(روزنامه اعتماد – 1395/11/23 – شماره 3743 – صفحه 7)
* ژنرال جان نيكلسون، فرمانده نيروهاي امريكا در افغانستان روز پنجشنبه در كميته نيروهاي مسلح مجلس سنا اعلام كرده است كه سياست پيچيده امريكا در قبال پاكستان نياز به يك ارزيابي جامع دارد. اصليترين انتقادهاي امريكا به پاكستان در مساله افغانستان به چه مواردي بازميگردد؟
** دو مساله وجود دارد كه پاكستان را در مظان بدبيني و اتهامات امريكا قرار داده است؛ نخستين مساله در رابطه با طالبان است. امريكا معتقد است مغز فرماندهي طالبان يعني شبكه حقاني و شوراي كويته در پاكستان حضور دارد و آنها از داخل پاكستان، عملياتهاي طالبان را در افغانستان مورد فرماندهي قرار ميدهند و اسلامآباد از اين گروه براي امتيازگيري بيشتر از كابل و تحت فشار قرار دادن افغانستان استفاده ميكند. در واقع، از نگاه امريكا، طالبان ابزار فشار و اهرمي از سوي پاكستان در افغانستان است. دومين مساله آنجاست كه پس از حضور نظامي امريكا در افغانستان در سال ٢٠٠١ و همكاري پرويز مشرف، رييسجمهور وقت پاكستان با امريكاييها در اين ماجرا، واشنگتن سالانه مبالغ هنگفتي را براي مبارزه با تروريسم در اختيار دولت مركزي پاكستان قرار ميداد. اين كمكها تا به امروز از سوي اسلامآباد دريافت شده است ولي به زعم واشنگتن، پاكستانيها در حد انتظارات امريكاييها همكاري نداشته و با تروريسم مبارزه نكردهاند.
البته اسلامآباد اين اتهامات را رد كرده و ميگويد با حداكثر توان ممكن عليه تروريسم مقابله كرده است؛ به ويژه در دوراني كه ژنرال راحيل شريف، فرماندهي ارتش پاكستان را برعهده داشت. ارتش پاكستان در آن دوران، به منطقه وزيرستان شمالي كه محل اصلي تجمع نيروهاي حامي طالبان است، حمله كرد و قبايل و گروههاي حامي طالبان را مورد پاكسازي قرار داد ولي حقيقت آن است كه واشنگتن نسبت به ادعاهاي اسلامآباد درخصوص مبارزه با تروريسم و به ويژه طالبان و همچنين خرج شدن آن كمكها در اين راستا، ترديدهايي جدي دارند و ميگويد آن كمكها ممكن است صرف امور ديگر و حتي حمايت از گروههاي تروريستي شده باشد. آنها معتقدند كه پاكستان در مبارزه با تروريسم يك برخورد گزينشي داشته است؛ يعني با گروههايي كه امنيت ملي پاكستان را هم مورد تهديد قرار ميدادند، برخورد كرده ولي با گروههايي همچون طالبان و لشكر طيبه كه در افغانستان و كشمير هستند، برخوردي نداشته و آن گروهها، همچنان مورد حمايت سازمان اطلاعات نظامي ارتش پاكستان هستند.
* احتمال ميدهيد كه منظور اين ژنرال امريكايي از ارزيابي جامع اتخاذ سياست جديد و تند چه باشد؟
** درخصوص تروريسم، تنها امريكا به پاكستان فشار نميآورد بلكه كابل، دهلينو و واشنگتن سه ضلع مثلثي هستند كه به اسلامآباد فشار ميآورند و معتقد هستند پاكستان بايد تغيير مسير داده و با تروريسم مبارزه جديتري را در پيش بگيرد و دست از حمايت گروههايي همچون طالبان و لشگر طيبه بردارد. با اين حال، اينكه امريكاييها چقدر توانايي فشار وارد كردن بر پاكستان را دارند، من ترديدهايي دارم و فكر نميكنم قدرت مانور و امكانات آنها زياد باشد زيرا دست پاكستانيها هم چندان بسته نيست.
* اين بسته نبودن دست اسلامآباد يعني توسعه متقابل روابط با مسكو؟
** هم روسيه و هم چين كه امريكا در هر دو مورد از اين توسعه مناسبات استقبال نميكند و ميداند كه فشار بيشتر به اسلامآباد توسعه مناسبات اين كشور با مسكو و پكن را به همراه خواهد داشت. با توجه به ديدگاههايي كه در بخشي از حاكميت پاكستان به ويژه ارتش اين كشور در خصوص افغانستان و كشمير وجود دارد، اگر آن بخشها تمايلي براي همكاري با امريكا نداشته باشند، واشنگتن قادر به انجام اقدام چنداني نيست و توان بالايي ندارد. امريكاييها قبلا كمكهاي نظامي خودشان را مانند فروش جنگندههاي اف١٦ به حالت تعليق درآوردهاند و حداكثر اقدامشان نيز همين بود. پاكستان امكانات و گزينههايي براي توسعه روابط در اختيار دارد كه راه فرار از اين فشارها را برايش مهيا ميكند. اينگونه هم نيست كه هرچه امريكا بخواهد، پاكستان آن را عملي كند بلكه آنها براساس منافع مليشان اقدام ميكنند.
* فرمانده نيروهاي امريكا در افغانستان، پاكستان، روسيه و ايران را به دخالتهايي در افغانستان متهم كرده و مدعي شده است كه اين عوامل از يكسو سعي در مشروعيت بخشيدن و حمايت از طالبان دارند و از سوي ديگر تلاش دارند كه با تضعيف دولت مشروع مركزي، به بيثباتي در اين كشور دامن زنند. دلايل مطرح كردن نام ايران در اين ميان چيست؟
** اگر بخواهيم منصفانه و بدون تعصب به مساله نگاه كنيم، منافع ويژهاي در افغانستان وجود دارد و همه قدرتهاي بينالمللي و كشورهاي منطقه براي خود در اين كشور منافع و اهدافي را تعريف كردهاند. اكنون براي به دست آوردن آن منافع، يك جنگ نيابتي و درگيريهاي متعددي به وقوع پيوسته و هر كدام از كشورها تلاش ميكنند تا حداكثر منفعت را كسب كنند. مساله ديگر، آن است كه منافع هر بازيگر با منافع ديگر بازيگران متفاوت است يعني منافع پاكستان با منافع هند يكي نيست و منافع هند هم با منافع روسيه متفاوت است. اين مساله بيشتر براي ايران صدق ميكند زيرا منافع ايران در افغانستان به هيچ كشوري شبيه نيست. البته ممكن است اشتراكاتي در منافع كشورهاي خارجي با يكديگر در افغانستان وجود داشته باشد ولي لزوما اين همخواني صددرصدي نيست. از زماني كه بحث حضور داعش در افغانستان مطرح شده و حضور داعشيها در اين كشور تاييد شده است، تمايلاتي در ايران، روسيه و چين پيدا شده است تا به طالبان نزديك شده و از نيروي آنها براي مقابله با داعش استفاده بكنند. به هر حال طالبان و داعش تفاوتهاي بسياري دارند؛ طالبان داراي نيروهاي محلي است ولي داعش نيروهايي فراوطني دارد.
همچنين طالبان قصد حاكميت فرامرزي ندارد ولي داعش طرح خلافت اسلامي را در سر ميپروراند كه در آن، كشورهاي آسياي ميانه، افغانستان، ايران و ايالت سين كيانگ چين و مناطقي از هند و روسيه را هم شامل ميشود. در واقع، وقتي طالبان و داعش را وقتي مقايسه ميكنيد، خطر داعش نسبت به طالبان براي ايران و روسيه بيشتر است. برخي اطلاعات و اخبار منتشر شده- بدون ارزيابي و قضاوت در صحت و سقم آنها- حاكي از نزديك شدن ايران و روسيه براي نزديكي با طالبان در جهت استفاده كردن از آنها براي مقابله با داعش است. البته هيچ مقام رسمي تاكنون وجود ارتباطات ميان طرفين را تاييد نكرده ولي سفير ايران در كابل هم تماسها ميان طرفين را رد نكرده است. با اين حال، اين تماسها و ارتباطات، اگر هم صحت داشته باشند، به معناي حمايت نظامي از طالبان نيست. زماني هم كه ملامنصور توسط امريكاييها در منطقه زابل كه در حد فاصل ميان زاهدان و كويته است، كشته شد، ادعا شد كه او دو ماه در ايران بوده و دولت كابل نيز نسبت به اين مساله موضعگيريهايي داشت و مدعي شد كه دولت ايران با وجود آنكه تلاش ميكند ارتباطات و مناسباتش را با دولت مركزي افغانستان افزايش دهد، ارتباطاتي را هم با طالبان برقرار كرده است.
* ايران اصولا چه سياستي را در قبال افغانستان دنبال ميكند؟ آيا ارتباطگيري با طالبان به معناي حمايت از آنها در برابر دولت كابل است؟
** منافع ملي ايران در تقويت دولت مركزي افغانستان است. هدفگذاري ايران در سالهاي گذشته نيز در همين چارچوب بوده و تلاش داشته است تا روابط كلان و دوستانهاي با كابل داشته باشد. مسائل مهم و استراتژيكي ميان تهران و كابل مطرح است كه موجب ميشود تا دو كشور روابط نزديكي با يكديگر داشته باشند. فارغ از آنكه ميليونها افغاني در ايران حضور دارند، مردم ايران و افغانستان، داراي وجوه مشترك بسياري در مسائل فرهنگي، ديني، زباني و تمدني دارند. دو مساله هم موجب استراتژيك شدن روابط دو كشور ميشود: نخست، برقراري راههاي ارتباطي ميان ايران و افغانستان كه كشورهاي آسياي ميانه را به آبهاي آزاد متصل ميكند و بدون همكاري تهران و كابل، برقرار اين مسير ترانزيتي ميسر نيست و فعال شدن آن هم منافع بسياري را براي همه كشورها به ويژه ايران و افغانستان به همراه خواهد داشت و ميتواند افغانستان و كشورهاي آسياي ميانه از محاصره بودن خارج كرده و دست ايران را در آسياي ميانه را بازتر كند. دومين مساله، آب است. ايران و افغانستان در دو منطقه مرزي، با يكديگر اختلاف نظر آبي دارند؛ نخست، رودخانه هيرمند در منطقه سيستان و بلوچستان است و ديگري، رودخانه هريرود كه ميان ايران، افغانستان و تركمنستان مشترك است.
اخيرا هنديها در منطقه سرخس، سدي را به نام سد دوستي يا سلما ايجاد كردهاند كه موجب كاهش ميزان سهم آبي ايران و تركمنستان خواهد شد. بدون يك رابطه دوستانه، مشكل آبي موجود ميان دو كشور حلشدني نيست. با اين حال، مسائل دو كشور آنقدر به يكديگر پيوند خورده و مسائل خطرناكي در منطقه وجود دارد كه تهران و كابل چارهاي جز همكاري با يكديگر ندارند. ايران از اين مساله آگاه است و نگاه مسلط در ايران هم اين نيست كه با طالبان عليه دولت مركزي همراه شود. هدف همراهي با طالبان – اگر وجود داشته باشد – مقطعي و براي مقابله با حضور و افزايش نفوذ داعش در افغانستان است؛ به عبارت ديگر، اگر ايران و طالبان با يكديگر ارتباطاتي داشته باشند، طرف ايراني ميخواهد طالبان را به سدي عليه داعش تبديل كند كه اين مساله به نفع دولت مركزي افغانستان هم است.
* متهم كردن ايران به رابطه با يك گروه شبهنظامي مخالف دولت مركزي در افغانستان، چه تهديدهايي را ميتواند براي رابطه تهران و كابل داشته باشد؟
** در بلندمدت ميتواند خطرآفرين باشد زيرا بهانهاي براي افزايش حضور نيروهاي امريكايي در افغانستان خواهد شد. شما به اظهارات ژنرال نيكلسون نگاه كنيد. او پيشنهاد داده است كه چند ده هزار نفر نيروي نظامي امريكا به افغانستان اعزام شوند و اگر اين مساله رخ بدهد، آنگاه افغانستان در اختيار امريكا خواهد بود. در دوران اوباما، سياست خروج ارتش امريكا از افغانستان و آموزش نيروهاي داخلي براي انجام امور روزمره و مقابله با تروريسم دنبال ميشد اما گزارش ژنرال نيكلسون، اين سياست را رد ميكند و ميگويد افغانستان در شرايطي نيست كه بتواند به تنهايي از خود دفاع بكند. امريكا در افغانستان منافع راهبردي دارد كه موجب ميشود واشنگتن نتواند به راحتي افغانستان را ناديده بگيرد. هرچند دال مركزي در گفتمان سياستهاي ترامپ مبتني بر اول بودن امريكا و پرداختن به مسائل اين كشور است ولي اين گونه هم نيست كه او افغانستان را مورد لحاظ قرار ندهد. اگر ترامپ و كنگره با اين افزايش نيرو موافقت كنند، آنگاه درگيريها تشديد خواهد شد. از سويي، مناسبات ايران و امريكا مبتني بر روابط عادي نيست و در شرايط كنوني هم يك تيم ضدايراني در مصدر كار قرار گرفتهاند. افزايش حضور امريكا در افغانستان كه بيشتر هم در مناطق همجوار با مرزهاي ايران است، ميتواند خطرناك باشد. از سويي، در گرداگرد ايران، امريكا حضور نظامي دارد.
* نگاه كابل به حضور و فعاليت ايران در افغانستان چگونه است؟ آيا ما شاهد بياعتمادي در اين رابطه دوجانبه هستيم؟
** اندكي بياعتمادي وجود دارد ولي اين گونه هم نيست كه بخواهد مناسبات دو كشور را تحتالشعاع قرار دهد. نياز افغانستان به ايران، واقعي است. توافقي كلي ميان ايران، افغانستان و هند صورت گرفته تا چابهار به محلي براي صدور كالاهاي افغاني و ورود مايحتاج آنها تبديل شود. انجام اين كار در چابهار براي كابل ضروري است. دولت مركزي افغانستان تا آنجا كه امكانپذير باشد سعي ميكند وارد چالش با ايران نشود و اگر مساله چالشبرانگيزي وجود دارد، آن را در پشت پرده با ايران مطرح كرده و حل و فصل كند.
* اين بياعتمادي بيشتر در كدام بخشهاي دولت افغانستان نسبت به ايران وجود دارد؟
** ساختار قدرت در افغانستان دوگانه است و دولت مركزي از ائتلاف دو جناح عبدالله عبدالله و اشرف غني تشكيل شده است. ائتلاف عبدالله، متحد ايران است و داراي رابطهاي قديمي و دوستانه با تهران است. از اين زاويه، دولت مركزي به رابطه با ايران يكپارچه نگاه نميكند. اگر اشرف غني موضعي سختگيرانه درباره ايران بگيرد، عبدالله عبدالله ملاحظاتي دارد و سعي ميكند روابط تاريخي ايران و افغانستان حفظ شود.
* ژنرال نيكلسون اعلام كرده است كه افغانستان به هزارها نيروي خارجي ديگر نياز دارد در حالي كه اوباما سياست كاهش حضور نظامي امريكا در افغانستان را دنبال ميكرد. آيا بايد سياستهاي اوباما در افغانستان را شكستخورده خواند؟
** قضاوت درباره سياست اوباما در افغانستان بسيار سخت است. افغانستان، جايي عادي نيست. اگر قدرتي وارد افغانستان شده است، براساس انتظاراتش هم از اين كشور خارج نشده است. تجربه تاريخي نشان ميدهد، كشورها ميتوانند براساس تصميم خود وارد افغانستان شوند ولي خروج آنها براساس ميل و تصميم آنها نبوده است و آنها با شكست از افغانستان خارج شدهاند. بريتانيا و شوروي سابق دو قدرتي هستند كه در قرنهاي نوزدهم و بيستم پا به افغانستان گذاشتند ولي با شكست از اين كشور خارج شدند. سياست خروج تدريجي از افغانستان توسط اوباما، هوشياري او را نشان داد. اوباما چه افغانستاني را تحويل گرفت؟ هرچند امريكا در دوران نومحافظهكاران در دولت بوش به افغانستان رفتند ولي اوباما براساس تجربه بريتانيا و شوروي عمل كرد و نخواست شكست آنها اينبار براي امريكا تكرار شود. او هوشياري داشت كه سياست خروج تدريجي و آموزش نيروهاي دولتي و نظامي را در دستوركار قرار داد و اگر اين سياست را شكست تلقي كنيم، مبتني بر واقعبيني نيست. معناي شكست يعني بازگشت طالبان به قدرت است. هرچند طالبان حدود٣٠ درصد خاك افغانستان را دارد ولي اميدي هم براي تصرف بيشتر مناطق و بازگشت به قدرت را ندارد و ديدگاه مبتني بر مصالحه و شراكت در قدرت در ميان آنها تقويت شده است.
* اين سياست با افزايش ناامني، افزايش گروههاي تروريستي، حضور داعش و در نتيجه درخواست براي افزايش نيرو همراه شده است. چگونه ميتوان اين سياست را شكست ندانست؟
** حتما سياست اوباما درباره افغانستان همراه با نواقص و ناكارآمدهايي بوده است. مهمترين ناقصه اين بود كه امريكاي اوباما نتوانست يك ارتش قدرتمند كه توانايي برخورد با تروريستها را داشته باشد، آموزش دهد و سلاح راهبردي هم به آنها نداد اما از كجا معلوم، سياست امريكا در افغانستان مديريت بحران باشد و نه حذف طالبان از قدرت؟ نكته مهمي كه بايد در نظر داشت اين است كه امريكا به خاطر حضور طالبان، افغانستان را تصرف نكرد بلكه حملهاش به دليل جايگاه استراتژيك افغانستان در منطقه بود. افغانستان با چين، ايران، پاكستان و هند هم مرز است و با روسيه به واسطه حضور در مناطق آسياي ميانه، به صورت غيرمستقيم ارتباط دارد. امريكاييها رقابتهاي جدي با چينيها دارند و روسها هم در دوران پوتين در حال بازسازي خود هستند.
اين دو قدرت، برتري امريكا را به چالش كشيدهاند و امريكا با حضور در افغانستان ميتواند به موازنه با اين كشورها بپردازد. به نظر ميرسد سياست امريكا حذف طالبان نيست بلكه مديريت بحران به گونهاي است كه بهانه براي حضور دايمي در اين كشور برايش مهيا شود. اگر طالبان يا داعش نبودند، آيا كابل حاضر به امضاي معاهده همكاري نظامي با واشنگتن ميشد؟ امريكا هماينك در افغانستان، پنج پايگاه ثابت و چندين پايگاه غيرثابت دارد. اگر اين بيثباتي نبود، آيا كابل حاضر بود پايگاههاي نظامياش را به واشنگتن بدهد؟ اين سوال اكنون مطرح است كه امريكا ثبات كامل در افغانستان و خروج از اين كشور به نفعش است يا وجود يك بحران قابل كنترل؟ برداشت من، وجود يك بحران قابل كنترل است.
* تا چه اندازه با توجه به نگاه ترامپ احتمال افزايش تعداد نيروهاي امريكايي در افغانستان وجود دارد؟
** اطرافيان ترامپ مانند ژنرال ماتيس، ژنرال فلين و مايك پمپئو طرفدار افزايش حضور نظامي امريكا در منطقه هستند و احتمالا ترامپ هم با افزايش نيرو موافقت ميكند. نگاه كلي ترامپ، اولويت با امريكا است ولي ما نبايد فكر كنيم حضور نظامي امريكا در مناطق مختلف به ويژه افغانستان كاهش مييابد و با اين خروج، فضا را براي رقبايشان فراهم ميكنند. با اين حال، كنگره بايد با افزايش نيرو موافقت كند و هم جمهوريخواهان و هم دموكراتها موافق نيرو در افغانستان هستند تا زمينه افزايش حضور رقبا فراهم نشود.
* روسيه بهشدت در مذاكرات حاشيهاي پيرامون افغانستان با چين و پاكستان فعال شده است. چند دور از اين مذاكرات هم برگزار شده است. روسيه چه سياستي را در قبال افغانستان دنبال ميكند؟
** روسها هنوز تجربه شوروي در افغانستان را فراموش نكردهاند و نشانهاي هم از تمايل روسها براي حضور نظامي در افغانستان وجود ندارد اما آنها نگران وضعيت امنيتي آسيايميانه هستند. اين برداشت در مسكو وجود دارد كه داعش پس از اخراج در سوريه و عراق، به سمت افغانستان و آسياي ميانه خواهد آمد. از سويي، بسياري از نيروها و فرماندهان داعش، از قفقاز يا كشورهاي آسياي ميانه هستند و بازگشت آنها به اين مناطق ميتواند منافع و امنيت روسيه را تهديد كند. از طرفي، روسيه نگران است كه وقتي داعش از سوريه و عراق خارج شود، امريكا با آنها براي حضور در افغانستان كنار بيايد و بگويد مزاحم شما نميشويم و شما به سمت چين و روسيه برويد. در واقع، نگراني مسكو از معامله واشنگتن و داعش موجب شده تا روسها در حوزه افغانستان فعال شوند.
* اين نگراني موجب چه سياستي از سوي مسكو شده است؟
** به نظر ميرسد روسها تا آنجا كه يك دولت قدرتمند مركزي در افغانستان شكل بگيرد و اين شكلگيري بدون دخالت ناتو باشد، موافق هستند و تلاش ميكنند يك افغانستان باثبات شكل بگيرد و زمينه خروج امريكا از افغانستان هم فراهم شود هرچند كه آنها خروج امريكا از افغانستان را هم زودهنگام نميخواهند چون خروج امريكا، بلافاصله ناامني افغانستان و آسياي ميانه را به همراه خواهد داشت. همچنين نگاهي در روسيه وجود دارد كه معتقد است امريكا نبايد از افغانستان خارج شود تا شرايطي ايجاد شده و آنها شكست بخورند. در واقع، ايدهآل روسها آن است كه امريكا با شكست از افغانستان خارج شود و تجربه آنها، اينبار براي امريكاييها تكرار شود.
* جايگاه روسيه در افغانستان با توجه به نگاه منفي تاريخي كه از سالهاي مبارزه جهاديها با نفوذ اتحاد جماهير شوروي سابق وجود داشته، چگونه است؟
** نگاه جناح عبدالله و اشرف غني درباره روسيه متفاوت است. از زمان حضور طالبان و حتي پيشتر از آن، نيروهاي شمال رابطه خوب و قوياي با روسها داشتهاند و يكي از دلايل عدم سقوط مناطق شمالي افغانستان همين حمايتهاي روسيه از جناح شمال بوده است كه با طالبان ميجنگيدند. آنها اين رابطه تاريخي را هم با مسكو دارند و هنوز ارتباطات ميان آنها وجود دارد. عطامحمدنور هماينك والي ولايت بلخ است و شخص قدرتمندي در افغانستان محسوب ميشود. ژنرال دوستم كه معاون رييسجمهور افغانستان است، مناسبات نزديكي با مسكو دارد. اين نيروها هنوز ارتباطاتشان با روسيه برقرار است ولي مشكلي كه وجود دارد، اين است كه اين نيروها، نيروهاي تعيينكننده و تمامكننده در سياست محسوب نميشوند. درست است كه اين نيروها، همچنان حضور دارند و موثر هم هستند و در اقوام مختلف نقشآفرين هستند ولي تاثيرگذاري آنها در كليت حاكميت به گونهاي نيست كه بتواند موجب شود تا كابل به سمت مسكو حركت كند. از سويي، ارتباطات افغانستان و امريكا آنقدر گسترده و پيچيده است كه موجب ميشود تا رابطه ميان مسكو و كابل به سمت و سوي رابطه راهبردي حركت نكند.
* دولت كابل تا چه اندازه دست مسكو را در چنين مذاكراتي پيرامون مساله افغانستان باز ميگذارد؟
** هم جناح عبدالله عبدالله و هم جناح اشرف غني در اين نكته با يكديگر اشتراك نظر دارند كه هر كشوري كه ميتواند به روند صلح كمك كند، بايد پا پيش بگذارد و از كابل حمايت كند؛ حال اين كشور چين باشد يا پاكستان يا روسيه يا ايران. دولت مركزي در كابل معتقد است كه همه كشورها بايد كمك كنند تا ميز مذاكره براي صلح و برقراري ثبات در اين كشور گرم شود و شايد يك دليل نزديكي مسكو به طالبان نيز به همين دليل باشد هرچند كه اولويت اصلي آنها استفاده از طالبان براي مقابله با داعش است تا اين گونه از افزايش حضور و نفوذ امريكاييها در افغانستان جلوگيري كنند ولي يك نكته هم وجود دارد و آن، اينكه ذهنيت تاريخي در مردم افغانستان نسبت به روسيه بسيار منفي است و همين موجب ميشود تا دولت افغانستان هم در ارتباطاتش با روسيه احتياطهايي داشته باشد. از سويي، مردم افغانستان به افزايش رابطه با روسها حساس هستند و دولت نيز در خطي حركت ميكند كه مغاير با خواستها و نظرات مردم نباشد.
* تا چه اندازه اين امكان وجود دارد كه دولت ترامپ با كرملين بر سر مساله افغانستان وارد مصالحه و همكاري مشترك شود؟
** سياست دونالد ترامپ درباره افغانستان تا به امروز چندان روشن نيست. او به راحتي حرفهايي را ميزند ولي به همان راحتي هم حرفهايش را تغيير ميدهد و سياست ديگري را در پيش ميگيرد. همين مساله هم موجب شده است تا پيشبيني درباره سياستهاي امريكا در دوران ترامپ سخت و دشوار باشد. با اين حال، يك مساله واضحي وجود دارد و آن، اين است كه رييسجمهور جديد امريكا اميدوار است تا با رييسجمهور روسيه بر مسائل مهم جهاني به تفاهم برسد و روسيه و امريكا براي حل و فصل آن مسائل با يكديگر همكاريهايي را آغاز كنند. از طرفي، در دولت جديد امريكا، افرادي وجود دارند كه نسبت به روسيه بدبين نيستند و حتي برخي از آنها مانند ركس تيلرسون، وزير امور خارجه روسيه با ولاديمير پوتين، رييسجمهور روسيه روابط نزديكي داشته و مناسبات تجاري ميان آنها برقرار بوده است. حال بحث اين است كه آيا روسيه و امريكا ميتوانند با يكديگر به تفاهم برسند يا خير.
* فكر ميكنيد اين كار در كشوري مانند افغانستان كه دو كشور با يكديگر رقابتهايي دارند، شدني باشد؟
** مهمترين مانع اين همكاري در ماجراي اوكراين نهفته است. هرگونه معامله با روسها در اوكراين ميتواند دلخوري متحدان اروپايي امريكا را هم به وجود آورد. از سويي، هيچگونه نگاه مثبتي به روسيه در امريكا وجود ندارد. اگر روسيه و امريكا بتوانند در ماجراي اوكراين به تفاهم برسند شايد راه اين همكاري فراهم شود. مثلا ترامپ مسكو را متقاعد كند كه فقط به كريمه بسنده كند و كاري به اوكراين نداشته باشد و از سويي، اروپاييها را هم به اين معامله راضي كند. اما و اگرها در اين باره زياد است. با اين حال، بايد دانست كه اگر ميان روسيه و امريكا با يكديگر توافق بكنند و معاملهاي ميان آنها صورت بگيرد، اين معامله تنها به يك منطقه مانند اوكراين يا سوريه نيست بلكه اين معامله كلي است و ميتواند طيف متعدد و متنوعي از موضوعات را هم شامل بشود. به عبارت ديگر، اين معامله براي مسكو و واشنگتن برد – برد و همهجانبه خواهد بود و ميتواند شامل همكاري در سوريه، افغانستان، ليبي، مصر، شمال آفريقا و ساير مناطق ديگري هم باشد.
هم روسيه و هم امريكا عادت دارند كه از كارت ديگر كشورها استفاده بكنند. با اين وجود، جنگ قدرت در سطح بينالمللي وجود دارد؛ قدرتهاي بينالمللي تلاش ميكنند با ائتلافسازي و شريك كردن ديگران حداكثر منافع را به دست آورند. هماينك نگاه كلاني كه در روسيه وجود دارد، اين است كه آنها دست برتر را در مسائل منطقهاي دارند و همين موجب ميشود تا آنها به سادگي معاملهاي را انجام ندهند و بخواهند بيشترين امتياز ممكن را از طرف مقابل دريافت كنند. همين نگاه، راه معامله را كند كرده و توافق را سختتر ميكند. شما در مساله سوريه نگاه كنيد، روسها معتقدند كه بدون خواست آنها توافق شدني نيست و همين موجب شده تا امريكا مساله ايجاد منطقه پرواز ممنوع در شمال سوريه را مطرح كرده و رايزنيهايش را با مقامات تركيه بيش از پيش كنند. رييس سازمان اطلاعات مركزي امريكا به تركيه رفته و روساي جمهور تركيه و امريكا با يكديگر گفتوگو كردهاند. اگر اين طرح اجرا شود، اين بيترديد به ضرر روسها است. همين نگاه و همين دشواريها هم درباره افغانستان وجود دارد.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=67887
ش.د9503781