* همانگونه که مستحضر هستید، در خصوص نقد و بررسی عملکرد سیاست خارجی دولت یازدهم بحثهای مختلف و متعارضی در عرصه سیاسی و مطبوعاتی کشور جریان دارد متاسفانه با توجه به اینکه در جامعه سیاسی ما بحث و تحلیلهای سیاسی به سرعت تحتالشعاع ملاحظات و تسویه حسابهای جناحی قرار میگیرد، معمولا بسیاری از اظهار نظرات در خصوص عملکرد دولتها با رویکرد علمی و کارشناسانه صورت نمیگیرد.
برای مثال در واکنش به «برجام» به عنوان مهمترین کنش سیاست خارجی دولت مستقر، شاهد هستیم از یک سو حامیلان دولت، این اقدام را دستاوردی بسیار ارزشمند و مایه عزت و آبروی کشور میدانند و از سوی دیگر منتقدان دولت آن را شکست و خسارتی آشکار و موجب ذلت و تحقیر کشور تلقی میکنند. لذا برای ارائه تحلیلی عملی و فارغ از تعصبات جناحی، مناسب دیدیم از دیدگاه های دو شخصیت برجسته دانشگاهی استفاده کنیم که هریک به مدت چند دهه پیرامون موضوعات روابط بینالملل و سیاست خارجی در داخل و خارج از کشور به تحصیل، تدریس، پژوهش، نگارش و ایراد سخنرانی پرداختهاند.
به نظر میرسد یکی از دلایل وجود تعارض و تشتت فراوان میان بحثها و اظهار نظرات درباره کنشهای سیاست خارجی دولت این است که سنجه یا شاخصی برای چگونگی ارزیابی میزان موفقیت یا ناکامی سیاست خارجی دولتها ارائه نمیشود؛ یعنی به روشنی مشخص نمیشود که با چه شاخص و معیاری میخواهیم به ارزیابی عملکرد یک سیاست خارجی بپردازیم. با این حساب حسن مطلع و مجرای ورود بحث میتواند این باشد که هریک از 2 میهمان گرامی با رویکردی نظری مشخص کنند که شاخص و سنجه آنها برای نقد و بررسی عملکرد سیاست خارجی دولتها که با آن میخواهند به ارزیابی سیاست خارجی دولت یازدهم بپردازند، چیست؟
** دکتر هادیان: به عقیده من برای پاسخ به این سوال که یک سیاست خارجی موفق یا ناموفق بوده است، باید ابتدا اهداف سیاست خارجی را مشخص کنیم تا بعد ببینیم واقعیت با هدف چقدر فاصله دارد. به عبارت دیگر باید بررسی کنیم یک دولت در آغاز کار خود چه اهدافی داشته و در پایان کار چقدر دور یا نزدیک به آن اهداف است. من به صورت خیلی کلی معتقدم به جز اهداف کلانی مانند استقلال و عزت ملی و نظایر اینها که طبعا در دستور کار هر دولتی قرار دارد، مهمترین هدف سیاست خارجی دولت روحانی که الهام گرفته از سیاست داخلی و هدف داخلی آن بود عبارت است از «افزایش یا بالا بردن استاندارد در زندگی مردم» آقای روحانی برای میل به این هدف، دو مشکل اساسی را شناسایی کرد: یکی سوء مدیریت دولت قبل و دیگر حل مسأله تحریمها حل این دو مشکل برای بالا بردن استاندارد در زندگی مردم ضرورت داشت من عمدا شاخص ارزیابی را چیزی انتخاب کردم که برای یک شهروند معمولی قابل لمس باشد.
به منظور حل این 2مشکل آقای روحانی مهرههایی را معرفی کرد و توانست با مصالحه با سایر نهادها مانند مجلس، تیم مورد نظر خود را تشکیل دهد همینطور وی به درستی تشخیص داد که برای رفع تحریمها باید مسأله هستهای را حل و فصل کند به نظر من یکی از دلایل مهم انتخاب آقای دکتر ظریف برای سمت وزارت خارجه دقیقا همین ملاحظه بود. تا کنون بخشی از کار در قالب «برجام» صورت گرفته اما تحریمها همچنان پابرجاست یعنی مسأله هستهای حل و فصل شد اما هنوز تحریمها به نحوی که اثر گذار بر استاندارد زندگی مردم باشد رخ نداده است. لذا اگر من تا اینجا بخواهم با شاخص و معیاری که ارائه دادم سیاست خارجی دولت را ارزیابی کنم، باید بگویم در مجموع نمره قابل قبولی دارد خصوصا در بعد برجام و حل چالش هستهای این امیدواری وجود دارد که مسأله تحریمها نیز آنگونه که دولت روحانی توقع دارد رفع شود.
باید منتظر ماند و دید آیا در زمان باقی مانده این هدف محقق خواهد شد یا خیر نباید در ارزیابی عجله کنیم طبیعتا رفع تحریمها زمان بر است و طول میکشد برخی مقدمات در داخل کشور باید اتفاق بیفتد یا برخی مشکلات به سیستم بانکی مربوط میشود و ما نمیتوانیم تمام اینها را ناشی از نقص سیاست خارجی بدانیم. در یک کلام، رفع تحریمها وقت میخواهد و هنوز برای ارزیابی اثرات برجام زود است. پس تا اینجا من هرچند که نقدهایی به برجام دارم، اما از زاویه سیاست خارجی نمره قابل قبولی به دولت میدهم. در طول سه سال گذشته با در نظر گرفتن مشکلات پیش روی دولت مانند برجام، رویارویی با 6 قدرت جهانی و درگیریهای داخلی میتوان کارنامه سیاست خارجی را موفق ارزیابی کرد.
نباید فراموشی کرد که برجام یکی از مهمترین موضوعات سیاست خارجی جمهوری اسلامی از ابتدا بوده و اهمیتی حتی بیشتر از قطعنامه 598 یا مسأله گروگانگیری داشته است با این حساب و با توجه به اقداماتی که دولت برای ارتباطگیری گسترده با طرفهای مذاکره و سایر کشورهای جهان انجام داده و توانست تصویر بهتری از ایران در سطح دنیا ارائه دهد و با در نظر گرفتن کار مفصلی که در این زمینه صورت گرفت، من سیاست خارجی دولت را از نقاط امتیاز آن میدانم؛ به رغم اینکه معتقدم هنوز دستاورد ملموسی از لحاظ ملاک افزایش و بهبود استاندارد زندگی مردم حاصل نشده است.
* آقای دکتر متقی: دکتر هادهیان «بالا بردن استاندارد زندگی مردم» را به عنوان شاخص ارزیابی سیاست خارجی دولت یازدهم تعیین کردند، حضرتعالی چه شاخصی را مدنظر دارید؟
** دکتر متقی: دولتها نیروی اجرایی یک کشور برای تحقق اهداف نظام سیاسی هستند و الگوی رفتاری هر کابینه باید تابعی از اهداف کلی نظام سیاسی باشد. بنابراین هیچ دولتی نمیتواند خود را جدا از نظام سیاسی تعریف کند. سیاست خارجی تامینکننده منافع ملی کشورهاست. تمام نظریهپردازان کلاسیک سیاست خارجی سه مولفه کلیدی را مد نظر دارند که عبارت است از منافع ملی، قدرت ملی و امنیت ملی. سنجش من از موفقیت هر دولت در هر دورانی بر اساس «افزایش ضریب قدرت نسبی» از آنجایی که حوزه سیاست خارجی ماهیت رقابتی دارد و باید الگوی تعامل را در فضای ارتباطی با بازیگران منطقهای و بینالمللی در پیش بگیرید، تحقق اهداف دولت زمانی حاصل میشود که قدرت نسبیاش افزایش یابد. یک دولت ابتدا باید قدرت نسبی را تولید کند و سپس آن را در زمینههای مختلف تخصیص دهد.
در ایران نوعی سردرگمی در حوزه منافع ملی وجود دارد و هرکس که قدرت اجرایی را در دست میگیرد، نه به اسناد بالا دستی توجه دارد و نه به ضرورتهای کلی نظام سیاسی بلکه براساس برداشت خود یک سری برنامههایی را در پیش میگیرد، و از آنجایی که دولتها در جمهوری اسلامی ایران بیشتر «منفصل» بودهاند تا «متصل» میتوان این تفاوتها و تمایزات را در جهتگیریهای آنها مشاهده کرد. به طوری که برخی از دولتها اقداماتی انجام میدهند که هزینههای آن را باید شهروندان و نظام سیاسی و دولتهای بعدی متحمل شوند. دولت روحانی هم وارث این وضعیت بوده و هم این قبیل چالشها را برای دولتهای بعدی به وجود آورده است.
هدف سیاست خارجی کشورها این است که موقعیت خود را در محیط منطقهای و بینالمللی ارتقا دهند. بدین منظور نیازمند دیپلماسی، مذاکره، مصالحه و بدهبستان هستند البته بستگی به این دارد که مصالحه را چه تعریف کنیم. تعریفی که متفکران کلاسیک از مصالحه دارند، این است که دستاورد ما در روند حل بحرانها متناسب با قدرت و اهدافمان باشد. دولت روحانی مبنای کار خود را بر حل مشکلات اقتصادی مردم قرار داد. به این دلیل که جامعه ایران بر اثر شوکهای اقتصادی سالهای اخیر تمام امید خود را به اصولگرایان از دست داده بود به صورتی که یک نوع «پادگفتمان» با محوریت روحانی شکل گرفته بود و این پادگفتمان روحانی با روحیه جامعه ایران که به پادگفتمان بیشتر از گفتمان جدید علاقه نشان میدهد هماهنگی داشت.
پس مسأله اصلی روحانی به درستی این بود که باید مشکلات اقتصادی کشور حل شود وی معتقد بود تنها راه حل مشکلات اقتصادی کشور، رفع منازعات سیاست خارجی ایران با جهان غرب است. مهمترین دغدغه و نگرانی قدرتهای غربی نیز گسترش قابلیت هستهای ایران به عنوان یک نشانه قدرت بود. واقعیت این است که آمریکا و اروپا عموما تلاش میکنند که یک کنشگر منطقهای مثل ایران تبدیل به یک قدرت نوظهور نشود. هر کنشگری هم که میخواسته به این جایگاه دست پیدا کند، با چالشهایی روبهرو شده است. بنابراین راهبرد جهان غرب کاهش قدرت ایران است. لذا میخواستند قابلیتهای هستهای ایران شامل چرخه سوخت، ذخایر سوختی، رآکتورها و سایتهای هستهای که زیربنای قدرت راهبردی ایران محسوب میشد تضعیف شود.
نگاه جهان غرب این بود که ایران در فضایی قرار گرفته است که آمادگی ادامه مذاکرات را دارد. البته روند مذاکرات در دولت قبل آغاز شد و دولت روحانی فقط دیپلماسی هستهای را در یک زمینه و بستر جدید ادامه داد و طبیعتا جهان غرب هم اعتماد بیشتری به برنامه های روحانی داشت. من معتقدم این مذاکرات جدید در حقیقت ادامه مذاکرات ایران و غربق در سال 2003 بود و نتایج هم مانند نتایج سال 2003 به تضعیف توانمندی هستهای ایران منجر شد.
اکنون این سوال مطرح میشود که آیا هدف اولیه دولت روحانی مبنی بر پایان دادن به تحریمها محقق شد؟ باید گفت دولت روحانی در یک فضای شتابزده تصور میکرد که 100 روزه میتواند اقتصاد ایران را سامان دهد و لذا به افزایش انتظارات در داخل جامعه ایران دامن زده است. دولت و تیم دیپلماسی هستهای وعدههایی دادند که تحقق آن حتی تا سال آینده امکانپذیر نیست زیرا اگر قرار بود کاری انجام شود، در زمانی که ما قابلیتهایمان را واگذار کردیم، میبایست انجام میشد و غربیها در فضای مصالحه به نیازهای آقای روحانی توجه میکردند که چنین اتفاقی رخ نداد. یقینا وزیر خارجه کشوری مانند آمریکا هیچگاه به منافع سیاست خارجی یک کشور منطقهای مانند ایران توجهی ندارد.
لذا این انگاره که آمریکاییها نیازهای دولت روحانی را درک خواهند کرد و موقعیت ما در فضای جدید ارتقاء مییابد، هرگز محقق نشد. چنان که در حوزه دیپلماسی هستهای ما تعهدات خود را انجام دادیم اما طرف مقابل به تعهدات خود عمل نکرد زیرا توافق هستهای طرح نادرست و شتابزدهای داشت که این طراحی نادرست به دستور کار و متن رسید و نهایتا خروجی آن قرار بود به رفع تحریمها منجر شود لذا اگر تحریمها پایان نیافته، پس آن اصلیترین هدف سیاست خارجی دولت روحانی حاصل نشده است، بنابراین در حوزه دیپلماسی هستهای من موفقیت چندانی برای دولت قائل نیستم زیرا به پایان تحریم نینجامیده است.
به همین ترتیب به روند دیپلماسی منطقهای دولت هم نمره قبولی نمیدهم زیرا تاثیرگذاری چندانی در حوزه سیاست منطقهای نداشته که نشانه آن را میتوانیم در روند مذاکرات اجلاسیه سازمان همکاری های اسلامی در استانبول مشاهده کنیم. تا به حال هیچ نهاد بینالمللی چنین قطعنامهای را علیه حوزه دیپلماسی و سیاستهای منطقهای ایران صادر نکرده بود. اصولا زمانی که ما در یک حوزه بینالمللی در وضعیت افول و سازش قرار میگیریم، این وضعیت آثار خود را در حوزه منطقهای نیز منعکس میکند. در نتیجه عربستان هم به عنوان یک کنشگر منطقهای احساس میکند اگر دیپلماسی اجبار را در رابطه با ما پیش بگیرد، به نتایج مطلوب نایل خواهد شد.
** دکتر هادیان: شاخصی که آقای دکتر متقی تحت عنوان «قدرت نسبی» مطرح میکند، از جمله مفاهیم مبهم کشدار است که هر دولتی میتواند آنگونه که میخواهد از آن استفاده کند در حالیکه من شاخص ملموسی را ارائه دادم. من حتی شاخص را «حل مشکلات اقتصادی» قرار ندادم زیرا اکنون روحانی میتواند ادعا کند بسیاری از مشکلات اقتصادی کشور را حل کرده است.
** دکتر متقی: اگر روحانی مشکلات اقتصادی کشور را حل کرده بود، قشر فرودست جامعه به احمدینژاد گرایش پیدا نمیکرد.
** دکتر هادیان: ببینید من عمدا شاخصی را مطرح کردم که دولت روحانی نتواند از آن فرار کند «بالاترین استاندارد زندگی مردم» یک شاخص عینی است. من و شما به عنوان روشنفکر و استاد دانشگاه کاری به این نداریم که مردم در کف خیابان چه فکری میکنند، توجه به کف خیابان شأن یک سیاستمدار است که برای گرفتن رای باید مردم را راضی نگه دارد اما بنده و شما در مقام سیاستمدار نیستیم و باید با یک سری شاخصهای عینی تحلیل کنیم که آیا دولت موفق بوده است یا خیر. ما باید شاخصهایی را ارائه دهیم که قابل اندازهگیری باشد. استاندارد زندگی مردم شاخص سختی است که دولت و سیاستمدار نمیتواند با آن بازی کند.
در حالیکه من افزایش قدرت نسبی را نمیفهم نسبت به چه چیزی؟ نسبت به چه کسی؟ روحانی میتواند ادعا کند قدرت نسبی ما بسیار افزایش یافته است. من در پی یافتن راه حل هستم و در پی جدل نیستم. اگر میگوییم «قدرت نسبی» باید بتوانیم روی زمین شاخص و سنجهای ارائه کنیم که نشان دهد آیا قدرت نسبی ما افزایش پیدا کرده یا کاهش یافته است. ما نمیتوانیم کلی صحبت کنیم من شاخص خود را چیزهایی مانند «حل مشکلات اقتصادی» یا «بهبود تصویر ایران» قرار ندادم. من و شما به عنوان استاد دانشگاه باید عینی و بیطرفانه شاخص ارائه دهیم و براساس آنها واقعیت را بسنجیم. بالا رفتن استاندارد زندگی شاخص دارد.
* آقای دکتر هادیان ما پیشنهاد میکنیم شما با شاخص خود به ارزیابی سیاست خارجی دولت از جمله برجام بپردازید. آقای دکتر متقی هم میتوانند در هنگام ارزیابی خود منظورشان از قدرت نسبی را تبیین کنند. در خصوص برجام به نظر میرسد دولت روحانی که هدف اصلی برجام را رفع تحریمهای اقتصادی وگشایش در امور معیشتی مردم یا به قول شما بالا بردن استاندارد زندگی مردم میدانست، اکنون پس از ناکامی در تحقق این هدف به دلیل خلف وعده آمریکا و رفع نشدن تحریمها، در حال تغییر مسیر برجام از اقتصادی به امنیتی است. به طوری که پیوسته بر این ادعا پافشاری میشود که هدف برجام تنها رفع تحریمها نبود، بلکه برجام میخواست از تصویر ایران در سطح بینالملل «امنیتی زدایی» کند و در نیل به این مقصود موفق بوده به طوری که تهدید حمله نظامی به ایران مرتفع شده است نظر شما در این باره چیست؟
** دکتر هادیان: نخستین کسی که مدتها قبل از انعقاد برجام این مباحث را مطرح کرد، من بودم. من در سخنرانیهای خود ابتدا نقدهایم به برجام را گفتم و در آمریکا اظهار داشتم که من برجام را با این شرایط امضا نمیکردم. من تنها کسی بودم که در تحلیل برجام شاخص ارائه دادم و روشمند به ارزیابی توافقنامه پرداختم. من سه سوال طرح کردم که از برجام چه چیزی میخواهیم؟ چرا میخواهیم و به چه قیمتی میخواهیم؟
** دکتر متقی: انصافا در بین مجموعه کسانی که از دولت و دیپلماسی هستهای وزارت خارجه حمایت کردند، بحثهای دکتر هادیان و دکتر حسین موسویان از همه دقیقتر و روشنمندتر بود و به همین دلیل، برداشت ثانویه این افراد براساس نتایج حاصل از دیپلماسی هستهای متفاوت از انتظارات اولیه آنها شد. نقدهای آقای دکتر هادیان به برجام در ابتدا نبود؛ بلکه در فرایند مذاکرات وقتی دید از مواضع و چارچوبها و خطوط قرمزی که ترسیم شده بود، عدول شد و تیم مذاکرات هستهای نتوانست آن انتظارات را محقق کند، به چنین موضعی رسید.
** دکتر هادیان: همانطور که گفتم من نقدهایم را قبل از انعقاد برجام ارائه دادم که موجود است و میتوانید به آنها مراجعه کنید و اکنون نیازی به تکرار آنها نمیبینم.
** دکتر متقی: اصولاً تغییر در نگرش دکتر هادیان نسبت به فضای دیپلماسی هستهای و نوع رویکردی که به تیم هستهای داشت، پس از عدم حصول نتایج اتفاق افتاد. همین تغییر نگرش نشان میدهد که میزان موفقیت نسبی سیاست خارجی دولت بر اساس اهداف مورد نظر چقدر بوده است. وقتی میگوییم «نسبی» در حقیقت نتایج حاصله را نسبت به انتظارات اولیه در نظر میگیریم و برآیند این رابطه را دستاورد نسبی میگوییم. اگر نتایج حاصله با انتظارات اولیه هماهنگی داشته باشد، دستاورد بالاست اما اگر نتایج با انتظارات تفاوت بسیار زیاد داشته باشد، نه فقط نشان دهنده عدم موفقیت است؛ بلکه حاکی از افول قدرت کشور است و این بسیار خطرناک است. من به عنوان تحلیلگر سنجش میکنم. یکی از شاخصهای سنجش من این است که آقای ظریف در جریان مذاکرات اولیه میگفت هر وقت توافق با غرب را نخواستیم، میتوانیم بیشتر تزریق گاز به سانتریفیوژها را باز کنیم و ظرف یک ساعت به وضعیت قبلی برسیم.
من آن زمان گفتم این «یک ساعت» نوعی آدرس غلط دادن است، زیرا ما حداقل 6 ماه تا رسیدن به وضعیت قبلی فاصله داریم. امروز میگویم اگر آمریکا به انتظارات ما پاسخ ندهد، بازگشت ما به وضعیت قبلی غیر ممکن است. البته یقیناً آمریکا به انتظارات ما پاسخ نخواهد داد، زیرا بسیاری از مواردی که تیم مذاکرهکننده ما ادعا میکند، در متن برجام نیامده است. آنچه تیم مذاکرهکننده ما میگوید، مواردی است که در فضای داخل کشور بهعنوان گزاره برگ «فکت شیت» ایرانی مطرح کردند که هیچوقت هم مکتوب نشد. دلیل اینکه اصرار داشتیم گزاره برگ ایرانی منتشر شود، همین بود که امروز بتوانیم بسنجیم. امروز وقتی قدرت نسبی کشور را بسنجیم، روند کاهشی کاملاً مشهود است.
برای سنجش قدرت نسبی یا باید قدرت یک کنشگر را در 2 دوران متفاوت یا قدرت دو کنشگر را با هم مقایسه کنیم. وقتی جان کری میگوید پس از توافق هستهای با ایران جهان امنتر شده، مقصودش این است که برجام توانسته قدرت کنشگر را تهدید کنند، یعنی ایران را سلب کند. لذا من قدرت نسبی ایران را نزولی میبینم. هرجایی که وزارت خارجه ما ورود کرد، به دلیل وجود ذهنیت مبتنی بر دیپلماسی معطوف به پذیرش مواضع طرف مقابل کشور در وضعیت کاهش قدرت قرار گرفته است.
** دکتر هادیان: من در اینجا باید 2 نکته را متذکر شوم، اولاً اینکه مباحث و مکتوبات ما را از قبل از برجام مطالعه کنید تا شرایط قبل و بعد از برجام سنجیده شود. ثانیاً ما باید میان استراتژی مذاکرات هستهای با استراتژی هستهای تفاوت قابل شویم، اینها دوچیز متفاوت است. استراتژی مذاکراتی به تیم مذاکرهکننده مربوط است و شیوههای عملکرد و نحوه موضوع گیریها بر سر میز مذاکره را مشخص میکند. اما استراتژی هستهای در اختیار مذاکرهکننده نیست بلکه به تیم مذاکرهکننده ابلاغ میشود. چارچوبها و خط قرمزها ابلاغی است. لذا نمیتوانیم مذاکرهکنندگان را به خاطر چیزی که نقش در آن نداشتهاند مقصر بدانیم.
* این استراتژی هستهای را چه کسی ابلاغ میکند؟
** دکتر هادیان: نظام.
* اما خود رهبری صراحتاً اعلام کردند که من در جزئیات دخالتی ندارم و مذاکرهکنندگان به اذعان خود در برخی موارد نتوانستند خطوط قرمز را رعایت کنند.
** دکتر هادیان: ممکن است تصمیم آقای دکتر روحانی یا شورای عالی امنیت ملی بوده باشد. اما بنده با شناختی که از آقای دکتر ظریف دارم، امکانناپذیر میدانم که ایشان از خط قرمز رهبری عبور کرده باشد. شاید آقای روحانی به ایشان دستور دهد. اما مشخصا آقای ظریف در چارچوبی که نظام برای او تعیین کرده مذاکره میکند. در نتیجه اگر ایرادی هست باید به روحانی، شورای عالی امنیت ملی، نظام و هر کسی که این تصمیمات را گرفته برگردد زیرا دستورالعملها به تیم مذاکرهکننده ابلاغ میشود.
پس من نقدهایم را قبل از انعقاد برجام مطرح کردم و بعد از انعقاد برجام چهار شاخص برای ارزیابی آن ارائه دادم که عبارت بود از زمان، وزن استراتژیک، ترکیب استراتژیک و بازگشت پذیری یا بازگشت ناپذیری. من به ارزیابی برجام در هر کدام از این چهار مورد پرداختم و گفتم در آنچه که رقیب ما بهدست آورد، یک انسجام استراتژیک وجود داشت که در دستاوردهای ما نبود و این ایراد را نه به تیم مذاکرهکننده بلکه به کلیت استراتژی هستهای و به تمام کسانی که این تصمیم را گرفتند وارد میدانم. بنابراین من ایرادهای خود را گفتهام و بر اساس ملاکهایم کل برجام را نقد و ارزیابی کردهام اما مجموعاً و با وجود همه ایرادات، چه قبل از انعقاد برجام و چه پس از آن اظهار داشتم که به دلایل گوناگون از برجام حمایت میکنم؛ که مهمترین آنها شکست بنبست استراتژیک است. من تمامی بحثهای خود درباره چرایی حمایت از برجام را قبلاً در مصاحبههای مطبوعاتی و برنامههای تلویزیونی ارائه کردم که قابل دسترسی است و اکنون چیز دیگری برای افزودن به آنها ندارم.
* آقای دکتر هادیان! به نظر میرسد امروز نگاهی در مجموعه دولت و در میان سیاسیون و نخبگان حامی جریان موسوم به اعتدال نسبت به نقش جمهوری اسلامی در سطوح منطقهای و بین المللی و به تبع آن مسیر مطلوب سیاست خارجی در سیاست دفاعی کشور وجود دارد مبنی بر اینکه واقعیات نظام بینالملل کنونی چنین اقتضا میکند که ایران به باز تعریف خود مبادرت ورزد و به این بلند پروازی در حوزه قدرت سختافزاری مانند هستهای و موشکی، بیشتر بر حوزه قدرت اقتصادی تمرکز یابد. به عبارت دیگر چنین القا میشود که ایران برای به توسعه اقتصادی و برخورداری از رفاه مادی لازم است دست از سیاست خارجی و دفاعی تقابلجویانه با غرب بردارد و ضمن پذیرش قواعد جهانی شدن، درقالب یک کنشگر اقتصادی و تجاری ایفای نقش نماید.
تجلی این نگاه را میتوان در کاهش قابل ملاحظه بودجه دفاعی کشور توسط دولت روحانی و انفعال شدید در سیاست منقطهای وزارت خارجه در برابر اقدامات رقبایی مانند عربستان مشاهده کرد. همچنین توئیت منسوب به آقای هاشمی که دنیای فردا دنیای گفتمانهاست نه موشکها یا اظهارنظر اخیر ایشان درباره چشم پوشیدن از برنامههای دفاعی به تأسی از مدل آلمان و ژاپن برآمده از همین نگاه است. به نظر شما چنین رویکردی به قدرت و جایگاه کشور در محیط آثار شیک نظام جهانی و با توجه به وضعیت به شدت ناامن و متشنج منطقه و سرمایهگذاریهای عظیم رقبای منطقهای ما مانند عربستان در زمینه قدرت دفاعی، چقدر میتواند تأمینکننده امنیت و منافع ملی جمهوری اسلامی باشد؟
** دکتر هادیان: به نظر من هر کس ادعا کند ایران فقط باید یک قدرت اقتصادی باشد و نباید به مسائل امنیتی و دفاعی بپردازد، نه از دنیا شناخت خوبی دارد و نه منطقه را میشناسد. زیرا بدون تردید با این وضعیت بی ثباتی و نا امنی که در اطراف وجود دارد هر فردی که تصمیمگیرنده استراتژیک باشد، میداند تامین و حفظ امنیت اولویت نخست با محسوب میشود. یعنی اگر قرار باشد ناامنی در کشور سرریز کند، نه توسعه اقتصادی محقق خواهد شد و نه توسعه سیاسی و فرهنگی. سپس بحث بر سر این نیست و من نمیتوانم بپذیرم که شخصی چند سالی را در سیاست گذرانده باشد و این قدر سادهانگارانه بگوید مسائل دفاعی و امنیتی اهمیت و اولویت ندارد و ما باید مانندکشورهایی چون سوئد وسوییس و مالزی عمل کنیم.
بحث اصلی اینجاست که آیا ما برای تأمین این امنیت نیازمند همکاری با دیگران نیستیم؟ آیا میشود همین امنیت را به گونهای دیگر و با رابطه دیگری حفظ کرد؟ آیا این شکل حضور ما در منطقه به امنیت ما ضربه نمیزند؟ شما وضعیت ماتریس منطقه را ببینید. آیا وضعیتی از این بهتر برای اسرائیل متصور است؟
شخصی که امروز در تلآویو نشسته است با خود میگوید لیبی که رفت، لبنان و سوریه و عراق و ایران که درگیر جنگ با داعش هستند، عربستان هم که جنگ شیعه و سنی به راه اندخته است. در این میان هر کس از هر طرف کشته شود، به نفع اسرائیل است. امروز چه کسی درباره شهرکسازیهای اسرائیلی یا حقوق فلسطینیها صحبت میکند؟ هیچکس. دیگر اصلاً این بحثها مطرح نیست. پس با شرایط کنونی منطقه، اسرائیل در بهترین وضعیت به سر میبرد. معتقد نیستم که موضع آمریکا در این زمینه دقیقاً مطابق با موضع اسرائیل است اما وضعیت کنونی برای آمریکا هم نامطلوب نیست. من سیاست آمریکا در قبال اوضاع کنونی منطقه را «سیاست مدیریت آشوب» مینامم.
از منظر آمریکا این آشوب و اغتشاشی که در خاورمیانه وجوددارد، تا زمانی که به صورت مهار شده در همین سرزمینها باقی بماند، خوب است و آمریکا هیچ عجلهای برای تغییر آن ندارد. ما و موتلفینمان در حال تخلیه ظرفیت استراتژیک هستیم و آمریکا از این وضعیت استقبال میکند. امروز چه کسی در حال نبرد با داعش است؟ ما هستیم روسها و آمریکاییها نهایتاً به بمباران هوایی بسنده میکنند. این ماییم که در خط مقدم جبهه حضور داریم. اما تا چه وقت میتوانیم به این وضعیت ادامه دهیم؟ آیا انتهایی هست؟ آیا ما در صورت ادامه این مسیر متحمل ضربه و خسارت نمیشویم؟ آیا ممکن نیست که این نا امنیها به درون قلمروها سرریز کند؟ نکند ما مجبور به تخلیه منطقه شویم؟
آمریکایی ابر قدرت درماجرای ویتنام یا افغانستان نهایتاً مجبور شد میدان را رها کند و برود. پس ما باید قبل از اینکه داستان به آنجا برسد به فکر چاره باشیم. آن کسانیکه فکر استراتژیک داشته باشند، حتماً به ماتریس استراتژیک منطقه توجه میکنند. امروز عربستان شمشیر را از رو برای ما بسته و منابع گستردهای را علیه ما اختصاص داده است. در حال حاضر مخالفان برجام مانند اسرائیل و عربستان و تندروها در آمریکا دست از خصومت با ایران بر نداشتهاند. اینها معتقدند در ماجرای برجام یک نبرد و عملیات کوچک را باختهاند اما میدان جنگ اصلی را واگذار نکردهاند. لذا مشغول سازماندهی مجدد و بسیج منابع و نیروهای خود برای بازگشت هستند. در نتیجه مسوولی که در تهران نشسته است، باید هشیار باشد. باید به فکر این باشد که چگونه امنیت کشور را تأمین کند.
بدیهی است که تأمین امنیت و تقویت بنیه دفاعی اولویت نخست ماست. اما بحث بر سر فراهم آوردن منابع مالی تأمین امنیت است. چرا شوروی با تمام عظمتش فروپاشید؟ چرا امروز آمریکا موضوع «محور شرق» را مطرح میکند و آنقدر که از جانب چین نگرانی دارد، نگران روسیه نیست؟ برای اینکه هنوز توان نظامی روسیه قابل مقایسه با چین نیست. برای اینکه آمریکا میداند چین مازاد اقتصادیای دارد که میتواند یک ارتش بزرگ را در 25 الی 30 سال آینده تأمین کند، در حالیکه روسیه فاقد چنین توانی است. روسیه همانند شوروی امکان تأمین مالی یک ارتش بزرگ را ندارد، زیرا اقتصادش نمیتواند مازاد اقتصادی را بدین منظور تولید کند.
پس ما باید بدانیم اگر نتوانیم در ایران مازاد اقتصادیای را فراهم کنیم که پشتیبان یک نیروی نظامی قوی باشد، افت امنیتی در دفاع کشور قطعی خواهد بود. ما باید امکانات اقتصادی داشته باشیم. اگر اقتصاد ما نتواند این مازاد را تولیدکند، ما قادر نیستیم ارتش و سپاه قوی داشته باشیم. لذا آن کسی که میگوید به مسأله اقتصاد هم توجه کنید، مقصودش این نیست که امنیت اولویت ندارد. او نیز بیشک تأمین امنیت و تقویت بنیه دفاعی را مهم میداند. اما بحث بر سر این است که چگونه؟ آیا میشود تنها با تکیه بر منابع داخلی به نقطه مطلوب رسید یا باید اقتصاد را به سمتی هدایت کرد که تولید مازاد داشته باشد؟ قطعاً چنین هدفی با تکیه صرف بر منابع داخلی امکانپذیر نیست.
دوستانی که معتقدند منابع داخلی کفایت می کند، باید طرح ارائه دهند. آن هم نه به صورت شعاری. ما سیاستمدار نیستیم که اهل شعار دادن باشیم. باید مشخص شود تکنولوژی را از کجا میخواهیم فراهم کنیم ؟ آیا قرار است همه چیز را از نو بسازیم؟ اینکه ممکن نیست ما باید از تکنولوژیای که به وجود آمده است استفاده کنیم. آیا میتوانیم بدون داشتن یک رابطه مطلوبتر و متفاوت با دنیا به این منابع تکنولوژی دست یابیم؟ ما در دوره آقای احمدینژاد هم این منابع را به دست میآوردیم. اما با چه کیفیت و هزینهای؟
آقای روحانی که سالها دبیر شورای اعلی امنیت ملی بوده، چگونه ممکن است امنیت را اولویت نخست کشور نداند؟ چگونه ممکن است متوجه این مسأله نباشد؟ او حتماً متوجه است اما میداند بدون وجود اقتصادی که مولد مازاد باشد، ما نمیتوانیم یک نیروی دفاعی قوی داشته باشیم. پس ما باید وضعیت اقتصادیمان را بهبود ببخشیم. همچنین امکان ندارد تنها با تکیه بر منابع داخلی بتوانیم این مهم را محقق سازیم. ما نیازمند رابطه دیگری با دنیا هستیم تا بتوانیم اقتصادی را سامان دهیم که مازادی را تولید کند که قادر به پشتیبانی از یک نیروی نظامی قدرتمند از لحاظ تکنولوژی،کارایی، تجهیزات و پرسنل باشد. آقای روحانی تازه قدم به عرصه سیاست نگذاشته که متوجه اهمیت امنیت و دفاع نباشد.
* آقای دکتر متقی نظر شما در این رابطه چیست؟
** دکتر متقی: من معتقدم دولتها وقتی سقوط میکنند که اراده زمامداران آنها از بین برود نه وقتی که شاخصهای اقتصادی کاهش یابد. اتحاد جماهیر شوری در سال 1987 سقوط کرد. یعنی زمانی که گورباچف در کنگره بیست و هفتم حزب کمونیست شوروی اعلام کرد رشد اقتصادی و تکنولوژی شوروی در مقایسه با جهان غرب بسیارعقب مانده است. لذا ارادهاش را از دست داد و همین از دست رفتن اراده، زمینه کاهش ارزشی روبل را پدید آورد. این نشان میدهد که وقتی کسی در فضای زمامداری قرار میگیرد، ممکن است دچار اشتباهات اساسی شود. ما به هیچوجه نمیتوانیم بر این مسأله تاکیدکنیم که شخصی چون سالها سیاستمدار خوبی بوده، امروز هم الزاماً خوب باشد. زمانی که یک سیاستمدار و زمامدار نتواند خود را با واقعیتهای پویای موجود سازگار کند، دچار افول میشود.
اگر ذهنیت سیاستمدار ما در سال 2013 در ارتباط با عربستان مانند ذهنیت او در سال 1991 باشد، به وضعیت تراژیک سال2016 دچار میشود. وقتی سیاستمدار خوشبین باشد که میتواند روابط سازندهای را با عربستانی برقرار کند -که به قول دکتر هادیان شمشیر را از رو کشیده است- طرف مقابل ادبیات و الگوهای رفتاری او را نشانه ضعف درنظر میگیرد و لذا تهاجمیتر میشود. شما بررسی کنید که سیاستهای عربستان از سال 2013 تا 2016 تهاجمیتر شده است. اگر این سیاستها تهاجمیتر شده است، یک دلیل دقیق روابط بینالمللی دارد و آن اینکه وقتی یک کشور به لحاظ موازنه قدرت ضعیف شود، طرف مقابل فشار و اقدامات پرشدن بیشتری انجام خواهد داد.
در نتیجه ما امروز نیازمند آن هستیم که نگاهمان به امنیت یک نگاه موسع باشد، اگر نگاه موسع داشته باشیم امنیت اقتصادی، اجتماعی و دفاعی را در قالب یک بسته واحد در نظر میگیریم. نباید امنیت را فقط در قالب داعی ببینیم و از حوزههای بهداشت، آموزش و غیره غافل بمانیم.
* آیا این نگرش موسع به امنیت را در دولت روحانی میبینید؟
** دکتر متقی: نگرش دولت بیش از حد دیپلماتیک است. نگرش موسع زمانی است که کنش اطلاعاتی، دفاعی، اقتصادی و فرهنگی دولت با هم پیوند داشته باشد. اگر ما فقط به دفاع توجه کنیم و رشد اقتصادی را مغفول بگذاریم، باز هم دچار مشکل خواهیم شد. دولت باید بداند اگر امروز در عرصه منطقهای از هر میدانی عقبنشینی بکنیم، مجبور به عقبنشینیهای بعدی هستیم. اگر از سوریه و عراق بیرون آمدیم، باید ابتدا درکردستان و بلوچستان و سپس درتهران بجنگیم. عقبنشینی ما در منطقه وضعیت دومینو را برای ایران رقم خواهد زد. یعنی مشابه همان وضعیتی که برای شوروی به وجود آمد.
http://sobhe-no.ir/newspaper/91-1/2/2320
ش.د9501865