در دهههای گذشته، تصویر «پدر» در سینمای ایران، پیوندی ناگسستنی با مفهوم اقتدار، پناهگاه و اخلاق داشت. حتی اگر پدری سختگیر بود (مانند ناخدا خورشید) یا درگیر فقر (مانند بچههای آسمان)، باز هم ستون خیمه خانواده به شمار میآمد؛ اما سالهای اخیر، بهویژه در آثار شبکه نمایش خانگی، این ستون نه تنها لرزان شده، بلکه گویی تعمدی در کار است تا تصویر پدر به کلی ویران شود. ما با پدیدهای مواجهیم که میتوان آن را «پدرکشی فرهنگی» نامید.
اگر به سریالهای پرمخاطب سالهای اخیر نگاهی بیندازیم، الگوی تکرارشوندهای را میبینیم: پدرانی که یا هیولا هستند، یا بزدل یا منبع اصلی بدبختی فرزندانشان. در درامهای جنایی و معمایی شبکه نمایش خانگی، پدر دیگر آن کسی نیست که برای امنیت خانواده میجنگد؛ بلکه او کسی است که با بدهیهایش، با خیانتهایش یا با قساوت قلبش، فرزندان را به مسلخ میبرد.
اگر بخواهیم از چنین آثاری نام ببریم، فهرست بلندبالایی میشود؛ از آثار سینمایی، چون «پیر پسر»، «رها» و «زن و بچه» گرفته تا سریالهای نمایش خانگی «زخم کاری»، «در انتهای شب»، «رهایم نکن»، «از یاد رفته»، «داریوش» و.... در این آثار، پدر یا یک «دیکتاتور حقیر» است که فقط فریاد میزند، یا مردی است که پشت نقاب خیرخواهی، در حال متلاشی کردن روح اعضای خانواده است. در بهترین حالت، پدر در این آثار، عامل آسیب و انحراف فرزندانش است! گویی سینماگران امروز ما، تنها راه ایجاد درام را در شکستن حرمت پدر یافتهاند.
چرا به اینجا رسیدیم؟ چند تحلیل اصلی میتوان برای این دگردیسی ارائه داد:
تقلید ناشیانه از رئالیسم کثیف، یکی از عوامل این معضل است. سازندگان آثار گمان میکنند برای نشان دادن «واقعیت جامعه»، حتماً باید سیاهترین زاویه ممکن را انتخاب کنند. آنها رئالیسم را با «زشتنگاری» اشتباه گرفتهاند.
شکاف نسلی و عقدههای فروخورده هم میتواند عامل گرایش به پدرستیزی در سینما و نمایش خانگی باشد. بخشی از این تصویر، محصول نگاه نسل جدیدی از نویسندگان است که رابطهای آسیبدیده با مفهوم سنت و اقتدار دارند و این خشم را در قالب کاراکترهای پدر تخلیه میکنند.
طبق معمول، توسل به جذابیتهای دراماتیک کاذب هم نقش مؤثری در کژتابی تولیدات سینما و نمایش خانگی دارد. خلق یک پدر فداکار و آرام، از نظر فیلمنامهنویسانِ تنبل، خستهکننده است. برای آنها، پدری که قمارباز است یا مخفیانه جنایت میکند، بنزین بیشتری برای موتور داستان فراهم میکند؛ حتی به قیمت تخریب یک نهاد اجتماعی.
سینما و سریال صرفاً بازتابدهنده واقعیت نیستند، بلکه «واقعیتساز» هم هستند. وقتی مخاطبِ نوجوان و جوان به صورت مداوم با تصویر پدرانی روبهرو میشود که یا بوی تعفنِ خیانت میدهند یا در برابر مشکلات کمر خم کرده و گریزانند، مفهوم «امنیت خانوادگی» در ذهن او فرو میپاشد.
ما در حال گذار از «پدرسالاری» به «پدرستیزی» هستیم، بدون آنکه جایگزین سالمی برای آن تعریف کرده باشیم. نتیجه این روند در شبکه نمایش خانگی، تولید نسلی از فرزندان سینمایی است که یا عاصی و بزهکارند یا در جستوجوی انتقام از ریشههای خود.
نقد حاضر به معنای دفاع از تصویر «پدرِ قدیس» و بیعیب و نقص نیست. سینما باید ضعفهای انسانی را نشان دهد، اما تفاوت ظریفی هست میان نمایش «ضعف یک انسان که پدر است» با «نمایش پدر به مثابه یک عنصر مخرب».
شبکه نمایش خانگی برای جذب مخاطب و فروش بیشتر، روی لبه تیغ حرکت میکند. ادامه این روند و اصرار بر ارائه تصویری کریه، بیاعتبار و لرزان از جایگاه پدر، در بلندمدت نه تنها به ساختار درام در ایران ضربه میزند، بلکه موجب میشود سینما کارکرد الهامبخش خود را از دست داده و تنها به آینهای دقدار تبدیل شود که جز ناامیدی و فروپاشی چیزی برای عرضه ندارد. وقت آن رسیده است که سینماگران ما بپرسند: آیا واقعاً تمام پدران این سرزمین، شایسته این قابهای تیره و تار هستند؟