روزنامه کیهان **
نقش سه گانه در بدبین کردن مردم
«ویروس بدبینی را نباید گسترش داد. من به همه دولتها انتقاد داشته و انتقاد کردهام. من اهل مسامحه در برخورد با اشکالات دستگاهها نیستم لکن نوع انتقاد کردن باید جوری نباشد که ]براثر آن[ مردم دچار بیماری بدبینی شوند. این بدبینی را دیگر نمیشود درست کرد جوری نباشد که ]بر اثر تبلیغات دشمن و سخنان ما[ به وضعی دربیایند که هر چه تبلیغات مثبت در یک جهتی انجام بگیرد، برای مردم قابل باور نباشد ]در حالی که[ یک کلمه دروغ از طرف دشمن قابل باور باشد. این چیز خیلی خطرناکی است. این ویروس بدبینی چیز بدی است؛ بدبینی به سپاه، بدبینی به دولت، بدبینی به مجلس، بدبینی به
قوه قضائیه، بدبینی به نهادهای انقلابی... بله انتقاد اشکالی ندارد... گاهی انتقاد باید عمومی هم باشد نه اینکه همیشه در گوشی باشد اما اینکه ما به نحوی انتقاد کنیم که مخاطب بند دلش پاره شود و بگوید دیگر همه چیز از دست رفت، اینجوری نباید انتقاد بکنیم... اینجوری نباشد که ما فقط کارهای منفی را ببینیم. دولت هم کارهای مثبت دارد و هم مشکلاتی دارد، مجلس همین جور، قوه قضائیه همین جور، دستگاههای گوناگون همین جور.»
اگر مجموعه فرمایشات حکیمانه و پر نکته رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دو روز پیش با خبرگان را مرور کنیم، بیتردید آنچه ذکر شد یکی از فرازهای راهبردی آن میباشد و به عبارتی نسخه درمان یکی از بیماریهای مهم امروز جامعهماست. «ویروس بدبینی» به یک خطر اشاره میکند که اگر در وقت خود علاج نشده و راه اثرگذاری آن مسدود نگردد، از پا درآمدن موجودی که- هر چند بسیار توانمند هم باشد- به آن مبتلا شده، حتمی خواهد بود. در این خصوص نکتههایی وجود دارد:
1- «بدبینی» یک فعالیت ذهنی است که ارتباط مستقیمی با ورودیهای ذهن دارد. ذهن آدمی ورودیها را از طرق مختلف میگیرد و سپس به تجزیه و تحلیل آنها میپردازد و در نتیجه بعضی از ورودیها را قبول و بعضی را رد میکند. آنچه در ذهن بعنوان «ورودی قبول» باقی میماند، تبدیل به «باوری» میشود که فرد براساس آن حکم صادر کرده و رفتار فعالانه یا منفعلانه خود را براساس آن شکل میدهد. خود این موضوع تبدیل به پایهای میشود تا موارد بعدی ورودی ذهن براساس آن مورد «قضاوت سریع» فرد قرار گیرد. یعنی ذهن برخلاف مورد اول که به نوعی با وسواس درباره ورودیها به تجزیه و تحلیل دست میزند، در موارد بعد با سرعت بسیار بیشتر و در واقع بدون تأمل کافی به «نظر» و «حکم» میرسد. در این شرایط، ذهن در واقع راه ورود را بر پارهای از اطلاعات و آگاهیها میبندد و متقابلاً بدون محابا به پارهای دیگر از اطلاعات و آگاهیها و حتی «ضد آگاهیها»- آگاهیهای کاذب- اجازه جولان میدهد. اگر فردی یا جامعهای به این مرتبه برسد در واقع از عنصر «تفکر» جدا شده و در یک فرایند احساسی رفتاری منفعلانه پیدا میکند.
ذهن در ابتدا ورودیها را دستهبندی میکند. پارهای از ورودیها از یک منبع یا منابع بالنسبه قابل اعتمادتر وارد ذهن میشوند و پارهای از ورودیها مربوط به منبع یا منابع بالنسبه غیرقابل اعتمادتر هستند. در اینجا ذهن بطور نسبتاً کامل تحت تأثیر ورودیهای دسته اول قرار گرفته و در اکثر مواقع در برابر ورودیهای دسته دوم مقاومت میکند. اما گاهی این فرایند دچار بحران و آشفتگی میشود و متقابلاً ذهن و کارکرد آن را مختل میگرداند. گاهی منبع یا منابع دسته اول کم و بیش همان آگاهیها و یا ضدآگاهیهای دسته دوم را وارد ذهن میکنند و در واقع مستقیم یا غیرمستقیم به مدد منبع یا منابع غیرقابل اعتماد میآیند و مقاومت ذهن را در برابر منابع غیر قابل اعتماد و نیز ورودیهای آنان میشکنند. در اینجا و از این پس دیگر، ذهن تقسیم ورودیها و منابع به ورودیها و منابع قابل اعتماد و غیرقابل اعتماد را کنار میگذارد و هر ورودی را «تلقی به قبول» میکند. این فرایند به اینجا هم ختم نمیشود.ذهن به مرور و زمانی که عادت به اعتماد به منابع غیرقابل اعتماد کرد، در ادامه نسبت به ورودیهای تصحیحی منبع یا منابع دسته اول مقاومت کرده و یک سره به ظرف پذیرش منابع و ورودیهای دسته دوم تبدیل میشود. خداوند بر درجات عالی حضرت امام خمینی(ره) بیفزاید که در مواردی- از جمله در مواجهه با مواضع مخرب آقای منتظری در سالهای پایانی قائم مقامی رهبری- بشدت موضع میگرفتند و میفرمودند: بعضی از این حرفهایی که از حنجره اینها بیرون میآید، همان حرفهای منافقین است و البته بسیار «مخربتر از آن» و در جایی دیگر فرمودهاند «کاریتر از آن».
2- امروز جامعه، بطور کاملاً سیستماتیک و موذیانه در معرض «بدبینی مفرط» و «یأس نسبت به نظام اسلامی» است در این میان آنچه این توطئه سیستماتیک که بدون شک دست سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و... پشت آن است را مجال موفقیت میدهد، «زیرپایی داده شدن» توسط اشخاص و جریاناتی در داخل است که بدون شک باید آنان را به دو دسته «مرتبط» و «غیر مرتبط دلسوز» تقسیم کرد. وقتی درست در گرماگرم این منازعه شاهد نامهپراکنی یک عنصر فتنهگر علیه مهمترین عنصر قوام بخش جمهوری اسلامی و تبدیل آن به تیتر اول رادیو فردا، VOA، یورو نیوز، دویچهوله، العربیه، رادیو آزادی و... هستیم، میتوانیم با قاطعیت به این رابطه حکم کنیم. وقتی نمایندگانی در مجلس شورای اسلامی در کنار زیر سؤال بردن توانمندیهای دفاعی و مدافعان امنیتی- نظامی کشور، از لزوم کنار گذاشتن سوءظن نظام نسبت به آمریکا سخن میگویند میتوانیم به این رابطه حکم کنیم. اما همه حرف این نیست، بدون تردید در این میان بعضی دیگر نیز در این ماجرا- بدبینی نسبت به ارکان نظام- نقش دارند بدون اینکه رابطهای بین آنان و اقداماتشان با سرویسها و دولتهای دشمن وجود داشته باشد و بدون آنکه اساساً چنین سوء ظنی به آنان و حتی درباره دلسوزیشان تردیدی روا باشد. از قضا با مراجعه به متن سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی که در دیدار دو روز پیش اعضای مجلس خبرگان بیان شد، درمییابیم که روی سخن ایشان در بخشی از بیاناتشان با برخی از منتقدین دلسوزی است که گاهی جای انتقاد و نوع انتقادشان به بدبین شدن مردم به نظام و توسعه هجوم «ویروس بدبینی» میانجامد و اگر این نباشد به میزان زیادی خط القایی دشمن ناکام شده و جلوی حرکت ویروس و غلبه بر گلبولهای مدافع سد میگردد.
3- تلاش دشمن برای «بدبینسازی مفرط مردم نسبت به نظام جمهوری اسلامی»، همه ارکان نظام و اجزاء موثرتر آن را شامل میشود که در سخنان رهبری هم به آنها اشاره شد ولی از آن جا که در این معرکه، دشمن روی ناکارآمد نشان دادن نظام در «حل مسایل اقتصادی جامعه» متمرکز شده است، بدون تردید «بدبینی نسبت به دولت جمهوری اسلامی» در اولویت دشمن میباشد و از این روست که تمرکز رهبری هم در مقابله با توطئه دشمن و سدکردن حرکت ویروس بدبینی، روی دولت بیشتر از سایر نهادها است.
دولت یک کل است که علاوه بر رئيسجمهور، معاونین، وزرا و معاونین وزرا، طیف وسیعی شامل دهها هزار نفر مدیران میانی که نقش آنان به هیچوجه کمتر از مسئولین اجرایی دسته اول نیست و شاید بیشتر هم باشد را دربر میگیرد و بدون کمترین تردید اکثر آنان و اکثر مسئولین دسته اول از خدومترین عناصر جامعه به حساب میآیند. با یک نگاه منصفانه اکثریت اعضای کابینه از مسئولان دلسوز و افراد و شخصیتهای خدمتگزار ملت و نظام هستند در عین حال این قلم به خاطر پرهیز از سوءتفاهم از ذکر نام آنان خودداری میکند آنان در بخشهای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و زیربنایی کشور مشغول فعالیت میباشند.
در این میان منتقدین دولت به طور کلی به دو دسته تقسیم میشوند. یک دسته جناحها و افرادی هستندکه با هدف کاملا سیاسی و قدرتطلبانه به دولت و اجزاء آن میتازند و در حین تاختن، هیچ نقطه روشنی را در دولت نمیبینند. حزب کارگزاران، باز تولیدشدههای حزب مشارکت و نیز سازمان مجاهدین انقلاب که دارای ابزارهای فراوان رسانهای و فضای مجازی و انواعی از تریبونها و جایگاههای دیگر میباشند، در این دسته قرار میگیرند. آنان که تا دیروز مدعی پیروز شدن در انتخاباتهای ریاستجمهوری 92 و 96 و پیروزی در انتخابات اخیر مجلس بودند با این برداشت که مردم این دولت و مجلس را ناکارآمد دانسته و از آن رویگردان شدهاند، به نفی افراطگونه همه اجزاء دولت و همه کارکردهای آن - حتی اعتراض به وزارتخارجه که تا پیش از این، آن را قله افتخار خود و دولت معرفی میکردند- روی آوردهاند اما دسته دوم، منتقد ضعفها و بعضی سوءمدیریتهای دولت هستند و از اول به این دولت رویکرد انتقادی داشتهاند. اکثر آنان و انتقاداتشان در اکثر موارد، نشانهای از سودای قدرت مشاهده نمیشود اما در عین حال این دسته نیز در پارهای از موارد بهگونهای برخورد میکنند که گویی تمام دولت را نقد میکنند و در برخی از موارد ناخواسته به بدبینی مطلق نسبت به دولت دامن زده میشود.
جامعه ما- بر اساس تجربه 200 ساله خود- به غرب بدبین است و آن را دشمن خود میداند و بر این اساس در برابر قضاوتهای سیاسی و تبلیغات زهرآگین آنان مقاومت میکند. اما زمانی که همان داعیهها را از درون جامعه خود میشنود، سرگردان شده و در نهایت تحت تاثیر تبلیغات دشمنان خود قرار میگیرد. پس در این میان افراد و دستههای سیاسی هرچه به نظام مقدس جمهوری اسلامی نزدیکترند باید نسبت به این موضوع حساس توجه بیشتری نشان دهند باید این نکته که همین دولت هم علیرغم اشکالاتی که دارد میتواند برای اداره کشور کاملا کارآمد باشد، مدنظر و عمل قرار گیرد.
سعدالله زارعی
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
تخریب با ابزارهای دینی
بسمالله الرحمن الرحیم
از میان انواع تخریب، آنچه به نام دین و انقلاب صورت میگیرد زیانبارتر از انواع دیگر است.
تخریب گرانی که دین و انقلاب را ابزار کوبیدن این و آن قرار میدهند، تصور میکنند تخریب افراد راه را برای حاکمیت دین و تحکیم انقلاب هموار میکند. این تصور، کاملاً خلاف واقع است. تخریب افراد به ویژه اگر از چهرههای اثرگذار، باسابقه و پرنفوذ باشند، فقط تخریب آنها نیست بلکه عوارض جانبی فراوانی دارد که یکی از آنها بیاعتماد شدن علاقمندان به این چهرهها به اصل نظام دینی است. این، خسران بزرگی است که چون با اعتقاد مردم سروکار دارد قابل جبران نیست و امروز ما در جامعه خود کاملاً آن را مشاهده میکنیم.
حوادث روزها و هفتههای اخیر که در مدرسه فیضیه قم و مراسم دعای عرفه تهران رخ داد، از نظر به وجود آورندگان این حوادث فقط مواجهه با افراد یا مجموعههای داخلی بود ولی انعکاس آن در افکار عمومی این نتیجه گیری را به همراه داشت که نظام جمهوری اسلامی اقتضائی غیر از درگیریهای درونی، خیانت خودیها و آشفتگی ندارد. مسببان این حوادث با اقدامات و سخنان خود که عمدتاً در جهت تخریب دیگران است، درصدد هستند با توسل به تخریب این و آن از نردبان قدرت بالا بروند و رقبا را از صحنه حذف کنند.
هزینه این تخریبها، ضربه زدن به اصل نظام است نه فقط چند نفر از خدمتگزاران ملت و یا حوزه علمیه و مراجع تقلید. این، درست همان چیزی است که دشمنان نظام جمهوری اسلامی میخواهند. آنها برای رسیدن به این هدفشان طرحها و نقشههای زیادی دارند و پولهای زیادی خرج میکنند اما عدهای در داخل بدون اینکه هزینهای برعهده آنها بگذارند به صورت مجانی به تحقق همان هدف کمک میکنند. بهیچوجه این افراد را به همکاری عامدانه با دشمنان خارجی متهم نمیکنیم اما معتقدیم روش تخریبی که دنبال میکنند بدون اینکه خودشان بدانند منجر به تخریب نظام میشود به ویژه آنکه این تخریبها با رنگ و لعاب دین و انقلاب صورت میگیرد و در افکار عمومی نوعی جنگ دین با دین و جنگ انقلاب با انقلاب محسوب میشود.
نکته مهمتر و خطرناکتر این است که این قبیل تخریب گران، دارای حاشیه امن هستندو اطمینان دارند که هر قدر در مسیر تخریبی که در پیش گرفتهاند به پیش بروند، کسی مانع آنها نمیشود و گزندی به آنها نخواهد رسید. از این مهمتر و خطرناکتر مطرح شدن این افراد در رسانه ملی و حضورشان در محافل مهم و مطرح و مورد توجه است که عملاً به معنای حمایت نظام از آنها تلقی میشود. چند روز دیگر که ماه محرم فرا میرسد، همان شخص که مرتکب آنهمه بیحرمتی به بزرگان نظام شده، نوحه خوان مطرح صدا و سیما خواهد بود و به محافل حکومتی عزاداری نیز برای مرثیهسرائی راه خواهد یافت. دیگرانی هم که هر وقت هرچه به زبانشان بیاید به هر کس که بخواهند میگویند و اهمیتی به درستی و نادرستی آنچه گفتهاند نمیدهند و حتی بدون اطلاع از واقعیتها و صرفاً برای سرکوب کسانی و مراکزی که حاضر نیستند دیکتههای آنها را رونویسی کنند به آنها تهمت میزنند و اطلاعات غلط درباره آنها به افکار عمومی میدهند، یا رادیو و تلویزیون در اجاره مادام العمرشان است و یا به شکلهای مختلف پشتیبانی و حمایت میشوند. جامعه برای خود این تخریب گران حرفهای حسابی باز نمیکند ولی تاسف در این است که اینان اولاً با رنگ و لعاب دینی و انقلابی دادن به تخریبهای خودشان درحال ادامه تخریب هستند و ثانیاً امکانات و تریبونهائی در اختیارشان گذاشته میشود که متعلق به نظام هستند و به همین دلیل، عملکرد آنها به حساب نظام گذاشته میشود.
این درست است که این افراد تخریب گر هرچه بیشتر به تخریب ادامه میدهند بیشتر از چشم مردم میافتند و نتایج چند انتخابات سالهای اخیر، اعم از ریاست جمهوری، مجلس و شورای شهر، نشان دهنده همین واقعیت است، ولی آنچه موجب نگرانی است دودی است که از رهگذر این تخریبها به چشم نظام میرود. بزرگان نظام باید برای حفاظت از اعتبار نظام جمهوری اسلامی که فراهم آمده از خون شهدا و فداکاری ایثارگران است، از این تخریبها جلوگیری کنند و همگان را به تقویت وحدت و برادری و دمیدن روح امیدواری در قلبها توصیه نمایند.
***************************************
روزنامه خراسان**
پیام های نشست تهران
امیر مسروری
نشست روسای جمهور ایران،روسیه و ترکیه در تهران علاوه بر مذاکرات درباره چگونگی نبرد در ادلب که البته حواشی نیز داشت ، از چند نکته حائز اهمیت برخوردار است. علاوه بر تاکید دوباره بر حفظ تمامیت ارضی سوریه مسئله تشکیل کمیته قانون اساسی و حل پرونده سوریه بدون دخالت غیر سوری ها، موضوع بازگشت آوارگان ، بحث خروج آمریکا و هر دولتی که بدون اجازه دمشق وارد سوریه شده ، از جمله موضوعات مطروحه در این کنفرانس بود. بیانیه نشست تهران را شاید بتوان برای کشور های حاضر در این نشست و سوریه از جهات گوناگون تحلیل کرد .
برای ترک ها بخش آخر یعنی خروج کشورهای متجاوز یک باخت سیاسی محسوب می شود. ترک ها تمایل داشتند در مذاکرات، ادلب را خط قرمز خود نشان دهند و حتی اردوغان ادلب را امنیت ملی ترکیه اعلام کرد. او که چندروز قبل در مصاحبه با خبرنگاران، سعی کرده بود حضور تروریست های شناخته شده در این منطقه را کم رنگ کند گفته بود : «حدود 3.5 میلیون نفر آن جا هستند. روسیه و آمریکا مسئولیت را به یکدیگر پاس میدهند. اما اگر موشکها این منطقه را هدف بگیرند، قتل عام وحشتناکی رخ خواهد داد.»این ادعای اردوغان در حالی است که جبهه النصره مشخصا در ادلب است و از سوی دیگر حتی بر اساس طرحهای توافقی و قطعنامههای شورای امنیت، این گروه به همراه داعش در لیست تروریستها حضور دارد. لذا مبارزه با آن حتی در مناطق کاهش تنش، امری پذیرفتهشده است. با این حال ایران و روسیه درنشست دیروز مانع از شکل گیری سدی برای نبرد در ادلب شدند.
موضعگیری رئیسجمهورروسیه نیز بهگونهای بود که عزم او را برای جنگ بیش از پیش نشان میداد. پوتین از تهدیدهای آمریکا و غرب به شدت عصبانی است و میخواهد در ادلب انتقام بگیرد.افزون بر این، هرچند با طعنه روحانی و زرنگی او مبنی بر آتش بس در شرایطی که تروریست ها اسلحه را زمین بگذارند، این تنش لفظی فیصله یافت اما مشخص است هیچ گاه تروریست های مستقر در ادلب، سلاح های خود را بر زمین نخواهند گذاشت و نبرد ادامه دارد.
دیگر موضوع مطرح شده که در بالا نیز به آن اشاره شد، مسئله حضور آمریکا و پیش دستی ایران و روسیه برای خروج واشنگتن از سوریه در هر شرایط محیطی و سیاسی است. اخباری پیش از این نشست منتشر شد که آمریکا با روسیه برای استقرار در چند منطقه پرتنش به توافق رسیدند که بیانیه دیروز نشان دهنده جدی نبودن این خبر و توافق است. از طرفی پرونده آوارگان و موضوع بازگشت شان مطرح شد که مورد توجه روسیه و ایران قرار گرفت و می تواند اتحادیه اروپا را هم به سمت حمایت از توافق آستانه و نشست تهران جلب کند.
اتحادیه اروپا با مسئله آوارگان مشکل دارد و یکی از سیاست های جدی آن بازگشت دادن آوارگان سوری از خاک اتحادیه اروپا به کشورشان است. مسئله ای که به چالش چندین ماهه میان آنکارا و بروکسل تبدیل شده و دعوای سیاسی اردوغان با بسیاری از کشورهای مهم اروپایی را به یک تنش سیاسی تبدیل کرده است. با توافق بر سر بازگرداندن آوارگان قطعا آمریکا شانس حمایت اروپا را از دست می دهد و بروکسل مجبور خواهد بود برای موضوع امنیت محیطی خود به سمت روسیه و ایران بیاید. این مسئله در توافقات دیگر هم موثر است و این فرصت را پیش پای اروپا قرار داده تا پرونده امنیتی خود را در قبال مسائلی چون حضور در برجام حل کند. البته به کاهش تنش میان دمشق و بروکسل هم کمک می کند.نشست تهران، بیش از یک توافق سیاسی برای عملیات در ادلب بود و نشان داد که ادلب آخر خط بسیاری از تروریست هایی است که پس از تهاجمات قبلی ارتش سوریه به این منطقه منتقل شده اند.
در این میان البته نشست تهران یک پیام مهم دیگر نیز داشت .از ابتدای بحران در سوریه، تحلیل گران معتقد بودند چالشی ترین نقطه حضور ایران در پرونده سوریه، مسئله رژیم صهیونیستی است. به طوری که به ادعای مراکز مختلف مطالعاتی ،ایران در سوریه برای مبارزه با اسرائیل تلاش می کند و موضوع دفاع از دولت مرکزی سوریه و مبارزه با تروریسم در کنار پرونده مبارزه با رژیم اشغالگر قدس در جریان است. در شرایط کنونی که همه به نشست شورای امنیت به ریاست ترامپ چشم دوخته اند، تهران میزبان دو رئیس جمهور بود. دکتر حسن روحانی در نشست سه جانبه تهران برای پرونده سوریه ضمن اشاره به مبارزه با تروریسم نکته ای گفت که نشان می دهد، موضع گیری آینده ترامپ بدون واکنش باقی نخواهد ماند. دکتر روحانی در صحبت هایش مهم تر از درخواست برای پایان حضور غیرقانونی آمریکا در سوریه، از همه اشغالگران خاک سوریه، بهویژه رژیم صهیونیستی خواست تا برای پایان اشغال سرزمینهای سوری اقدام کنند.وی با اشاره به تمامیت ارضی سرزمین سوریه گفت: « رژیم صهیونیستی به عنوان رژیمی اشغالگر و مبتنی بر تبعیض قومی و دینی که موجودیتش با اشغال، تجاوز و بی ثباتی شکل گرفته است نمیتواند مدعی مبارزه با تروریسم باشد و خروج فوری این رژیم اشغالگر از سرزمینهای اشغالی سوریه، خواسته مشترک همه آحاد مردم سوریه و منطبق بر مصوبات بین المللی است. » این جملات در حالی بیان شد که مذاکرات تهران به نبرد احتمالی در ادلب اشاره داشت و اردوغان با پوتین در این زمینه به اختلاف بر خورده است. پیش دستی روحانی برای طرح موضوع رژیم صهیونیستی هرچند در مذاکرات تهران برجسته نشد اما مهم ترین پیامش به ترامپ بر سر پرونده معامله قرن در نشست شورای امنیت است. ایران با زبان دیپلماسی و طرح اشغالگری رژیم صهیونیستی به ترامپ این را نشان داد که هر نوع سازش بر سر پرونده فلسطین یا اشغال قطعی جولان بدون واکنش تهران و به هم ریختگی امنیت منطقه ای و آسیب دیدن منافع آمریکا نتیجه ای به دنبال ندارد. هرچند تا به امروز ایران برای حضور در نشست شورای امنیت سازمان ملل به ریاست آمریکا اعلام آمادگی نکرده اما این جملات نشان داد، استراتژی ایران در دوران پسا تروریسم در سوریه، مبارزه با رژیم صهیونیستی و آزاد سازی جولان همانند ادلب است. طرح آزاد سازی جولان در شرایطی از سوی روحانی بدون ذکر مصداق مشخص و تاریخ آغاز عملیات بیان شد که بسیاری از تحلیل گران حتی عملیات ادلب را با این سرعت و وسعت در چنین شرایطی محال می دانستند. به ویژه آن که این عملیات در نیمه دوم سال قرار گرفته و شرایط منطقه نمی تواند به نفع یگان زمینی باشد. با این حال این عملیات در میدان دنبال می شود. مشابهت سازی جولان با ادلب نشان از اهتمام جدی ایران در پرونده سوریه برای آزاد سازی همه خاک این کشور دارد.
شاید باید به این موضوع اشاره کرد که ایران با زرنگی تمام می خواهد پیروز مبارزه با تروریسم در سوریه و ناجی آن شود. روس ها با ورود به پرونده سوریه تبلیغات زیادی انجام دادند که خود را ناجی ملت سوریه نشان دهند اما سوری ها می دانند بخش مهمی از خاکشان در اشغال دوست راهبردی مسکو است. در حالی که آزادی ادلب همراه با آزادی جولان شیرینی وصف ناپذیری برای ملت سوریه به ارمغان می آورد و این نکته می تواند ایران را به عنوان قهرمان و شریک راهبردی برای تمامی نسل های سوریه تبدیل سازد. همان نکته ای که با آزادی جنوب لبنان در این کشور رخ داد و ایران از آن به بعد برای مردم لبنان به عنوان یک دوست و شریک راهبردی شناخته می شود. این راهبرد پیش دستی ایران در پرونده سوریه نسبت به دیگر بازیگران است.
***************************************
روزنامه ایران**
نشست تهران؛ نقطه عطف مهم برای حل بحران سوریه
محمدرضا رئوف شیبانی
معاون سابق وزیر خارجه و سفیر سابق ایران در سوریه
سومین نشست سران سه کشور ایران، روسیه و ترکیه روز جمعه ۱۶ شهریورماه در تهران طی صدور بیانیهای با موفقیت برگزار شد. سابق بر این، دو نشست مشابه در سطح سران در روسیه و ترکیه برگزار شده بود. در رابطه با این نشست که در واقع یکی از مهمترین تحولات سیاسی و امنیتی در حل و فصل سیاسی بحران سوریه قلمداد میشود، نکات زیر قابل ذکر است: اول : این نشست در شرایطی برگزار میشود که مردم سوریه نهمین سال شروع بحران در کشور خود را تجربه میکنند. در حال حاضر موازنه میدانی به طور چشمگیری به نفع دولت و ارتش سوریه تغییر کرده است. امکان تغییر رژیم و برکناری بشار اسد رئیس جمهوری این کشور از طریق نظامی منتفی و تا حد زیادی غیر ممکن شده است. گروههای مسلح که تنها راه دستیابی به اهداف خود را راه حل نظامی میدانستند، عملاً مناطق وسیعی از سرزمینهای تحت تصرف خود را از دست داده و هم اکنون در یک محدوده جغرافیایی محدود به نام ادلب محصور شدهاند، دولت سوریه بر بیش از ۶۵ درصد از خاک این کشور تسلط یافته و با بهرهگیری از حمایت همپیمانان خود، دو منطقه ادلب و شرق فرات را که همچنان در اشغال نیروهای امریکایی و جریانهای مسلح تروریستی است به عنوان مناطق اولویتدار خود برای پاکسازی در دستور کار قرار داده است. ایران، روسیه و ترکیه، بر یافتن راه حل سیاسی برای پاکسازی منطقه ادلب تأکید کردهاند.
دوم: نباید فراموش کرد که همکاری این سه کشور حاصل تحولات سریع و تأثیرگذار میدانی سوریه بویژه حادثه آزادسازی حلب است. در واقع تحولات میدانی در حلب دو تحول تعیین کننده و استراتژیک را در سیر تحولات میدانی، سیاسی و امنیتی این کشور به نفع حکومت و مردم سوریه رقم زد.
1- سرعتگیری روند شکست تروریسم و فرو ریختن سنگرهای گروه های مسلح در گوشه و کنار خاک سوریه. 2- تغییر اولویت در رویکرد ترکیه در قبال بحران سوریه که به شکلگیری همکاری سیاسی و امنیتی سه کشور ایران، روسیه و ترکیه انجامید. سوم: همکاری سه کشور از ابتدای شکلگیری تاکنون پیشرفتهای مهم و دستاوردهای ملموس و قابل توجهی را در مدیریت بحران به دست آورده است که میتوان آن را در موارد زیر برشمرد: بازگرداندن آرامش به نقاط مختلف سوریه با تعیین مناطق چهارگانه کاهش تنش، مبارزه با تروریسم، بررسی زمینههای بازگرداندن آوارگان، طراحی چارچوب حل و فصل سیاسی بحران میان معارضین و نمایندگان دولت سوریه که مهمترین بخش آن شکلکیری کمیته قانون اساسی سوریه است. چهارم: در نشست روز گذشته تهران سران سه کشور به عنوان طرفهای ضامن آتشبس، ضمن توافق بر استمرار همکاریهای خود با هدف پایان بخشیدن هر چه سریعتر بحران سوریه و بازگشت آرامش به این کشور، بار دیگر بر ضرورت توجه ویژه به موضوعاتی همچون استمرار مبارزه با تروریسم، بازگشت آوارگان، تبادل اسرا و بازداشتیها بین دو طرف، تشکیل هر چه سریعتر کمیته قانون اساسی و شروع روند بازسازی به عنوان کلیدهای اصلی حل و فصل بحران سوریه تأکید کردند.
پنجم: بسیاری از تحلیلگران معتقدند که همکاری شکل گرفته میان ایران، روسیه و ترکیه توانسته است پیشرفتهای مهمی در راستای حل بحران سوریه به دست آورد، به طور قابل توجهی حجم بحران در سوریه را کاهش داده و افق حل و فصل سیاسی را در برابر طرفهای متخاصم در سوریه بگشاید و نیز علیرغم تمایل برخی بازیگران منطقهای بویژه رژیم صهیونیستی در جهت گسترده ساختن ابعاد بحران، مانع از شکلگیری بحرانهای جدید از جمله درگیری نظامی میان ایران و رژیم صهیونیستی در منطقه حساس غرب آسیا شود. تحلیلگران سیاسی با توجه با موفقیتهای حاصله از همکاری سهجانبه، معتقدند که این همکاری قادر خواهد بود دامنه تلاشهای خود را از بحران سوریه فراتر برده و مدیریت دیگر بحرانهای جاری در منطقه غرب آسیا و موضوعات مورد اهتمام مشترک در منطقه را در دستور کار خود قرار دهد، بویژه اینکه رویکرد امریکا و برخی از بازیگران از جمله عربستان سعودی در منطقه همچنان متکی بر تداوم بحران و بی ثبات سازی منطقه قرار گرفته است.
ششم: حضور سران ترکیه و روسیه در ایران در سایه تحریمها و فشارهای امریکا علیه این سه کشور، نشانگر اراده این سه کشور در تقویت و گسترش همکاریهای فیمابین در مقابله با تهدیدات مشترکی است که امنیت و ثبات سیاسی و اقتصادی این کشورها را به چالش کشیده است .
هفتم : در پایان لازم است بر نقش دیپلماسی موفق جمهوری اسلامی ایران در مدیریت تحولات منطقه ای اشاره کرد . جمهوری اسلامی ایران در طول بحران سوریه با اتخاذ موضعی ثابت و منطقی و رویکرد مطالعه شده در ابعاد سیاسی، امنیتی و نظامی موفق شد ضمن جلوگیری از ایجاد یک تغییر دراماتیک که منافع ملی ما و مردم منطقه را مورد تهدید قرار داده بود، توانست بازیگران مهم و تأثیرگذار منطقه را در جهت یافتن راه حل سیاسی برای یک بحران بزرگ و پیچیده امنیتی با خود همراه نماید و سایه وحشیانهترین تروریسم را از منطقه دور سازد. قطعاً این الگوی همکاری منطقهای میتواند برای یافتن راهکار برون رفت بحرانهای دیگر منطقه مد نظر قرار گرفته و ثبات و امنیت جمعی را برای مردم منطقه به ارمغان آورد.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
جمعه جلال
حسین قدیانی
خسته از «آپارتمانیسم» این بدریختترین مظهر مدرنیسم که حقیقتا نفسمان را تنگ کرده، نشستهایم در خانهای که «حیات» دارد؛ با ت ۲ نقطه! و «حیاط» دارد؛ با ط دستهدار! خانهای که آقاجلال، هم معمارش بود، هم بنّایش! خانهای که سیمینخانوم، رسم امانت بهجا آورد و حفظش کرد! همانطور که بود! همانطور که جلال خواسته بود! همانطور که جلال ساخته بود! زن باکلاس، اینجور کلاس کار مرد را حفظ میکند! و من به این خانه، فراتر از یک «موزه» به چشم یک «پناهگاه» نگاه میکنم! پناهگاهی برای این همه آه بلند که میکشیم! بلندتر از ارتفاع کاخهای شهر! ممنون حضرت آلاحمد، بابت این یادگاری! ۵۰ سال گذشت از آن روز که تو از اسالم، سالم برنگشتی و داغت برای همیشه ماند در دل دوستدارانت اما چه خوب که در کتاب، قلم تو و در این حیاط، قدم تو الیالابد برای ما مانده است! حرص را خودت خوردی و ناظر بر امانتداری پسندیده همسرت، ارث را گذاشتی برای ما! به شهادت «سنگی بر گوری» این اواخر، همه قصه زندگیات، غصه نداشتن بچه بود! و حالا بشنو! این صدای ونگونگ فرزندان تو و سیمین است! آن هم در خانهات! یعنی دلم میخواهد زل بزنم به آسمان بالای این حیاط حوضدار، بلکه چشمم به جمال «مدیر مدرسه» روشن شد! میشنوی حضرت جلال؟! دلم حتی برای صدای تقتق عصای خانم دانشور تنگ شده! چقدر باکلاس، عصا برمیداشت همسرت! تنها باری که دیدمش، در امامزاده تجریش بود! و پیرزن تنها بود! در جایی که عمارتش حیاط داشت و حیاطش حوض و حوضش آب و آبش حیات! درست مثل همین جا! جایی که میتوان آسمان را براحتی دید و دمی به آسودگی نفس کشید! عوض آن مرگ مشکوک، زندگیات به شکل غریبی کوک بود آقاجلال! و هنوز هم کوک است! روشنفکر بودی و متعهد بودی و منتقد بودی و مینوشتی و میخروشیدی و فریاد میزدی که «اگر میخواهی بفروشی، همان به که بازویت را؛ قلم را هرگز!» اما قبل از همه اینها، در وهله اول «آدم» بودی! آنقدر آدم که بفهمی کجا وقت «کسی» است و کجا موسم «خسی»! ای بسا منورالفکر و روحانی و که و که، که فقط «کسی در میعاد» هستند و هرگز به رتبه «خسی در میقات» نمیرسند! و این همان والامرحله بندگی است! جایی که آدمی از همه خود بگذرد و تنها خدا را ببیند! شگفتا! تو از «حزب توده» بریدی اما از «توده» نه! و ماندی تا آخر، با مردم! اگر چه گاه بدعتهایشان را که تصور میکردند سنت است، نقد میکردی! ظاهرش آن است که عمر تو به انقلاب، قد نداد ولی تو خود تجسم انقلاب بودی! روزی علیه این راه رفته! روزی علیه آن راه رفته! و دگرروز علیه خودت! که تو تجسم انقلاب درونی بودی! و قیام علیه نفس! و نادم و پشیمان از سالهای بینمازی! من هم اعتراف کنم؛ دلم میخواهد بعد از عمری بینمازی، چند رکعتی نماز بخوانم به امامت صداقتت! و اقتدا کنم به بلندای حریتت! همان حریت ناب که مظلومیت شیخ شهید عصر مشروطه را تاب نیاورد! و شجاعانه از «علامت استیلای غربزدگی» نوشت! واقعا تو که بودی آقاجلال که هم شاهک عاری از مهر را میزدی و هم شاه درون خود را! و اشتباهات خود را! گاهی مطمئن میشوم که در فرهنگ لغت منورالفکران غربزده، هر لغتی هست الا این عذرخواهی لعنتی! رأیشان همه درست است و راهشان همه راست! هدایت کن به صراط مستقیم پرهیز از منیت، همه ما را خدایا! کاش روحانی ما، روراستی و آزادگی طالقانی را داشت و روشنفکر ما حریت و شجاعت جلال را! کجایید ابوذرهای مخالف زر و زور و تزویر؟! خسته از این همه «تَکرار سیاست» دلم «تِکرار صداقت» میخواست که آمدهام اینجا! اینجا چه جای خوبی است! اینجا خانه مردی است که به مخاطبش دروغ نمیگفت! و او را بازی نمیداد! اینجا خانه مردی است که حتی در روزگار فرار از دین هم هرگز خود را برتر از خدا ندید! اینجا خانه مردی است که خودش روشنفکر بود اما چشم بر خیانت روشنفکران نبست! حکایت مطهری که خودش روحانی بود اما به نقد حوزه نشست! اینجا خانه مردی است که از بس کاریزمای روشنفکری داشت، همه فراموش کردیم ذات قلمش را! و سبک نگارشش را! و ایجاز جملاتش را! و اعجاز بیانش را! اگر «نظم نو» به «نیما» مینازد، باید این را هم نوشت که «نثر نو» تا خرخره مدیون «جلال» است! اعتراف کنیم که هنوز هم حجنوشتی بهتر از «خسی در میقات» نداریم! آن روزی که زندهیاد آلاحمد از لزوم گرداندن حج توسط همه کشورهای اسلامی نوشت، سالها فاصله بود تا حج خونین! و تا منای خونین! و اغلب آثار جلال، همین قدر مؤثر برای زمان فعلی هستند! وقتی وعده خدا ذیل قول کدخدا تصویر میشود و وقتی جان چشمآبی ایفلنشین از جان کودکان یمن و بحرین و فلسطین، گرانتر است و وقتی همه امور کشور را معطل نتیجه مذاکره با غرب میکنند، کدام کتاب را باید خواند الا «غربزدگی»؟! وقتی روشنفکر ما از مردم پول میگیرد تا برای زلزلهزدگان خانهای ساخته شود و هیچ اطلاعی از سرنوشت این پول هنگفت نیست، کدام کتاب را باید خواند الا «در خدمت و خیانت روشنفکران»؟! آری! جلال، روشنفکر متعهدی بود که دیروز اما برای امروز نوشت! و در قلمش نوعی حکمت و آیندهنگری داشت، بلکه سخنش به درد فردای جامعه هم بخورد! و همین است راز اینکه نیمقرن بعد از مرگ جلال، هرگز خورشید «نون والقلم» در ما غروب نکرده! نترسیدن از ناسزاها و نهراسیدن از نقد خود و مواجهه همیشه صادقانه با مخاطب و اعتدال در انتقاد، از دیگر مؤلفههای جلال است! به وضع امروز نگاه کنید! «کلید» قلم آزاده و قدم حر آلاحمد بود، نه آنچه در انتخابات، نشانمان دادند! پس مهمتر از ریش، ریشه است! و الحق که جلال، مرد ریشهداری بود! همه بدبختی ما از آن روزی شروع شد که توهم زدیم دهه جلال گذشته! و دهه شریعتی گذشته! و دهه طالقانی و بهشتی و مطهری گذشته! و دهه کتاب گذشته! باشد که توبه کنیم! و برای این بازگشت، کجا بهتر از خانه جلال؟! نه! اینجا غار اصحاب کهف نیست! امامزاده نیست! مرده هم زنده نمیکند! اینجا فقط یک «خانه» است اما خانه به معنای «پناهگاه»! جا دارد از شر این مجازستان پوچ که همه ما را دارد سطحی بار میآورد و نیز از شر این شهر شلوغ پر از دود و بوق و دروغ، دمی پناه بیاوریم به این خانه اصیل! در و دیوارش را نگاه کنید! آجرهایش را! کتابهایش را! حیات و حیاطش را! حوضش را! به خدا آن جام جم که در فضای مجازی دنبالش میگردیم، در همین خانه است! گاهی بیاییم اینجا! گاهی نفس بکشیم در خانه محبوب! اینجا مثل همین اباطیل، ونگونگ هم که بکنی، بدل به فاتحهای میشود برای شادی روح زن و مردی که خدا میداند چقدر آرزوی بچه داشتند!
یا جلال و یا سیمین! دیر به دنیا آمدیم اما عاقبت آمدیم! بشنوید! این صدای ونگونگ بچههای شماست در خانهای که حیات و حیاط را با هم دارد! ما بچههای پرورشگاه قلم و قدم آلاحمدیم! و ۵۰ سال بعد از غروب جلال، تازه میخواهیم طلوع کنیم! کوک کن زندگی فرزندان خود را، نیم قرن بعد از آن مرگ مشکوک، حضرت آلاحمد! «نفرین زمین» دامن ما را گرفت و اینک باید ببینیم اسم کوچهای که خانه تو یعنی همان آشیانه ما در آن واقع است، هیچ اسمی نباشد الا «بنبست ارض»! حیات مستور در حیاط خانهات اما قبول کن که «آزادراه سما» است! سلام و صلوات خدای واحد احد بر تو باد، حضرت آلاحمد! و بر همسر و همسفرت که جلال ما را با همان لهجه شیرازی تلفظ میکرد؛ «جِلال»! بعد از تو زود، پیر شد اما قلعه را حفظ کرد! لابد میدانست بچهها در راهند و پناه میخواهند! لابد میدید امروز را...
***************************************