صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۲ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۹  ، 
شناسه خبر : ۳۷۱۳۹۵
شکست آمریکا در توافق با حماس؟!، پرسه‌زنی پهپاد‌های مهاجر بر سر تروریست‌های فرضی، ترامپ؛ آشوب‌سازی با شعار «نخست، آمریکا»؛ یادداشت برخی از روزنامه‌های امروز می‌باشد.

شکست آمریکا در توافق با حماس!؟ 

دکتر محمدحسین محترم
۱- در ۱۵ ماه گذشته نتانیاهو از «پیروزی مطلق بر حماس» و بایدن از «نابودی توان رزمی حماس» سخن می‌گفتند، اما توافق اعلام شده نشان داد که نه از آن پیروزی و نه از آن نابودی هیچ نشانه‌ای وجود ندارد، چرا که با پیروزی مطلق و نابودی دشمن خود، دیگر نیازی به توافق با آن وجود ندارد! نتانیاهو حتی نتوانست به هدف کوچاندن یک میلیون از مردم غزه برسد و مردم غزه پای فلسطین ماندند.
لذا: اولا اولین و مهم‌ترین عاملی که اسرائیل مجبور به تن دادن به توافق شد، صبر و تاب‌آوری مردم غزه بود که یک لحظه هم صحنه را خالی نکردند و کمترین تردیدی در انتخاب مسیر درست به خود راه ندادند. ایستادگی و تاب‌آوری مردم و رزمندگان غزه در کنار انفعال و عدم مقاومت ارتش سوریه و نتیجه این دو اتفاق تجربه ارزشمند مضاعفی را برای ملت‌ها رقم زد. مردم غزه اسرائیل را مجبور به اذعان به یک قدرت تاثیرگذار و توافق با قدرتی کرد که ادعای نابودی آن را داشت، اما ارتش سوریه با انفعال و عملکرد خود اسرائیل را بر مردم مسلط کرد! همان‌گونه که رهبرمعظم انقلاب فرمودند که تحولات و سقوط سوریه یک تجربه ناشی از غفلت و تاب نیاوردن ارتش سوریه در مقابل فشارها و توطئه‌های آمریکا و اسرائیل بود؛ توافق اسرائیل با حماس نیز یک تجربه ناشی از هوشیاری و بصیرت و صبر مردم و رزمندگان غزه بر مشکلات و تاب‌آوری در مقابل فشارهای دشمنان کینه‌توز و عنود است. لذا توافق اعلام شده تاکید و اذعانی به عمیق‌تر و بیشتر شدن وجه اجتماعی و مردمی جنبش حماس می‌باشد.
تاب‌آوری مردم غزه نشان داد یک ملت با دست خالی و با تکیه بر ایمان و اعتقاد خود می‌تواند دشمن‌ترین دشمن خود را مجبور به تن دادن به خواسته‌هایش کند و او را علی‌رغم تبلیغات پر حجم سیاسی–رسانه‌ای به زانو درآورد و البته که هزینه دارد و صد البته که هزینه آن کمتر از هزینه سازش و تسلیم و نابودی است! این دلیل و اثبات منطق و سخن رهبری است که فرمودند «آنها به این خیال بودند که مردم را زیر فشار قرار بدهند تا آنها خودشان علیه حماس بایستند و قیام کنند؛ عکس شد؛ مردم بیشتر طرفدار حماس شدند».
ثانیا اسرائیل با این توافق در کمترین حالتی که قابل تصور است تهدید علیه خود را تقویت و تشدید کرد چرا که با این توافق حداقل سه هزار نیروی آبدیده و با انگیزه و مقاوم را در مرحله اول به کادر سازمان مقاومت غزه تزریق می‌کند که هرکدام از آنها خود یک یحیی سنوار هستند و همان‌گونه که یحیی سنوار پس از آزادی از زندان بزرگ‌ترین عملیات اطلاعاتی – نظامی و امنیتی تاریخ را علیه اسرائیل طراحی و اجرا کرد، قطعا سه هزار زندانی آزاد شده در این توافق نیز خواهند توانست با انگیزه‌تر به طراحی عملیات‌های بزرگ‌تر و تاریخ‌سازتر دست بزنند، بخصوص که تجربه موفقیت‌آمیز طوفان الاقصی را پیش رو دارند، آنگونه که اکنون سازماندهی و فرماندهی حماس بر عهده محمد السنوار است. لذا اسرائیل باید منتظر عملیات‌های بزرگ‌تری در آینده باشد!
آمریکا و دنیای غرب حامی اسرائیل که تمام تلاش و امکانات خود را برای نابودی حماس به‌کار گرفته بودند، اکنون با این توافق نشان دادند با جنایت‌بارترین جنگ تاریخ و با برنامه‌ریزی گسترده‌ای که برای نابودی مقاومت در کل منطقه کردند؛ نتوانستند اسرائیل را از بحران امنیتی خارج کنند و همچنان از زنده بودن و تاثیرگذاری قدرت حماس نگرانند.
ثالثا در منطق آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها کشتار مردم و تخریب زیرساخت‌ها یعنی پیروزی، اما مقاومت غزه با پایمردی و صبر خود محاسبات دشمن را عوض کرد و به فرمایش رهبرمعظم انقلاب «احمق‌ها تصور نکنند با بمباران مردم پیروز شدند». لذا این توافق نشان داد کسانی که با اظهار خوشحالی از سقوط دولت سوریه تصور می‌کردند جبهه مقاومت ضعیف شده؛ سخت در اشتباه بودند و درک درستی از مقاومت و جبهه‌ مقاومت نداشتند. چون این توافق می‌بایست هفت ماه قبل حاصل می‌شد؛ اما صهیونیست‌ها تصور می‌کردند با کشتار مردم و تخریب زیرساخت‌ها می‌توانند به اهداف خود یعنی نابودی حماس و آزادی اسیران صهیونیستی برسند، اما با کشته شدن تعداد بیشتری از اسیران و صدها سرباز اسرائیلی مجبور شدند برای اینکه تعداد بیشتری از اسیران آمریکایی و اسرائیلی کشته نشوند، تن به توافق دهند.
۲-علی‌رغم ادعاهای بایدن و ترامپ که هرکدام می‌خواهند برای خود دستاوردسازی کنند، اسرائیل با این توافق هم آسیب‌پذیرتر و شکست‌پذیرتر خواهد شد و هم نشان داد که آسیب‌پذیرتر و شکست‌پذیرتر از آنچه متصورند، هستند. هرچند که ژست صلح‌طلبانه بایدن و ترامپ در حالی است که اولا با حمایت‌ها و پیشرفته‌ترین سلاح‌های خود فاجعه‌آمیزترین جنگ تاریخ را رقم زدند و ثانیا در حالی برای خود با‌پرستیژ صلح دستاوردسازی می‌کنند که همزمان با سخنان آنها غزه و جنوب لبنان و مناطق مختلف سوریه زیر بمب‌های آمریکایی و غربی بودند!
۳- جیمز فرانسیس برنز وزیرخارجه دولت ترومن طراح اصلی خاورمیانه جدید بعد از جنگ جهانی دوم در سال ۱۳۲۴ همزمان با اعلام پایان جنگ جهانی دوم و تاسیس سازمان ملل گفته بود «همه بازی برای ایجاد اسرائیل اولین قدمِ سیاست نابودی و تجزیه همه کشورهای اسلامی است». اکنون پس از حدود ۸۰ سال از بیان این سخن، توافق اسرائیل با حماس نشان داد که آمریکا هنوز در اولین قدم خود درجا می‌زند و نتوانسته امنیت پادگان نظامی خود در منطقه را تامین و تضمین کند!
در ماه‌های گذشته از یک‌سو روزنامه واشنگتن‌ پست اذعان کرد «واقعیت این است که دولت آمریکا راهبرد جنگ اسرائیل را رهبری می‌کند»! و از سوی دیگر خود روزنامه صهیونیستی معاریو اعتراف کرد «اسرائیل پیمانکار نظامی آمریکا و چیزی بیش از یک چوب در دستان آمریکا نیست»! لذا توافق 
اعلام‌شده، توافق اسرائیل با حماس نیست بلکه توافقی بین آمریکا به عنوان قدرتی با پیشرفته‌ترین سلاح‌های مدرن دنیا با حماس به‌عنوان یک گروه مقاومت محصور در یک وجب خاک و با دست خالی است! 
اینکه یک دولت مدعی ابرقدرتی با یک گروه کوچک مقاومت مجبور به توافق می‌شود؛ این خود بزرگ‌ترین پیروزی برای حماس و بزرگ‌ترین شکست ترمیم‌ناپذیر برای آمریکاست! به گفته هنری کسینجر «در جنگ نامتقارن اگر گروه کوچک‌تر زنده بماند بُرده و اگر طرف بزرگ‌تر به اهدافش نرسد باخته است»!
۴-طبق برنامه آمریکا و اسرائیل قبل از طوفان‌الاقصی تصمیم به آغاز پاکسازی غزه در ۱۴ اکتبر و شروع جنایاتی که در ۱۵ ماه اخیر انجام دادند، گرفته بودند تا برای همیشه پرونده فلسطین را ببندند که اگر طوفان الاقصی رخ نمی‌داد چه بسا به اهداف خود یعنی نابودی کل مقاومت در منطقه و کشورهای اسلامی می‌رسیدند، اما طوفان‌الاقصی آمریکا را از رسیدن به این هدف شوم خود بازداشت و توافق آتش‌بس غزه نتیجه شکست اهداف آمریکاست! و این پیروزی بزرگی برای مردم و رزمندگان غزه است که با ایستادگی و صبر خود در یک جنگ وجودی خطر بزرگی را با دادن بزرگ‌ترین هزینه‌ها از سر منطقه دور کردند، هرچند برخی کشورهای منطقه قدر این جانفشانی را ندانستند و نمی‌دانند و در مقابل این همه جنایت سکوت و خیانت کردند! نتانیاهو فرمان اجرای این توطئه خبیثانه را یک هفته قبل از ۷ اکتبر در سازمان ملل صادر و ادعا کرد «۹۵ درصد اعراب با اسرائیل رابطه دارند و می‌ماند پنج درصد اهل غزه، که آنها هم در این معادله هضم خواهند شد»! اما اکنون نه تنها نتوانستند مردم غزه را در معامله قرن خود هضم کنند، بلکه مجبور شدند به خواسته‌های همان ۵ درصدی از اعراب که غیرت و مردانگی در وجودشان موج می‌زند، تن دهند و با آنها سر میز مذاکره بنشینند و توافق امضا کنند!
۵-پس از اعلام توافق آتش‌بس ترامپ ادعا کرد «به همکاری با اسرائیل ادامه خواهم داد و این تازه شروع چیزهای بزرگی است از طریق قدرت»! علی‌رغم ژست صلح‌طلبانه، این سخن یعنی اینکه ترامپ ادامه دهنده همان راه بایدن در کمک به اسرائیل و حمایت از جنایت‌های این رژیم جعلی است. لذا آمریکای ترامپ پس از توافق غزه همچون آمریکای بایدن پس از توافق آتش‌بس لبنان به دنبال اهداف و نقشه‌های جدیدی در منطقه است و نباید از نقشه‌های بعدی دشمن غفلت کرد! هر چند ترامپ بار دیگر به هدف خود که ادعا کرده «از ضرب آهنگ این آتش‌بس برای گسترش معاهده تاریخی آبراهام استفاده خواهیم کرد»، نخواهد رسید! 
۶- وارد کردن بزرگ‌ترین ضربه اطلاعاتی- امنیتی- نظامی و سیاسی به رژیم صهیونیستی، ایجاد بیداری در افکار عمومی جهان و نفرت از آمریکا و اسرائیل در دنیا، هدف قرار گرفتن سرتاسر مناطق سرزمین‌های اشغالی و تمام کشتی‌ها و نفتکش‌ها به مقصد این رژیم برای اولین بار در تاریخ ۷۵ سال گذشته و ناتوانی آمریکا از تامین امنیت اسرائیل، باز شدن پرونده جنایات اسرائیل در دادگاه لاهه و صدور حکم بازداشت نخست‌وزیر و وزیر جنگ اسرائیل به علت ارتکاب جنایات جنگی و نسل‌کشی برای اولین بار از زمان تاسیس این رژیم جعلی، و ناتوانی اسرائیل در نابودی مقاومت و... همه از برکات طوفان الاقصی و صبر و پایمردی مردم غزه است که نشان دادند به واقع «اسرائیل از لانه عنکبوت هم سست‌تر است» و به گفته آیلان پاپ مورخ اسرائیلی «عوامل زیادی، از ریاست‌جمهوری ترامپ گرفته تا انزوای بین‌المللی اسرائیل وجود دارد که نشان می‌دهد صهیونیسم در حال ورود به آخرین مرحله خود قبل از فروپاشی است». 

پرسه‌زنی پهپاد‌های مهاجر بر سر تروریست‌های فرضی

رزمایش امنیتی تهاجمی و متحرک نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، با هدف ارتقای توان رزم، نمایش قدرت تسلیحات و ادوات جدید با حضور یگان‌های توپخانه، زرهی، هوانیروز، پهپاد، جنگال و گروه موشکی ۸۴۰ نیروی زمینی ارتش و سایر یگان‌های پشتیبانی کننده، از شامگاه یک‌شنبه به مدت دو روز در منطقه عمومی تربت جام آغاز شد.  به گزارش روابط عمومی ارتش، در مرحله نخست از رزمایش امنیتی تهاجمی متحرک نیروی زمینی ارتش در اقدامی پیش دستانه، یگان‌های نیروی ویژه واکنش سریع تیپ ۶۵ نوهد نزاجا، به آن سوی مرز‌های کشور ورود کرده و تلاش برای ربایش و اسارت سرکردگان نیرو‌ها و عناصر تروریستی فرضی، انجام شد. در این مرحله با تکمیل اطلاعات و شناسایی محل تجمعات نیرو‌های تروریستی فرامرزی که در تلاش علیه امنیت و تمامیت ارضی کشور و ایجاد ناامنی در مرز‌های ایران اسلامی بودند، یگان‌های نیروی ویژه واکنش سریع تیپ ۶۵ نوهد نزاجا، عملیات تخصصی انجام دادند.  بنابر این گزارش، پس از کسب اطلاعات و تجزیه و تحلیل آن، انواع پهپاد‌های پنهان‌کار و شناسایی به مقر‌های گروه‌های تروریستی (فرضی) حمله کرده و پس از در هم کوبیدن مقر‌های آنها با استفاده از موشک‌های فجر ۵ با برد بیش از ۱۱۰ کیلومتر و پهپاد‌های مهاجر ۶ با بمب‌های قائم، یگان‌های نیروی ویژه واکنش سریع تیپ ۶۵ نوهد نزاجا با پشتیبانی آتش سنگین بالگرد‌های هوانیروز و یگان‌های زرهی و توپخانه، از طریق عملیات هلی‌برن به بازداشت عناصر تروریستی اقدام کردند.     نقطه‌زنی پهپاد‌ها با شلیک بمب‌های قائم فرمانده گروه پهپاد نیروی زمینی ارتش، هم در حاشیه رزمایش امنیتی تهاجمی و متحرک این نیرو که در منطقه شمال شرق کشور برگزار شد، گفت: امروز نیروی زمینی ارتش با به دست آوردن فناوری تولید انواع پهپاد‌های مأموریتی توانسته است به یکی از قدرت‌های بزرگ در حوزه پهپادی تبدیل شود. وی با اشاره به نقطه‌زنی پهپاد مهاجر۶ در این رزمایش افزود: پهپاد‌های نیروی زمینی ارتش با طی فاصله‌ای بیش از ۲۰۰ کیلومتر در منطقه رزمایش، حاضر شده و ضمن پایش و شناسایی اطلاعاتی، عملیاتی و ارسال این داده‌ها به مرکز کنترل فرماندهی رزمایش، توانستند به صورت همزمان اهداف مورد نظر را از فاصله ۱۲ کیلومتری با شلیک بمب‌های قائم منهدم سازند.     دست و پای متجاوزان را قطع خواهیم کرد امیر سرتیپ کیومرث حیدری، فرمانده نیروی زمینی ارتش، در حاشیه برگزاری این رزمایش گفت: رزمایش بزرگ تهاجمی ضدتروریسم، با حجم بسیار بالایی از نیرو‌ها و تسلیحات در جریان است. در این رزمایش از انواع سلاح‌های دور زن، نقطه‌زن، هوشمند و شبکه‌محور استفاده و قابلیت آن‍ها ارزیابی می‌شود. وی افزود: شبیه‌سازی این رزمایش در داخل منطقه هدف و برابر دعوت کشور مقابل صورت گرفته است تا در عمق اهداف شناسایی‌شده، انواع موشک‌های ضدزره، پهپاد‌های مأموریتی دوربرد و نیز پرسه‌زن‌های بسیار هوشمند و دقیق‌زن نیروی زمینی ارتش، با نهایت قدرت و صلابت، به انهدام و نابودی اهداف مدنظر اقدام کنند.  امیر سرتیپ حیدری ضمن تأکید برلزوم مقابله با تروریسم منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، تصریح کرد: نیرو‌های مسلح کشور و به تبع آن، ارتش جمهوری اسلامی ایران و نیروی زمینی محوری، در آمادگی صد درصدی برای مقابله با هرگونه تحرکات تروریستی و غیرتروریستی در هرمقیاس و در هر سطحی قرار دارند و دست و پای متجاوزان به حریم امنیت کشور را قطع خواهند کرد. وی در پایان با اشاره به پیام این رزمایش برای کشور‌های منطقه خاطرنشان کرد: پیام نیروی زمینی ارتش در این‌گونه رزمایش‌ها برای کشور‌های دوست و همسایه منطقه آن است که می‍‌توان دست در دست یکدیگر، به تأمین امنیت منطقه مبادرت ورزید. در عین حال پیام ما به کشور‌های دشمن و متخاصم نیز آن است که برابر فرمایش خردمندانه و متین فرمانده معظم کل قوا مدظله‌العالی، به حول و قوه الهی، نیرو‌های مسلح کشور پرده توهم اقتدار دشمن را پاره خواهند کرد.     هشدار به گروه‌های تروریستی و تکفیری فرمانده قرارگاه منطقه‌ای شمال شرق نزاجا هم در حاشیه این رزمایش ا‌ز آمادگی نیروی زمینی ارتش برای مقابله با دشمنان خبر داد: نیروی زمینی ارتش این آمادگی را دارد که در کسری از زمان و در هر جایی از پهنه ایران اسلامی که لازم باشد، به مصاف و مقابله با گروهک‌های تروریستی و بیگانگان بپردازد و اجازه ندهد که خدشه‌ای به خاک مقدس کشور وارد شود.  امیر سرتیپ دوم سیروس امان‌اللهی، در خصوص برگزاری رزمایش شمال شرق نیروی زمینی ارتش، اظهار کرد: برابر مصوبات و ابلاغیه‌های ستاد‌های بالاتر، اجرای رزمایشی امنیتی، تهاجمی و متحرک در منطقه عمومی شمال شرق کشور بر عهده قرارگاه منطقه‌ای شمال شرق نزاجا قرار گرفت و در این راستا سازمان رزمی متشکل از یگان مخصوص واکنش سریع از مرکز و یگان‌های توپخانه، هوانیروز و هماهنگی با نیروی هوایی ارتش برای اجرای موفق این رزمایش به وجود آمد. وی ادامه داد: این رزمایش از جمله طرح‌هایی است که پیش‌تر در نیروی زمینی ارتش تمرین شده است و بنا به دستور باید در حداقل زمان ممکن به انجام می‌رسید که بحمدالله انتقال و جابه‌جایی نیرو‌ها به نزدیک‌ترین نقطه به مرز شمال شرق کشور، با هماهنگی بین نیروی هوایی ارتش و هواپیمایی نیروی زمینی ارتش به سهولت و سرعت و با توجه به اصل تحرک که سرلوحه اقدامات نیروی زمینی است، انجام شد.   فرمانده قرارگاه منطقه‌ای شمال شرق نزاجا با اشاره به پیام رزمایش مذکور خاطرنشان کرد: لازم است که تمامی گروه‌های تروریستی و تکفیری بدانند که نیروی زمینی ارتش آمادگی این امر را دارد که در کسری از زمان و در هر جایی از پهنه ایران اسلامی که لازم باشد، به مصاف و مقابله با این گروهک‌ها و بیگانگان بپردازد و اجازه ندهد که خدشه‌ای به خاک مقدس کشور وارد شود.

ترامپ؛ آشوب‌سازی با شعار «نخست، آمریکا»

دکتر مراد عنادی

دونالد ترامپ در حالی برای بار دوم وارد کاخ سفید می‌شود که هنوز به‌دنبال اجرایی‌کردن شعار «نخست، آمریکا» است. برخلاف اوباما که شعار تغییر را دنبال می‌کرد که بخش عمده آن معطوف به سیاست‌های آمریکا در داخل می‌شد، ترامپ با طرح شعار «نخست، آمریکا» تلاش کرد در بعد سیاست خارجی از بار تعهدات آمریکا بکاهد.

ترامپ در فاصله ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ با چین، اتحادیه اروپا و حتی ژاپن و کره جنوبی چالش داشت. جنگ تعرفه‌ها با چین و تحت فشار قرار‌دادن شرکای اروپایی برای بالا‌بردن سهم خود در تامین بودجه ناتو، نمونه‌هایی از تلاش ترامپ برای توجه‌دادن دیگران به این مهم بود که واشنگتن نمی‌خواهد یا نمی‌تواند هزینه امنیت اروپا، ژاپن و کره جنوبی را بر دوش بکشد. ترامپ با مروری بر کارنامه خود در دوره نخست ریاست‌جمهوری‌اش و پس از وقفه‌ای چهار ساله اکنون در صدد است اهداف پیدا و پنهان سیاست «نخست، آمریکا» را عملیاتی سازد. علائم چنین رویکردی در موضع‌گیری‌های زود‌هنگام ترامپ قابل رصد است. پیشنهاد خریداری گرینلند با برآشفته‌ساختن دانمارکی‌ها، خلیج آمریکا خواندن خلیج مکزیک و اشاره به این که کانادا، ایالت پنجاه‌و‌یکم آمریکاست نشان می‌دهد ترامپ در دور دوم ورود به کاخ سفید حتی از بیان توسعه‌طلبی نسبت به همسایگان خود ابایی ندارد. زمانی بیسمارک صدراعظم آلمان به‌طعنه گفته بود: «آمریکایی‌ها مردم بسیار خوش‌شانسی هستند. آنها از شمال و جنوب با همسایگان ضعیف و از شرق و غرب با ماهی‌ها همسایه هستند. به‌نظر می‌رسد برخلاف آنچه که بیسمارک گفته بود ترامپ به‌دنبال آشوب‌سازی با تحریک همسایگان و حتی دست‌اندازی به شمال و جنوب آمریکاست. از طرفی، ترامپ علاوه بر آشفته‌سازی روابط با همسایگان سیاست چانه‌زنی و چالش با شرکای نزدیک را نیز دنبال خواهد کرد.
آنگلا مرکل، صدراعظم سابق آلمان در کتاب خاطرات خود به دیدارش با ترامپ در سال ۲۰۱۸ اشاره کرد و آورده است: «ترامپ گفت اتحادیه اروپا از چین بدتر است، فقط از چین کوچک‌تر است. او گفت اتحادیه اروپا تشکیل شده تا از آمریکا بهره برداری کند.» 
با چنین نگاهی و با توجه به مواضع اخیر ترامپ در‌خصوص ضرورت افزایش حق عضویت دول اروپایی عضو ناتو وحتی عدم دعوت از استارمر نخست وزیرانگلیس، اولاف شولتزصدراعظم آلمان وامانوئل مکرون رئیس‌جمهور فرانسه برای شرکت در مراسم تحلیف، به‌نظر می‌رسدروابط دوسوی آتلانتیک دردوره دوم ریاست‌جمهوری وی پر‌تلاطم‌تر ازدوره نخست ریاست‌جمهوری اش خواهد بود. چنانچه رفتارشناسی ترامپ را که اعتقادی به برد-برد ندارد و معتقد است فقط یک نفر می‌تواند ببرد و دیگری حتما باید ببازد، معیار و نمود عینی سیاست عملی وی قرار دهیم، تردیدی نیست سیاست‌های خصمانه و سخت‌گیرانه ترامپ علیه چین، روسیه و ایران نیز تشدید خواهد شد، ضمن این‌که روابط آمریکا با ژاپن و کره‌جنوبی و حتی کشور‌های دنباله‌روی واشنگتن در خاورمیانه نیز پر‌چالش بوده، در مسیر آرامش پیش نخواهد رفت. در مجموع می‌توان چنین برداشت کرد که چهل‌و‌هفتمین رئیس‌جمهور آمریکا که به‌نوعی باعنوان میراث‌دار ریگانیسم و با تفکری نئومحافظه‌کار بار دیگر مهمان کاخ سفید شده است، برخلاف آنچه که شعار می‌دهد، نه‌تن‌ها پیام‌آور صلح برای جامعه جهانی نیست که با شعار «نخست، آمریکا» و نگاه تاجرمابانه بیشتر به آشوب‌سازی در روابط بین‌الملل دامن خواهد زد.

روابط عمومی اجماع گرا (COPR) نیاز امروز جامعه ما

هوشمند سفیدی

«مدل روابط عمومی اجماع گرا» ( consensus-oriented public relations ) که توسط «رولاند بورکات» در سال ۲۰۰۴ توسعه یافته، الگویی از روابط عمومی است که به ایجاد فهم مشترک بین سازمان و گروههای اجتماعی مرتبط با آن کمک می کند ؛ یک رویکرد ارتباطی راهبردی برای ایجاد توافق و همکاری بین ذی نفعان مختلف و ظرفیتی برای حل و فصل اختلافات بر پایه تمرکز بر اشتراکات و زمینه های مشترک . بنابراین ، هدف اصلی در مدل روابط عمومی اجماع گرا ، «ایجاد درک و فهم مشترک» ،«توسعه زمینه های همکاری بین ذی نفعان برای حل و فصل اختلافات» و «ایجاد همپوشانی بین گروههای اجتماعی مرتبط» است. این ها ، سه هدف اصلی روابط عمومی مدل اجماع‌گرا هستند.
در واقع ، هدف مهم «مدل روابط عمومی اجماع گرا» ، ایجاد صلح مدنی و بستر همزیستی بین دیدگاه های مختلف و کسب توافق عمومی است. در یک کلام ، رسالت اصلی روابط عمومی اجماع گرا ، اجماع سازی ( consensus building) یا ایجاد وفاق است.
بر این اساس ، چهار اصل کلیدی «مدل روابط عمومی اجماع گرا» را می توان این گونه ترسیم کرد:
1ـ شمول ( Iiclusivity ) یعنی باید همه ذی‌نفعان را در برگیرد و به آنان توجه شود.
2ـ شفافیت (transparency ) یعنی باید به دنبال جلب اعتماد ذی نفعان بود ؛ این موضوع، به تقویت حس انصاف و پاسخگویی کمک می‌کند و برای اجماع سازی ، یک پایه مهم به شمار می‌رود.
3ـ میانجی گری ( mediation ) یعنی گوش دادن فعال به دیدگاه‌های ذی نفعان ، شناسایی علایق مشترک و تسهیل و ایجاد ارتباط سازنده بین یک سازمان با ذی نفعان درونی و بیرونی.
4ـ پایداری (sustainability) یعنی باید بین سازمان و ذی نفعان، یک توافق پایدار ایجاد شود. این اصل ، معطوف به شکل‌گیری ارتباطات پایدار است و زمانی تحقق می یابد که از روابط سازنده میان ذی‌نفعان صیانت و برای ارتقای آن تلاش شود . لازمه این کار، مطالعه مستمر کمیت و کیفیت ارتباط با ذی نفعان است. مثلاً در هنگام درخواست همکاری از مردم، ارتباط قوی و پایدار ، ارزش بالایی دارد.
مدل روابط عمومی اجماع گرا، به ویژه در موقعیت هایی که احتمال تعارض بالاست، کاربرد دارد.
در اینجا، منظور از تعارض (conflict) ناسازگاری /عدم توافق یا سوء تفاهم و اختلاف است. ناگفته پیداست که منشاء بسیاری از تعارضات، فقدان یا ضعف ارتباطات است. سبک مناسب برای رفع تعارض، سبک همکاری است و از لوازم مدیریت تعارض ، می توان به ارتباط شفاف، گوش دادن فعال و مؤثر و حل مسئله با مشارکت طرف یا طرفین تعارض است.
این مدل، ضمن درک پیچیدگی های جوامع جدید، برای استفاده از ارتباط مؤثر به عنوان راهبرد اصلی روابط عمومی در راستای ایجاد اعتماد متقابل، اجماع ، و جلب اعتماد ذی نفعان، بر حمایت از سیاست ها، اصلاحات و برنامه‌ها تأکید دارد.
برای مثال، در یک شرکت تولیدی، سازماندهی جلسات عمومی برای ایجاد محمل مناسب به منظور طرح دیدگاه ها و نگرش‌ها، ارتباط با مخاطبان و ذی نفعان کلیدی، ایجاد کارگروه‌های مشترک و اجرای کمپین ، توجه و توصیه دربارۀ نگرانی ها و کسب بازخورد از ذی نفعان برای اتخاذ تصمیمات نهایی و ایجاد اجماع و کاهش مخالفت عمومی می‌تواند روندی از مدل اجماعی را به تصویر بکشد.
با توجه به مطالب یاد شده ، همان‌طور که واقف هستیم ، جامعه امروز ایران با توجه به سطح تعارضات و دامنه و تنوع آنها، برای غلبه بر چالش‌ها ، نیازبه اجماع سازی پیرامون مسائل و اهداف کلان دارد؛ یعنی باید یک توافق گسترده درباره موضوعات مورد نیاز و اولویت دار ایجاد شود. بی تردید، رسیدن به اجماع و طی فرایند آن ، نیازمند ابزارهای مختلف ارتباطی با ملاحظات علمی ـ کاربردی است که توسط نهادی به نام «روابط عمومی» صورت می گیرد و پیش نیاز آن ،محیط دموکراتیک برای طرح موضوعات و نقد دولت و گفت و شنود آزاد درباره آن‌هاست.
حال که در کشور ما «وفاق» به عنوان یک اکسیر و راهکار برای ایجاد هم ذهنی، هم فهمی، هم کنشی، همدلی و همکاری مطرح شده است، جامعه ایران بیش از پیش نیازمند استقرار روابط عمومی علمی و تخصصی با رویکرد اجماع سازی ، و به ویژه نیازمند اجماع عمومی برای اجرای طرح های بزرگ گره گشا از جمله جراحی ها و اصلاحات اقتصادی است.

طنز تلخی به نام «لایحه فرونشست»

عبدالحسین طوطیایی

بیش از80 هزار کیلومترمربع، 60 منطقه و 600 شهر کشور در معرض فاجعه فرونشست‌ها قرار دارند. ایران دومین کشور دنیا از نظر نرخ و سومین از نظر مساحت این بحران در جهان است. فرونشست به حرکت عمود رو به پایین سطح زمین گفته می‌شود. حدود سه درصد فرونشست‌های زمین در دنیا دارای نرخ بیشتر از 20 سانتی‌متر در سال و این عدد برای کشورمان حدود ۱۶ درصد و بیش از پنج برابر متوسط جهانی است. فرونشست‌های ۱۱ تا ۲۰ سانتی‌متر در سال حدود ۳۵ درصد مناطق کشور را دربر می‌گیرد. اصلی‌ترین عوامل اثرگذار در این بحران عبارت‌اند از برداشت مسرفانه آب‌های زیرزمینی (با تراز منفی حدود 200 میلیارد مترمکعب)، تغییر کاربری اراضی و ساخت‌وسازهای بی‌رویه، استخراج منابع نفتی و معادن و... که موجب ایجاد فضاهای خالی در لایه‌های زیرین و کاهش فشار می‌شود. 

خسارات فرونشست در شهرها عمدتا به تخریب زیرساخت‌هایی از قبیل پل و خیابان‌ها، خطوط انتقال آب و سوخت و ساختمان‌ها منجر می‌شود. اما بخش کشاورزی با پیامد‌های جبران‌ناپذیری از قبیل کاهش نفوذ‌پذیری خاک زراعی، تغییر در وضعیت توپوگرافی و مختصات هیدرولوژی، اختلال در خاک‌ورزی و افزایش سرعت بیابان‌زایی و... روبه‌رو و بیشترین بازنده در این فاجعه خواهد بود. جای شگفتی است که فرایند گسترش بحران فرونشست‌ها از دهه‌های قبل در کانون توجه و پایش مدیریت‌های اثرگذار و مشاوران متخصص آنان قرار نگرفته است. اما شگفتی بیشتر از آن رو است که زنگ هشدار اکنون هم در پیچ تصویب لایحه فرونشست‌ها در مجلس از فوریت افتاده است. گرچه انتظار می‌رود که مهار فاجعه حداقل در هماهنگی مدیریت‌های کشاورزی، محیط زیست و منابع آب صورت می‌گرفت، اما پیش‌نویس اولیه لایحه توسط شورای شهر تهران تدوین شده است (تهران با فرونشست سالانه 19 سانتی‌متر رکورددار جهانی است). سرانجام این لایحه توسط شورای ‌عالی استان‌ها بازنگری شده و شمول کشوری یافته و نهایتا برای بررسی به مجلس ارائه شده است.

لایحه‌ای که قرار است وظایف دستگاه‌های اجرائی ذی‌ربط را ظرف پنج سال آینده مورد تصویب قرار دهد. چنین روند کندی و در شرایط شتاب روزافزون فرونشست‌ها که حتی بخش‌های عمده‌ای از شمال کشور را هم در کام خود فرو برده است، به تنهایی از عدم درک خطر متناسب با خسارات جبران‌ناپذیر پیش‌رو حکایت می‌کند. هنوز مدیریت کشاورزی کشور را می‌بینیم که سر به برگزاری مراسم سالانه از قبیل بزرگداشت تولیدکنندگان و هفته‌های پژوهش و ترویج و... گرم کرده یا در سفرهای دیپلماتیک آن ‌سوی مرزها برای سرمایه‌گذاری در جنوب کشور فراخوان می‌دهد؛ جنوبی که اگر به همین منوال بگذرد، دیری نخواهد پایید که در انزوای چاله‌هایش از رمق بیفتد. متأسفانه تفاوت سرعت بروز مرگ خاموش اراضی با فوریتی که در آتش‌سوزی‌ها به چشم می‌خورد، موجب نادیده‌گرفتن این فاجعه برای مدیریت‌هایی می‌شود که به دلیل جابه‌جایی مستمر میزهایشان به آینده دورتر عنایت ندارند، وگرنه باید از گذشته آژیر هشدار خطر را به صدا درآورده و تمامی نهاد‌های مدنی را به مشارکت فرا می‌خواندند. ای کاش هم‌اکنون هم به انتظار مباحثات کند نمایندگانی که بعضا دغدغه‌ای دورتر از پایان دوره نمایندگی خود ندارند، ننشینند، همان‌طور که برای مهار آتش‌سوزی منتظر مصوبه‌ای از بهارستان نخواهند بود.

آتش‌بیار معرکه نباشیم!

جعفر یوسفی 

پس از ترور دو قاضی شجاع و سرشناس در تهران، شایعه‌ای درباره صدور حکم اعدام امیرحسین مقصودلو، معروف به تتلو، در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد و به سرعت در میان جوانان و مخاطبان فضای مجازی دست به دست چرخید. انتشار این شایعه از آن جهت حائز اهمیت است که در پی ترور دو قاضی برجسته قوه قضاییه، کمپین‌های رسانه‌ای علیه دستگاه قضایی ساعات کوتاهی بعد از عملیات ترور به طور هماهنگ به راه افتادند. این کمپین‌ها، که به طرز هدفمند و حساب‌شده‌ای نفرت‌پراکنی و تبلیغات منفی را علیه قوه قضاییه دنبال می‌کردند، در تلاش بودند تا از طریق ترور شخصیت قضات شهید، فضا را برای عادی‌سازی این اقدام وحشیانه آماده کنند.اما در این میان، جلب توجه واقع شدن شایعه حکم اعدام تتلو که  با هدف تحریک واکنش‌های احساسی و جهت‌گیری‌های رادیکال در میان جوانان مطرح شد، به وضوح به کمک کمپین تخریب چهره عدلیه آمد. تتلو، به عنوان یک خواننده پرنفوذ در میان نسل جوان و نوجوان، به چهره‌ای تبدیل شده که خبرهای مربوط به او می تواند مخاطب خود را به سمت احساسی‌ترین و واکنشی‌ترین تصمیمات سوق دهد. این خبر نادرست به شدت در شبکه‌های اجتماعی پربازدید شد، تا جایی که بسیاری از افراد با تکیه بر این شایعه، نسبت به قوه قضاییه و قضات آن مواضع خصمانه‌تری اتخاذ کردند.اما بررسی دقیق‌تر منبع این شایعه، حقیقت تلخی را نمایان می‌سازد. رسانه جام‌جم، که منتسب به صدا و سیماست، اولین بار این خبر را در کانال تلگرامی خود منتشر و بعد از گذشت چند ساعت آن را حذف کرد. این اشتباه فاحش و بی‌توجهی به فضای خبری کشور بعد از ترور، کشور را درگیر بحران‌های خودساخته می‌کند و ضربه‌ای مهلک به مرجعیت رسانه‌ای داخلی وارد کرده است. اشتباهاتی از این دست، در کنار سایر قصورهای رسانه‌ای، به تدریج موجب کاهش اعتبار رسانه‌های داخلی و قدرت جذب مخاطب از سوی رسانه‌های خارجی می‌شود. رسانه‌هایی که به وضوح از این فرصت بهره‌برداری کرده و با سوءاستفاده از این بحران‌ها، به انتشار اخبار غلط و جهت‌دار دامن می‌زنند. نمونه اخیرش تی‌آرتی ترکیه که تلویزیون فارسی خود را افتتاح کرد.از زاویه‌ای دیگر، میتوان احتمالات دیگری را بررسی کرد که شاید این حادثه به عنوان بخشی از یک پروژه بزرگ‌تر برای اعتبارزدایی از ارکان نظام بوده است. پیش از این، پروژه‌های مشابهی در جهت زیر سوال بردن اعتبار قوه مجریه و مقننه، فرماندهان نظامی و حتی دفتر رهبری پیگیری شده بود. حالا به نظر می‌رسد نوبت به قوه قضاییه رسیده است تا از طریق تخریب چهره این نهاد حیاتی، تصویر ذهنی منفی از تمامی ارکان نظام در ذهن جامعه ایجاد شود. حتی اگر پروژه تعریف شده و برنامه ریزی شده نباشد، بازهم کمک کردن به پازل همان پروژه است. این اقدامات، که به روشنی بر افزایش شکاف‌های داخلی و تضعیف انسجام ملی می‌افزاید، می‌تواند زمینه‌ساز بحران‌های بیشتری در کشور شود.در این میان، رسانه‌های داخلی باید به شدت مراقب باشند که در این بازی خطرناک نقشی ایفا نکنند.در شرایط کنونی، رسانه‌های داخلی باید با آگاهی و دقت عمل کنند تا در دام جنگ روانی  طراحی شده نیفتند. هرگونه انتشار اخبار نادرست یا بی‌دقتی در صحت‌سنجی اطلاعات می‌تواند به تشدید بحران و تقویت ناامنی روانی  جامعه دامن بزند. مسئولیت رسانه‌ها در این عرصه فراتر از صرفاً انتقال اطلاعات است؛ آن‌ها باید با درک حساسیت‌های موجود، از دامن زدن به موضوعاتی که می‌تواند امنیت روانی و ملی جامعه را به خطر بیندازد، اجتناب کنند. 

احتمال تکرار تجربه موسسات غیر مجاز در بازار طلا

سید محمد بحرینیان
یک. چندی است که فضای بیلبوردها و سکوهای تبلیغات شهری در تهران و شهرهای بزرگ، پر از سایت‌ها و نرم‌افزارهای کاربردی فروش طلاست. تبلیغات خریدوفروش طلای آب‌شده یا با کارمزد بسیار زیاد شده و طبیعی است که بخش زیادی از مردم در معرض این تبلیغات هستند، چه این‌که به دلیل تورم، به دنبال راهی برای حفظ ارزش پول‌اند و هم اکثرا شناخت دقیقی از سرمایه‌گذاری ندارند. مجموعه‌های خریدوفروش طلا هم اغلب در معرفی خود اعلام می‌کنند که حتی برای یک مشتری با نقدینگی صد هزار تومان، برنامه دارند و درواقع با این روش، کمترین سرمایه‌ها از ضعیف‌ترین اقشار را هم جذب می‌کنند.

دو. این یک هشدار جدی است. همان تجربه تلخی که در مؤسسات غیرمجاز رخ داد، ممکن است در سایت‌ها و ابزارهای خریدوفروش طلا رخ دهد. برخی آمارهای غیررسمی حاکی از آن است که موجودی طلای برخی از این سایت‌ها و اپلیکیشن ها، تکافوی ده درصد تعهدی که داده‌اند را هم نمی‌کند. اغلب این سایت‌ها مجوز ندارند و هرچند برخی از آن‌ها از فعالان اقتصادی سالم کشورند، اما خلا قانونی موجود سوءاستفاده‌چی‌ها و سوداگران را به طمع انداخته است، همان‌طور که در مؤسسات غیرمجاز نمونه آن را دیدیم و سرمایه بخش قابل‌توجهی از جامعه نابود شد. آیا این بار هم قرار است پس از بروز بحران، سازوکارهای قانونی جدی و مؤثر ایجاد گردد و نظارت‌ها تشدید شود؟
سه. وقتی امکان قانونی صریح و شفاف در خصوص اوراق بهادارسازی و رسمی طلا از طریق بورس کالا وجود دارد، چرا باید از مسیرهای فرعی و بدون نظارت، چنین بازار حساس و پرارزشی پیگیری شود؟ بانک مرکزی یا باید به سازوکار شفاف بورس کالا گردن نهد که تاکنون چنین نبوده و اتفاقا ممانعت‌هایی هم به‌عمل‌آمده است یا اگر بانک مرکزی چنین روشی را قبول ندارد، خود یک سازوکار رسمی ارائه کند، نه آن‌که همچون مؤسسات مالی غیرمجاز بخواهد پس از آب شدن سرمایه‌های کوچک و بزرگ مردم به فکر علاج باشد.
چهار. نکته دیگر ورود حجم قابل‌توجهی از طلا به کشور است، به‌طوری‌که در سال جاری، بالاترین میزان واردات کشور به طلا اختصاص‌یافته است. سؤال این است که بانک مرکزی بااین‌همه طلا می‌خواهد چه کند؟ اگر این روشی برای مدیریت بازار ارز و طلاست که ناکارایی آن پیش‌ازاین تجربه‌شده است. از سوی دیگر، مدیریت بازار ارز و طلا از طریق ارز پاشی و حراج طلا، پاک کردن صورت‌مسئله است. تلاطم و تشدید تقاضا در بازار طلا و ارز، معلول علت اقتصادی بالاتری است که همه می‌دانند. نمی‌شود به‌جای درمان علت، معلول را با کارهای موقتی درمان کرد.
پنج. این حجم از واردات طلا اثر منفی بلندمدتی بر اقتصاد می‌گذارد و موجب غیرمولد شدن است. در شرایطی که هم عقل ایجاب می‌کند و هم سخن تمام مسئولان عالی کشور بر تولید تأکید دارد، آیا کار درستی است که سرمایه‌هایی که باید جذب تولید شوند، جذب خرید و نگهداشت طلا شوند. با فرض تشدید تحریم‌ها در دوران ریاست جمهوری جدید آمریکا، این حجم از طلا به چه کار می آید؟ آیا طلا کالای اساسی موردنیاز مردم است؟
شش. نکته دیگر پرداخت به موضوع از منظر سرمایه‌گذاری است. گفته شد در حال حاضر طلا واردات اول کشور است. یعنی وضع ما آن‌قدر خوب است و همه‌چیز داریم که طلا وارد کنیم و آن‌قدر مازاد سرمایه‌داریم که در طلا سرمایه‌گذاری کنیم؟! آن‌هم درحالی‌که سرمایه‌گذاری در کشور منفی است.
هفت. از نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی، دستگاه‌های نظارتی و روسای قوا جدا انتظار است که به تمام ابعاد مسئله یعنی  واردات سنگین طلا، حراج‌های مداوم آن و خریدوفروش در سایت‌ها و اپلیکیشن ها ورود کند. خطر در بیخ گوش ماست.
 
جنگی که بردیم
 
امیرعباس نوری
با اجرای آتش‌بس در غزه، یک خط تحلیلی هم در خارج ایران و هم در ایران پررنگ شده است که می‌گوید حالا رژیم صهیونیستی با فراغ بال سراغ ایران می‌آید و هم در بعد نظامی و هم در بعد امنیتی، عملیات‌هایی را علیه ایران انجام خواهد داد. 
این خط تحلیلی را عمدتا ۴ نوع رسانه پوشش یا به آن ضریب می‌دهند. 
دسته نخست رسانه‌های صهیونیستی یا برخی رسانه‌های غربی هستند و تلاش می‌کنند ناکامی‌های رژیم صهیونیستی را با مطرح و برجسته کردن این خط تحلیلی جبران کنند.‌ هدف دیگر آنها از مطرح کردن گزاره اقدام احتمالی رژیم صهیونیستی، پیگیری پروژه تشدید بسته فشار علیه ایران است. عمده این رسانه‌ها، تشدید فشار بر ایران را در قالب امتیازگیری پای میز مذاکرات احتمالی دنبال می‌کنند.
دسته دوم رسانه‌های فارسی‌زبان ضد ایرانی هستند. این رسانه‌ها که طی ماه‌های اخیر تلاش کردند روایت پیروزی رژیم صهیونیستی مقابل جبهه مقاومت را مطرح و تثبیت کنند، اکنون که ماجرای آتش‌بس، نافی روایت آنها در پیروزی نتانیاهو است، تلاش می‌کنند با ایجاد یک تهدید بزرگ‌تر و این بار علیه ایران، برای رژیم صهیونیستی اعتبار بخرند. هدف دیگر آنها نیز دنبال کردن پروژه ایجاد التهاب و ناامنی روانی در جامعه ایران است. ضمن اینکه بخش قابل توجهی از این رسانه‌ها تلاش می‌کنند با پیگیری ادعای اقدامات احتمالی رژیم صهیونیستی علیه ایران، تهدید ایران را تقویت و معتبر کنند تا به زعم خود شانس اجرایی شدن آن را افزایش دهند.
دسته سوم و چهارم شامل رسانه‌ها و افراد داخلی می‌شوند.
دسته سوم افراد یا رسانه‌هایی هستند که کارکرد آنها هم‌افزایی با پروژه‌های دشمن است. این رسانه‌ها که عمدتا در طیف حامیان دولت به حساب می‌آیند، بر این عقیده‌اند برجسته‌سازی تهدیدات رژیم صهیونیستی علیه ایران می‌تواند در تقویت کانال مذاکرات و توافق احتمالی با آمریکا و اروپا موثر واقع شود. از همین رو با انتشار مطالبی، با خط ادعایی اقدامات نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی علیه ایران هم‌افزایی می‌کنند.
دسته چهارم، رسانه‌ها و افرادی هستند که در مجموع در درون جبهه انقلاب تعریف می‌شوند یا دست‌کم خودشان چنین ادعایی دارند اما به‌ واسطه انتقاداتی که نسبت به عملکرد جبهه مقاومت در جنگ ۱۶ ماهه اخیر با رژیم صهیونیستی دارند، تقویت خط ادعایی حملات نظامی و فتنه‌های امنیتی رژیم صهیونیستی علیه ایران را در راستای اثبات درستی انتقادات خود نسبت به عملکرد جبهه مقاومت و ایران ارزیابی می‌کنند. به معنای ساده‌تر، این دسته از افراد و رسانه‌ها تصور می‌کنند برجسته‌سازی یا ضریب دادن به مطالبی درباره اقدام نظامی یا اقدامات امنیتی رژیم صهیونیستی علیه ایران، به معنای تایید نقدهای آنان نسبت به عملکرد جبهه مقاومت و ایران در جنگ ۱۶ ماه اخیر است. این افراد و رسانه‌ها معتقدند اقدامات و سیاست‌های ایران و جبهه مقاومت در مقابله با رژیم صهیونیستی در ۱۶ ماه گذشته، کافی نبوده و باعث شده در محاسبات رژیم صهیونیستی، برآورد غلطی از توان ایران و جبهه مقاومت ایجاد شود و در نتیجه موجب شده مقامات این رژیم به فکر اقدام نظامی یا اقدامات امنیتی مانند ترور در ایران بیفتند.
اگرچه دسته چهارم، حامیان جبهه مقاومت هستند اما در مجموع رفتار و عملکرد هر ۴ دسته مورد اشاره در قبال خط ادعایی اقدامات رژیم صهیونیستی علیه ایران، موجب تقویت این انگاره و هم‌افزایی با آن می‌شود. 
به اصل موضوع بازگردیم. فارغ از دسته‌بندی این رسانه‌ها، سوال اساسی این است: آیا رژیم صهیونیستی با اتمام جنگ با حماس و پایان یافتن جنگ در جبهه‌های لبنان و یمن، اکنون در حال آماده شدن برای اقدام نظامی علیه ایران یا ناامن‌سازی ایران است؟
برای پاسخ به این سوال باید ۲ موضوع را از هم تفکیک کرد؛ اولی اقدامات ضدامنیتی و تلاش برای ایجاد ناامنی در ایران و دومی موضوع اقدام نظامی است.
۱- بعد امنیتی: در همه ۴۶ سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران می‌گذرد، در کدام مقطع رژیم صهیونیستی از دشمنی با ایران و انجام اقدامات ضد ایرانی دست کشیده است؟ از بهمن ۵۷ تاکنون رژیم صهیونیستی به صورت مداوم و مستمر هر اقدامی که توانسته برای ضربه به ایران و تضعیف جمهوری اسلامی انجام داده است. ترور دانشمندان هسته‌ای و انفجار در تاسیسات هسته‌ای قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و جنگ اخیر انجام شده است. از همه مهم‌تر، بزرگ‌ترین اقدام ضد ایرانی رژیم صهیونیستی از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون، پاییز ۱۴۰۱ در قالب پروژه «زن، زندگی، آزادی» با همراهی غرب انجام شد. بنابراین اقدامات احتمالی رژیم برای ایجاد ناامنی در ایران لزوما به اقدامات و سیاست‌های ایران در جنگ ۱۶ ماهه اخیر ربطی ندارد.
اینکه رژیم صهیونیستی از این به بعد هم اقدامات امنیتی خود علیه ایران را ادامه می‌دهد یا خیر نیز در راستای پروژه دیرینه این رژیم برای ضربه به ایران است اما بله! ماجرای ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و عملیات توفان الاقصی یک‌ ضربه موجودیتی بزرگ به رژیم صهیونیستی وارد کرد. این رژیم نیز در ۱۶ ماه جنگ پس از توفان ‌الاقصی، با وجود اینکه جنایات بزرگی مرتکب شد و تعدادی از فرماندهان و رهبران مقاومت را به شهادت رساند اما نتوانست هیچ اقدام موثری برای خنثی کردن تبعات موجودیتی توفان الاقصی و بازسازی بازدارندگی خود انجام دهد. بنابراین طبیعی است که این رژیم حالا که در بعد نظامی شکست خورده، تلاش می‌کند در بعد امنیتی و اطلاعاتی که از قضا مزیت این رژیم نیز به حساب می‌آید، اقداماتی برای تضعیف جبهه مقاومت انجام دهد. این اقدامات نیز مختص و محدود به ایران نخواهد بود. کاملا محتمل است که این رژیم اقداماتی امنیتی علیه حماس، در کرانه باختری، علیه حزب‌الله لبنان، حشد‌الشعبی عراق، یمن و ایران انجام دهد. وضعیت رژیم صهیونیستی اکنون کاملا متفاوت از قبل ۷ اکتبر ۲۰۲۳ است و توفان‌ الاقصی یک تصویر واضح از ظرفیت‌ شکست‌پذیری رژیم صهیونیستی در افکار عمومی مردم منطقه ایجاد کرده است. صهیونیست‌ها پس از ۱۶ ماه عملیات نظامی، حالا تلاش می‌کنند در ابعاد دیگر از جمله در حوزه امنیتی، اقداماتی را علیه همه ارکان و اضلاع مقاومت انجام دهند.
اما برخلاف تصور حامیان رژیم صهیونیستی یا آن بخش از علاقه‌مندان جبهه مقاومت که منتقد عملکرد مقاومت در ۱۶ ماه گذشته هستند، رژیم صهیونیستی حالا با یک مشکل بزرگ مواجه است. خرابکاری‌های امنیتی این رژیم، از جمله ترور و انفجار در کشورهای هدف، دیگر همانند دوره زمانی قبل از ۷ اکتبر کم‌هزینه نخواهد بود. عملیات توفان‌ الاقصی یک فرمت جدید از آسیب زدن به رژیم صهیونیستی را خلق، تثبیت و عادی‌سازی کرد و قاعدتا دست مقاومت برای تکرار توفان‌ الاقصی در سطوح مختلف کاملا باز است. ضمن اینکه طی ۱۶ ماه جنگ با رژیم صهیونیستی، مقاومت اقدامات امنیتی متنوعی در درون سرزمین‌های اشغالی انجام داده است؛ اقداماتی که هم باعث شده صهیونیست‌ها از ظرفیت، توانمندی و دسترسی‌های مقاومت برای انجام عملیات در سرزمین‌های اشغالی مطلع شوند. این عملیات‌ها در ۱۶ ماه گذشته عادی‌سازی شده است و جبهه مقاومت می‌تواند در مقابل اقدامات تروریستی رژیم صهیونیستی، اقدامات تلافی‌جویانه‌ای علیه این رژیم و منافع آن در درون سرزمین‌های اشغالی یا بیرون از آن انجام دهد. البته باز هم ذکر این نکته ضروری است که  مقاومت فلسطینی در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ یک حد نصاب جدیدی از ضربه‌زنی به این رژیم را ثبت کرد و صهیونیست‌ها در ۱۶ ماه گذشته نتوانستند اقدامی را انجام دهند که مانع تکرار توفان‌ الاقصی یا عملیات‌هایی مشابه و در سطوح مختلف شود. آنچه باعث شده هنگام تصویب آتش‌بس در کابینه نتانیاهو، عده‌ای از اعضای کابینه به گریه و زاری بیفتند یا امثال بن‌گویر را مجبور به استعفا کرده و امثال اسموتریچ را در آستانه جدایی از دولت نتانیاهو قرار داده، همین واقعیت است. اساسا اگر کارشناسان خبره دنیا می‌گویند این آتش‌بس، به معنای شکست رژیم صهیونیستی و پیروزی مقاومت است، استنادشان به همین واقعیت است که حماس توانست به هدف خود از توفان‌ الاقصی برسد و ضمن آسیب‌پذیر نشان دادن رژیم صهیونیستی، سطح بالایی از ضربه به رژیم صهیونیستی را تثبیت و دوره‌ای جدید از حملات علیه این رژیم را پایه‌گذاری کند. بنابراین دوران جدیدی در مقابله مقاومت با رژیم صهیونیستی شروع شده است؛ دوران ضربات دردناک به رژیم اشغالگر قدس. مقاومت برای رسیدن به این مرحله هزینه‌های سنگینی متحمل شده است؛ از جمله شهادت فرماندهان و رهبران خود، همچنین شهادت بیش از ۵۰ هزار نفر در غزه و لبنان و یمن و سوریه و ایران. بنابراین وقتی ادعا می‌شود رژیم صهیونیستی وارد مرحله‌ای جدید برای ترور و ایجاد ناامنی در ایران و سایر اضلاع جبهه مقاومت می‌شود، باید این را نیز در نظر گرفت که دست ایران و جبهه مقاومت برای واکنش به اقدامات ضدامنیتی رژیم صهیونیستی بسیار بازتر از گذشته است. به همین خاطر همه کارشناسان و رسانه‌ها در تحلیل و ارزیابی طراحی‌ها و اقدامات ضدامنیتی رژیم صهیونیستی علیه ایران و سایر ابعاد مقاومت باید یک گزاره جدید را اعمال کنند و آن ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و پیامدهای امنیتی عملیات توفان‌ الاقصی برای این رژیم است. هر اظهار نظر، خبر یا تحلیلی که این گزاره جدید را در ارزیابی طراحی‌های ضد امنیتی رژیم صهیونیستی اعمال نکند، قطعا به خطا رفته است و اینکه یا تعمدا پیگیر عملیات روانی رژیم صهیونیستی علیه ایران است یا ناخواسته درگیر جنگ روانی رژیم و بازی در زمین مطلوب او است.
۲- بعد نظامی: بگذارید این بخش را با یک سوال شروع کنیم: چرا رژیم صهیونیستی ناچار به پذیرش آتش‌بس با حماس شد؟
پاسخ این سوال را می‌توان در ۲ حوزه داد:
الف- وضعیت رژیم صهیونیستی: نزدیک به ۱۶ ماه جنگ، رژیم صهیونیستی را در چه موقعیتی قرار داد؟ واقعیت این است که در حوزه میدانی و در بعد نظامی، رژیم صهیونیستی نتوانست به هیچ‌کدام از اهداف خود در جبهه‌های مختلف جنگ برسد. 
جبهه غزه برای صهیونیست‌ها یک شکست تمام‌عیار بود. صهیونیست‌ها ۲ هدف را در غزه مشخص و اعلام کردند؛ نابودی حماس‌ و آزادکردن اسرا‌. رژیم صهیونیستی برای رسیدن به این ۲ هدف، بیشترین و بی‌سابقه‌ترین هزینه‌ها را در کل تاریخ پیدایش خود متحمل شد. قتل‌عام و نسل‌کشی ۵۰ هزار نفر در غزه که بیشترشان زن و کودک بودند، باعث منفور شدن این رژیم در افکار عمومی دنیا شد. بی‌اعتبار شدن رژیم در مجامع بین‌المللی و در مناسبات با سایر کشورها و صدر حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت بخشی از این هزینه‌هاست اما در مقابل به هیچ‌یک از این ۲ هدف نرسیدند. تقریبا همه کارشناسان و تحلیلگران معتبر در دنیا بر شکست رژیم صهیونیستی در غزه تاکید کرده‌اند.  
در لبنان توفیقات رژیم صهیونیستی صرفا به اقدامات امنیتی محدود شد. ماجرای انفجار پیجرها و ترور فرماندهان عالی‌رتبه و رهبران حزب‌الله ضربات سنگینی به حزب‌الله وارد کرد و دستاوردهای بزرگی برای رژیم صهیونیستی بود اما در بعد نظامی، صهیونیست‌ها به هدف اصلی خود که از بین بردن حزب‌الله و بازگشت شهرک‌نشینان به شمال سرزمین‌های اشغالی بود نرسیدند. نابودی حزب‌الله و بازگشت شهرک‌نشینان گزاره‌هایی نیست که ما مطرح کرده باشیم. هم نتانیاهو، هم گالانت و هم سایر مقامات رژیم صهیونیستی همگام با حمله به لبنان، صراحتا این موضوعات را به عنوان اهداف خود مطرح کردند اما پس از نزدیک به ۲ ماه، به هیچ‌کدام از اهداف خود نرسیدند.‌ بویژه در جنگ زمینی، آنها به دیوار محکم رزمندگان حزب‌الله خوردند. جز چند نقطه محدود در چندصدمتری مرز، آنها نتوانستند موضعی را حتی در ۵ کیلومتری عمق خاک لبنان تثبیت کنند. در حالی که در ابتدا بنا داشتند تا رود لیتانی که در عمق ۲۰ کیلومتری خاک لبنان است نفوذ کنند. از طرف دیگر، تا روز آتش‌بس حملات موشکی و پهپادی حزب‌الله به شمال، حیفا و تل‌آویو ادامه داشت و این مانع بازگشت شهرک‌نشینان به شمال سرزمین‌های اشغالی شد. حتی پس از آتش‌بس نیز شهرک‌نشینان همچنان از بازگشت به خانه‌های غصبی خود امتناع کرده‌اند. بنابراین در حوزه نظامی، آنها نه تنها نتوانستند به اهداف اعلامی خود برسند، بلکه به مرور متحمل خسارات بزرگی نیز شدند که از آن جمله می‌توان به حملات موشکی موفق حزب‌الله به تل‌آویو اشاره کرد. حملات موفق حزب‌الله به تل‌آویو برای نخستین‌بار در تاریخ جنگ‌های حزب‌الله و رژیم صهیونیستی رخ داد و از حیث نظامی، یک دستاورد بزرگ برای مقاومت لبنان بوده است. در یمن نیز تقریبا همه کارشناسان اذعان دارند رژیم صهیونیستی متحمل شکست شد. در جبهه یمن رژیم صهیونیستی دچار استیصال شد و این را خود مقامات رژیم نیز اعتراف کرده‌اند. ارتش یمن و انصار‌الله از یک سو با حمله به کشتی‌های رژیم صهیونیستی بندر ایلات را به تعطیلی کشاندند و از سوی دیگر به مرور با موشک‌های مافوق‌صوت، پدافند چندلایه رژیم صهیونیستی را شکست داده و اهدافی را در سرزمین‌های اشغالی بویژه در تل‌آویو مورد هدف قرار دادند. در مقابل اگرچه رژیم صهیونیستی، آمریکا و انگلیس حملاتی را به خاک یمن انجام دادند اما این حملات در عمل تاثیری بر استراتژی جنگی یمن نگذاشت و مانع حملات آنان به سرزمین‌های اشغالی نشد‌. یمنی‌ها نیز بارها اعلام کردند تا زمان آتش‌بس در غزه به حملات خود ادامه خواهند داد و بر این عهد خود نیز وفادار ماندند. در جبهه عراق که رژیم صهیونیستی عملا نتوانست کاری پیش ببرد و اساسا جز استمداد از آمریکا برای فشار به دولت عراق و تحت‌فشار قرار دادن حشد‌الشعبی، نتوانست اقدام نظامی‌ای انجام دهد. 
در جبهه ایران نیز رژیم صهیونیستی اگرچه توانست برای اولین‌‌بار به صورت مستقیم به خاک ایران حمله نظامی کند و این قابل توجه است اما در مقابل برای نخستین‌بار نیز در ۲ نوبت از سوی ایران مورد حمله مستقیم نظامی قرار گرفت. ایران در عملیات‌های «وعده صادق ۱ و ۲» به وضوح هم توان موشکی و پهپادی خود را نشان داد و هم قابلیت دسترسی به همه جای سرزمین‌های اشغالی و مورد هدف قرار دادن اهداف مورد نظر در همه جغرافیای اشغالی را اثبات کرد. ضمن اینکه ایران در پاسخ به حمله نظامی مستقیم رژیم صهیونیستی، حق پاسخگویی به این حمله را برای خود محفوظ دانسته و در تدارک انجام این حمله است؛ حمله‌ای که منابع معتبر می‌گویند بسیار بزرگ‌تر و موثرتر از عملیات «وعده صادق ۲» است و یکی از مهم‌ترین اهداف آن، از بین بردن همه محاسبات و برآوردهای رژیم صهیونیستی درباره سیاست ایران در مواجهه با رژیم تل‌آویو است.
اما رویارویی نظامی با ایران، چند پیام مهم برای رژیم صهیونیستی داشت.
نخست؛ ایران در «وعده صادق ۱ و ۲» نشان داد برخلاف تصور و برآورد‌های صهیونیست‌ها، پدافند چندلایه و گران‌قیمت این رژیم در مقابل ایران فاقد کارایی است. طی ۲ دهه اخیر که پیشرفت‌های موشکی ایران رونمایی می‌شد، رژیم صهیونیستی برای ایجاد بازدارندگی در مقابل موشک‌های ایران، دست به تولید و خریداری پدافند‌های موشکی ۳ لایه زد. «گنبد‌آهنین»، «فلاخن داوود» و «پیکان» ۳ لایه پدافندی رژیم صهیونیستی بود که به صورت ویژه، فلاخن داوود و پیکان برای مقابله با موشک‌های دوربرد ایرانی ساخته و به کارگیری شدند. اکنون صهیونیست‌ها متوجه شده‌اند همه تدابیر آنها برای ایجاد بازدارندگی پدافندی در مقابل موشک‌ها و پهپادهای ایرانی شکست خورده است.
دوم؛ دقت موشک‌های ایرانی در جریان «وعده صادق ۱ و ۲» و در طول جنگ ۱۶ ماهه اخیر برای رژیم صهیونیستی اثبات شد. شیطنت‌های رژیم صهیونیستی برای کشاندن پای ایران به جنگ مستقیم باعث شد سرزمین‌های اشغالی و بانک اهداف رژیم صهیونیستی، میدان تیر مناسبی برای تست واقعی و آزمایش دقت موشک‌های دوربرد ایرانی و احتمال رفع عیب و به‌روز‌رسانی آنها شود.
حالا ایران به همه دنیا بویژه مقامات رژیم صهیونیستی ثابت کرده است اگر بخواهد هدفی را در سرزمین‌های اشغالی مورد اصابت قرار دهد، قطعا در انجام این کار موفق خواهد بود. معنی ساده‌تر این است که ایران هر نقطه‌ای از سرزمین‌های اشغالی را که بخواهد، می‌تواند ویران کند.
سوم؛ موارد اول و دوم یک پیام مهم برای رژیم صهیونیستی و حامیان آن به دنبال داشت: «رژیم صهیونیستی در مقابل ایران بازدارندگی هسته‌ای خود را از دست داده است». در چند نوبت رویارویی مستقیم ایران و رژیم صهیونیستی، به اذعان کارشناسان، ایران دست برتر را داشته است. شاید بیراه نباشد اگر گفته شود یکی از اهداف مهم ایران در طراحی و اجرای «وعده صادق ۱ و ۲» و وارد کردن حجم زیادی از پهپاد و موشک‌ به آسمان فلسطین اشغالی، اثبات عملی اعتقاد خود به فقدان بازدارندگی هسته‌ای رژیم صهیونیستی در موازنه قدرت میان ۲ طرف بوده است. حتما این پیام مهم و معنادار، در «وعده صادق ۳» نمود واقعی‌تری خواهد داشت.
چهارم؛ موارد اول، دوم و سوم این واقعیت مهم را ثابت کرد که رژیم صهیونیستی نه تنها هیچ مزیت نظامی‌ای بر ایران ندارد، بلکه در صورت وقوع یک جنگ بزرگ میان ایران و رژیم صهیونیستی، به هر میزان که سطح رویارویی افزایش یابد، خطر موجودیتی برای رژیم صهیونیستی نیز بیشتر خواهد شد. واقعیت‌های جغرافیایی و جمعیتی و همینطور ظرفیت‌های مراکز و زیرساخت‌های حیاتی ۲ طرف نشان می‌دهد در یک رویارویی بزرگ و نامحدود، طرف کوچک‌تر زودتر از بین خواهد رفت. حتما کارشناسان نظامی و تئوریسین‌‌های جنگی و همینطور مقامات سیاسی رژیم صهیونیستی، در برآوردهای خود از جنگ مستقیم با ایران، همیشه واقعیت‌های جغرافیایی و جمعیتی ۲ طرف را در نظر داشته‌اند اما امید آنها به عدم توانایی ایران در هدف قرار دادن بانک اهداف خود در سرزمین‌های اشغالی بوده است اما در ۱۶ ماه گذشته بویژه در «وعده صادق ۱ و ۲» ثابت شد «موشک‌های نقطه‌زن ایرانی» از هر جا که شلیک شوند، به سراسر سرزمین‌های اشغالی دسترسی دارند.
پنجم؛ رویارویی نظامی رژیم صهیونیستی با ایران باعث شد برای نخستین‌بار این معادله جدید و البته مهم بر رژیم صهیونیستی تحمیل شود که ایران در صورت لزوم، اقدامات تروریستی رژیم صهیونیستی چه در خاک خود و چه بیرون از خاک خود را با حمله نظامی پاسخ خواهد داد. حمله رژیم صهیونیستی به کنسولگری ایران در دمشق و شهادت تعدادی از مستشاران ایرانی، از آنجا که در قوانین بین‌المللی تجاوز به خاک ایران تفسیر می‌شود، «وعده صادق 1» را در پی داشت. «وعده صادق 2» هم در پاسخ به ترور هنیه در تهران و ترور سیدحسن نصرالله و سردار نیلفروشان در بیروت صورت گرفت. بنابراین ایران این معادله جدید را تثبیت کرد که در صورت لزوم، اقدامات تروریستی رژیم صهیونیستی را با حمله نظامی پاسخ خواهد داد. در «وعده صادق ۲» یکی از موشک‌های ایرانی به چند متری ساختمان مرکزی موساد اصابت کرد. این، یک پیام مهم و واضح به موساد درباره اقدامات تروریستی علیه ایران بود.
ششم؛ نتانیاهو و سایر مقامات رژیم صهیونیستی از همان ابتدای شروع جنگ مدعی بودند برای متوقف کردن حماس، حزب‌الله و سایر اضلاع جبهه مقاومت، باید پای ایران را به جنگ مستقیم کشانده و برای ایران تولید هزینه کنند اما رویارویی نظامی با ایران باعث متوقف شدن حملات اضلاع مختلف جبهه مقاومت به منافع و مراکز رژیم صهیونیستی نشد. اتفاقا حملات یمن به کشتی‌های رژیم صهیونیستی و حتی کشتی‌های جنگی آمریکایی، پس از رویارویی نظامی ایران و رژیم صهیونیستی و تشدید تنش، بیشتر هم شد.
با در نظر گرفتن این ۶ مورد، می‌توان گفت رژیم صهیونیستی در بعد نظامی در هیچ‌یک از جبهه‌های جنگ با مقاومت، دستاورد چندانی نداشت و متحمل هزینه‌های سنگینی نیز شد. این هزینه‌های هنگفت، شکاف میان فرماندهان و مقامات سیاسی و همینطور فرسایش توان نظامی ارتش رژیم صهیونیستی را در پی داشت. اختلافات نتانیاهو و گالانت یکی از نشانه‌های این شکاف و فرسایش بود. مشارکت برخی نظامیان در حمله به محل اقامت نتانیاهو نیز موید همین واقعیت است. از سوی دیگر طی هفته‌های اخیر گزارش‌هایی مبنی بر تمرد نظامیان و سربازان ارتش رژیم صهیونیستی و اعتراض آنها به طولانی شدن جنگ منتشر شد. مجموع این گزاره‌ها نشان داد رژیم صهیونیستی دیگر توان ادامه جنگ را نداشت. بویژه در غزه، طی هفته‌های اخیر حملات حماس به نظامیان صهیونیست افزایش چشمگیری داشت و طی ۲۴ ساعت بیش از ۱۰ نظامی صهیونیست به هلاکت رسیدند. به همین خاطر می‌توان گفت یکی از دلایل پذیرش آتش‌بس از سوی رژیم صهیونیستی، تضعیف بنیه نظامی این رژیم بود.
ب- فشار ترامپ: قطعا آتش‌بس در غزه هیچ ارتباطی به دولت بایدن ندارد. اتفاقا اکنون بایدن آماج انتقادات و شماتت‌هاست، چرا که مشخص شده برخلاف ادعاهای کاخ سفید، او هرگز اراده‌ای واقعی برای آتش‌بس در غزه نداشته است. ترامپ اما از همان دوران تبلیغات انتخاباتی تاکید کرد در صورت پیروزی در انتخابات، فورا به جنگ در غرب آسیا پایان خواهد داد. به همین دلیل قبل از انتخابات به نتانیاهو اعلام کرد تا قبل از روز تحلیفش در ساختمان کنگره و شروع رسمی دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش باید به جنگ پایان دهد. بر همین اساس، آتش‌بس در لبنان و غزه نیز تا قبل از آغاز دوره دوم ریاست‌جمهوری ترامپ شکل گرفت. بنابراین ترامپ نقش ویژه‌ای در آتش‌بس و پایان جنگ داشته است‌ اما چرا؟
در میان دلایل ترامپ برای ایجاد آتش‌بس، ۲ دلیل عمده وجود دارد؛ نخست‌ پیگیری پیمان آبراهام و از سرگیری پروژه عادی‌سازی و دوم، تمرکز بر مهار چین. پیمان آبراهام یا همان ابراهیم، کارویژه اول ترامپ در غرب آسیاست. وی در دوره اول ریاست‌جمهوری خود بخشی از این طرح را اجرایی کرد اما شکست در انتخابات 2020 برابر بایدن این‌ طرح را نیمه‌کاره گذاشت. حالا ترامپ به دنبال نهایی کردن این پروژه است. از نظر ترامپ یکی از شرط‌های تحقق پیمان آبراهام، تنش‌زدایی در منطقه یا به عبارتی حکمفرما شدن آرامش در منطقه است، چرا که هر نوع تنش در منطقه که یک سر آن رژیم صهیونیستی باشد، حتما مانع پیشبرد این پیمان خواهد شد. از همین رو او به نتانیاهو فهماند ادامه جنگ بویژه در غزه، مانع پیشبرد سیاست‌های او در غرب آسیاست و از همین رو آتش‌بس در غزه محقق شد.
یکی از مهم‌ترین پیام‌های آتش‌بس در غزه این بود که برخلاف ادعاهای بایدن درباره عدم حرف‌شنوی نتانیاهو از او برای پایان جنگ، اتفاقا رژیم صهیونیستی هیچ استقلال و موجودیت مستقلی از آمریکا ندارد و اگر آمریکا به تصمیمی برسد، رژیم صهیونیستی تابع محض آن تصمیم خواهد بود. 
اکنون به موضوع اصلی بازگردیم. خط ادعایی برنامه رژیم صهیونیستی برای حمله نظامی به ایران، تنش‌ را در منطقه به اوج خود می‌رساند و این در تضاد با برنامه‌ها‌ و اولویت‌های سیاست‌های ترامپ در غرب آسیاست.
افراد و رسانه‌هایی که مدعی هستند آتش‌بس در غزه، پیش‌درآمد برنامه رژیم صهیونیستی و آمریکا برای شروع جنگ با ایران است، باید توضیح دهند وقتی جنگ غزه مانع سیاست ترامپ برای پیگیری پیمان آبراهام است، جنگ با ایران که به نسبت جنگ غزه تنش را در منطقه به اوج می‌رساند و منطقه را به آتش می‌کشاند، چطور فرصت و امکانی به سیاست ترامپ برای عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی خواهد داد؟! این واقعیتی است که ترامپ بخوبی از آن آگاه است و اصطلاحا نمی‌خواهد از چاله به چاه بیفتد. 
نکته دیگر نگاه ترامپ به مقوله جنگ نظامی با ایران، بخصوص توسط رژیم صهیونیستی است. ترامپ اخیرا در شبکه اجتماعی خود، تروث، ویدئویی از جفری ساکس، استاد دانشگاه کلمبیا منتشر کرد. جفری ساکس در این ویدئو توضیح می‌دهد نتانیاهو دنبال کشاندن پای آمریکا به جنگ با ایران است. 
ساکس در این ویدئو درباره حمله آمریکا به عراق می‌گوید: «آن جنگ از کجا آمد؟ می‌دانید جریان چیست؟ خیلی تعجب‌آور است. این جنگ در واقع از نتانیاهو نشأت گرفت. نتانیاهو از سال ۱۹۹۵ به بعد این نظریه را داشت که تنها راهی که می‌توانیم از شر حماس و حزب‌الله خلاص شویم، سرنگونی دولت‌هایی است که از این گروه‌ها حمایت می‌کنند؛ یعنی عراق، سوریه و ایران. او همچنان بی‌وقفه در تلاش است ما را به جنگ با ایران، شده همین امروز یا در همین هفته، وادار کند. متاسفم که این را به زبان می‌آورم، اما او [نتانیاهو] فردی عمیقا حرامزاده و سیاه‌دل است».
انتشار این ویدئو توسط ترامپ باعث خشم نتانیاهو شد و حتی گفت ترامپ باید از او عذرخواهی کند و برای همین در مراسم تحلیف ترامپ حضور نمی‌یابد.
به اعتقاد کارشناسان، این اقدام ترامپ به نوعی اعلام سیاست خود درباره حمله نظامی به ایران است و ترامپ با این ویدئو خواسته این پیام را بدهد که دولت او با سیاست‌های جنگ‌‌طلبانه نتانیاهو علیه ایران همراهی نمی‌کند. 
بنابراین مشخص است تشدید تنش، بویژه تنش نظامی با ایران، دست‌کم در شرایط فعلی، نه تنها در راستای سیاست‌های ترامپ در غرب آسیا نیست، بلکه یک مانع بر سر پیشبرد این سیاست‌ها نیز به شمار می‌آید. اینها نه تحلیل، بلکه گزاره‌های واقعی و متکی بر داده‌های واقعی است.
البته ذکر این نکته ضروری است که ترامپ قطعا برنامه‌هایی برای تشدید فشار بر ایران در راستای گرفتن امتیازات بزرگ در پای میز مذاکره دارد. برنامه‌هایی که بر اساس تجربه دور نخست ریاست‌جمهوری او و نیز مشاهدات موجود، بیشتر متکی بر فشار اقتصادی و تشدید تحریم‌هاست. پیش‌بینی می‌شود یکی از مهم‌ترین برنامه‌های ترامپ، فشار بر چین و کاهش درآمدهای نفتی ایران باشد. در کنار این موضوع، حتما کاخ‌ سفید برنامه‌هایی برای ایجاد بحران‌ و التهابات اجتماعی در ایران خواهد داشت. 
* به نفع مقاومت یا نتانیاهو؟
خط ایجاد هراس از حمله نظامی و اقدامات ضدامنیتی رژیم صهیونیستی علیه ایران بخشی از عملیات روانی آنها علیه مردم ایران و همین‌طور قطعه‌ای از جنگ ‌شناختی آنها علیه جمهوری اسلامی است. پیگیری این خط از سوی رسانه‌های وابسته به آمریکا و رژیم صهیونیستی طبیعی است اما بی‌توجهی افراد و رسانه‌های منتسب به جبهه انقلاب نسبت به این واقعیات غیر قابل قبول است. متاسفانه در هفته‌های اخیر بویژه پس از اعلام آتش‌بس در غزه، معدودی فعالان رسانه‌ای منتسب به جبهه انقلاب، هر کدام بنا به دلیلی در دام این عملیات روانی افتاده و خود به بخشی از این جنگ ‌شناختی علیه جمهوری اسلامی تبدیل شده‌اند.‌ ارائه یک تصویر خوفناک از رژیم شکست خورده صهیونیستی و القای ضعف ایران یا اشتباه بودن سیاست‌ها و اقدامات ایران در جنگ ۱۶ ماه اخیر، جز تقویت عملیات روانی دشمن صهیونیست و ایجاد رعب و ترس در جامعه، چه دستاورد دیگری دارد؟ آیا این رفتارها مصداق تذکر اخیر رهبر انقلاب درباره عدم طرح تحلیل‌های غلط و ترساندن مردم نیست؟ متاسفانه ریشه این‌ رفتار در بی‌اعتمادی نسبت به تصمیم‌گیران و بی‌اعتقادی نسبت به تصمیمات و اقدامات انجام شده در مقابله با رژیم صهیونیستی است. جنگ غزه در حالی به اتمام رسید که همه تحلیلگران بر شکست رژیم صهیونیستی تاکید می‌کنند. شاهد آن گریه اعضای کابینه نتانیاهو و استعفای امثال بن‌گویر و اذعان وی به شکست رژیم صهیونیستی است. آیا حماس خط مقدم جبهه مقاومت نیست؟ آیا پیروزی حماس، پیروزی همه جبهه مقاومت نیست؟ آیا همه تدابیر و تصمیمات و اقدامات جبهه مقاومت در ۱۶ ماه گذشته برای نجات حماس و جلوگیری از خواسته رژیم صهیونیستی برای از بین بردن این تشکیلات مقاومت فلسطینی نبود؟ آیا حزب‌الله لبنان، حشد‌الشعبی عراق، ارتش و انصارالله یمن و ایران همه و همه برای یک هدف، یعنی جلوگیری از شکست حماس در مقابل بمباران‌ها و جنایت‌های رژیم صهیونیستی، وارد میدان جنگ نشدند؟ 
خب! اکنون این هدف مهم محقق شده است. حماس، یعنی همان تشکیلاتی که ۷ اکتبر ۲۰۲۳ عملیات قهرمانانه توفان الاقصی را خلق کرد، حالا به قول جان مرشایمر، سرزنده‌تر از قبل از میدان جنگ بیرون آمده است. این یعنی مقاومت به هدف خود در این جنگ رسید. این یعنی سیاست‌گذاری، تصمیم‌گیری و اقدامات جبهه مقاومت در ۱۶ ماه گذشته به نتیجه مطلوب و هدف اصلی خود رسید. بله! در این جنگ خسارات بزرگ و جبران‌ناپذیری نیز به جبهه مقاومت وارد شد. شهادت سیدحسن نصرالله، خسارت بزرگ و جبران‌ناپذیری است. شهادت اسطوره نابغه، یحیی سنوار داغ بزرگی بر دل مقاومت گذاشت اما باید این واقعیت مهم را فهمید که این جنگ، بزرگ‌ترین جنگ جبهه مقاومت با رژیم صهیونیستی تاکنون بوده است. حتما در جنگ بزرگ، ممکن است هزینه‌های بزرگی نیز تحمیل شود. مهم این است که مقاومت در نهایت به هدف خود که نجات حماس و حفاظت از دستاوردهای عملیات ۷ اکتبر بود رسید. مهم این است که در نهایت مقاومت پیروز شد. 
بنابراین چشم‌پوشی از این پیروزی بزرگ و دستاورد ماندگار و لجاجت بر ادعاهایی ثابت‌نشده درباره تصمیمات و اقدامات جبهه مقاومت و ایران، چه چیزی را ثابت می‌کند؟
جنگ با همه پیروزی‌ها و شکست‌هایش، یا همه توفیقات و هزینه‌هایش، فعلا به پایان رسیده است؛ جنگی که اشک‌ها و لبخندهای عجیبی را بر پهنای صورت ملت‌های مقاومت نشاند. 
اما مهم این است که این جنگ‌ بزرگ با پیروزی مقاومت به اتمام رسید. ادعاهای هیجانی که صرفا از لذت این پیروزی می‌کاهد و خدای نکرده دل مردم را خالی می‌کند، به نفع کیست؟ به نفع مقاومت یا نتانیاهو؟