روزنامه کیهان **
تقابل تفکر برجامی و کرونایی با تفکر جهادی و مقاومت/ دکتر محمدحسین محترم
۱- همواره دولتها تلاش میکنند از هر پدیدهای حتی غیرسیاسی، از جمله پدیده منحوس کرونا در شرایط کنونی، بهعنوان ابزار سیاسی برای پیشبرد اهداف خود استفاده کنند، از دولت ایالات متحده آمریکا گرفته تا دولت تدبیر و امید ایران! اینکه اصل داستان شیوع کرونا و کروناهراسی یک بازی سیاسی و جنگ بیولوژیکی بوده و تاکنون چه استفادهها و سوءاستفادههایی از این ابزار منحوس شده و همچنین اینکه ابتلای ترامپ به کرونا ترفندی برای مظلومنمایی و جمعآوری رأی بوده یا واقعی و چه سناریوهایی پشت آن وجود دارد اکنون مورد بحث ما نیست. بحث اصلی احساس نگرانی آقای روحانی از احتمال ابتلا به این ویروس به دلیل حرکت جهادی دیگر سران قوا و تلاش مذبوحانه و الگوبرداری جماعت بیهنر داخلی از ترفند منحوس کرونایی رئیسجمهور آمریکا برای مظلومنمایی و تحتالشعاع قرار دادن ناکارآمدی دولت تدبیر و امید با هدف قرار دادن تفکری است که با کارآمدی میتواند به فرمایش حضرت امام(ره) «کوس رسوایی تفکر لیبرالی مرفهین بیدرد را یکبار دیگر به صدا درآورد». برخورد رسانههای بیگانه و برخی رسانهها و جریانهای سیاسی داخلی با این موضوع واکنشی بسیار مشکوک بود. رسانهها در آمریکا حتی به بهانه اضافهوزن ترامپ بهعنوان یک عامل زمینهای برای مراسم ترحیم وی و انتقال قدرت قبل از ریاستجمهوری نیز برنامهریزی کردند! برخی رسانهها در ایران نیز با خط گرفتن از رسانههای بیگانه تلاشهای فداکارانه و جهادی برخی مسئولان کشور را عامل شیوع کرونا القا کردند! از سوی دیگر تمرکز بیش از اندازه رسانهها و دموکراتها روی عملکرد کرونایی ترامپ و در ایران انتظار و القای جماعت برجامی برای رأیآوری بایدن و ادعاهای کروناییشان به یک ضدتبلیغ برای آنها تبدیل شده و این سؤال را در افکار عمومی ایجاد کرده که اگر ماسک برداشتن ترامپ حرکتی غیربهداشتی است چرا ماسک برداشتن جو بایدن دموکرات در سخنرانیهای تبلیغاتیاش از جمله در تجمع اخیر تبلیغاتی در پنسیلوانیا بهعنوان یک حرکت غیربهداشتی از سوی رسانهها و بهویژه در برخی رسانههای ایران مورد توجه قرار نمیگیرد و این اقدام بایدن را سانسور میکنند؟! و همچنین این سؤال را ایجاد کرده که اگر قرار گرفتن رئیسجمهور در کنار دو نفر از دیگر سران قوا موجب کرونا گرفتن او میشود، چرا نشستن آقای روحانی در کنار مسئولان پزشکی و بهداشتی که همواره در بیمارستانها حضور دارند و یا نشستن در کنار بیست نفر از وزرا و معاونانش که در مراسمها و تجمعات مختلف حضور پیدا میکنند، موجب کرونا گرفتن رئیسجمهور نمیشود؟!
۲- اما کروناهراسی و استفاده ابزاری و سیاسی از آن در ایران را باید برگرفته از همان تفکر لیبرال دموکراسی غربی دانست که اکنون ترامپ و بایدن به آن متوسل شدهاند. ستاد ملی مقابله با کرونا از یک طرف بهوسیله رسانه ملی شب و روز به مردم هشدار میدهد که سفر نروید و سفرها عامل اصلی اوجگیری ابتلا به کرونا و مرگ و میرهاست اما در تناقضی آشکار دولت تدبیر و امید اعلام میکند هر ایرانی بیاید یک سفرکارت ۲۰ میلیون تومانی با سود ۴ درصد بگیرد و در اوج شیوع کرونا در مدت ۵ ماه آن را خرج یک سفر لاکچری کند! در حالی که ستاد ملی مقابله با کرونا هتلها را بهعنوان مرکزی برای شیوع کرونا تعطیل اعلام کرده، خبرگزاری دولت در اقدامی تناقضآلود و فریبکارانه و در مخالفت با پروتکلهای بهداشتی ادعا میکند «هتلها محل انتقال ویروس نیستند و سفر با سفرکارت برونرفت از آسیبهای ناشی از کروناست»! و وزیر گردشگری هم ادعا میکند «سفرکارت محرک جدید سفر است»! در اینکه در شرایط اقتصادی کنونی ناشی از عملکرد و ناکارآمدی دولت تدبیر و امید کدام ایرانی میتواند ۲۰ میلیون تومان خرج یک سفر لاکچری ۵ ماهه بکند و یا اینکه این سفرکارت ۲۰ میلیون تومانی توزیع رانت است و باید فقط در مراکز گردشگری دولتی آن را خرج کرد تا به جیب دولت برود، حرف و حدیث زیاد است، اما نکته مهم این است که اگر این سفرکارت را برای ۴۰ میلیون نفر (نصف مردم) هم محاسبه کنیم، میشود ماهی ۱۶۰ هزار میلیارد تومان! حال دولت در تناقضی آشکار این مبلغ را که در جهت مقابله با سیاستهای ستاد ملی مقابله با کرونا و عملاً برای گسترش شیوع کرونا هزینه میکند، تورمزا نمیداند و آن را میپردازد، اما پرداخت ۶۰ تا ۱۲۰ هزار تومان ماهانه برای هر کارت الکترونیک کالای اقشار کمبضاعت و متوسط که جمعاً ماهانه برای ۶۰ میلیون ایرانی حداکثر میشود حدود هفت هزار میلیارد تومان، تورمزا میداند و با آن مخالفت و علیه آن فضاسازی رسانهای میکند! حال آیا کروناهراسی و ادعای حل مشکلات مردم از سوی دولت و گروه رسانهای آن را باید صادقانه تلقی کرد؟!
۳- اکنون قابل فهم است که چرا رئیسجمهور جلسه سران قوا را که قرار بود رئیس مجلس مشکلات کرونایی کشور را در آن مطرح نماید و پیگیر حل آنها باشد، به بهانه ترس از ابتلا به کرونا تعطیل میکند! این تفاوت دو مکتب و دو نگاه برای حل مشکلات کشور را نشان میدهد. در یک مکتب امثال شهید همت و باکری و حاج قاسم سلیمانیها معتقدند مسئولان باید با مدیریت جهادی در خط مقدم دفاع مقدس و جنگ اقتصادی و هر بحران و خطری مثل کرونا و سیل و زلزله باشند تا هم خطر را بهتر و زودتر برطرف کنند و هم اعتماد مردم و مدافعان و امدادگران کشور برای همیاری و مقاومت جلب شود. در یک مکتب هم شهید همت و باکری و حاج قاسم سلیمانیها و حضور مسئولان دلسوز و جهادی مثل رهبر معظم انقلاب و آقایان رئیسی و سردار قالیباف و فرماندهان بزرگ و همه شهیدان و جانبازان و رزمندگان و نیروهای مسلح ایثارگر در خط مقدم حل مشکلات و دفاع از کشور و نیروهای جهادی و امدادگران فداکار در میان سیل و زلزله و آتش برای نجات مردم و مدافعان سلامت در میان ویروس کرونا در بیمارستانها را «ماجراجویی» و «بیعقلی» میخواند! فرق ترور حاج قاسم عزیز از سوی ترامپ با چنین هجمهای به مدافعان کشور و سلامت مردم چیست؟ آیا این هجمه از داخل دردناکتر و گستردهتر از آن حمله از خارج نیست؟ آیا این توهین به همه شهدای عزیز و بهویژه شهدای مدافع سلامت و خانوادههای معظم شهدا و جانبازان که خود و فرزندانشان را برای دفاع از کشور به استقبال خطر میفرستادند، نیست؟! آیا محافظین و تیم حفاظت رئیسجمهور که خود را در معرض هرگونه خطری قرار دادهاند تا از او و امنیت و مقام و زندگی مرفهانهاش محافظت کنند، بیعقلاند؟! آیا شهید عزیز سلیمانی و همه شهدا که میدانستند هر لحظه موشکهای آمریکا و خمپارههای بعثیها و گلولههای داعشیها آنها را هدف قرار میدهند و باز در خط مقدم مبارزه با دشمنان و آمریکا و تروریستها مردانه ایستادند، -زبانم لال- بیعقل بودند؟! آیا این سخنان القای ترس و عقبنشینی در نیروهای مخلص مدافع کشور در حوزههای مختلف نظامی و اقتصادی و سلامتی نیست؟ در حقیقت این «تفکر کرونایی» برگرفته از همان «تفکر برجامی» است که معتقد است باید در مقابل دشمن زانو زد تا دشمن عزت و ناموس و جان و مال ملت را به تاراج ببرد! و تلاش دارند «ناکارآمدی برجامی» خود را با «ترس کرونایی» تحتالشعاع قرار دهند. تفاوت تفکر کرونایی و برجامی با تفکر جهادی و مقاومت در این است که یکی خود را رئیس مردم و دیگری خود را نوکر مردم میداند و یکی به دنبال ریاست متکبرانه بر مردم و دیگری به دنبال خدمت فداکارانه برای مردم است! در تفکر جهادی و مقاومت است که بدون نگرانی از جان خود میگویند «ما ملت امام حسینیم و اگر سرداری بیفتد، سردار دیگری پرچم او را بلند میکند» و حضرت امام(ره) میفرمایند «با رفتن یک خدمتگزار خللی در عزم آهنین ملت ایجاد نمیشود.» اما صاحب تفکر کرونایی و برجامی با نگرانی برای جانش، میگوید «اگر من نباشم کشور و دنیا به هم میریزد»! مشکل تفکر برجامی و کرونایی به فرموده حضرت امام(ره) که «افرادی که در رأس حکومت هستند، اگر نباشند، بهجای آنها، دیگران حاضر در صحنه هستند». حضرت امام در ادامه تصریح میکنند «در زمانهای سابق اگر یک سلطانی میمرد، کشور به هم میخورد. لکن در جمهوری اسلامی ملت به جای او باز یکی را انتخاب میکنند. از این جهت ملت ما هیچ خم به ابرو نمیآورند. کشور با رفتن افراد و شخصیتها رکود نمیکند». لذا هدفِ هجمه به عملکرد جهادی روسای قوای مقننه و قضائیه از سوی تفکر برجامی و کرونایی، شخص رئیسی و قالیباف نیستند، بلکه انتقام گرفتن از تفکر جهادی است که چند صباحی در کشور امیدِ حل مشکلات مردم را ایجاد کرده است. در حقیقت این جماعت با تظاهر به رعایت پروتکلهای بهداشتی تفکر «ما میتوانیم» را به سخره گرفتند تا نیروهای جهادی را بهعنوان مخالفان رعایت مسائل بهداشتی القا کنند، در حالی که همین تفکر جهادی با عقلانیت ولایی خود در خط مقابله با شیوع کرونا هم خود با رعایت دقیق دستورالعملهای بهداشتی بهخصوص در محرم و صفر و هم با کمکهای مؤمنانه خود به نیازمندان خوش درخشیدند.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
اصل ماجرا در همین یک نظرسنجی است!/نوید مؤمن
در حالی که کشمکش بایدن و ترامپ کرونازده بر سر تصاحب قدرت در کاخ سفید به نقطه اوج خود رسیده است، نظرسنجی مؤسسه «گالوپ» حکایت از فاجعهای دارد که تا سالها حیات آمریکا را تهدید خواهد کرد! نظرسنجی اخیر این مؤسسه نشان میدهد میزان اقبال عمومی جامعه آمریکا به بایدن و ترامپ به ترتیب 46 و 41 درصد است. مایک پنس، معاون ترامپ و کاملا هریس، معاون بایدن نیز دارای محبوبیتی به ترتیب 41 و 42 درصدی نزد افکار عمومی آمریکا هستند. اصل ماجرا اینجاست که مطابق این نظرسنجی و دهها نظرسنجی دیگر، محبوبیت هیچ یک از ۲ نامزد اصلی انتخابات ریاستجمهوری ماه نوامبر و معاونان آنها به بالای 50 درصد نمیرسد! به عبارت بهتر، هر کدام از این 2 نامزد اصلی که در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا پیروز شود، از حمایت اکثریت شهروندان این کشور برخوردار نیست.
در اینجا بهتر است روی ساختاری متمرکز شویم که ۲ نامزد غیرمردمی دموکرات و جمهوریخواه را به جامعه آمریکا تحمیل کرده و از شهروندان این کشور میخواهد یکی از این ۲ را به هر قیمت ممکن انتخاب کنند! نظرسنجیهای دیگر، نظرسنجی اخیر گالوپ و عمق فاجعه در آن را بیشتر روشن میکند! به عنوان مثال، میانگین نظرسنجیهای عمومی و ایالتی نشان میدهد بایدن حداقل نیمی از افزایش محبوبیت خود در نظرسنجیها را مدیون نفرت از «شخص ترامپ» است! بسیاری از شهروندان آمریکایی برای فرار از کابوس ریاستجمهوری دوباره ترامپ، سراغ فردی به نام بایدن و حزبی به نام دموکرات آمدهاند!
آنها نهتنها عملکرد بایدن را قبول ندارند، بلکه نسبت به کارآمدی حداقلی وی در کاخ سفید نیز تردید دارند. با این حال آنها محکوم هستند برای شکست ترامپ به معاون رئیسجمهور سابق آمریکا رای دهند!
در نظریه مشهور ساختارگرایی «کنت والتز»، اینگونه استدلال میشود که «ساختار» هوشمند است و رفتار بازیگران و حدود و ثغور حرکت آنها را تعیین میکند. بنابراین بازیگران به جای آنکه «ساختار» را تحت تاثیر خود قرار دهند، باید از سوی ساختار، مورد گزینش و ارزیابی قرار گیرند. هر چند کنت والتز تاثیر ساختارگرایی را در حوزه روابط بینالملل مورد بررسی قرار داده است اما «ساختار حکومتی آمریکا» بهگونهای است که هر بازیگری در آن بخواهد ذرهای از آن عدول کند را به بدترین نحو ممکن حذف میکند. بهتر است جهت اثبات این موضوع، گریزی به انتخابات ریاستجمهوری سال 2016 میلادی بزنیم. در آن زمان «برنی سندرز» نامزد دور مقدماتی انتخابات درونحزبی دموکراتها توانست با درخشش در ایالات اولیهای مانند «نیوهمپشایر» و «کارولینای جنوبی»، گوی سبقت را از هیلاری کلینتون برباید. از دید مقامات ارشد ۲ حزب سنتی آمریکا (دموکرات و جمهوریخواه)، برنی سندرز رویکردی علیه ساختار حاکم بر آمریکا داشت و حتی از وی به عنوان «نامزد سوسیالیست انتخابات» یاد میشد. همین مساله سبب اقبال نوجوانان، جوانان و دانشجویانی شد که خواستار تغییر اصول حاکم بر نظام ساختاری آمریکا و گذار از ساختار معیوب و آزاردهنده فعلی بودند. سران حزب دموکرات درنهایت با زدوبند پشتپرده (چنانکه اسناد آن در ایمیلهای هیلاری کلینتون نیز افشا شد)، با تقلب عامدانه در انتخابات درونحزبی، سندرز را در مقابل هیلاری کلینتون با اختلافی اندک بازنده اعلام کردند. در مقابل، جمهوریخواهان نیز از حذف سندرز استقبال کردند، زیرا آنها نیز نسبت به اینکه بخشی از هوادارانشان به امید ایجاد تغییرات مبنایی و ساختاری در آمریکا به سندرز روی بیاورند، نگران بودند. سندرز براحتی حذف شد تا احتمال راهیابی وی به کاخ سفید به صفر برسد. در آن نقطه (انتخابات ریاستجمهوری سال 2016)، کلینتون و ترامپ ۲ نامزد برخاسته و گزینششده ساختار حکومتی آمریکا بودند. آنها بر سر نحوه تامین منافع رژیم مجعول صهیونیستی و جذب کمکهای پنهان و آشکار لابی آیپک و فراتر از آن، بر سر تاکید بر استمرار سلطهطلبی واشنگتن بر نقاط مختلف جهان با یکدیگر وارد جدل و منازعه شدند! بسیار جالب است که هم نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا و هم «قواعد بازی انتخاباتی» میان آنها را همان «ساختار حاکم» تعیین میکند! امروز نیز ساختار حکومتی آمریکا ترجیح داده است بایدن را در مقابل ترامپ قرار دهد. بایدن همان کسی است که رؤیای تجزیه عراق و منطقه غرب آسیا را در سر میپروراند و تعهد داده است سفارت آمریکا را در بیتالمقدس حفظ کند! همچنین بایدن همان کسی است که در دوران ریاستجمهوری اوباما، از سرکوب معترضان به نژادپرستی در فرگوسن و نیویورک (پس از قتل مایکل براون و اریک گارنر، ۲ شهروند سیاهپوست آمریکایی) دفاع کرد و اکنون ژست همدردی با رنگینپوستان را میگیرد!
عدم اقبال شهروندان آمریکایی به ۲ خروجی انتخاباتی ساختار آمریکا، مترادف با خشم و نفرت آنها از همین ساختار است؛ ساختاری که مؤلفههای خشونت، تبعیض، فاصله طبقاتی، سلطهگری و مداخلهگرایی را طی دهههای متمادی به شهروندان آمریکایی دیکته کرده است.
***************************************
روزنامه خراسان**
خطر کوچ مرجعیت رسانه ای/سید علی علوی
آقای علی عسگری رئیس رسانه ملی در یک سلسله انتصابات جدید تقریبا تغییرات اساسی را در صدا و سیما اعمال کرد. تغییراتی که از آن می توان به عنوان ظرفیت تغییر برخی رویکردها یاد کرد.درباره آقای شاه آبادی به عنوان مهم ترین تغییر در جایگاه معاون سیما نکاتی را می توان متذکر شد اما آن چه در این میان مطمح نظر است، نه اشخاص جایگزین افراد قبلی بلکه تمرکز بر سیاست گذاری ها و توجه به نقش و کارکرد رسانه ملی به خصوص تلویزیون است.اگر بخواهیم چارچوبی از رسانه موثر را به تصویر بکشیم، مستقل بودن، مردمی بودن، پاک بودن و انقلابی بودن را می توان عناصر اصلی رسانه موثر در ابعاد ملی دانست. چارچوبی که رعایت آن می تواند مرجعیت رسانه ملی را در پی داشته باشد.براساس نظر سنجی ها، طی پنج سال گذشته و پس از ظهور رسانه های نوین و طبیعتا عملکرد صداو سیما، نفوذ تلویزیون از کانال 80 درصد به کانال 60 درصد نزول کرده است. شاخصی که به وضوح نشان از افت مرجعیت رسانه ملی دارد.بدیهی است که یکی از مهم ترین اولویت های هر رسانه برخورداری از نقش مرجعیت رسانه ای است. رسانه موثر، رسانه ای است که در وهله نخست مرجعیت داشته باشد، بهترین حرف ها را اگر شنونده ای نشنود و بیننده ای نبیند چه سود؟ موضوعی که به نظر می رسد دغدغه اصلی این سال های رسانه ملی نبوده است. بنابراین اگر بخواهیم مهم ترین تهدید رسانه ای انقلاب اسلامی را مطرح کنیم، بی شک کوچ مرجعیت رسانه ای از داخل مرزها به خارج مرزهاست.مسئله ای که عموما خود را در بزنگاه های خبری همچون حوادث سال های 88، 96 و98 نشان می دهد. در مثال می گویند، آبرو ذره ذره ساخته می شود و یک شبه می رود. اعتبار رسانه هم چنین است؛ ذره ذره و به تدریج ساخته می شود اما ظرفیت آن را دارد که یک شبه در کج سلیقگی یا عدم اشراف در یک حادثه خبری از بین برود. مثال نزدیک این دوگانه اعتبار و بی اعتباری را می توان در رخداد فوت استاد شجریان دید.این که رسانه ملی برای فوت استاد شجریان تنها گزارشی 5 دقیقه ای آن هم با تاخیر و چند زیرنویس و یک برنامه در شبکه 4 داشت، درحالی که رسانه های فارسی زبان بیگانه به طور مستمر از همان لحظات اولیه اعلام خبر، به عملیات رسانه ای از مستند و گفت وگو گرفته تا پوشش لحظه به لحظه اقدام کردند. اتفاقی که عملا به این منجر می شود که برای بخشی از جامعه در مقابل مرجعیت رسانه بودن صداو سیما علامت سوال بگذارند.این درحالی است که بیش از 80 درصد مردم به اینترنت موبایل دسترسی دارند و در 48 ساعتی که شبکه های مجازی مملو از اخبار و حواشی فوت استاد شجریان بود، تقریبا گویی از منظر صداوسیما اتفاق خاصی نیفتاده است. رخداد فوت استاد شجریان تمام شد. شاید از منظر مدیران رسانه ملی اتفاقی نیفتاده باشد. شاید احساس شود که کنترل افکار عمومی اتفاق افتاده اما واقعیت چیز دیگری است. در عصر جامعه شبکه ای خبر ایستایی ندارد، خبر را نمی شود متوقف کرد، تنها اتفاقی که می افتد روایت متفاوت خبر است و آن کسی ثمرش را می برد که اولین روایت را مطرح می کند.موضوعی که به نظر می رسد تقریبا در رسانه ملی عموما با توجیه ملتهب نکردن افکار عمومی نادیده گرفته شده است. اتفاقی که عملا می افتد آن است که جامعه معطل تلویزیون نمی ماند. مردم اگر می خواهند خبری را بدانند و در دسترس شان نباشد به راحتی رسانه شان را تغییر می دهند، موضوعی که به تدریج و در اتفاقات مختلف ساخته می شود اما بازگشتش به راحتی و دفعی نخواهد بود.به نظر می رسد مهم ترین مسئله ای که در دوره جدید معاونت سیما باید مدنظر قرار گیرد، تمرکز بر بازگشت نمودار مرجعیت رسانه ملی و به خصوص تلویزیون است چه اگر چنین بود، می شد رویکردی متفاوت را در مقابل رخداد فوت استاد شجریان همچون مجموعه ای از رسانه های داخلی مانند روزنامه های جوان، فرهیختگان و برخی خبرگزاریها مثل فارس و تسنیم اتخاذ کرد و بین جایگاه هنری و برخی مواضع سیاسی استاد شجریان فرق قائل شد. در آن صورت می توانستیم شاهد باشیم که مخاطب به سمت رسانه های بیگانه فارسی زبان سوق داده نشود. در هر حال این رخداد نیز چون برخی رخدادهای دیگر با مجموعه ای از کج سلیقگی ها تمام شد و البته آثار منفی خود را به جا گذاشت؛ اما به نظر می رسد که ریاست رسانه ملی و معاون سیما باید برای موضوع مرجعیت رسانه ای صدا و سیما که هنوز هم فراگیرترین رسانه عمومی محسوب می شود، فکری اساسی کنند. موضوعی که اگر امروز فکری به حال آن نکنیم ممکن است فرصت جبران آن را به راحتی نداشته باشیم، بی شک خطرناک ترین اتفاق زمانی خواهد بود که برایند افکار عمومی جامعه آبشخوری خارج از مرزها داشته باشد، روزی که پشیمانی سودی نخواهد داشت.
***************************************
روزنامه ایران**
***************************************
روزنامه شرق **
ایران، مدیریت بحران و روز جهانی سوانح/مهدی زارع*
امسال 13 اکتبر (22 مهر) به عنوان روز بینالمللی کاهش سوانح طبیعی ازسوی سازمان ملل متحد تعیین شده است. تم امسال ازسوی سازمان ملل متحد «حاکمیت ریسک» تعیین شده است. در حاکمیت ریسک نوعی نظارت جامع روی اجرای برنامههای کاهش ریسک در جامعه مطرح است؛ بهنحویکه در آن تصمیمات جمعی با توجه به مسائل اجتماعی گرفته میشود. حاکمیت ریسک یک چارچوب برای چگونگی مواجهه مسئولانه با ریسکهای نامشخص و پیچیده فراهم میکند. تمام تلاش جامعه علمی آن است که با دیدی علمی و نظامیافته (سیستماتیک) به موضوعات پرداخته شود. نگاه غیرعلمی و رفتار غیرمسئولانه در سالهای گذشته کمکی به حاکمیت ریسک نکرده است. چند نمونه از موانع این چالش در اینجا اشارهوار میآید:
- در کشور ما هنوز مدیریت بحران و مدیریت کاهش ریسک موضوعی تخصصی نیست. هنوز مدیران در هر حوزه دیگری بدون دانش و آگاهی ممکن است به کار مدیریت بحران گماشته شوند. بیانهای احساسی و عامه از خطر زلزله و اینکه فقط باید دعا کنیم که در تهران زلزله نیاید، باوجود آنکه صادقانه نشان میدهد راهبردی و اقدامی برای مدیریت کاهش ریسک چنین رخدادی وجود ندارد، مشخص میکند که مسئولیتپذیری کافی برای واگذاری کار به کاردان هم مفقود است.
- نگاه صفر و صدی به موضوع مدیریت بحران، نشان میدهد که دیدی علمی حاکم نیست. نمیشود که در همه فعالیتهای مختلف از آموزش و بهداشت و درمان گرفته تا ساخت مسکن واقعگرایانه عمل کنیم، ولی به مدیریت بحران که میرسیم یا توقع داشته باشیم که این علم یا همه مشکل را یکجا حل کند یا اساسا اقدامی صورت نگیرد. مثالی میزنم: برای توسعه سامانه هشدار پیشهنگام زلزله حدود 11 سال است که با کندی موضوع به پیش رفته است و باوجود آنکه تمام مراحل طراحی سیستم در داخل کشور و بهدست دانشمندان ایرانی صورت گرفته و تمامی تجهیزات برای احداث چنین سامانهای در داخل کشور وجود دارد، یک مانع مهم برای اجرائیشدن چنین سامانهای دیدگاهی کمالگراست، که کارآمدی این سامانه برای رخداد زلزلههای نزدیک (وقتی کانون زلزله کمتر از 30 کیلومتر از محل مورد نظر فاصله داشته باشد)، مطرح میکند. حال سؤال آن است که اساسا کدام دستساخته بشر است که کارآمدی صد درصد داشته باشد؟ آیا ممکن است در یک سامانه انتظار حل تمام مشکل را داشته باشیم؟ سامانه هشدار پیشهنگام زلزله هم برای مواردی از رخداد زلزله محدودیت دارد، ولی برای این موضوع نافی کارآمدی سامانه برای فاصلههای دورتر نیست. همین سامانه حتی اگر به کار هشدار پیشهنگام در نواحی نزدیکتر نیاید، به درد تشخیص سریع کانون مهلرزهای (محل بیشترین خرابیها در زلزله) و محدودههای بیشترین تا کمترین آسیبها و خرابیها و چگونگی توزیع خسارت در سریعترین زمان ممکن میخورد. باوجوداین، چنین سامانهای هنوز برای تهران راهاندازی نشده است. البته خبر خوب آن است که از امسال حرکتی جدید در شهر تهران برای راهاندازی این سامانه آغاز شده است.حال مثالی از نظارت جامع بر کاهش ریسک در کشور که از دیدگاه نگارنده فرایند مثبتی است که با نگاه جامعهمحور دنبال میشود:
- در تهران، در سالهای 93 تا 99 «تابآوری» بهعنوان هدف بسیاری از برنامههای مدیریت بحران شده است. تابآوری به معنای ویژگی مجموعهای است که با وجود اینکه در معرض یک مخاطره است و در صورت وقوع، دچار خسارت هم میشود، ولی قابلیت برگشتپذیری به حالت عادی (شرایط قبل از حادثه) را در سریعترین زمان ممکن دارد. این ایده بهتدریج در وظایف محلی و ناحیهای در ایران هم ازسوی دولت و هم سازمانهای مردمنهاد گنجانده میشود.
در برنامههای آموزش ریسک، از چارچوب استاندارد بینالمللی بهره میگیریم تا از مؤثربودن برنامههای اجرائی و ابزارهایی که به کار گرفته میشوند، اطمینان حاصل شود. برقراری ارتباط با شهرداران، استانداران، اعضای شوراهای شهر، مدیران بحران در استانها و امدادگران جمعیت هلال احمر و بقیه مسئولان محلی، در جهت افزایش دانش و آگاهی آنهاست. ضمنا تلاش میشود فعالیتها و برنامههای اجرائی آنها را در قالب یک شبکه ملی علمی قرار دهیم تا در تمام کشور از کیفیت نسبتا مشابه اطلاع و آگاهی مخاطبانمان مطمئن شویم. کارگاههای ماهانه و سمینارهای آموزشی و دورههای آموزشی کوتاهمدت در شهرهای بزرگ ایران به همین منظور برگزار شده و میشود. بهویژه در ایام کرونایی استفاده از وبینار و فناوری «اینستاگرام-لایو» روزبهروز بیشتر میشود و رونق گرفته است. در این بسترهای جدید با مخاطبان بیشتری که در فاصلههای فیزیکی بسیار دور نیز ساکناند، مرتبط میشویم. یکی از جلوههای شهر تابآور توسعه زیرساخت اینترنتی و امکان هرچه بیشتر شهروندان برای دسترسی به فضای مجازی است.
* استاد پژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی
**************************************