مفهوم شناسی نفوذ
در کتب لغت شناسی، نفوذ به معنای اثر کردن در چیزی، داخل شدن در چیزی ، تاثیر گذاشتن بر کسی و راه یافتن پنهانی در گروه یا جایی آمده است. از سوی دیگر، معادل انگلیسی نفوذ، واژه (Influence) به کار می رود که در لغت بهمعنی کنش یا قدرتی است که یک نتیجهای را بدون اعمال آشکار زور یا بدون اعمال مستقیم فرمان، تولید میکند و اصطلاحا عبارت از اعمالی است که مستقیم یا غیر مستقیم باعث تغییر در رفتار یا نظرات دیگران میشوند.
نفوذ را میتوان رابطه میان بازیگرانی دانست که بهموجب آن، یک بازیگر، بازیگران دیگر را وادار میکند تا بهطریقی که خواست خود آنها نیست، عمل کنند. پول، غذا، اطلاعات، دوستی، مقام و تهدید، از جمله وسایلیاند که فرد بهکمک آنها در رفتار دیگران نفوذ میکند. بنابراین، توانایی فرد برای تغییر دادن رفتار دیگران بدون داشتن موقعیت رسمی و فراگرد اثرگذاری بر افکار، رفتار، یا عواطف شخص دیگر را نفوذ گویند.
نفوذ، شکلی از قدرت است؛ اما متمایز از کنترل، اجبار، زور و مداخله. نفوذ، پاسخ رفتاری نسبت به اعمال قدرت و یا بهعبارت دیگر، نتیجهای است که از طریق بهکارگیری قدرت حاصل میشود. در تعاریف، از "نفوذ" بهعنوان مکانیسمی برای اثرگذاری بر دیگران استفاده شده است. اگر شخصی بتواند دیگری را متقاعد کند که عقیدهاش را درباره یک یا چند موضوع تغییر دهد، رفتاری را انجام دهد و یا از انجام آن خودداری کند و به محیط پیرامون خود، بهشکلی خاص بنگرد، در حقیقت نفوذ، تحقق یافته و "قدرت"، بهکار گرفته شده است.
الگوی تحلیلی
بعضی از دانشمندان علوم سیاسی با عاریه گرفتن از مفاهیم و اصطلاحات علمی سایر رشته ها، در صددند مفاهیم و مناسبات قدرت و نفوذ یک یا چند واحد سیاسی با ضریب قدرت مختلف و متفاوت بر یکدیگر را توضیح بدهند. از جمله این مفاهیم، نفوذ عمودی و افقی در علوم مربوط به مباحث روانشناسی و آبرسانی در کشاورزی است. این دسته از سیاست ورزان رابطه مبتنی بر نفوذ در بین واحدهای سیاسی و کشورها با یکدیگر را به دو نوع عمودی و افقی تقسیم میکنند. نفوذ و قدرت عمودی و افقی مناسبات مخصوص خود را دارد و تاثیرات متفاوتی بر بازیگران عرصه روابط بین الملل و قدرت برجای میگذارد.
در نفوذ عمودی، که بیشتر سخت افزارانه و حالتی آمرانه دارد، کشورهای قدرتمند به دنبال آنند که برتری خود را از طرق مختلفی همچون جنگ و قدرت نظامی، اعمال فشار و تحریم و تهدید نشان دهند. در واقع هرچیزی برای این کشورها وسیلهای برای برتری و سلطه گری به شمار می آید. در ارتباط عمودی، تسلط و چیره شدن نقطه کانونی است؛ در واقع، یکسوی رابطه قدرت طلبی و در سوی دیگر تسلیم شدن، وجود دارد. در نفوذ عمودی که اعمال قدرت از بیرون به داخل است، به کارگیری اپوزیسیون در نظام سیاسی هدف هم یکی از راه های نفوذ و قدرت به شمار می آید. در نهایت در این الگو، اعمال قدرت از طریق بهره گیری منابع قدرت سخت و نیمه سخت صورت می گیرد.
اما در ارتباط با نفوذ افقی، که وجه نرم افزارانه آن غالب است، بازیگران بهدنبال جلب اعتماد و اعمال قدرت از این طریق هستند، به یکدیگر اعتماد دارند و احساساتشان را فاش میکنند. در الگوی ارتباط افقی از ابزارهای مذاکره، انواع دیپلماسی و ارتباطات، سبک زندگی، ارزش های اجتماعی و فرهنگی و ... برای تعامل و ارتباط گیری استفاده می شود.
نکته مهمی که لازم است در اینجا به آن توجه داده شود، تغییر ماهیت نفوذ در شرایط امروز است. بسیاری از تحلیلگران حوزه قدرت و امنیت، اعتقاد دارند به دلیل وضعیت جدیدی که متاثر از روند توسعه دنیا به وجود آمده، تحول در منابع و پایه های قدرت، منجر به تحول در الگوهای نفوذ شده است. در واقع، کشورهای قدرتمند در راستای فراهم سازی زمینه های نفوذ خود در واحدهای سیاسی هدف، از اعمال الگوی عمودی نفوذ به الگوی افقی عزیمت کرده اند. راهبرد و سناریوی جدید آمریکا در شرایط پسا برجام در همین چارچوب و الگو قابل بررسی است.
چرایی رویکرد آمریکا به نفوذ از طریق مذاکره
پس از اشاره مختصر به چیستی نفوذ، سؤال مهم، چرایی نفوذ در قبال جمهوری اسلامی ایران است. چرا امریکا پس از 37 سال رویارویی با ملت ایران و پیشبرد «راهبرد تقابل»، اکنون به دنبال تبدیل این راهبرد به «تعامل» و عادیسازی رابطه با ایران از طریق مذاکره است؟
به نظر می رسد نقل نکتهای از یکی از مصاحبه های خانم رایس، وزیر امور خارجه امریکا در دولت بوش پسر به درک این مطلب می تواند کمک میکند. خانم رایس که در آن مقطع با صراحت دنبال سیاست خاورمیانه جدید بود، پس از تلاش های مختلف، سوال مهمی در مورد چرایی شکست سیاست های کاخ سفید طی 27 سال گذشته در قبال جمهوری اسلامی(تا زمان وی) طرح کرد. دور از ذهن نیست که مبتنی بر چنین نگاهی، امریکاییها به یک بازنگری اساسی در سیاست خارجی خود و چگونگی مواجهه با ایران پرداخته و به این جمعبندی رسیدند که راهبرد قطع رابطه با ایران و تقابل همهجانبه جمهوری اسلامی، نه تنها موجبات فروپاشی نظام اسلامی در ایران را فراهم نساخت، بلکه برعکس این نوع راهبرد، تضعیف ایالات متحده امریکا از یک طرف و تقویت و قدرتیابی جمهوری اسلامی از طرف دیگر را در پی داشت. بنابراین شکستهای پیشین امریکا از زمان قطع رابطه با ایران در سال 1358 تاکنون، دلیل اصلی تغییر راهبرد از «تقابل» به «تعامل» است.
تغییر راهبرد مبتنی بر نفوذ امریکا به عنوان یک ضرورت، خروجی برخی از اتاقهای فکر و مراکز مطالعاتی راهبردی این کشور طی سالهای گذشته است. به عنوان نمونه در سال 2007 میلادی یک سال قبل از روی کار آمدن اوباما، مقالهای در فصلنامه واشنگتنپست تحت عنوان «استراتژی برد- برد امریکا برای تعامل با ایران» منتشر شد. بر اساس چنین نگرش جدیدی بود که آقای اوباما شعار «تغییر» را برای انتخابات خود برگزید و پس از ورود به کاخ سفید، برای عادیسازی رابطه با ایران ابراز تمایل کرد.
در واقع، اوباما دنبال پیاده کردن الگوی اسلاف پیشین خود در ایران است. وی برای قانع سازی مخالفان خود اذعان کرد به رغم این که با برخی از سیاست های ریچاد نیکسون و دونالد ریگان مخالفم اما الگوی مبارزاتی آنها در مقابله با چین و شوروی سابق را درست می دانم و می خواهم آن را در قبال ایران به کار بندم.
برخی از دلایل و زمینه های رویکرد امریکا و دشمنان انقلاب به نفوذ از طریق مذاکره را مورد بررسی قرار می دهیم.
الف) دلایل نفوذ
سیر مذاکرات طولانی ایران و ۱+۵ و توافق هستهای وین شکل نوینی از فضای حاکم در نظام بین الملل را نشان داد. تلاش جدی دولتمردان آمریکایی برای دستیابی توافق با ایران و رویکرد جدید آنها به مذاکره با جمهوری اسلامی ایران و تلاش برای تعمیم آن به حوزه های غیر هسته ای، مؤید تغییر در ماهیت و منابع قدرت و همچنین تغییر در ساختار نظام بین الملل است.
غرب به رهبری آمریکا در راستای مهار انقلاب اسلامی از زمان ریاست جمهوری کلینتون و با طراحی «مارتین ایندایک» و «آنتونی لیک» که نفوذ قابل توجهی در شورای امنیت ملی (NSC) آمریکا داشتند، محدودیت های استراتژیکی بیشماری را علیه ج.ا.ا تدوین و بسیج کردند که هسته بنیادین آن مبتنی بر «رویکرد فشار برای تغییر رفتار ج.ا.ا» بود. اما نتیجه و تجربه غرب از پیمودن صرف این رویکرد در سال های اخیر برخلاف انتظار آنها بود که نشانه ها و مستندات آن در اظهارات اوباما در مصاحبه با «نیویورک تایمز» و همچنین سخنرانی در «دانشگاه آمریکن» بعد از توافق هستهای وین کاملاً هویدا است.
عدم تغییر رفتار ایران به رغم محدویت های استراتژیک و افزایش فرصت ها و دارایی های راهبردی ایران در سطح داخلی و منطقه ای جز اعترافاتی بود که اوباما و دیگر مقامات آمریکایی پس از توافق وین مکرر به آن اشاره داشتهاند. شناسایی این نقاط کلیدی در تغییر محاسبات غرب در برابر ایران و تدوین منطق هماوردی انقلاب اسلامی می تواند به کارگیری شود. از این رو، می توان به چند عامل و مزیت اصلی که سبب تغییر راهبردی سیاست های آمریکایی ها و رویکرد آنها به مذاکره البته با هدف نفوذ شد، به شرح زیر اشاره کرد؛
1- شکست های آمریکا در منطقه غرب آسیا به موازات تثبیت قدرت منطقه ای ایران؛ اولین نقطه تغییر سیاستها و راهبردها در رفتار آمریکایی ها و غربی ها از تقابل به تعامل و از طریق تلاش برای مذاکره با ایران اسلامی، مجموعه شکستها و ناکامیهای امریکا در تحقق طرح خاورمیانه بزرگ و کاهش روزافزون نفوذ و قدرت این کشور در منطقه استراتژیک غرب آسیا و شمال آفریقا (خاورمیانه) است. نگاهی به روندهای سیاسی و امنیتی منطقه نشان میدهد تحولات هیچ کدام از کشورهای منطقه، مطابق با خواست و سیاست های راهبردی ایالات متحده جلو نرفته است. آمریکاییها مرکز ثقل این ناکامی ها را جمهوری اسلامی می دانند. این شکست ها در کنار تثبیت نفوذ و قدرت منطقه ای ایران به رغم ایجاد تمام موانع راهبردی از سوی غرب، چاره ای جزء رویکرد به مذاکره برای غرب و آمریکا باقی نگذاشته است. غرب در قالب الگوهای عملگرایانه خود پذیرفته است که حل منازعات غرب آسیا جز با مشارکت جمهوری اسلامی ایران مقدور نیست و معادلات منطقه ای بدون حضور ایران شکل نمیگیرد. غرب به این باور رسیده است که کشش و جاذبه قدرت نرم افزاری ایران در منطقه، تنگنای گفتمانی بیشماری را برای آنها ایجاد کرده است و تنها تداوم رویکرد فشار و تهدید، اهداف راهبرد مهار آنها را در عرصه منطقهای محقق نمی کند. این تغییر محاسبه، به قدری عمیق بوده است که حتی برخی از محافل تحلیلی و تئوریسین های آمریکایی از لزوم مشارکت آمریکا با ایران برای مبارزه و کنترل داعش سخن می گویند.
2- اثبات ناکارآمدی گزینه نظامی علیه اقتدار و شکست ناپذیری ج.ا.ایران؛ این ناکارآمدی با ایجاد قدرت بازدارندگی ج.ا.ا که در سالهای اخیر با توجه به بومی سازی و ارتقای صنایع دفاعی و همچنین بلوغ و توانمندی متحدان استراتژیک انقلاب اسلامی در سطح منطقه ایجاد شده، صورتی واقع بینانه برای غرب پیدا کرده است. در تبیین این موضوع باید گفت یکی از عواملی که زیرساخت مناسبات بین ایران و غرب بویژه امریکا را شکل میدهد، رقابت نظامی و تکنولوژیکی است. این رقابت است که تا حد زیادی پتانسیل رویاروییها و تحریمها و گفتگوها و توافق ها و رقابتها و معاملهها را تعیین می کند. مطابق با ارزیابیهایی که کارشناسان نظامی صهیونیستی و آمریکایی انجام داده اند، اگرچه توانمندیهای ایران بویژه در حوزه دفاعی و نظامی با آمریکا به لحاظ کمیت و کیفیت برابر نیستند، اما در موقعیتی قرار دارد که بتواند برای سامانههای جنگ نوین الکترونیکی امریکایی خطرساز شود. به عبارت دیگر جنگ با ایران به معنای یک عرصه برای به نمایش گذاشتن تکنولوژی برتر آمریکایی نیست، چرا که ارتش آمریکا به خوبی میداند که در این جنگ در معرض ایجاد اختلال در رادارها و سامانههای جی پی اس خود قرار می گیرد و حتی ممکن است هواپیماهای بدون سرنشین نتوانند از طریق ماهواره با پایگاههای خود ارتباط بگیرند. به این معنا آمریکا از فعالیتهای اطلاعاتی و الکترونیک محروم خواهد ماند. این در حالی است که این تجهیزات پشتوانه رکن اساسی طرح های جنگی آمریکا در جنگ های امروزی را شامل میشود. به عنوان مثال غیر ممکن است که آمریکا بتواند بدون سامانه جی پی اس از سامانههای موشکی دوربرد خود استفاده کند. تنها راه استفاده از تجهیزات در این شرایط استفاده از سامانههای لیزری یا دوربینی خواهد بود و این نیز مستلزم استفاده از بمبافکن ها یا هواپیماهای بدون سرنشین و پرواز آنها در نزدیکی هدف خواهد بود که خطرات دفاع هوایی ایران آن را تهدید میکند.
از سوی دیگر، "آنتونی کوردزمن" تحلیلگر مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی واشنگتن در یکی از پژوهشهای خود با اشاره به توانایی ایران در دفاع از خود نوشت، ایران قدرتمندترین نیروی نظامی در منطقه خلیج فارس است. وی با اشاره به نیروی نظامی ایران در زمان شاه مخلوع نوشت، درست است که ایران در زمان سقوط شاه در سال 1979 و به هنگام قطع مناسبات با آمریکا مشکلاتی در تجهیز ارتش خود به سلاحهای روز داشت ولی بیتردید ایران هماکنون قدرت نظامی نخست منطقه خلیج فارس است. این تحلیلگر آمریکایی میافزاید، ایران 540 هزار نیروی رزمنده، بیش از 350 هزار سرباز ذخیره، 1600 تانک پیشرفته، 1500 خودروی رزمی(زرهی)، 3200 واحد توپخانهای، 306 جنگنده، 50 بالگرد تجهیز شده، 3 فروند زیردریایی، 59 کشتی جنگی(ناو) و 10 کشتی جنگی برای انتقال نیرو به دریا دارد. وی میافزاید، علاوه بر این، ایران قادر است دست به حملههایی بزند که اثرات و نتایجی راهبردی در منطقه دارد که با امکانات و توان نظامی خودش متناسب است، به طوری که میتواند نقاطی در ساحل خلیج [فارس] و خلیج عمان را هدف قرار بدهد و از جزایر خود در بندرعباس در نزدیکی تنگه هرمز نیز به عنوان پایگاهی دریایی و هوایی بهره ببرد.
اگر تنها بخواهیم اعتراف و اذعان دیگران که با حدس و گمان توانمندی های جمهوری اسلامی ایران را تحلیل می کنند، در اینجا ذکر بکنیم مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. اما از باب نمونه، اشاره به تحلیل آنها مناسب است. پایگاه خبری المحیط مینویسد: تاوان حمله به ایران بشدت سهمگین خواهد بود. آیا ژنرالهای آمریکایی و اسرائیلی نتایج آن را تاب می آورند؟ همچنین روزنامه "الشروق" کشور جزایر در گزارشی با عنوان "برگهای برنده و واکنش سهمگین ایران به حمله احتمالی آمریکا-اسرائیل» نوشت: پیش از آنکه وارد جزئیات طرحهای جنگی [دفاعی] جمهوری اسلامی [ایران] برای مقابله با تجاوز احتمالی بشویم، در ابتدا به موقعیت نظامی و امکانات ژئواستراتژیک و سیاستهایی که به ایران امکان میدهد از همه برگهای بازی استفاده کند باید پرداخت. الشروق پس از اشاره به این موقعیت ها می افزاید: علاوه بر این به فنآوری پیشرفتهای میپردازیم که ایران را قادر ساخته است تا قدرتی نظامی در منطقه باشد که نه تنها بتواند از خود دفاع کند بلکه بتواند با قدرتهای جهانی و منطقهای و در رأس آنان با آمریکا و رژیم صهیونیستی مقابله کند. این روزنامه الجزايري در پایان با اشاره به قدرت موشکی ج.ا.ا نوشت: سامانه موشكي ايران قادر است در دقايق نخست درگيري، تمام قسمتهاي ناوگان دريايي آمريكا را در خليج فارس متلاشي و به لاشه كشتي و ناو جنگي تبديل كند.
3- ناکامی در پیشگیری از فروپاشی رژیم تحریم های سخت و بی سابقه علیه ایران؛ سومین نقطه تغییر رفتار در غرب و تلاش برای مذاکره با ایران، پیشگیری از فروپاشی رژیم تحریم های سخت و بی سابقه علیه ایران است. این متغییر مهم در سازه تحلیلی- رفتاری غرب در ۳ سطح خرد، میانی و کلان دارای مؤلفههایی به قرار ذیل می باشد: یک- مقاومت ملت ایران در برابر تحریم و شکست ناپذیری در برابر تحریمها و عدم تحقق شکاف دولت- ملت و شورش مردمی(اظهارات جانکری در شورای روابط خارجی آمریکا در تاریخ ۳مرداد۹۴) ، دو- سازگاری اقتصاد ایران با شرایط تحریم با توجه به مدل اقتصاد مقاومتی(اظهارات جان کری در جلسه پرسش و پاسخ سنا در تاریخ ۳مرداد۹۴)، سه- شکست اجماع جهانی علیه ایران و عدم همراهی پایدار هم پیمانان آمریکا در تداوم رژیم تحریم های سخت علیه ایران با توجه به چالش ها و نیازهای اقتصادی آنان(اظهارات اوباما در گفتگو با نیویورک تایمز در تاریخ ۲۴ تیر ۹۴).
4- بلوغ و بالندگی دانش و تجربه ایرانیان در عرصه فناوریهای نوین؛ نقطه اوج اذعان آمریکا در این مورد بویژه دانش هسته ای، اظهارات وزیر خارجه این کشور در جلسه استماع کمیته امور خارجه مجلس نمایندگان آمریکا مبنی بر اینکه«ما نمی توانیم با بمباران دانش ایران را ازبین ببریم»، بوده است. امروزه فناوری هستهای جایگاه یک منبع قدرت گفتمانی را برای ج.ا.ا ایجاد کرده است که این امر مهم جز با سیاست دوراندیشانه رهبری نظام اسلامی برای راه اندازی نهضت علمی و اراده جوانان خلاق ایرانی به دست نیامده است.
ب) زمینه های نفوذ
چه زمینه ها و بسترهایی در داخل وجود دارد که طمع دشمنان انقلاب بویژه آمریکا را برانگیخته تا از طریق مذاکره به موفقیت فرایند نفوذ به ساختارهای مختلف کشورمان امیدوار باشند؟ تلاش برای پاسخ دقیق به این پرسش که البته بخش عمده آن در گرو تتبعات و تحقیقات میدانی در رصد روزنه¬های نفوذ و رخنه از سوی مسئولان و مردم در تمام ابعاد و حوزه هاست، میتواند در فرایند مقابله با نفوذ هم موثر باشد. مقام معظم رهبری در دیدار با فرمانده و کارکنان نیروی دریایی سپاه فرمودند: اگر خاکریز شما قابل نفوذ باشد، نفوذ می کنند. در همین راستا به نظر می رسد استکبار به این نتیجه رسیده است که زمینههایی برای نفوذ به ساختارهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی ایران در داخل، چه در خود ساختارها و چه در کارگزاران آنها وجود دارد که به فرایند نفوذ امید بسته است. از سوی دیگر، دشمنان انقلاب پس از سالها فهمیده اند که فرایند نفوذ، جادّه یک طرفه نیست و تاثیرگذاری، زمانی میسر است که بسترها و زمینه هایی در داخل کشور هدف وجود داشته باشد. در این رابطه می توان برخی زمینه ها و خاکریزهایی را که به زعم دشمن قابل نفوذ هستند، مورد شناسایی و پایش ویژه و حتی ترمیم قرار داد:
1- اتخاذ برخی رویکردها در سیاست خارجی؛ یکی از شاخصهای رفتاری دولت یازدهم به رویکرد سیاست خارجی و گزینش دیپلماتهای خاص برای این حوزه برمیگردد. آقای روحانی چه در زمان تبلیغات انتخاباتی در سال92 و چه در زمان ریاست جمهوری همواره به گشایش و گسترش فضای تعامل بین ایران و جهان تاکید و راه کار حل بسیاری از مسائل داخلی بویژه ساماندهی اقتصادی را منوط به ارتباط با بیرون دانسته و می داند. این موضوع دولت واشنگتن را به طمع انداخته تا با استفاده از اهرمهای فشار فراهم شده در توافق برجام، به اهداف خود از طریق مذاکره فکر کند. البته این مورد هم از کوته بینی آنها و عدم شناخت سلسله مراتب تصمیم گیری سیاسی در نظام مبتنی بر ولایت فقیه ناشی می شود که اولا دولت یازدهم اقدامی نمی کند که عزت مردم ایران پایمال منافع آمریکایی ها شود، ثانیا تصمیم گیر اصلی برای تغییر در سیاست خارجی نظام مقام معظم رهبری است که سه اصل عزت، حکمت و مصلحت را به عنوان مبانی تصمیم گیری نظام اسلامی در حوزه سیاست خارجی اعلام کرده اند.
2- حضور ساده اندیشان و سهل گیران در عرصه قدرت؛ رهبر معظم انقلاب در دیدار با فرماندهان و کارکنان نیروی دریایی سپاه پاسداران، موضوعات مطرح شده درباره رابطه با آمریکا را به فراست، سادهلوحانه و سادهاندیشانه دانستند و آن را به معنای زمینه نفوذ و باز کردن راه تحمیل تعبیر نمودند. اما در مقابل برخی در تلاشند به جامعه اینگونه القا کنند که دشمن به دنبال کسب اعتماد است، با ما دشمنی ندارد و موضوعات پیش آمده سوء تفاهمی ساده بین ایران و غرب است؛ باید به غرب اعتماد کرد و تنها در این صورت است که آنها راضی شده و مسائل به سادگی حل میشوند! خطری که این روزها در سایه ساده لوحی برخی با آن رو به رو هستیم، عبارت است از نوعی تحرکات به ظاهر صلحآمیز و بعضاٌ دوستانه و ایجاد بستر گستردهتر برای مبادلات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی که می تواند مقدمات تهاجم تمام عیار علیه نظام اسلامی را فراهم نمایند. محور آسیب پذیری در اینجا به مسئولیت ناپذیری یا عملکرد غیرمسئولانه برخی مدیران و مسئولانی بر می گردد که نگاه تقلیلگرا به مساله داشته و یا اساسا به عمق تضاد دیدگاهی و راهبردی که بین جمهوری اسلامی ایران و غرب و آمریکا وجود دارد پی نبرده اند.
3- دلدادگان به غرب و وادادگان در برابر غرب؛ افراد و جریان های سیاسی که جاده صاف کن اندیشه های غربی و سبک زندگی غربی و مدیریت غربی در داخل هستند، بزرگترین سرمایه غرب برای نفوذ به حساب می آیند. طرح نظرات همسو با غرب و تئوری پردازی برای تعامل با غرب از اقدامات این گروه برای زمینه سازی نفوذ در داخل است. نمونه گویای استحاله و زمینهسازی نفوذ از منظر تاریخی «نیکیتا خروشچف» نخست وزیر اتحاد جماهیر شوروی است که با مطرح کردن طرح «همزیستی مسالمتآمیز» در واقع روند شکست یکپارچگی و اقتدار ایدئولوژیک را در حزب کمونیست کلید زد. پیش از آن، تز رسمی شوروی گسترش انقلاب جهانی با سیاق منشور حزب کمونیست بود اما طرح چنین موضوعاتی بدون در نظر گرفتن مقدمات و جوانب آن، موجب شد تا امپراطوری شرق متلاشی شده و به موزههای تاریخ سیاسی برود. اظهارات و مواضع برخی مسئولین کشور از جمله در پوشش شعار «تعامل سازنده» با دنیا نیز اگر به هشدار مراقبت دیده بان انقلاب توجه نشود، می تواند بسترهایی مورد نظر و دلخواه دشمن را فراهم نماید. تکرار محترمانه معیارهای ظالمانه جاری در جهان، توسط جریان طرفدار تعامل و تنشزدایی در کشور مبنی بر این که برای پیشرفت نظام باید از شعارهای انقلابی و آرمان گراییمان دست کشید، با نظام جهانی کنار آمد و در چارچوب استانداردهای آن قرار گرفت، بخشی از زمینه سازی برای نفوذ است. در حالی که این نگاه، دقیقاً برخلاف نگاه بنیانگذار جمهوری اسلامی است که معتقد بودند نظامات ظالمانه فعلی جهان باید برچیده شود و هیچ ساز و کاری که استکبار به رهبری آمریکا طراح آن است، نباید مورد پذیرش قرار گیرد. برخی مهرههای وابسته به آمریکا برای عملی کردن پروژه نفوذ، فضایی را طراحی کردند که تحریمها بر اساس آن شکل گرفت، سپس اینگونه وانمود کردند که فشار اقتصادی، نتیجه ایستادگی سرسختانه در مقابل نظام جهانی است و چنانچه با سیاست تعامل سازنده با دنیا گفتگو کنیم، تحریمها نیز برداشته میشوند. به عبارت دیگر، اگر تحریمها فشار روانی در جامعه ایجاد نمیکرد و پیادهنظام استکبار نمیتوانست فشار اقتصادی را با مسئله رابطه ما با نظام جهانی گره بزند در نتیجه جریان استحالهطلب نیز در داخل نظام قادر نبود عرض اندام نماید.
4- ایجاد فضای جدید تعاملی ایران با جهان؛ سخن از مذاکره و رابطه نیاز به بستری دارد که آن را توجیه عقلانی نماید. دامن زدن رسانه ها در داخل و خارج به این که دنیای امروز دنیای تعامل و رابطه است و تنها با پیوستن به موج جهانی تعامل است که کشورها قادر خواهند بود مشکلات و معضلات داخلی خود را حل نمایند، در زمینه سازی برای مذاکره موثر بوده است.
اهداف و انگیزه های امریکا از مذاکره برای نفوذ
آمریکایی ها از مذاکره با جمهوری اسلامی ایران چه اهدافی را دنبال می کنند؟ مذاکره در راهبرد و سناریوی نفوذ از چه جایگاهی برخوردار است؟ مذاکره چگونه به معبر و منفذی برای نفوذ تبدیل می شود؟
بررسی اسناد سیاسی و بررسی های مطالعاتی اتاق فکرهای آمریکایی نشان می دهد که از آنجایی که آمریکایی ها از براندازی نظامی و باصطلاح سخت نظام جمهوری اسلامی ایران ناامید شده اند، براندازی نرم را دنبال می کنند و در واقع سعی می کنند در روند تصمیم سازی ما تاثیر گذاشته و از ایران یک شیر بی یال و دم بسازند. در این راستا از راهبردهای مختلفی برای نفوذ در روند سیاسی ایران بهره می برد. مذاکره یکی از اصلی ترین بسترهای راهبرد و سیاست نفوذ آمریکا در ساختارهای جمهوری اسلامی به شمار می آید. بر این اساس می توان به برخی از اهداف و انگیزه های آمریکایی ها از اصرار بر مذاکره و مقاومت در برابر موانع داخلی خودشان در چند سطح اشاره کرد:
الف- اهداف سیاسی آمریکا از مذاکره
1- بازگشایی مسیر نفوذ به منظور تحمیل اراده سیاسی؛ مقام معظم رهبری در دیدار اعضای مجمع جهانی اهل بیت فرمودند: «نیت آنها این بود که از این مذاکرات و از این توافق، وسیلهای پیدا کنند برای نفوذ در داخل کشور. ما این راه را بستیم و این راه را به طور قاطع خواهیم بست؛ نه نفوذ اقتصادی امریکاییها را در کشورمان اجازه خواهیم داد، نه نفوذ سیاسی آنها را، نه حضور سیاسی آنها را، نه نفوذ فرهنگی آنها را؛ با همه توان که این توان هم بحمدالله امروز توان زیادی است مقابله خواهیم کرد؛ اجازه نفوذ نخواهیم داد.» بنابراین «استراتژی نفوذ»، مهمترین برنامه دشمن برای پیشبرد اهدافش در قبال انقلاب، نظام و ملت ایران در دوره بعد از برجام است. بر همین اساس باید گفت، دوره بعد از برجام، مهمتر از خود برجام است و باید این استراتژی را به خوبی شناخت و با شناخت درست نقشه امریکا، تمامی راههای نفوذ را بر دشمن بست. معظم له سهیم بودن نفوذ امنیتی و اقتصادی با نفوذ سیاسی و فرهنگی را مهمتر دانسته و در بعد سیاسی نفوذ در مراکز تصمیم سازی و تصمیم گیری را هدف دشمن بر شمردند.
2- ایجاد معبری برای تغییر محاسبات مسئولان؛ اساسا از مهمترین راه های نفوذ دشمنان تلاش برای ایجاد گسست میان ملت و حکومت جمهوری اسلامی از طریق ایجاد نارضایتی بوسیله تحریم های اقتصادی است که بیش از هر چیز نامگذاری حکیمانه امسال را از سوی رهبر حکیم انقلاب می رساند. آن ها سعی می کنند با اصرار به مذاکره به مثابه شاهراه نفوذ، با تاثیرگذاری مخرب در معیشت مردم، آن ها را علیه دولت بشورانند و به مردم القاء کنند سختی هایی که در معیشت شما بوجود آمده است بدلیل اتخاذ سیاست های نادرست رهبران شما است. آمریکا قصد دارد با ایجاد دوقطبی های چرخیدن سانتریفیوژ یا استقلال و اقتصاد مردم را وادار کند تا به دولت فشار بیاورند تا در سیاست های استکبار ستیزانه اش تجدید نظر کند. این دو قطبی ها احتمالا در آینده به موارد حقوق بشر، اقتصاد و مسائل منطقه هم تعمیم خواهد یافت. نمونه این سیاست را می توان در پیام نوروزی اوباما مشاهده کرد. آن جا که می گوید: "رهبران شما اگر نتوانند با توافقی منطقی موافقت کنند ایران را در مسیر امروزی خود نگه خواهند داشت. راهی که ایران و ایرانیان را از بخش بزرگی از دنیا منزوی کرده است، دشواریهای زیادی برای خانوادههای ایرانی به بار آورده است، و بسیاری از جوانان ایرانی را از کار و فرصتهایی که شایستگی آنها را دارند محروم کرده است. از طرف دیگر، اگر سران ایران با توافقی منطقی موافقت کنند این موضوع میتواند به مسیری بهتر بیانجامد: مسیر فرصتهای بهتر برای مردم ایران، تجارت و رابطه بیشتر با جهان، سرمایهگذاریهای خارجی بیشتر و فرصتهای شغلی از جمله برای جوانان ایرانی، تبادلات فرهنگی بیشتر و فرصتهایی برای سفر دانشجویان ایرانی به دیگر کشورها، همکاریهای بیشتر در زمینههایی مانند علوم و فنآوری و نوآوری." در متن و بطن این سیاست تغییر محاسبات مسئولان هم ملاحظه می شود.
3- شکستن چهره استکبارستیزی جمهوری اسلامی؛ اگرچه آمریکاییها در وضعیت پساتوافق، لحن نرم و لینی را در دیپلماسی هسته ای نسبت به رفتار گذشته در پیش گرفته اند و در سیاست های اعلامی خودشان دم از تعامل با ایران می زنند، اما قطعا رویکرد آمریکا در مذاکره با جمهوری اسلامی با رویکرد حریم شکنانه و به قصد شکستن ابهت جمهوری اسلامی در میان نهضتهای اسلامی و مقاومت در منطقه و ملتهای آزاده در جهان و نزول اعتبار ماست و این برای جمهوری اسلامی هزینههای فراوانی در جهان خواهد داشت؛ چرا که خواسته های آمریکایی ها از ایران در قبال مذاکره بخشی با هویت جمهوری اسلامی ایران گره خورده است و هر گونه کوتاه آمدن از آنها خدشه دار کردن تصویر آن هویت انقلابی و اسلامی است که ایران را به موقعیت امروز رسانده است. مقام معظم رهبری در یکی از بیاناتشان در این مورد به درستی ذات دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی ایران اشاره می کنند که؛« مسئله مسئلهى هستهاى نيست؛ بايد همه به اين توجّه داشته باشند. اين نيست كه ما خيال كنيم دشمنى آمريكا با جمهورى اسلامى ايران بهخاطر مسئلهى هستهاى است؛ نه، مسئله مسئلهى ديگرى است؛[ مسئله اين است كه] ملّت ايران به خواستههاى آمريكا نه گفت، ملّت ايران گفت آمريكا عليه ما هيچ غلطى نميتواند بكند. اينها با موجوديّت جمهورى اسلامى مخالفند، با نفوذ و اقتدار جمهورى اسلامى مخالفند. همين اواخر يكى از سياستمداران و از عناصر فكرى آمريكا گفت - و گفتهى او پخش شد، اين مسئلهى پنهانى هم نيست - كه ايران چه اتمى باشد، چه اتمى نباشد، خطرناك است. اين شخص صريحاً گفت نفوذ و اقتدار ايران - به قول خودشان هژمونى ايران - در منطقه خطرناك است؛ ايرانى كه امروز از اعتبار برخوردار است، از احترام برخوردار است، از اقتدار برخوردار است. آنها با اين دشمنند، با اين مخالفند. آن روزى اينها راضى ميشوند كه ايران يك ملّت ضعيف، كنارمانده، منزوى، بىاعتبار و بىاحترام باشد؛ مسئله مسئلهى هستهاى نيست».
4- تقویت جریان غرب گرا؛ از جمله پیشران های نفوذ غربی ها با استفاده از روند جریانات غرب گرا، در حوزه انتخابات تعریف می شود. برای آمریکا و غربگرایان داخلی پیروزی در انتخابات آتی مجلس بسیار مهم خواهد بود. این نکته را حتی معصومه ابتکار معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان محیط زیست در مصاحبه با بی بی سی اذعان کرد و گفت: توافق هسته ای به اصلاح طلبان و میانه روها قدرت و اهرم بیشتری در میان گروههای سیاسی داخل ایران می دهد. البته خانم وندی شرمن هم اخیرا در یکی از دانشگاه های کشورش به اینکه برخی در ایران دوست دارند اجرای برجام قبل از انتخابات آینده باشد تا بتوانند از آثار آن در انتخابات به نفع جریان سیاسی خود استفاده نمایند، اشاره داشت. در هر صورت، مذاکره در راستای اثرگذاری بر این حوزه و به نوعی مدیریت جریان های طرفدار تفکر غرب و انسجام بخشی به آنها برای حضور در مراکز تصمیم سازی سیاسی در آینده در دستور کار آمریکایی ها قرار گرفت.
5- گرفتن اهرم بسیج اجتماعی از طریق تابوشکنی سوژه های هویتی؛ مشکل اساسی غرب و امریکا با جمهوری اسلامی ایران هویت فکری مستقل و دینی آن است که در ساحت نظام سازی سیاسی نیز توانست الگوی ولایت فقیه را از متن دین استخراج و در پرتو آن نظام نوین موفقی در حوزه های مختلف در منظر چشم دنیا بویژه جهان اسلام قرار دهد. لذا آمریکاییها در ذیل مذاکره می خواهند با تابوشکنی از مولفه های هویت بخش نظام اسلامی همچون استکبارستیزی، مقاومت اسلامی، بسیج اجتماعی و مدیریت جهادی، تصویری خنثی از جمهوری اسلامی ایران به دنیا نشان بدهند و تبلیغ نمایند که هر الگویی جزء لیبرال دموکراسی محکوم به شکست است.
ب- اهداف اقتصادی مذاکره
به نظر می رسد با توجه به ضعف اقتصادی ما، بیشتر از زمینه های سیاسی و فرهنگی، نفوذ در اقتصاد آسانتر به دست آید. آمریکا و غرب به جای فشار اقتصادی سیاست ادغام سازی اقتصاد ایران در نرمهای اقتصاد بین المللی و به جای محدودسازی اقتصادی آزادسازی هدفمند اقتصادی را در دستور کار سیاست های نفوذ اقتصادی خود قرار داده اند. رفت و آمدهای مکرر هیئت های اقتصادی خارجی پس از جمع بندی وین موجد همین نگرانی بوده و در راستای نفوذ اقتصادی قابل بررسی است. لذا به توصیه مقام معظم رهبری مبادا اقتصاد کشورمان را به بهانه آوردن سرمایه گذاری خارجی و حل مشکلات به دست غربیها بسپاریم و تولید داخلی را زمین بگذاریم. اگر در تعامل با شرکت های اقتصادی خارجی دقت و تامل به کار بسته نشود، شریان اقتصادی کشور از دستمان در خواهد رفت و اهرم فشاری خواهد بود در دست آمریکایی ها تا در مواقع لزوم ازآن علیه ما استفاده کنند و سیاست هایشان را به ما تحمیل کنند. این نگرانی هنگامی بیشتر میشود که علی رغم گفتههای دولت مبنی بر بکارگیری سیاست اقتصاد مقاومتی، برای ساماندهی حوزه اقتصاد داخلی به آمدن سرمایههای خارجی و حل مشکلات از طریق آن بیشتر از اتکا و امید بستن به درون کشور دل بسته شود و دولت برای سردمداران تحریم ملت ایران همانند انگلیس و فرانسه فرش قرمز پهن نماید.
1- گشایش های اقتصادی کوتاه با طعم بهره برداری سیاسی؛ به احتمال بسیار زیاد آمریکا برای کامل کردن تکه های پازل سیاست نفوذ در ایران از هیچ تلاشی برای به قدرت رسیدن جریان واداده غربگرا فروگذار نخواهد کرد. از این رو، به نظر می رسد آمریکا در ماه های آتی گشایش های اقتصادی کوتاه مدتی در کشور فراهم می کند تا موقعیت این جریان را ارتقا دهد و پیروزی آن را تضمین کند. رفت و آمدهای سمبلیک هیئت های سیاسی و اقتصادی اروپایی را نیز در همین چارچوب می توان تحلیل کرد.
2- ورود سرمایه های خارجی؛ مساله مهم دیگر که ارتباط مستقیمی با فرهنگ دارد، باز کردن حساب ویژه بر موضوع ورود سرمایه های خارجی به کشور است، زیرا سرازیر شدن بدون ملاحظه سرمایه خارجی میتواند به تحرک جریان نفوذ به صورت فوقالعاده بیفزاید. با کمال تأسف پیوسته این توهم به جامعه القاء میشود که بدون آمدن سرمایه خارجی، شرایط کشور دچار تغییر نمیشود در حالی که مشکل ما عدم ورود سرمایههای خارجی نیست، بلکه رابطه و نسبتی است که نظام اسلامی با سرمایه خارجی دارد. سرمایههایی که با هدف غارت منابع و استعدادها به کشور بیایند قطعا زمینه نفوذ فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی را نیز فراهم خواهند کرد. روزنه نفوذ در اقتصاد یعنی وخیمتر شدن شرایط اقتصادی به میزان کاسته شدن از استقلال اقتصادی. وقتی شرکتهای خارجی وارد کشور شوند به تک تک افراد به عنوان نیروی کار و بازار زنده برای فروش کالاهایشان مینگرند و وفور کالاهای غربی، فرهنگ و سبک زندگی ما را به تدریج تغییر خواهد داد. امروز، خوشحالی و استقبال از شرکتهای خارجی پشت کردن به اقتصاد مقاومتی و لبخند زدن به استثمار است. اگر پیش نیاز زندگی راحت اقتصادی، وابستگی است، کشورهای نظیر پرو، هایئتی و بنگلادش اکنون باید بهترین کشورهای دنیا بودند.
ج – اهداف فرهنگی آمریکا از مذاکره
تهاجم فرهنگی بنابر گفته رهبر انقلاب بیش از آنکه به پوشش و لباس جوانان مربوط باشد به طرز تفکر ما مربوط است. دشمن تلاش می کند تا مختصات تفکری ما را تغییر دهد و به ما القاء کند که شما توانایی مدیریت کشورتان را ندارید و الگویی که برای اداره آن انتخاب کرده اید کارآمد نیست. شما باید از الگوی لیبرال دموکراسی ما پیروی کنید. هدف آنها از تحریم های اقتصادی القاء همین سیاست بود که متاسفانه عده ای در داخل هم آن را تکرار کردند و گفتند ما به جز آبگوشت بزباش و قورمه سبزی در هیچ تکنولوژی صنعتی نسبت به جهان برتری نداریم.
1- تغییر اعتقادات فکری و ذائقه فرهنگی جامعه؛ از منظر فرهنگی که یکی از مهمترین دغدغههای دلسوزان نظام است، دشمن در صدد تزریق کمکی بزرگ به جاده صافکنان جریان نفوذ است. این جریان با استفاده از مترجمان، داستاننویسان و شاعران در صدد است ذائقه فرهنگی مردم را تغییر دهد و برای اثبات این مدّعا فقط لازم است سری به ویترین کتابفروشیها زده شود. درونمایه آثاری که متاسفانه در برخی از این آثار مشاهده میشود ترویج دهنده سبک زندگی سکولار نئولیبرال است، یعنی حتی این درونمایه، ترویج دهنده سبک زندگی سکولار لیبرال هم نیست! چرا که سکولار لیبرالها در سبک زندگی خود معتقد به برخی چارچوبهای اخلاقی هستند و احکام اخلاقی داشتند مانند «لاک» و «کانت» که جهان را بدون معنا تفسیر نمیکردند اما مقصود آنها از معنای زندگی، بُعد بورژوا و لیبرالی بود. در همین دیدار فرماندهی معظم کل قوا با نیروی دریایی، تغییر محاسبات مسئولان و تغییر بنیان های اعتقادی و فکری مردم به ویژه جوانان از اهداف نفوذ نظام سلطه در ساختارهای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی ذکر شده است.
2- آماده شدن بسترهای سبک زندگی غربی؛ یکی دیگر از سیاست های مدنظر آمریکایی ها در حوزه فرهنگ آوردن مظاهر ارزش ها و فرهنگ غربی به جامعه است. مک دونالد گرچه در ظاهر یک فست فود ساده به نظر می رسد اما نماد سبک زندگی آمریکایی است. هنگامی که مک دونالد به ایران بیاید ارزش های آمریکایی را هم با خود خواهد آورد. آنها می خواهند با ترویج مظاهر تمدن غربی در کشور کم کم ارزش های اسلامی را به حاشیه ببرند و بگویند مردم ایران دیگر خسته شده اند. همچنین تغییر ذائقه ها با ترویج رفاه و راحت طلبی ولو از طریق وابستگی و تبدیل آن به بخشی از زیست ملی یا سبک زندگی می تواند زمینه ساز نفوذ محسوب گردد.
3- آوردن رسانه های جریان استکبار استقبال از رسانه های خارجی مانند بی بی سی به محیط ایران را می توان یکی دیگر از راهبردهای نفوذ در دوران بعد از توافق هسته ای نامید. چنین اقدامی هموار کردن مسیر به نفع دیپلماسی عمومی آمریکا و نفوذ آنان در عرصه افکار عمومی به حساب میآید.
د- اهداف منطقه ای مذاکره
از جمله سطوح سناریوی نفوذ آمریکایی ها در شرایط پسا برجام، منطقه تعیین کننده غرب آسیا و شمال آفریقاست که با بیداری اسلامی آغاز شده در آنها از سال 2011 تا کنون، بر اهمیت سیاسی و موقعیت استراتژیک آنها به دلیل تحول پارادایمی در ضدیت با سیاست های امپریالیستی امریکا و صهیونیسم افزوده شده و کاخ سفید احساس می کند تمام سرمایه گذاری هایش در این حوزه بیهوده بوده و باید با خیزش اسلامی منطقه را ترک نماید. البته در منطقه نیز با سیاست های سخت از جمله حمایت و پشتیبانی از گروهکهای تروریستی نظیر داعش خواستند جلوی بیداری اسلامی را بگیرند اما موفق نبودند. لذا در منطقه نیز احساس کردند از راه مذاکره با ایران اسلامی به عنوان کشوری که در جبهه مقاومت منطقه دارای نفوذ تعیین کننده ای است می توانند سیاست های خود را در منطقه با هزینه کمتری پیش ببرند. بنابراین می توان گفت امریکاییها از این مذاکرات با ایران در منطقه چند هدف اساسی را دنبال می کنند؛
1- ایجاد ناامیدی در ملت های منطقه؛ غربی ها بویژه آمریکایی ها در صددند با شکستن اعتبار و الگوی الهام بخشی انقلاب اسلامی، در منظر ملت های به پا خاسته با تاسی از انقلاب اسلامی، این ناامیدی را ایجاد کنند که علیرغم قول و اطمینانی که مقام معظم رهبری داده که این نظام نه تنها هرگز ملتهای تحت ستم منطقه را رها نکرده و تنها نخواهد گذارد و بر سر حقوق آنها با هیچ کس معامله نخواهد کرد، جمهوری اسلامی خلاف این وعده عمل کرده و آنها را از حمایتهای این نظام مأیوس نماید.
2- مدیریت رفتار منطقه ای ج.ا.ا ؛ با توجه به مطالعات و مقالاتی که خروجی اتاق فکرهای امریکایی به شمار می آیند، می توان گفت دولت آمریکا برای پی بردن به اهداف آینده ایران و همچنین به منظور جلوگیری از برنامه هسته ای کشورمان حاضر به مذاکره با ایران شده است. در بحبوحه آغاز به کار دولت یازدهم و طرح زمزمههای مذاکرات هسته ای، «فارن پالیسی» در مقاله ای به قلم «ویلیام لوئرز» به تحلیل گزارشی با عنوان «پروژه ایران» و مقاله «مایکل سینگ» از اندیشکده واشنگتن پرداخت. وی می نویسد مقاله «مایکل سینگ» تحت عنوان «گام های بعدی در رابطه با ایران» به بررسی گزارش اخیر «پروژه ایران» که درصدد تشویق مقامات آمریکا به انجام مذاکرات بر آمده پرداخته است. اگرچه من با برخی از تحلیل های مقاله سینگ موافق نیستم، اما انجام مذاکرات با ایران را به صلاح آمریکا می دانم. «سینگ» در مقاله خود تأکید می کند که آمریکا باید ایران را کماکان در فشارهای سیاسی قرار دهد. وی همچنین آمریکا را به انجام مذاکرات، قرار دادن خط قرمز علیه ایران و افزایش قدرت نظامی خود تشویق می کند. این در واقع موضع کنونی دولت آمریکا محسوب می شود. گزارش «پروژه ایران» بیان می کند که باقی نگه داشتن فشارهای سیاسی علیه ایران برای دستیابی به توافقات هسته ای بسیار مهم است. این گزارش تأکید می کند آمریکا تنها زمانی باید تحریم های خود را متوقف کند که ایران تضمین نماید هیچ گونه اقدام متقابلی علیه این کشور انجام نخواهد داد. تجربه نشان می دهد که برای پی بردن به راهبردهای ایران، دولت آمریکا باید حتما با این کشور وارد مذاکره شود. آمریکا به منظور افزایش منابع خود باید از اهداف و برنامه های ایران با خبر گردد. «سینگ» معتقد است آمریکا باید از این تحلیل های گزارش «پروژه ایران» استفاده کند تا بتواند دریابد که آیا ایران برای حفظ قدرت خود درصدد دستیابی به توافقات هسته ای است، آیا این کشور قصد مقابله با بحران های کشورهای همسایه را دارد و آیا درصدد بازسازی خسارات ناشی از تحریم ها است. آمریکا با در دست داشتن اطلاعات بیشتر می تواند عملکرد بهتری را در مقابل ایران داشته باشد. بنابراین تصمیمسازان فکری و راهبردی با تأکید بر اهمیت راهبرد دیپلماسی، قصد دارند دولت آمریکا را مجاب نمایند از طریق انجام مذاکرات به اهداف سیاسی ایران پی ببرد تا بتواند از پیشبرد برنامه های هسته ای این کشور جلوگیری نماید.
3- شکست سازش ناپذیری؛ دوم اینکه با اعمال این فشار و تسلیم نمودن ایران در قبال خواسته های امریکا در مسائل منطقه به ملتهای دیگر نشان دهد که حتی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی که به مدت 36 سال در مقابل امریکا و استکبار جهانی، راست قامت ایستاده و سر تسلیم فرود نیاورده بالأخره و نهایتاً کدخدائی امریکا را پذیرفته و با امریکا سازش نموده است؛ تا دیگر یک الگوی موفق در مقاومت و سازش ناپذیری برای سایر ملت ها مطرح نباشد. این اهدافی است که امریکا برای خروج از باتلاق خود ساخته در منطقه تحت عنوان "تغییر رفتار جمهوری اسلامی" و "خروج این نظام از انزوا و بازگشت به جامعه جهانی" علناً مطرح می کنند؛ و این خیال خامی است که در مغز علیل سیاستگذاران و دولتمردان امریکایی درحال افول می گذرد.
4- کشاندن مذاکرات به مسائل غیر هسته ای؛ یکی دیگر از اهداف و انگیزه های آمریکا برای مذاکره با ایران، تلاش برای شکست و سست کردن خط قرمز نظام در خصوص کشاندن مذاکرات به مسائل دیگر از جمله مباحث منطقه ای و حقوق بشر است. اعضای تیم مذاکره بارها گفته اند که آمریکایی ها در خلال مذاکرات مسائل منطقه ای از جمله سوریه و یمن را پیش می کشند ولی ما به آن ها می گوییم فقط در مسئله هسته ای مذاکره می کنیم. رهبر انقلاب در خطبه های عید فطر فرمودند: "ما با آمریکا در مورد مسائل گوناگون جهانی و منطقهای مذاکرهای نداریم؛ در مورد مسائل دوجانبه مذاکرهای نداریم؛ گاهی در موارد استثنائی مثل این مورد هستهای، بر اساس مصلحت، مذاکره کردهایم؛ این مورد هم فقط نبوده است، قبل از این هم مواردی بوده است که من در سخنرانیهای عمومی قبلی به آنها اشاره کردهام. سیاستهای آمریکا در منطقه با سیاستهای جمهوری اسلامی 180 درجه اختلاف دارد. " با اینکه هنوز حسن نیت آمریکایی ها برای ما اثبات نرسیده و سرانجام جمع بندی مذاکرات هسته ای در دو کشور مشخص نیست عده ای در داخل همسو با آمریکا تلاش می کنند با بزک کردن چهره استکبار، مذاکرات هسته ای را فتح الفتوح خوانده و نظام را مجبور به مذاکره با آمریکا در مسائل دیگر بکنند.
5- ایجاد بازار پرسودی از صادرات تسلیحاتی به منطقه؛ به نظر میرسد اتخاذ دیپلماسی هستهای با ایران در حاکمیت اوباما بیش از منافع ظاهری در حوزه دیپلماسی، نفع حقیقی و بیشتری برای آنها داشته است. این منفعت حقیقی، سود میلیاردها دلاری حاصل از فروش تسلیحات آمریکایی به کشورهای منطقه خاورمیانه است. به عبارت دیگر، توافق قطعی با ایران هدف اصلی نیست. توافق واقعی «منافع جانبی» است که حین فرایند مذاکره با ایران به دست میآید و بسیار هم منافع بزرگی است. میزان فروش جتهای جنگی، بالگردها، موشکها و سایر مهمات در بازارهای منطقهای که از تسلیحات آمریکایی اشباع شده سر به فلک کشیده و همه اینها به پشتوانه ناامنی حاصل از دیپلماسی ظاهری با ایران روی داده است. واشنگتن در صف معاملات دفاعی خود اکنون رژیم صهیونیستی، عربستان و سایر کشورهای عرب خلیج فارس را به صف کرده و همه اینها به پشتوانه ترس این کشورها از حلوفصل هستهای احتمالی با ایران روی داده است. اوایل ماه جاری میلادی، وقتی اوباما میزبان مقامات کشورهای عرب خلیج فارس در واشنگتن شد، دستور کار اصلی از بینبردن ترس اعراب از توافق هستهای با ایران بود. در کنفرانس کمپدیوید، اوباما به این کشورها اطمینان داد مذاکرات هستهای با ایران هیچ تهدید امنیتی برای آنها ندارد. وی همچنین وعده داد مقادیر بیشتری تسلیحات پیشرفته به آنها بفروشد و البته همه اینها تحت عنوان «کمک» به «دفاع» آنها صورت گرفت. اکنون آمریکا قرار است هواپیماهای اف35، بمبهای سنگرکوب، بالگردهای سیهاک، موشکهای هدایتشونده، موشکهای دفاعی و سامانههای راداری مربوطه را به کشورهای سلطنتی خلیج فارس بفروشد. پس دور از ذهن نیست که بخشی از منشور چند وجهی اهداف آمریکا از مذاکره و دیپلماسی هستهای اوباما با ایران را ایجاد بازار پرسودی از صادرات تسلیحاتی به منطقه تحت عناوین و بهانههایی چون «کمک» و «دفاع» بدانیم.