خاندان پهلوی، خاندانی بیاعتبار بودند که با حمایت بیگانگان به قدرت رسیدند. این خاندان هیچگاه نتوانست پایگاهی مردمی برای خود دستوپا کند و لحظهای بدون حمایت انگلیسیها و بعدها آمریکاییها تصور حیات در این کشور را نداشت؛ بنابراین همواره نگران بود که زمان فروپاشی حکومت سر برسد و مجبور به فرار شوند. همانطور که در مردادماه سال ۱۳۲۸ «محمدرضا پهلوی» فرار را بر قرار ترجیح داد و به خارج از کشور گریخت. همین نگرانی موجب آن شده بود تا برای فرار از کشور نیز ایدههایی طرحریزی کند که در صورت نیاز، با سرعتترین روش راه امکان گریختن میسر باشد. «حسین فردوست» در کتاب خاطراتش در این باره مینویسد:
«یکی دیگر از وظایف سازمان بیسیم، طرح خروج اضطراری محمدرضا از کشور بود. یعنی شرایطی که محمدرضا باید سریعاً از کشور میگریخت. برای این منظور زمین مناسبی در جاده تهران– قم (حدود کهریزک) تهیه شد که برای نشستن یک هواپیمای دوموتوره کافی بود. برای تمرین عملیات فوق هر ۹ ماه یا یک سال خلبان مأمور این کار از انگلستان به تهران میآمد. ستاد مرکزی بیسیم پیشنهاد کرد که لازم است سازمان با افسری از نیروی هوایی در تماس باشد و وی هیچگاه عوض نشود. رئیس MI۶ سفارت نیز در این امر مصر بود؛ لذا مسئله را با «ارتشبد خاتمی» مطرح کردم و او پس از کسب اجازه از محمدرضا، «سرلشکر آذربرزین» را معرفی کرد و گفت: «این فرد همیشه در تماس با شما باشد، چون مورد اطمینان است.» از آن پس هرگاه خلبان انگلیسی به تهران میآمد، فروزین به اطلاع آذر برزین میرساند و او در جلسات ستاد مرکزی شرکت میکرد.
آذر برزین تسهیلات لازم را فراهم میکرد و سپس چند پرواز شبانه در بدترین شرایط جوی هوای ابری یا بارانی با دید کم در زمین فوق انجام میشد و از چند چراغ نفتی برای تعیین حدود باند فرودگاه استفاده میشد. قرار بود که محمدرضا با هلیکوپتر به محل فوق رسانده شود و هواپیما به محل تعیین شده پرواز کند. گفته میشد که اگر تمام ایران تصرف شود محمدرضا به پاکستان خواهد رفت و اگر فقط شمال کشور اشغال شود به جزیره کیش یا یکی از جزایر خلیج خواهد رفت.»