای منطقه، موج بی‌سابقه‌ای از خرسندی و حمایت را در سطح جهان رقم زد.
تردیدی نیست که غرب به شمول‌ آمریکا و اروپا تا زمانی‌ که امکان داشته‌ باشد، دست از حمایت اسرائیل برنخواهد داشت. اما اکنون حمایت دولت‌های آمریکا و اروپایی از رژیم صهیونیستی نه فقط موجد هزینه‌های سنگین نظامی و اقتصادی، بلکه ایجاد‌کننده هزینه‌های سنگین معنوی است. بی‌تردید اکثریت مردم آمریکا و اروپا بیش از این حامی سیاست حمایتی از رژیم صهیونیستی نخواهند بود. موج دنباله دار اجتماعات اعتراضی در شهرها، دانشگاه‌ها و ورزشگاه‌های آمریکا و اروپا علیه رژیم نژادپرست اسرائیل و در اعتراض به سیاست حمایت دولت‌های متبوع خود از اسرائیل گویای آن است که حمایت از اسرائیل و دفاع از بقای آن به آسانی گذشته نیست.
انسجام اجتماعی یکی از ارکان بقای اسرائیل است. پاسخ شکننده و خردکننده ایران به تجاوز اسرائیل در جنگ دوازده روزه، ضعف اسرائیل و تهدید وجودی برای آن را پیش چشم همه رهبران، جریان‌های سیاسی و مذهبی و ساکنان سرزمين‌های اشغالی قرار داد. این ادراک جمعی، به‌تدريج جدال و نزاع داخلی در اسرائیل را به اوج خواهد رساند. رژیم جعلی اسرائیل توان تحمل نامحدود نزاع سیاسی، کنش‌های اجتماعی و جنگ قدرت داخلی را ندارد.
از دهه‌های گذشته چالش میان جریان مذهبی و سکولار یکی از چالش‌های مهم داخلی رژیم صهیونیستی بود. با افزایش شراکت سیاسی احزاب مذهبی در دولت نتانیاهو به‌ویژه از حدود دو سال گذشته، این چالش‌ها بیش از هر زمان دیگری به حوزه‌های سیاسی، اجتماعی و قضائی کشیده شد. یکی از ابعاد جدید این چالش نیاز رژیم به سربازگیری از جامعه مذهبی رژیم اسرائیل(حریدی‌ها) و مشارکت آنها در جنگ علیه غزه بود که کنش‌های سیاسی و اجتماعی بسیاری را موجب شد. بی‌تردید در مرحله پساجنگ غزه شاهد صف‌آرایی روزافزون جریانات مذهبی و سکولار در ساختار سیاسی و اجتماعی اسرائیل و داخل رژیم خواهیم بود.
در این میان سرنوشت پروژه عادی‌سازی را نبايد از قلم انداخت. عادی‌سازی روابط با کشورهای عربی و اسلامی و ادغام رژیم اسرائیل در ساختارهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی منطقه از راهکارهای جدی مورد تمرکز این رژیم و آمریکا و اروپا طی سال‌های اخیر برای تثبیت وضعیت سیاسی اسرائیل به‌ عنوان دولتی مشروع و عادی بود‌ه است و دولت آمریکا انرژی زیادی را برای این هدف صرف کرده است. عملیات طوفان الاقصی و متعاقبا عملیات وعده صادق ۳ روند عادی‌سازی را با وقفه و ادامه آن را با موانع بزرگی مواجه نموده است. اکنون اسرائیل به ‌عنوان رژیمی متجاوز، جنایتکار و نسل‌کُش نمی‌تواند همانند قبل خود را شایسته داشتن روابطی رسمی با دولت‌های عربی و اسلامی و شریک امنیت منطقه‌ای معرفى نماید. ملت‌های منطقه نیز در مقابل سازشکاری دولت‌های خود مقاومت و واکنش تندتری نشان خواهند داد.
همچنین عملیات وعده صادق ۳ نشان داد که رژیمی که از عهده تامین امنیت خود برنمی‌آید، نه‌تنها برای دیگران امنیت آفرین نخواهد بود، بلکه امنیت آنها را با تهدیدات متنوعی رو‌به‌رو خواهد ساخت. این درسی جدید و پنددهنده برای کشورهای منطقه است.
رژیم اسرائیل موجودیتی بی‌هویت و بی‌ریشه است که عوامل ایجاد و حیات آن روز به روز در حال دگرگونی و تضعیف است، فلذا موجودیتی که بقای آن قائم به ذات و عناصر هویتی نبوده و وامدار عناصر و مؤلفه‌های بیرونی و خارج از اراده صهیونیست‌هاست، بی‌تردید در سراشیبی سقوط قرار دارد و جهانیان امروز بیش از هر زمان دیگری به این جمع‌بندی درست رسیده‌اند که بقای اسرائیل یک تهدید بالفعل علیه تمام بشریت و صلح و امنیت جهانی است. امروز گفتمان قدیمی و حکیمانه امامین انقلاب مبنی بر اینکه رژیم صهیونیستی غده سرطانی است و بايد از صحنه روزگار محو شود، نگاه غریب و مهجوری نیست و در سطح جهان مدافعان و طرفداران بسیاری نزد افکار عمومی و ملت‌ها و حتی دولت‌ها دارد

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه دوازدهم تیرماه ۱۴۰۴

حمله پیش‌دستانه یمن و غافلگیری صهیونیست‌ها 

رسول سنائی‌راد

در حالی که صهیونیست‌ها ضمن رفت و آمد هواپیما‌های ترابری نظامی و آوردن مهمات و سلاح‌های جدید به اراضی اشغالی، به تهدید یمن رو آورده و نخست‌وزیر جنایتکار رژیم نیز به امریکا سفر کرده بود تا با رئیس‌جمهور آن کشور برای جنایتی جدید طراحی و هماهنگی داشته باشد، یمنی‌ها با موشک‌باران اراضی اشغالی دست به عملیاتی پیش‌دستانه و غافلگیرانه زدند که نه تنها شگفتی صهیونیست‌ها بلکه حامیان آنها را نیز موجب گردید. این عملیات پیش‌دستانه در پاسخ به تهدید‌های جدید مافیای صهیونیستی، مبنی بر ترور سران و فرماندهان نظامی انصارالله یمن و در هم کوبیدن مراکز موشکی آنان انجام شد، که احتمالاً یک هدف اصلی آن، ترمیم شکست سنگین رژیم صهیونی در جنگ ۱۲ روزه علیه ایران اسلامی بود؛ شکستی که نه تنها هیمنه پوشالی تروریست‌های صهیونی را در منطقه و جهان با تردید‌های جدی مواجه ساخت، بلکه در درون رژیم ساختگی و عاریتی نیز موجب تشدید شکاف‌ها و حتی اعتراضات آشکاری شد که به حمله به مراکز نظامی و امنیتی منجر و نشان‌دهنده اوج عصبانیت شهرک‌نشینان از نتایج این جنگ بیهوده و پرهزینه بود. 
جنگی که با هزینه‌های سنگین، نه تنها هیچ یک از اهداف اعلامی را برآورده نکرد، انسجام ملی را برای ایران و چشم‌انداز‌های ویرانی و فلاکت را برای جامعه صهیونی شهرک‌نشین پدید آورد. ویرانی‌های سنگینی که برخی عناصر رسانه‌ای خود رژیم آن را با ویرانه‌های غزه قابل مقایسه دانسته و از زمان تشکیل رژیم غاصب صهیونی تاکنون بی‌سابقه قلمداد می‌کردند. 
باند مافیای صهیونی که از نتایج و پیامد‌های غافلگیر‌کننده پاسخ ایران به حمله ددمنشانه خود و بازتاب آن بر افکار عمومی داخل و خارج سرزمین‌های اشغالی مستأصل و با تشدید بحران موجودیت خود مواجه شده بودند، به دنبال راه فراری از این وضعیت گشته و فوری‌ترین و کم‌هزینه‌ترین آن را حمله به انصارالله قهرمان تصور می‌کردند که به خیال باطلشان شلیک همزمان یک تیر به چند هدف به حساب می‌آمد. یعنی حمله به یمن هم برای مقاومت در غزه و هم جمهوری اسلامی ایران پیام داشت و هم چهره مخدوش شده اقتدار و بازدارندگی رژیم منحوس و منفور صهیونیستی را در بین کشور‌های منطقه می‌توانست ترمیم کند. کشور‌هایی که پیش از این با قدرت و تاب آوری یمنی‌ها آشنایی داشته و هرگونه جنگ و هماوردی با یمن را بسیار سخت می‌دانند. 
چه بسا در این میانه، صهیونیست‌ها به دنبال اثبات توانمندی خود برای امریکایی‌ها نیز بودند که تجربه شکست در برابر یمنی‌ها را داشته و از درون آنها را سخت آزار می‌دهد. نتانیاهوی جنایتکار با تصور کارآمدی خط فریب قبل از حمله، پس از آماده‌سازی نیروی هوایی رژیم، مذاکره برای موضوع غزه را پوشش سفر به امریکا و دیدار با ترامپ قرار داد، اما این بار شیر بچه‌های یمنی با اقدامی پیش‌دستانه برنامه جنایتکاران را به هم ریخته و در حالی که خلبانان و عوامل پدافندی رژیم برای فعالیت‌های ددمنشانه روز‌های آینده به استراحت و تجدید قوا رو آورده بودند، با ضرب شست جانانه یمنی‌ها مواجه شدند. 
این حمله پیش‌دستانه یمنی‌ها، قبل از هر چیز گویای افزایش توانمندی‌ها و مهارت‌های چند بعدی آنان در عرصه مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی و به کارگیری تجارب ارزنده مقاومت در میدان عمل می‌باشد که نه تنها به عرصه نظامی محدود نمانده و به بعد روانشناختی و تحلیل رفتار خدعه آمیز دشمن مکار نیز تسری یافته است.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه دوازدهم تیرماه ۱۴۰۴

پیدا و پنهان مساله پناهندگان

سید محمود صدری

پس از اشتباه دولت سیزدهم در حوزه پناهندگان، با توجه به اعتراض مردم و تذکر نخبگان و کنشگران اجتماعی، دولتمردان ‌گاهی سخنانی دال بر اخراج اتباع افغانی را مطرح ساخته اند که البته مقطعی و نامنظم بوده ونشان از بی برنامگی دستگاه‌های مربوطه در این حوزه دارد.
با این وجود در سال های اخیر امتیازات و مساعدتهای بی نظیری نصیب مهاجران افغانی شده است که نشان از مهمان پذیری و انسان دوستی ایرانی‌ها دارد. با این وجود در‌ چنین وضعیتی برخی تصمیمات باید اصولی تر اتخاذ شود. چرا میبایست با یک تصمیم غلط و اشتباه و با روش‌های غیر معمول موجب نارضایتی این‌مهمانان شد وهمه هزینه ها ومساعدتها تحت الشعاع قرار گیرد؟
حساسیت مردم‌نسبت به کثرت افعانها و زاد و ولد بیشمار آنها وگرفتن بعضی شغل ها که سبب بیکاری شهروندان ایران شده است سرویس های خارجی و‌بخصوص صهیونیستها و‌ منافقین را بر آن داشته که هر از گاهی جو و فضای بسیار منفی را نسبت به اتباع افغانی بوجود آورند. آنها با این پروژه سازی اولا مسائل حاشیه ای برای کشور درست می‌کنند ثانیا مهاجران را نسبت به میزبان‌های خود دشمن وبدبین میسازند وخاطره بسیار بدی را برای آنها بر جای میگذارند. در واقع نه تنها هزینه و میزبانی سخاوتمندانه دستاوردی برای ایران بر جای نمی‌گذارد بلکه جنبه های منفی ودشمنی را بین دو ملت نزدیک وهم زبان‌بوجود می‌آورد.
متاسفانه تاکنون دولتمردان نتوانسته اند یک برنامه منظم را برای سازماندهی مهاجران بوجود آورند تا در سایه آن مشکلات فعلی وجود نداشته باشد.
اکنون بنظر میرسد نفوذیها فضا و جو منفی ای را علیه اتباع افعانی‌ و دیگر اتباع خارجی بوجود آورده اند تا مسئله اصلی یعنی نفوذ گسترده اسرائیل در ارکان های کشور به حاشیه برده شود.
در واقع هدف از این فضا سازی‌ها گم شدن مسئله اصلی یعنی وجود تشکیلات بزرگ وعمیق موساد است.
جای شکی نیست که بعضی از اتباع افغانی، هندی و پاکستانی جذب دستگاه اطلاعاتی اسرائیل شده اند واحتمالا در تولید پهپاد و ریزپرنده هم فعالیت کرده اند اما این حضور آنها هیچ ربطی به تشکیلات اطلاعاتی موساد در ایران ندارد چرا که اجیر شدن اتباع بیگانه بخش بسیار بسیار کوچک مسئله نفوذ است.‌ به طوری که ذره ای از اقیانوس حضور آنهاست.
ترور فرماندهان ارشد نظامی ودانشمندان بزرگ واشراف بر همه مکان‌ها وشخصیتها پروژه ای نیست که بوسیله اتباع ایجاد شده باشد بلکه از درون و با اجیر شدن بسیاری از افراد امکان آن میسر شده است.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه دوازدهم تیرماه ۱۴۰۴

جنگ پیشگیرانه یا جنگ بی‌ثمر؟

اردوان امیراصلانی

به ‌محض بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران، دونالد ترامپ به‌طور غیرمنتظره‌ای آتش‌بس اعلام کرد و با موضعی یکسان، تل‌آویو و تهران را به دلیل رفتارهای جنگ‌‌طلبانه‌شان سرزنش کرد. رئیس‌جمهور آمریکا با قاطعیت اعلام کرد که عملیات «چکش نیمه‌شب» موفقیت‌آمیز بوده و ظرفیت‌های هسته‌ای ایران نابود شده و اکنون زمان صلح و مذاکره فرا رسیده است. واقعیت آن است که این کاهش تنش به نفع همه طرف‌ها‌ست. دونالد ترامپ که همواره بر مخالفت خود با مداخلات خارجی تأکید دارد، ناگزیر است پایگاه رأی‌‌دهندگان خود را که از بازگشت جنگ‌طلبی نئو‌محافظه‌کارانه بیم دارند، آرام کند. در طرف مقابل، جمهوری اسلامی با مقاومت مثال‌زدنی، حاضر به پذیرش جنگ و صلح تحمیلی نیست. در اسرائیل نیز‌ اگرچه بنیامین نتانیاهو امیدوار بود از برتری تاکتیکی خود برای سرنگونی حکومت ایران بهره گیرد، اما ناکارآمدی سامانه «گنبد آهنین» و خسارات سنگین انسانی و مادی واردشده، او را به عقب‌نشینی واداشت.

با‌این‌حال، پرسش اصلی باقی ا‌ست؛ آیا تصویر مثبتی که دونالد ترامپ از این عملیات ارائه می‌دهد، با واقعیت مطابقت دارد؟ تردید و ابهام در فضای سیاسی حاکم شده و دلایل آن نیز متعدد است.

در‌حالی‌که ترامپ مدعی نابودی ظرفیت‌های هسته‌ای ایران است، گزارش اخیر پنتاگون خلاف آن را نشان می‌دهد. آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا (DIA) اعلام کرده که برنامه هسته‌ای ایران تنها برای چند ماه به تأخیر افتاده و ابراز نگرانی کرده که چندین کیلوگرم اورانیوم غنی‌‌شده پیش از حملات به مکان امنی منتقل شده است. اگر ناکارآمدی این حملات اثبات شود، رئیس‌جمهور آمریکا در موقعیتی دشوار قرار خواهد گرفت. دونالد ترامپ که با خروج یک‌‌جانبه از برجام در سال ۲۰۱۸ ایران را به سوی غنی‌سازی سوق داد، اکنون با تکرار همان اشتباه، گزینه نظامی را به ‌جای مسیر دیپلماتیک که نشانه‌های موفقیت در آن نمایان شده بود، برگزیده است.

چنین مداخله‌ای ممکن است جمهوری اسلامی را به این باور برساند که تنها راه مصون‌سازی کشور در برابر حملات خارجی، دستیابی به سلاح هسته‌ای با سرعت و در خفاست. از سوی دیگر، مردم ایران ممکن است تاوان سنگینی بابت این جنگ بپردازند. پس از افشای نفوذ گسترده، موج دستگیری جاسوس‌های اسرائیل در ایران شدت گرفته و چند نفر نیز اعدام شده‌اند. در نهایت، اسرائیل که نتوانسته پیروزی‌های تاکتیکی خود را به دستاوردهای سیاسی تبدیل کند، در باتلاقی از درگیری‌های منطقه‌ای گرفتار شده است که افقی روشن برای پایان آن وجود ندارد. اگرچه از هفتم اکتبر تاکنون اسرائیل در غزه، لبنان و سوریه دست بالا را پیدا کرده، اما محدودیت‌های این رویکرد نظامی روز به ‌روز آشکارتر می‌شود.

در‌حالی‌که نابودی کامل حماس هنوز محقق نشده، نقض‌های مکرر حقوق بین‌الملل در غزه و ادامه شهرک‌سازی در کرانه باختری، اسرائیل را در انزوایی فزاینده قرار داده است. سوریه در همسایگی‌اش در آستانه فروپاشی ا‌ست؛ جایی که فرمانده پیشین جهادی، «جولانی»، برای تثبیت قدرت خود با چالش‌هایی جدی از‌جمله بازگشت داعش روبه‌رو است.

به‌این‌ترتیب، نتایج حاصل‌شده فاصله زیادی با اهداف اعلام‌شده دارند. آیا این جنگ «پیشگیرانه» به جنگی بی‌ثمر و حتی زیان‌بار ختم خواهد شد؟

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه دوازدهم تیرماه ۱۴۰۴

قدرت قلم از موشک‌های دشمن بیشتر است

محمد بهبودی نیا

 وقتی صدای برخورد موشک با ساختمان‌ها قلب آدم را از جا می کند و زمین را زیر پا می‌ لرزاند ،وقتی دود ناشی ازبمباران، رنگ خاکستری را به آسمان آبی می‌پاشد، وسط جیغ‌ها، فرارها واضطراب‌ها، نوشتن شاید عجیب‌ترین واکنش ممکن باشد. اما درست درهمان لحظه‌هاست که قدرت قلم معنا پیدا می‌کند. هنوز آدم‌هایی هستند که به‌جای فریاد و فرار،زیستن درکنار واژه‌ها را انتخاب می‌کنند.این ادعا در همین چند روز پیش که تهران هدف موشک ها قرارگرفت و نویسندگان و شاعران و هنرمندانش ایستادند و زیر بمباران آثاری را خلق کردند ثابت می شود.
در تقویم رسمی ایران، ۱۴ تیرماه به عنوان روز قلم نام‌گذاری شده،روزی که بسیاری از مردم حتی از وجودش بی‌خبرند. درسال‌هایی که تکنولوژی تا حد زیادی جای کتاب را گرفته، و شمارگان آثار نویسندگان و شاعران گاه به زیر ۳۰۰ نسخه رسیده، صحبت‌ کردن درباره‌ روز قلم شاید بیهوده‌ترازهمیشه به‌نظربرسد. گلایه‌ ازکم‌کاری‌ها و بی‌مهری‌ها و بی‌توجهی نهادهای مسئول زیاد است اما گلایه‌ها بماند برای بعد...
نویسندگان و شاعران ما دراین روزها نشان دادند وقتی پای وطن به میان بیاید همه ایرانی هستیم و باید پای دفاع از ایران بایستیم وهمچنان به نوشتن وفاداربمانیم. آن ها ایستادند و نوشتند شاید برای این که می‌خواهند اثبات کنند که قدرت قلم از موشک‌های دشمن بیشتر است. آن‌ها نوشتند و باز هم می‌نویسند تا بگویند هنوز به وطنشان تعهد دارند. هنوز می‌شود نوشت، حتی دردل آشوب. آن‌ها از همین روزها می‌نویسند، برای ثبت واقعیت ها و برای جلوگیری ازفراموشی...
۱۴ تیر روز قلم است و باید این واقعیت مهم را بازگو کرد که قلم، برخلاف گلوله، نمی‌کُشد. اما قدرتی دارد که می‌تواند ذهن‌ها را آزاد کند، امید را زنده نگه دارد. وقتی موشک‌ها پهنه‌  آسمان را می‌دَرند، یک بیت شعر، یک یادداشت کوتاه، یک قصه‌ کودکانه می‌تواند پناه آدم باشد. قلم و نوشتن صدای آرامی است که شاید درهیاهوی جهان شنیده نشود، اما بی گمان تا آینده های دورباقی می‌ماند.
تا یادم نرفته این را هم بگویم که نوشتن این روزها به نویسندگان و شاعران محدود نمی شود، روز قلم ، امسال روزی متفاوت است هرکسی که دل‌نگران آینده است، هر کسی که خاطره‌ای دارد، می‌تواند بنویسد. نوشتن دراین روزها چیزی بیشتر از ابزارِ بیان است؛ یک شکل از مقاومت دربرابر فراموشی است. یادآوری این نکته ضروری‌است: آن‌چه نوشته می‌شود، می‌ماند و شاید نسل بعدی، از دل همین واژه‌ها، بفهمد که ما چگونه زیستیم، چگونه از میان آتش و خاکستر گذشتیم، چگونه امید را حفظ کردیم.پس بنویسیم،صادقانه، جسورانه و بی‌واسطه.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه دوازدهم تیرماه ۱۴۰۴

از غدیر عاشورایی تا عاشورای خیبری

جواد شاملو
این محرم، یکی از عجیب‌ترین محرم‌های تاریخ ایران است. از آن جهت در این سال غدیر وصل شد به محرم. نه فقط به دلیل داغ سردارانی که به یکباره از دست دادیم. نه فقط به دلیل تصاویری که از شهادت مردمانمان دیدیم. نه فقط به دلیل آن تابوت‌های کوچک کودکانه و نوزادهای کفن‌پیچ‌شده، نه فقط به دلیل پیکرهای سوخته و سرداران ارباً اربا، نه فقط به دلیل دختربچه‌های یتیم شده یا حجله‌هایی که برای جوانان در کوچه و خیابان به چشم می‌خورد. همه این‌ها هست اما این‌ها همه نیست. غدیرمان به محرم وصل شد به دلیلی فراتر. 
از بعد کربلا، قیام کردن، جنگیدن، جهاد و دفاع در راه خدا تبدیل شد به نوعی سوگواری برای سالار شهیدان. از بعد کربلا جنگیدن با هر ظالمی در حکم جنگیدن با قتله سیدالشهدا علیه‌السلام بود، در خاک کربلا و در روز عاشورا. درست به همین قرینه، گریه کردن و عزاداری برای امام حسین هم نوعی جنگیدن بود و این راز ماندگاری معجزه‌وار شور محرم است.
ما با جنگیدن با اسرائیل، داشتیم به امام حسین عرض ارادت می‌کردیم، همانگونه که با عرض ارادت به امام حسین در شب‌های محرم، داریم به نوعی می‌جنگیم. وقتی بعد از ۱۴۰۰ سال چنان دار و دسته و شور و نوا و قیل و قالی راه می‌اندازی که انگار همین دم خبر آمده فرزند رسول‌ خدا را کشته‌اند، یعنی سر جنگ داری؛ یعنی می‌گویی من هنوز یادم نرفته چه شده، یعنی می‌گویی پرونده هنوز باز است و باید تکلیف عاشورا مشخص شود.
از سوی دیگر کربلا بالاترین مصیبت ما و قتل اباعبدالله الحسین علیه‌السلام بالاترین ظلمی است که به شر طی تاریخ مرتکب شده؛ پس جنگیدن با هر ظلمی در طول جنگیدن با جباران مقابل امام حسین است و نه در عرض آن. اینگونه نیست که بگوییم آن‌ها ظالمانی بودند و این ظالمان امروز هم ظالمانی دیگر؛ نه! ما قضیه را به صورت یک زنجیره به هم پیوسته می‌بینیم. تقاص خون امام حسین، براندازی ظلم است؛ والسلام!
امسال غدیرمان به محرم وصل شد، چون در فاصله بین این دو ما با یهود ظالم جنگیدیم و یهود ظالم همواره کارگردان، پشت‌پرده و راهبر جبهه باطل بوده است. از احزاب تا سقیفه و از سقیفه تا کربلا ردپای یهود ظالم مشهود است. 
یهود ظالم آن قومی است که نمی‌گوید خدا نیست؛ نمی‌گوید خدا شریک دارد یا حتی سعی نمی‌کند منافقانه خدا را پشتیبان خود جا بزند و مصادره به مطلوب کند؛ بلکه در شیطانی‌ترین حالت ممکن، خود را با خدا طرف می‌بیند و با ذات ربوبیت درگیر می‌شود. آیه ۶۴ سوره مائده می‌فرماید: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ؛ و یهود گفتند: دست [قدرت] خدا [نسبت به تصرّف در امور آفرینش، تشریع قوانین و عطا کردنِ روزی] بسته است. دست هاشان بسته باد و به کیفر گفتار باطل شان بر آنان لعنت باد؛ بلکه هر دو دست خدا همواره گشوده و باز است [به هر چیز و به هر کس] هر گونه بخواهد، روزی می دهد». روی این زمین شری نیست که یهود در آن نقشی نداشته باشد. 
غدیرمان به محرم وصل شد چون جنگ ما دیگر تنها با غاصبان فلسطین نیست، با قصابان غزه است. رژیم اشغالگر در این سال‌ها به مثابه یک اهریمن خونخوار ظاهر شده و دیگر هیچ شباهتی، ولو ظاهری، به یک واحد بین‌المللی ندارد. ما، همچون مولایمان امام حسین، خود را در برابر ظالمی یافته‌ایم که «هیچ» مرزی برای خود قائل نیست. همه‌چیز را به سخره می‌گیرد؛ از قواعد بین‌المللی گرفته تا حیثیت جهانی و قضاوت افکار عمومی بشر. جنگ امروز ما با این رژیم سفاک برآمده از همان «مثلی لا یبایع مثله» است که از ابتدای انقلاب‌مان اعلام کردیم. گناه ما ایرانی‌ها تنها راضی نشدن به غصب فلسطین و قصابی فلسطینیان نیست؛ گناه ما سر خم نکردن در برابر اهریمنان و یاری نکردن آنان در جهت غصب و قصابی است. عدم سازش ما با این سگ هار، الگوگیری از جهاد کبیر سالار شهیدان علیه‌السلام بود و یزید زمانه با هرکه از طریق عادی‌سازی بیعت نگیرد، می‌جنگد. 
هرچند غدیر ما به محرم وصل شد، هرچند شور ما کربلایی است؛ اما به عشق حسین، این بار ایران در گودال خون نمی‌تپد، بلکه فتح خیبر می‌کند دوباره. هرچند غیرت ما حسینی است؛ اما دیگر شب‌های این شیعه‌خانه شام غریبان نمی‌شود؛ بلکه برای دشمن «لیله الهریر» می‌سازیم تا دنیا صدای ضجه ظالمان و غاصبان را بشنود. امروز نه روز غربت ثارالله، بل به مدد او روز ضربت حیدری است که پدافند چندلایه مغز مرحب یهودی را شکافت و سرش را به دو نیم تقسیم کرد! غدیرمان عاشورایی شد؛ ما عاشورایمان را خیبری کردیم.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه دوازدهم تیرماه ۱۴۰۴

جمهوری اسلامی چگونه از ایران یک مرز اخلاقی ساخت؟

ایران؛ مرز اخلاقی مشترک

معین‌الدین راد

از کوتاهی ما بوده که از پیش نپرسیده‌ایم اگر دولت - ملت پدیده‌ای مدرن است، چرا ما هر بار که از جنگ چالدران سخن گفته‌ایم، آن را جنگ ایران و عثمانی دانسته‌ایم؟ چرا هیچ‌گاه نگفته‌ایم فلان شاه صفوی در چالدران شکست خورد؟ این پرسش ساده در ظاهر، دریچه‌ای است به یک لایه عمیق‌تر از آگاهی تاریخی و سیاسی ما ایرانیان؛ لایه‌ای که در آن، مفاهیم ملت، دولت، شاه، دین و اخلاق درهم تنیده‌اند و یکپارچگی خاصی را شکل داده‌اند. در اروپا، مفهوم دولت - ملت در دوران مدرن، بویژه پس از پیمان وستفالی، به عنوان یک نظم حقوقی و سیاسی جدید تثبیت شد. این نظم، مبتنی بر مرزهای روشن جغرافیایی، زبان مشترک، نظام قانونی و حاکمیت مطلق بر قلمرو مشخص بود. در حالی که در ایران، پیش از مواجهه با مدرنیته، امر سیاسی همواره با امر دینی، اخلاقی و کیهانی گره خورده بود. پادشاهی در ایران، نه فقط به مثابه یک حاکمیت زمینی، بلکه به مثابه نماد نظم کیهانی، بازتاب عدالت الهی و پاسدار وحدت هستی فهمیده می‌شد. این نگاه، نوعی پیوستگی عمیق میان حاکم و ملت به وجود می‌آورد که فراتر از قراردادهای صرف سیاسی بود.
وقتی ما از جنگ چالدران به عنوان جنگ ایران و عثمانی یاد می‌کنیم، در واقع یک واقعیت تاریخی - ذهنی را بیان می‌کنیم: ما ایرانیان، خود را پیش از هر چیز، به مثابه یک واحد سیاسی، یک کل منسجم و یک حقیقت فراتر از فرد یا حاکم می‌بینیم. حتی در دوره‌های انحطاط سیاسی، این احساس پیوستگی به یک «ما»ی کلان از بین نرفته است. همین احساس، بعدها در دوران معاصر، به شکل بسیار قدرتمندی در انقلاب اسلامی نمود یافت. انقلاب اسلامی، هرچند ضدحکومت شاهنشاهی بود اما هیچ‌گاه از قالب ایرانی بودن خارج نشد. برخلاف بسیاری از انقلاب‌های مدرن که با فروپاشی مرزها و هویت‌های ملی همراه شدند، انقلاب اسلامی حتی در شدیدترین نقدهایش به سلطنت، هرگز ایران را نفی نکرد، بلکه برعکس، تلاش کرد ایران را از زیر یوغ استبداد و سلطه بیگانه برهاند و بار دیگر آن را به ملت بازگرداند. این پیوند میان امر دینی و امر ملی، موجب شد ملی‌گرایی در ایران رنگ و بوی اخلاقی پیدا کند و به یک پارادایم اخلاقی بدل شود. این نکته‌ای کلیدی است که چرا حضرت امام خمینی در همان ابتدای نهضت، از پذیرش برخی پیشنهادها که می‌توانست جنبه تخریبی علیه مفهوم ایران داشته باشد، امتناع کردند. پیشنهاد ایراد نطق از رادیو بغداد یا فرانسه، از منظر سیاسی می‌توانست دستاوردی تاکتیکی باشد اما امام بدرستی تشخیص دادند چنین اقدامی، راه را برای ایجاد گسست اخلاقی میان ملت و دولت باز می‌کند و مشروعیت انقلاب را در سطحی عمیق‌ مخدوش خواهد کرد. این انتخاب، نه صرفاً یک تصمیم سیاسی، بلکه نوعی کنش اخلاقی بود که بتدریج در ذهن جمعی ایرانیان ریشه دواند و ملی‌گرایی را در چارچوب یک التزام اخلاقی، نه صرفاً یک ایدئولوژی یا استراتژی سیاسی تثبیت کرد.
این دیدگاه باعث شد حتی در لحظه‌های حاد بحران، مثلا در دوران جنگ تحمیلی یا فتنه‌های داخلی، مردم ایران هیچ‌گاه دست به تخریب بنیان‌های ملی خود نزنند. شاید نظام سیاسی به شیوه‌های مختلف زیر سوال رفته باشد اما مرزهای ایران، هویت ایرانی، زبان فارسی و تیم ‌ملی فوتبال به عنوان نمادهای جمعی، همواره مقدس باقی ماندند. این قداست، حاصل همان درهم‌تنیدگی تاریخی و معرفتی میان امر سیاسی و امر اخلاقی است. در ذهن ایرانی، وطن، نه صرفاً یک محدوده جغرافیایی، بلکه یک فضای معنوی، یک میدان اخلاقی و یک مأوا برای زیست جمعی است.
شاید گفته شود در عصر جهانی شدن، این نوع نگاه به وطن و ملیت، امری واپس‌گرا یا سنتی است اما تجربه ایران نشان داده اتفاقا این نگاه، بستر اصلی مقاومت در برابر پروژه‌های امپریالیستی و فراملی بوده است. درست به همین دلیل، پروژه تفکیک «ایران» از «جمهوری اسلامی» یک پروژه غربی است که ریشه در راهبردهای‌شناختی و روانی دارد. هدف این پروژه، تضعیف پیوند اخلاقی-هویتی میان ملت و نظام سیاسی است. اگر ایرانی، ایران را جدا از جمهوری اسلامی ببیند، آنگاه برای هرگونه فشار خارجی، مداخله نظامی یا تحریم‌های فلج‌کننده، توجیه اخلاقی فراهم خواهد شد، زیرا دیگر جمهوری اسلامی نماینده تمامیت ایران نخواهد بود و مقاومت در برابر آن، مقاومت در برابر وطن تلقی نمی‌شود. در این چارچوب، جداسازی جمهوری اسلامی از ایران، یعنی بریدن ریشه‌های تاریخی و اخلاقی ملت از شجره ملی خود. این پروژه، البته تنها از بیرون تحمیل نمی‌شود، بلکه رفتار و رویکرد درونی نظام سیاسی هم در شکل‌گیری یا خنثی‌سازی آن نقش اساسی دارد. اگر جمهوری اسلامی در سیاست‌های داخلی و خارجی خود، به جای تداوم پیوند اخلاقی با ملت، بر بروکراسی، منفعت‌گرایی و رفتارهای منفعت‌طلبانه کوتاه‌مدت تکیه کند، ناخواسته به این پروژه کمک می‌کند. زمانی که مردم احساس می‌کنند ارزش‌های اخلاقی انقلاب، مثل عدالت، صداقت و کرامت انسانی، به حاشیه رفته و جای آن را مصلحت‌اندیشی‌های مقطعی گرفته است، پیوند اخلاقی - ملی بتدریج تضعیف می‌شود. اینجاست که مسؤولیت نظام سیاسی در پاسداشت امر ملی، بسیار سنگین‌تر از صرفاً تأمین معیشت یا امنیت ظاهری است. از سوی دیگر، خودآگاهی تاریخی ایرانیان، در طول قرون، در قالب نوعی «کیهان‌شناسی ملی» پرورش یافته است. ایرانیان همواره خود را حامل یک رسالت تمدنی دیده‌اند؛ رسالتی که در دفاع از فرهنگ، زبان، هنر و دین تجلی یافته است. حتی وقتی کشور از لحاظ سیاسی دچار انحطاط یا اشغال می‌شد، این رسالت فراموش نمی‌شد. انقلاب اسلامی، در این میان، توانست این رسالت را به ‌روز کرده و آن را از یک حافظه تاریخی به یک پروژه فعال سیاسی - اجتماعی تبدیل کند. پیروزی انقلاب، نه صرفاً پیروزی یک جناح سیاسی یا یک جریان مذهبی، بلکه احیای یک روح تاریخی بود که در عمق وجود ایرانی ریشه داشت.
در نهایت، می‌توان گفت ایران، فراتر از یک واحد سیاسی مدرن مانند دولت - ملت اروپایی، یک موجودیت زنده اخلاقی - تاریخی است. ایرانی بودن، یک وضعیت وجودی است، نه یک قرارداد حقوقی یا جغرافیایی صرف. وقتی ما از جنگ چالدران به عنوان جنگ ایران و عثمانی یاد می‌کنیم، از همین وضعیت وجودی سخن می‌گوییم؛ وضعیتی که در آن، ملت و دولت به مثابه ۲ روی یک سکه دیده می‌شوند و حاکمیت، بازتابی از اراده تاریخی ملت است، حتی اگر این حاکمیت، در عمل دچار خطا یا انحراف شود. از این رو، اگرچه ما می‌توانیم به نقد نظام سیاسی بپردازیم اما نمی‌توانیم میان ایران و جمهوری اسلامی مرز بکشیم‌؛ بی‌آنکه به همان امر اخلاقی و تاریخی که ما را به عنوان یک ملت تعریف کرده، خیانت کرده باشیم.
شاید در این میان، بزرگ‌ترین رسالت نسل جدید، احیای دوباره این پیوند اخلاقی - ملی باشد؛ پیوندی که در دوره‌های مختلف تاریخ ایران، چه در روزگار صفویه، چه در دوران مشروطه، چه در نهضت ملی شدن نفت و چه در انقلاب اسلامی، بارها خود را بازسازی کرده است. این رسالت، ما را ملزم می‌کند هم در نقد نظام سیاسی، مرز میان اعتراض مشروع و تخریب کلیت ملی را رعایت کنیم و هم در دفاع از ایران، از افتادن به ورطه ناسیونالیسم کور یا انفعال نسبت به عدالت و حقیقت پرهیز کنیم. از این منظر، ایران یک مفهوم استعلایی و پیش‌سیاسی است و ما، هر جا باشیم، حاملان و پاسداران آن خواهیم بود.
اینک زمان آن فرارسیده این مرز اخلاقی که در بطن تاریخ و وجدان جمعی ایرانیان ریشه دارد، به عنوان یک معیار عینی و جاری در صحنه سیاسی ایران بازتعریف و به‌روز شود. این مرز، دیگر یک امر صرفاً انتزاعی یا یک شعار صرف نیست، بلکه اکنون به یک امر عینی و قابل مشاهده بدل شده است. در سال‌های اخیر، حوادث متعدد اجتماعی - سیاسی نشان داده است مردم ایران، فراتر از جناح‌بندی‌های سیاسی، یک حساسیت مشترک و یک شعور تاریخی نسبت به «ایران» به مثابه یک امر مقدس و غیرقابل معامله دارند. این شعور، همان روح اخلاقی-ملی است که نه با تغییر دولت‌ها و مجالس و نه با فراز و فرود جناح‌ها از بین نمی‌رود. بر این اساس، هر ۲ جریان اصلی کشور، یعنی اصول‌گرا و اصلاح‌طلب، موظفند خود را با این مرز اخلاقی تطبیق دهند. اصول‌گرایی که مدعی پاسداری از ارزش‌های انقلاب اسلامی و مبانی دینی و انقلابی است، باید اولویت‌های ملی را در دستور کار قرار دهد. پاسداری از ارزش‌ها، فقط به معنای تکرار مکررات شعاری یا حفظ ظواهر نیست، بلکه به معنای صیانت از روح ملی، عدالت اجتماعی، کرامت انسانی و تحقق وعده‌های اخلاقی انقلاب است. اگر اصول‌گرایی به جای شنیدن صدای مردم، به کارکرد ابزاری ارزش‌ها تن دهد، عملا از همان مرز اخلاقی که مدعی دفاع از آن است، عبور کرده است.
در سوی دیگر، اصلاح‌طلبی نیز که همواره بر آزادی، شفافیت، نقد قدرت و اصلاح ساختارها تأکید داشته است، نمی‌تواند به بهانه نقد یا تغییر، از مرزهای ملی عبور کند و در بازی‌های ادراکی دشمن، پروژه تفکیک ایران از جمهوری اسلامی را تقویت کند. اصلاح‌طلبی واقعی، به معنای اصلاح درون‌زا و مبتنی بر اراده ملی است، نه نفی کلیت یا پاره کردن شاکله تاریخی - اخلاقی ملت. اصلاح‌طلبی، اگر ریشه در هویت ملی نداشته باشد و خود را در چارچوب همان اخلاق جمعی تعریف نکند، به سرعت به ابزاری برای نفوذ خارجی و تحمیل خواست بیگانگان بدل می‌شود. در چنین وضعیتی، هر ۲ جریان عملا از ریشه‌های مشترک خود جدا شده و بی‌ریشه، بی‌مرز و در نهایت بی‌هویت خواهند شد.
اکنون بیش از هر زمان دیگری، جامعه ایرانی نیازمند بازتعریف مفاهیم بنیادی است. مفاهیمی مانند «منافع ملی»، «هویت ایرانی»، «عدالت»، «آزادی» و «اقتدار» باید در پرتو همان مرز اخلاقی بازخوانی شود. دیگر نمی‌توان با کلیشه‌های قدیمی و بازی‌های دوگانه سیاسی، وجدان عمومی را اقناع کرد. مردمی که در بزنگاه‌های حیاتی، از مرزهای ملی عبور نکردند و در برابر تحریم، جنگ، تهدید و فتنه‌های داخلی ایستادند، امروز شفافیت، صداقت و شجاعت در مسؤولیت‌پذیری را می‌طلبند. آنها بدرستی انتظار دارند هر ۲ جناح، منافع ملت را بر منافع گروهی مقدم بدانند و از هرگونه معامله‌گری بر سر ایران و ارزش‌های اصیل آن خودداری کنند.
شاید این بازتعریف، دشوار و پرهزینه به نظر برسد اما تنها راه نجات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور، بازگشت به این مرز مشترک اخلاقی است. در غیر این صورت، شکاف‌های سیاسی - اجتماعی، هر روز عمیق‌تر خواهد شد و فرصت‌های تاریخی، یکی پس از دیگری از دست خواهد رفت. مرز اخلاقی ایران، امروز به یک «ظاهر عینی» بدل شده، چون مردم با گوشت و پوست خود فهمیده‌اند چه زمانی یک حرکت سیاسی ریشه در وطن‌دوستی دارد و چه زمانی صرفاً یک ابزار قدرت‌طلبی یا بازی با احساسات جمعی است. آنها نیک می‌دانند دفاع از وطن، نه با شعار و نه با تحمیل، بلکه با صداقت، شجاعت و مسؤولیت‌پذیری واقعی معنا پیدا می‌کند.
اینک موعد بازتعریف است؛ بازتعریفی که می‌تواند آغاز یک دوره جدید در حیات ملی و سیاسی ایران باشد. دوره‌ای که در آن، هیچ جناحی نتواند به نام ملت، منافع ملی را قربانی یا با تکیه بر ارزش‌های انقلابی، اخلاق جمعی را تحقیر کند. در دوره جدید، ایران و مفهوم ایرانیت، همانند شمعی فروزان، پیشاپیش همه ما خواهد بود و هر حرکت سیاسی، هر اصلاح و هر پاسداری، در پرتو آن معنا خواهد یافت. این بازتعریف، نه یک پروژه انتزاعی یا آکادمیک، بلکه ضرورتی حیاتی است برای بقا، پیشرفت و عزت تاریخی ما. چه اصول‌گرا و چه اصلاح‌طلب، همه در برابر این مرز مشترک، مسؤولند و در این میدان، هیچ عذر و بهانه‌ای پذیرفتنی نخواهد بود.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه دوازدهم تیرماه ۱۴۰۴

رسوایی؛ علاجِ اپوزیسیون کرایه‌ای

ایمان‌ عظیمی

وظیفه هر ایرانی وطن‌دوستی پس از حمله بیگانه به خاک کشور این است که از اعتقادات، جان، مال و از همه مهم‌تر ناموسش دفاع کند. بعضی در صورت نیاز با اسلحه دست‌گرفتن از همنوعان خود در برابر دژخیم و اشقیا پاسداری می‌کنند و برخی دیگر هم با مدیریت اوضاع وظیفه روحیه دادن به مردم و نیرو‌های نظامی و انتظامی را برعهده می‌گیرند. چراغ اول دفاع مقدس 12روزه سنگر هنر را محمد معتمدی و محمدمهدی سیار با قطعه «ایران علی» روشن کردند؛ کم‌کم داشت جناح متحدی از طرف شهره‌ها در جبهه ایران شکل می‌گرفت که محسن چاوشی و کاظم بهمنی با «علاج» میخ آخر را بر تابوت دشمن و ستون‌پنجم فارسی‌زبان - و نه ایرانی او - کوبیدند تا هم دل عاشقان مملکت را به دست بیاورند و هم در تاریخ فرهنگ و هنر کشور بزرگ و تاریخی ما برای همیشه ماندگار شوند. همه خوشحالند و به محسن چاوشی بابت ضبط و انتشار این قطعه موسیقی تبریک می‌گویند، اما مشتی سلبریتی تاریخ‌مصرف‌گذشته و آواره با مدیریت خطیبی نامی دراین‌بین سروصدا راه انداخته‌اند که «روضه‌خوان امام حسین (ع)»
 برای انتشار «علاج» سه ونیم میلیارد تومان دستمزد گرفته که خیلی هم برای برندی همچون چاوشی مبلغ زیادی نبوده است. البته بی‌پایه‌واساس بودن این حرف خیلی زود توسط کاظم بهمنی، شاعر ترانه و همچنین مسئولان مربوطه مشخص شد، ولی بد نیست به این بهانه و با یاری حافظه بلندمدت و تاریخی‌مان سراغی هم از احوال نزار امثال اشکان خطیبی و افراد بی‌مایه و حقیری چون او بگیریم تا دلیل ناراحتی و ضجه‌های بی‌وطنانی چون او برای ما مشخص شود. 
از قدیم‌الایام گفته‌اند که «کافر همه را به کیش خود پندارد.» این ضرب‌المثل به درست‌ترین شکل ممکن دست ما را برای ورود به پرونده سوژه پشیمان این یادداشت، یعنی اشکان خطیبی باز می‌گذارد. علاقه قاطبه مردم ایران به وطن در طول اعتقاد راسخ ما به اسلام شیعی جای می‌گیرد.

به عبارت دیگر، ملت وقتی امام حسینی می‌شود، ایران و عشق به اهل بیت را با هیچ چیز دیگر عوض نمی‌کند. اشکان خطیبی و افرادی نظیر او این مهم را درک نمی‌کنند، زیرا «صفر جلوی عدد»، پول روی پول گذاشتن و در نتیجه، «زیست رخت‌خوابی» پرده ضخیمی را جلوی دید آدمی قرار می‌دهد که عملاً نمی‌تواند واقعیت‌های ملموس و عادی دنیای پیرامونش را به‌درستی فهم کند و بپذیرد که اصالت افراد معتقد، دغدغه‌مند و ملی هنوز بدل به کالایی کم‌ارزش نشده است. اشکان خطیبی با بازی در سریال‌های صداوسیما نبود که بدل به یک بازیگر شناخته‌شده تلویزیونی شد، بلکه این حضورش در موزیک‌ویدئو «یه مسجد» با صدای امیر تاجیک به‌مناسبت انتفاضه دوم مردم فلسطین بود که وی را به ایرانیان معرفی کرد! خطیبی در آن کلیپ در جایگاه عامل عملیات استشهادی به دل دشمن صهیونیستی زد و اکیپ آن‌ها را از بین برد. ولی بازی در موزیک‌ویدئو «یه مسجد» باعث نشد تا مدیر اسبق پردیس چارسو همین راه را ادامه دهد و بدل به هنرپیشه‌ای ارزشی و حزب‌اللهی شود. 
اشکان خطیبی با کارنامه به‌اصطلاح هنری خویش در ادامه به مخاطبانش نشان داد که او نه‌تنها هیچ اعتقادی به شهادت‌طلبی و مبارزه با شیطان مجسم روی زمین ندارد، بلکه مانند بسیاری دیگر از سلبریتی‌ها با محاسبه سود و زیان شخصی قدم در این راه نهاده است. البته ایرادی هم به انتخاب او وارد نیست و هرکس مخیر است تا بر اساس توانایی‌ها و علایقش جاده زندگی‌اش را طی کند، اما مسئله از جایی که آدم‌های هرهری‌مذهب، حزب باد و فرصت‌طلبی نظیر اشکان خطیبی به‌یک‌باره و به تشخیص خود در مقام رئیس دادگاه افکار عمومی برای دیگران بایدونباید تعیین می‌کنند جالب می‌شود. کسی که هیچ‌وقت غمخوار مردمش نبوده و تنها به‌خاطر خوش‌خوشان لشکر فحاش مجازی در حول‌وحوش بلوای «زن، زندگی، آزادی» تبدیل به «ویکتور خارا» مناطق صعب‌العبور شده و الان به شکرخوری افتاده، حق ندارد در مورد محسن چاوشی که همچنان در یک‌خانه 90متری اجاره‌ای زندگی می‌کند تهمت بزند که برای حمایت از مردم کشورش از دستگاه‌های ذی‌ربط میلیاردی دستمزد گرفته است. 
اتفاقات ۱۴۰۱ و جنگ تحمیلی آمریکا و سگ هار منطقه‌ای‌اش علیه جان و مال و ناموس ایرانیان، دروغ بزرگ دنیای آزاد و حامیان بی‌چاک‌ودهنش را عیان‌تر از گذشته برای ما عیان کرد. وطن، برای امثال اشکان خطیبی و حمید فرخ‌نژاد تا جایی اهمیتش را حفظ می‌کند که بتواند منافع آن‌ها را به جا آورده و نقد کند، وگرنه بودونبود «ایران» و مردمش اگر حرف این جماعت را نخوانند چندان توفیری برایشان ندارد. تولیدات فرهنگی - هنری ما از آثار تلویزیونی در رسانه ملی گرفته تا سینمای ارگانی، بخش خصوصی و پلتفرم‌ها تبدیل به قلک این افراد شده و آن‌ها بدون پس‌دادن هیچ حساب و کتابی، مدام در حال مصرف‌کردن «ایران» و مردمانش هستند، پس نه‌تنها نمی‌توانند به شکل خودخوانده در صندلی قضاوت افکار عمومی بنشینند، بلکه باید به دلیل تحریک جوانان رشید این سرزمین به انجام اعمال مجرمانه، به‌جای آن‌ها محاکمه شوند، زیرا در این مورد به‌خصوص سبب اقوی از مباشر است. جرم اشکان خطیبی، حمید فرخ‌نژاد، احسان کرمی و باقی فارسی‌زبانان انیرانی البته سنگین‌تر از دیگر شهره‌هاست، چون آن‌ها در جنگ تحمیلی 12‌روزه عملاً به یار کمکی نتانیاهو و ترامپ بدل شدند و مرز میان وطن‌دوستی و ستون‌پنجم شدن را برای ایرانیان به‌وضوح مشخص کردند. 
ایرانی که اشکان خطیبی از آن دم می‌زند، کشوری است که چاره‌ای جز بازی در نظم نوین غربی و آمریکایی آن‌هم در نقش برده ندارد و هر شکلی از مقاومت و استقلال‌طلبی در میان شهروندانش باید با شدیدترین الفاظ، لجن‌مال و اگر این رویه جواب نداد با بمب و موشک جواب داده شود. گول اشک تمساح این هنرمندان جعلی و وطن‌پرستان کرایه‌ای و فصلی را نخورید، آن‌ها اگر منافع خود را در خطر ببینند، حاضرند در ائتلافی همه‌جانبه علیه خانواده و کشورشان متحد شوند و ایران‌اینترنشنال و رسانه دولتی آمریکا (رادیو فردا) را برای رسیدن به اهدافشان به بازی بگیرند، پس بهتر است سکوت پیشه کنند و به هنرمندان واقعی ملت امام حسین (ع) تهمت نزنند که بد می‌بینند. 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات