تاریخ انتشار : ۲۶ آبان ۱۴۰۴ - ۱۴:۵۹  ، 
کد خبر : ۳۸۴۲۲۳
سیدمحمدباقر صدر‌ـ ۶۲

سلوک خانوادگی

پایگاه بصیرت / محسن اسماعیلی

شهیدصدر به برکت مقام برجسته علمی و آثار منحصر به فرد، جهاد و شهادت حماسی‌اش نامی پرآوازه دارد، اما از نظر اخلاق و سبک زندگی‌اش همچنان ناشناخته باقی مانده است. به‌درستی گفته‌اند که میزان صدق و موفقیت هر کس را باید در سلوک خانوادگی و در عرصه خصوصی او جست‌وجو کرد. «به رنگ صبر» نام کتاب خاطرات همسر این نابغه جهان اسلام است که به همت مؤسسه فرهنگی و تحقیقاتی امام موسی صدر منتشر شده است.
این کتاب روایتگر صادق نجابت و فداکاری یک بانوی فرهیخته ایرانی است که گوهر بلند طبع و استقامت را در سایه تعلیم و تربیت دینی پیدا کرده است. دختری نازپرورده و رشد‌یافته در دامان خاندانی برجسته و برخوردار، که برادرش موسی صدر از او برای پسرعمویش محمدباقرصدر، با لطافت و شیرینی خواستگاری می‌کند. او توصیه برادر را پذیرفته و راهی خانه‌ای محقر، استیجاری و پرجمعیت در نجف اشرف می‌شود. انتخاب این زن آگاهانه و اراده‌اش پولادین است و همان روز اول به حرم سرور اولیا، امیرمؤمنان علی(ع) مشرف می‌شود و از او صبر و آرامش می‌طلبد. او سیدمحمدباقر را نه به چشم همسر، که به منزله یکی از بزرگان و اولیاءالله می‌نگرد تا در خدمتش باشد. روایت می‌کند که در همان حرم، احساس کرد که دعایش مستجاب شده است و راست می‌گوید.
مطالعه این کتاب از این منظر، به ویژه برای دختران و زنان جوان آموزنده و سودمند است، اما در همان حال آیینه‌ای شفاف برای نگریستن به چهره درونی یکی از بزرگ‌ترین مصلحان و دانشمندان عصر ماست. به ویژه آنکه همسر و همسنگرش به‌درستی از مبالغه گریزان است و به طرز وسوسه‌انگیزی تلاش می‌کند از بازگو کردن برخی واقعیات که ممکن است بوی بزرگنمایی دهد هم اجتناب کند. اینکه او معتقد است: «چیزی که به مبالغه نزدیک است بهتر است که آدم نگوید.» و تأکید می‌کند: «خدا شاهد و گواه است که سعی می‌کنم یک کلمه‌اش غلو نباشد.» اینها و موارد بسیار دیگر، ارزشی صدچندان به گفتار او بخشیده و آن را از غالب کتاب‌های مشابه ممتاز کرده است.
به گفته ایشان، شهید صدر که در 28سالگی دو کتاب مهم و تحول‌آفرین «فلسفتنا» و «اقتصادنا» را منتشر کرده بود، «فقط یک قبا داشت که همیشه همان را می‌شست و می‌پوشید. (شهید صدر) می‌گفت من یک تن بیشتر ندارم، همین برایم بس است. چرا بیشتر از یک لباس داشته باشم… اگر چیزی برایش می‌بردند، مثلاً عبای خیلی خوب و پارچه قبایی، (آنها را) هدیه می‌داد به طلبه‌ها. می‌گفت اینها غریبند، بگذار اینها بپوشند».
قصه پشتکار او هم شنیدنی است. می‌نویسد: «خیلی می‌نوشت (طوری که) دست‌ها و انگشت‌ها ورم می‌کرد. آن وقت کمی آرد و ذره‌ای روغن حیوانی را با یک خُرده آب گرم خمیر می‌کردم، می‌بستم به انگشتش، رویش هم کهنه می‌بستم.»
شهید صدر در انجام نماز و واجبات خیلی مقید بود، اما نوشتن را بر مستحبات ترجیح می‌داد و می‌گفت: «مستحبات زیاد که بجا بیاورم، از نوشتن وقتم کم می‌شود. مستحبات ثواب برای خود من است، اما نوشتن به خاطر مردم است».

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات