نقش رژیم پهلوی در ساختار نظام بینالملل طی دهههای میانی قرن بیستم، بهویژه در پی اجرای دکترین نیکسون، موضوعی است که بررسی آن برای درک سیاستهای آمریکا در خاورمیانه اهمیتی دوچندان دارد. با شکلگیری نظام دوقطبی و افزایش تنشهای ژئوپلیتیکی پس از جنگ جهانی دوم، خلیج فارس به منزله یکی از مهمترین مناطق انرژیخیز جهان، به کانونی برای رقابت قدرتهای جهانی بدل شد. در این میان، ایالات متحده آمریکا با هدف مهار جنبشهای آزادیبخش و تضمین جریان بیوقفه نفت به کشورهای صنعتی، به دنبال تثبیت رژیمهای وابسته و نظامیسازی منطقه برآمد. ایران عصر پهلوی، با توجه به موقعیت جغرافیایی، توان نظامی رو به رشد و وابستگی شدید حاکمیت به غرب، به مهرهای کلیدی در اجرای این سیاستها تبدیل شد.
در برخی اسناد و تحلیلهای آن زمان آشکار میشود که شاه نهتنها به منزله متحد آمریکا، بلکه در نقش پاسدار منافع و سیاستهای اقتصادی و امنیتی این کشور عمل میکرد؛ نقشی که از تجهیز بیسابقه نظامی تا دخالتهای مستقیم در تحولات منطقهای، مانند سرکوب جنبش ظفار در عمان نمود مییافت. به عبارتی دیگر، اهمیت استراتژیک نفت برای آمریکا از مجرای اتحاد با ایران میگذشت و وابستگی هرچه بیشتر ایران به آمریکا، از سویی متضمن تأمین نفت و از سوی دیگر به داشتن متحدی سرسخت و مطیع در منطقهای مهم میانجامید.
انجمن دانشجویان ایرانی خارج از کشور، به تاریخ ۷ مهر ۱۳۵۲، در این زمینه تحلیل تأملبرانگیزی دارد. در این بیانیه آمده است، تمرکز نفت در خلیج فارس از یک سو و رشد سریع مصرف نفت در کشورهای صنعتی از سوی دیگر، موجب شده است کنترل این منطقه برای آمریکا حیاتی باشد. همچنین، با توجه به اهمیت اقتصادی واضح خلیج فارس، جنبشهای انقلابی مردم تهدیدی جدی برای منافع بزرگ شرکتهای نفتی به شمار میروند. به همین دلیل است که نیکسون در قدم نخست دکترین خود را با نظامیسازی رژیم شاه و حمایت از حمله ارتش شاه به منطقه ظفار آغاز کرد تا کنترل منابع طبیعی را برای خود حفظ کند.
دکترین نیکسون تلاشی بود برای ایجاد یک نظام جدید ثبات بینالمللی که این تغییرات مهم را در توازن قدرت جهانی مد نظر داشت: تهدید روزافزون امپریالیسم، بهویژه آمریکا، از سوی موج جنبشهای انقلابی و آزادیبخش در جهان سوم. بر اساس این بیانیه، دکترین نیکسون پاسخی به ضعف امپراتوری آمریکا بود. این دکترین معتقد بود بزرگترین تهدید برای آمریکا، مبارزات انقلابی، ضدامپریالیستی و آزادیبخش ملتهای جهان سوم است.
بر این اساس، راهبرد آمریکا در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی چنین بود:
ـ کاهش تدریجی تعداد نیروهای نظامی آمریکا در خارج از کشور، در عین حفظ قابلیت جابهجایی سریع به مناطق بحرانخیز.
ـ گسترش عظیم نیروی هوایی و دریایی آمریکا برای حمایت از رژیمهای وابسته.
ـ افزایش چشمگیر کمکهای نظامی و اقتصادی آمریکا به کشورهای منطقه برای توسعه توانمندیهای ضدشورش.
بدون شک، پیشبرد این دکترین بدون نقشآفرینی ایران و رژیم صهیونی به منزله دو متحد اصلی در مواجهه با اتحاد اعراب که منافع استراتژیک آمریکا در منطقه از جمله نفت را با خطر جدی روبهرو میکرد، امکانپذیر نبود.
نیکسون هنگام توضیح «استراتژی جدید خود برای صلح» گفت: «مبنای اصلی آن این است که ایالات متحده در دفاع از متحدان و دوستان و توسعهشان مشارکت میکند، اما نمیتواند همه برنامهها و دفاع از ملل آزاد را بهتنهایی پیش ببرد. ما فقط در مواردی که تفاوتی ایجاد کند و به منافع آمریکا مربوط باشد، دخالت خواهیم کرد.»
برای امپریالیسم آمریکا، خلیج فارس یکی از مناطقی بود که «تفاوت ایجاد میکرد» و «مهم» بود. چون تمام کشورهای صنعتی جهان برای بقای خود به نفت خلیج فارس وابستهاند، تسلط آمریکا بر این منطقه بهمعنای رهبری جهانی امپریالیسم آمریکا بود و هر تغییری در وضعیت موجود میتوانست موجب تضعیف قدرت آمریکا نهتنها در خاورمیانه، بلکه در سطح جهان شود.
در سال ۱۹۶۸، بریتانیا اعلام کرد به دلیل بحران اقتصادی شدیدی که پس از جنگ جهانی دوم داشت، نیروهای خود را از خلیج فارس خارج خواهد کرد. همزمان، حضور آمریکا در ویتنام و درسهای تلخ آن، موجب شد آمریکا به دنبال ابزاری برای ادامه سلطهاش باشد. ایران به مثابه چنین ابزاری انتخاب شد، زیرا ویژگیهای خاصی داشت که رژیمهای وابسته دیگر نداشتند.
جوزف سیسکو، مسئول امور خاورمیانه در وزارت خارجه آمریکا، گفت: «ایران به دلیل جمعیت، قدرت اقتصادی و نظامی و موقعیت جغرافیاییاش در شمال خلیج فارس، نقش مهمی در تأمین ثبات در خلیج و ادامه جریان نفت به کشورهای مصرفکننده ایفا خواهد کرد.» محمدرضا پهلوی نیز اعلام کرد: «ما تنها کشوری هستیم که امکانات نظامی و اقتصادی لازم برای حمایت و حفاظت از این منطقه را داریم.»
برای تحقق این سیاست، ایران شروع به نظامی شدن کرد. فروش ۳ میلیارد دلاری تسلیحات به شاه بزرگترین معامله پنتاگون بود و خریدهای مشابهی نیز در آینده در راه بود. واضح است که این انباشت عظیم تسلیحات برای نقشآفرینی در سرکوب جنبشهای آزادیبخش و کمک به متحد استراتژیک آمریکا، یعنی رژیم صهیونیستی در نظر گرفته شده است.
جوزف سیسکو اعلام کرد: «ما به ایران تکیه داریم و به آن اعتماد میکنیم تا امنیت و ثبات خلیج فارس را حفظ کند.» رژیم ایران نیز نقش خود را در حفاظت از منافع آمریکا درک میکند. شاه در مصاحبهای با «نیوزویک» گفت: «مسئولیت ما فقط ملی نیست، بلکه بینالمللی است. ما محافظ و نگهبان ۶۰ درصد ذخایر نفت جهان هستیم.»
این اقدامات نشاندهنده پایبندی به نقشی است که آمریکا در چارچوب دکترین نیکسون برای ایران تعیین کرده بود. بدیهی است که مطابق با این دکترین، آمریکا اجازه نخواهد داد که اعراب نیز رقیبی دیگر برای منافع آمریکا در منطقه شوند و با درگیر شدن با رژیم صهیونیستی موقعیت این متحد استراتژیک را تضعیف کنند. در این میان، ایران نیز موظف است بهگونهای عمل کند که متضمن منافع اسرائیل باشد و هیچگونه حمایتی از اعراب در منطقه انجام ندهد.