یکی از اصلیترین دغدغههای میهندوستان از اواخر دوره قاجار یافتن پاسخ برای این سوال بوده است که علّت فاصله زیاد میان ایران و کشورهای پیشرفته و توسعه یافته چیست و این فاصله را چگونه میتوان کم کرد. جنبش مشروطه را میتوان یکی از نقاط عطف و جدی در یافتن پاسخی عملی به این سوال دانست. مشروطه به دلایل بسیار که خارج از حوصله این نوشتار است به آنچه و آنجا که میبایست نرسید و کودتای رضاخانی که حاکمی برکشیده از سوی ابرقدرت آن روز بود و به تعمیق استبداد داخلی انجامید، گره ایران را کورتر از پیش کرد.
طی حدود نیم قرن بعدی هرگاه مجالی کوتاه و روزنهای باریک برای زدودن استعمار و مهار استبداد پیش آمد، باز هم ایرانیان نتوانستند منافع ملّی خود را محقق کنند.
در شهریور ۱۳۲۰ کشور به سرعت و طی چند روز اشغال شده و شاه دستنشانده پس از دو دهه حکومت قلدرمابانه و به زور سرنیزه، مجبور شد خفت و خواری تبعید به جزیرهای دورافتاده در اقیانوس هند را پذیرا شود و همانهایی که آوردند و بردندش، پسر خام و جوانش را بر تخت استبداد نشاندند تا زنجیر وابستگی به استعمار از هم نگسلد.
یک بار هم دولتی ملّی بر سر کار آمد و عزمی از خود نشان داد تا عنان نفت به عنوان ثروت ملّی را از چنگ بیگانه درآورد و در دست بگیرد، با کودتا کلهپایش کردند.
هر چه زمان میگذشت و تجارب تاریخی متراکمتر میشد، برای مردم ایران این مسئله روشنتر میشد که تا مسئله استقلال حل نشود، پیشرفتی هم در کار نیست و آنچه به عنوان پیشرفت در دوره پهلوی مطرح میشد، کاریکاتوری بود فاقد هوّیت و معنا که صرفاً برای قشر محدود به نزدیکان دربار نان داشت و برای ملّت آبی نداشت.
انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ پاسخی به دغدغه استقلال ملّی و حق تعیین سرنوشت یک ملّت به دست خود بود. مردم ایران استقلال را نهفقط برای استقلال که آن را برای پیشرفت میخواستند.
جوان امروز ایرانی نیز دغدغه پیشرفت دارد، اما همانهایی که یک روز مانع پیشرفت کشور بودند و با تیپا بیرون انداخته شدند، در تلاشاند تا نوعی محاسبه غلط در این زمینه شکل داده و راه پیشرفت را دست کشیدن از استقلال نشان دهند.
برای رسیدن به این هدف نیز از هیچ شعبدهای فروگذار نمیکنند. پیشرفتهای سطحی و قلابی را به عنوان الگو تبلیغ میکنند و عدهای حتی چنان در این مسیر و تفکر غلط غرق میشوند که اساساً مفهوم و داشتن استقلال در دنیای امروز را زیرسوال برده و امری انتزاعی و حتی مذموم جلوه میدهند و ارتجاع و وابستگی را در زرورقهایی همچون درآمیختن با سیستم بینالمللی و جامعه جهانی میپیچند تا از تلخی این زهر به خیال خود بکاهند.
بله بدون استقلال هم به ظاهر میتوان پیشرفت کرد، اما چنین پیشرفتی واقعی و پایدار نیست و در چنین حالتی معمولاً ناپایدار، جزئی و هدایتشده از بیرون خواهد بود.
ناتوانی در تصمیمگیری مستقل به دلیل دخالت خارجی در سیاست داخلی، آسیبپذیری در برابر بحرانهای جهانی یا تصمیم شرکتهای خارجی، از بین رفتن هویّت ملّی و حل شدن در ارزشهای بیگانه، وابستگی به حمایت نظامی یا امنیتی دیگران و احساس وابستگی و حقارت در میان مردم و نخبگان از جمله نقایص و تبعات چنین پیشرفتی است.
رفاه یا ثبات کوتاهمدت ممکن است در سایه حمایت یا وابستگی به قدرتهای دیگر بهدست آید، اما تجربه تاریخی نشان داده که پایداری، خلاقیت و عزّت ملّی در بلندمدت فقط با استقلال ممکن است. کشورها و ملّتها بدون استقلال، دچار وضعیتی میشوند که در ادبیات سیاسی به آن «حاکمیت مدیریتشده» یا «حاکمیت اجارهای» گفته میشود.
حقد و کینه عمیق آمریکا از ایران امروز ناشی از همین موضوع است. ایران نمیخواهد «حاکمیت اجارهای» داشته باشد. تهدید، تحریم، ترور و حمله نظامی، همگی واکنشی از سر عصبانیت نسبت به استقلال ملّیِ ایران عزیز است.
