(روزنامه ايران ـ 1395/08/18 ـ شماره 6354 ـ صفحه 12)
** جمشیدی: نظام بینالملل، محیط استراتژیک و تحولهای نظام بینالملل همه در اینکه چه دکترینی شکل بگیرد و چقدر موفق باشد اثرگذار هستند. یعنی عامل ساختاری اهمیت دارد. مهمترین ویژگی نظام بینالملل فعلی بیثباتی یا نبود اطمینان و وضعیت گذار آن است لذا به صورت طبیعی نمی توانیم انتظار شکلگیری یک دکترین منسجم را داشته باشیم بلکه بیشتر رفتارهای سیاست خارجی اقتضایی و تاکتیکی و واکنش به محیط هستند. منازعات جاری و تحولات بینالملل اساساً از جنس ژئوپلیتیک است، رئیس جمهوری بعدی امریکا نمیتواند تفاوت بنیادینی در آن ایجاد کند و همه مجبورند به یک سری تحولات ثابت واکنش نشان بدهند. از این جهت نخستین جمعبندی من این است که نمی توانیم انتظار تفاوت بنیادین در سیاست خارجی امریکا در دوره بعد داشته باشیم.
* تعریف شما از این تفاوت بنیادین چیست؟
** جمشیدی: من در سطح استراتژیک صحبت میکنم. امریکاییها میگویند اولویت شان 1+4 است یعنی مبارزه با چهار تهدید دولتی (چین، روسیه، ایران و کره شمالی) و تروریسم بهعنوان تهدید غیردولتی. تصمیم مجموعه قدرت سیاسی درباره اینکه تمرکز بر کدام یک از موارد باشد، در دولت بعد به صورت کلان باقی خواهد ماند. اما اگر بخواهم درباره دکترین دولت اوباما صحبت کنم میگویم دکترین او واکنش هوشمندانه به تحولات سیال جهانی است و این، در کل به نفع امریکا بوده هر چند انتقادات زیادی در پی داشته است. این سنت فکری و سیاست خارجی امریکاییها است که میخواهند با قدرت رفتار کنند لذا این تیپ رفتاری را نمیپسندند. پس به نظر من در سطح کلان روندهای بینالمللی الزاماتی بر دولت امریکا وارد خواهند کرد که اما در واقع شاهد تغییر اساسی نخواهیم بود.
* در مورد کلینتون و ترامپ چطور؟
** جمشیدی: مهمترین ویژگی ترامپ غیرسیاسی بودنش است. نه سناتور بوده نه فرماندار و نه یک سخنرانی سیاسی داشته اما وارد سیاست شده است. لذا فکر چندان ویژهای در حوزه دکترین ندارد. حتی مشاوران خیلی جدی ای هم در این زمینه ندارد. این موضوع در مورد کلینتون کاملاً برعکس است که تقریباً کل ساختار نظام سیاسی و ساختار متفکران و اندیشمندان این حوزه با هر گرایشی به او پیوند خوردهاند صاحب نوعی از تفکر است و حتی «قدرت هوشمند»(ترکیب قدرت سخت و نرم به صورت متناسب) هم پیش از آنکه توسط اوباما مطرح شود توسط کلینتون در سخنرانی اولش در سال ۲۰۰۹ در وزارت خارجه مطرح شد. لذا انتظار اولیه این است که خانم کلینتون حتماً دکترین دارد و دکترینش حتماً تداوم قدرت هوشمند است اما به نظرم مقداری بهروزتر خواهد بود و با توجه به مشاورانی که دارد میزان تهاجم و نظامیگری امریکا را افزایش خواهد داد.
* شما هم موافقید که رئیس جمهوری بعدی امریکا باید به سیاست خارجی واکنشی تکیه کند؟
** کوهکن: سیاست ایالات متحده در 16 سال گذشته یعنی دوران دو رئیس جمهوری قبل با هم تفاوت بسیاری داشته است. در دوره بوش ما طرحهایی را دیدیم که مخصوصاً برای منطقه خاورمیانه به دنبال تغییراتی از پیش طراحی شده و با یک ایدئولوژی خاص بود. اما به دلیل سرعت تحولات مخصوصاً بعد از سال ۲۰۱۱ و همین طور چالشهای جهانی که قسمت زیادی از آن به خاطر ضعف اقتصاد ایالات متحده بعد از بحران مالی سال ۲۰۰۸ است، ما شاهد این هستیم که اوباما در خیلی از موارد سعی کرده براساس شرایط موجود سیاست خارجی را راهبری کند. او در ابتدای کار چندان موفق نبود و واکنشها سرعت لازم را نداشت اما هر چه به انتهای دوره ریاست جمهوری اوباما نزدیک میشویم میبینیم که این واکنش به تحولات شکل بهتری به خود گرفته یعنی کیفیت و سرعت هماهنگی آن براساس اتفاقات روز بیشتر شده است. اما با این همه من فکر میکنم شاهد شرایطی خواهیم بود که نسبت به زمان اوباما میزان برنامهریزی در سیاست ایالات متحده بیشتر خواهد بود چون هر کدام از این دو نامزد برای بخشهایی از سیاست جهانی و سیاست خارجه امریکا دارای طرحهایی هستند که به صورت جدی از پیش به دنبال اجرای آنها خواهند بود هر چند به دلیل واکنشی بودن و شرایط امروز جهان شدت تغییرات هم بیشتر خواهد بود.
* هیلاری کلینتون نخستین وزیر خارجه دوره ریاست جمهوری اوباما بوده و بعد از او جان کری این مسئولیت را ادامه داده است. آیا تفاوتهای ویژهای بین این دو دیده میشود؟
** کوهکن: آنچه در دوره وزارت خارجه کلینتون و کری شاهد بودیم در واقع دو نمای متفاوت در برخی حوزهها و البته ادامه یافتن یک جهتگیری کلی در سیاست جهانی و کلان است. بخشی از آن نماهای متفاوت را باید به شرایط محیط نسبت داد و بخشی قطعاً به جهتگیری کارگزار (که در اینجا وزیر خارجه است) و جهتی که وزارت خارجه اتخاذ میکند برمیگردد. البته وزارت خارجه در ایالات متحده فقط یکی از نهادهایی است که در سیاست خارجی مؤثر است چون راجع به این موضوع در سیاست خارجی امریکا بحث جدی وجود دارد که بین نهادهای مختلفی که در سیاست خارجی امریکا فعالند کدام نهاد نقش بیشتری دارد. اما کلاً تفاوت او با جان کری ابراز تمایل وی برای به کارگیری قدرت سخت است که ویرانی عمومی را به همراه دارد و در طرحهای خانم کلینتون و در اقدامات اجراییاش بیشتر دیده میشود. حتی میتوان اشاره کرد در دورهای که او وزیر خارجه بود، امریکا طرح افزایش نیروهای نظامی و به تبع آن افزایش عملیات در افغانستان را داد. بنابراین اگر ویرانگری را به این معنا بگیریم که کاربرد قدرت سخت در طرحها و اقدامات بیشتر است به راحتی میشود از این صحبت کرد که تمایل کلینتون برای اقدام به جنگ بسیار زیاد است.
* ترامپ چند ایراد عمده به سیاست خارجی اوباما وارد کرده است و در این هنگام تلاش کرده کلینتون را هم بخصوص در مسأله مقابله با تروریسم و مهمتر از آن در زمینه توافق هستهای با ایران مورد حمله قرار دهد. دو رویکردی که دولت اوباما در مورد مسأله تروریسم و بحث توافق هستهای با ایران داشت چقدر ناشی از سیاستهای خارجه بلندمدت و کلان امریکا بود؟
** جمشیدی: من از منتقدان اساسی برجام هستم. در بحث تروریسم هم مسأله اصلی این است که ایده اصلی دولت اوباما و به تبع آن خانم کلینتون که ادامه دهنده رویکردهای کلان دولت اوباما خواهد بود این است که تهدید ایران از تهدید داعش بزرگتر است. لذا به به لحاظ استراتژیک تهدید داعش باعث نشده که امریکا واقعاً به سمت ایران بیاید. او بهرهبرداری تاکتیکی میکند و حرف از مذاکرات دراین باره میزند اما به تبع آن نمیآید امتیاز راهبردی ای بدهد.
* بعد از فروپاشی شوروی بدون تردید تنش آلود ترین شرایط بین روسیه و امریکا در این روزها در جریان است. از طرف دیگر میبینیم در اجلاس جی۲۰ یکی از دلگرمکنندهترین ملاقاتهای اوباما با رئیس جمهوری چین صورت گرفت. امروز میبینیم که ایستادگی تحت هر شرایطی مقابل روسیه و نوعی مماشات در مقابل چین صورت میگیرد در حالی که اوباما علناً اعلام کرده راهبردش گسترش نفوذ در آسیا پاسیفیک است. شما فکر میکنید میراثی که اوباما برای رئیس جمهوری بعدی در مورد چین و روسیه بر جای گذاشته چه چیزی است؟
** کوهکن: شاید نتوان گفت تفاوت بنیادینی در میراث اوباما در این دو سطح وجود دارد. اگر دقت کنید در موضعگیریهایی که مقامات واشنگتن انجام میدهند نسبت به روسیه و چین یک تفاوت بنیادین وجود دارد. یعنی چین را یک رقیب راهبردی تصور میکنند. سیر افزایش توانایی اقتصادی و به تبع آن توانایی نظامی و به تبع آن جهتگیری سیاست خارجه چین طی 20 سال گذشته نشان میدهد، سطح قدرت اقتصادی و به تبع آن توان سیاسی و نظامی موجب شده پکن به سمت سیاست فعالتر در عرصه بینالملل حرکت کند.اینها نوعی تقابل راهبردی با ایالات متحده را به همراه دارد. در حالی که تصویری که از تقابل با روسیه دیده میشود بیشتر حالت تاکتیکی و حتی بعضی اوقات به نوعی تقابل شخصی تقلیل داده میشود.
جمشیدی: به نظر من مهمترین میراث اوباما در حوزه روسیه و چین این است که یک روسیه و چین قدرتمندتر و تهاجمیتر به وجود آمده است. اما در عین حال جهتدهی استراتژیک امریکا را به سمت مهار چین عملیاتیتر کرد.
* حداقل در یک سال اخیر بخصوص بعد از بالا گرفتن تنشها درمورد بحران سوریه میبینیم که عملاً خوی تهاجمی اروپا پشت نقاب ناتو علیه روسیه بشدت تهاجمیتر از امریکا است و الان آلمان و فرانسه بیشتر از امریکا در حال تهدید مرزهای اروپا و روسیه هستند. به نظر شما رئیس جمهوری بعدی امریکا چه ظرفیتی دارد در اتحادیه اروپای پس از برگزیت که از آن بتوانند در مهار روسیه یا حتی تحت فشار قرار دادن روسیه استفاده کنند؟
** کوهکن: البته این موضوع به
این بستگی دارد که کدام یک از این دو فرد در امریکا رئیس جمهوری شوند چون مواضعی
که نسبت به روسیه داشتند متفاوت بوده است. اما باید توجه داشته باشیم که بعد از
اعلام جابهجایی ایالات متحده به سمت شرق و آسیای شرقی برخی فکر کردند امریکا میخواهد
خاورمیانه را رها کند درحالیکه راهبرد کلان امریکا جابهجایی شرق آسیا با اروپای
غربی بود. آقای اوباما از این صحبت میکرد که ما در شرایطی قرار گرفتیم که از این
به بعد متحدان اروپایی امریکا باید بخش زیادی از تأمین امنیت خودشان را برعهده
بگیرند. البته بحران اوکراین در این زمینه یک چالش برای آن طرح کلان امریکا درست
کرد. اما این سیاست اروپایی را باید در چارچوب طرح امریکایی دید که ناچارند این
کار را انجام دهند.
در چارچوب سیاست دفاعی امنیتی مشترک اروپا باید دید و البته به چالشهایی در اتحادیه اروپا رسید ولی تلاش برای سیاست خارجی و امنیتی مشترک که متمرکز بر قدرت اروپای قارهای است باعث شده است که ببینیم مرکل در مقابل روسها با شدت عمل برخورد میکند. تحریم روسها و مواضعی که فرانسویها در این مورد میگیرند در خیلی موارد جلوتر از سیاست امریکا است. من فکر میکنم رئیس جمهوری آتی امریکا طرح توجه بیشتر به شرق را با جدیت بیشتری پیگیری خواهد کرد و به همین جهت شاهد آزادی عمل بیشتر اروپای قارهای در سیاست بینالملل و به تبع آن موضعگیری جدیتر در مقابل روسیه خواهیم بود. باید به این نکته هم توجه کنیم که روسیه هم یک تهدید است و اگر روسیه را یک تهدید بدانیم، آن نگاه تهدید محورش یک تهدید بالفعل برای اروپای غربی و در مرحله بعد برای انگلستان و با تفاوتی قابل توجه در مرحله بعد برای ایالات متحده است. بنابراین باید این را در واکنشهایی که نسبت به هم دارند در نظر بگیریم مگر اینکه تقابل به سطح تقابل راهبردی برسد که در آن صورت به طور طبیعی امریکا هم در آن حضور دارد.
* آقای جمشیدی «ناتو» سالها بزرگترین اهرم نظامی امریکا در مناطق مختلف بوده است. آیا این مجموعه نظامی در حال افول است یا دوره جدیدی را در آینده برای ناتو پیشبینی میکنید؟
** جمشیدی: این بحث را باید براساس یک سری شاخص ها بررسی کرد. مثلاً یک اینکه مأموریت شان چه است، دو اینکه توانمندیشان چه است و سوم اینکه در چه محیط راهبردی میخواهند عمل کنند. ناتو و اروپاییها و امریکاییها در اجلاس شیکاگو ایده دکترین دفاع هوشمند را مطرح کردند. دکترینش چیزی شبیه به دکترین اوباما و امریکا بود که اسمش الان خاطرم نیست. یعنی در واقع مسأله این است که ظرفیت و توانمندی های اینها با محیط جدید و نوظهور امنیتی و استراتژیک جهان و تهدیدهای جدید سازگاری ندارد و اینها نیازمند بازسازی قدرت خودشان هستند. مثلاً درهمین سند استراتژی اروپا در قبال جهان هم میبینید که ما باید به سمت توانمندی های جدید برویم. لذا بعضی مواقع معنی افول این است که شما ممکن است قدرتمند باشید اما قدرتتان مؤثر نیست. امریکا الان قدرت اول نظامی جهان است اما آیا میتواند درمقابل تروریسم جوابگو باشد. مثلاً سیستم دفاع موشکی امریکا میتواند جلوی سقوط بعضی مناطق در ریاض و مصر را بگیرد؟ این جوابگو نیست. چرا؟ چون آرایش نظامی و دفاعیاش با تهدیدی تطبیق یافته بود که الان دیگر آن یک تهدید فوری تری ایجاد شده و آن تهدید قبلی دیگر مطرح نیست. الان ما شاهد این هستیم که تحولات سیاسی داخل اروپا و همان بحث تهدیدها و محیط استراتژیک در اروپا هم خواستاری ندارد. بخصوص اگر عامل جنگ های جدید را هم در معادله اضافه کنیم.
* مسأله مهم دیگر ترکیه است که یکی از شرکای امریکا در ناتو است. مدلی که امریکا با ترکیه مواجه شده و تقابلهایی که در ماههای اخیر میان واشنگتن و آنکارا بخصوص در زمینه کودتا، عملیات موصل و سوریه رخ داده، فکر میکنید آیا رئیس جمهوری آینده امریکا، چه کلینتون و چه ترامپ، به سمت تغییر ساختار در ترکیه خواهند رفت؟
** جمشیدی: دوره بعد از کودتا نشان میدهد امریکاییها مطالبات جدی از ترکیه دارند و وقتی ترکیه با آنها همکاری نکند ممکن است به نوعی بایکوتش کنند. ما الان شاهد این هستیم که ترکیه میخواهد با وجود لفاظیهایی که دارد خود را به امریکا نزدیک نگه دارد. امریکا منافع استراتژیک خود را با هر دولتی که در ترکیه باشد ادامه خواهد داد اما به نظرم نوع رفتاری که اردوغان دارد انجام میدهد ممکن است کودتای مجددی را به وجود بیاورد.
* اسرائیل و عربستان در دوره اوباما ارتباط مناسبی با امریکا نداشتهاند و این موضوع در دو سال آخر اوباما تشدید شده است. فکر میکنید این سیاست دوگانه درمورد عربستان و اسرائیل که بیشتر از طرف کنگره پیگیری شده، با فرض اینکه شخصی مثل خانم کلینتون رئیس جمهوری آینده امریکا باشد این دوگانه آیا حفظ خواهد شد یا اینکه کنگره یا رئیس جمهوری امریکا سیاست مشترکی را در مورد این دو کشور در نظر بگیرد؟
** کوهکن: باید توجه داشته باشیم که نوع رابطه و تقابل امریکا و رژیم صهیونیستی ناشی از سیاستهای نتانیاهو و حزبش است و نه یک اتفاق راهبردی. خیلیها معتقدند براساس شواهد و جداول آماری و اسناد راهبردی که منتشر شده دوره اوباما دوره طلایی رابطه امریکا و اسرائیل بوده و حضور اسرائیل در امریکا گسترش بیشتری نسبت به قبل از اوباما پیدا کرده است. این را ما حتی در رقابتهای انتخاباتی و در حضور نتانیاهو بهعنوان نخستوزیر اسرائیل و مذاکرهای که با دو نامزد اصلی در قبل از انتخابات و بهصورت جدی دارد، داریم میبینیم. اینها همه نشانههایی از گسترش توانایی لابی اسرائیل در امریکا است. در مورد عربستان سعودی دقیقاً آنچه که گفته میشود این است که تصویب قانون جاستا در کنگره و انتشار اسناد محرمانه 11 سپتامبر پس از شانزده سال و بحثهایی از این قبیل، مربوط به تغییر نوع نیاز به عربستان و تغییر قدرت سعودی است، بالاخره امریکا دارد در منطقه از این صحبت میکند که متحدین سنتیاش فقط هزینه به همراه دارند به جای منفعت و راجع به بعضی از اینها میتواند تغییر موضع بدهد. منافعی که امارات و قطر برای امریکا دارند خیلی بیشتر از عربستان سعودی است و امریکا باید در عربستان بیشتر از امارات و قطر خرج کند. به همین دلیل میشود از تغییر و جابهجایی صحبت کرد.
بعد از روی کار آمدن سلمان به جای عبدالله شما میبینید چالش با امریکا بیشتر شده است. میتوان گفت جایگاه عربستان در سیاست ایالات متحده در حال تغییر است. قبلاً عربستان دارای یک وزن راهبردی بود چون امریکا بزرگترین واردکننده نفت بود و بزرگترین ذخایر نفت را عربستان داشت. اما از سال گذشته امریکا دارد نفت صادر میکند و بزودی دیگر نیازی به واردات نفت نخواهد داشت. آن موقع دیگر نیاز و وزن عربستان در سیاست امریکا تغییر خواهد کرد. اما از سویی هزینهای که این دفعه دولت عربستان در کمک به فراخوانهای انتخاباتی در امریکا کرد خیلی بیشتر از دفعات قبل بود و البته به فراخوان خانم کلینتون کمک کرد. این خودش نشان میدهد که آنها این شرایطی که برایشان پیش آمده را متوجه هستند و تلاش میکنند جایگاهشان را در سیاست امریکا و کمک امریکا را از دست ندهند که اگر این اتفاق بیفتد ممکن است حتی باعث سقوط هیأت حاکم فعلی عربستان شود.
جمشیدی: اگر آقای دکتر اجازه بدهند من اعلام کنم که با نظراتشان مخالف هستم در مورد عربستان، تفاوت نگاه وجود دارد. در مسائل کلان، امریکا و عربستان را در سیاست منطقهای هم جهت میبینم به لحاظ استراتژیک، ممکن است به لحاظ شدت و سرعت تفاوتهایی وجود داشته باشد که آن را میتوانیم در قالب مشارکت و جنگهای نیابتی ببینیم. شما می بینید امریکا به اعراب در کمپ دیوید ۲۰۱۵ می گوید در جنگهای جدیدی که میخواهید داشته باشید قبل از اقدام با ما مشورت کنید همانطور که در یمن این کار را کردید. یعنی دارد میگوید در جنگ یمن هم مشورت کردم و من به شما چراغ سبز نشان دادم. این متن سند است. این اظهارات نیست. در سیاستشان در سوریه داریم میبینیم که بالاخره پیاده نظام تروریستها را اینها تأمین میکنند و حتی در بحث ترکیه هم میبینیم امریکا و عربستان دقیقاً یک نوع موضع می گیرند. در عراق در تقابل با ایران که کاملاً آشکار است، با یکدیگر مانور مشترک تسلیحات دارند.
به لحاظ تاریخی هم که نگاه میکنیم بزرگترین شوکی که به روابط امریکا و عربستان وارد شد شوک نفتی ۱۹۷۳ بود که آن را به سلامتی طی کردند و مشکلی نبود. عملاً یازده سپتامبر را هم طی کردند. من خواهش میکنم متن این قانون جاستا و چیزی که شما هم اشاره کردید، را بروید ببینید که دو صفحه هم بیشتر نیست، میبینید که در آن اصلاً هیچ اسمی از عربستان نیست. اسمی از یازده سپتامبر نیست. میدانید که بالاخره این در آستانه انتخابات بود. حتی اخباری است که خود عربستان لابی کرد که آن ۲۸ صفحه سری آن کمیسیون بررسی یازده سپتامبر منتشر شود تا دنیا ببیند طبق تهدیدات پلیس فدرال امریکا نقشی برای عربستان قائل نیست و بعد جلوتر که میروید می بینید می گوید وزارت خارجه دولت امریکا میتواند تا ابد صدور رأی دادگاه علیه عربستان را به تعویق بیندازد. خب این یعنی چه. این یعنی اینکه اگر یک فرد امریکایی علیه عربستان شکایت کند، فرض کنید یک نفردر دادگاه علیه ایران شکایت میکند و یک نفر هم علیه عربستان شکایت می کند. بعد باید اثبات کند که شما این کار را کردید. مثلاً عربستان یازده سپتامبر را ایجاد کرده. خود سیستم اطلاعات امنیتی امریکا میگوید که ما شاهدی پیدا نکردهایم. حالا یک فرد با ظرفیت فردی چه چیزی دارد که اضافه کند. بالفرض دادگاه را هم قانع کرد.
وزیر خارجه امریکا چون روابطشان تعریف
شده است میگوید بیایید مصالحه کنید و اجازه نمیدهد دادگاه حکمی صادر کند و
درنهایت یک چیزی شبیه پرونده لاکربی به وجود میآید که یک گزارشی ایجاد میکنند که
یک امتیازاتی بدهد و غیره. لذا اساساً این قانون بیانگر چیزی نیست و یک اقتضای
سیاست داخلی امریکا بود که بالاخره مردم الان میخواهند رأی بدهند میگویند این
کسی که میخواهد سناتور بشود یا برود به مجلس نمایندگان، این طرفدار مردم است یا
رژیم سعودی که حقوق بشر ندارد و هیچ چیزی ندارد. این قطعاً یک مورد برای مصرف
داخلی بوده است که ۹۷ رأی مثبت داشت و یک رأی منفی و یکی دو نفر غایب بودند.
امریکا منفعت اقتصادیاش این است که نفت و گاز شل صادر شود. این نیازمند این است که قیمت جهانی نفت نسبتاً بالا باشد. اما شما سند استراتژیک ۲۰۱۵ امریکا را که میبینید میگوید منفعت استراتژیک ما این است که نفت پایین بیاید. چرا؟ چون میتوانیم به دشمنان خود که ایران و روسیه هستند فشار بیاوریم. یعنی منفعت اقتصادی این است که به خاطر اشتغال و درآمد و هر چیز حیاتی دیگر دکلهای نفتی شل کار کنند و نفت صادر کنند اما منفعت استراتژیک این است که قیمت بیاید پایین تا قیمت پایین روی دشمنان امریکا اثر منفی بگذارد. پس در واقع تفاوت بین اینها وجود دارد که چه کار میخواهند بکنند. جدا از اینکه قیمت جهانی نفت و ثبات نظم اقتصادی جهانی هم جزو منافع امریکا محسوب میشود لذا من واقعاً اینها را شواهد یا دلایلی نمیبینم که روابط امریکا و عربستان را تغییر بدهد. حالا در شدت عمل قابل تبیین است که ببینیم فرمول امریکا برای بازیگری در جهان چطوراست. لذا قائل به این نیستم که امریکا با عربستان در مسیر برخورد است، یا دو مسیر متفاوت را دارند حرکت میکنند. این را من نمیبینم.
* امریکا در دوره اوباما دوره بسیار پرفرازو نشیبی را گذرانده، از قدرت گرفتن مطلق چپها تا مرگ یکی یکی رؤسای جمهوری که هژمونی خوبی را مقابل امریکا تشکیل داده بودند، تا سفر عجیب اوباما به کوبا و اتفاقات دیگری مثل فشار آوردن سنگین روی مادورو، حذف ساخت قدرت در برزیل و غیره. آن گونه که شواهد نشان میدهد امریکا دوباره در دوره اوباما توانست بخشی از حیاط خلوت خودش را برگرداند، حیاط خلوتی که بعد از یازده سپتامبر عملاً از دستش خارج شده بود. آیا فکر میکنید با توجه به اهمیتهای اقتصادی امریکای لاتین برای ایالات متحده، رئیس جمهوری بعدی امریکا چه رویکردی به این منطقه خواهد داشت؟
** جمشیدی: به نظر من همین مسیر با تحت فشار قرار دادن، مثل فشاری که کاهش قیمت نفت بر ونزوئلا بر آن کشور آورده و بقای طرفداران هوگو چاوز را با چالش مواجه کرده، ادامه پیدا خواهد کرد. البته اگر قائل به هزینه باشیم هزینه را اوباما داد و بقیه این مسیر را ادامه میدهند. در واقع بیشتر بحثی که در رابطه با امریکای لاتین وجود دارد حضور قدرتهای دیگر در آنجا است. چون آنجا از ظرفیت غنی مواد طبیعی برخوردار است و میتواند بهعنوان تأمینکننده انرژی به معنی کلانتر برای قدرتهای بزرگ باشد یعنی هیچ قدرت بینالمللی نیست که بخواهد بازیگری بینالمللی کند مگر اینکه در امریکای لاتین حضور داشته باشد. چین و روسیه هم همین گونه هستند. شاهد این هستیم که روابط بین قدرتهای بزرگ یا قدرتهای نوظهور با امریکا در حال تقویت شدن است.
* به نظر شما بزرگترین چالش سیاست خارجی رئیس جمهوری بعدی امریکا چه خواهد بود.
** کوهکن: من بزرگترین چالش را در واقع ظهور رقبای قدرتمند بینالمللی میدانم. یعنی امریکا مخصوصاً در پنج سال گذشته بهدنبال این بود که با کمترین میزان هزینه کرد منافع خود را تأمین کند. چیزی که بیشترین انتقاد داخلی را برای آقای اوباما دارد این نیست که شما منافع ما را اینجا با هزینه زیاد تأمین کردی چون این اتفاق نیفتاده است اما انتقاد این است که آن وجهه بینالمللی را از بین بردی! در قدرت بینالمللی بخش زیادی از قدرت مبتنی بر همین پرستیژ است. رئیس جمهوری جدید در شرایطی روی کار میآید که با رقبایی مواجه است که هم به لحاظ مؤلفههای سخت قدرت رشد کردهاند و هم به لحاظ پرستیژ با ایالات متحدهای مواجهند که آن وجهه بینالمللیاش صدمه دیده است.
جمشیدی: به نظر من مهمترین چالش یا شاید هم تهدید، عدم اجماع داخلی امریکا درباره این باشد که چگونه باید با دنیای جدید مواجه شد. یک طرف دیگر شاهد آن بحث هستند که جنس قدرت امریکا و توانمندیهای امریکا با اقتضائات محیط راهبردی نوظهور جهان تطابق ندارد و این باعث میشود که قدرت امریکا مانند سابق مؤثر نباشد. البته امریکا تلاش میکند خودش را تنظیم کند اما این چالشی است که باعث میشود وزن و نفوذش در تأثیرگذاری بر تحولات با چالش مواجه شود، که این یک معضل اساسی است. درنهایت درمورد برجام این را بگویم که رفتار امریکا در پس موضوع برجام به اصطلاح تأییدکننده این ایده است که از نظر امریکا ایران همچنان دشمن استراتژیک ایالات متحده است. یعنی امریکا همچنان ایران را بهعنوان تهدید معرفی میکند، یک جمعبندی کلی از سیاست امریکا در پسابرجام بیانگر این است که امریکا ایران را دشمن خودش میداند، نه اینکه ایران امریکا را دشمن خودش بداند. میگویند در امریکا اجماع درونی واشنگتن این است که ایران دشمن است و باید با آن مقابله کرد و این را هم میگویند که ایران تهدیدش از داعش بزرگتر است.
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/page/6354/12/157620/0
ش.د9502491