«امیرعباس ربیعی» که پیش از این با ساخت آثاری، چون «لباس شخصی» و «ضد»، جسارت خود را در بازخوانی پروندههای حساس تاریخ معاصر و سینمای استراتژیک به رخ کشیده بود، در سومین گام فیلمسازیاش به سراغ سوژهای متفاوت، اما به همان اندازه دشوار رفته است. فیلم «احمد» برشی است از ۱۸ ساعت ابتدایی فاجعهبار زلزله بم در پنجم دی سال ۱۳۸۲؛ روایتی از حضور خطشکن سردار شهید احمد کاظمی، فرمانده وقت نیروی هوایی سپاه، در قلب ویرانههایی که هزاران نفر را به کام مرگ کشانده بود.
نبرد نجات در شهر خشت و گِل
سحرگاه پنجم دی ۱۳۸۲، زلزلهای مهیب بم را میلرزاند. در حالی که ابعاد فاجعه هنوز برای پایتختنشینان روشن نیست، احمد کاظمی با تماسی از سوی حاج قاسم سلیمانی، از عمق حادثه باخبر میشود. او منتظر دستور و ابلاغیه نمیماند و با اقدامی خودجوش و انقلابی، راهی بم میشود. فیلم روایتگر تلاشهای بیوقفه او در ۱۸ ساعت نخست است؛ ساعاتی که او با سازماندهی پل هوایی بینظیری، هزاران مجروح را با هواپیماها و بالگردهای نظامی به مراکز درمانی منتقل کرد. «احمد» نه یک بیوگرافی کامل، بلکه نمایش یک «مدیریت بحران» در یکی از بحرانیترین موقعیتها در تاریخ معاصر ایران است.
قهرمانی بدون رتوش
تمرکز اصلی ربیعی در این فیلم بر شخصیت احمد کاظمی است. احمد این فیلم، لزوماً آن تصویر رسمی و اتوکشیدهای نیست که در رسانهها دیدهایم. تینو صالحی در نقشی دشوار، توانسته است چهرهای انسانی، ملموس و «اهل عمل» از این شهید ارائه دهد. او شخصیتی است که فریاد میزند، درگیر میشود، در تنهایی گریه میکند و حتی گاهی در برابر عظمت فاجعه کم میآورد.
یکی از نقاط قوت فیلم، نمایش تضاد میان «روحیه جهادی» و «بروکراسی دولتی» است. احمد کاظمی در فیلم، نماد مدیری است که تخصص را ارج مینهد و برای او کلمه «نمیشود» معنا ندارد. او در دیالوگی ماندگار، وقتی از کمبود امکانات صحبت میشود، نمیگوید هواپیما نداریم، بلکه میگوید «مهدی باکری» کم داریم. این نگاه، احمد را از یک فرمانده نظامی صرف به یک مصلح اجتماعی تبدیل میکند که حتی در اوج بحران، به فکر کاشتن گل شمعدانی از ریشه درآمده است تا نشان دهد زندگی باید جریان یابد.
فیلم «احمد» برای بسیاری از مدیران امروز ما الگوسازی میکند. این فیلم بهطور دراماتیک نشان میدهد، حتی در وضعیت مرگبار و فاجعهباری، چون زلزله بم و با دستان خالی نیز میتوان از پس بحران برآمد و پیش رفت، به شرط آنکه مدیریت فراتر از نظم متداول، با انگیزه، اراده و جهاد و مجاهدت همراه شود؛ همانند کاری که قهرمان فیلم «احمد» عملی میکند و در یک عملیات، منجی مردمی داغدیده و آسیبدیده میشود.
سایه روشن احمد
ربیعی ثابت کرده است، در مدیریت صحنههای شلوغ متبحر است. طراحی صحنه و لباس فیلم به شدت باورپذیر است و بیننده را به اتمسفر غبارآلود و تلخ سال ۱۳۸۲ میبرد. جلوههای ویژه بصری محمد برادران و فیلمبرداری هاشم مرادی، در بازسازی ویرانیهای بم و پروازهای پیاپی هواپیماها روی باند فرودگاه، شایسته قدردانی است. همچنین فیلمنامه در میان شلوغی حادثه، شخصیتهای فرعی، نظیر خانم دکتر، عروس و داماد بم و خانوادههای داغدار را گم نمیکند و به سرنوشت هر یک وفادار میماند.
با وجود تمام زیباییها، «احمد» از برخی لکنتها در روایت رنج میبرد. فیلم با وجود ریتم خوب در میانه، در شروع بسیار مستقیم و بدون جذابیت دراماتیک آغاز میشود. یکی از انتقادهای جدی به فیلم، ضعف در چهرهپردازی شخصیتهای همراه (نظیر حاج قاسم و سردار سلامی) است که به دلیل نداشتن شباهت کافی، عملاً در حاشیه قرار گرفتهاند.
از سوی دیگر، بلاتکلیفی در لحن فیلم حس میشود؛ جایی که قهرمان مدام در حال تخریب تصمیمات دولتی است، اما همزمان بر قانونمداری تأکید دارد. این پارادوکس در شخصیتپردازی، گاهی کنشگری فردی او را زیر سؤال میبرد. همچنین برخی سکانسها و پلانها به لحاظ کارگردانی میتوانستند تأثیرگذارتر باشند؛ برای نمونه، نمای گریه احمد جلوی ماشین یا صحنه پیرمرد در سرما، به دلیل انتخاب زوایای دوربین، آنطور که باید حق مطلب را ادا نکردهاند.
سخن پایانی
فیلم «احمد» ادای دینی است به مردی که جایگاهش را برای شهادت میخواست و در اوج بحران، «مدارا با مردم» را سرلوحه قرار داد. شاید بتوان گفت با توجه به ظرفیت بالای شخصیت شهید کاظمی، هنوز جا داشت فیلمی عمیقتر ساخته شود تا «سوژه» در میان هیاهوی زلزله کمی کمتر آسیب ببیند، اما بیشک «احمد» یکی از تأثیرگذارترین و انسانیترین آثار بیوگرافیک سینمای ایران در سالهای اخیر است. این فیلم به ما یادآوری میکند که در روزهای سخت، آنچه کشور را نجات میدهد، نه شعار و بیانیه و جلسات طولانی و نامهنگاریهای اداری، بلکه حضور میدانی مدیرانی از جنس احمد است.