در یکی از مهمترین تحولات دیپلماتیک، دولت فرانسه به تازگی رسماً اعلام کرده که در ماه سپتامبر (شهریور / مهرماه) در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، کشور فلسطین را به رسمیت خواهد شناخت. «امانوئل ماکرون» رئیسجمهور فرانسه در بیانیهای تأکید کرد که این تصمیم بر اساس ضرورت «پایان دادن به رنج انسانی» و «احیای راهحل دودولتی» اتخاذ شده است، نه بر اساس حمایت از هیچ گروه خاصی در درون فلسطین.
این تصمیم تاریخی، فرانسه را به نخستین کشور عضو «گروه ۷» تبدیل میکند که در بحبوحه یکی از خونینترین و طولانیترین جنگهای تاریخ معاصر غزه، به حمایت عملی از تشکیل دولت فلسطینی دست میزند. تاکنون، ۱۴۷ کشور از ۱۹۳ کشور عضو سازمان ملل متحد، فلسطین را به رسمیت شناختهاند.
این در حالی است که نوار غزه در بدترین وضعیت انسانی و زیرساختی خود در دهههای اخیر بهسر میبرد؛ شرایطی که بسیاری از ناظران بینالمللی از آن با تعبیر «آخرالزمانی» یاد میکنند. بیش از ۲ میلیون نفر در محاصرهای مطلق، بدون دسترسی به آب سالم، غذا، برق یا خدمات درمانی، در آوارگی و قحطی مطلق روزگار میگذرانند. بنا بر گزارشهای نهادهای بشردوستانه، نظام بهداشت عمومی در غزه بهکلی فروپاشیده، بیماریهای واگیردار شیوع یافتهاند و حتی اخیراً موارد زیادی از مرگ کودکان بر اثر گرسنگی ثبت شده است.
اعلام شناسایی کشور فلسطین از سوی فرانسه، اگرچه گامی بیسابقه و پرهزینه در فضای دیپلماتیک محسوب میشود اما این پرسشها را نیز بهدنبال داشته که آیا چنین اقدامی میتواند در میانه شرایط نابسامان غزه، راه را برای ایجاد یک دولت واقعی هموار کند؟ یا اینکه با نبود زیرساخت، حاکمیت یکپارچه و اجماع بینالمللی، این تصمیم نیز به سرنوشتی مشابه با وعدههای پیشین در پرونده فلسطین دچار خواهد شد؟
بررسی ۲ سناریو؛ تصمیم تحولساز یا ژست نمایشی فرانسه؟
اعلام رسمی فرانسه مبنی بر به رسمیت شناختن کشور فلسطین، موجی از تحلیلها، امیدها و تردیدها را در عرصه بینالمللی برانگیخته است. در حالیکه دولت ماکرون این تصمیم را گامی شجاعانه در جهت تحقق عدالت و صلح توصیف میکند، برخی تحلیلگران معتقدند این اقدام بیش از آنکه ظرفیت تغییر واقعی در میدانی چنین پیچیده داشته باشد، نمایشی دیپلماتیک برای تقویت وجهه فرانسه در جهان عرب و افکار عمومی غربی است.
سناریوی اول؛ تصمیمی واقعی و مبتنی بر تغییر راهبردی
در این سناریو، اقدام فرانسه بیانگر یک چرخش راهبردی واقعی در سیاست خارجی این کشور و بهطور گستردهتر در غرب است؛ تلاشی برای پایان دادن به انفعال تاریخی اروپا در قبال مسئله فلسطین. فرانسه با پذیرش ریسک دیپلماتیک و ایستادن در برابر مخالفت صریح آمریکا و رژیم صهیونیستی، میخواهد ابتکار عمل را در احیای روند صلح بهدست گیرد. اگر سایر کشورهای اروپایی مانند اسپانیا، ایرلند، بلژیک و حتی آلمان از این مسیر پیروی کنند، تصمیم پاریس میتواند زمینهساز تشکیل یک اجماع نوین اروپایی پیرامون راهحل دو دولتی باشد.
در این مسیر، مشارکت فرانسه در کنفرانس صلح نیویورک و تاکید بر شروطی چون تشکیل دولت مستقل فلسطینی، خروج حماس از میدان سیاسی و تضمین امنیت برای طرفین، نشان میدهد که پاریس تنها به شناسایی نمادین اکتفا نکرده، بلکه بهدنبال ایجاد سازوکارهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی برای تحقق این هدف نیز هست. در این چارچوب، به رسمیت شناختن کشور فلسطین نه یک ژست، بلکه پیشدرآمدی برای بازتعریف نظم منطقهای خواهد بود.
سناریوی دوم؛ یک نمایش سیاسی برای مصرف رسانهای
اما در سوی دیگر، بدبینیهای گستردهای نیز وجود دارد که این اقدام را صرفاً یک نمایش دیپلماتیک و مانوری اخلاقی در آستانه نشستهای مهم بینالمللی میدانند. منتقدان میگویند فرانسه در حالی کشور فلسطین را به رسمیت میشناسد که هیچ ارادهای برای مداخله واقعی در میدان بحران اعم از فشار اقتصادی بر رژیم صهیونیستی، تأمین منابع بازسازی غزه یا حمایت حقوقی از ساختار حاکمیتی فلسطینی نشان نداده است.
در این سناریو، اقدام پاریس تلاشی برای بازیابی اعتبار از دسترفته اروپا در جهان اسلام و پاسخ به انتقادات فزاینده داخلی از بیتحرکی نسبت به بحران انسانی در غزه است؛ بدون آنکه منجر به تغییر عملی در توازن قدرت یا وضعیت اشغالی شود. حتی اگر این شناسایی در سطح سازمان ملل صورت پذیرد، تا زمانی که تغییری در وضعیت محاصره، حاکمیت زمین و مرزها اتفاق نیفتد، این اقدام بیش از آنکه شناسایی یک کشور باشد، بیانیهای نمادین و بدون پشتوانه اجرایی خواهد بود.
بر اساس این سناریو، فرانسه پیش از این نیز بارها حمایت لفظی از فلسطین را اعلام کرده اما در عمل از اجرای تعهدات یا مواضع رسمی خود عقبنشینی کرده است. نمونه بارز آن به سال ۲۰۱۴ بازمیگردد که مجلس ملی فرانسه قطعنامهای غیرالزامآور برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین تصویب کرد ولی دولت وقت با این توجیه که «هنوز زمان مناسب فرا نرسیده»، از اقدام عملی صرفنظر کرد.
همچنین در سال ۲۰۱۶، پاریس میزبان ۲ کنفرانس صلح برای فلسطین بود که با هدف احیای روند دودولتی برگزار شد اما بدون حضور طرفهای اصلی یعنی رژیم صهیونیستی و فلسطینیان و بدون ضمانت اجرایی مشخص، این ابتکار نیز به نتیجه نرسید. همین سوابق باعث شده بسیاری، تصمیم اخیر فرانسه را نه گسستی واقعی در سیاست گذشته، بلکه تکرار یک الگوی نمادین و بیاثر تلقی کنند.
فرصتها و چالشهای تحقق دولت فلسطینی به فرض حسننیت اروپا
حتی اگر تصمیم فرانسه برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین از سر حسننیت واقعی و بدون انگیزههای نمایشی یا سیاسی باشد، باز هم تحقق یک دولت مستقل و عملیاتی فلسطینی با فرصتها و موانعی جدی مواجه است. اقدام فرانسه، اگر به درستی هدایت شود و با حمایتهای چندجانبه همراه باشد، میتواند آغازگر یک روند احیای دیپلماسی و نظم جدید منطقهای باشد ولی بدون زیرساختهای اجرایی، ممکن است به سرنوشتی مشابه با قطعنامههای بیاثر پیشین دچار شود.
فرصتها
احیای مجدد گفتمان دو دولتی: در شرایطی که بسیاری گمان میکردند راهحل دو دولت به تاریخ پیوسته است، تصمیم فرانسه این گفتمان را به صدر تحلیلهای جهانی بازگردانده است.
تقویت مشروعیت دیپلماتیک فلسطین: شناسایی رسمی از سوی قدرتهای بزرگ بهویژه یک کشور عضو دائم شورای امنیت، میتواند جایگاه دیپلماتیک فلسطینیان را در مجامع بینالمللی ارتقا دهد و دست آنها را در مذاکرات آینده تقویت کند.
فشار اخلاقی بر رژیم صهیونیستی: ایجاد جبههای رسمی از سوی اروپا، ولو بدون اجماع کامل، میتواند رژیم اسرائیل را در سطح افکار عمومی و نهادهای بینالمللی بهویژه در مورد پایان محاصره غزه و توقف شهرکسازیها در کرانه باختری تحت فشار قرار دهد.
زمینهسازی برای کنفرانس صلح: همراهی با این مسیر میتواند بستر شکلگیری نشستهای صلح منطقهای یا بینالمللی را فراهم سازد.
چالشها
فروپاشی کامل زیرساخت در غزه: غزه امروز نه تنها فاقد دولت، بلکه فاقد ابتداییترین امکانات حیاتی است. بازسازی فوری نیازمند میلیاردها دلار سرمایهگذاری، نیروی انسانی متخصص و امنیت نسبی است که فعلاً هیچکدام فراهم نیست.
نبود یک حاکمیت واحد و پذیرفتهشده: غزه تحت کنترل حماس است و کرانه باختری زیر سلطه تشکیلات خودگردان. اختلافات داخلی فلسطینیان و نبود دولت وحدت ملی واقعی، مانعی بزرگ برای ایجاد یک نظام سیاسی یکپارچه است.
کارشکنی آشکار رژیم اسرائیل و ایالات متحده: رژیم صهیونیستی با هرگونه شناسایی یکجانبه کشور فلسطین مخالف است و آمریکا نیز تاکنون حاضر به همراهی با چنین رویکردی نشده و برخی متحدان غربی آمریکا نیز دنباله رو واشنگتن هستند. این بدان معناست که فشار حقوقی الزامآور یا ضمانت اجرایی وجود نخواهد داشت.
شکنندگی اراده سیاسی اروپا: پذیرش تشکیل کشور مستقل فلسطین از سوی فرانسه منوط به آن است که دیگر کشورهای تأثیرگذار اروپا نیز در این روند مشارکت کنند. کشورهایی مانند اسپانیا، ایرلند و بلژیک نشانههایی از تمایل به همراهی نشان دادهاند اما انگلیس و آلمان که همچنان در حال ارزیابی مواضع داخلی و بینالمللی خود هستند، نقش تعیینکنندهای در شکلگیری یا عدم شکلگیری یک اجماع مؤثر اروپایی خواهد داشت. حتی اگر چندین کشور اروپایی همراه شوند، کافی است دولتهای بعدی یا احزاب مخالف، مسیر را تغییر دهند. سابقه اروپا در ایستادگی پایدار بر مواضع مستقل در برابر واشنگتن چندان قابل اتکا نیست.
نبود زیرساخت حقوقی و مالی برای دولتسازی: حتی با شناسایی رسمی، تا زمانی که نظام اقتصادی، سیستم قضائی، نیروی پلیس و کنترل مرزها در دست فلسطینیان نباشد، «دولت» بیشتر یک عنوان خواهد بود تا واقعیت عینی.
در مجموع باید گفت که تحقق یک دولت فلسطینی حتی در صورت حسننیت اروپا، بیش از هر چیز نیازمند یک طرح جامع، چندمرحلهای و بینالمللی است که تنها با صدور بیانیههای شناسایی به سرانجام نمیرسد. اگر این تصمیم با گامهایی عملی در حوزه بازسازی، نهادسازی، تضمین امنیت و میانجیگری سیاسی همراه نشود، حتی با وجود حسننیت نیز راه به جایی نخواهد برد.